نقدهایی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر

نقد دهم: دِرع؛ لباسی دوخته و بلند در زمان پیامبر حجت‌الاسلام مجید دهقان مؤلف محترم کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» در ادامه‌ کتاب خود به بررسی پیراهن زنانه می‌پردازد. وی شواهد متعددی برای توصیف این پیراهن که «دِرع» نام دارد ارائه می‌کند تا ثابت نماید که اولاً این لباس ناحیه سینه را نمی‌پوشانده ‌است، ثانیاً دو طرف این لباس…

نقد دهم: دِرع؛ لباسی دوخته و بلند در زمان پیامبر

حجت‌الاسلام مجید دهقان

مؤلف محترم کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» در ادامه‌ کتاب خود به بررسی پیراهن زنانه می‌پردازد. وی شواهد متعددی برای توصیف این پیراهن که «دِرع» نام دارد ارائه می‌کند تا ثابت نماید که اولاً این لباس ناحیه سینه را نمی‌پوشانده ‌است، ثانیاً دو طرف این لباس نادوخته و بدن از زیر آن پیدا بوده‌است و ثالثاً دامن آن حداکثر تا زانو می‌رسیده ‌است و در آخر دو نتیجه می‌گیرد: اول این که «آنان معمولاً برای نواحی تنه (از کتف تا انتهای نشمین‌گاه)، ران و بازو از جامه‌هایی استفاده می‌کردند و آن نواحی اجمالاً مورد پوشش قرار می‌گرفت، اما در عین حال موجب ستر دقیق مواضع مذکور نمی‌شد؛ زیرا جامه‌شان با نارسایی‌ها و کاستی‌هایی روبه‌رو بود.» نتیجه‌ دیگر مؤلف این است که «سایر اندام زنان جاهلی شامل ساعد، ساق، گردن و مو، معمولاً مکشوف و فاقد پوشش بود.»(ص ۸۳)

این بحث مؤلف محترم نیز مانند بحث‌های دیگری که تاکنون نقد شده‌ است، اتقان علمی لازم را ندارد و اشکال‌هایی مانند عدم تتبع کافی در متون تاریخی، عدم دقت در شواهد گردآوری‌شده و روش نادرست در بررسی متون به شواهد این بحث نیز وارد است. این اشکال‌ها را به تفصیل در پی می‌آورم.

مؤلف محترم که تتبعشان در بسیاری موارد قابل تحسین است، در این مورد به اندازه‌ کافی تتبع ننموده ‌است. مروری مختصر بر کاربرد درع در متون کهن نشان می‌دهد که این پیراهن دوخته و پوشانندگی آن کامل بوده ‌است. با ارائه‌ شواهدی که در پی می‌آید ویژگی‌های درع روشن‌تر می‌شود.

در روایتی ام‌سلمه از پیامبر می‌پرسد که آیا نماز زن با درع و خمار بدون ازار صحیح است. حضرت پاسخ می‌دهد که اگر سابغ و فراگیر باشد به‌گونه‌ای که روی ‌قدم‌ها را بپوشاند صحیح است: : «عن أم‌سلمه أنها سألت النبی صلى الله علیه وسلم أتصلی المرأه فی درع وخمار لیس علیها إزار قال إذا کان الدرع سابغا یغطی ظهور قدمیها»(سنن ابی داوود، ج۱، ص ۲۴۴). از این روایت می‌توان فهمید که درع اندازه‌های مختلفی داشته‌ است. گونه‌ای که به طور کامل پایین تنه را نمی‌پوشانده و نیاز به پوشش ازار نیز داشته ‌است و گونه‌ دیگری که سابغ بوده به این معنا که روی قدم‌ها را نیز می‌پوشاند. در این روایت تصریح شده ‌است که سابغ بودن درع به معنای این است که روی قدم‌ها را نیز بپوشاند و با توجه به این تصریح تردید در معنای سابغ وجهی ندارد.(۱)

در روایت دیگری با همین مضمون زنی ‌که بستن منطق برایش سخت است، می‌پرسد که آیا نماز در درع و خمار صحیح است؟ منطق کارکردی مانند ازار داشته‌ و پایین تنه را می‌پوشانده‌ است (ابن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ص ۳۵۵). پاسخی که زن می‌شنود این است که اگر درع سابغ باشد، نماز صحیح است(الموطأ، ج۲، ص ۱۹۶).

روایت دیگری از ام‌سلمه که پیشین از این به مناسبت‌های مختلف نقل کرده‌ایم نیز بلندی درع را نشان می‌دهد. پس از این که پیامبر از ذیل گذاشتن برای لباس‌ها نهی می‌فرماید، در مورد لباس زنان مقدار ذیل را تا یک وجب جایز بیان می‌کند. ام‌سلمه در واکنش به جواز یک وجب به پیامبر خطاب می‌کند که در صورتی که ذیل تنها یک وجب باشد، قدم‌های زنان پیدا می‌شود. پیامبر با این اعتراض ام‌سلمه مقدار جواز را یک ذراع اعلام می‌کند(سنن الترمذی، ج۵،ص ۴۰۶). این روایت علاوه بر آن‌ که نشان می‌دهد پیش‌فرض سؤال و جواب بین ام‌سلمه و پیامبر، وجوب پوشش قدم‌ها بوده‌ است، نشان‌گر اندازه‌ لباس زنان نیز هست. اگر یک وجب به پایین لباس اضافه شود؛ گرچه ساق‌ها پوشانده می‌شود، ولی قدم‌ها بیرون می‌ماند. بنابراین پایین لباس بدون در نظر گرفتن ذیل حداقل تا یک وجب مانده به مچ پا را می‌پوشانده ‌است و با یک وجب ذیل کل ساق را تا مچ پا در بر می‌گرفته ‌است. اگر ارتفاع لباس کمتر از این بود، ام‌سلمه به جای اعتراض به بیرون ماندن قدم‌ها، نسبت به بیرون ماندن ساق واکنش نشان می‌داد که مهم‌تر از قدم است.

بلندی درع را می‌توان در واقعه‌ دیگری نیز مشاهده کرد. فکیهه زنی از دوران جاهلی است که مثلی با عنوان «اوفی من فکیهه» به نام او است. این مثل هنگامی به زبان‌ها افتاد که بکر بن وائل که از دشمن فرار می‌کرده‌ است، به خیمهی فکیهه پناه می‌برد و در درع او پنهان می‌شود. دشمنان وارد خیمه شده و حتی خمار فکیهه را از سر او می‌کشند، اما او بکر را معرفی نمی‌نماید(المیدانی، مجمع الامثال، ج۲، ص ۳۴۰) بلندی درع فکیهه به اندازه‌ای بوده ‌است که مردی که در زیر آن مخفی شده ‌است را از دید افراد دیگر مخفی نگاه‌ دارد.

ویژگی‌ دیگر درع که در متون گذشته قابل پی‌گیری است، آستین داشتن آن است که در این متون با واژه‌هایی مانند «کم» و «یدی الدرع» نامیده می‌شود. در ماجرای حصر عثمان مادر طلحه بن عبیدالله از او درخواست می‌کند که به کمک عثمان بشتابد و او را به شیری که خورده‌ است قسم می‌دهد. در قسمتی از متن این ماجرا آمده‌است که: «فادخلت یدیها فی کم درعها؛ دستش را درون آستین پیراهن خود کرد»(مجمع الزواید، الهیثمی، ج۹، ص ۱۰۷)

در نقل دیگری مجاهد توضیح می‌دهد که آستین درع زنان صدر اسلام، بند‌هایی داشت که آن را در انگشتان خود می‌انداختند تا انگشتر خود را با آن بپوشانند: «کانت المرأه من النساء الأولی تتخذ لکم درعها ازراراً تجعله فی أصبعها تغطی به الخاتم»(اتحاف الخیره المهره، البوصیری، ج۴، ص ۵۲۵)

در روایت دیگری که زهری از هند بنت حارث فراسیه نقل روایت می‌کند در پایان روایت اضافه می‌کند که آستین هند بندهایی داشت که لابه‌لای انگشتانش قرار می‌گرفت: «… قال الزهری و کانت هند لها ازراراً فی کمیها بین اصابعها» هند بنت الحارث از تابعین است و از ام‌سلمه روایت نقل می‌کند(صحیح بخاری، ج۵، ص ۲۱۹۸).

طبیعتاً آستین داشتن درع نشان‌دهنده‌ دوخته‌بودن آن است. دوخته بودن این پیراهن مورد تصریح علمای لغت نیز قرار گرفته ‌است. ازهری از علمای لغت قرن سوم و چهارم درع را این‌گونه توصیف می‌کند: «حکی شمر عن القزملی قال الدرع ثوبٌ تجوب المرأه وسطه و تجعل له یدین و تخیط فرجیه فذلک الدرع؛ لباسی است که زن وسط آن را می‌شکافد و برای آن دو آستین قرار می‌دهد و دو شکاف اطراف آن را می‌دوزد. به چنین لباسی درع گفته می‌شود.»(تهذیب اللغه، ج۲، ص ۱۲۰) با وجود چنین تصریحی در مورد دوخته بودن درع، مؤلف این شاهد را نمی‌پذیرد؛ چراکه «گویندگان این سخن فاصله‌ زیادی با عصر پیامبر داشته‌اند و در این فاصله تحولات چشم‌گیری در همه‌ شؤون و از جمله در لباس و خیاطی به وجود آمده بود.»(ص ص ۷۸-۷۹) این توجه مؤلف نسبت به فاصله تاریخی شاهد با واقعه مورد بحث قابل تقدیر است، ولی چه خوب است که این قاعده را مؤلف محترم درباره‌ سایر شواهدی که در سراسر کتاب خود ذکر می‌نماید نیز به کار بندد. وقتی که مؤلف از کتاب‌های لغت و تفسیر و تاریخ معاصر شواهدی برای چهارده قرن پیش می‌آورد، این اشکال جنبه فنی خود را تا حدودی از دست می‌دهد.

نکته‌ دومی که شاید مؤلف محترم نسبت به آن توجه کافی ننموده‌ است، نوع بحث لغوی بین علمای لغت طبقه‌ اول است. این متن را ازهری از شمر و او هم از قزملی که از شاگردان اصمعی است، نقل می‌کند. بنابراین سند اصلی این نقل به قرن دوم یا قرن سوم می‌رسد. علمای لغت در این دوره برای جمع واژگان عرب به زبان مردم شهرنشین مراجعه نمی‌کردند؛ زیرا به اعتقاد آنها زبان مردم شهرنشین و مردمی که کوچک‌ترین ارتباطی با ملت‌های دیگر پیدا کرده باشند، زبانی اصیل به حساب نمی‌آید. این دانشمندان برای جمع‌آوری شواهد لغوی به قبیله‌های دور از تمدن سفر می‌کردند و معتقد بودند هر قدر که قبیله‌ای از تمدن دورتر باشد، زبانش سره‌تر است.(۲) در متن بالا که از ازهری نقل کردیم، وی در مقام بیان معنای درع در یک شعر جاهلی است و توجه دارد که نباید از درع زمان خود برای تفسیر شعر جاهلی بهره گیرد.

اشکال‌های دیگری نیز در بررسی مؤلف دیده می‌شود. وی برای فهم درع آن را با پیراهن زنان در زمان حضرت داوود و سلیمان مقایسه می‌کند و نمی‌دانم از این که شخصی در قرن اول هجری نقل کند که زنان در زمان داود و سلیمان پیراهن غیردوخته می‌پوشیدند، چه مقدار اطمینان به وجود چنین لباسی می‌توان پیدا نمود؟؛ نکته‌ دوم این که بر فرض وجود چنین لباسی قرن‌ها پیش از پیامبر و در فرهنگی کاملاً متفاوت با پیامبر، چگونه می‌توان به ویژگی‌های درع در زمان پیامبر پی برد؟! و اگر چنین روشی صحیح باشد، پس طرف مقابل مؤلف نیز باید بتواند وجود قمیص در داستان قرآنی حضرت یوسف را قرینه‌ای برای وجود قمیص در دوران پیامبر بداند.

اشکال دیگر مؤلف در فهم ویژگی‌های درع، مقایسه آن با سایر لباس‌های نادوخته‌ زنان ماند خلیع، اتب و خیعل است. در زمان جاهلیت زنان لباس‌های متعددی داشته‌اند؛ برخی دوخته و برخی نادوخته. چگونه می‌توان با استناد به چند لباس نادوخته، ادعا کرد که همه‌ لباس‌ها نادوخته‌اند؟! اضافه بر این که دقت در برخی متونی که مؤلف نقل کرده‌ است، نشان می‌دهد که درع لباسی دوخته‌ است. ابوالعالیه که در زمان پیامبر زندگی می‌کرده و در دوران خلیفه‌ اول، مسلمان می‌شود، در مورد لباس زمان داوود می‌گوید: «کانت المرأه تلبس درعاً من اللؤلؤ مفرج الجانبین»(ص۸۰) وی به درع دو قید می‌زند: مروارید بودن جنس آن و دوخته نبودن دو طرف آن. اگر درع در زمان وی که صدر اسلام است از مروارید بود و یا دو طرف آن نادوخته بود، نیازی به این دو قید نمی‌ماند. از همین تقیید که در متون دیگر هم به کار رفته‌ است می‌توان فهمید که دو طرف درع دوخته بوده‌ است.

با توجه به شواهدی که ارائه کردم می‌توان فهمید که درع لباسی دوخته و بلند بوده‌ که تا پایین پا را می‌پوشانده‌ است. این لباس دارای آستین نیز بوده ‌است. طبیعتاً اطراف گردن و بالای سینه با این لباس پوشیده نمی‌شده ‌است و زنان با لباس‌های دیگری مانند خمار، قناع و جلباب، اقدام به پوشش آن نواحی می‌کرده‌اند. با توجه به این نتیجه‌گیری، آن‌چه مؤلف محترم از بحث خود نتیجه می‌گیرد و در ابتدای مقاله ذکر شد، مخدوش به نظر می‌رسد.

پی‌نوشت
۱.    برای مؤلف محترم کتاب، از واژه‌ سابغ تنها اطمینان به پوشش ران و زانو حاصل شده‌ است که برخلاف تصریح روایت بالاست.
۲.    برای آشنایی با روش دانشمندان علم لغت در جمع‌آوری شواهد لغوی، دو کتاب المخصص تألیف ابن سیده و الاقتراح فی اصول النحو تألیف سیوطی پیشنهاد می‌شود.

صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید: