تصدیق(۱): تحریف دین با تغییر متون مرجع دینی

ابوالفضل ارجمند: در قرآن گفته شده است که تورات نزد یهودیان است و حکم خدا در آن است: وَعِندَهُمُ التَّوْرَاهُ فِیهَا حُکْمُ اللَّهِ. «عندهم» یعنی نزدشان: تورات نزدشان است. روشن است که قرآن توراتی را که نزد یهودیان است به رسمیت شناخته است و به آن استناد کرده است. شیعیان و سنیان توراتی را که نزد یهودیان است معتبر نمی‌دانند…

ابوالفضل ارجمند: در قرآن گفته شده است که تورات نزد یهودیان است و حکم خدا در آن است: وَعِندَهُمُ التَّوْرَاهُ فِیهَا حُکْمُ اللَّهِ. «عندهم» یعنی نزدشان: تورات نزدشان است. روشن است که قرآن توراتی را که نزد یهودیان است به رسمیت شناخته است و به آن استناد کرده است. شیعیان و سنیان توراتی را که نزد یهودیان است معتبر نمی‌دانند و ادعا می‌کنند که منظورِ قرآن «تورات اولیه» است نه «تورات موجود». این ادعا تحریف قرآن است. قرآن از توراتی سخن می‌گوید که نزد یهودیان موجود است، نه توراتی که وجود ندارد. جالب است که شیعیان و سنیان پس از عیبجویی و رویگردانی از کتابهایی که در قرآن از آنها به نیکی یاد شده است و به آنها استناد شده است، برای استخراج احکام دینی به کتابهایی مانند اصول کافی و صحیح بخاری مراجعه می‌کنند. متون مرجع شیعیان و سنیان هیچ نام و نشانی در قرآن ندارند و بر اساس اعتراف خود این فرقه‌ها، همه‌ی آنچه در این متون آمده است معتبر نیست.

قرآن «مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ» است. «معهم» یعنی همراهشان. این عبارت قرآنی هم به روشنی نشان می‌دهد که قرآن متونی را تصدیق کرده است که در زمان نزول قرآن نزد اهل کتاب موجود بوده است. وقتی به کتابهایی اشاره می‌کنیم که صدها سال پیش از ما نوشته شده است، منظورِ ما نسخه‌هایی از آن کتابهاست که امروز موجود است و به آنها دسترسی داریم، نه نسخه‌‌های اولیه‌ای که امروز موجود نیست. فرض کنید کسی امروز درباره‌ی گلستان سعدی سخنی بگوید و به آن ارجاع دهد: منظورش کدام نسخه از گلستان است؟ نسخه‌ی اولیه‌ای که سعدی قرنها پیش به دست خودش نوشت یا نسخه‌هایی که امروز در دسترس ماست؟ ممکن است نسخه‌های امروزِ گلستان تفاوتهایی با نسخه‌ی اولیه داشته باشد و در نسخه‌برداریهای پیاپی در طول تاریخ تغییراتی سهوی و حتی عمدی به آن راه یافته باشد، اما معنی ندارد که کسی امروز از گلستان سعدی تمجید کند و مردم را به مطالعه‌ی آن و بهره‌گیری از مواعظ آن فرا بخواند و در همان حال بگوید منظورش گلستان اولیه است، نه گلستان موجود! گلستان سعدی برای ما چیزی جز همین نسخه‌های موجود نیست. برخورداری ما از کتابهای کهن تنها از طریق نسخه‌های موجودشان ممکن است، نه نسخه‌های اولیه‌ای که موجود نیستند.

اصرار بر این ادعای نامعقول و تحریف‌آمیز که اشاره‌ی قرآن به «تورات موجود» نیست تنها این حقیقت را اثبات می‌کند که باورهای «مسلمانان موجود» با «مسلمانان اولیه» فرقی اساسی دارد. مسلمانان اولیه مهاجران و انصار بودند، نه شیعیان و سنیان. اصحاب محمد بر خلاف مسلمانانِ موجود به آنچه بر پیامبران قبلی نازل شده بود همانند آنچه بر محمد نازل شد ایمان داشتند: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ. مسلمانانِ فعلی متونی را که قرآن تصدیق کرده است تکذیب می‌کنند و به آنچه محمد و پیروانش ایمان داشتند، ایمان ندارند. در حقیقت چیزی که تغییر کرده است و اصالت اولیه‌ی خود را از دست داده است، باورهای فرقه‌های موجود است، نه متونی که قرآن آنها را تصدیق کرده است. فرقه‌های موجود پس از محمد ظهور کرده‌اند و با محمد نسبتی ندارند. : إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ. قرآن تورات و انجیل را به رسمیت شناخته است، اما فرقه‌هایی چون شیعیان و سنیان را به رسمیت نشناخته است. تفاوت اصحابِ محمد با شیعیان و سنیان مانند تفاوت حواریونِ عیسی با کاتولیکها و پروتستانهاست. فرقه‌هایی که بعد از پیامبران ظهور می‌کنند نمایندگان معتبری برای پیامبران نیستند و اعتقاداتشان حجابی بر فهم کتابهای پیامبران است.

بر اساس آنچه فقه اسلامی خوانده می‌شود، مسلمان کسی است که به یگانگی خدا و پیامبری محمد شهادت دهد. این تعریف از مسلمانی بر قرآن منطبق نیست، چون قرآن از ابراهیم گرفته تا شاگردان عیسی را مسلمان خوانده است: قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ. «اسلام» به مفهوم قرآنی بر اساس رابطه‌ی بین مؤمنان و خدا تعریف می‌شود، نه رابطه‌ی بین مؤمنان و محمد. اختلاف مفهوم قرآنی اسلام با تعریف فقهی آن، تحریفی بزرگ در دین است و به فاجعه‌ای بزرگ منجر می‌شود. چه بسا کسانی که فقیهان کافر می‌نامند و احکام کافران را بر آنان جاری می‌کنند، در حالی که از نظر قرآن مسلمانند. از آن طرف هم می‌بینیم که فقیهان و مقلدانشان به کتابهایی که محمد و اصحابش به آنها ایمان داشتند کافرند.

قرآن به محمد گفته است که از پیامبران پیش از خودش سؤال کند: وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا. طبیعیترین و محتملترین راهِ سؤال محمد از پیامبران قبلی، مراجعه به کتابهایی بود که از آن پیامبران باقی مانده بود. حتی اگر این احتمال مشکوک را بپذیریم که محمد سواد نداشت، باز هم می‌توانست از کسانی که پیش از او کتاب را می‌خواندند سؤال کند: فَاسْأَلِ الَّذِینَ یَقْرَءُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکَ. از این عبارات قرآنی بر می‌آید که منابع معتبری از قبل موجود بود و محمد می‌توانست به آن منابع یا کسانی که از آن منابع اطلاع داشتند مراجعه کند. این عبارات قرآنی در سوره‌های مکی آمده است، یعنی پیش از هجرت هم مراجعه به کتاب و اهل کتاب ممکن بود. آنچه محمد مردم را به آن فرا می‌خواند، در کتابهای پیامبران پیشین هم آمده بود و این کتابها در زمان محمد موجود و در دسترس بود: إِنَّ هَٰذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَىٰ، صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَىٰ. بر خلاف شیعیان و سنیان، محمد و اصحابش نه تنها کتابهای پیامبران پیشین را تکذیب و تخطئه نمی‌کردند، بلکه آنها را گرامی می‌داشتند و به آنها استناد می‌کردند و حتی پرسشهای خود را به آن کتابها یا کسانی که آن کتابها را می‌خواندند عرضه می‌کردند.

تورات و انجیل در قرآن منابع هدایت و نور معرفی شده‌اند: إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاهَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ/ وَآتَیْنَاهُ الْإِنجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ. اگر یهودیان و مسیحیان تورات و انجیل و دیگر کتابهای پیامبران را اقامه می‌کردند، برکت بر آنها نازل می‌شد: وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاهَ وَالْإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِم مِّن رَّبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم. چرا کتابهای پیامبرانِ پیشین هیچ جایگاهی در فرهنگ شیعیان و سنیان ندارند؟ آیا کتابهایی مانند صحیح بخاری و اصول کافی از تورات و انجیل‌ بالاترند؟ قُلْ فَأْتُوا بِکِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَىٰ مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ.

با همان بهانه‌هایی که مسلمانانِ موجود «تورات و انجیل اولیه» را از «تورات و انجیل موجود» تفکیک می‌کنند تا راهی برای تکذیب و تحریم تورات و انجیل پیدا کنند، می‌توان به سادگی «قرآن اولیه» را هم از «قرآن موجود» تفکیک کرد و اصالت و اعتبار آن را زیر سؤال برد:

– قرآن بر اساس بعضی از روایات در زمان خلافت عثمان جمع‌آوری شده است. اگر فرض کنیم که این روایات صحیح باشد، چه اطمینانی هست که عثمان قرآن را به دقت جمع‌آوری کرده باشد؟

– ترتیب سوره‌ها در قرآنِ موجود با ترتیب نزول آنها یکسان نیست. چرا ترتیب سوره‌های مکی و مدنی به هم ریخته است؟

– متن قرآنِ اولیه فاقد نقطه و حرکت بوده است و رسم الخطی متفاوت داشته است. بعضی از کلمات قرآن را می‌توان به گونه‌های مختلف تلفظ کرد و نوشت. چرا قرآن قرائتها و رسم‌الخطهای مختلف دارد و کدام صحیح است؟

با وجود چنین پرسشها و ابهاماتی، هرگز از ارزش و اعتبار قرآن فعلی کاسته نمی‌شود. اگرچه کسی نمی‌تواند به یقین برسد که قرآنِ فعلی کلمه به کلمه و حرف به حرف همان قرآن اولیه است، اما این مسأله مانع از آن نیست که به همین قرآنِ فعلی مراجعه کنیم و از آن استفاده کنیم. هستند کسانی که معتقدند قرآن موجود با قرآن اولیه تفاوت دارد، اما این افراد هم همین قرآنِ موجود را معتبر می‌دانند و ناچارند به همین قرآنِ واقعی مراجعه و استناد کنند، نه به قرآن خیالیِ اولیه‌ای که احتمال می‌دهند با قرآن فعلی تفاوتهایی داشته است.

در قرآن مطالب بسیاری تکرار شده است. این تکرارها را می‌توان کم کرد بدون اینکه چیزی از قرآن کم شود، یا می‌توان به این تکرارها اضافه کرد بدون اینکه چیزی به قرآن اضافه شود. مثلا در قرآن ۳۱ بار عبارت «فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» تکرار شده است. اگر به فرض نسخه‌ی دیگری از قرآن پیدا شود که در آن عبارت مذکور ۳۰ بار یا ۳۲ بار تکرار شده باشد، آیا آن قرآن از اعتبار ساقط می‌شود و دیگر نمی‌توان به آن استناد کرد؟ در همین قرآن فعلی بر سر این موضوع اختلاف نظر است که آیا عبارت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ» که در آغاز قرآن آمده است و بخشی از سوره‌ی فاتحه است، در آغاز سوره‌های دیگر هم بوده است یا بعدها به آنها اضافه شده است. برای همین هم این عبارت را در سوره‌ی فاتحه به عنوان اولین آیه شماره‌گذاری می‌کنند و در سایر سوره‌ها نمی‌کنند. اینها مثالهایی بسیار ساده از امکان وقوع کاهش یا افزایش در متنی قدیمی است بدون اینکه اعتبار کلی آن متن مخدوش شود. این مثالها نشان می‌دهد که بر خلاف تصور ابتدایی از تحریف، عباراتی از قرآن می‌تواند کم یا زیاد شود بدون اینکه بتوانیم بگوییم قرآن تحریف شده است. تورات و انجیل اگر هم به فرض دچار تغییراتی شده باشند، باز هم همچنان می‌توانند کتابهایی ارزشمند و معتبر باشند. در اثبات ارزش و اعتبار آنها برای محمد و پیروان اولیه‌ی او همین بس که قرآن آنها را تصدیق کرده است و اهل کتاب را هم به رعایت آنها فرا خوانده است. نمی‌توان به قرآن ایمان داشت و تورات و انجیل را تکذیب کرد. وقتی قرآن تورات و انجیل موجود را تصدیق کرده است یعنی این کتابها از نظر قرآن همچنان موثق و معتبر است.

تحریم و تکذیب متونی که قرآن تصدیق کرده است نمی‌تواند به علت نگرانی شیعیان و سنیان از وجود مجعولات احتمالی در این کتابها باشد، چون این فرقه‌ها به جای کتابهای پیامبران به کتابهای حدیث مراجعه می‌کنند، کتابهایی که خودشان هم به صحت و اعتبار بسیاری از منقولاتشان اطمینان ندارند. اگر تورات و انجیل بنا به ادعای منکرانِ این کتابها حاوی مطالب نامعتبر است، کتابهای حدیث هم دروغهای بسیاری را نقل کرده‌اند. چرا کسانی که خود را نگران اصالت و اعتبار تورات و انجیل نشان می‌دهند، کتابهای حدیث را هم مانند تورات و انجیل تحریم و تکذیب نمی‌کنند؟ یک بام و دو هوا را در رویگردانی از کتابهای پیامبران و مراجعه با کتابهای حدیث می‌توان دید.

شیعیان و سنیان متونِ مرجعِ دینی را تغییر داده‌اند و این خود بزرگترین تحریف در دین است. با تغییر متون مرجع دینی، دین تغییر می‌کند. متون مرجع محمد و پیروان او کتابهایی بود که بر محمد و پیامبران پیش از محمد نازل شده بود. اصحاب محمد به متونی مانند صحیح بخاری و اصول کافی مراجعه نمی‌کردند. شیعیان و سنیان کتابهای پیامبران پیشین را از کتابخانه‌ی دین حذف کرده‌اند و به جای آنها انبوهی از کتابهای حدیث قرار داده‌اند که قرنها پس از محمد و بر اساس شایعاتِ شفاهی نوشته شده است و بی‌اعتباری بسیاری از مطالب این کتابها بر خودشان هم آشکار است. با تغییر متون مرجع، دست تحریفگران باز می‌شود: فرقه‌های موسوم به اسلامی نمی‌توانند در کتابهایی مانند تورات و انجیل و قرآن دست ببرند و مطالب دلخواه خود را وارد کنند، اما در کتابهای حدیث به آسانی می‌توانند هر چه بخواهند بنویسند و به خدا و پیامبر و دین نسبت ‌دهند: فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَٰذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ.

تورات و انجیل و قرآن متونی مشخص و ثابت دارند، اما کتابهای حدیث این گونه نیستند. شما می‌توانید خودتان کتاب حدیث بنویسید، به این ترتیب که از میان چند کتاب حدیث قدیمیتر، احادیثی را که به نظر خودتان صحیح می‌آید یا به هر دلیل از آنها خوشتان می‌آید انتخاب ‌کنید و در کتاب جدیدی به نام خودتان منتشر ‌کنید. اگر بخواهید می‌توانید منقولات بی‌سند و روایاتی را که از راویانِ ناشناس شنیده‌اید و حتی دروغهای مصلحت‌آمیز را هم در کتابتان بیاورید. چه کسی مانع شما می‌شود؟ این کتاب شماست و می‌توانید آن را به سلیقه و صلاحدید خودتان بنویسید. اگر کسی قصد داشته باشد تعالیم دینی را تحریف کند، به راحتی می‌تواند از طریق نگارش کتاب حدیث وارد شود، اما از طریق کتابهای پیامبران که متونی معلوم و معین دارند نمی‌تواند.

نمونه‌ای از این دست کتابها، مفاتیح‌الجنان است که در دوران معاصر تألیف شده است. در این کتاب در لابلای دعاهای متعارف، دعاهای خرافی و مشرکانه و غلوآمیز هم به سلیقه و صلاحدید عباس قمی گنجانده شده است. در تمام تورات و انجیل و قرآن دعایی پیدا نمی‌شود که مخاطبِ آن کسی غیر از خدا باشد، اما در مفاتیح‌الجنان چنین دعاهایی هم به چشم می‌خورد:  یا محمد یا علی، إکفیانی فإنکما کافیان، وانصرانی فإنکما ناصران! دعا درخواست از خداست، نه درخواست از بندگان خدا. مؤمنان با خدا نیایش می‌کنند نه با بندگان خدا. در دعاهای مشرکانه، در کنار خدا به بندگان خدا هم متوسل می‌شوند. این شیوه از دعا در قرآن نهی شده است: إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ/ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا. شیوه‌ی دعا معیاری آسان برای تشخیص مؤمنان از مشرکان است.

مثالی دیگر از ترویج خرافات مذهبی در مفاتیح‌الجنان و کتابهای مشابه، توصیه به خوردن خاک اطراف قبر پیشوایان دینی برای درمان بیماریها و گشایش مشکلات است. این در حالی است که طبق احکام تورات، بدن مرده‌ به شدت ناپاک است و تماس با آن باعث نجاست می‌شود. واقعیت طبیعی این است که جسد پس از مرگ به تدریج فاسد و متعفن می‌شود و برای همین هم آن را زیر خاک پنهان می‌کنند‌. جسدِ شاه و گدا از این نظر فرقی ندارند. خاکِ نزدیک به جسد تنها می‌تواند آلودگی بیشتری نسبت به خاکهای دور از جسد داشته باشد. عیسی در انجیل علمای یهودی را به قبرهایی تشبیه کرده است که ظاهری آراسته دارند، اما درون آنها پر از استخوان مردگان و نجاست است. این سخن عیسی نشان می‌دهد که او هم مانند موسی بقایای میت را ناپاک می‌دانست. اگر چه سخن عیسی تمثیلی است، اما این تمثیل از واقعیتی طبیعی گرفته شده است. در کتابهای پیامبران  برای جنازه قداست قائل نشده‌اند، بلکه از ناپاکی و ضرورت اجتناب از آن و دفن آن در زیر خاک سخن گفته‌اند.  در قرآن جنازه‌ی هابیل «سوأه» خوانده شده است که از ریشه‌ی سوء به معنی بدی است. جنازه‌ی هابیل هم سوأت بود، هرچند او مظلومانه کشته شد. اینکه کسی پیامبر یا پیامبرزاده باشد باعث نمی‌شود که مثلا فضولات  بدنش از نظر شرعی پاک باشد یا آب دهانش شفابخش باشد.

«مفاتیح‌الجنان» یعنی کلیدهای بهشت، اما بسیاری از کلیدهای این کتاب درهای خرافه و شرک و غلو را به روی خواننده باز می‌کند. ساختار کلی کتابهای حدیث همین است که در لابلای سخنان خوب دینی، سخنان ضد دینی را هم تعبیه می‌کنند. دقت کنید که مفاتیح الجنان با چند سوره‌ی قرآن آغاز می‌شود، اما پس از آن دعاها و باورهای غلط را هم ترویج می‌کند. نامهای پرطمطراقی چون «مفاتیح الجنان» و «بحارالأنوار» یعنی دریاهای نور را با نامهای ساده‌ی کتابهای پیامبران مقایسه کنید: «قرآن» یعنی خواندنی، «تورات» یعنی قانون، و «انجیل» یعنی مژده. اینکه کدام دسته از این کتابها را مرجع دینی خود قرار دهیم، دینداری ما را از اساس تغییر می‌دهد.

کتابهای حدیث، منابعی آلوده و پالایش‌ناپذیرند. هر از گاهی کسی پیدا می‌شود که سعی می‌کند از نظر خودش احادیث صحیح را از احادیث غلط جدا کند و کتاب جدیدی در حدیث بنویسد، اما نتیجه‌ی کار او باز هم آلوده است و شخص دیگری پیدا می‌شود که صحت و اعتبار احادیث منتخب او را زیر سؤال می‌برد. به تعداد نویسندگانی که مدعی پالایش احادیث هستند کتابهای جدید حدیث نوشته می‌شود، اما هر کدام از این کتابها فقط از نظر نویسنده‌ی خودش صحیح است. کتابهای حدیث شیعیان هر قدر هم از سوی شیعیان پالایش شوند باز هم از نظر سنیان نامعتبرند و کتابهای حدیث سنیان هم برای شیعیان همین حکم را دارند. بر خلاف قرآن، شایعاتی که به عنوان حدیث از پیامبر نقل می‌شدند تا چند قرن پس از قرآن مکتوب نشده بودند. نویسندگانی که این مجعولات را صدها سال پس از قرآن مکتوب کردند و کتابهای حدیث را به عنوان متون مرجع دینی در کنار قرآن عَلَم کردند، مرتکب اشتباه و بلکه گناه بزرگی شدند.

کثرت احادیث مجعول و روایات نامعتبری که در کتابهای حدیث به دروغ نقل شده است و کوششهای نافرجام در پاکسازی این منابع آلوده، عده‌ای را بر آن داشته است که این کتابها را کنار بگذارند و فقط به قرآن استناد کنند. اگرچه تحریم کتابهای حدیث گامی ضروری در پاکسازی منابع دینی است، اما قرآن خود را تنها منبع معتبر دینی معرفی نکرده است و بارها به مؤمنان یادآوری کرده است که به آنچه بر موسی و عیسی و دیگر پیامبران هم نازل شد ایمان داشته باشند و بینشان فرق نگذارند. قرآن به تنهایی کافی نیست، اما آنچه می‌تواند در کنار قرآن قرار بگیرد و به فهم قرآن کمک کند، کتابهایی چون تورات و انجیل است که در قرآن تصدیق شده‌اند و به آنها استناد شده است، نه کتابهای آلوده‌ی حدیث که جایگاهی در قرآن ندارند و برای محمد و پیروان او ناشناخته بوده‌اند. در قرآن به صراحت هر چه تمامتر تأکید شده است که مؤمنان در کنار قرآن به کتابهایی که قبل از قرآن نازل شده است ایمان داشته باشند وگرنه به گمراهی شدیدی دچار خواهند بود: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا! آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنزَلَ مِن قَبْلُ، وَمَن یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا. به تمایز دو کتاب و لزوم ایمان همزمان به دو کتاب دقت کنید: الْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنزَلَ مِن قَبْلُ.

قرآن هرگز این ادعای بی‌اساس شیعیان و سنیان را مطرح نکرده است که «تورات و انجیل تحریف شده است»، بلکه گفته است اهل کتاب کلمات را تحریف می‌کنند: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ. بسیار مهم است که دقت کنیم انتقادات قرآن همواره متوجه اهل تورات و اهل انجیل است، نه خودِ تورات و انجیل. بر اهل قرآن هم می‌توان انتقادات بسیاری وارد کرد و تفسیرهای آنان از قرآن را نادرست و تحریف‌آمیز دانست، بدون اینکه این انتقادات متوجه خودِ قرآن باشد.

گروهی از اهل کتاب می‌کوشند چیزی را که در کتاب نیست به کتاب نسبت دهند: وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْکِتَابِ. این سخن قرآن از سویی بیانگر اعتبار و مرجعیت کتاب است و از سوی دیگر بیانگر تفاسیر نادرست و تحریف‌آمیزی که اهل کتاب از کتاب ارائه می‌دهند. قرآن می‌گوید چیزی که اهل کتاب به کتاب نسبت می‌دهند در کتاب نیامده است، درست مانند بسیاری از تفسیرهای اهل قرآن از قرآن که ربطی به قرآن ندارد. نمونه‌اش همین است که قرآن توراتی را که نزد اهل کتاب است تصدیق می‌کند و اهل قرآن مدعی هستند که منظورِ قرآن این تورات نیست.

راه قرآن، تکیه بر کتابهای پیامبران پیشین و تصدیق آنهاست؛ راهی که پیروان ابراهیم و موسی و عیسی و محمد را گرد یک محور مشترک جمع می‌کند: قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ. آنچه قرآن به آن دعوت کرده است در تورات و انجیل هم آمده است. راه فرقه‌های موسوم به اسلامی تکذیب کتابهای پیامبران پیشین و اعتماد و استناد به کتابهای نویسندگانی است که صدها سال پس از محمد ظهور کرده‌اند. این دو راه در دو جهت مخالف است.

تصدیق تورات و انجیل پیامدهای راهگشای بسیاری را به دنبال دارد. اگر تنها بر یک پیامبر و یک کتاب متمرکز شویم، نمی‌توانیم احکام موقت و محلی را از احکام ثابت و جهانشمول دینی تشخیص بدهیم. اگر به چند پیامبر مراجعه کنیم و کتابهایشان را با هم مقایسه کنیم و دین همه‌‌ را هم یکی بدانیم، بهتر تشخیص خواهیم داد که چه احکامی گذرا بوده است و از قومی به قومی تغییر کرده است و چه احکامی ثابت مانده است. عیسی در کنار ابلاغ پیامهای تازه‌ی انجیل، همچنان توراتِ کهن را هم در دست داشت و آن را تصیق می‌کرد و به آن استناد می‌کرد، اما تصدیق تورات همراه با تغییر بعضی از احکام قبلی بود: مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَلِأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ. عیسی تورات را تصدیق کرد ولی بعضی از حرامها را هم حلال کرد. این رویکرد عیسی برای سنتگرایان مذهبی قابل تحمل نیست، همان گونه که برای فقهای یهودی قابل تحمل نبود.

اگر تنها به یک پیامبر توجه کنیم، در آن صورت مانند شیعیان و سنیان دغدغه‌های ما از این قبیل خواهد بود که آن پیامبر دقیقا چگونه نماز می‌خواند و دستهایش را در نماز در چه حالتی قرار می‌داد. بر خلاف آنچه در ابتدا به نظر می‌رسد، تمرکز بر یک پیامبر واحد باعث اختلافات مذهبی بیشتری می‌شود. اگر به همه‌ی پیامبران ایمان داشته باشیم و بینشان فرق نگذاریم، بسیاری از تعصبات جاهلانه‌ و خانمانسوز مذهبی از بین خواهد رفت. در آن صورت اگر کسی را ببینیم که به شیوه‌ی پیامبری دیگر زانو زده است و به زبانی غیر از عربی نماز می‌خواند، شیوه‌ی نماز او را باطل نخواهیم دانست. اگر می‌توان چند امام داشت و بینشان فرق نگذاشت، می‌توان چند پیامبر داشت و بینشان فرق نگذاشت: لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ. به همه‌ی پیامبران می‌توان اقتدا کرد، نه فقط به یک پیامبر خاص: أُولَٰئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ.

از این پس، از فرهنگ ضد قرآنی و کفرآمیز تکذیب و تمسخر کتابهای پیامبران پیشین و بی‌اعتنایی به آنها دست می‌کشیم و به مسیر تصدیق بر می‌گردیم. در این مسیر، به جای کتابهایی که صدها سال پس از نزول قرآن نوشته شده‌اند و به غلط متون اسلامی خوانده می‌شوند، به متونی مراجعه می‌کنیم که در زمان نزول قرآن موجود بوده‌اند و قرآن آنها را تصدیق کرده است و به آنها استناد کرده است. مراجع دینی ما کتابهایی خواهد بود که در قرآن کتابهای نور و هدایت و موعظه و رحمت خوانده شده است، هرچند این کتابها نزد شیعیان و سنیان متروک و مطرود است. در مسیر تصدیق، به جای پیمودن راهی که در آن فرقه‌ها و زیرفرقه‌های شیعه و سنی به واگرایی و تخاصم کنونی رسیده‌اند، راهی را در پیش می‌گیریم که حتی با اهل تورات و انجیل هم به همگرایی و تفاهم برسیم و زبان مشترکی پیدا کنیم.

در مسیر تصدیق، دشواریهایی هم در پیش خواهیم داشت. در مطالعه‌ی تطبیقی تورات و انجیل و قرآن، گاهی به نظر می‌رسد آنچه در تورات و انجیل آمده است با آنچه در قرآن آمده است مغایرت دارد. در تحلیل این موارد باید همان روشی را در پیش بگیریم که در تحلیل قرآن هم در پیش می‌گیریم. وقتی به نظر می‌رسد عباراتی از قرآن با هم تعارض دارند چه کار می‌کنیم؟ اگر از منکران باشیم، پاردوکسهای متن را بهانه‌ای برای تکذیب و انکارِ آن قرار می‌دهیم، اما اگر از مؤمنان باشیم، می‌کوشیم پارادوکسها را توضیح دهیم و در میان برداشتهای ممکن، برداشتی را انتخاب کنیم که به تناقض نینجامد. بخش بزرگی از تلاش ما در مسیر تصدیق تورات و انجیل، کوشش در توضیح اختلافات ظاهری این متون با قرآن خواهد بود. حل این پارادوکسها به نتایجی جالب و راهگشا در فهم هماهنگ تورات و انجیل و قرآن منجر می‌شود.

(ادامه دارد)

http://t.me/tasdeeq

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

54 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
ابوالفضل ارجمند
ابوالفضل ارجمند
اردیبهشت ۱۶, ۱۳۹۸ ۷:۴۵ ق٫ظ

[quote]بنابراین، مساله اصلی، پذیرش یا عدم‌ پذیرش این امر خواهد بود که آیا انجیل مورد تصدیق قرآن، همین‌ انجیل عهد جدید است یا نه[/quote]

خدا پدرومادرتان را بیامرزد. این حرفی حساب است. من خودم از اعمال رسولان به بعد را منبعی مورد تایید قران نمی دانم و اگر عمری بود دلایل خودم را در یکی از گفتارهای آینده بیان می کنم.

محمد میم
محمد میم
اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۸ ۱۰:۰۰ ب٫ظ

شاید بتوان آیه ۱۵۷ سوره نساء را طوری معنا نمود که نشان می دهد که در واقع، موضع قرآن‌ نسبت به قضیه صلیب، موضعی خنثی، و نه در تایید، و نه در رد آن است، به این شکل که آن را چنین ترجمه کنیم که: و گفتار (برخی از) ایشان، که “ما مسیح، عیسی پسر مریم، فرستاده خدا را به قتل رساندیم”، و (گفتار برخی دیگر از ایشان که، “خیر چنین نیست و”) “او را به قتل نرساندند و او را مصلوب ننمودند”، ولی (این امر) برای ایشان مشتبه گردید، و به درستی که، آنان که در باب او به… مطالعه بیشتر»

ابوالفضل ارجمند
ابوالفضل ارجمند
اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۸ ۴:۱۴ ب٫ظ

[quote]تلاش شما برای تفسیر قرآن در جهت آنچه نص انجیل می دانید، برای چیست؟[/quote] برداشتهای یهود و نصارا درست مانند خیالبافیهای شیعیان و سنیان که مدعی هستند عیسی عوض شد هیچ ربطی به انجیل ندارد. اما برای مسلمانان بسیار مهم است که متوجه شوند روایات چگونه می‌توانند کلاه به سرشان بگذارند. برای حل ابهامات باید به سراغ کتابهایی بروند که در قرآن تصذیق شده است و مورد تایید قرآن است نه خیالبافیهای راویانی که مثل شما از خودشان قصه در می آورند و بسیاری از احکام قرآن را هم با جعل داستانهای خیالی تحریف می‌کنند. خیالبافیهای پیروان حدیث و تحریفاتشان… مطالعه بیشتر»

محمد میم
محمد میم
اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۸ ۱۰:۲۶ ق٫ظ

مساله مصلوب و مقتول شدن حضرت عیسی، به خودی خود، مساله ای مبنایی در اصول و فروع دین رسمی مسلمانان به وجود نمی آورد. اما برای اهل یهود و مسیحیت رسمی، نتایجی بنیادی به بار می آورد. اهل یهود می توانند با استناد به آن، حقانیت رسالت حضرت عیسی را تکذیب نمایند، و استدلال کنند که اگر رسول بر حقی بود، از سلطان الهی بهره می داشت و مصلوب و مقتول نمی گردید، همچنانکه حضرت موسی از این سلطان قاهر بهره مند بود. اهل مسیحیت می توانند با استناد به آن، و ترکیب آن با بخش های بعدی عهد جدید،… مطالعه بیشتر»

54
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx