دین و آزادی (۱۱): آنچه در قرآن نیامده است
ابوالفضل ارجمند: در قرآن تعداد نگهبانان جهنم ذکر شده است: علیها تسعه عشر. تعداد حاملان تخت خدا در روز قیامت ذکر شده است: یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیه. تعداد بالهای فرشتگان ذکر شده است: جاعل الملائکه رسلا أولی أجنحه مثنی و ثلاث و رباع. در قرآن حتی دربارهی تعداد اصحاب کهف و سگ همراهشان بحث شده است: سیقولون ثلاثه رابعهم کلبهم ویقولون خمسه سادسهم کلبهم رجما بالغیب، ویقولون سبعه وثامنهم کلبهم. با وجود این قبیل آمار و ارقام، در قرآن تعداد رکعتهای نماز ذکر نشده است.
بسیاری از مؤمنان نمیدانند که نگهبانان جهنم ۱۹ نفرند، حاملان تخت خدا ۸ نفرند، فرشتگان ۲ یا ۳ یا ۴ بال دارند، و اصحاب کهف با احتساب سگشان احتمالا ۴ یا ۶ یا ۸ نفر بودهاند. این گونه اعداد قرآنی تأثیر مستقیمی بر باورها و رفتارهای دینی مؤمنان ندارد و به نظر نمیرسد عدم اطلاع از آنها سرنوشت دینی کسی را تغییر دهد. چرا چنین آمار و ارقامی در قرآن آمده است، اما این موضوع بسیار مهم فقهی که نماز صبح ۲ رکعت است در قرآن نیامده است؟
دیدگاه رایج این است که پیامبر بخشی از تعالیم دینی خود را خارج از قرآن به پیروانش آموخته است. این بخش از تعالیم پیامبر «سنت» نامیده میشود. اگر این دیدگاه درست باشد، تعالیم غیرقرآنی پیامبر باید از تعالیم قرآنی او کماهمیتتر باشد. معقول نیست که پیامبر مطالب کماهمیت را در قرآن بیان کرده باشد و مطالب مهمتر و سرنوشتسازتر را در قالب روایات و احادیث خارج از قرآن به مردم ابلاغ کرده باشد. این معیار را میتوانیم برای ارزشگذاری تمام روایات و احادیث به کار ببریم. ارزش این سخنان، به فرض صحت و اصالت، از کماهمیتترین مطالب قرآن کمتر است، یعنی متخصصانِ استخراج روایات پس از تلاش بسیار برای رسیدن به روایات صحیح از میان انبوه روایات غلط که همگی هم ظنی هستند، نهایتا به دستاورد بااهمیت و ارزشمندی نمیرسند.
در قرآن مطالب بسیار متنوعی بیان شده است. بخشی از مطالب قرآن حاشیههای تعالیم اصلی این کتاب است و بخشی هم موضوعات خاصی است که تنها برای مخاطبان عرب اهمیت داشته است. طالوت، جالوت، یأجوج، مأجوج، هاروت، ماروت، ذوالقرنین، یعوق، سواع، بحیره، سائبه، نسیء، ظهار، ایلاء و دیگر موارد مشابه از کلمات و موضوعاتی هستند که در قرآن به آنها اشاره شده است. بسیاری از اهل قرآن با این قبیل اسامی و اصطلاحات قرآنی آشنایی ندارند و این ناآشنایی هم اختلالی بنیادی در دین و ایمانشان به وجود نمیآورد. وقتی مطالب بسیاری در قرآن وجود دارد که اگر کسی آنها را نداند فرق چندانی به حالش نمیکند، چگونه میتوان پذیرفت که پیامبر خارج از قرآن سخنانی بیان کرده است که عدم اطلاع از آنها سرنوشت دینی مؤمنان را دگرگون میکند؟ این منطق کسانی است که مثلا میگویند پیامبر در غدیر خم خطبهی بسیار مهمی را برای تعیین جانشین خود ایراد کرده است که سرنوشت مؤمنان به آن بستگی دارد.
علاوه بر ذکر مطالب بسیار متنوع در قرآن، این را هم باید در نظر بگیریم که آیات و عبارات بسیاری در قرآن تکرار شده است، مثلا در سورهی الرحمن ۳۱ بار عبارت «فبأی آلاء ربکما تکذبان» آمده است. طبعا اگر این عبارت ۳۰ بار یا ۳۲ بار در قرآن تکرار میشد، چیزی از معلومات دینی خوانندگان قرآن کم نمیشد یا به آن افزوده نمیشد. چرا این سخنان در قرآن تکرار شده است، اما به جای سخنان تکراری، احادیث و روایاتی که برای سنتگرایان ارزش حیاتی دارند در قرآن وارد نشده است؟
در قرآن میبینیم که حتی بعضی از مسائل خصوصی زندگی پیامبر در رابطه با همسرانش هم منعکس شده است. اینها همه نشانههای روشنی است از اینکه نتیجه بگیریم پیامبر آنچه را که لازم بوده است و حتی مطالبی بسیار فراتر را در قرآن به مردم ابلاغ کرده است. با این حال سنتگرایان تلاش میکنند مطالبی مهمتر از آیات قرآن را از طریق آنچه «سنت» مینامند وارد دین کنند.
واقعیت این است که بعضی از باورها و رفتارهایی که امروزه برای سنتگرایان در دین اهمیت بنیادی پیدا کرده است و کوشیده میشود از طریق روایات به پیامبر منسوب شود، در روزگار پیامبر و در شیوهی دینداری او و پیروانش هیچ اهمیتی نداشته است. میتوان نشان داد که سنتگرایان با اهمیت دادن به امور بیاهمیت، به مطالب بسیار مهمتری که در قرآن بیان شده است توجه نمیکنند و بیشتر حواسشان متوجه موضوعاتی است که مد نظر قرآن و پیامبر نبوده است. این مسأله را در این گفتار برای دو مورد خاص «تعداد رکعتهای نماز» و «جانشینی پیامبر» تحلیل میکنیم.
ابتدا مثالی سادهتر و روشنتر میزنیم: روز تولد پیامبر برای سنیان و شیعیان روز عید و جشن است، هرچند در تاریخ آن اختلاف دارند. سنیان ۱۲ ربیع الاول را روز تولد پیامبر میدانند و شیعیان ۱۷ ربیع الاول را. اما آیا در زمان پیامبر هم برای این روز اهمیتی قائل بودند و آن را جشن میگرفتند؟ چنین سنتی نه تنها در زمان پیامبر رایج نبوده است، بلکه شاید پیامبر خودش هم روز تولدش را نمیدانسته است. اینکه پیامبران در چه تاریخی به دنیا آمدهاند و در چه تاریخی از دنیا رفتهاند کمترین اهمیتی در تعالیم آنان ندارد و در تورات و انجیل و قرآن هم به این موضوع اشاره نشده است. جشن شیعیان و سنیان در این روز تقلیدی است از سنت مسیحیان در برگزاری جشن تولد عیسی.
اگر دین اهل انجیل «مسیحیت» است، دین اهل قرآن را هم میتوان «محمدیّت» نامید. محمدیان هم مانند مسیحیان بین پیامبران فرق میگذارند و یک پیامبر را برتر از پیامبران دیگر مینشانند و تمام توجه خود را به او معطوف میکنند و البته تمام دیدگاههای غلط مذهبی خود را هم به او منسوب میکنند. اهل قرآن در بسیاری از مراسم مذهبی خود از سنتهای اهل کتاب پیروی میکنند. برگزاری جشن تولد برای یک پیامبر خاص نه تنها توصیهی دین نیست، بلکه مصداق روشنی از فرق گذاشتن بین پیامبران است. بنا به قرآن، مؤمنان بین هیچیک از پیامبران فرق نمیگذارند: لا نفرق بین أحد من رسله. اگر مسیحیان بتوانند ادعا کنند که بین پیامبران فرق نمیگذارند، محمدیان هم میتوانند چنین ادعایی داشته باشند.
با فرض اینکه تعداد پیامبران را همان گونه که بعضی معتقدند افزون بر صد هزار بدانیم، در هر روزِ سال صدها پیامبر به دنیا آمدهاند و صدها پیامبر از دنیا رفتهاند. اگر بخواهیم برای پیامبران و برگزیدگانی مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و مریم هم با جایگاهی که در قرآن دارند، به اندازهی پیشوایان شیعه که در قرآن به آنان اشارهای نشده است احترام بگذاریم و مراسم بزرگداشت بگیریم، در هر روز سال باید برای تولد صدها نفر از آنان جشن بگیریم و برای وفات صدها نفر از آنان عزاداری کنیم.
نه روزهای تولد پیامبران اعیاد دینی است، نه معقول است که امروزه بخواهیم برای درگذشت آنان در چند هزار سال پیش عزا بگیریم. این گونه مراسم مذهبی جلوههایی از«پیامبرمحوری» و «قدیسپرستی» به جای «خدامحوری» و «یکتاپرستی» است. توجه مؤمنان در دین باید به خدایی باشد که نه زاییده شده است نه میمیرد. قرآن میگوید خدا یکی است و دین خدا هم یکی است. توجه ویژهی هر یک از فرقههای سنتی به یکی از پیامبران، دین واحد پیامبران را به ادیان متفرق تبدیل میکند. پیامبران و برگزیدگان خدا معلمان دین هستند، اما در دینداری سنتی، آنان خودشان به بخشی از دین تبدیل میشوند.
با این مقدمه به بحث نماز در قرآن و مقایسهی آن با سنت شیعیان و سنیان میپردازیم. قرآن مردم را به اقامهی نماز فرا خوانده است، اما برای نماز دستورالعملی به شکل آنچه در میان شیعیان و سنیان با بعضی اختلافات فقهی رایج است بیان نکرده است. اینکه فرمول فقهی نماز در قرآن نیامده است به این معنی نیست که این فرمول را پیامبر خارج از قرآن به مردم آموخته است، بلکه میتواند به این معنی باشد که نماز فرمولی به شکل مصطلح امروزی نداشته است. میتوان نشان داد که بعضی از الفاظ و حرکات رایج در فرمولهای فقهی نماز شیعیان و سنیان با آنچه قرآن «صلات» مینامد مطابقت ندارد.
از بعضی از اشارات قرآن میتوان دریافت که موشکافی در احکام ساده و صریح دین مذموم است. وقتی خدا به بنیاسرائیل گفت گاوی را ذبح کنند، برای اجرای حکم خدا کافی بود که آنان هر گاو دلخواهی را ذبح کنند: إن الله یأمرکم أن تذبحوا بقره. اما بنیاسرائیل شروع به پرسش از موسی دربارهی خصوصیات گاو کردند و کار خود را سخت کردند: قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما هی؟
اگر بخواهیم میتوانیم حکم خدا را به سادگی اجرا کنیم، و اگر نخواهیم میتوانیم در جزئیات حکم خدا کنجکاوی و موشکافی کنیم و خود را به دردسر بیندازیم. با وجود آنکه پرسشهای بنیاسرائیل دربارهی خصوصیات گاو بیمورد بود، خدا به پرسشهای آنان پاسخ گفت. شاید خدا میخواست با پاسخ به پرسشهای نابجای آنان به نوعی آنان را تنبیه کند، چون با هر پرسش بیجا و هر پاسخی که دریافت میکردند کارشان سختتر میشد. قرآن به مؤمنان توصیه کرده است که با پرسشهای بیمورد خود را به زحمت نیندازند: یا أیها الذین آمنوا لا تسألوا عن أشیاء إن تبد لکم تسؤکم.
بر اساس قرآن میتوان تعریفی بسیار ساده از نماز ارائه کرد. از قرآن بر میآید که نماز ایستاده برگزار میشود: فنادته الملائکه وهو قائم یصلی فی المحراب. محتوای نماز هم باید ذکر خدا باشد: أقم الصلوه لذکری. همین اطلاعات قرآنی برای اینکه نماز درست خوانده شود کافی است. از این عبارات ساده و کوتاه به روشنی دیده میشود که نماز برای ذکر خدا اقامه میشود، نه ذکر موسی و عیسی و محمد. پیامبران نماز را برای سلام و صلوات بر خودشان اقامه نمیکردند. ابراهیم هم نماز میگزارد و لازم نبود که در نماز به عیسی یا موسی یا محمد اشاره کند.
اهل قرآن مانند اهل انجیل هویت دینی خود را با محوریت یک پیامبر خاص تعریف میکنند و نام آن پیامبر را در در دعا و نماز ذکر میکنند و او را ستایش میکنند. ذکر عیسی و تکرار نام او بخشی از هویت دینی اهل انجیل است و به تقلید از آنان، ذکر محمد و تکرار نام او هم بخشی از هویت دینی اهل قرآن شده است. اما نماز جایگاه توجه به خدا و نیایش به درگاه اوست. نمازگزار خود را در برابر خدا میبیند و بس. آیا پیامبران خودشان هم در نماز خودشان را مخاطب قرار میدادند و به خودشان سلام میکردند؟ نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد نماز را برای ذکر خدا اقامه میکردند، نه ذکر خودشان.
در نماز باید خاشع بود: الذین هم فی صلاتهم خاشعون. خشوع حالت درونی نمازگزار است. این گونه نیست که حرکتی فیزیکی را در نماز تعریف کنیم، مثلا دست را بر سینه بگذاریم، و این حرکت را «خشوع» بنامیم و سپس بگوییم در هر رکعت از نماز باید دو بار خشوع کرد! این رویکرد نادرستی است که به غلط در فرمول فقهی «قنوت»، «رکوع»، و «سجود» داخل شده است.
در قرآن مؤمنان با صفاتی چون «قانت»، «راکع»، و «ساجد» توصیف شدهاند. بر خلاف تصور رایج، این صفات بیانگر فروتنی و افتادگی و تواضع مؤمنان در برابر خداست، نه بیانگر حرکاتی فیزیکی به نام «قنوت»، «رکوع»، و «سجود» که در فقه برای نماز ابداع شده است. راکع و ساجد را میتوان با صفاتی چون خاضع و خاشع مقایسه کرد. خضوع و خشوع به معنی قرار دادن بدن در وضعیت فیزیکی خاصی نیست، بلکه حالتی درونی است. میتوان «خاضعانه» در برابر کسی خم شد، اما «خضوع» نام این حرکت بدنی نیست.
تحمیل معنی فقهی کلمات قنوت و رکوع و سجود به قرآن و تبدیل آنها به حرکات فیزیکی، در درک معنی آیات اختلال ایجاد میکند. در قرآن گفته شده است که به حالت سجده از در داخل شوید: ادخلوا الباب سجدا. سجده نمیتواند به معنی سر گذاشتن بر زمین باشد، بلکه به معنی خضوع و تواضع است. حتی وقتی سجده با فعل «خرّ» به معنی «افتادن» همراه شود، باز هم لزوما افتادن بر زمین از آن استنباط نمیشود، چون در قرآن «خرّ راکعا» هم آمده است.
«افتادن» در زبان فارسی به معنی «از بلندی رها شدن و به زمین خوردن» است. با این حال در افعالی مانند «راه افتادن»، «پیش افتادن»، و «در افتادن» نمیتوانیم «افتادن» را از ترکیب فعلی جدا کنیم و معنی «زمین خوردن» را به آن نسبت دهیم. در قرآن هم با تأمل در عباراتی چون «خرّ راکعا و بکیّا»، «خرّ سجّدا»، «خرّ صعقا»، «خرّ هدّا»، «خرّ صمّا و عمیانا»، به نظر میرسد که از فعل «خرّ» در این عبارات مانند فعل ربطی برای نسبت دادن حالتی به فاعل استفاده شده است و معنی آن «شدن» است، نه «افتادن بر زمین».
شاهد دیگری که نشان میدهد تعریف فقهی «سجده» باعث اختلال در درک معنی قرآنی آن میشود، عباراتی از قرآن است که بنا به سنت فقهی با شنیدن آنها باید سجده کرد. اما قرآن نمیگوید مؤمنان فقط با شنیدن این عبارات خاص سجده کنند، بلکه سجده، یعنی تواضع و تسلیم، باید با یادآوری همهی آیات خدا در مؤمنان پیدا شود: إنما یؤمن بآیاتنا الذین إذا ذکروا بها خروا سجدا. مؤمنان با یادآوری آیات خدا سجده میکنند، اما کافران هنگام قرائت قرآن سجده نمیکنند: وإذا قرئ علیهم القرآن لا یسجدون. در قرآن گفته نشده است که مؤمنان تنها با شنیدن عباراتی خاص از قرآن باید سجده کنند. مؤمنان با شنیدن تمام آیات قرآن سجده میکنند. این سجده نمیتواند به معنی حرکت مصطلح بدنی باشد. محدود کردن سجده به آیاتی که در آن مردم به سجده فرا خوانده شدهاند، مانند این است که تنها به آیاتی از قرآن گوش کنیم که در آنها مردم به گوش دادن فرا خوانده شدهاند و لزومی نداشته باشد به بقیهی قرآن گوش کنیم: فإذا قرئ القرآن فاستمعوا له.
رکوع تنها در اقامهی نماز نیست. در همهی اعمال باید راکع بود. مؤمنان در پرداخت زکات هم راکع هستند، یعنی فروتنانه و خاضعانه زکات میدهند، نه اینکه به حالت خمیده زکات میدهند: إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه ویؤتون الزکوه وهم راکعون. این آیه به صیغهی جمع بیان شده است و بر خلاف دیدگاه مفسران شیعه به یک شخص خاص اشاره نمیکند. کوشش برای تخصیص این آیه به یک شخص خاص و تصور اینکه در این آیه رکوع به معنی خم شدن در نماز است، به جعل داستانی منجر شده است که تصورش موجب تکذیبش میشود.
در تفسیر این آیه گفته میشود که علی، از یاران نزدیک پیامبر، در حال نماز بود که فقیری به او نزدیک شد و درخواست کمک کرد و علی در رکوع انگشترش را از دست در آورد و به فقیر داد. اینکه امروزه فقیری به کسی در حال نماز نزدیک شود و از او درخواست کمک کند به خودی خود عجیب است، اما عجیبتر این است که علی در این داستان برای انطباق با تصور غلط مفسران از رکوع، سر از رکوع بر نمیدارد و اصرار دارد که در همان حالت رکوع دستها را از زانو بردارد و انگشتر از دست در آورد و به فقیر بدهد و همچنان در حالت رکوع باقی بماند. گویی راکع از نظر راوی نمیتوانسته است رکوع را تمام کند و بایستد و انگشتر از دست در آورد، یا شاید فقیر بسیار عجله داشته است و نمیتوانسته است تا برخاستن علی از رکوع یا پایان نماز صبر کند، اگر اصلا فرض کنیم که پرداخت زکات در حین اقامهی نماز صحیح است.
در دبستان به دانشآموزان کلماتی داده میشود و از آنان خواسته میشود که با آن کلمات جمله بسازند. یکی از مهارتهای راویانِ داستانهای مذهبی و سازندگان شأن نزول هم این است که آیهای از قرآن را میگیرند و برای آن یک داستان میسازند.
کلمهی «دعا» در قرآن یعنی صدا زدن و فرا خواندن: لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا. این کلمه در زبان فارسی به معنی خاص «صدا زدن خدا و کمک خواستن از او» به کار میرود. معادل این اصطلاح فارسی، در قرآن «صلات» است. در عربی اگر در بخواهیم بگوییم «او دعا میکند»، به این معنی که او از خدا چیزی میخواهد، نمیتوانیم به سادگی بگوییم «هو یدعو» و باید بگوییم «هو یصلی».
صلات در قرآن تقریبا معادل «دعا» به مفهوم اصطلاحی آن در زبان فارسی است. دعا رکعت ندارد و با حرکات و دستور العمل خاصی برگزار نمیشود. اگر به کسی بگویند دعا کند، برای او ابهامی در چگونگی اقامهی دعا و تعداد رکعات یا فقرات آن به وجود نمیآید. دعا درخواست کمک از خداست. بنا به توصیهی قرآن، در زمان مشکلات باید صبر داشته باشیم و از خدا کمک بگیریم: یا أیها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصلوه/ قال موسی لقومه استعینوا بالله واصبروا. اگر کسی از شما بخواهد صبر کنید، دستورالعمل صبر را نمیپرسید.
شما میتوانید به فارسی دعا کنید، یا اگر عربی میدانید به عربی دعا کنید؛ در خانه دعا کنید؛ در مسجد دعا کنید؛ روز دعا کنید؛ شب دعا کنید؛ در تنهایی دعا کنید؛ دعای جمعی برگزار کنید؛ در دعا گریه کنید یا نکنید؛ در دعا دستها را به سوی آسمان بلند کنید یا نکنید؛ در دعا پیشانی را بر خاک بگذارید یا نگذارید؛ … . هیچیک از این حرکات در دعا غلط نیست، اما هیچیک را هم نمیتوان «دستورالعمل دعا» دانست. اگر برای دعا قواعد فقهی تخصصی بگذاریم و دعاگزار را ملزم به رعایت دقیق آنها کنیم، روح دعا و نیایش از بین میرود.
هر کسی میتواند خود به برنامهی منظمی برای نیایش با خدا پایبند باشد، اما این برنامه خاص خود اوست و برای دیگران الزامی نیست. پیامبر خود نیز برنامهی خاصی برای نیایش داشت: یا أیها المزمل! قم اللیل إلا قلیلا. نصفه أو انقص منه قلیلا. أو زد علیه ورتل القرآن ترتیلا.
نیایش با خدا را نمیتوان به قطعاتی به نام رکعت تقسیم کرد و آنها را شمرد. سجود و رکوع شمردنی نیست، همان گونه که خضوع و خشوع شمردنی نیست. بر این اساس در پاسخ به این پرسش که چرا تعداد رکعتهای نماز در قرآن ذکر نشده است میتوان احتمال داد که نماز در زمان پیامبر چیزی به نام رکعت نداشته است. برای درک اینکه چگونه ممکن است نماز رکعت نداشته باشد، میتوانیم در میان فرمولهای مختلفی که در فقه برای نمازهای مختلف تعریف میشود، به نماز میت توجه کنیم که رکوع و سجود به معنی مصطلح فقهی ندارد، اما باز هم صورتی ممکن از اقامهی نماز است.
وقتی برای نماز رکعت تعریف میشود و رکعتها شمرده میشود، بخشی از توجه نمازگزار به شمارش رکعتها معطوف میشود. اگر حواس او به شمارش رکعتها نباشد، در تعداد رکعتهایی که خوانده است شک میکند و پس از آن نوبت به رفع شکیات نماز میرسد. جدول رفع شکیات نماز نمونهای از محصولات تخصصی فقهی است:
جدول رفع شکیات نماز
جدول تصویری رفع شکیات صحیح نماز
مهر رکعتشمار دیجیتال
در جدول تصویری کوشش شده است رفع شکیات سادهتر شود و نمازگزار با نگاهی به آن در حین نماز به سرعت بتواند تکلیف خود را روشن کند. در سالهای اخیر از تکنولوژی مدرن هم برای شمارش رکعات و اجتناب از شکیات استفاده میشود. شکل بالا یک مهر دیجیتال را نشان میدهد که با فشار سر نمازگزار شماره میاندازد و مراحل نماز را نشان میدهد. تصور کنید که پیامبران و پیروانشان در نماز درگیر این مسائل بوده باشند.
در قرآن سخنی از تعداد رکعتهای نماز نیامده است، اما تصریح شده است که نمازگزاران باید بدانند در نماز چه میگویند: ولا تقربوا الصلوه وأنتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون. قرآن میگوید در حال مستی نماز نخوانید تا بدانید چه میگویید. مخاطبان محمد عربزبان بودند و وقتی مست نبودند میدانستند در نماز چه میگویند. نمازگزاران عجم، وقتی نمازشان را به عربی میخوانند، حتی اگر مست هم نباشند نمیدانند در نماز چه میگویند.
در نماز جمعه خطبهها معادل بخشی از نماز است. نمازگزاران باید به خطبهها گوش دهند و طبیعتا باید درک کنند که امام جمعه چه میگوید. بدیهی است که امام جمعه باید به زبان مخاطبان سخن بگوید. معنی ندارد که پای صحبتهای امام بنشینیم و به آن گوش دهیم بدون اینکه بدانیم او چه میگوید. با این حال اگر امام جمعه در نماز جمعه سورهای از قرآن را بخواند که مأمومان عجم اصلا نفهمند او چه میگوید، از نظر فقهی نماز نمازگزاران صحیح است. متخصصان فقه به جای اینکه فکری به حال ناهمخوانی نماز عربی برای نمازگزاران عجم کرده باشند، به استخراج جدول شکیات نماز پرداختهاند و این نشان میدهد که کمیت نماز و شمارش رکعتها که در قرآن هیچ اهمیتی ندارد، برای آنان از آگاهی نمازگزاران از آنچه در نماز میگویند مهمتر بوده است.
کوشش برای درک معنی قرآنی «صلات» و کلماتی چون قانت و راکع و ساجد به این معنی نیست که حرکات مصطلح شیعیان و سنیان در نماز غلط است. چه بالا بردن دستها به نشانهی دعا در نماز شیعیان که آن را قنوت مینامند، چه بستن دستها در نماز سنیان که آن را تکتف مینامند، هیچیک با مفهوم قرآنی نماز تناقضی ندارد. اگر شیعیان و سنیان با این حرکات خشوع و بندگی خود را در برابر خدا ابراز میکنند، هر دو گروه کاری درست و هماهنگ با فلسفهی قرآنی نماز انجام میدهند. خم شدن و سر بر خاک گذاشتن هم از همین دیدگاه مشروع و مقبول است. با این حال این حرکات را نمیتوان به عنوان دستورالعمل و فرمولاسیون نماز تلقی کرد و آن را از قرآن استخراج کرد یا به پیامبر نسبت داد. در تورات و انجیل هم دستورالعملی برای نماز نیامده است و نمیتوان اثبات کرد که هیچ پیامبری مطابق با فرمولهای رایج امروزی نماز میخوانده است. اما وقتی شیعیان و سنیان خود در رقابتی ناسالم با یکدیگر به جزئیات بیاهمیت نمازهای یکدیگر خرده میگیرند و اعمال یکدیگر را باطل میدانند، از دیدگاهی برونفرقهای و بر اساس تعالیم قرآن میتوان اشکالات کلیتر و مهمتری را به محتوای نماز سنتی آنان وارد کرد.
«نماز» از کلمات کهن فارسی است. کلمهی مهم «صلات» در قرآن معادل فارسی داشته است. ایرانیان پیش از آنکه اعراب بر آنان مسلط شوند نمازگزار بودند و حتی میتوان گفت که شیوهی نماز ایرانیان بر نماز اعراب هم اثر گذاشته است. اقامهی نماز در پنج نوبت احتمالا اقتباسی از نمازهای پنجگانهی زرتشتیان است. همهی پیامبران و پیروان آنان نماز میگزاردند و ایرانیان قدیم هم از این جمله بودند. نماز ایرانیان قدیم این مزیت را داشت که به زبان خودشان اقامه میشد و برای آنان از نماز عربی مفهومتر بود. ایرانیان میدانستند در نماز چه میگویند و دست کم از این نظر نماز آنان به نماز آگاهانهی مورد نظر قرآن نزدیکتر بود.
قرآن برای قومی است که میاندیشند و در آیاتش تدبر میکنند. قومی هم هستند که قرآن را میبوسند و بر سر میگذارند و آن را به خط خوش مینویسند و به آواز خوش میخوانند و در عین حال هدایت و هویت خود را در روایات و احادیث جستجو میکنند. توجه به روایات و عدم توجه به آیات قرآن در بسیاری از سنتهای فکری و رفتاری اهل قرآن دیده میشود. یکی دیگر از مصادیق این رویکرد ناصواب، بحث جانشینی پیامبر است.
قرآن به تدریج در طول سالهای متمادی و در موقعیتهای گوناگون نازل شده است و موضوعات بسیار گوناگونی در آن مطرح شده است، با این حال در هیچ جای قرآن سخنی از اینکه چه کسی جانشین پیامبر است به میان نیامده است. در روایات شیعه اما میبینیم که پیامبر از همان سالهای اول بعثت دغدغهی انتصاب جانشین داشته است و در موقعیتهای گوناگون به مردم گوشزد کرده است که چه کسی جانشین اوست.
در حکومت یا مدیریت، حاکم یا مدیر باید در زمان عدم حضور خود جانشین تعیین کند، اما برای دانشمندان و متفکرانی که منشأ تحولات بزرگی در دیدگاههای علمی و معرفتی بشر شدهاند، چندان معنی ندارد که بخواهند برای خودشان جانشین تعیین کنند. اینان شاگرد تربیت میکنند نه جانشین. شاگردان راه استاد را ادامه میدهند، در عین حال نباید تصور کرد که تمام رفتارها و گفتارهای شاگردان همان است که استاد به آنان آموخته است. در میان نزدیکترین شاگردان عیسی ممکن است کسی مانند یهودا هم پیدا شود.
در بیان ضرورت تعیین جانشین برای پیامبران، به جانشینی هارون در طول غیبت چهل روزهی موسی اشاره میشود، اما در ماجرای هارون میبینیم که بنیاسرائیل در دوران جانشینی او مرتکب احمقانهترین رفتار ممکن در دین شدند و به گوسالهپرستی روی آوردند. در تحلیلی برخلاف دیدگاه سنتی و با توجه به بیاعتنایی کامل قرآن به بحث جانشینی محمد، میتوان گفت که پیامبر با بازگویی تجربهی ناموفق جانشینی هارون در قرآن، به جای اینکه شخصی را به جانشینی خود معرفی کند، مردم را هر چه بیشتر به عقلانیت در دین فرا خواند.
هارون اگرچه در جایگاه جانشینی موسی به قول خودش از تفرقهی بنیاسرائیل جلوگیری کرد (طه: ۹۴)، اما عملکرد دینی او بسیار ضعیف و نامناسب بود و خشم موسی را برانگیخت. مانند انحراف عقلی بنیاسرائیل در دوران جانشینی هارون، پس از محمد هم در دوران حکومت کسانی که خود را جانشین او میخواندند، تجاوز اعراب به اقوام عجم روی داد و تحمیل اجباری و خشونتآمیز دین به مردمی که زبان عربی را نمیدانستند به سنت تبدیل شد. در این میان بسیاری از یاران نزدیک پیامبر هم برای حفظ انسجام امت، یا در سکوت نظارهگر تجاوز اعراب بودند یا حتی خودشان هم در آن شرکت داشتند، همان چیزی که از قرآن و تورات دربارهی عملکرد هارون دیده میشود.
سنت پیامبر، آن گونه که از قرآن بر میآید، تبلیغ مسالمتآمیز دین در میان مردم همزبان با خودش بود، هرچند پیامبر با وجود توصیه به عفو، در صورت لزوم تعدی دشمنان را هم تلافی میکرد: فمن اعتدی علیکم فاعتدو علیه بمثل ما اعتدی علیکم. پس از پیامبر، تحمیل اجباری دین با تجاوز نظامی اعراب به اقوام غیرعرب در میان اصحاب نهادینه شد. اگر موسی از میقات برنگشته بود و با هارون به علت سکوت و حتی دخالتش در انحراف بزرگ بنیاسرائیل دست به یقه نشده بود، گوسالهپرستی هم به عنوان عملی صواب که تحت نظارت هارون و در دورهی جانشینی او به وقوع پیوسته بود، برای نسلهای بعدی نهادینه میشد.
با در نظر گرفتن رفتار هارون در تورات و رفتار یهودا در انجیل، این نتیجهی عقلی و دینی به دست میآید که نه جانشینی پیامبر، نه شاگردی او، به خودی خود فضیلتی به حساب نمیآید و مصونیتی از خطاها و گناهان بزرگ ایجاد نمیکند. یهودا که یکی از دوازده شاگرد عیسی بود، در قتل استاد خود مشارکت داشت! در قرآن اشاره شده است که حتی زن و فرزند پیامبر هم ممکن است کافرانی بدکار و لجوج باشند.
مانند تعداد رکعتهای نماز و دستورالعمل دقیق آن که با وجود اهمیت بسیار زیاد فقهی در قرآن نیامده است، بحث جانشینی پیامبر هم با وجود اهمیت بسیار زیاد مذهبی در قرآن نیامده است. بخش بزرگی از مجادلات مذهبی اهل قرآن بر سر اموری است که در قرآن به آنها اعتنا نشده است. پرداختن به این امور بیاهمیت و جدال بر سر آنها که عموما هم جعلیات تاریخی و روایی هستند، اساس هویت فرقههای مذهبی را تشکیل دهد. با سرگرم شدن به این مجادلات بیهوده، فرصتی باقی نمیماند که فکری به حال انحرافات بزرگ عقلی و اخلاقی فرقههای مذهبی از مسیر پیامبران شود، انحرافاتی که به بزرگی بازگشت به شرک و مردهپرستی و تجاوز به حقوق و آزادیهای مردم به نام دین است.
اهل قرآن با اهمیت دادن به آنچه در قرآن نیامده است، از اصولی که در قرآن آمده است غفلت میکنند و وضعیت کنونی آنان تا حدود زیادی ناشی از همین رویکرد غلط است. تذکری که قرآن به اهل انجیل داده است، امروزه برای اهل قرآن هم لازم است: ولیحکم أهل الإنجیل بما أنزل الله فیه، ومن لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الفاسقون. مسیحیان برای بازگشت به انجیل ناچارند در بسیاری از سنتهای موروثی مسیحی که ساخته و پرداختهی پدران کلیساست تجدید نظر کنند که البته کار بسیار دشواری است و هویت آنان را به چالش میکشد.
(ادامه دارد)
در این ارتباط:
دین و آزادی (۴): عیسی و پیلاطس
دین و آزادی (۵): سَبت برای انسان، یا انسان برای سَبت؟
دین و آزادی (۷): بردگی و بندگی
دین و آزادی (۹): تأملی در معنی «ما ملکت أیمانکم» و «رقاب»
دین و آزادی (۱۰): تجاوز اعراب به همسایگان عجم
مصدق لما بین یدی من التوریه و لاحل لکم بعض الذی حرم علیکم.
[quote]آنچه در قرآن وجود دارد فصل الخطابی است برای درک مفاهیم مشابه آن در تورات و انجیل…[/quote] جناب مرادیبا سلام و تشکربالاخره قرآن تورات و انجیل را تصدیق می کند یا تکذیب؟ ممکن است احکام محلی یک پیامبر در یک قوم با پیامبری در قوم دیگر متفاوت باشد. با این حال پیامبران یکدیگر را تصدیق کرده اند. مصدق لما معکم من التوریه و لاحل لکم بعض الذی حرم علیکم. حتی اگر حکم پیامبری با پیامبری دیگر متفاوت باشد، باز هم هر پیامبر آنچه را که پیامبری دیگر در زمان و مکان خودش گفته است تصدیق کرده است. فرقه های موسوم… مطالعه بیشتر»
[quote]هروقت شما گفتید:در کجای تورات نام تمام پیامبران بعدی بنی اسرائیل (که علی القاعده ادامه دهنده شریعت موسی و جانشینان او ) محسوب می شوند آمده؟؟و هم در بقیه تمام کتب پیامبران بنی اسرائیل، نام جانشین بعدی به تصریح… من هم می گوبم چرا به جانشینی مهتر ایشان در قرآن اشاره نشده است![/quote] جناب مجیدنه نام تمام پیامبران در تورات آمده نه تعداد آنان. چون این موضوعات هیچ اهمیتی ندارند. ادعای مقاله هم همین است. [quote]طبق نتیجه گیری شما لابد همه کذاب بوده اند!![/quote] اینکه نام شما در تورات نیامده است به این معنی نیست که شما کذاب هستید. نام… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند:[quote]موضوعات «بسیار مهمی» مانند شیوه ی برگزاری نماز یا جانشینی پیامبر….یا مجعولات تاریخی هستند یا اهمیتی در دین ندارند[/quote] و [quote]تعیین قطعیت هیچیک از منقولات تاریخی ممکن نیست و ما هم در دین به چنین کار کاذبی نیاز نداریم[/quote]اگر با همین رویه درفشانی را ادامه دهید آن اعتباری هم که تاکنون به واسطه درج برخی مطالب درست در مقالاتتان کسب کرده اید برباد میرود.هروقت شما گفتید:در کجای تورات نام تمام پیامبران بعدی بنی اسرائیل (که علی القاعده ادامه دهنده شریعت موسی و جانشینان او ) محسوب می شوند آمده؟؟و هم در بقیه تمام کتب پیامبران بنی اسرائیل، نام جانشین… مطالعه بیشتر»
سلام جناب ارجمند شما در “مصدق” قرار دادن قرآن تمام جنبه های آنرا لحاظ نمی فرمایید. همانطور که از آیه ذیل سوره قصص بر میآید رفع ابهام و توضیح آنها نیز مصدق بودن است: وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ ﴿۳۴﴾ همانطور که بیانات مبهم موسی بعلت لکنت و عدم رسایی بیان او توسط هارون تصدیق میشود. ظاهرا “تصدیق” در محاورات امروز ما با تصدیق قرآنی تفاوت دارد.تصدیق قرآنی گسترده تر است. آنچه در قرآن وجود دارد فصل الخطابی است برای درک مفاهیم مشابه آن در تورات و انجیل… مثلا در مورد… مطالعه بیشتر»
جناب طاها
قرآن تورات و انجیل را تصدیق کرده است، پس آنها را قبول دارد.
این موضوع مستقل از این است که من و شما به تورات و انجیل ایمان داشته باشیم یا نداشته باشیم.
اما کسی که می گوید من قرآن را قبول دارم و تورات و انجیل را نه، تناقض می گوید.
مثل اینکه کسی بگوید من قرآن را قبول دارم اما سوره ی بقره را جعلی می دانم.
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”]جناب طاهاشما مرتبا از ۳ کتاب برابر سخن می گویید و این سخن را به اینجانب نسبت می دهید. بفرمایید که کجا من چنین سخنی گفته ام؟ شما بیشتر به سخنانی پاسخ می دهید که سخن خودتان است نه سخن نویسنده. اینکه مقاله ای جدید نوشته شود و نویسنده در مقاله اش به دو مقاله از نویسندگان قبلی استناد کند به این معنی نیست که مقاله ی جدید با دو مقاله ی قبلی برابر است، اما به این معنی است که نویسنده ی مقاله ی جدید مقالات قبلی را قبول دارد و آنها را قابل استناد می داند.… مطالعه بیشتر»
[quote name=”جواد الف”]با سلام یکی از مکرهایی که با آن اربابان دین به مغز دکتر اسلامی های رانتی- بولتنی تجاوز کرده و آنان را عبد اشک در مشک خود کرده اند، مکر «لدنی» است! در قرآن واژه «لَدُنْ» و «عِنْد» تقریبا معادل یکدیگر به کار برده شده است. برای مثال: «آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ [b]عِنْدِنَا[/b]» «رَبَّنَا آتِنَا مِنْ [b]لَدُنْکَ[/b] رَحْمَهً». خدا دارای رحمت و فضل و نعمت و علم و غیره می باشد که به بندگان خود می دهد. به نظر می رسد که در زبان عربی فعل داشتن have وجود ندارد. به جای آن از عند و مع … استفاده… مطالعه بیشتر»
با سلام بر اساس صدها آیه قرآن، مزخرف ترین ادعا، ادعای جانشینی و جانشین برای مقام «نبوت» است. انبیا را خدا با وحی انتخاب کرده است، به آنان امر نبوت را واگذار کرده است ،و با وحی از آنان پشتیانی کرده است. با مرگ هر پیامبر، و قطع وحی نبوت او پایان می یابد. مقام نبوت و دریافت وحی، قابل واگذاری به غیر نیست. این خداست که تصمیم می گیرد این مقام را به چه کسی و با چه رسالتی واگذار کند. هیچ پیامبری نمی تواند مقام نبوت خود را به دیگری واگذار کند. و اما درباره حضرت هارون. هارون… مطالعه بیشتر»
کامنت قبل پاسخ به جناب مجید است
[quote]گرچه بسیاری از روایات تاریخی ظنی ولی بسیاری دیگر قطعی هستند، وباز تشخیص آن با کیست؟…..[/quote] تعیین قطعیت هیچیک از منقولات تاریخی ممکن نیست و ما هم در دین به چنین کار کاذبی نیاز نداریم. این کار متخصصانی است که دین را بر خلاف پیامبران وسیله کسب معاش خود کرده اند. چیزی که نادرست است، حتی اگر آن را به پیامبران نسبت دهند، نادرست است. مدعای مقاله این سخن بدیهی و ساده است که نیایش ژاپنیها با خدا به زبان مادها نادرست و بیمعنی است. این کار نیاز به تحقیقات تاریخی ندارد و حقیقتی عریان است. قرآن هم می گوید… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند: [quote]وقتی دو پزشک هستند که نمی توانند قطعا بیماری را تعیین کنند، ممکن است پزشک سومی نظری کاملا متفاوت از دو پزشک اول داشته باشد.[/quote]بله، و این پزشک سوم کیست؟ آنکه البته پزشکی بداند….[quote]روایات و تاریخ علومی ظنی هستند. دین را باید هرچه بیشتر از حالت ظنی خارج کنیم.[/quote]جمله دوم درست و جمله اول با شکل موجود نادرست است:گرچه بسیاری از روایات تاریخی ظنی ولی بسیاری دیگر قطعی هستند، وباز تشخیص آن با کیست؟….. بی شک به قطعی بودن انبوهی از گزارشات و وقایع تاریخی باور دارید و لازم نیست اینجا نمونه آورده شود،جانشین داشتن پیامبران پیشین از… مطالعه بیشتر»
[quote name=”جواد الف”]با سلام یکی از مکرهایی که با آن اربابان دین به مغز دکتر اسلامی های رانتی- بولتنی تجاوز کرده و آنان را عبد اشک در مشک خود کرده اند، مکر «لدنی» است! … این ها را یادآوری می کنیم شاید این بردگان آزاد شوند و شاید به آزادی مردم ایران بینجامد![/quote] شما که هستید تا برای تمام مردم تعیین تکلیف کنید. بردگان، شمایید که حصاری از بافته های بی سر و ته بهم بافته اید و انتظار دارید هر طرحی نو، لزوماً منطقی و مقبول هم باشد و هرچه قدیمی است، به باورتان کهنه و مندرس است. قبلاً… مطالعه بیشتر»
با سلام یکی از مکرهایی که با آن اربابان دین به مغز دکتر اسلامی های رانتی- بولتنی تجاوز کرده و آنان را عبد اشک در مشک خود کرده اند، مکر «لدنی» است! در قرآن واژه «لَدُنْ» و «عِنْد» تقریبا معادل یکدیگر به کار برده شده است. برای مثال: «آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ [b]عِنْدِنَا[/b]» «رَبَّنَا آتِنَا مِنْ [b]لَدُنْکَ[/b] رَحْمَهً». خدا دارای رحمت و فضل و نعمت و علم و غیره می باشد که به بندگان خود می دهد. به نظر می رسد که در زبان عربی فعل داشتن have وجود ندارد. به جای آن از عند و مع … استفاده می شود.… مطالعه بیشتر»
جناب مجید [quote]دو پزشک در تشخیص یک بیماری نظری متفاوت بدهند، کلا منکر بیماری می شوید؟![/quote] وقتی دو پزشک دو نظر مختلف می دهند، یعنی بیماری را حدس می زنند، و ممکن است حدس هیچیک درست نباشد. مواردی هست که نه شیعه درست می گوید نه سنی. از جمله همین بحث شیوه ی نماز یا جانشینی پیامبر. مواردی که هیچ اهمیتی در قران نداشته است، اما برای تولید «فرقه های اسلامی» ضروری بوده است. وقتی دو پزشک هستند که نمی توانند قطعا بیماری را تعیین کنند، ممکن است پزشک سومی نظری کاملا متفاوت از دو پزشک اول داشته باشد. روایات… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند: تاریخ به اختصار یعنی “سرگذشت پیشینیان” که برای تعریف جامع آن (و اقسام آن:تاریخ نقلی، علم تاریخ، فلسفه تاریخ،..) باید به منابع مربوطه رجوع کنید و خارج از حوصله بحث ماست.اما واضح است که منظور شما از بیان این مطلب این است که “چون در نقل برخی گزارشات دو یا چند گانگی دیده می شود پس ابدا نمی توان به هبچ گزارشی اعتماد کرد” که میزان درجه اعتبار چنین حرفی ناگفته پیداست.در اینکه در بسیاری مواد چندگونگی وجود دارد که سخنی نیست اما محققین بر اساس روشهای مورد وثوق سره را از ناسره تشخیص می دهند.شما یا درین… مطالعه بیشتر»
جناب مجید قرآن یک کتاب مشخص است. و در این کتاب بحث جانشینی محمد هیچ انعکاس و اهمیتی ندارد. از نظر شیعیان یکی از مسلمات تاریخی این است که محمد جانشین خود را تعیین کرده است و این موضوع در دین بسیار مهم است. و سنیان که چند برابر شیعیان هستند چنین چیزی را نفی می کنند. بفرمایید منظور شما از تاریخ چیست؟آیا تاریخ یعنی چیزی که شیعیان به آن معتقدند؟یا چیزی که سنیان به آن معتقدند؟یا چیزی که هردو می گویند؟یا ممکن است چیزی باشد که هیچیک نمی گویند؟تاریخ را تعریف کنید، تا بعد از آن به سخنان تاریخ… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند: پس نتیجه این شد که: دراین قضیه تاریخی، بجای هرگونه ادله تاریخی، صرفا برداشتهای عقلی خود را مکفی می پندارید و هم اینکه اصولا چیزی به نام تاریخ را نیز به رسمیت نمی شناسید(!)بسیار خوب، این نظر شما و آنهم عرایض بنده…. موافق باشید دفتر این بحث را همینجا ببندیم و الباقی را به زمان واگذار کنیم می دانید که یک نظریه در گذر زمان است که بقا یا زوالش معلوم می گردد.علی القاعده نباید با این پیشنهاد مخالفتی داشته باشید.——————————————-درضمن طبق معمول آیه ای هم که آورده بودید(به خط ماقبل آن در نوشته خودتان مرتبط بود) اما… مطالعه بیشتر»
جناب مجید
در کنار آشنایی با متن، لازم است که عقل را هم در دین به زسمیت بشناسیم: أقلا تعقلون؟
طبعا در زمان پیامبر کسی با هواپیما به زیارت خانه ی خدا نمی رفت. [b]حتی یک نمونه هم پیدا نمی شود.[/b]
وأذن فی الناس بالحج، یأتوک رجالا وعلی کل ضامر.
محمد تنها به تورات و انجیل و صحف و زبور استناد نمی کرد و عقل را هم شرطی مهم در دین می دانست. در کنار استناد به متن، پیامبران به ما می آموزند که باید به عقل هم اعتماد کنیم.
جناب ارجمند:یا متوجه نشدید چه عرض کردم یا تجاهل می فرمایید، منظور از “عجمان به گویش خود” واضح بود: کجای کتاب صریحا آمده عجمان می توانندنماز را به فارسی بخوانند، آنوقت شما این پاسخ بی ربط را می نویسید؟به شک افتادم برادر،یعنی واقعا معنی را به درستی درک نمی کنید؟؟البته که مسلم است برای تفسیر درست کتاب به حداقل التزام به احکام همان کتاب وعمل به دستورات صریح همان پیامبر نیاز است وهرگاه غیر ازین باشد نتیجه همین بیان حدیث نفس است که می بینیم.[quote]مطالبه ادله تاریخی در مورد مسائلی ازین دست (که سویه تاریخی هم دارند) نه تنها بجا… مطالعه بیشتر»
واقعا چرا آقایان از ترجمه بحار الانوار به فارسی می ترسند؟مگر بیشترین تعداد شیعیان جهان فارسی زبان نیستند؟چه کسانی از ترجمه نشدن سود می برند و چرا؟
[quote]همچنین ترجمه کردن بحارالانوار به زبان فارسی در واقع یکی از اشتباهات است؛ چون بعضی از روایات آن خصوصا روایاتی که در خصوص امامشناسی در این کتاب وجود دارد، انسان را به این نتیجه میرساند که این کتاب باید فقط در دسترس متخصصین فن قرار بگیرد؛[/quote]
مگر همین آقایان امام شناسی را جزو اصول دین نمی دانند؟که همه مردم خودشان باید بدون تقلید به آن برسند…
عربی ماندن دین واسه خیلیا نون داره
جناب طاهاشما مرتبا از ۳ کتاب برابر سخن می گویید و این سخن را به اینجانب نسبت می دهید. بفرمایید که کجا من چنین سخنی گفته ام؟ شما بیشتر به سخنانی پاسخ می دهید که سخن خودتان است نه سخن نویسنده. اینکه مقاله ای جدید نوشته شود و نویسنده در مقاله اش به دو مقاله از نویسندگان قبلی استناد کند به این معنی نیست که مقاله ی جدید با دو مقاله ی قبلی برابر است، اما به این معنی است که نویسنده ی مقاله ی جدید مقالات قبلی را قبول دارد و آنها را قابل استناد می داند. نسبت قرآن… مطالعه بیشتر»
جناب مجید
پیشتر گفتم برای بحث، به حداقلی از آشنایی با قرآن نیاز دارید.
قبلا فرمودید که حرمت ازدواج با خواهر در قرآن نیامده است. حال که می فرمایید «أأعجمی و عربی؟» هم در قرآن نیامده است. احتمالا به جای قرآن به بوستان سعدی مراجعه می کنید.
«قال التاریخ» هم واکنشی آشنا و طبیعی و قابل پیش بینی است و پاسخ هزاران ساله ی سنتگرایانی است که نه کتاب خدا نه عقل در دین آنان جایگاهی ندارد و پیروی از پدران برای آنان ملاک اصلی است: ما سمعنا بهذا فی آباءنا الأولین!
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”]جناب طاهاکسی که به آیات قرآن استناد می کند، نمی تواند از آن برای تکذیب آیات تورات و انجیل استفاده کند، چون قرآن تورات و انجیل را تصدیق کرده است. قبل از اینکه به تناقضات تورات و انجیل و قرآن بپردازید، به تناقض روش خودتان که همان روش اهل قرآن است بپردازید.[/quote] درود استاد ارجمند عزیز؛از شما انتظار نمی رود که چون مجید و اهل کتاب رفتار کنید.گفت و گوی شاگردتان با شما «جنگ و جدال و فوتبال» نبوده و نیست.که لزومی به «پاسخ کوبنده» و «توپ را در زمین کسی انداختن» باشد. بنده در «تناقضات بینا متنی»… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند:
[quote]ظاهرا شما علاقه ی خاصی دارید که مرتبا از جانب دیگران سخن بگویید![/quote]
آخرین بار که شما چنین کردید…اما خوب پاسخ فوری نشان از آن دارد که هدفگیری درست بوده و صاف وسط خال خورده است !
راستی مگر نمی گویید هرچه در قرآن نیامده لازم نبوده، خوب همین امر نیز (عجمان به گویش خود) در کتاب نیامده، حال چگونه جواز آنرا ثابت می کنید؟از نیامدن نتیجه متضاد هم می توان گرفت.
بماند، اما بازهم کلیدی ترین نکته کامنت مغفول واقع شد: [i]قال التاریخ…..[/i]
[quote]می دانم که می دانید این”ناتمام” واژه ای بود محترمانه که باید برای آن معنای دیگری درنظر آورید![/quote]
جناب مجید
ظاهرا شما علاقه ی خاصی دارید که مرتبا از جانب دیگران سخن بگویید!
دلایل مقاله ساده و روشن است و ناتوانی شما از پاسخگویی هم واضح است: عجم نمی تواند به زبان عربی نیایش کند و این بر خلاف قرآن و عقل است که کسی نداند در نیایش با خدا چه می گوید. به همین سادگی!
به قول خودتان بالا بروید پایین بیایید توپ در زمین شماست. در برابر حق باید خاشع و راکع باشید.
جناب ارجمند:این حرفیست که هنوز هم می زنم(خوانندگان،نه شمایان) هرچند همان نودواندی بگویند می دانستیم….اما شما چرا هرگاه کم می آورید دنبال گریزگاه می گردید؟ چرا به نکات کلیدی نقد توجه نمی کنید؟ جزاینکه پاسخی برای آن ندارید؟[quote]مطالبه ادله تاریخی در مورد مسائلی ازین دست (که سویه تاریخی هم دارند) نه تنها بجا که شرط پرداختن بدانهاست وگر نه به بیان شرح ضمیر و افسانه سرایی مانند می گردد[/quote]بالا بروید پایین بیایید توپ در زمین شماست، با ندیدن آن هم از زمینتان بیرون نمی رود![quote]اگر منظور از ادله «فلانی گفت از فلانی گفت از فلانی» باشد، در سنت پر از… مطالعه بیشتر»
جناب محید
بله خوانندگان هستند که تصمیم می گیرند و قبلا هم از شما سابقه داریم که به نیابت از آنان به صورت تخیلی رای گیری کردید و فرمودید که ۹۹ درصد نمی دانند قنوت را فارسی می توان خواند و این رای گیری در گینس ثبت شد.
جناب ارجمند: البته شما مجازید نزد خود هرطور مایلید فکر کرده و مثلا ادله مقاله را “روشن و کوبنده” بدانید! اما عنایت دارید که این خوانندگانند که درنهایت درین باره تصمیم می گیرند….یکی از مشکلات جدی و عیان شما این است که چون تاریخ را بر ضد پندار خود می یابید، یکسره درصدد انکار آن برآمده اید که البته رویکردی باطل و غیرقابل دفاع بیش نیست.کماکان توپ درزمین شماست و مطالبه ادله تاریخی در مورد مسائلی ازین دست (که سویه تاریخی هم دارند) نه تنها بجا که شرط پرداختن بدانهاست وگر نه به بیان شرح ضمیر و افسانه سرایی مانند… مطالعه بیشتر»
جناب مجیدمقاله را با مسابقه اشتباه نگیرید که کسی برنده یا بازنده شود. ادله مقاله روشن و کوبنده است. اگر منظور از ادله «فلانی گفت از فلانی گفت از فلانی» باشد، در سنت پر از این دلایل است که می توانید به آنها مراجعه کنید و منطق پوچ آنها هم در مقاله نشان داده شده است. از کامنتهای دوستان و به خصوص جنابعالی تشکر می کنم که منطق محکم مقاله و ضعف نقدها را بهتر نشان داد. ضمنا شما در خارج از نماز هرقدر خواستید به خودتان یا نوح و شعیب درود بفرستید اما نماز جایگاه ذکر خدا و نیایش… مطالعه بیشتر»
جناب استاد ارجمند ، جناب دکتر عبایی ، مدیران محترم سایت نیلوفر :
سال نو مبارک . با امید به اینکه سال جدید در پناه لطف یزدان به مراتب پربارتر و آموزنده تر برای همه اهالی سایت باشد.آمین.
جناب ارجمند: [quote]پیامبران نماز را برای سلام و صلوات بر خودشان اقامه نمیکردند.[/quote] چه کسی این حرف لغو را زده که نماز را برای سلام برخود می خوانده اند؟! اما سلام فرستادن برایشان (البته به اذن خداوند) مسبوق به سابقه است:“و سلام بر من روزی که زاده شدم ، و روزی که می میرم ، و روزی که زنده برانگیخته می شوم”این نیز همانطور و با همان اذن….اما بعد: با توجه به این مقاله و کامنتهای پیشین و فعلی، به نظر میرسد که باید دفتر ابن مبحث را در همین سال کهنه بسته تلقی کرد و شما را البته اگر… مطالعه بیشتر»
سلام
جناب ارجمند
به برداشت بنده اختلاف قرآن و نظریات جمع آوری شده مسیحیان در به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی با این بیان رفع میشود که تصور کنیم ایشان قبلا و قریبا فوت شده و روح پاکشان عروج کرده بوده است و دشمنان وی پیکر بی جان او را به صلیب کشیده اند…ازدحام هنگام این عمل مانع از تشخیص شده است…
طبق قرآن قبلا رفعت روح پاک عیسای مسیح به اطلاع او رسیده بوده است: انی رافعک الی…
والسلام
سلام
جناب ارجمند
بله ممکن است و این خلاف عرایض قبلی بنده نیست.
مصدق بودن جنبه رفع ابهامات و اشتباهات را دارد هر چند مورد اتفاق باشند.اتفاق بر اشتباه ممکن است.
رفع اختلاف نیز در جای خود قرار دارد.
طبق قرآن موضوع به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی دقیقا آنطور که مسیحیان می گویند نیست.
بنده اطلاعی ندارم ولی قاعدتا باید این موضوع در انجیل نقل نشده باشد.چون موضوع پس از رحلت ایشان مطرح و طبق تشخیص افراد خاص توصیف میشود…
والسلام
[quote]بنابراین هر نوع برداشتی از کتب قبلی که در آن اختلاف هست باید به تصدیق قرآن برسد.[/quote]
جناب مرادی
در مواردی چون مصلوب شدن عیسی نه ابهامی در انجیل وجود دارد نه اختلافی در مسیحیان. یا مثلا یهودیان و مسیحیان در اینکه هارون گوساله ساخت اختلافی ندارند. آیا ممکن است قرآن در این موارد سخن تورات و انجیل را نقض کند و سپس به یهودیان و مسیحیان بگوید من «مصدق لما معکم» هستم؟
سلام جناب ارجمند همین قدر میتوانم عرض کنم که قرآن مصدق کتب قبلی است نه آنها مصدق قرآن. قرآن اختلافات را حل میکند.یعنی آنچه که به حل اختلافات کمک میکند آورده شده است: یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ﴿۳۲﴾ توبه وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ﴿۶۴﴾ نحل بنابراین هر نوع برداشتی از کتب قبلی که در آن اختلاف هست باید به تصدیق قرآن برسد.اگر هیچ اشاره ای در موردی در قرآن نشده باشد و اختلافی بین اهل کتاب در آن نباشد… مطالعه بیشتر»
سلام جناب مرادی
همان کوششی که برای فهم ارتباط درونی آیات قرآن لازم است، برای ارتباط بین تورات و انجیل و قرآن هم لازم است.
همواره قرآن نیست که متون قبلی را توضیح دهد و ممکن است متون قبلی هم قرآن را توضیح دهند. مثلا گاهی داستانی در قرآن به اختصار بیان شده است چون مخاطبان از قبل با آن آشنا بودند. تفصیل و توضیح این داستانها را باید در «ما انزل من قبلک» جستجو کرد.
سلام جناب ارجمند امیدوارم در وقت نا مناسب به طولانی شدن بحث دامن نزده باشم. این که قرآن “مصدق” تورات و انجیل است را نباید به معنی عمل به تورات وانجیل بدون توجه به تعلیمات قرآن و راهنمایی های آن برای مسلمین انگاشت. نورانیت تورات و انجیل تحت الشعاع نورانیت قرآن هستند. بعبارت ساده تر قرآن توضیح دهنده تورات وانجیل است. مانند مفهوم مندرح در این آیه سوره قصص: وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ ﴿۳۴﴾ هارون با بیان گویا منظور حضرت موسی را به درستی و صحت به دیگران می فهماند.… مطالعه بیشتر»
جناب طاها
کسی که به آیات قرآن استناد می کند، نمی تواند از آن برای تکذیب آیات تورات و انجیل استفاده کند، چون قرآن تورات و انجیل را تصدیق کرده است. قبل از اینکه به تناقضات تورات و انجیل و قرآن بپردازید، به تناقض روش خودتان که همان روش اهل قرآن است بپردازید.
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”]جناب طاها[quote]شما باید بجای «دور» بر روی «تناقضات درون متنی و بینامتنی» کار نمایید و پاسخی با حوصله و مستند و مدلل به این همه تناقض بدهید.[/quote] تناقضی وجود ندارد. پارادوکسهای بسیاری هم در خود قرآن وجود دارد که اگر دوست داشته باشید می توانید از آن برای تمسخر و تکذیب قرآن استفاده کنید، یا اینکه در جهت برعکس در صدد تحلیل این پارادوکسها برآیید. نیازی به ایمان اجدادی به هیچیک از این کتابها هم ندارید. همین که نوروز را تبریک می گویید سنت اجدادی را ادامه می دهید. مگر سنت اجدادی لزوما چیز بدی است؟ اینکه این… مطالعه بیشتر»
جناب طاها[quote]شما باید بجای «دور» بر روی «تناقضات درون متنی و بینامتنی» کار نمایید و پاسخی با حوصله و مستند و مدلل به این همه تناقض بدهید.[/quote] تناقضی وجود ندارد. پارادوکسهای بسیاری هم در خود قرآن وجود دارد که اگر دوست داشته باشید می توانید از آن برای تمسخر و تکذیب قرآن استفاده کنید، یا اینکه در جهت برعکس در صدد تحلیل این پارادوکسها برآیید. نیازی به ایمان اجدادی به هیچیک از این کتابها هم ندارید. همین که نوروز را تبریک می گویید سنت اجدادی را ادامه می دهید. مگر سنت اجدادی لزوما چیز بدی است؟ اینکه این سنت را… مطالعه بیشتر»
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”][quote]در این صورت اخلاقا نمی توانید بر آن ها که کتاب های کمتر یا بیشتری قبول دارند خرده بگرید و نقد بنویسید. که «چرا بیشتر دارند» یا چرا «کتب من قبله را قبول ندارند.»[/quote] جناب طاهاروشن است که سخن شما منطق باطلی دارد. کسی که مدعی است قرآن را قبول دارد، زمانی راست میگوید که کتبی را که قرآن آنها را تصدیق کرده است، تصدیق کند. کسی که مدعی ایمان به قرآن است و تورات و انجیل را تکذیب می کند، آشکارا دروغ می گوید و نشان می دهد که به قرآن هم ایمان ندارد. شما می توانید… مطالعه بیشتر»
[quote]در این صورت اخلاقا نمی توانید بر آن ها که کتاب های کمتر یا بیشتری قبول دارند خرده بگرید و نقد بنویسید. که «چرا بیشتر دارند» یا چرا «کتب من قبله را قبول ندارند.»[/quote] جناب طاهاروشن است که سخن شما منطق باطلی دارد. کسی که مدعی است قرآن را قبول دارد، زمانی راست میگوید که کتبی را که قرآن آنها را تصدیق کرده است، تصدیق کند. کسی که مدعی ایمان به قرآن است و تورات و انجیل را تکذیب می کند، آشکارا دروغ می گوید و نشان می دهد که به قرآن هم ایمان ندارد. شما می توانید و آزاد… مطالعه بیشتر»
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”]جناب طاهابا یک جمله تورات یا قرآن نمی توان سرنوشت کسی را تعیین کرد: ۱. منافقین در «درک اسفل» هستند و یاریگری ندارند.۲. مگر کسانی که توبه کنند که اجر عظیمی دارند! می بینید که کسی که در یک آیه در درک اسفل است و راه فراری ندارد ممکن است اجر عظیمی داشته باشد! اینها تناقض نیستند. إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا.الَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَٰئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ ۖ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْرًا عَظِیمًا. بهترین سخن، سخن مختصر و مفید است. تکذیب کتب پیامبران قبلی رویکرد… مطالعه بیشتر»
جناب طاهابا یک جمله تورات یا قرآن نمی توان سرنوشت کسی را تعیین کرد: ۱. منافقین در «درک اسفل» هستند و یاریگری ندارند.۲. مگر کسانی که توبه کنند که اجر عظیمی دارند! می بینید که کسی که در یک آیه در درک اسفل است و راه فراری ندارد ممکن است اجر عظیمی داشته باشد! اینها تناقض نیستند. إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا.الَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَٰئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ ۖ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْرًا عَظِیمًا. بهترین سخن، سخن مختصر و مفید است. تکذیب کتب پیامبران قبلی رویکرد اینجانب نیست… مطالعه بیشتر»
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”]جناب طاهابا بیشتر سخنانتان موافقم، به خصوص اینکه عقل منبع اصلی هدایت انسان است که سخنی بدیهی است و اگر مردم سایر نقاط دوردست جهان را در نظر بگیریم که اساسا آنها به موسی و عیسی و تقی و نقی دسترسی نداشته اند و آنها را نمی شناسند و جز عقل سرمایه ای ندارند. اما امامان حی در زمان ما هم در فرقه های مختلف وجود دارند و پیروانشان هم به جنگ و جدال با یکدیگر و بعضا تارومار کردن یکدیگر مشغولند. از نظر من امام شفاهی و امام کتبی فرقی ندارد. موسی امام بود و کتاب موسی… مطالعه بیشتر»
دوستان گرامی با سلام به چند نکته کلیدی قرآنی در رابطه با «اقامه صلات» به طور خلاصه اشاره می شود. شاید توجه به آن بد نباشد: ۱) به زبان ساده و عامیانه می توان گفت که صلات در راستای رسیدگی و مراقبت از [b]خود فرد[/b] اقامه کننده صلات است، در حالی که در مقایسه زکات در راستای رسیدگی و مراقبت از [b]دیگری[/b] است. ۲) رکوع و سجود فراعنه، شاهان، فرمانروایان،… خورشید، ماه، ستارگان، بت ها…- در جوامعی که پیامبران الاهی بعثت کردند- از قبل رایج بوده است. پس در چنین محیطی بوده است که پیامبران مخاطبان خود را به عبودیت… مطالعه بیشتر»
جناب طاهابا بیشتر سخنانتان موافقم، به خصوص اینکه عقل منبع اصلی هدایت انسان است که سخنی بدیهی است و اگر مردم سایر نقاط دوردست جهان را در نظر بگیریم که اساسا آنها به موسی و عیسی و تقی و نقی دسترسی نداشته اند و آنها را نمی شناسند و جز عقل سرمایه ای ندارند. اما امامان حی در زمان ما هم در فرقه های مختلف وجود دارند و پیروانشان هم به جنگ و جدال با یکدیگر و بعضا تارومار کردن یکدیگر مشغولند. از نظر من امام شفاهی و امام کتبی فرقی ندارد. موسی امام بود و کتاب موسی هم امام… مطالعه بیشتر»
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”]جناب طاهامنظورتان از کتب بشرنوشته چیست؟ مگر کتب غیربشر نوشته هم داریم؟«امام حی» را هم تعریف کنید تا بدانیم راجع به چه کسی صحبت می شود.[/quote]درود استاد ارجمند عزیز؛ « «پس واى بر آنها که متنی را با دستان خود نگاشته، سپس میگویند: “این، از طرف خداست.” تا آنرا به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند»»منبع: قرآن کنونی و تعقل با وجدان(قرآن قلبی و وحی شونده در هر زمان بر اهل عقل و تقوا) بر روی انباشت تجربه بشر در تاریخ از سرنوشت و ماهیت پر تناقض کتب مقدّس !(بشر نوشت… مطالعه بیشتر»
جناب طاها
منظورتان از کتب بشرنوشته چیست؟ مگر کتب غیربشر نوشته هم داریم؟
«امام حی» را هم تعریف کنید تا بدانیم راجع به چه کسی صحبت می شود.