جهان هوشمند ومساله جبر و اختیار

یوسف بهرامپور: اگر حق را به اصطلاح ریاضی دانان لغت تعریف نشده بگیریم و فقط با توضیحات برداشتی از ان داشته باشیم و  آن را بعنوان یکی از اصول هستی بدانیم آنگاه هوشمندی هر موجودی می تواند به معنای تشخیص حق وباطل در محدوده ای که به او مربوط است باشد و اختیار در قبول یا رد احقاق حقی که…

یوسف بهرامپور: اگر حق را به اصطلاح ریاضی دانان لغت تعریف نشده بگیریم و فقط با توضیحات برداشتی از ان داشته باشیم و  آن را بعنوان یکی از اصول هستی بدانیم آنگاه هوشمندی هر موجودی می تواند به معنای تشخیص حق وباطل در محدوده ای که به او مربوط است باشد و اختیار در قبول یا رد احقاق حقی که به او پیشنهاد میشود .توانیی های لازم در جهت احقاق حق انتخاب شده دراختیار اوست .در این مقاله سعی شده است که نشان داده شود کل هستی هوشمند است.

 

 

جهان هوشمند ومساله جبر واختیار

 

|یوسف بهرامپور|

استاد ریاضی دانشگاه کرمان

مقدمه

اگر حق را به اصطلاح ریاضی دانان لغت تعریف نشده بگیریم وفقط با توضیحات برداشتی از ان داشته باشیم وانرا بعنوان یکی از اصول هستی بدانیم انگاه هوشمندی هر موجودی میتواند به معنای تشخیص حق وباطل در محدوده ای که به او مربوط است باشد و اختیار در قبول یا رد احقاق حقی که به او پیشنهاد میشود .توانییهای لازم در جهت احقاق حق انتخاب شده دراختیار اوست .در این مقاله سعی شده است که نشان داده شود کل هستی هوشمند است.

شروع بحث

در آیات بسیاری ازقران مخاطبان همه موجوداتند از اسمانها و زمین تا ماه و ستارگان باد سیل  رود نیل فرشتگان حیوانات انسان وکل هستی مخاطبند و به نوعی با انها صحبت میشود که گویا حق انتخاب دارند و هوشمندند. در حقیقت همین گونه است نظام الاهی متصور در قران نطامی هوشمنداست که بعدی از آن به معنای حق انتخاب است و هر آنچه هست از این نعمت الاهی برخوردار و اگر اشکالی دیده میشود در جای دیگر باید به جستجوی ان پرداخت.

اگر این نظر درست است بازنگری در تمام مفاهیم بنیادین لازم و ضروری است مثلا مساله جبر و اختیار عدل الاهی دعا و در علوم مثلا مساله حرکت و یا جهش ذره در کوانتم ومساله اساسی علت و معلول.

هوشمندی اگاهانه ای که در راستای یک حرکت صورت میگیرد و تخلف از آن میتواند به فساد و تباهی منجر شود. انتخاب برای انجام مسولییتی اگاهانه است از حرکت موجود که در دوره های متفاوت میتواند مختلف باشد.

 لَو اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ ۚ بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ

و اگر حق از هوس های آنها پیروی کند، آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها هستند تباه می‌شوند! ولی ما قرآنی به آنها دادیم که مایه یادآوری (و عزّت و شرف) برای آنهاست، امّا آنان از (آنچه مایه) یادآوریشان (است) رویگردانند!(۲۳:۷۱)

تعمیم ان به موارد دیگر اگر مجاز باشد که احتمالا هست واحتمالا مقصود ایه هم همین است که هرجا فسادی هست حقی از هوی و هوس پیروی کرده است .

کنکاش در مورد فساد و حق را به دیگران و فرصت مناسب واگذار میکنیم.

این ایه مانند سایر آیات قرآنی دیگر نظام هستی را نظامی هوشمند معرفی میکند که کل هستی در ابعاد مختلف ومتفاوت مخاطبند ودر ضابطه های موردی مربوط به انها حق انتخاب.

حاصل آنکه در ضابطه های مربوطه هر جز اختیار دارد. اگر با ضابطه های مربوطه چیزی درست و در سرجای خود است به معنی برقراری حق است.

 اگر چه حق اصل است و تغییر ناپذیر اما احقاق ان به معنی نزدیکی و دوری از آن میتواند نسبی باشد و منطق ارسطویی بنظر نمی رسد در مورد احقاق حق کاربرد داشته باشد.

اجرای فساد و احقاق حق نسبی و بسته به مقدار و ابعاد آن نتایج مختلف دارد که شاید بدترین آن حالتی است که در آیه بدان اشاره رفته است.

با این نگاه، جهان هوشمند است در کل هستی و در ذره ذره آن.

آن جایی که  و یا انکه حق را تعیین میکند هوشمند است و علیم و انکه انتخاب میکند حق را هوشمند است و انکه حق را به هوی وهوس میسپرد هم هوشمند است.

 از این دیدگاه قوانین علمی تا مرحله ای که پدیده ای را بطور نسبی تبیین و درستی انرا در ان محدوده تضمین میکنند نمودی از  حقند و بنابراین کشف حقایق علمی به هر طریقی که صورت بگیرد منافاتی با علم هوشمندی که توضیح داده شد ندارد. بنابراین قوانین علمی نمودی از حقند چون برای جلوگیری از فسادند وفساد نیست چون از انها پیروی میشود. هرموجودی که از قوانین  علمی پیروی میکند از فساد بدور است و انکه فاسد میشود از قوانین علمی پیروی نمیکند.

با این دیدگاه جبر و اختیار بی معنی میشود همه چیز در راستای ضابطه خود اختیاری است ودر حقیقت انتخابی است بین حق وفساد. هوشمندی درتمام امر مربوطه به ان موجود و در همه لحظات و در همه ذرات و کائنات جاری است . اختیار بعدی از این هوشمندی است.از این دیدگاه همه چیز اختیاری است اما نسبی سنجیده میشود و بوی جبر میدهد مثلا مرگ حق است. و من نوعی اگر بمیرم تن به یک حق داده ام  انکه باید انتخاب کند مرگ حق را یا فساد مرگ را من نیستم بلکه سلولهای بدن من هستند منیت من نمیمیرد و مرگ را هم بدان معنی که میشناسیم نباید انتخاب کند بنابراین اگر من بگویم مرگم را نمیتوانم انتخاب کنم حرف درستی نیست و انجا که من دخالت میکنم و خود کشی فساد است که حق از هوی وهوس من پیروی کرده است.

درحقیقت آنچه هر موجودی انتخاب میکند ماموریت و یا مسولییتی است که در راستای احقاق حق و یا کمک به آن بر عهده میگیرد با اجل مسمی یعنی در طول هستی ماموریتهای مختلفی تا اجرای ان که همان احقاق حق است برعهده میگیرد بنابراین در این مراحل بعضی از برداشتها از عدالت بی معنی است و انتخاب معنی دار و عدالت به زمان عمل و یا پس از ان برمیگردد و معنی پیدا میکند. به توضیح اینکه در مرحله انتخاب تمام مسائل مربوط به ان روشن و بحث عدالت بهر معنی که باشد جایی ندارد.

 از نگاه بعضی ازعلما و یا بهتر یکی از عالمان، عدالت معیار حق باطل است و من انرا احقاق حق میدانم و به هر حال وجهی از ان میتواند این و یا آن باشد و وجوه دیگری هم داشته باشد درحقیقت حق وجوه مختلف دارد و متناسب با آنها مفاهیم گوناگون پیدا میشود و معنی پیدا میکند یعنی درقران هیچ کلمه ای معنی واحد ندارد ونباید انتظار داشت که همه ابعاد را دریک کلمه خلاصه کرد حقی که اسمانها و زمین براساس ان خلق شده اند با حقوق انسان وحقوق زن و مرد متفاوت است و هرکدام وجوه خاص خود را دارند نیابد با یک پیش فرض حق و وجوه انرا بررسی کرد بلکه باید به انتظار نشست تا گوینده و در اینجا قران و ایه مربوطه برداشت را ارائه دهند…

با این نگاه مفاهیم معانی دیگری پیدا میکنند مثلا:

بعدی از قران ذکراست یعنی هر لحظه یاداوری مسولییت برعهده گرفته شده.منیت انسان مثلا خوبی وبدی را همیشه درک میکند ودائم برسر دو راهی اتخاب و اگر چنین نشود امید به احقاق حق از دست رفته ویا اجل مسمی تمام شده وحق در مسیر هوی وهوس قرار گرفته واین مساله به کل هستی ونه تنها انسان قابل تعمیم است.

دعا اگر در راستای احقاق حق باشد امکان اجابت دارد ودرغیر این صورت اگر پذیرفته شود امکان فساد.دلایل پذیرش دعای غیرحق شاید در راستای احقاق حق دیگری باشد وبحث جدیدی را باز میکند که میتوان از ان مثلا بعنوان هماهنگی حقوق نام برد.

                    

مساله علت ومعلول ازمسایلی است که تعبییر جدیدمیطلبد.نقش حق در رابطه با علت ومعلول چیست.

 اختیار به معنی انجام نیست

البته اختیار به معنی انجام نیست انجام ومنتج به نتیجه شدن خواست واختیار بسته به عوامل دیگری هم دارد در مثالهای که توضیح داده میشود:

که ممکن چندان مربوط بنظر نرسد خواست ویا بهتر بگوییم اکراه بعضی از گروه ها علیرغم تلاششان بی ثمر میماند.

درمورد زمین واسمانها وبطور کلی مخلوقات حداقل دو حق وجود دارد خلقت انها حق است که خلقت امری مستمر است وهرلحظه بودن به معنای حق وجوه مختلف این حق باید شناسایی شود .

مسیر حرکتی انها برای رسیدن به مقصود هم حق است.هر مخلوقی باید با تواناییهای خود این حقوق رابشناسد واگاهانه وبه اختیار احقاق حق کند.

لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ

تا حق را تثبیت کند، و باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند.(۸:۸)

احفاق حق ویا بعضی حقوق وباطل کردن باطل دراختیار مجرمان نیست وتاییدی است بر ادعای انکه ضابطه های اختیار وربط انها باید مورد مداقه قرارگیرد.

رِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ

آنها می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز این نمی‌خواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند!(۹:۳۲).

 

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ

او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین‌ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!(۹:۳۳)

خاموش کردن نور خدا ومکانیزم ان نشان ازخواست کافران وعمل به این خواست دارداگر چه نظام هوشمند است وکافران مختار اما این اختیار وانجام ان درضابطه های اختیار کافران نمیگنجد.

هم چنین فرستادن رسولان ودین حق ورابطه ان با مشرکان .

نکته جالب انکه همه این مسائل بنوعی در رابطه با حقند که باید بدان توجه شود.

 أَفَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ

آیا آنها غیر از آیین خدا می‌طلبند؟! (آیین او همین اسلام است؛) و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابرِ (فرمان) او تسلیمند، و همه به سوی او بازگردانده می‌شوند.(۳.۸)

وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ ۩

تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند -از روی اطاعت یا اکراه- و همچنین سایه‌هایشان، هر صبح و عصر برای خدا سجده می‌کنند.(۱۳:۱۵).

الله کمثله شی است وتسلیم دربرابر اومانند تسلیم در مقابل شی نیست.از نظر من طوعا وکرها درایه به معنای اجبار واختیار نبوده بلکه بمعنی اکراه ورضاست. هوشمندانه انتخاب میشود وهر امری که انتخاب شود درپس پرده خداست ودرحقیقت نسلیم امر خداییم هرانچه هست ازان خداست هرامری ازان خداست درحقیقت همه چیز به خدا برمیگردد وبنابراین هوشمندانه هر انتخابی تسلیم امر خدابودن است .

ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ

سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی که بصورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: «به وجود آیید (و شکل گیرید)، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما از روی طاعت می‌آییم (و شکل می‌گیریم)!»(۴۱:۱۱).

امدن  زمین واسمانها ضابطه ای میخواهد که در ایه به ان اشاره نشده است اما با توجه به حق بودن خلقت زمین واسمانها باید درراستای احقاق حق ویا حقوقی باشد وهوشمندانه با توضیحاتی که بدانها  داده شده که اگر حق از هوی وهوس پیروی کند تباهی انها را بدنبال خواهد داشت دو راه میماند نیامدن ویا امدن با اکراه که اولی تباهی ودومی عدم فساد نتیجه ان است ویا امدن رضایت مندانه که بازهم مسیراحفاق حق است وزمین واسمانها هوشمندانه ونه متعبدانه انتخاب میکنند امدن رضایت مندانه را.

 بعضی دلایل بعضی حقوق

وَخَلَقَ ﭐللَّهُ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضَ بِـﭑلْحَقِّ وَلِتُجْزَىٰ کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۲۲﴾

 جاثیه۲۲)-و خدا آسمانها و زمین را ( به خیال و پندار خلق نکرد ) بلکه به حق آفرید . آری آفرید تا هر کسی را به آنچه می‏کند جزاء دهد و در این جزا به کسی ظلم نمی‏شود

  خلقت اسمانها وزمین راحق میداند چون پاداش اعمال داده وظلم نخواهد شد.

 دو برداشت محتمل بنظر میرسداول انکه خلقت زمین واسمان بستری است برای عمل وامتحان مخلوقات وانگاه پاداش وعدم ظلم دراین رابطه ودوم انکه پاداشها از زمین واسمانها باشد.

 درهرصورت ابعادی ازحق مشخص میشودبسترسازی برای عمل وپاداش وعدم ظلم ازابعاد حقندومعیار برای سنجیدن حرکت درمسیر حق وازان جا که این بستر سازیها ویا اعمال همگی فیزیکی نیستند پس میتوان انتظار داشت که خلقت اسمانها وزمین هم دربعدفیزیکی خلاصه نشود.بنابر این در هستی اصولی وجود دارد که بعضی ازحرکات بدلیل این اصول است مانندانچه که دررابطه با پاداش وعدم ظلم ذکر ان رفت وچون خلق امری مستمراست میتوان انتظارداشت که این خلق بعدازخلق انسان بوده باشدتحولی درانچه که قبلاموجود بوده است در هرصورت هرگاه صحبت ازخلق است باید اززمان ودلیل ان سوال کرد.. چگونگی اگاهی ازحقانیت خلقت زمین واسمانها بصور مختلفی درقران امده است اما ذکر این نکته لازم است که درقران ویا برداشت ازقران باید مشخص شود که مخاطب قران کیست؟ ایا هرکس مثلا مومن ویاکافر ویا انسان ویا متفکرو… همگی یک برداشت دارند وایا همه برداشتها صحیح است ؟ ایا میتوان باتغییر وتحول درانسان اورا مخاطب واقعی ساخت تا انچه را که قران مدعی است دریابد.

ازاین دیدگاه مساله حقانیت خلقت وزمین واسمانهاراباید بررسی کرد.ازطرف دیگر بااحتمال زیاد این خلق بعدازخلقت انسان است وباتوجه باینکه تحولات فیزیکی مهمی درعالم رخ نداده است تاییدی است برابعاد غیرفیزیکی وبهرحال باید بسیار دقیق بود درکاربرد زمین وهفت اسمان.

وقتیکه صحبت از خلقت اسمان ها میشود الزاما هفت اسمان مورد نظر نیست وممکن است تعداد انها متفاوت وحتی نسبی باشد بسته به مخاطب ومخلوق.دراینصورت حق وخلقت اسمان ها یک امر دوطرفه میشود ونسبی.دربعضی از مسائل بحث خلقت زمین واسمانها یک هدف کلی است که انسان هم قسمتی ازان است وباید برای احقاق حق ان تلاش کنداما انجا که صحبت از خلقت زمین وهفت اسمان است که انسان رابیازماید که احتمالا ازمایش در راستای احقاق حق زمین واسمانها است ویا اسمانها وزمین بستریند برای ازمایش وچنین است که حق میشوندوخلقت در این مرحله در رابطه با انسان معنی پیدا میکندکه با خلقت اولیه وحق بودن ان هماهنگ است.

از انجا که درروی زمین موجودات زیادی زندگی میکنندخلقت اسمانها الزاما برای انا عددهفت نیست واین عدد نسبی میشود.

وجهی ویا بعدی از این خلقت دررابطه با انسان وازمایش و ونیکوکاری اوست ومیتواند بستری باشد برای اعمال خوبی بنابراین در این مرحله اگر مساله بستر باشد برای نیکوکاری به هفت وجه نیاز است ویا هفت وجه برای نیکوکاری باید درنظر گرفته شود. طبیعی که انها باید هوشمند باشند تا بستر سازی کنندوزمین هم خلقتی جدید میگیرد.زمین واسمان غیرازابعادی که برای بشرشناخته شده در ارتباط با سایر موجودات واحتمالا حتی دررابطه با ابعاد دیگر انسانی ممکن است تقسیم بندی دیگری داشته باشند مثلا برای جن. بنابراین عددهفت بسته به مخلوقات دیگر وابعاد دیگر انسان تغییرپذیراست.

دو برداشت برای قسمت اول ایه متصور است در کل هستی اصالت با تجزی نفس است وچنین القا مینماید که هر نفسی  تجزی میشود به انچه میکند که اولا هوشمندی را لازم دارد چون برای انچه کسب میکند است  نیاز به تصمیم گیری وهوشمندی است .

نفس میتواند همه احاد هستی باشد وزمین واسمانها بستری که نسبی هم باشد یعنی انکه اگر چه بسترند اماخود هم در معرض تجزی هستند که دراینصورت حق بودن خلقت از اغاز بهمین معنی صورت گرفته میشود.

برداشت دوم انکه نفس انسان است وحق بودن نسبی میشود بسته بهر موجودی حق خاصی است که هماهنگ است در کل هستی وبرای انسان تجزی است وزمین واسمانها بسترند باحفظ حق خود وخلقی مناسب اینکار لازم است که الزام اغاز زمین واسمانها نیست.

درسوره روم ایه۸

أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُواْ فِی أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ ﭐللَّهُ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِـﭑلْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ کَثِیراً مِّنَ ﭐلنَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ ﴿۸﴾

 روم۸)-آیا در نفس خود نمی‏اندیشند که خدا آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است جز به حق نیافریده و جز برای مدتی معین خلق نکرده ؟ ولی بسیاری از مردم به مساله معاد و دیدار پروردگار خود کافرند

 درمجموعه ایات۱-۲۶سوال میشودکه ایا یتفکروا فی انفسهم که اله زمین واسمانها را و هر چه ودرمیان انهاست بحق افرید واجل مسمی و  سوال اساسی ان است که کسانیکه با تفکر در انفسهم به نکته نظر قران میرسند کیانند؟پس مساله اصلی پیدا شدن مخاطب است وانکه فران میخواند وبایدبدین نکته برسد بایددرجایگاه اوباشدویابتواندخودرادرجایگاه اوبنشاند.چنین متفکری بچه نتیجه ای خواهدرسیدایا به حقانیت خلقت ویا اجل مسمی ویاهردووایاتایید این نکته که تفکردربعضی ارمسایل به بعضی ارابعاد حق رهنمود است.

حاصل انکه محدوده هرتوانایی انسان مثل تفکر تعقل  و…بایدمشخص شودوباتوجه به موضوع روی توانایی مربوطه کارشودبنظرمیرسدکه هرکس که تفکرفی انفسهم بکند نکته اساسی مورد نظر رادرخواهد یافت. ایا تفکر درموضوع است که نتیجه میدهدفارغ ازفرد ویا فرداست که باهرمعیاری به نتیجه میرسدازانجاکه اجل مسمی امری بدیهی ومستقل ازفرد است بقرینه میتوان گفت که حقانیت خلقت وشاید حق مستقلی است که بعضی ازابعاد ان با تفکر دربعضی از امور بدست میایداگرتفکرفی انفسهم صورت گیردوحقانیت واجل مسمی حاصل شود ایمان به لقا رب هم نتیجه خواهدشد وچون اکثرناس بدلایلی که باید تحقیق شود به این امرنمیپردازندلاجرم به لقاربشان کافرند..ازطرف دیگردرخواندن قران باید دقت کرد که اززبان چه کسی نقل میشودهرازگاهی گوینده کس دیگراست وبا کلام خدا اشتباه گرفته میشودوبدونسبت داده میشود.

درسوره ابراهیم ایه ۱۹ درمچموعه ایات

أَلَمْ تَرَ أَنَّ ﭐللَّهَ خَلَقَ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضَ بِـﭑلْحَقِّ إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ ﴿۱۹﴾

(ابراهیم۱۹)-مگر نمی‏دانی که خدا آسمانها و زمین را به حق آفرید ؟ اگر بخواهد ، شما را می‏برد و خلقی تازه می‏آورد.

مخاطب فرد است واو میتواند که ببیند ابا چه نوغ دیدن است وچه را میتواند ببیند حقانیت را یا خلقت راویا هردو راونتیجه گیری  کند یعنی مخاطب قدرت نتیجه گیری دارد وبه تنهایی باید تصمیم بگیرد.

اگردومطلب ایه بهم ربط داشته باشند خلقت زمین واسمانها حق است وحق اصل است به احتمال زیاد درقران وبنابراین باید بماندیا انچه که از حق حاصل شود.

اصل براصالت خلقت اسمان وزمین ها است وبنظر میرسد که انسان وهر مخلوق دیگری هم که جزیی ازاین خلقتند تازمانی وجودشان حق وقابل ادامه هست که دررابطه با حق بزرگتر که عمل واحقاق حق خلقت زمین واسمانها ست حرکت کنندواگر حرکتی صورت گیردکه این اصل زیرسوال برود ممکن است ومیشود که برای اوجانشینی ویا مخلوقی جدیدبرای اجرای مسولییتهای واگذار شده خلق ومخلوق قدیم به تعبییر قران برده میشود.

ازاین دیدگاه انسان اضرف مخلوقات نیست مگر با تعبییر رابطه ای که با حق بودن خلقت زمین واسمانها دارد که باید تبیین ضود.

درسوره تغابن ایه میان۳

خَلَقَ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضَ بِـﭑلْحَقِّ وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَإِلَیْهِ ﭐلْمَصِیرُ ﴿۳﴾

(تغابن۳)-آسمانها و زمین را به حق آفرید و شما را صورتگری کرد و صورتهایتان را زیبا کرد و بازگشت به سوی او است

 درمجموعه ایات جمله خبری است وتوصیفی ازخلقت انسان وحق بودن خلقت زمین واسمانهاوبنوعی اگاهی که بین انسان وانها موجوداست.

در این میان هرمخلوقی بعنوان جزیی از اسمانها وزمین  خلقت حقی دارند وهم در راستای احقاق حق مسولییت  وبرای اجرای ان نیاز به ابزاری با بهترین حالت ممکن وچنین است که درمورد انسان ابعادی از ان به صور انهم صور زیبا نیاز است البته نیاز به کنکاش است که رایطه احقاق حق وصورزیباچیست. این صور زیبا به انسان داده میشود.

 

درسوره احقاف

مَا خَلَقْنَا ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِـﭑلْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ عَمَّا أُنذِرُواْ مُعْرِضُونَ ﴿۳﴾

(احقاف۳)-ما آسمانها و زمین را جز به حق و برای مدتی معین نیافریدیم و کسانی که کافر شدند از هر چه انذار می‏شوند اعراض می‏کنند.

 مخاطب عام است وگوینده اله برای یک نتیجه گیری درست .حقانیت خلقت واجل مسمی هم حق بودن خلقت و هم پایانی برای خلقت متصوربودن ودعوت گوینده بعنوان خالق برای توجه وعمل به انذارهای که میدهددرراستای حفق بودن خلقت برای بازه ای معین که الزاما زمانی نیست ووظیفه در رابطه با احقاق حق.

 

در آیه ۵ سوره زمر:

 خَلَقَ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضَ بِـﭑلْحَقِّ یُکَوِّرُ ﭐللَّیْلَ عَلَى ﭐلنَّهَارِ وَیُکَوِّرُ ﭐلنَّهَارَ عَلَى ﭐللَّیْلِ وَسَخَّرَ ﭐلشَّمْسَ وَﭐلْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ ﭐلْعَزِیزُ ﭐلْغَفَّارُ ﴿۵﴾‏

(زمر۵)-آسمانها و زمین را به حق آفرید و داخل می‏کند شب را بر روز و داخل می‏کند روز را بر شب و آفتاب و ماه را آن چنان مسخر کرده که هر یک برای مدتی معین در جریانند . آگاه باش که او عزیز و آمرزنده است.

 

درمجموعه ایات مخاطب عام وباتوجه به سایرمواردماننداجل مسمی مخاطب برداشتی از حق بودن خلقت اسمانهاوزمین داردواین برداشت دررابطه با اووعملکرد اوست واوباید سه نکته را درنظر بگیرد محدودیت زمانی عزیز بودن وغفاربودن یعنی پویایی وامید به غفاریت او.

درسوره حجرایه ۸۵

وَمَا خَلَقْنَا ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِـﭑلْحَقِّ وَإِنَّ ﭐلسَّاعَهَ لئَاتِیَهٌ فَـﭑصْفَحِ ﭐلصَّفْحَ ﭐلْجَمِیلَ ﴿۸۵﴾

(حجر۸۵)-ما آسمانها و زمین را با هر چه ما بین آنها هست جز به حق نیافریدیم و قیامت آمدنی است پس گذشت کن ، گذشت کردنی نیکو.

خلقت زمین واسمانها وهرانچه بین انهاست حق نشانه ای از هوشمندی کل هستی وامدن ساعت نمودی از اجل مسمی وتوصیه انسان به احقاق حق گذشت انهم گذشتی زیبا که باید تبیین گردد که اولین مرحله ان میتواند گذشت هوشمندانه با توجه به احقاق حق باشد.

انَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا

ما امانت (تعهّد، تکلیف، و ولایت الهیّه) را بر آسمانها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند؛ امّا انسان آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود، (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)!(۳۳:۷۲

گرچه انتخاب میتواند عامل مشترکی بین مخلوقات مختلف باشد اما هر مخلوقی با ضابطه های خاصی انتخاب میکند ودر حقیقت معنی انتخاب هم همین است.

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ

آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده‌ایم، و بسوی ما باز نمی‌گردید؟(۲۳:۱۱۵)

مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ

ما آسمان و زمین، و آنچه را در میان آنهاست از روی بازی نیافریدیم!(۲۱:۱۶)

 

خدایی که ادعامیکند زمین واسمانها را به بازیچه و بی هوده نیافریده و کمثله شی است و بازیچه و بی هوده بودن را با معیارهای خودش و نه شی باید در نظر باشد همه آنچه که در محدوده قدرت اوست که به باور ما همه چیز است هوشمندندو با این باور کل هستی هوشمند و بعدی از ان اختیار است.

 

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
عباس
عباس
مرداد ۳۰, ۱۳۹۷ ۷:۱۶ ب٫ظ

دوست گرامی به نظر می رسد در رابطه با فهم مفهوم «حق» در قرآن باید بیشتر کار کنید. به طور کلی در قرآن واژه حق برای سه مفهوم مرتبط به کار رفته است: ۱) حقیقت (Truth با حرف بزرگ T)؛ آن چه خدا بخواهد و عمل کند حق است.۲) حق به مفهوم right که جمع آن در این کانتکست حقوق می شود، چون حقوق بشر که در برگیرنده منافع انسان هاست.۳) واقعی ( trueبا حرف کوچک t/ / یا real ) در برابر قلابی یا توهمی مثل مومن واقعی و قلابی، یا در برابر هستی شناسی در فلسفه شک گرایان.… مطالعه بیشتر»

1
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx