معنویت و هویت در قرن ۲۱
«امروزه عقلانیت مدرن تعبدگریز است. برای عقلانیت مدرن این فرم استدلالی خیلی آزار دهنده است که بگوید الف، ب است، چون ج میگوید. این بهنظر انسان مدرن آزار دهنده است و این یعنی تعبد. همهی ادیان نهادینه چنین هستند حتی دین بودا که بنیانگذارش به کرّات و مرّات میگفت من انسانی خطا پذیرم و بنابراین همهی سخنان مرا بر اساس تجارب خودم تلقّی کنید و باز اینها را به محک و آزمون بزنید و اگر از محک و آزمون شخصیتان بیرون آمد، بپذیرید و الا وابزنید، حتی این دین امروزه قوامش بر اساس تعبّد است…»
مصطفی ملکیان
با عرض سلام و ادب به محضر حضار گرامی؛ خواهران و برادران محترم و در دقایقی که در محضر همهی پژوهندگان و اساتید هستم سعی میکنم با کمال افتخار و بهروشنی نکات اصلی موضوع همایش را که قابل اندراج است عرض کنم. شکی نیست که در این فرصت اندک نه قصد تفصیلگویی و نه مجال تفصیلگویی برای بنده هست. از نظر بنده تنها امکان زندگی موفق اعم از زندگی فردی موفق و زندگی جمعی موفق و موفقیت چه بهلحاظ موفقیت در زمینهی مسائل این جهانی و چه در زمینهی روحانی جز در سایهی جمع و تلفیق دو امر عقلانیت و معنویت امکان پذیر نیست.
بهنظر میرسد که همهی تمدنهایی که در گذشته آمدهاند و رفتهاند و یا در حال رفتنند در هیچکدام از اینها توازن و تعادل درخوری دربارهی معنویت و عقلانیت وجود نداشته است. یک ناظر بیگانه در برخی از این تمدنها تفوق عقلانیت بر معنویت را میبیند و در برخی از تمدنهای دیگر چیرگی معنویت بر عقلانیت، و به این حساب میشود گفت که یک راه تبیین شکست تمدنهای گذشته، این است که بگوییم که شکست آنها به این دلیل بوده است که نتوانستهاند میان عقلانیت و معنویت توازن درخوری پدید بیاروند.
البته بحث امروز بنده دربارهی عقلانیت نیست که بهشدت مورد تأکید است؛ بلکه امروز به مؤلفهی دوم یعنی معنویت میپردازم.
از روزگار گذشته بدون شک نیاز به معنویت همواره نیاز فوری، فوتی و عمیقی بوده است. اما امروزه بهنظر میرسدکه لااقل به سه لحاظ نیاز به معنویت از هر زمان دیگری بیشتر است.
این سه عامل سبب شده است که کسانی پیشگویی کنند که قرن آینده، قرن معنویت است، عامل اول این است که امروزه ما در جهانی بهسر میبریم که جهانی مدرنیته است و آخرین فراوردهی آن، جهانیشدن است که ظاهراً اجتنابناپذیراست حتی اگر بپذیریم که امر مطلوبی نیست. ولی ما بهسوی جهانیشدن و جهانیتر شدن پیش میرویم. مراد من از جهانیشدن وصف جهانی است که در آن دو پدیدهی کاملاً جدا از هم تحقق مییابند، نخست اینکه هر حادثهای، هرچند خرد وکوچک در هرگوشه ازجهان میتواند تأثیرات کلانی بر رویدادهای سایر نقاط جهان داشته باشد که در گذشته، جهان ما چنین جهانی نبود، یعنی کاملاً متصور بود و امکانپدیر و محقق بود و هر حادثهای درگوشهای از جهان رخ میداد این حادثه تقریباً هیچ تاثیری بر هیچ گوشه و منطقهی دیگر از جهان نداشت.
و پدیدهی دوم اینکه، هرکس در هرگوشه از از جهان زندگی میکند میتواند ار هر موضوعی در نقاط دیگر جهان باخبر شود. این امکان باخبر شدن بیشتر، مؤلفهی دوم جهانیشدن است. جهانیشدن یعی بزرگتر شدن هرچه بیشتر جهان انفسی یا (Subjective) وکوچکتر شدن جهان آفاقی یا (Objective)، دو واقع این جهان آفاقی است که همواره کوچکتر میشود؛ و مراد از اینکه هر حادثهای در هرگوشهای از جهان تأثیر میگذارد، این است که جهان بهقدری کوچک شده است که اجزایش میتوانند با هم کنش و واکنش و ترابط علی-معلولی داشته باشند و جهان ما امروزه نسبت به هر زمان دیگر، جهان آفاقی کوچکتری شده ولی جهان انفسی ما، نسبت به قبل بزرگتر شده است. ما امروزه از بسیاری از مسائل اطلاع داریم که گذشتگان ما امکان اطلاع از آن را نداشتهاند. این موضوع، نشان دهندهی بزرگتر شدن جهان انفسی وکوچکتر شدن جهان آفاقی است که باعث شده موقعیت فعلی ما با گذشته، غیرقابل قیاس باشد. امروز بهجهت اینکه ما در جهان مدرنیته هستیم دو عامل مدرنیته و فرآوردههای آن باعث شدهاند که ما سه تفاوت عمده با قبل داشته باشیم که این سه تفاوت نیاز ما را به معنویت تشدید میکند:
نخست اینکه، امروز، وسایلی که در اختیار بشر قرار گرفته است بههیچوجه قابل قیاس با وسایل حقیر وکوچکی که در اختیار بشرقدیم بوده است، نیست. لازمهی این سخن این است که اگر امروزه انسان قصد تخریب و آزار رساندن به ساحت اجتماعی و قصد ضرر رساندن به همنوعان خود را داشته باشد، امکانات و وسایل این ضرر رساندن بیش از هر زمان دیگری میسر است و ناگفته پیداست که هرچه این وسایل و امکانات ضرر رساندن بیشتر در اختیار انسان قرار بگیرد، نیاز به نیروی مهارکنندهی انسان که از این وسایل و امکانات سوء استفاده ننماید، بیشتر است. یعنی اگر من شخصی بودم با سوء سلیقه، با سوء نیت و ظالم پیشه، اگر در گذشته میخواستم به ساحت اجتماعی ضرر برسانم، ضر رسانی من بهلحاظ Objective خیلی کمتر میشد. چون امکانات ضرر رساندن من کم بود. ولی امروزه با فشار دادن یک دکمهی من میتوانم ضرری برسانم که در قدیم برای همین ضرر آفاقی باید سالها تلاش میشد. ما امروزه مسلحترازگذشته هستیم وطبعاً به ضبط ومهار بیشتری نیاز است واین ضبط ومهار نمیتواند بیرونی باشد. بنابراین ما حاجت داریم که ضبط و مهار درونی داشته باشیم، تا بتوانیم از این امکانات گسترده حسن استفاده را بنماییم.
فرق دومی که امروزه ما نسبت به گذشته پیدا کردهایم این است که ما امروزه باز به همین دلیل، یعنی به دلیل امکانات و وسایل بیشتری که در اختیار داریم نارضایتی ما نیز بیشتر شده است، در واقع هرچه بیشتر امکان بهرهبرداری از لذّات وخوشایندهای جهانی را پیدا میکنیم نارضایتی ما نیز بیشتر میشود. برای نمونه استانیسلاو لم، در مقدمهی کتاب سولاریس یک مثال بسیار گویا از این نکته ارائه میکند. میگوید: زمانی را درنظر بگیرید، تلویزیونها یک کاناله بودند، در آن زمان وقتی انسان تلویزیون را روشن میکرد، اگر فیلم سینمایی، طبیعت یا فیلم مستند و هرچه نشان میداد، اگر لذّت میبردیم تلویزیون را روشن نگه میداشتیم، و اگر لذّت نمیبردیم تلویزیون را خاموش میکردیم. اما امروزه با دستگاه گیرندهی تلویزیون چهل شبکه را میتوان گرفت. یک کانال را روشن میکنیم و از برنامهی آن خوشمان آمد لذّت هم میبریم ولی در هر آن به خودمان میگوییم که لذّت بردن من از این کانال به قیمت لذّت نبردنم از ۳۹ کانال دیگر است. بعنی توجه داریدکه این لذّت به قیمت فدا کردن ۳۹ لذّت دیگر، بهدست آمده است. اگر کانال بعدی را نیز روشن کنیم وضع به همین شکل است.
وقتی انسان میبیند که تا چه اندازه لذّات دیگر را برای یک لذّت از دست می دهد، التذاذش از این لذّت کم خواهد شد یعنی میزان لذّتمان از یک امر لذّتبخش، کاملاًً متناسب با این مهم است که این امر لذّتبخش، جزء معدود امور لذّتبخشی اسث که در اختیار ماست. حتی یگانه امر لذّتبخشی است که در اختیار ماست. اما اگر معلوم شد که من در آن واحد، در یک مختصهی زمانی و مکانی خاص امکان لذّت بردن از صدتا چیز را دارم و طبعاً در مقام عمل نمیتوانم به بیش از یک لذّت مشتغل باشم؛ وقتی به این یک چیز واحد مشتغل هستم، بهیاد آوردن و استذکار اینکه این چیز در واقع مرا از صد چیز دیگر محروم میکند، لذّت من از آن چیز هم کم میشود. این باعث بروز نوعی نارضایتی میشود. وقتی امکانات و وسایل التذاذ فراهم شده است همهی وقت خودمان را در فداکاری میبینیم. فروید درکتاب تمدن و نارضاییهای آن نزدیک شده به این مرز که تمدن برای رضایت بیشتر ایجاد شدهاست ولی بهصورت ناآگاهانه و ناخواسته ما را بهسوی نارضاییهای بیشتر خواهد برد. امروزه ما این ادعا را بهتر میفهمیم که هرچه امکانات کمتر میبود از آن امکانات کمتر، لذّت بیشتری میبردیم. در این حالت شکی نیست که انسان دیر یا زود به نوعی نارضایی ودلزدگی وحتی نوعی نفرت از بسیاری چیزها که برای نیاکان ما اسباب خوشدلی بود میرسد. این نارضایی را چگونه باید جبران کرد؟ این موموع نشان میدهد که انسان با گسترش امکانات به نوعی دلزدگی رسیده است، بنابراین برای جبران این دلزدگی، انسان امروز، چارهای جز عطف توجه به درون و یا عالم انفسی و مؤلفههای امیدوارکنندهی درونی وجود ندارد.
تفاوت سوم اینکه در گذشته دین و مذهب، بسیاری ازکارکردهایی را که ما امروزه بیشتر از گذشته به آن احتیاج داریم، برآورده میساخت.
امروزه دین و مذهب بهعنوان دین و مذهب تاریخی، نهادینه و رسمی، کمکم سیطره و نفوذ خود را در اذهان و نفوس مردم از دست داده است. عوامل مختلفی باعث شده که ادیان تاریخی امروزه کمتر از گذشته بر اذهان و نفوس سطوت و سیطره داشته باشند. در این میان میتوان به دو عامل مهم آن اشاره کرد: عامل اول این است که قوام ادیان به تعبد است و
امروزه عقلانیت مدرن تعبدگریز است. برای عقلانیت مدرن این فرم استدلالی خیلی آزار دهنده است که بگوید الف، ب است، چون ج میگوید. این بهنظر انسان مدرن آزار دهنده است و این یعنی تعبد. همهی ادیان نهادینه چنین هستند حتی دین بودا که بنیانگذارش به کرّات و مرّات میگفت من انسانی خطا پذیرم و بنابراین همهی سخنان مرا بر اساس تجارب خودم تلقّی کنید و باز اینها را به محک و آزمون بزنید و اگر از محک و آزمون شخصیتان بیرون آمد، بپذیرید و الا وابزنید، حتی این دین امروزه قوامش بر اساس تعبّد است و اگر شما تعبدکامل به «ذمه پده» نداشته باشید، شما را بودایی وارتدکس بهحساب نمیآورند. امروزه این تعبد با عقلانیت مدرن ناسازگار است و به این جهت افراد مدرن اندکی هستند که به معنای قبلی میتوانند متعبد و متدین باشند.
نکتهی بعدی اینکه متافیزیک و مابعدالطبیعهی ادیان نهادینه و تاریخی، تکیه بر فرهنگ عمومی دوران پیشامدرن دارد. این متافیزیک امروزه چه به حق و چه ناحق در اذهان ما فرو ریخته است. امروزه دیگر نمیتوانیم بسیاری از این مؤلفههای مابعدالطبیعی را بپذیریم. وقتی که تامل میکنیم در متافیزیک میبینیم که واقعاً قابل دفاع نیست، لااقل قابل دفاع برای این ذهن مدرن نیست. حق و باطل داستان دیگری است؛ اگر بشود سخن از حق و باطل فارغ از ذهنیتها گفت که الان برای ما قابل پذیرش نیست. بسیاری از مشکلاتی که امروزه طرفداران حقوق بشر با بنیادگرایان دینی دارند در این است که کسی که طرفدار حقوق بشر است میگوید ذهنیت ما با نگاه نامتساوی داشتن به زن و مرد ناسازگار است و نگاه نامساوی به همکیش و ناهمکیش را نیز ناسازگار میدانند. از طرفی ادیان و مذاهب تاریخی، چه به حق وچه به ناحق میگویند: این سخن برای ما قابل فهم نیست و بهطریق اولی قبول هم نمیکنیم که کسی به صرف جنسیت و یا همکیش و یا ناهمکیش بودن با ما دارای حقوق مساوی باشد و حتی من موظف باشم نسبت به او عاطفهی مساوی داشته باشم. بسیاری ازعناصر مابعدالطبیعی ادیان گذشته ابهت خود را از دست دادهاند، چه بسا برای رد آنها دلیل قانعکنندهای هم نداشته باشیم. این موضوع سبب از بین رفتن احتشام دین و مذهب شده است و بعضی از کارکردهای خود را از دست داده است. ما برای آن خلاء ناشی از کنار رفتن دین نیاز به چیز دیگری داریم که آن معنویت است. به بیان سادهتر مدعای من این است که در قدیم بسیاری از ادیان ومذاهب برای پیروان خودشان، بازدارندگی جدی داشتهاند و وادارندگی جدی که باعث میشد که انسجام اجتماعی و نظم و امنیت عمومی تضمین گردد و حال که امروزه نیروی بازدارندهی مذاهب تضعیف شده است، طبیعتاً باید نیروی بازدارنده و وادارندهی دیگری وجود داشته باشد که از آن میتوان به معنویت تعبیر نمود که در اینجا مراد من از معنویت، دین و مذهب نیست، چون اگر مراد من دین ومذهب بود نمیتوانستم بگویم که دین و مذهب ضعیف شده و نیاز امروز، معنویت است که در این صورت سخن پارادوکسیکال میشد. البته این امر باعث عدول ما از دین و مذهب نیست. بلکه به این معنی است که ما باید به گوهر ادیان و مذاهب، به جنبهی یونیورسال و جهانی ادیان و مذاهب توجه کنیم. ظهور همهی ادیان و مذاهب در مقطعهای خاص بوده است و امروزه به همان جهت لوکالیتهشان برای ما قابل قبول نیستند و در واقع باید به آنها بیالتفاتی بکنیم، برای اینکه اگر بخواهیم آنها را هم داشته باشپم – جنبههای یونیورسال را قرین و همراه با جنبههای لوکال داشته باشیم – با همین وضع بهوجود آمده روبرو میشویم که نوعی بیاعتنایی نسبت به ادیان است. به عبارت دیگر اگر گوهر ادیان و مذاهب را که همان معنویت است حفظ کنیم چارهای جز این نیست که از بسیاری از این صدفها دست برداریم. وگرنه اگر بگوییم که صدف وگوهر را با هم میفروشیم، خیلیها از خرید هر دوشان با هم صرفنظر میکنند. این معنویت محل حاجت است. البته مؤلفههایی دارد و میمشود گفت که معنویت به لحاظ عنایتی که دارد غایتش این است که فرد زندگیای داشته باشد که اولاً معنادار، ثانیاً اصیل (Othentic) یعنی عاریتی (Vicarious) نباشد، ثالثاً قرین آرامش، شادی، امید و رضایت باطن، یعنی تعطیل شدن جنگ انسان با خودش، تعطیل شدن کشاکشهایی که انسان با درون خودش دارد؛ یک چنین چیزی غایت معنویت است. اما از چه راهی میشود به این غایت رسید بحث دیگری است. نتیجهی عرض بنده این است که ما امروز به صورت مضاعفی نیاز به معنویت داریم. به جهت اینکه مدرنیته و جهانی شدن سه وجه حاجت شدیدتری برای ما ایجاد کرده است. تا اینجا بنده از این سخن میگفتم که نیاز ما به معنویت امروزه بیشتر از مردمان دیگری است ولی به یک معنا هم باید گفت که امکان معنوی شدن هم از هر زمان دیگری کمتر است. ما امروزه درست وضع کسی را داریم که در نیمههای شب نیاز به پزشک دارد؛ در آن شرایط نیاز به پزشک از سایر اوقات شدیدتر است اما در عین حال پزشک هم کمتر از سایر ساعات شبانهروز است. یک سلسله از امور سبب شده است که معنوی شدن انسان دشوارتر ازگذشته شود و توجه به این موانع معنوی شدن هم، توجه به مطلب مهمی است. نکتهای که من عرض کردم ممکن است به نظر بیایدکه نکتهای در سطح جهانی است و ما در ایران شاهد این وضع نیستیم و در ایران هنوز دین سنتی و تاریخی ماهیت خود را داراست، ولی با این وضع در حال حاضر، دین تاریخی و سنتی ما ابهت خود را از دست داده است که نمونهی آن را میتوانیم در واکنشهای جوانان و نوجوانان نسبت به تعالیم دینی و مذهبی بسنجیم. البته اینها معلول سوء مدیریتها یا معلول بدبینی به نظام هم نیست.
البته سوء مدیریتهای نظام و بدفعلیهایی که از نظام جمهوری اسلامی در این سالها شاهد آن بودهایم اصلاً محل افکار بنده نیست و خود بنده هم از کسانی هستم که شدیداً بر این سوء نیتها، جهلها و خطاهایی که در این سالها صورت گرفته تاکید میورزم ولی این همهی داستان نیست؛ نمیتوان همهاش گفت که درواقع جوانان ما واکنش منفی به نظام سیاسی نشان میدهند؛ یک بخشی از این واکنش منفی که نسبت به تعالیم سنتی و مذهبی نشان میدهند متأثر از وضع کلی جهان است و وضع کلی این است که عقلانیت مدرن از تعبد گریزان است و علاوه بر این، بخش زیادی از متافیزیک ادیان و مذاهب در ذهن ما فرو ریخته است و نمیشود چندان بر آن تاکید و اصرار ورزید. خوب اگر بخواهیم همه جوانب بحث را بررسی کنیم باید چهار نکته را در نظر بگیریم: نخست نیاز امروز ما هرچه بیشتر به معنویت است؛ نکتهی دوم امکان کمتر ما نسبت به گذشته برای معنوی شدن است؛ نکتهی سوم غایات قصوای معنویت و زندگی معنوی چیستند که اینها باید تحدید حدود بشود و مخصوصاً به لحاظ روانشناختی باید مورد بحث قرار بگیرد؛ و چهارم اینکه چه مؤلفههایی ما را به غایات قصوا میرساند، یعنی ما اول در ساحت باور، دوم در ساحت احساسات و عواطف و سوم در ساحت ارادههایمان باید چگونه باشیم تا به آن غایات برسیم. که هیچکدام از موضوعهای یاد شده در وسع من نیست که در اینجا توضیح بدهم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درج نخست: کتاب مجموعه مقالات ایران در قرن بیست و یکم ( این کتاب توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است.)