دین و آزادی (۱۱): آنچه در قرآن نیامده است
ابوالفضل ارجمند: در قرآن تعداد نگهبانان جهنم ذکر شده است: علیها تسعه عشر. تعداد حاملان تخت خدا در روز قیامت ذکر شده است: یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیه. تعداد بالهای فرشتگان ذکر شده است: جاعل الملائکه رسلا أولی أجنحه مثنی و ثلاث و رباع. در قرآن حتی دربارهی تعداد اصحاب کهف و سگ همراهشان بحث شده است: سیقولون ثلاثه رابعهم کلبهم ویقولون خمسه سادسهم کلبهم رجما بالغیب، ویقولون سبعه وثامنهم کلبهم. با وجود این قبیل آمار و ارقام، در قرآن تعداد رکعتهای نماز ذکر نشده است.
بسیاری از مؤمنان نمیدانند که نگهبانان جهنم ۱۹ نفرند، حاملان تخت خدا ۸ نفرند، فرشتگان ۲ یا ۳ یا ۴ بال دارند، و اصحاب کهف با احتساب سگشان احتمالا ۴ یا ۶ یا ۸ نفر بودهاند. این گونه اعداد قرآنی تأثیر مستقیمی بر باورها و رفتارهای دینی مؤمنان ندارد و به نظر نمیرسد عدم اطلاع از آنها سرنوشت دینی کسی را تغییر دهد. چرا چنین آمار و ارقامی در قرآن آمده است، اما این موضوع بسیار مهم فقهی که نماز صبح ۲ رکعت است در قرآن نیامده است؟
دیدگاه رایج این است که پیامبر بخشی از تعالیم دینی خود را خارج از قرآن به پیروانش آموخته است. این بخش از تعالیم پیامبر «سنت» نامیده میشود. اگر این دیدگاه درست باشد، تعالیم غیرقرآنی پیامبر باید از تعالیم قرآنی او کماهمیتتر باشد. معقول نیست که پیامبر مطالب کماهمیت را در قرآن بیان کرده باشد و مطالب مهمتر و سرنوشتسازتر را در قالب روایات و احادیث خارج از قرآن به مردم ابلاغ کرده باشد. این معیار را میتوانیم برای ارزشگذاری تمام روایات و احادیث به کار ببریم. ارزش این سخنان، به فرض صحت و اصالت، از کماهمیتترین مطالب قرآن کمتر است، یعنی متخصصانِ استخراج روایات پس از تلاش بسیار برای رسیدن به روایات صحیح از میان انبوه روایات غلط که همگی هم ظنی هستند، نهایتا به دستاورد بااهمیت و ارزشمندی نمیرسند.
در قرآن مطالب بسیار متنوعی بیان شده است. بخشی از مطالب قرآن حاشیههای تعالیم اصلی این کتاب است و بخشی هم موضوعات خاصی است که تنها برای مخاطبان عرب اهمیت داشته است. طالوت، جالوت، یأجوج، مأجوج، هاروت، ماروت، ذوالقرنین، یعوق، سواع، بحیره، سائبه، نسیء، ظهار، ایلاء و دیگر موارد مشابه از کلمات و موضوعاتی هستند که در قرآن به آنها اشاره شده است. بسیاری از اهل قرآن با این قبیل اسامی و اصطلاحات قرآنی آشنایی ندارند و این ناآشنایی هم اختلالی بنیادی در دین و ایمانشان به وجود نمیآورد. وقتی مطالب بسیاری در قرآن وجود دارد که اگر کسی آنها را نداند فرق چندانی به حالش نمیکند، چگونه میتوان پذیرفت که پیامبر خارج از قرآن سخنانی بیان کرده است که عدم اطلاع از آنها سرنوشت دینی مؤمنان را دگرگون میکند؟ این منطق کسانی است که مثلا میگویند پیامبر در غدیر خم خطبهی بسیار مهمی را برای تعیین جانشین خود ایراد کرده است که سرنوشت مؤمنان به آن بستگی دارد.
علاوه بر ذکر مطالب بسیار متنوع در قرآن، این را هم باید در نظر بگیریم که آیات و عبارات بسیاری در قرآن تکرار شده است، مثلا در سورهی الرحمن ۳۱ بار عبارت «فبأی آلاء ربکما تکذبان» آمده است. طبعا اگر این عبارت ۳۰ بار یا ۳۲ بار در قرآن تکرار میشد، چیزی از معلومات دینی خوانندگان قرآن کم نمیشد یا به آن افزوده نمیشد. چرا این سخنان در قرآن تکرار شده است، اما به جای سخنان تکراری، احادیث و روایاتی که برای سنتگرایان ارزش حیاتی دارند در قرآن وارد نشده است؟
در قرآن میبینیم که حتی بعضی از مسائل خصوصی زندگی پیامبر در رابطه با همسرانش هم منعکس شده است. اینها همه نشانههای روشنی است از اینکه نتیجه بگیریم پیامبر آنچه را که لازم بوده است و حتی مطالبی بسیار فراتر را در قرآن به مردم ابلاغ کرده است. با این حال سنتگرایان تلاش میکنند مطالبی مهمتر از آیات قرآن را از طریق آنچه «سنت» مینامند وارد دین کنند.
واقعیت این است که بعضی از باورها و رفتارهایی که امروزه برای سنتگرایان در دین اهمیت بنیادی پیدا کرده است و کوشیده میشود از طریق روایات به پیامبر منسوب شود، در روزگار پیامبر و در شیوهی دینداری او و پیروانش هیچ اهمیتی نداشته است. میتوان نشان داد که سنتگرایان با اهمیت دادن به امور بیاهمیت، به مطالب بسیار مهمتری که در قرآن بیان شده است توجه نمیکنند و بیشتر حواسشان متوجه موضوعاتی است که مد نظر قرآن و پیامبر نبوده است. این مسأله را در این گفتار برای دو مورد خاص «تعداد رکعتهای نماز» و «جانشینی پیامبر» تحلیل میکنیم.
ابتدا مثالی سادهتر و روشنتر میزنیم: روز تولد پیامبر برای سنیان و شیعیان روز عید و جشن است، هرچند در تاریخ آن اختلاف دارند. سنیان ۱۲ ربیع الاول را روز تولد پیامبر میدانند و شیعیان ۱۷ ربیع الاول را. اما آیا در زمان پیامبر هم برای این روز اهمیتی قائل بودند و آن را جشن میگرفتند؟ چنین سنتی نه تنها در زمان پیامبر رایج نبوده است، بلکه شاید پیامبر خودش هم روز تولدش را نمیدانسته است. اینکه پیامبران در چه تاریخی به دنیا آمدهاند و در چه تاریخی از دنیا رفتهاند کمترین اهمیتی در تعالیم آنان ندارد و در تورات و انجیل و قرآن هم به این موضوع اشاره نشده است. جشن شیعیان و سنیان در این روز تقلیدی است از سنت مسیحیان در برگزاری جشن تولد عیسی.
اگر دین اهل انجیل «مسیحیت» است، دین اهل قرآن را هم میتوان «محمدیّت» نامید. محمدیان هم مانند مسیحیان بین پیامبران فرق میگذارند و یک پیامبر را برتر از پیامبران دیگر مینشانند و تمام توجه خود را به او معطوف میکنند و البته تمام دیدگاههای غلط مذهبی خود را هم به او منسوب میکنند. اهل قرآن در بسیاری از مراسم مذهبی خود از سنتهای اهل کتاب پیروی میکنند. برگزاری جشن تولد برای یک پیامبر خاص نه تنها توصیهی دین نیست، بلکه مصداق روشنی از فرق گذاشتن بین پیامبران است. بنا به قرآن، مؤمنان بین هیچیک از پیامبران فرق نمیگذارند: لا نفرق بین أحد من رسله. اگر مسیحیان بتوانند ادعا کنند که بین پیامبران فرق نمیگذارند، محمدیان هم میتوانند چنین ادعایی داشته باشند.
با فرض اینکه تعداد پیامبران را همان گونه که بعضی معتقدند افزون بر صد هزار بدانیم، در هر روزِ سال صدها پیامبر به دنیا آمدهاند و صدها پیامبر از دنیا رفتهاند. اگر بخواهیم برای پیامبران و برگزیدگانی مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و مریم هم با جایگاهی که در قرآن دارند، به اندازهی پیشوایان شیعه که در قرآن به آنان اشارهای نشده است احترام بگذاریم و مراسم بزرگداشت بگیریم، در هر روز سال باید برای تولد صدها نفر از آنان جشن بگیریم و برای وفات صدها نفر از آنان عزاداری کنیم.
نه روزهای تولد پیامبران اعیاد دینی است، نه معقول است که امروزه بخواهیم برای درگذشت آنان در چند هزار سال پیش عزا بگیریم. این گونه مراسم مذهبی جلوههایی از«پیامبرمحوری» و «قدیسپرستی» به جای «خدامحوری» و «یکتاپرستی» است. توجه مؤمنان در دین باید به خدایی باشد که نه زاییده شده است نه میمیرد. قرآن میگوید خدا یکی است و دین خدا هم یکی است. توجه ویژهی هر یک از فرقههای سنتی به یکی از پیامبران، دین واحد پیامبران را به ادیان متفرق تبدیل میکند. پیامبران و برگزیدگان خدا معلمان دین هستند، اما در دینداری سنتی، آنان خودشان به بخشی از دین تبدیل میشوند.
با این مقدمه به بحث نماز در قرآن و مقایسهی آن با سنت شیعیان و سنیان میپردازیم. قرآن مردم را به اقامهی نماز فرا خوانده است، اما برای نماز دستورالعملی به شکل آنچه در میان شیعیان و سنیان با بعضی اختلافات فقهی رایج است بیان نکرده است. اینکه فرمول فقهی نماز در قرآن نیامده است به این معنی نیست که این فرمول را پیامبر خارج از قرآن به مردم آموخته است، بلکه میتواند به این معنی باشد که نماز فرمولی به شکل مصطلح امروزی نداشته است. میتوان نشان داد که بعضی از الفاظ و حرکات رایج در فرمولهای فقهی نماز شیعیان و سنیان با آنچه قرآن «صلات» مینامد مطابقت ندارد.
از بعضی از اشارات قرآن میتوان دریافت که موشکافی در احکام ساده و صریح دین مذموم است. وقتی خدا به بنیاسرائیل گفت گاوی را ذبح کنند، برای اجرای حکم خدا کافی بود که آنان هر گاو دلخواهی را ذبح کنند: إن الله یأمرکم أن تذبحوا بقره. اما بنیاسرائیل شروع به پرسش از موسی دربارهی خصوصیات گاو کردند و کار خود را سخت کردند: قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما هی؟
اگر بخواهیم میتوانیم حکم خدا را به سادگی اجرا کنیم، و اگر نخواهیم میتوانیم در جزئیات حکم خدا کنجکاوی و موشکافی کنیم و خود را به دردسر بیندازیم. با وجود آنکه پرسشهای بنیاسرائیل دربارهی خصوصیات گاو بیمورد بود، خدا به پرسشهای آنان پاسخ گفت. شاید خدا میخواست با پاسخ به پرسشهای نابجای آنان به نوعی آنان را تنبیه کند، چون با هر پرسش بیجا و هر پاسخی که دریافت میکردند کارشان سختتر میشد. قرآن به مؤمنان توصیه کرده است که با پرسشهای بیمورد خود را به زحمت نیندازند: یا أیها الذین آمنوا لا تسألوا عن أشیاء إن تبد لکم تسؤکم.
بر اساس قرآن میتوان تعریفی بسیار ساده از نماز ارائه کرد. از قرآن بر میآید که نماز ایستاده برگزار میشود: فنادته الملائکه وهو قائم یصلی فی المحراب. محتوای نماز هم باید ذکر خدا باشد: أقم الصلوه لذکری. همین اطلاعات قرآنی برای اینکه نماز درست خوانده شود کافی است. از این عبارات ساده و کوتاه به روشنی دیده میشود که نماز برای ذکر خدا اقامه میشود، نه ذکر موسی و عیسی و محمد. پیامبران نماز را برای سلام و صلوات بر خودشان اقامه نمیکردند. ابراهیم هم نماز میگزارد و لازم نبود که در نماز به عیسی یا موسی یا محمد اشاره کند.
اهل قرآن مانند اهل انجیل هویت دینی خود را با محوریت یک پیامبر خاص تعریف میکنند و نام آن پیامبر را در در دعا و نماز ذکر میکنند و او را ستایش میکنند. ذکر عیسی و تکرار نام او بخشی از هویت دینی اهل انجیل است و به تقلید از آنان، ذکر محمد و تکرار نام او هم بخشی از هویت دینی اهل قرآن شده است. اما نماز جایگاه توجه به خدا و نیایش به درگاه اوست. نمازگزار خود را در برابر خدا میبیند و بس. آیا پیامبران خودشان هم در نماز خودشان را مخاطب قرار میدادند و به خودشان سلام میکردند؟ نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد نماز را برای ذکر خدا اقامه میکردند، نه ذکر خودشان.
در نماز باید خاشع بود: الذین هم فی صلاتهم خاشعون. خشوع حالت درونی نمازگزار است. این گونه نیست که حرکتی فیزیکی را در نماز تعریف کنیم، مثلا دست را بر سینه بگذاریم، و این حرکت را «خشوع» بنامیم و سپس بگوییم در هر رکعت از نماز باید دو بار خشوع کرد! این رویکرد نادرستی است که به غلط در فرمول فقهی «قنوت»، «رکوع»، و «سجود» داخل شده است.
در قرآن مؤمنان با صفاتی چون «قانت»، «راکع»، و «ساجد» توصیف شدهاند. بر خلاف تصور رایج، این صفات بیانگر فروتنی و افتادگی و تواضع مؤمنان در برابر خداست، نه بیانگر حرکاتی فیزیکی به نام «قنوت»، «رکوع»، و «سجود» که در فقه برای نماز ابداع شده است. راکع و ساجد را میتوان با صفاتی چون خاضع و خاشع مقایسه کرد. خضوع و خشوع به معنی قرار دادن بدن در وضعیت فیزیکی خاصی نیست، بلکه حالتی درونی است. میتوان «خاضعانه» در برابر کسی خم شد، اما «خضوع» نام این حرکت بدنی نیست.
تحمیل معنی فقهی کلمات قنوت و رکوع و سجود به قرآن و تبدیل آنها به حرکات فیزیکی، در درک معنی آیات اختلال ایجاد میکند. در قرآن گفته شده است که به حالت سجده از در داخل شوید: ادخلوا الباب سجدا. سجده نمیتواند به معنی سر گذاشتن بر زمین باشد، بلکه به معنی خضوع و تواضع است. حتی وقتی سجده با فعل «خرّ» به معنی «افتادن» همراه شود، باز هم لزوما افتادن بر زمین از آن استنباط نمیشود، چون در قرآن «خرّ راکعا» هم آمده است.
«افتادن» در زبان فارسی به معنی «از بلندی رها شدن و به زمین خوردن» است. با این حال در افعالی مانند «راه افتادن»، «پیش افتادن»، و «در افتادن» نمیتوانیم «افتادن» را از ترکیب فعلی جدا کنیم و معنی «زمین خوردن» را به آن نسبت دهیم. در قرآن هم با تأمل در عباراتی چون «خرّ راکعا و بکیّا»، «خرّ سجّدا»، «خرّ صعقا»، «خرّ هدّا»، «خرّ صمّا و عمیانا»، به نظر میرسد که از فعل «خرّ» در این عبارات مانند فعل ربطی برای نسبت دادن حالتی به فاعل استفاده شده است و معنی آن «شدن» است، نه «افتادن بر زمین».
شاهد دیگری که نشان میدهد تعریف فقهی «سجده» باعث اختلال در درک معنی قرآنی آن میشود، عباراتی از قرآن است که بنا به سنت فقهی با شنیدن آنها باید سجده کرد. اما قرآن نمیگوید مؤمنان فقط با شنیدن این عبارات خاص سجده کنند، بلکه سجده، یعنی تواضع و تسلیم، باید با یادآوری همهی آیات خدا در مؤمنان پیدا شود: إنما یؤمن بآیاتنا الذین إذا ذکروا بها خروا سجدا. مؤمنان با یادآوری آیات خدا سجده میکنند، اما کافران هنگام قرائت قرآن سجده نمیکنند: وإذا قرئ علیهم القرآن لا یسجدون. در قرآن گفته نشده است که مؤمنان تنها با شنیدن عباراتی خاص از قرآن باید سجده کنند. مؤمنان با شنیدن تمام آیات قرآن سجده میکنند. این سجده نمیتواند به معنی حرکت مصطلح بدنی باشد. محدود کردن سجده به آیاتی که در آن مردم به سجده فرا خوانده شدهاند، مانند این است که تنها به آیاتی از قرآن گوش کنیم که در آنها مردم به گوش دادن فرا خوانده شدهاند و لزومی نداشته باشد به بقیهی قرآن گوش کنیم: فإذا قرئ القرآن فاستمعوا له.
رکوع تنها در اقامهی نماز نیست. در همهی اعمال باید راکع بود. مؤمنان در پرداخت زکات هم راکع هستند، یعنی فروتنانه و خاضعانه زکات میدهند، نه اینکه به حالت خمیده زکات میدهند: إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه ویؤتون الزکوه وهم راکعون. این آیه به صیغهی جمع بیان شده است و بر خلاف دیدگاه مفسران شیعه به یک شخص خاص اشاره نمیکند. کوشش برای تخصیص این آیه به یک شخص خاص و تصور اینکه در این آیه رکوع به معنی خم شدن در نماز است، به جعل داستانی منجر شده است که تصورش موجب تکذیبش میشود.
در تفسیر این آیه گفته میشود که علی، از یاران نزدیک پیامبر، در حال نماز بود که فقیری به او نزدیک شد و درخواست کمک کرد و علی در رکوع انگشترش را از دست در آورد و به فقیر داد. اینکه امروزه فقیری به کسی در حال نماز نزدیک شود و از او درخواست کمک کند به خودی خود عجیب است، اما عجیبتر این است که علی در این داستان برای انطباق با تصور غلط مفسران از رکوع، سر از رکوع بر نمیدارد و اصرار دارد که در همان حالت رکوع دستها را از زانو بردارد و انگشتر از دست در آورد و به فقیر بدهد و همچنان در حالت رکوع باقی بماند. گویی راکع از نظر راوی نمیتوانسته است رکوع را تمام کند و بایستد و انگشتر از دست در آورد، یا شاید فقیر بسیار عجله داشته است و نمیتوانسته است تا برخاستن علی از رکوع یا پایان نماز صبر کند، اگر اصلا فرض کنیم که پرداخت زکات در حین اقامهی نماز صحیح است.
در دبستان به دانشآموزان کلماتی داده میشود و از آنان خواسته میشود که با آن کلمات جمله بسازند. یکی از مهارتهای راویانِ داستانهای مذهبی و سازندگان شأن نزول هم این است که آیهای از قرآن را میگیرند و برای آن یک داستان میسازند.
کلمهی «دعا» در قرآن یعنی صدا زدن و فرا خواندن: لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا. این کلمه در زبان فارسی به معنی خاص «صدا زدن خدا و کمک خواستن از او» به کار میرود. معادل این اصطلاح فارسی، در قرآن «صلات» است. در عربی اگر در بخواهیم بگوییم «او دعا میکند»، به این معنی که او از خدا چیزی میخواهد، نمیتوانیم به سادگی بگوییم «هو یدعو» و باید بگوییم «هو یصلی».
صلات در قرآن تقریبا معادل «دعا» به مفهوم اصطلاحی آن در زبان فارسی است. دعا رکعت ندارد و با حرکات و دستور العمل خاصی برگزار نمیشود. اگر به کسی بگویند دعا کند، برای او ابهامی در چگونگی اقامهی دعا و تعداد رکعات یا فقرات آن به وجود نمیآید. دعا درخواست کمک از خداست. بنا به توصیهی قرآن، در زمان مشکلات باید صبر داشته باشیم و از خدا کمک بگیریم: یا أیها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصلوه/ قال موسی لقومه استعینوا بالله واصبروا. اگر کسی از شما بخواهد صبر کنید، دستورالعمل صبر را نمیپرسید.
شما میتوانید به فارسی دعا کنید، یا اگر عربی میدانید به عربی دعا کنید؛ در خانه دعا کنید؛ در مسجد دعا کنید؛ روز دعا کنید؛ شب دعا کنید؛ در تنهایی دعا کنید؛ دعای جمعی برگزار کنید؛ در دعا گریه کنید یا نکنید؛ در دعا دستها را به سوی آسمان بلند کنید یا نکنید؛ در دعا پیشانی را بر خاک بگذارید یا نگذارید؛ … . هیچیک از این حرکات در دعا غلط نیست، اما هیچیک را هم نمیتوان «دستورالعمل دعا» دانست. اگر برای دعا قواعد فقهی تخصصی بگذاریم و دعاگزار را ملزم به رعایت دقیق آنها کنیم، روح دعا و نیایش از بین میرود.
هر کسی میتواند خود به برنامهی منظمی برای نیایش با خدا پایبند باشد، اما این برنامه خاص خود اوست و برای دیگران الزامی نیست. پیامبر خود نیز برنامهی خاصی برای نیایش داشت: یا أیها المزمل! قم اللیل إلا قلیلا. نصفه أو انقص منه قلیلا. أو زد علیه ورتل القرآن ترتیلا.
نیایش با خدا را نمیتوان به قطعاتی به نام رکعت تقسیم کرد و آنها را شمرد. سجود و رکوع شمردنی نیست، همان گونه که خضوع و خشوع شمردنی نیست. بر این اساس در پاسخ به این پرسش که چرا تعداد رکعتهای نماز در قرآن ذکر نشده است میتوان احتمال داد که نماز در زمان پیامبر چیزی به نام رکعت نداشته است. برای درک اینکه چگونه ممکن است نماز رکعت نداشته باشد، میتوانیم در میان فرمولهای مختلفی که در فقه برای نمازهای مختلف تعریف میشود، به نماز میت توجه کنیم که رکوع و سجود به معنی مصطلح فقهی ندارد، اما باز هم صورتی ممکن از اقامهی نماز است.
وقتی برای نماز رکعت تعریف میشود و رکعتها شمرده میشود، بخشی از توجه نمازگزار به شمارش رکعتها معطوف میشود. اگر حواس او به شمارش رکعتها نباشد، در تعداد رکعتهایی که خوانده است شک میکند و پس از آن نوبت به رفع شکیات نماز میرسد. جدول رفع شکیات نماز نمونهای از محصولات تخصصی فقهی است:
جدول رفع شکیات نماز
جدول تصویری رفع شکیات صحیح نماز
مهر رکعتشمار دیجیتال
در جدول تصویری کوشش شده است رفع شکیات سادهتر شود و نمازگزار با نگاهی به آن در حین نماز به سرعت بتواند تکلیف خود را روشن کند. در سالهای اخیر از تکنولوژی مدرن هم برای شمارش رکعات و اجتناب از شکیات استفاده میشود. شکل بالا یک مهر دیجیتال را نشان میدهد که با فشار سر نمازگزار شماره میاندازد و مراحل نماز را نشان میدهد. تصور کنید که پیامبران و پیروانشان در نماز درگیر این مسائل بوده باشند.
در قرآن سخنی از تعداد رکعتهای نماز نیامده است، اما تصریح شده است که نمازگزاران باید بدانند در نماز چه میگویند: ولا تقربوا الصلوه وأنتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون. قرآن میگوید در حال مستی نماز نخوانید تا بدانید چه میگویید. مخاطبان محمد عربزبان بودند و وقتی مست نبودند میدانستند در نماز چه میگویند. نمازگزاران عجم، وقتی نمازشان را به عربی میخوانند، حتی اگر مست هم نباشند نمیدانند در نماز چه میگویند.
در نماز جمعه خطبهها معادل بخشی از نماز است. نمازگزاران باید به خطبهها گوش دهند و طبیعتا باید درک کنند که امام جمعه چه میگوید. بدیهی است که امام جمعه باید به زبان مخاطبان سخن بگوید. معنی ندارد که پای صحبتهای امام بنشینیم و به آن گوش دهیم بدون اینکه بدانیم او چه میگوید. با این حال اگر امام جمعه در نماز جمعه سورهای از قرآن را بخواند که مأمومان عجم اصلا نفهمند او چه میگوید، از نظر فقهی نماز نمازگزاران صحیح است. متخصصان فقه به جای اینکه فکری به حال ناهمخوانی نماز عربی برای نمازگزاران عجم کرده باشند، به استخراج جدول شکیات نماز پرداختهاند و این نشان میدهد که کمیت نماز و شمارش رکعتها که در قرآن هیچ اهمیتی ندارد، برای آنان از آگاهی نمازگزاران از آنچه در نماز میگویند مهمتر بوده است.
کوشش برای درک معنی قرآنی «صلات» و کلماتی چون قانت و راکع و ساجد به این معنی نیست که حرکات مصطلح شیعیان و سنیان در نماز غلط است. چه بالا بردن دستها به نشانهی دعا در نماز شیعیان که آن را قنوت مینامند، چه بستن دستها در نماز سنیان که آن را تکتف مینامند، هیچیک با مفهوم قرآنی نماز تناقضی ندارد. اگر شیعیان و سنیان با این حرکات خشوع و بندگی خود را در برابر خدا ابراز میکنند، هر دو گروه کاری درست و هماهنگ با فلسفهی قرآنی نماز انجام میدهند. خم شدن و سر بر خاک گذاشتن هم از همین دیدگاه مشروع و مقبول است. با این حال این حرکات را نمیتوان به عنوان دستورالعمل و فرمولاسیون نماز تلقی کرد و آن را از قرآن استخراج کرد یا به پیامبر نسبت داد. در تورات و انجیل هم دستورالعملی برای نماز نیامده است و نمیتوان اثبات کرد که هیچ پیامبری مطابق با فرمولهای رایج امروزی نماز میخوانده است. اما وقتی شیعیان و سنیان خود در رقابتی ناسالم با یکدیگر به جزئیات بیاهمیت نمازهای یکدیگر خرده میگیرند و اعمال یکدیگر را باطل میدانند، از دیدگاهی برونفرقهای و بر اساس تعالیم قرآن میتوان اشکالات کلیتر و مهمتری را به محتوای نماز سنتی آنان وارد کرد.
«نماز» از کلمات کهن فارسی است. کلمهی مهم «صلات» در قرآن معادل فارسی داشته است. ایرانیان پیش از آنکه اعراب بر آنان مسلط شوند نمازگزار بودند و حتی میتوان گفت که شیوهی نماز ایرانیان بر نماز اعراب هم اثر گذاشته است. اقامهی نماز در پنج نوبت احتمالا اقتباسی از نمازهای پنجگانهی زرتشتیان است. همهی پیامبران و پیروان آنان نماز میگزاردند و ایرانیان قدیم هم از این جمله بودند. نماز ایرانیان قدیم این مزیت را داشت که به زبان خودشان اقامه میشد و برای آنان از نماز عربی مفهومتر بود. ایرانیان میدانستند در نماز چه میگویند و دست کم از این نظر نماز آنان به نماز آگاهانهی مورد نظر قرآن نزدیکتر بود.
قرآن برای قومی است که میاندیشند و در آیاتش تدبر میکنند. قومی هم هستند که قرآن را میبوسند و بر سر میگذارند و آن را به خط خوش مینویسند و به آواز خوش میخوانند و در عین حال هدایت و هویت خود را در روایات و احادیث جستجو میکنند. توجه به روایات و عدم توجه به آیات قرآن در بسیاری از سنتهای فکری و رفتاری اهل قرآن دیده میشود. یکی دیگر از مصادیق این رویکرد ناصواب، بحث جانشینی پیامبر است.
قرآن به تدریج در طول سالهای متمادی و در موقعیتهای گوناگون نازل شده است و موضوعات بسیار گوناگونی در آن مطرح شده است، با این حال در هیچ جای قرآن سخنی از اینکه چه کسی جانشین پیامبر است به میان نیامده است. در روایات شیعه اما میبینیم که پیامبر از همان سالهای اول بعثت دغدغهی انتصاب جانشین داشته است و در موقعیتهای گوناگون به مردم گوشزد کرده است که چه کسی جانشین اوست.
در حکومت یا مدیریت، حاکم یا مدیر باید در زمان عدم حضور خود جانشین تعیین کند، اما برای دانشمندان و متفکرانی که منشأ تحولات بزرگی در دیدگاههای علمی و معرفتی بشر شدهاند، چندان معنی ندارد که بخواهند برای خودشان جانشین تعیین کنند. اینان شاگرد تربیت میکنند نه جانشین. شاگردان راه استاد را ادامه میدهند، در عین حال نباید تصور کرد که تمام رفتارها و گفتارهای شاگردان همان است که استاد به آنان آموخته است. در میان نزدیکترین شاگردان عیسی ممکن است کسی مانند یهودا هم پیدا شود.
در بیان ضرورت تعیین جانشین برای پیامبران، به جانشینی هارون در طول غیبت چهل روزهی موسی اشاره میشود، اما در ماجرای هارون میبینیم که بنیاسرائیل در دوران جانشینی او مرتکب احمقانهترین رفتار ممکن در دین شدند و به گوسالهپرستی روی آوردند. در تحلیلی برخلاف دیدگاه سنتی و با توجه به بیاعتنایی کامل قرآن به بحث جانشینی محمد، میتوان گفت که پیامبر با بازگویی تجربهی ناموفق جانشینی هارون در قرآن، به جای اینکه شخصی را به جانشینی خود معرفی کند، مردم را هر چه بیشتر به عقلانیت در دین فرا خواند.
هارون اگرچه در جایگاه جانشینی موسی به قول خودش از تفرقهی بنیاسرائیل جلوگیری کرد (طه: ۹۴)، اما عملکرد دینی او بسیار ضعیف و نامناسب بود و خشم موسی را برانگیخت. مانند انحراف عقلی بنیاسرائیل در دوران جانشینی هارون، پس از محمد هم در دوران حکومت کسانی که خود را جانشین او میخواندند، تجاوز اعراب به اقوام عجم روی داد و تحمیل اجباری و خشونتآمیز دین به مردمی که زبان عربی را نمیدانستند به سنت تبدیل شد. در این میان بسیاری از یاران نزدیک پیامبر هم برای حفظ انسجام امت، یا در سکوت نظارهگر تجاوز اعراب بودند یا حتی خودشان هم در آن شرکت داشتند، همان چیزی که از قرآن و تورات دربارهی عملکرد هارون دیده میشود.
سنت پیامبر، آن گونه که از قرآن بر میآید، تبلیغ مسالمتآمیز دین در میان مردم همزبان با خودش بود، هرچند پیامبر با وجود توصیه به عفو، در صورت لزوم تعدی دشمنان را هم تلافی میکرد: فمن اعتدی علیکم فاعتدو علیه بمثل ما اعتدی علیکم. پس از پیامبر، تحمیل اجباری دین با تجاوز نظامی اعراب به اقوام غیرعرب در میان اصحاب نهادینه شد. اگر موسی از میقات برنگشته بود و با هارون به علت سکوت و حتی دخالتش در انحراف بزرگ بنیاسرائیل دست به یقه نشده بود، گوسالهپرستی هم به عنوان عملی صواب که تحت نظارت هارون و در دورهی جانشینی او به وقوع پیوسته بود، برای نسلهای بعدی نهادینه میشد.
با در نظر گرفتن رفتار هارون در تورات و رفتار یهودا در انجیل، این نتیجهی عقلی و دینی به دست میآید که نه جانشینی پیامبر، نه شاگردی او، به خودی خود فضیلتی به حساب نمیآید و مصونیتی از خطاها و گناهان بزرگ ایجاد نمیکند. یهودا که یکی از دوازده شاگرد عیسی بود، در قتل استاد خود مشارکت داشت! در قرآن اشاره شده است که حتی زن و فرزند پیامبر هم ممکن است کافرانی بدکار و لجوج باشند.
مانند تعداد رکعتهای نماز و دستورالعمل دقیق آن که با وجود اهمیت بسیار زیاد فقهی در قرآن نیامده است، بحث جانشینی پیامبر هم با وجود اهمیت بسیار زیاد مذهبی در قرآن نیامده است. بخش بزرگی از مجادلات مذهبی اهل قرآن بر سر اموری است که در قرآن به آنها اعتنا نشده است. پرداختن به این امور بیاهمیت و جدال بر سر آنها که عموما هم جعلیات تاریخی و روایی هستند، اساس هویت فرقههای مذهبی را تشکیل دهد. با سرگرم شدن به این مجادلات بیهوده، فرصتی باقی نمیماند که فکری به حال انحرافات بزرگ عقلی و اخلاقی فرقههای مذهبی از مسیر پیامبران شود، انحرافاتی که به بزرگی بازگشت به شرک و مردهپرستی و تجاوز به حقوق و آزادیهای مردم به نام دین است.
اهل قرآن با اهمیت دادن به آنچه در قرآن نیامده است، از اصولی که در قرآن آمده است غفلت میکنند و وضعیت کنونی آنان تا حدود زیادی ناشی از همین رویکرد غلط است. تذکری که قرآن به اهل انجیل داده است، امروزه برای اهل قرآن هم لازم است: ولیحکم أهل الإنجیل بما أنزل الله فیه، ومن لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الفاسقون. مسیحیان برای بازگشت به انجیل ناچارند در بسیاری از سنتهای موروثی مسیحی که ساخته و پرداختهی پدران کلیساست تجدید نظر کنند که البته کار بسیار دشواری است و هویت آنان را به چالش میکشد.
(ادامه دارد)
در این ارتباط:
دین و آزادی (۴): عیسی و پیلاطس
دین و آزادی (۵): سَبت برای انسان، یا انسان برای سَبت؟
دین و آزادی (۷): بردگی و بندگی
دین و آزادی (۹): تأملی در معنی «ما ملکت أیمانکم» و «رقاب»
دین و آزادی (۱۰): تجاوز اعراب به همسایگان عجم
اقای علیرضا ایه ی فوق هیچ ارتباطی با عصمت وطهارتی که مدنظر شماست ندارد ایه ی فوق برای زنان پیامبر امده که تبرج وخودنمایی نکنند اصلا بحث طهارت به ان معنا نیست قران در مورد مریم هم همین طهارت را گفته درمورد وضو گرفتن عامه مردم هم همین طهارت را طرح کرده هیچ دلیلی تاکید میکنم هیچ دلیلی برای طهارت اهل بیت نیست
قران دراقع میگوید شان پیامبر را نگه دارید شما زنان پیامبر هستید از خودنمایی وتبرج دوری کنید
إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً
دلیل طهارت اهل بیت از قرآن که برای هیچیک از پیامبران دیگر نیامده است
اقای مجید تورو خدا بس کنید ، تا کی لجاجت و تعصب
ایا اصل نماز اجباری هست ؟
ایا تارک الصلاتین مورد خشم خدا قرار خواهند گرفت و معذب خواهند شد ؟
تکلیف بیش از ۶ میلیلارد جمعیت کنونی نماز نخوان دنیا چیست ! ایا اگر همگی دچار خشم خداوند به علت نماز نخواندن و شراب خوردن شوند ، ایا نقض غرض از خلقت نمیشود ؟
کاربرد دقیق عبارات ذیل در قرآن « خرّ راکعا و بکیّا » ، « خَرُّوا سُجَّدًا » ، « خرّ صعقا » ، « خرّ هدّا » ، « خرّ صمّا و عمیانا » « … خَرَّ مُوسی صَعِقاً … » ، ( اعراف ، ۷ / ۱۴۳ ) « خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ » ، ( ص ، ۳۸ / ۲۴ ) « وَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمّاً وَ عُمْیَاناً . » ، ( فرقان ، ۲۵ / ۷۳ ) « تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الأرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا . »… مطالعه بیشتر»
شما میفرمایید که(اینکه فرمول فقهی نماز در قرآن نیامده است به این معنی نیست که این فرمول را پیامبر خارج از قرآن به مردم آموخته است، بلکه میتواند به این معنی باشد که نماز فرمولی به شکل مصطلح امروزی نداشته است. میتوان نشان داد که بعضی از الفاظ و حرکات رایج در فرمولهای فقهی نماز شیعیان و سنیان با آنچه قرآن «صلات» مینامد مطابقت ندارد.) حال اصلا میدانید چرا قران را مومنین باید یقنی وبدون تغییر بدانند ؟ چون به قول فخر رازی (رح) این کتاب به این دلیل تغییر نکرده که تعداد حافظان بسیار زیاد بوده و به صورت… مطالعه بیشتر»
سایت اهل القرآن به چند زبان فعالیت میکند: عربی و انگلیسیاش در سایت هست؛ اما یک دوسالی هست که تعدادی مقالات فارسی هم منتشر کرده که در اینجا آمده:
[url]http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_bab.php?main_id=25[/url]
این نکتهٔ نسبتاً روشن را هم اضافه کنم، که درستی برخی آراء فرد یا فرقه ای به معنای درستی همهاش نیست و نادرستی برخی نیز به معنای نادرستی همهاش نیست. ممکن است ما بتوانیم برخی از آراء این تفکر را بپذیریم ولی ملزم نیستیم همهاش را یکجا بگیریم و برعکس اگر برخیاش را نادرست دانستیم دلیل کافی نیست که کل تفکرشان را ندیده بگیریم.
با سلام و تشکر،اینکه قرآن به تنهایی میتواند آنچه را برای سعادت لازم است فراهم بیاورد، مبنای فکری فرقهای است که با نام «قرآنیان» مشهور شده و زیر نظر و راهبری دکتر احمد صبحی منصور فعالیت میکنند. نظرات و مقالات ایشان در سایت اهلالقرآن منتشر میشود و میتواند مبنایی برای همفکری و بحث و بررسی بیشتر این رأی باشد:http://www.ahl-alquran.com/arabic/index.php دکتر صبحی منصور میگوید نیامدن چگونگی ادای نماز در قرآن به دلیل آشنایی اعراب قبل از اسلام با چگونگی آن در سنت ابراهیمی بوده است. (نقل به مضمون از مقالهٔ ویکیپدیا دربارهٔ صبحی منصور) ر.ک. کتاب الصلاه بین القرآن الکریم و… مطالعه بیشتر»
جناب طاهاکتاب یک شیء است. همه چیز به خود شما بر می گردد که چگونه با آن رفتار کنید. بعضی مثنوی را مانند کتابی مقدس می دانند و تمام عمر خود را صرف مطالعه و فهم آن می کنند. بعضی هم با آن مانند کتابی معمولی برخورد می کنند. بسیاری از مردم جهان هم به دنیا می آیند و زندگی می کنند و می میرند بدون اینکه اصلا نامی از مثنوی به گوششان بخورد. بله، همه چیز از نظر من به نوع مواجهه ی ما با کتاب بر می گردد، نه خود کتاب. مواجهه ی پیامبران جدید با کتب پیامبران… مطالعه بیشتر»
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”][quote]چون ج و ب از طرق مختلف علمی رد شده اند فعلا پس آ اگر مصدق ب و ج باشد بدین اعتبار رد است الهی تام بودنش.[/quote] جناب طاهانه ب و ج از طرق علمی قابل رد است، نه آ. اگر معنی داشته باشد که گلستان سعدی را از طرق علمی رد کنید، تورات و انجیل و قرآن را هم می توانید.[/quote] درود استاد ارجمند بزرگوارم؛منظور از علم همان «اصول منطق و اخلاقیات» بود.نه «ساینس»امّا اگر کتب «مقدس پنداشته» اینقدر در زندگی و امور فردی و اجتماعی و فکری و اخلاقی مردم اثرات توتالیریستی و بنیادگرایانه و زیر… مطالعه بیشتر»
[quote]بله هزاران نفر بعد از هر پیامبری می توانند مبلغ او باشند اما اینان همه هم شان نبوده و درضمن ادعای جانشینی هم ندارند (و هم همه متصل به زمان آن پیامبر نیستند…)[/quote] جناب محیدهارون شأن بالایی داشت و حقیقتا جانشین بود و متصل به زمان موسی بود، اما هیچیک از اینها باعث نمی شود که بگوییم عملکرد او ایرادی نداشت. اینکه شأن یک نفر در نظر ما خیلی بالا باشد به این معنی نیست که هر کاری او کرده است درست است. شأن ابوبکر و عمر و عثمان هم برای سنیان بسیار بالاست و مدعی جانشینی هم بوده اند… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند: بله هزاران نفر بعد از هر پیامبری می توانند مبلغ او باشند اما اینان همه هم شان نبوده و درضمن ادعای جانشینی هم ندارند (و هم همه متصل به زمان آن پیامبر نیستند…) اصلا هر پیرو صالحی دست کم در دایره نزدیکان خود یک مبلغ تواند بود.راه دور چرا، شما خودرا نیز به نوعی یک مبلغ برای آیین محمدی به شمار می آورید اما آیا خود را نیز با علی بن ابی طالب یکی می کنید؟! به نکات مقاله (حتی شاید بیش از آنچه باید) توجه شد و آن نتیجه، لااقل به زعم من،حاصل آمد. می دانیم که… مطالعه بیشتر»
[quote]نام و تعدادشان نیامده اما خودشان که به عالم دنیا آمده و شریعت موسی را تبلیغ کرده اند! خوب اینهم چرا نمی تواند همینطور باشد؟![/quote]
جناب مجید
صدها هزار نفر بعد از محمد شریعت محمد را تبلیغ کرده اند. خب ما باید نسبت به اینان چه کار کنیم و نام و تعداد اینان چه اهمیتی برای ما دارد؟ شما به نکات مقاله توجه نمی کنید.
جناب ارجمند:
[quote]نه نام تمام پیامبران در تورات آمده نه تعداد آنان چون این موضوعات هیچ اهمیتی ندارند ادعای مقاله هم همین است.[/quote]
آفرین، واین ادعا به این شکل درست است اما عجیب است که تناقض گفتار خود را درنمی یابید:
نام و تعدادشان نیامده اما خودشان که به عالم دنیا آمده و شریعت موسی را تبلیغ کرده اند!
خوب اینهم چرا نمی تواند همینطور باشد؟!
دیدید، دقیقا از گفته شما به نتیجه رسیدیم،ای کاش هم اکنون حرفتان را عوض نکرده و نگویید منظور چیز دیگری بوده، ای کاش، اما افسوس که………
[quote]چون ج و ب از طرق مختلف علمی رد شده اند فعلا پس آ اگر مصدق ب و ج باشد بدین اعتبار رد است الهی تام بودنش.[/quote]
جناب طاها
نه ب و ج از طرق علمی قابل رد است، نه آ. اگر معنی داشته باشد که گلستان سعدی را از طرق علمی رد کنید، تورات و انجیل و قرآن را هم می توانید.
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”]جناب طاهاقرآن تورات و انجیل را تصدیق کرده است، پس آنها را قبول دارد. این موضوع مستقل از این است که من و شما به تورات و انجیل ایمان داشته باشیم یا نداشته باشیم. اما کسی که می گوید من قرآن را قبول دارم و تورات و انجیل را نه، تناقض می گوید. مثل اینکه کسی بگوید من قرآن را قبول دارم اما سوره ی بقره را جعلی می دانم.[/quote]درودمن هم همین را گفتم.من طبق روش علمی فوق بدین رسیدم که آ نیز تحریف شده و الهی تام نیست. چون ج و ب از طرق مختلف علمی رد… مطالعه بیشتر»