تصدیق(۵): برگزیدگی و گناهکاری

ابوالفضل ارجمند: آدم از برگزیدگان خدا بود: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ. برگزیده‌ی خدا از فرمان خدا سرپیچی کرد و گمراه شد: وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ. برگزیدگی به معنی مصونیت از اشتباه و اجتناب از گناه نیست. خدا بشری را برمی‌گزیند و به او مسؤولیت یا مأموریتی می‌دهد، بدون اینکه او را به فرشته تبدیل کند. بشر به اقتضای طبیعتش خطا…

ابوالفضل ارجمند: آدم از برگزیدگان خدا بود: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ. برگزیده‌ی خدا از فرمان خدا سرپیچی کرد و گمراه شد: وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ. برگزیدگی به معنی مصونیت از اشتباه و اجتناب از گناه نیست. خدا بشری را برمی‌گزیند و به او مسؤولیت یا مأموریتی می‌دهد، بدون اینکه او را به فرشته تبدیل کند. بشر به اقتضای طبیعتش خطا می‌کند، حتی اگر برگزیده‌ی خدا باشد. بعضی از برگزیدگان ظلم می‌کنند: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا، فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ. قرآن به پیامبر هم می‌گوید که برای گناه خودش و زنان و مردان مؤمن استغفار کند: وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ.

در قرآن برای بیان خطاهای برگزیدگان خدا از کلماتی مانند «ذنب»، «ظلم» و «عصیان» استفاده شده است، کلماتی که به روشنی به معنی گناه و معصیت است. مفسرانِ قرآن به جای این کلماتِ قرآنی، از اصطلاحی غیرقرآنی به نام «تَرکِ اَولی» استفاده می‌کنند تا گناهانِ برگزیدگانِ خدا را پنهان کنند. بر اساس ادعای مفسران قرآن، آدم گناه نکرد بلکه ترک اولی کرد، یعنی آدم در نافرمانی خدا کار بدی نکرد، ولی اگر این کار را نمی‌کرد بهتر بود! مفسران قرآن آیات قرآن را به بازی می‌گیرند. قرآن می‌گوید آیات خدا را به مسخره نگیرید: وَلَا تَتَّخِذُوا آیَاتِ اللَّهِ هُزُوًا.

در گفتارهای پیش دیدیم که وقتی قرآن تورات و انجیل را تصدیق می‌کند، مفسران قرآن می‌گویند منظورِ قرآن کتابهایی غیر از تورات و انجیل موجود است. اکنون هم می‌بینیم که وقتی قرآن از گناهان برگزیدگان خدا می‌گوید، مفسران قرآن می‌گویند منظور از گناه، چیزی غیر از گناه است. تحریف شاخ و دم ندارد. قرآن می‌گوید آنان زبانشان را می‌پیچانند تا به خدا دروغ ببندند و چیزی را که در کتاب نیست به کتاب نسبت دهند: وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَیَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ. اهل قرآن با قرآن همان کاری را می‌کنند که اهل کتاب با کتاب می‌کنند، چون بسیاری از آنچه در قرآن آمده است با عقاید سنتی شیعیان و سنیان سازگار نیست.

در قرآن هیچ پیامبری معصوم خوانده نشده است، بلکه برعکس، به گناهان و اشتباهات پیامبران تصریح شده است. در تورات و سایر کتابهای عهد عتیق هم گناهان و اشتباهات بزرگ بعضی از برگزیدگان خدا ذکر شده است. یکی از علل تکذیب کتابهای پیشین از سوی اهل قرآن همین است که گمان می‌کنند آن کتابها به پیامبران تهمت زده‌اند. این در حالی است که قرآن هم ارتکاب گناه از سوی برگزیدگان خدا را تصدیق کرده است.

قرآن می‌گوید اهل کتاب بخشی از کتاب را مخفی می‌کنند. محمد آمد تا آنچه را که آنان مخفی می‌کردند آشکار کند: یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا مِّمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ. اهل قرآن هم ناچارند بخشی از قرآن را مخفی کنند. بعضی از عقاید موروثی اهل قرآن با قرآن سازگار نیست و آنان می‌کوشند با تحریف کلمات، تعارض عقاید خود با قرآن را مخفی کنند. نقد و اصلاح عقایدِ موروثیِ دیرینه دشوار است و موجب اضطراب و تشویش می‌شود. راه آسانتر آن است که معنی کلمات قرآن را عوض کنند تا با عقاید موروثی هماهنگ شود.

گناه آدم در نافرمانی خدا بسیار بزرگ بود. آدم با همین گناه از بهشت اخراج شد. گناهی که صلاحیت حضور در بهشت را از آدم گرفت نه تنها کوچک نبود، بلکه بزرگترین گناه ممکن بود. کسانی که آدم را معصوم می‌خوانند، در حقیقت خدا را به سبب مجازات فردی بیگناه ظالم جلوه می‌دهند. مفسران قرآن می‌کوشند گناه آدم را کوچک جلوه دهند، بلکه او را بیگناه معرفی کنند، چون بنا به عقاید موروثی معتقدند که برگزیدگان خدا معصومند و گناه نمی‌کنند.

در بهشت، ارتکاب بسیاری از گناهان برای آدم ممکن نبود. دزدی گناه است، اما آدم نمی‌توانست دزدی کند. در بهشت کسی نبود که آدم بخواهد از او دزدی کند و با وجود نعمتهای بهشتی نیازی هم به دزدی نداشت. زنا از منکرات است، اما آدم نمی‌توانست مرتکب این منکر شود. در بهشت زنی جز حوا نبود. یکی از ده فرمان تورات این است که «به مال و ناموس همسایه‌ات طمع نداشته باش»، اما آدم همسایه‌ای نداشت که به او طمع کند. یکی از ده فرمان این است که «به پدر و مادرت احترام کن»، اما آدم پدرومادری نداشت که بخواهد به آنان بی‌احترامی کند. خدا یک ممنوعیت برای آدم گذاشت، اما آدم با وسوسه‌ی شیطان همین یک ممنوعیت را نقض کرد.

در میان اهل قرآن، به خصوص شیعیان، تصور نادرستی از برگزیدگی وجود دارد. برگزیدگی از سوی خدا برای کسی عصمت نمی‌آورد. برگزیدگان خدا هیچ مصونیتی از گناه ندارند، چون از جنس بشرند. اگر خدا می‌خواست کسی را به میان بشر بفرستد که گناه نکند، فرشته‌ای را می‌فرستاد. بشر به اقتضای طبیعتِ بشری ممکن است مرتکب اشتباه یا گناه شود و از حدود الهی تجاوز کند، حتی اگر برگزیده‌ی خدا باشد. 

پیامبرانِ خیالی با پیامبرانِ واقعی «از زمین تا آسمان فرق دارند». پیامبران موجوداتی زمینی‌اند، اما نزد کسانی که در دین غلو می‌کنند به موجوداتی آسمانی تبدیل می‌شوند. قرآن اهل کتاب را از غلو نهی کرده است: یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ.  در روزگار نزول قرآن، پیروانِ سنتیِ پیامبران قبلی انتظار داشتند که محمد فرشته باشد و به او می‌گفتند که باید به آسمان برود و از آنجا برایشان کتاب بیاورد: أَوْ تَرْقَىٰ فِی السَّمَاءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَّقْرَؤُهُ. محمد به آنان می‌گفت که بشری بیش نیست: قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ إِلَّا بَشَرًا رَّسُولًا؟

برگزیدگان خدا فقط پیامبران نیستند. بعضی از پادشاهانِ بنی‌اسرائیل هم برگزیدگان خدا بودند. یکی از آنان طالوت بود: وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا. طالوت را خدا برگزیده بود: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ. در اینجا «نبی» از «مَلِک» جدا شده است، یعنی در آن قوم پیامبر و پادشاه دو نفر بودند، اما هردو برگزیده‌ی خدا بودند. آیا پادشاهان بنی‌اسرائیل هم از هر گناه و اشتباهی مصون بودند؟ در گفتارهای بعد توضیح می‌دهیم که طالوت و بعضی دیگر از پادشاهان بنی‌اسرائیل در عین برگزیدگی از سوی خدا مرتکب چه گناهان بزرگی شدند.

تورات، بنی‌اسرائیل را قوم برگزیده‌ی خدا معرفی کرده است:

تثنیه ۱۴: ۲. شما مردم مقدسی برای یهوه خدایتان هستید. یهوه شما را از میان تمام مردم روی زمین برگزیده است تا دارایی خاص او باشید.

اما در تورات می‌بینیم که همین قوم برگزیده‌ی خدا مرتکب گناهان و اشتباهات بسیار بزرگی شدند. گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل تنها یکی از انحرافات فاحش این قوم بود. در قرآن هم می‌بینیم که از سویی به جایگاه ممتاز بنی‌اسرائیل اشاره شده است و از سوی دیگر به نافرمانیهایی که از این قوم سرزده است: یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ/ وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ.

بین برگزیدگی از جانب خدا و مصونیت از گناه رابطه‌ای وجود ندارد. برگزیدگان خدا پس از برگزیدگی، طبیعت بشری خود را از دست نمی‌دهند و از گناه و اشتباه مصونیت پیدا نمی‌کنند. نظریه‌ی نامعقول عصمتِ برگزیدگان خدا ریشه در تصورات عوامانه از پادشاهان دارد. در نگاه ایرانیان، شاه سایه‌ی خداست و فرمانِ پادشاه فرمانِ خداست: چه فرمان یزدان چه فرمان شاه! از شاه نمی‌توان انتقاد کرد، همان گونه که به خدا نمی‌توان اعتراض کرد: لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ. شاه‌پرستان آداب و افکار نظام پادشاهی را وارد دین کرده‌اند، از جمله اینکه برای پیشوایان دینی هم مانند پادشاهان مداحی و غلو می‌کنند. دقت کنید که در فرهنگِ ایرانی، پیشوایان دینی را «شاه دین» می‌خوانند و بر قبورشان کاخهای شاهانه بر پا می‌کنند.

***

اگر پیامبر هم مانند دیگران مرتکب گناه و اشتباه می‌شود، چگونه می‌توان از او پیروی کرد؟ این پرسش را در همه‌ی سطوح می‌توان مطرح کرد: اگر معلم اشتباه می‌کند، چگونه می‌توان نزد او شاگردی کرد؟ اگر فرمانده اشتباه می‌کند، چگونه می‌توان از او اطاعت کرد؟ اگر والدین اشتباه می‌کنند، چرا و چگونه به آنان احترام گذاشت و به حرفشان گوش داد؟

پاسخ این است که قانون خدا مستقل از اقوال و افعال پیامبر است. در داستان آدم دقت کنید که فرمان خدا مستقل از فعل آدم بود. فعل آدم نقض فرمان خدا بود. اگر پیامبر به اقتضای طبیعت بشری خود اشتباه یا گناه کند و فعل او نقض احکام الهی باشد، نباید از او پیروی کرد. لازمه‌ی تشخیص خطای پیامبر این است که کتاب خدا کاملا از سنت پیامبر منفک باشد. شیعیان و سنیان در کنار کتاب خدا کتابهایی دیگر به نام «سنت پیامبر» نوشته‌اند و آنها را با کتاب خدا ادغام کرده‌اند و مدعی هستند که این «ثقلین» از هم جدا نمی‌شوند. یکی از اشتباهات بنیادی اهل قرآن این است که گمان می‌کنند هر حرفی که پیامبر زده است و هر کاری که پیامبر کرده است، قانون دین است. «سنت» را به همین صورت تعریف می‌کنند: هر قول یا فعلی که از پیامبر سر زده است. اما قول یا فعلی که از پیامبر سر زده است ممکن است بر خلاف کتاب خدا باشد و برای همین هم هست که طبق نص قرآن، پیامبر هم مانند سایر مؤمنان باید برای گناهانش استغفار ‌کند.

قرآن متن مشخصی دارد، اما آنچه سنت نامیده می‌شود متن مشخصی ندارد. سخنان و افعالی که شیعیان به پیامبر نسبت می‌دهند با آنچه سنیان به پیامبر نسبت می‌دهند فرق دارد. قرآنِ شیعیان همان قرآنِ سنیان است، اما محمد شیعیان و محمد سنیان دو شخص متفاوت با دو مذهب متفاوتند. از پیامبر شیعیان سخنان و کارهایی سر زده است که پیامبر سنیان با آن مخالف است. حتی بعضی از حلالها و حرامهای پیامبر سنیان و پیامبر شیعیان فرق دارد.

ممکن است کسی بگوید که مؤمنان آیات کتاب خدا را هم از زبان پیامبر می‌شنیدند. در این صورت چگونه می‌توان قانون خدا را از قول و فعل پیامبر تشخیص داد؟ جدا از اینکه لازم بود پیامبر خودش آیات کتاب خدا را از دیگر سخنانش تفکیک کند، تشخیص مخاطبان هم به این بر می‌گردد که در دینداری اهل تحقیقند یا تقلید. دینداری شیعیان و سنیان، دینداری موروثی و مبتنی بر منقولات است، اما اصحاب پیامبر به دعوت خودِ پیامبر از این نوع دینداری تقلیدی که روش پدرانشان بود دست کشیده بودند. مؤمنان به این دلیل به پیامبر ایمان آورده بودند که اشکالات عقلی پیامبر بر آیین بت‌پرستی را وارد دانسته بودند. اصحاب پیامبر انتقادات اخلاقی پیامبر بر فرهنگ جاهلی را شنیده بودند و چون دعوت پیامبر را اخلاقیتر از رسوم جاهلی تشخیص داده بودند، فرهنگ سنتی پدرانشان را رها کرده بودند و به پیامبر گرویده بودند.

اصحابِ محمد بر خلاف شیعیان و سنیان از مادرشان شیعه یا سنی متولد نشده بودند. به سادگی می‌توان نشان داد که هیچیک از شیعیان و سنیان به محمد ایمان نیاورده است! اگر از هر یک از اصحاب پیامبر می‌پرسیدیم کی و کجا به محمد ایمان آورده است، می‌توانست زمان و مکان وقوع این فعل خود را بگوید، مثلا بگوید من پنج سال پیش در مکه به او ایمان آوردم، یا بگوید من ابتدا با محمد مخالف بودم اما یک ماه است که به مدینه آمده‌ام و به او ایمان آورده‌ام! حال شما از یک شیعه یا سنی یا مفتی یا مرجع تقلید بپرسید که کی به محمد ایمان آورده است. در دینداری سنتی کسی به یاد نمی‌آورد کی و کجا ایمان آورده است، چون اصلا ایمان نیاورده است، بلکه اعتقاداتش را از والدینش به ارث برده است. اصحاب محمد کسانی بودند که آگاهانه سخنان محمد را شنیده بودند و آزادانه به او ایمان آورده بودند. پیروی اصحاب محمد از او تقلیدی نبود.

قرآن رساله‌ی توضیح المسائل نیست. این گونه نبود که محمد در حجره‌ای بنشیند و قرآن را بنویسد و سپس آن را یکجا منتشر کند. قرآن در تعامل با مخاطبانش و طی بیش از دو دهه تکوین شد. پیامبر چیزی می‌گفت و مخاطبان واکنشی نشان می‌دادند و دوباره پیامبر پاسخی می‌داد و به همین ترتیب این دیالوگها به صورت یک کتاب در آمد. قرآن فقط «قُل» نیست، «قالوا» و «یقولون» هم هست. ایمانِ اصحاب پیامبر به او همراه با امکان دیالوگ و چون‌وچرا با او بود و همین دیالوگها در قرآن هم وارد شد. امروز کسی نمی‌تواند با پیامبر وارد مباحثه شود، اما مخاطبان قرآن در روزگار نزول قرآن می‌توانستند.

در فرهنگ شیعیان و سنیان مرسوم است که می‌گویند زید نقل کرد از عمرو که نقل کرد از فلان که نقل کرد از بهمان که نقل کرد از پیامبر که چنین گفت! تمام دغدغه‌ی راویان این است که انتقال سینه‌به‌سینه‌ی سخن پیامبر درست انجام شده باشد. اما اکنون مسأله‌ی مهمتری پیدا می‌شود: حتی اگر به قطعیت برسیم که سخنی از پیامبر صادر شده است، از کجا معلوم که آن سخن درست باشد؟ ممکن است پیامبر در آن سخن خود خطا کرده باشد، چون پیامبر هم بشر است و خطا می‌کند. برای همین هم قرآن از پیامبر می‌خواهد برای گناهانش استغفار کند.

بین پیامبر و مؤمنان باید میثاق مشترکی باشد که اگر پیامبر خودش هم خطا کرد، به روشنی قابل تشخیص باشد. این میثاق مشترک، احکام کتاب خداست. سنت پیامبر، یعنی قول و فعلی که از پیامبر سرزده است، تا آنجا پذیرفتنی است که با قرآن سازگار باشد. پیش از کتابت قرآن هم دعوت شفاهی پیامبر در صورتی پذیرفتنی است که با معیارهای فطری انسانی همچون عقل و اخلاق سازگار باشد. همه‌ی مردم قانونگذار نیستند، اما همه‌ی مردم‌، حتی قانونگذاران، در برابر قانون برابرند. قانونگذاران خودشان هم ممکن است از قانون تخطی کنند و جریمه شوند. نمی‌توان گفت که هر فعلی که از قانونگذاران صادر شود عین قانون است.

بعضی از آنچه پس از محمد به او نسبت داده‌اند، نه با کتاب خدا سازگار است نه با عقل و اخلاق. به عنوان مثال به مسأله‌ی پرمناقشه‌ی جانشینی پیامبر توجه کنید: شیعیان معتقدند که پیامبر علی را به جانشینی خود معرفی کرده است، اما سنیان چنین اعتقادی ندارند. از آنجا که شیعیان به نصب الهی تمام امامان معتقدند، ادعا می‌کنند که تمام امامان شیعه را پیامبر از جانب خدا منصوب کرده است. البته در عمل می‌بینیم که شیعیان خودشان هم بر سر امامان اختلاف دارند و عده‌ای از امام پنجم به بعد و عده‌ای از امام هفتم به بعد منشعب می‌شوند. با وجود این اختلافات،  فرض کنید ادعای شیعیان درست باشد و پیامبر واقعا علی را به جانشینی خود معرفی کرده باشد و امامت را حق علی و فرزندانش دانسته باشد. دو مسأله پیش می‌آید:

۱. در کتاب خدا چنین انتصابی ذکر نشده است. چرا باید در قرآن راجع به هاروت و ماروت و یأجوج و مأجوج و بسیاری از موضوعات کم‌اهمیت‌تر آیه داشته باشیم، اما راجع به حق انحصاری حکومت علی و فرزندانش بر مؤمنان آیه نداشته باشیم؟ مسأله‌ای به این اهمیت که از نظر شیعیان رستگاری دنیا و آخرت در گرو آن است، باید سند محکم و روشنی در قرآن داشته باشد که ندارد.

۲. پیامبر حکومت بر مردم را به انحصار داماد و نوه‌هایش در آورده است و آن را در خانواده‌ی خودش موروثی کرده است. به فرض که چنین کاری از پیامبر سر زده باشد، آیا این کاراو اخلاقی بوده است؟ آیا فعل پیامبر باید اخلاقی باشد یا اخلاق باید تابع تصمیم پیامبر باشد؟

وقتی پیامبر معصوم فرض شود، هر فعلی از او سر بزند و هر سخنی که بگوید حق است، چون پیامبر اشتباه نمی‌کند. پیامبرانی که در تورات و انجیل و قرآن توصیف شده‌اند، این گونه نبوده‌اند. از پیامبران هم مانند دیگران خطا سر می‌زد و آنان هم برای گناهان و اشتباهاتشان استغفار می‌کردند.

به فرض که به قطعیت برسیم که سخنی یا عملی از پیامبر صادر شده است، به هیچ روی نمی‌توان نتیجه گرفت که آن سخن یا عمل صحیح است. چه بسا که آن عمل پیامبر مصداق «ذنب» یا «ظلم» باشد و آن گونه که قرآن فرمان می‌دهد باید برای آن استغفار کند! حتی اگر از اصطلاح جعلی «ترک اولی» استفاده کنیم، یعنی قبول داریم که پیامبر کارهایی کرده است که بهتر بود نمی‌کرد، یا می‌توانست کارهای بهتری بکند و نکرد، پس نباید همه‌ی کارهای او را بهترین کارهای ممکن بدانیم.

قرآن می‌گوید سخن را بشنوید و از بهترینش پیروی کنید: فَبَشِّرْعِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، أُولَٰئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ. اگر پیامبران مرتکب ترک اولی می‌شدند، پس همواره سخنشان بهترین سخن ممکن نیست و حکمشان بهترین حکم ممکن نیست. درستی سخن پیامبر باید با معیارهای بیرونی مانند عقل و اخلاق سنجیده ‌شود، نه اینکه بگوییم هرچه پیامبر گفت حق است.

باور به عصمت موجب زیانکاری در دنیا و آخرت می‌شود. مدعیان عصمت، پادشاهان و رهبران مذهبی خود را فراتر از اشتباه می‌دانند و انتقاد از آنان را تحمل نمی‌کنند. دود این تفکر در دنیا به چشم صاحبان این تفکر می‌رود. ظهور پادشاهان و رهبران مذهبی خودکامه ثمره‌ی این دیدگاه است. اما اعتقاد به عصمت مبانی دین را هم بر باد می‌دهد. چشم امید بندگان گناهکار به کسانی است که گمان می‌کنند مرتکب هیچ گناهی نشده‌اند و می‌توانند در آخرت برایشان نزد خدا شفاعت کنند. بر این اساس آیینهایی مذهبی برای نیایش با «معصومین» برگزار می‌شود که «توسل» نام دارد. اما در مکتب پیامبران، نیایش مختص خداست و مؤمنان تنها با خدا رازونیاز می‌کنند. هیچ پیامبری در تورات و انجیل و قرآن رسمِ نامعقول و خرافی توسل به اهل قبور را توصیه نکرده است. ستایش هم مانند نیایش مخصوص خداست، اما معتقدان به عصمت برای معصومین مجالس مداحی برپا می‌کنند: وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ.

برگزیدگان خدا بشری مانند دیگران بوده‌اند و به اقتضای طبیعتشان خطا کرده‌اند، پس آنان هم مانند دیگران به آمرزش خدا نیازمندند: أُولَٰئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ الْوَسِیلَهَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُورًا. اگر توجه داشته باشیم که در روز داوری، برگزیدگان خدا هم برای خطاها و گناهانشان مانند دیگران به عفو و رحمت خدا چشم دوخته‌اند، به دام افکار و آیینهای مشرکانه نمی‌افتیم و برگزیدگان را واسطه‌ی خود با خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است نمی‌کنیم. اگر نوح پس از هزار سال پیامبری توانست برای پسر خودش شفاعت کند، دیگر برگزیدگان هم می‌توانند برای ما شفاعت کنند. نوح در همین تقاضایش از خدا هم اشتباه کرد و خدا او را سرزنش کرد: قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ. برگزیدگی برای برگزیدگان حق ویژه‌ای ایجاد نمی‌کند و پاداش کارهای هر کسی به خودش می‌رسد.

(ادامه دارد)

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
احمد
احمد
فروردین ۸, ۱۴۰۰ ۱۱:۳۶ ق٫ظ

در برخورد با احادیث و روایات نکته مهم این است که بدانید علما احادیث و روایات را سخن الهی می دانند و حتی بالاتر از قرآن به آن ارج می نهند قاعده فقهی ناسخ و منسوخ بیان می کند یک خبر متواتر آیات قرآن را نسخ می کند توجه کنید به مجازات زنا که احادیث سنگسار حکم الهی قرآن را نسخ کرده است واقعا اکنون به نام اسلام قرآن کنار گذاشته شده است و هر چه است احادیث و روایات و سیره است یعنی سنت و آداب که برخلاف قرآن است این است که اکنون مسیحیت و یهودیت بسیار از… مطالعه بیشتر»

وحيد
وحيد
خرداد ۹, ۱۳۹۸ ۴:۲۱ ق٫ظ

مگر میتوان اعمال فردی را از یک مسولیت اجتماعی تفکیک نمود !

مگر تبعات یک مسئولیت اجتماعی ناشی از خصوصیات فردی نیست !

مگر میشود در باب اعمال فردی غیر معصوم بود و در باب مسولیت اجتماعی معصوم !

وحيد
وحيد
خرداد ۹, ۱۳۹۸ ۴:۱۸ ق٫ظ

” ادم پروردگارش را نافرمانی کرد و از پاداش او محروم شد ” طه ۱۲۱
اینجا از شخصی بنام آدم سخن میراند که نافرمانی کرده است و از پاداش محروم شده است و لاغیر و پس و بعد از هبوط ادرس غلطی هست

سعید
سعید
اردیبهشت ۲۴, ۱۳۹۸ ۶:۲۴ ب٫ظ

با سلام به نویسنده گرامی! کلیت مطلبتان را می پسندم و بر باور شما هستم، اما می خواهم بگویم در مورد قصه آدم، گناهش قبل از برگزیدگی اش بوده، آدم پس از هبوط برگزیده شد اما قبل از هبوط آن گناه را کرد

منهاج دشتی
منهاج دشتی
اردیبهشت ۲۴, ۱۳۹۸ ۲:۴۹ ب٫ظ

با مطالب شما در باره عصمت و ذنب و استغفار به صورت کلی موافقم ولی ذنب و گناه و استغفار آنها مربوط به اعمال فردی آنها در باره خودشان بوده نه در باره انجام وظائف نبوت و رهبری جامعه.برای توضیح این مطلب به آیات ذیل توجه فرمائید: آیه ۵۲ سوره حج :”وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فی‏ أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ ” آیه ۲۱ سوره احزاب:”لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ… مطالعه بیشتر»

5
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx