«امر به معروف و نهی از منکر»، ابهامات و مسائل آن

آرش سلیم: یکی از آموزه های قرآن که به نظر می رسد خوب فهمیده نشده است و به جای اثر مثبت، اثر منفی داشته است، «امر به معروف» و «نهی از منکر» می باشد. برداشت رایج این است که هر فرد «مومن»  طبق وظیفه «شرعی» باید به دیگران «امر» و «نهی» کند: الف) با «امر به معروف»، دیگران را به…

آرش سلیم: یکی از آموزه های قرآن که به نظر می رسد خوب فهمیده نشده است و به جای اثر مثبت، اثر منفی داشته است، «امر به معروف» و «نهی از منکر» می باشد. برداشت رایج این است که هر فرد «مومن»  طبق وظیفه «شرعی» باید به دیگران «امر» و «نهی» کند: الف) با «امر به معروف»، دیگران را به انجام «واجب» و «مستحب» شرعی  وادار کند؛ و ب) با «نهی از منکر»، دیگران را از «حرام» و «مکروه» شرعی باز دارد. عده ای نیز تا آن جا پیش رفته اند که می گویند «امت» اسلام به مثابه بهترین امت خدا، بار وظیفه ارشاد بقیه دنیا را بر دوش دارد.

در حالی که این کار را بکن و این کار را نکن های از روی خیرخواهی افراد به «یکدیگر» همان امر به معروف و نهی از منکر می باشد. توصیه کردن و برحذر داشتن از «درست» و «نادرست» هایی که بین مردم در همه جوامع از زمان های دور به صورت روزمره در جریان بوده است. آموزه جدیدی نیست که قرآن معرفی کرده باشد. برای مثال طبق قرآن، «اهل کتاب» نیز امر به معروف و نهی از منکر دارند. یکی از اندرزهای لقمان به فرزندش، امر به معروف و نهی از منکر بوده است. لقمان حدود هزار سال قبل از بعثت حضرت محمد (ص) زندگی می کرده است. نباید واژه «امر» در امر به معروف با مفهموم «فرمان» خدا (مثل ده فرمان حضرت موسی) اشتباه گرفته شود و ابهام آفرین گردد.  افراد در جوامع مختلف به یکدیگر احساس نزدیکی و خیرخواهی دارند. از این رو در پرهیز از کارهای نادرست (بد) و انجام کارهای درست (خوب) به «یکدیگر» کمک کنند تا به یکدیگر نفعی برسانند یا از ضرری جلوگیری کنند.  مثلا اگر فردی دارویی را مصرف کرده است و اثر خوب/ بد داشته است به دیگری که از همان بیماری رنج می برد می گوید که او هم همان دارو رامصرف کند/ نکند. در امر به معروف و نهی از منکر: اولا «درست» و «نادرست» عرفی می باشد، نه شرعی.  دوما تعامل و برقراری رابطه امر به معروف و نهی از منکر بین افراد یک طرفه نیست (مثل وعظ کردن یک واعظ به موعظه شوندگان) سوما بین افرادی برقرار است که یکدیگر را می شناسند و به یکدیگر اطمینان دارند.  اگر فرد به دیگری می گوید این کار را نکن، خودش هم این کار را نمی کند؛ چرا که به اثر بد آن واقف است. اما همین فرد اگر با کسی دشمن باشد، علیرغم آگاهی از ضرر آن کار ممکن است به جای «نهی» از آن منکر به دشمن خود «امر» به منکر کند تا او را به دردسر بیندازد!

می دانیم که در «انفاق»، نزدیکانِ (ذی القربی) فرد انفاق کننده در دریافت کمک اولویت دارند. چرا که هم فرد از نیاز نزدیکان مطلع است و هم به لحاظ عاطفی نزدیکان به یکدیگر علائق بیشتری دارند. می توان گفت چنین نزدیکی در امر به معروف و نهی از منکر نیز صادق است. با این تفاوت که در انفاق، کمک یک طرفه و از طرف فرد انفاق کننده به فرد یا افراد نیازمند می باشد، در حالی که در امر به معروف و نهی از منکر این رابطه دو طرفه است. هر فرد چیزی برای عرضه کردن به دیگران دارد در حالی که به دریافت کمک از دیگران نیازمند می باشد. یعنی در تعامل روزانه همه دارند امر به معروف و نهی از منکر می کنند. هر فرد در حلقه افراد نزدیک به خود، نه تنها نباید در انجام فعل بد با دیگران همراهی کند که باید مشوق و همراه در انجام فعل خوب باشد. به زبان قرآن، اساس فلسفه امر به معروف و نهی از منکر «بعضهم اولیاء بعض» می باشد: احساس مسئولیت متقابل ناشی از دوستی و نزدیکی افراد یک جمع نسبت به «یکدیگر».  همان مسئولیت و انتظاری که یک فرد از دوست صمیمی خود داشته است آن گاه که بعد از یک اتفاق بد از بی توجهی دوستش گله می کند. برای مثال به او می گوید تو که می دانستی چرا قبلا به من نگفتی تا دچار چنین گرفتاری نشوم. با تعریفی که از امر به معروف و نهی از منکر ارائه شد خود به خود «معروف» و «منکر» نیز خوب و بد یا درست و نادرست عرفی است، نه حرام و حلال شرعی آن طور که ترویج می شود. مفید و غیرمفیدی که نفع و ضرر آن آشکار است.

برای فهم بهتر آن چه بر سر آموزه «امر به معروف-نهی از منکر» آمده است به یک مثال ساده دقت می کنیم: انتظار والدین چند دوست نوجوان که برای تفریح بیرون می روند این است که هیچ کدام مشوق و ترغیب کننده دیگران به کار بد نباشد. بلکه با یکدیگر در انجام یک تفریح سالم به تصمیمی برسند و با هم اوقات خوبی را بگذرانند. قبل از خروج فرزند از خانه، ممکن است والدین هر فرزند به فرزند خود سفارش کنند که به جای وقت تلف کردن بیهوده در مردم آزاری و متلک پراکنی سر کوچه، دوستان خود را قانع کند به سینما بروند و یک فیلم خوب تماشا کنند. در این مثال حال و حکایت امروز از امر به معروف و نهی از منکر این شده است که این نوجوانان با عنوان «آمر» به معروف و «ناهی» از منکر سر گذر ایستاده اند و به عابران می گویند: سینما برو، متلک نگو! خدا به مومنینی که در کامیونینی مومنان دوستِ نزدیک («اولیاء») «یکدیگرند» تاکید کرده است در انجام کارهای خوب و پرهیز از کارهای بد دست «همدیگر» را بگیرید. حال این مومنین آمده اند سر گذر و به دیگرانی که نمی شناسند و با آن ها غریبه اند و چه بسا ایمان ندارند و یا پیرو سایر پیامبران هستند، «دستورات شرعی» خود را (با لحن غلیظ و حق به جانب دستور دادن)  «امر» و «نهی» می کنند!

جایی که در آل عمران:۱۰۱ تا ۱۰۵ به ایمان آورندگانِ در آستانه تفرقه و دشمنی و درگیری هشدار داده می شود و سپس از آنان خواسته می شود: «بگذارید گروهی از شما باشند که به خیر دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر کنند»؛ انتظار حداقلی از مومنان به آنان یادآوری گردیده است. دعوت به کار «خیر» (نه شرّ) و یاری رساندن به یکدیگر با امر به معروف و نهی از منکر، حداقل کاری است که مومنین باید انجام دهند! طبق آیه مائده:۱۰۵ پیروان حضرت محمد نه تنها نباید بین خودشان به اختلاف دامن بزنند که اختلاف احتمالی با پیروان سایر پیامبران را هم باید در دنیای دیگر به خدا واگذار کنند و در این دنیا در «خیرات» بر آنان سبقت گیرند (فاستبقوا الخیرات).  در آیه آل عمران:۱۱۰ نیز «ایمان به خدا» و کمک به یکدیگر با امر به معروف و نهی از منکر، چه کار خارق العاده ای است که فکر کنیم هر گروهی انجام داد بهترین «امت» یا گروه در دنیا می باشد؟! مگر از «مومنان» انتظار می رفت به خدا کافر باشند؟ یا این که مومنان باید به یکدیگر امر به منکر و نهی از معروف کنند؟! درباره آل عمران:۱۱۰، آل عمران:۱۰۴، و آیات مشابه دیگر که موحب ابهام شده اند در این نوشتار بحث می گردد.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل هشتم که یکی از اصول پایه ای می باشد، امر به معروف و نهی از منکر را چنین قانونی کرده است: «در جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ دعوت‏ به‏ خیر، امر به‏ معروف‏، و نهی‏ از منکر وظیفه‏ ای‏ است‏ همگانی‏ و متقابل‏ بر عهده‏ مردم‏ نسبت‏ به‏ یکدیگر، دولت‏ نسبت‏ به‏ مردم‏ و مردم‏ نسبت‏ به‏ دولت‏. شرایط و حدود و کیفیت‏ آن‏ را قانون‏ معین‏ می‏ کند، والمؤمنون‏ و المؤمنات‏ بعضهم‏ اولیاء بعض‏ یأمرون‏ بالمعروف‏ و ینهون‏ عن‏ المنکر». عبارت «دعوت به خیر و امر به معروف و نهی منکر» در اصل هشتم از آیه آل عمران:۱۰۴ گرفته شده است. اما آیه ذکر شده در متن اصل هشتم، آیه توبه:۶۷ می باشد که درباره آن بحث می شود. این که پس از سه دهه از تاسیس نظام جمهوری اسلامی و با وجود نهادهای متعدد در این ارتباط و تخصیص هزینه‌های بسیار کلان به  مراکز و موسسات حوزوی  و غیرحوزوی، هنوز برای یک اصل پایه ای قانون اساسی موجود، قانون اجرایی نوشته نشده و «شرایط و حدود و کیفیت» آن معیین نشده؛ خود شاهدی است بر ضعف و ابهام نظری متولیان امر در فهم «امر به معروف و نهی از منکر» قرآنی.

۱- امر به معروف- نهی از منکر مفهومی جدید و ویژه پیروان حضرت محمد (ص) نبوده است

امر به معروف و نهی از منکر مفهومی نو و ویژه برای قوم مخاطب قرآن نبوده است. «اهل کتاب» نیز امر به معروف و نهی از منکر داشته اند که در آیات آل عمران:۱۱۳ و ۱۱۴ بیان شده است. اگر با استناد به این آیات در رابطه با اهل کتاب، استناد قرآنی قدمت امر به معروف و نهی از منکر را زمان حضرت موسی ندانیم؛ سابقه آن را می توان حداقل تا زمان لقمان پی گرفت. در پندهای های لقمان به فرزندش آمده است: «یا بنی اقم الصلاه وامر بالمعروف وانه عن المنکر (لقمان:۱۷). پس این طور نیست که امر به معروف و نهی از منکر با قرآن و توسط حضرت محمد برای نخستین بار معرفی شده باشد. انتظار می رود هر فرد حکیمی مانند لقمان به فرزندش سفارش می کند در زندگی اجتماعی فرد متعهد و دلسوزی باشد. از طرف دیگر با نگاهی به آیات اندرزهای لقمان در قرآن می بینیم که اندرزهای او، مستقل از یک دین و شریعتِ ویژه، در همه جوامع پسندیده است. در واقع بسیاری از آموزه های قرآن برای ایمان آورندگان مخاطب قرآن، همان پندهایی می باشند که طبق آیات قرآن لقمان به فرزندش آموخته است. یعنی در سوره های دیگر بدون ذکر نام لقمان به پیامبر وحی و به مومنین و پیامبر سفارش شده است- برای مثال عدم نخوت در راه رفتن: ولا تمش فی الارض مرحا (لقمان:۱۹ و اسراء:۳۷).

۲- «معروف» و «منکر» مورد نظر قرآن عرفی است نه شرعی

«معروف» و «منکر» مورد نظر قرآن، عرفی می باشد- نه آن چه طبق برداشت رایج به واجب و مستحب و محرمات و مکروهات «شرعی» موسومند. در واقع درست و نادرست هایی هستند که افراد در زندگی روزمره با آن مواجه می شوند. این موضوع هم با پندهای لقمان قابل اثبات است و هم با نمونه های عرف و معروف در آیات قرآن. اگر به آیات قرآن درباره «معروف» دقت کنیم می بینیم که معروف در بعضی آیات همان پسندیده در عرف رایج زمانه بوده است، نه دستورات شرعی. حال اینجا وارد این موضوع نمی شویم که اکثریت قریب به اتفاقات آن چه بعدا توسط فقیهان و مفتیان با استناد به آیات قرآن به «احکام شرعی» تبدیل شده است در واقع عرف رایج قبائل قریش قبل از بعثت پیامبر بوده است. همان احکامی که فقها آن را احکام «امضایی» می نامند. یعنی احکام عرفی رایج در جامعه جاهلی قریش توسط شارع پذیرفته شده و سپس به مثابه احکام شرعی با آیات قرآن به خود آن ها ابلاغ گردیده است!  به بیان دیگر اکثریت مطلق احکام موسوم به «شرع»، خود قبل از بعثت پیامبر «عرفی» بوده اند. گفته شد بسیاری از آموزه های غیر احکام نیز همان اندرزهای لقمان است. نماز و زکات نیز که فریضه عمومی دین همه پیامبران می باشد، شاید بتوان گفت قدمت آن به زمان حضرت نوح می رسد. اینجا در رابطه با مفهوم «عرف» و «معروف» در زندگی روزمره مخاطبان قرآن، به چند مورد ساده نگاهی می اندازیم. در بقره:۲۶۳ آمده است با زبان خوش («قول معروف») با مردم حرف زدن بهتر از صدقه ای می باشد که با آزار به دیگران داده شود: «قول معروف ومغفره خیر من صدقه یتبعها اذی». در ادامه به مومنین گفته شده است صدقه‏هاى خود را با منّت و آزار باطل نکنید (بقره:۲۶۴). یعنی درست حرف زدن عرفی با مردم، بهتر از دادن صدقه از روی تکلیف شرعی با منت و خودنمایی است. برای مثال های دیگر «قول معروف» می توان به آیات نساء:۵ و ۸  و احزاب: ۳۲ و آیات دیگر مراجعه کرد. درباره «معروف» به مفهوم انجام فعلی پسندیده طبق عرف زمانه، نگاهی به آیات طلاق و زناشویی روشنگر است. برای مثال، سامان دادن امور طفل توسط پدر و مادر در موقع طلاق طبق عرف در طلاق:۶. همچنین تامین پسندیده خوراک و پوشاک زن مطلقه طبق عرف در مدتی که فرزند را شیر می دهد: «وعلی المولود له رزقهن وکسوتهن بالمعروف » در بقره:۲۳۳.  دلیل دیگر که در دنباله بحث می شود این است که هم منافقان و هم مومنان در مصادیق معروف و منکر اشتراک نظر دارند. اما در عمل وارونه یکدیگر عمل می کنند. منافقان بر خلاف مومنین امر به منکر و نهی از معروف می کنند! در بخش های بعد خواهیم دید که افراد در محیط  آزمون خیر و شر این دنیا مختارند. در پذیرش هدایت یا ادامه ضلالت مختارند. در انجام صالحات یا سیئات مختارند. غیر از سیئاتی که به دیگران «تعدی» شود، هیچ مجازاتی در این دنیا متوجه فرد نیست. با این حساب و در جایی که وظیفه پیامبر «دعوت» به نحو  احسن و ابلاغ آشکار پیام است، چرا مومنان باید با عنوان «آمر» و «ناهی» موظف به «امر» و «نهی» احکام شرع خود به دیگرانی باشند که چه بسا حتی به خدا ایمان ندارند؟!

۳- مسئولیت و دلسوزی متقابل نزدیکان نسبت به «یکدیگر» (بعضهم علی بعض)

در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر باید به مفهوم اصطلاح «بعضهم علی بعض» و «بعضهم اولیاء بعض» در آیات دقت ویژه داشت. شاید بهترین معادل فارسی برای اصطلاح «بعضهم علی بعض»، واژه «یکدیگر» باشد. دوستان نزدیک به «یکدیگر»،  به «یکدیگر» امر به معروف و نهی از منکر می کنند. نه این که یک فرد از موضع بالا به دیگرانی که حتی او را نمی شناسند «فرمان» دهد و یا از کاری باز دارد. اهل کتاب در جامعه خودشان و مومنان پیروان حضرت محمد (ص) نیز در جامعه خودشان دوستان یا «اولیاء» یکدیگر بوده اند و در انجام خوب و پرهیز از بد  با «یکدیگر» همراهی می کرده اند: یومنون بالله والیوم الآخر ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر ویسارعون فی الخیرات واولیک من الصالحین (آل عمران:۱۱۴ درباره اهل کتاب با توجه به آیه قبل آن)، «والمومنون والمومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف وینهون عن المنکر» (توبه:۷۱ درباره پیروان حضرت محمد). البته طبق آیه توبه:۶۷ گروه منافقان مدینه به جای امر به معروف، امر به منکر و به جای نهی از منکر، نهی از معروف می کرده اند: المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یامرون بالمنکر و ینهون عن المعروف! به بیان دیگر می توان گفت معیار خوب و بد نزد مومنان و منافقان یکی بوده است. تفاوت در افعال آن ها بوده است. طبق آیه انفال:۷۳ کافران نیز «اولیاء» یکدیگرند: «والذین کفروا بعضهم اولیاء بعض».  پس امر به معروف و نهی از منکر اولا دو طرفه بین افراد می باشد. دوما بین دوستان نزدیک در یک حلقه می باشد که به نحوی با هم پیوند دارند و «اولیاء» یکدیگر محسوب می شوند. رابطه آن ها در این یاری رساندن به یکدیگر چون رابطه اعضای یک خانواده است که از سر دلسوزی ناشی از نزدیکی به هم، با امر به معروف و نهی از منکر به یکدیگر یاری می رسانند. نه این که یک فرد غریبه در خیابان ها و مکان های عمومی آمرانه و یک طرفه به امر و نهی شهروندانی بپردازد که نه با او رابطه ای دارند و نه او را می شناسند.

برای فهم بهتر مفهوم «اولیاء» یکدیگر بودن افراد در یک جامعه و پیوندی که بین افراد ایجاد می شود، به مثال «ولایت» بین مهاجرین و انصار در مدینه نگاهی می اندازیم.  پس از اخراج پیروان پیامبر از مکه و مهاجرت مومنین به مدینه، عده ای که بعدا انصار نامیده شدند آن ها را در خانه های خود پذیرفتند و علیرغم امکانات ناچیز در کمک به مهاجرین بسیار سخاوتمند بودند. در آیه انفال:۷۲ آمده است که مهاجرین و کسانی که به آنان پناه دادند و آن ها را یاری کردند «اولیاء» یکدیگرند. اما تاکید شده است ایمان آورندگانی که هنوز از مکه هجرت نکرده اند شامل این «ولایت» نمی شوند: «ان الذین آمنوا وهاجروا وجاهدوا باموالهم وانفسهم فی سبیل الله والذین آووا ونصروا اولیک بعضهم اولیاء بعض والذین آمنوا ولم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا». به راحتی می توان برداشت کرد که در جامعه‌ی مدینه مومنین، «ولایت» یکدیگر («بعضهم اولیاء بعض») برای افرادی تعریف شده است که در کنار یکدیگر و با پیوندی که بین آنان ایجاد شده زندگی می کرده اند و با هم تعامل و همراهی داشته اند.  این حالت است که به فهم بهتر ما از «بعضهم اولیاء بعض» در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر کمک می کند. مومنانی که مهاجرت کرده اند و مومنانی که هنوز مهاجرت نکرده اند، هر دو گروه پیرو یک پیامبرند. اما  اعضای جامعه‌ی مهاجرین و انصار مدینه و نوع پیوند آنان است که بعضهم علی بعض یا «یکدیگر» را مشخص می کند. در آیه توبه:۲۳ حتی به ایمان آورندگان توصیه شده است پدر و برادر خود را «اولیاء» نگیرند؛ اگر کفر را بر ایمان ترجیح داده اند: «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا آباءکم واخوانکم اولیاء ان استحبوا الکفر علی الایمان». می توان گفت پدر و برادر اگر با فردی دشمن باشند، نه امر به معروف و نهی از منکر آن ها در فرد تاثیری دارد و نه می توان به خیرخواهی آنان در آن محیط دشمنی و ستیز و جنگ اطمینان کرد!

۴- سرچشمه ابهام و کژفهمی: واژه «امت» و گزاره «کنتم خیر امه»

گفته شد که در عصر بعثت افراد متعلق به هر جامعه‌ای، به سبب دوستی و نزدیکی به یکدیگر (بعضهم اولیاء بعض)، در انجام کارهای خوب و پرهیز از کارهای بد یاور یکدیگر بودنده اند. خوب و بدی یا درست و نادرستی که عرفی بوده است.  ایمان آورندگان به یپامبر نیز می بایست در جامعه‌ی خودشان کار خوب انجام دهند و از بدی کردن بپرهیزند. اما فهم نادرست از آیه آل عمران:۱۰۴ و آل عمران:۱۱۰ به یک نتیجه گیری نادرست و ویرانگر از مفهوم امر به معروف و نهی از منکر انجامیده است که در این بخش به طور چکیده بحث می شود. برداشت نادرست بعضی ها از آیات آل عمران:۱۰۴ و آل عمران ۱۱۰ این است که «امت» مسلمانان جهان بهترین امت دنیا هستند، پس امر به معروف و نهی از منکر جهانی -با مفهوم ترویج عقاید خود- وظیفه آنان می باشد! در این میان برخی از روشنفکران مذهبی هم با رتوریک یا فن خطابه آن قدر درباره واژه «امت» مبالغه کرده اند که برای بسیاری این واژه مقدس شده است!  در حالی که در قرآن برای هر گروهی حتی چند نفره واژه «امت» به کار رفته است. برای مثال حتی برای گروه چند نفره ای که دور یک آبشخور مشغول آب دادن گله خود بوده اند واژه «امت» به کار رفته است: «ولما ورد ماء مدین وجد علیه امه من الناس» (قصص:۲۳). حیوانات هم «امت» خود را دارند (انعام:۳۸). به آن دسته از افراد اهل کتاب که در برخورد با پیروان حضرت محمد میانه رو بوده اند، «امت مقتصده» گفته شده است. این در حالی است که اهل کتاب خود یک گروه یا «امت» هستند. یعنی در «امت مقتصده» حتی از امتی داخل یک امت سخن رفته است. در همین بخش خواهیم دید به آن گروه از اهل کتاب که در ایمان پایور بوده اند نیز «امت قائمه» گفته شده است (آل عمران:۱۱۴). پس واژه «امت» واژه ویژه ای نیست که بتوان روی آن سرمایه گذاری الهی کرد و با آن افراد ناآگاه را تحریک کرد- تا با حس خود برتر دانستن به تحقیر و آزار شهروندان بپردازند!  از این گذشته طبق آیات قرآن هر «امتی» دارای اجل می باشد مانند هر فرد که یک طول عمر محدودی دارد.

با توضیح کوتاه بالا درباره واژه «امت» در قرآن، به آیات آل عمران:۱۰۴ و آل عمران:۱۱۰ بر می گردیم. همانطور که در مقدمه اشاره شد آیه آل عمران:۱۰۴ و آیات مربوطه قبل و بعد آن در واکنش به اختلاف و تفرقه و خطر درگیری قبیله ای بین قبیله  های ایمان آورنده پیرو حضرت محمد نازل شده است. می توان گمانه زنی کرد که موضوع اختلاف و تفرقه نیز در رابطه با بعضی از قبیله های اهل کتاب مدینه بوده است (آل عمران:۹۸ تا ۱۱۵). که البته اینجا علت اختلاف و تفرقه پیروان حضرت محمد هیچ تاثیری در استدلال ندارد. از لحن آیات به نظر می رسد اختلاف خیلی جدی و ریسک تفرقه و درگیری و خون ریزی خیلی زیاد بوده است. پس از یادآوری تفرقه و دشمنی های گذشته بین آنان و مقایسه آن با نعمت الفت و دوستی امروز، در آل عمران:۱۰۴ دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر به آنان یادآوری شده است که در دنباله بحث می شود. جایی که در آل عمران:۱۰۲ تا ۱۰۵ به ایمان آورندگانِ در آستانه تفرقه و دشمنی و درگیری هشدار داده می شود و سپس از آنان خواسته می شود: «باید گروهی از شما باشند که به خیر دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر کنند»؛ انتظار حداقلی از مومنان به آنان یادآوری گردیده است. انتظار بالا و عجیب و غریبی نیست. دعوت به کار خیر و همچنین یاری رساندن به یکدیگر با امر به معروف و نهی از منکر، حداقل کاری است که مومنین باید انجام دهند! پیروان سایر پیامبران نیز باید در کارهای «خیر» سبقت بگیرند و امر به معروف و نهی از منکر کنند (آل عمران:۱۱۴). طبق آموزه آیه مائده:۱۰۵ پیروان حضرت محمد نه تنها نمی بایست بین خودشان به اختلاف دامن بزنند که می یابد اختلاف با پیروان سایر پیامبران را هم به خدا در دنیای دیگر واگذار کنند و در «خیرات» بر آنان سبقت گیرند (فاستبقوا الخیرات).  از این زاویه حتی می توان آیه آل عمران:۱۰۴  را کنایه دانست! ای مومنانی که باید در خیرات با پیروان سایر پیامبران مسابقه دهید، خودتان دارید به اختلافات و تفرقه ها و درگیری های قبیله ای دوران جاهلی بر می گردید! مگر قرار نبوده است مروج کار خیر باشید و به هم یاری برسانید! این که در آل عمران:۱۱۴ گفته شده است گروهی از شما، می تواند دلیلی باشد بر این گمانه که عمق اختلافات و درگیری آن قدر زیاد بوده است که از ایمان عده ای از پیروان حضرت محمد سلب امید شده بوده است! چرا که طبق آیه توبه:۶۷ امر به معروف و نهی از منکر به همه مردان و زنان مومن سفارش شده است.

در  آیات قبل و بعد آل عمران:۱۰۴ به روشنی خطر تفرقه و اختلاف و برگشت از ایمان و دشمنی دوباره به مومنان  هشدار داده می شود. در آیه آل عمران: ۱۰۵ درباره تفرقه و اختلاف و در نتیجه به عذاب عظیم دچار شدن هشدار داده شده است: «ولا تکونوا کالذین تفرقوا واختلفوا من بعد ما جاءهم البینات واولیک لهم عذاب عظیم. در دنباله در آیات آل عمران:۱۰۶ و ۱۰۷ تجسمی از آتش جهنم برای کسانی که از ایمان خود برگشته اند ارائه داده می شود. در آیات قبل یعنی آل عمران: ۱۰۲ و ۱۰۳  خطاب به ایمان آوردندگان (ایهاالذین آمنوا) آمده است که تقوا داشته باشید و «جمیعا» به ریسمان خدا چنگ زنید و متفرق نشوید. به آن ها نعمت الفت و برادری که خدا بعد از دشمنی های دیرینه به آنان اعطا کرده است یادآوری می گردد. در آیه آل عمران:۱۰۱ حتی پیروان پیامبر چنین تند مورد سرزنش قرار می گیرند: چگونه کفر می ورزید در حالی آیات الهى بر شما خوانده مى‏شود و رسول خدا در میان شماست! سپس در آل عمران:۱۰۴ یعنی آیه مورد بحث گفته شده است: «ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر واولیک هم المفلحون» (آل عمران:۱۰۴). «منکم» آل عمران:۱۰۴ ارجاع به جمعیت پیروان پیامبر است و واژه «امه» برای بخشی از جمعیت مومنین پیرو پیامبر می باشد که انتظار می رود به کار خیر بخوانند و همچنان در امر به معروف و نهی از منکر به یکدیگر یاری برسانند. شاید منظور این بوده است که برای بقیه که در حال بریدن از ایمان هستند الگو باشند! برای مقایسه، در چند آیه بعد (آل عمران:۱۱۳)  همین واژه «امه» در توصیف گروهی از جمعیت اهل کتاب به کار رفته است که در ایمان پایور می باشند: «امه قایمه». در آیه آل عمران:۱۱۳ برای پرهیز از ابهام درباره ایمان اهل کتاب و جدا کردن طرف های جنگ، تاکید شده است که همه اهل کتاب مثل هم نیستند. گروهی یا «امتی» از آنها در ایمان و خواندن آیات الهى و سجود پایورند:  «لیسوا سواء من اهل الکتاب امه قایمه یتلون آیات الله آناء اللیل وهم یسجدون». یعنی درگیری با اهل کتاب نبوده است بلکه با گروهی از اهل کتاب بوده است.

آیه دیگری که موجب ابهام شده است، آیه آل عمران:۱۱۰ می باشد که در ادامه بحث اختلاف و تفرقه و هشدار که بحث شد آمده است. دراین آیه گفته شده است شما گروه یا امت بهترین هستید که برای مردم (بقیه قریش که ایمان نیاورده اند) برخاسته است و امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید: «کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف وتنهون عن المنکر وتومنون بالله». با دقت در آیه می بینیم که اشاره به گروهی است که در گذشته (نه آینده) خروج کرده اند و به خدا ایمان دارند. اینجا اشاره به هسته ثابت قدم جمعیت ایمان آورده به پیامبر می باشد که مصمم و راسخند و دچار لغزش و تفرقه نشده اند.  می توان گفت به گروه پیشتاز (سابقون) نخستین مهاجر و انصار اشاره دارد که در روزهای سخت ناامیدی ایستادگی کردند و موفقیت های بعدی مومنان را رقم زدند. درباره «ولایت» و «بعضهم اولیاء بعض» مهاجرین و انصار در امر به معروف و نهی از منکر در بخش قبل بحث شد. این جا این پرسش پیش می آید که مگر ادامه ایمان به خدا (وتومنون بالله) و پایوری در امر به معروف و نهی از منکر (تامرون بالمعروف وتنهون عن المنکر) چه هنر بزرگی است که به واسطه آن، گروه مورد نظر در آل عمران:۱۱۰ بهترین گروه (امت) خوانده شده است؟ در مقایسه با بقیه قریش که دو دهه طول کشید تا دست از بت پرستی برداشتند، و گروه های مورد بحث مومنین که در آستانه کفر و تفرقه و جنگ با هم بوده اند، افراد گروه «سابقون الاولون» از همان اوان رسالت پیامبر به او ایمان آوردند. چه در مکه و چه پس از مهاجرت به مدینه همراه با انصار متحمل انواع ستم ها شدند. با امکانات ناچیز شکیبا بودند و مقاومت و فداکاری های بسیار کردند تا جایی که الگویی بودند برای بقیه و در پیروزی نهایی پیامبر و یارانش نقش راهبردی ایفا کردند. همان گروهی که در توبه:۱۰۰ از آنان چنین تجلیل شده است: «والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم ورضوا عنه». درباره واژه «ناس» در آیه آل عمران:۱۱۰ در دنباله به نکاتی اشاره می گردد.

گفتیم که علت اختلاف و تفرقه بین مومنان پیرو حضرت محمد در رابطه با طائفه هایی از اهل کتاب بوده است. در دنباله آیات آل عمران:۱۱۳ و ۱۱۴ و ۱۱۵ به روشنی تاکید می گردد که همه اهل کتاب یک جور نیستند. گروه یا «امتی» از اهل کتاب در «ایمان» پایورند، در خیرات پیشتازند («یسارعون فی الخیرات»)،  امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و از «صالحین» می باشند: «یومنون بالله والیوم الآخر ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر ویسارعون فی الخیرات واولیک من الصالحین (آل عمران:۱۱۴). هر کار خیری که انجام می دهند خدا از آن آگاه است و نزد خدا پاداش دارند (آل عمران:۱۱۵). پس اینجا نیز در رابطه با بحث امر به معروف و نهی از منکر درمی یابیم که به پیروان حضرت محمد محدود نمی شده است. از زاویه بحث حقانیت مومنان پیرو همه پیامبران، این آیات نیز به روشنی اهل کتاب را اهل «ایمان» و «عمل صالح» و «سبقت در خیرات» معرفی کرده است. این در حالی که گروهی از نو ایمان آوردندگان پیرو پیامبر در آستانه برگشت از ایمان و  جنگ و خونریزی های طایفه ای بوده اند. در مقایسه با این گروه سست ایمان که چند هزار سال پس از بت شکنی  حضرت ابراهیم تازه دست از بت پرستی برداشته اما هنوز هم در خطر برگشت به بت پرستی بوده اند؛ زیرا گروه های دیگر پایور در ایمان مقیم حجاز  شایسته تحسین بوده اند که از آنان تجلیل شده است-   چه پیروان پایور حضرت محمد، چه پیروان پایور حضرت موسی، و چه پیروان پایور حضرت عیسی.

اینجا برای پرهیز از ابهام در آیه آل عمران:۱۱۰ (کنتم خیر امه اخرجت للناس)، به واژه «ناس» در قرآن نگاهی می اندازیم. چرا که این واژه خود یک علت برداشت های نادرست از آیات قرآن می باشد. واژه «ناس» در قرآن برای «مردم» به کار رفته است؛ حال از جمعیت مردمی که در یک مسجد جمعند تا مردم یک ده و شهر و قوم و کشور و دنیا. مثلا اگر خطیبی در برابر جمعیت حاضر در یک مراسم می گوید «یا ایهاالناس»، منظور او مردمی هستند که در برابر او حضور دارند- نه تمام جمعیت دنیا. جمعیت مکه (ام القری) و حومه عصر بعثت که پیامبر از میان آنان و به زبان آنان برای هدایت آنان بعثت کرد، نیز «ناس» می باشند و این «ناس» مخاطب اصلی آیات قرآن است (شوری:۷، انعام:۹۲). اینجا به ارائه سه مثال از آیات قرآن بسنده می شود تا نشان داده شود که در قرآن واژه «ناس»  برای هر جمعیت محدودی به کار رفته است. در آیه بقره:۱۳ دنباله سرزنش آن بخش از مردم مخاطب پیامبر که به خدا و پیامبر ایمان نمی آوردند و برای پیامبر مزاحمت ایجاد می کردند گفته شده است: و چون به ایشان گفته شود هم چنان که مردم («الناس»)  ایمان آورده‏اند شما هم ایمان آورید، می گویند آیا ما هم مانند سفهیان ایمان بیاوریم، بدانید که خودشان سفها هستند ولى نمى‏دانند؛ «واذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس قالوا انومن کما آمن السفهاء الا انهم هم السفهاء ولکن لا یعلمون» (بقره:۱۳). اگر اینجا واژه «الناس» را کل جمعیت دنیا فرض کنیم مگر پیامبر با همه جمعیت دنیا تعامل داشته است که به آن بگوید (قیل) و آن ها هم به پیامبر پاسخ دهند (قالوا)؟ مگر بقیه مردم دنیا (غیر از سفهای مود بحث) به پیامبر ایمان آورده بوده اند؟ تا قبل از فتح مکه مگر حتی چند درصد مردم (ناس) قریش ایمان آورده بودند که بخواهیم «الناس» مورد بحث در آیه را مردم دنیا فرض کنیم!؟ مثال دیگر درهمین سوره بقره در رابطه با تغییر قبله به کعبه است: به زودى سفهایی از مردم  خواهند گفت چه چیز آنان را از قبله‏اى که بر آن بودند رویگردان کرد، بگو که مشرق و مغرب از آن خداست: سیقول السفهاء من الناس ما ولاهم عن قبلتهم التی کانوا علیها قل لله المشرق والمغرب (بقره:۱۱۴). آشکار است که «الناس» اینجا جمعیت دنیا نیست. گروهی از مردم ساکن حجاز که پیرو سایر پیامبران بودند با پیروان پیامبر در رقابت بودند و دائم اشکال می گرفتند. حال داخل این گروه رقیب («الناس»)،  عده ای بودند که به هر چیزی گیر می داده اند. این افراد سفهای مورد اشاره آیه می باشند. در زبان فارسی هم اگر همسایه سر کوچه پشت سر فردی حرف ناجوری زده باشد، می گوید: امان از حرف مردم! آیا همه مردم دنیا درباره گوینده این گزاره حرف ناجوری زده اند که بخواهد از مردم دنیا شاکی باشد!؟ آیه نساء:۱۱۴ مثال دیگری است که اتفاقا در رابطه با بحث امر به معروف و نهی از منکر مثال جالبی می باشد. در این آیه آمده است که در اغلب نجواهای (جلسات پنهانی) آن ها خیری نیست، مگر این که امر به دادن صدقه یا امر به معروف یا امر به صلح بین «مردم» باشد: لا خیر فی کثیر من نجواهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس (نساء:۱۱۴). آشکار است که  واژه «الناس» برای جمعیت دنیا به کار نرفته است. کسانی که نجواهای آن ها در چندین آیه قرآن مورد ملامت قرار گرفته است (برای مثال مجادله:۱۰، اسراء:۴۷، توبه:۷۸، زخرف:۸۰)؛ در حدی نبوده اند که بخواهند در دنیا صلح برقرار کنند. در مجادله:۱۰ این گونه جلسات مخفی را در راستای توطئه علیه پیامبر و یارانش دانسته است و آن را وسوسه شیطان لقب داده است.  حال در آیه نساء:۱۱۴ به گزاره «امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس» و رابطه واژه «امر» با سه مورد: «صدقه» و «معروف» و «اصلاح» خوب دقت می کنیم. به روشنی می بینیم که برای دادن صدقه و  برقراری صلح بین افراد، چون «امر به معروف»،  از واژه «امر» استفاده شده است. کسانی که جلسه مخفی داشته اند برای این نبوده است که به دیگران امر کنند به کارهای فهرست شده در آیه بپردازند. همین افراد هستند که باید خودشان تصمیمات جلسه را اجرایی کنند. پس با مقایسه، مفهومِ «امر» در آموزه «امر به معروف- نهی از منکر» روشن تر می شود. جلسات در راستای توطئه علیه یاران پیامبر بوده است. اما در حالت خوشبینانه تصمیم گیری برای دادن صدقه و انجام معروف و صلح بین افراد، این خود نجواکنندگانند که می بایست آن را عملی می کردند.

در پایان این بخش بد نیست دقت کنیم چطور یک نوع اشتباه، علت و سلسه جنبان بسیاری از بدفهمی ها و در نتیجه برخی قرائت های فاشیستی از قرآن و دین شده است: این که نتوانیم یک زیرمحموعه را از کل مجموعه تشخیص دهیم. مثل این که داخل یک ظرف دو توپ داشته باشم. یک توپ را برداریم و با دیدن رنگ سیاه این توپ بگوییم رنگ توپ دیگر هم سیاه است. در حالی که رنگ توپ داخل ظرف در واقع سفید است. «گروهی» از جمعیت کافران و مشرکان را «تمام» جمعیت کافران و مشرکان فرض کردن، «گروهی» از اهل کتاب را «تمام» جمعیت اهل کتاب فرض کردن، «گروهی» از جمعیت مومنان را «تمام» جمعیت مومنان فرض کردن؛  بعد با استناد به آیاتی که درباره بخشی از هر جمعیت در موقعیت های مختلف نازل شده است، درباره کل آن جمعیت قضاوت کردن و احکام شرعی و فتوا صادر کردن- شوربختی اینجاست! به باور نگارنده اگر فقیهان و مفتیان به همین یک پاراگراف کوتاه توجه می کردند، رساله های موسوم به شرعیه نمی شد «تبعیض نامه» بین انسان ها و شهروندان! در دنباله به مواردی کلیدی نگاهی می اندازیم.

۵- دستوراتی که به احکام شرعی موسومند فقط برای «ایمان آورندگان»

آموزه های قرآن یک جمعیت ویژه به مثابه مخاطب اصلی دارد. اما برخی از آموزه ها فقط شامل ایمان آورندگان می شود. یعنی حتی در قوم قریش- که حضرت محمد پیامبر آن ها بود- هر فرد قریشی تا زمانی که ایمان نیاورده است این گونه آموزه ها شامل او نمی شود؛ چه رسد به کسانی که خداناباور بوده اند و یا مومنینی که پیرو سایر پیامبران بوده اند. در قرآن برای پرهیز از ابهام، اغلب آیاتی که از آن «احکام» استخراج شده است با خطاب «یا ایهالذین آمنوا» شروع شده است. یعنی بقیه جمعیت مخاطب که هنوز ایمان نیاورده اند مشمول آموزه یا حکم این آیه نمی باشند. دلیل آن روشن است. پیامبر چطور می توانست از افرادی که به خدا و پیامبر و الهی بودن آیات قرآن باور نداشتند بخواهد که به دستورات الهی قرآن عمل کنند؟ در رابطه با رهبری یا «امامت» پیامبر نیز همین موضوع صادق است. در حالی که ماموریت پیامبری پیامبر در هشدار و دعوت، چون سایر پیامبران، شامل همه افراد قوم خودش می شد، پیامبر فقط رهبر یا امام آن دسته از قوم قریش بود که ایمان آورده بودند و پیرو پیامبر محسوب می شدند. در این باره در سلسه مقالات «نبوت و جانشینی» و در رابطه با غیر قابل انتقال بودن مقام نبوت به دیگری، در آینده بحث خواهد شد.

از طرف دیگر طبق آموزه های بنیادین قرآن حتی افراد گروه مومنین مختارند که انتخاب کنند. تا جایی که اعمال بدِ هر فرد «تعدی» به دیگران نباشد، فرد می تواند هر کاری که دلش خواست انجام دهد. فقط «تعدی» به افراد دیگر- شامل تعدی به جان و مال و ناموس دیگران- در این دنیا مجازات دارد.  خدا جزای اعمال بد هر فرد را در آخرت خواهد داد [۱] [۲]. هیچکس نمی تواند در این دنیا مزاحم کسی شود. این دنیا آزمون فرد فرد انسان هاست با «احسن عمل» در محیط «خیر» و «شر» [۳] [۴]. فرد باید در این آزمون آزاد باشد وگرنه تقلب در آزمون است و نمی توان فرد را به درستی سنجید. کسانی که با «احسن عمل» در آزمون سربلند باشند هم در این دنیا و هم در دنیای دیگر موفق خواهند بود. اگر فردی راه شرّ را برگزیند، در دنیای دیگر مجازات خواهد شد.

۶-  «گروهی» از مشرکان و کافران، نه تمام مشرکان و کافران

حال این پرسش پیش می آید که خب این همه آیات قرآن درباره جنگ و قتال با کافران و مشرکان قریش و همچنین مذمت و جنگ با «اهل کتاب» مقیم مدینه چه می گویند؟!  همانطور که در بخش ۵ اشاره شد، پاسخ آن است که باید بین «گروهی» از کافران و مشرکان با «تمام» کافران و مشرکان فرق گذاشت. باید بین «گروهی» از اهل کتاب با «تمام» اهل کتاب فرق گذاشت. شوربختانه این ابهام در طول تاریخ اسلام بسیار ویرانگر و خونین بوده است و هنوز هم خونین می باشد. آیات قرآن در جنگ و قتال با کافران و مشرکان فقط درباره آن دسته از کافران و مشرکانی بوده است که پیامبر و یارانش را از مکه اخراج کردند و با گروه مومنان در جنگ رسمی بودند. در ممتحنه:۸ و ۹ بر نیکی کردن مومنان به سایر مشرکان و کافران تاکید شده است و مقسط بودن در رابطه با آنان را از وظایف مومنین دانسته است: «ان تبروهم وتقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین» (ممتحنه:۸). در این دو آیه به روشنی آمده است که مومنان باید به کافران و مشرکان نیکی کنند و در رفتار با آن ها  مسقط (دادگر) باشند. عدم دوستی و جنگ تنها با آن دسته از کافران و مشرکانی است که با پیامبر و یارانش در جنگ بودند و آن ها را از خانه و کاشانه خود بیرون کردند. به روشنی درمی یابیم که علت دشمنی با غیرمومنان، عقیدتی نبوده است. بلکه جنگ دفاعی بوده است در برابر «تعدی» کافران و مشرکان قریش به پیامبر و یارانش. پیامبر دعوت خود را با مسالمت آغاز کرد. این مشرکان و کافران مکه بودند که به آزار و اذیت و شکنجه  یاران اندکش پرداختند و در نهایت نقشه ترور پیامبر را کشیدند که به اخراج مومنین از مکه انجامید. نکته اینجاست. اگر در زمان پیامبر، خدا به یاران پیامبر می گوید به کافران و مشرکان نیکی کنید و با آن ها مقسط باشید، این آقایان متولیان دین چرا در زمانه ما به مردم زور می گویند؟ درباره اهل کتاب مقیم حجاز عصر بعثت همانطور که در بخش ۴ اشاره  شد از گروه یا امتی از آنان ستایش شده است و آنان را «صالحین» خوانده است. امتی هستند که به خدا و آخرت ایمان دارند، امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و در خیرات شتابنده اند (آل عمران:۱۱۴).  اما گروهی هم بوده اند که اهل کتاب شناسنامه ای بوده اند و به خدا ایمان نداشته و با مومنان در گیری داشته اند و در حال جنگ بوده اند. آخر چطور می شود قبول کرد که خدا به پیروان پیامبر بگوید به کافران و مشرکانی که با شما در جنگ نیستند نیکی کنید اما با کافران اهل کتاب قتال کنید! ۲۳ سال دوران بعثت پیامبر سرتاسر پر از ستیزه گری و جنگ با یاران پیامبر بود. با آیاتی که در صحنه جنگ نازل شده است و مشمول یک عده خاص از یک جمعیت بوده است که نمی توان فتوا صادر کرد و به جنگ و خونریزی بین مسلمانان و بین سایر مردم چه خداباور و چه خداناباور دامن زد. دستور قرآن درباره جنگ دفاعی و تجاوز (تعدی) نکردن به دیگران مثل آفتاب روشن است: با کسانی قتال کنید که با شما قتال می کنند و تجاوزگر نباشید: «وقاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم ولا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین» (بقره:۱۹۰). درباره حق بودن همه ادیان در این مقالات [۶]  [۷] [۸] [۹] و سایر مقالات بحث شده است.

جایی که در ممتحنه:۸ و ۹ نیکی به کافران و مشرکان و مقسط بودن در تعامل با آنان به مومنان سفارش شده است نمی توان با هیچ حقه ی «مقدسی» انسان ها را به جان یکدیگر انداخت و خون ریخت! خدای رحمان و عالم کارش این نیست که هر روز هوس کند دین و پیامبر جدیدی بفرستد و با به جان یکدیگر انداختن پیروان پیامبران، به جای رحمت به گسترش نکبت بین بندگانش بپردازد!

۷- تفاوت «دعوت» و «امر به معروف-نهی از منکر»

«دعوت» به گفتگو و بحث در مسائل فکری و عقیدتی، موضوعی کاملا متفاوت با امر به معروف و نهی از منکر می باشد. دعوت از نوع دعوت پیامبران نه تنها موضوعی متفاوت می باشد که سبک و آداب آن نیز متفاوت می باشد و واژه های مربوط به آن نیز «امر» و «نهی» نیست. کسانی که خود را «آمر» به معروف و «ناهی» از منکر می دانند، حتی اگر مقام خودشان را مقام پیامبر و رسالت خود را نیز دعوت پیامبرانه فرض می کنند، باید آن گونه دعوت کنند و موعظه کنند و مجادله کنند که خدا به پیامبر دستور داده است: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه وجادلهم بالتی هی احسن» (نحل:۱۲۵)، «وما انت علیهم بجبار فذکر بالقرءان» (ق:۴۵)، « و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن الا الذین ظلموا منهم» (عنکبوت:۴۶).  در دعوت به راه خدا نه تنها جبر و زور جایی ندارد که باید با «حکمت» و با بهترین روش گفتگو باشد. در ق:۴۵ خدا به رسول الله که خود با منبع وحی در تماس بوده است هشدار میدهد تو مامور نیستی که مخاطب را به زور وادار به پذیرش چیزی کنی. «پند» بده؛ آن هم کسانی که از وعده عذاب خدا می ترسند (خداباوران)، نه همه. کسانی که برای خود جایگاه رسالت پیامبرانه  قائلند باید قبل از هر کاری ده ها آیه قرآن را بخوانند که در آن بارها و بارها و بارها به پیامبر یادآوری شده است تو بر مردم تسلط نداری و حافظ و وکیل آن ها نیستی [۹]. می دانیم که ماموریت پیامبر در بالاترین لایه، دعوت مخاطب به «صراط مستقیم» بود: «وانک لتدعوهم الی صراط مستقیم» (مومنون:۷۳). همان صراط مستقیم  «ایمان» و «عمل صالح» که در آیات زیادی آمده است. مگر ایمان و عمل صالح چیزی است که بتوان با زور و ارعاب کسی را به این راه کشاند؟

۸- اختیار انسان در هدایت و گمراهی

در رابطه با نوع پاسخ مشرکان و کافران قریش به  دعوت و هدایت پیامبر، و  همچنین در رابطه با اعمال هر فرد و گناهان و ثواب هر فرد؛ در قرآن آیات بسیاری وجود دارد که ابعاد مساله را در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر به روشنی تبیین کرده است. بارها یادآوری شده است  هر کس هدایت بپذیرد به نفع  خودش می باشد و هرکس گمراهی را انتخاب کند به ضرر خودش می باشد. به بیان دیگر هر فرد اختیاردار خود در هدایت یا ضلالت و  مسئول اعمال ناشی از آن می باشد. سود و زیان هر تصمیمی و عمل به آن به خود فرد می رسد و در دنیای دیگر هم این خود فرد است که باید پاسخگو باشد. کسی بار گناه دیگری را بر دوش نمی گیرد، هدایت و یا گمراهی دیگران به پای او نوشته نمی شود، و برای عمل بد دیگران بازخواست نخواهد شد (نساء:۱۱۰ و ۱۱۱، انعام:۱۰۴، یونس:۱۰۸، اسراء:۱۵، نمل:۹۲، روم:۴۴، فصلت:۴۶، جاثیه:۱۵، و آیات دیگر). دستاورد هر کس در زندگی در گرو تلاش خودش می باشد. (مدثر:۳۶، ۳۷، ۳۸). خلاصه این که گناه هر فرد به خود فرد مربوط می شود.  مجازات گناهان فرد هم با خداست: و لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ (ابراهیم:۵۱). اگر هیچکدام از این گونه آیات برای «آمران» و «ناهیان» قانع کننده نیست، در آیه مانده:۱۰۵ خطاب به ایمان آورندگان به روشنی تمام گفته شده است گمراهی دیگران به شما ضرری نمی رساند، به خودتان بپردازید:

یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم؛ لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم (مائده:۱۰۵)

۹-  نتیجه گیری

آموزه های رایج حوزوی درباره امر به معروف و نهی از منکر به مومنین می گوید:

الف- «معروف» همان واجبات و مستحبات شریعت است،

ب- «منکر» همان محرمات و مکروهات شریعت است،

ج-  وظیفه شرعی مومنین  واداشتن افراد جامعه به انجام کارهای واجب و مستحب به مثابه «امر به معروف»،  و بازداشتن افراد از کارهای حرام و مکروه به مثابه «نهی از منکر» می باشد.

در این یادداشت به طور چکیده بر اساس آیات قرآن بحث شد که این گونه آموزه های حوزوی درباره آموزه امر به معروف- نهی از منکر در تضاد آشکار با آیات قرآن می باشد. در زمانه ما حداکثر مومنان می توانند در حلقه دوستان مومن خود به «یکدیگر» در اجتناب از کارهای نادرست و انجام کارهای درست که فکر می کنند برایشان ضرر یا نفعی دارد یاری رسانند. هر شهروند در آزادی عقیده و انتخاب راه و رسم زندگی و پوشش [۱۰] خود مختار می باشد. یکی از موارد منکر که باید از آن اجتناب کنند ایجاد مزاحمت برای شهروندان تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر است. اگر با مطالعه این نوشتار و آیات مربوطه در قرآن قانع شدند، به دوستان نزدیک خود نیز بگویند و با هم از ایجاد مزاحمت برای شهروندان بپرهیزند.

منابع

[۱]     نقدی بر قانون مجازات اسلامی (۱) – پیامدهای ورود فقه «گناه» محور به قانون نگاری، آرش سلیم، سایت گویانیوز، مرداد ۱۳۹۲

[۲]     نقدی بر قانون مجازات اسلامی (۲) – برداشت نادرست از «حد» و شگردهای فقهی در فراگیر کردن مجازات اعدام، آرش سلیم، سایت گویانیوز، شهریور ۱۳۹۲

[۳]     قرآن و مدلی کل‌نگر از هستی انسان (۱) – رابطه‌ی دنیا و آخرت ، آرش سلیم، اسفند ۱۳۹۲، سایت فرهنگی نیلوفر

[۴]     قرآن و مدلی کل‌نگر از هستی انسان (۲) – درآمدی بر سیرکمال انسان در فلسفه و عرفان اسلامی ، آرش سلیم، اسفند ۱۳۹۲، سایت فرهنگی نیلوفر

[۵]     پلورالیسم دینی- دین حق و صراط مستقیم، آرش سلیم، آذر ۱۳۹۱، سایت فرهنگی نیلوفر

[۶]     یهودیان و مسیحیان در آیات قرآن ، آرش سلیم، مهر ۱۳۹۰، سایت رادیو زمانه

[۷]     دین فطری یا جنگ هفتاد و دو ملت- بازخوانی دین و اسلام ابراهیمی در آیات قرآن ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹، سایت رادیو زمانه

[۸]     نگاهی به جزیه و آیات قتال در قرآن ، آرش سلیم، بهمن، ۱۳۹۰ سایت رادیو زمانه

[۹]     پیامبر در آیات قرآن − سخنان و کردار پیامبر حجت وحیانی ندارد، آرش سلیم، دی ۱۳۹۰، سایت دفتر عبدالحمید معصومی تهرانی

[۱۰] لباس قرآنی و مدل عورت در «حجاب» فقهی، آرش سلیم، دی ۱۳۹۱ ، سایت ملی-مذهبی

صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید: