ابلهان در بهشت

عباس فضلی:هر چند پاره ای از روایت شناسان در سند و روات وحتی محتوای حدیث  “اکثر اهل الجنه البله ” که منقول از فریقین است ، خدشه وارد کرده اند اما مولانا جلال الدین رومی در مثنوی معنوی به کرات به این حدیث استناد جسته است. جدال مدام عارفان با فیلسوفان ومتکلمان پیرامون پیمایش راه حق، مولوی را برآن داشته…

عباس فضلی:هر چند پاره ای از روایت شناسان در سند و روات وحتی محتوای حدیث  “اکثر اهل الجنه البله ” که منقول از فریقین است ، خدشه وارد کرده اند اما مولانا جلال الدین رومی در مثنوی معنوی به کرات به این حدیث استناد جسته است. جدال مدام عارفان با فیلسوفان ومتکلمان پیرامون پیمایش راه حق، مولوی را برآن داشته تا به اقتفای این حدیث به نفی تفلسف و رهانیدگی از شر فیلسوفی، بهشتیان را به صفت بله  بستاید.

 

 

****

 

بسمه تعالی

 ابلهان در بهشت

چکیده

  “”هر چند پاره ای از روایت شناسان در سند و روات وحتی محتوای حدیث  “اکثر اهل الجنه البله ” که منقول از فریقین است ، خدشه وارد کرده اند اما مولانا جلال الدین رومی در مثنوی معنوی به کرات به این حدیث استناد جسته است . جدال مدام عارفان با فیلسوفان ومتکلمان پیرامون پیمایش راه حق ، مولوی را برآن داشته تا به اقتفای این حدیث به نفی تفلسف و رهانیدگی از شر فیلسوفی ،بهشتیان را به صفت بله  بستاید.

در این پژوهش با استفاده از اشعار مثنوی و شروح آن ، پنج برداشت از حدیث مذکور مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته و نهایتا واژه ” بله” در حدیث را به الگو گیری و تقلید از پیامبران معنا شده است  “”

کلید واژه ها: حدیث ، جنت ، ابله ، مولوی ، مثتوی ، عارفان ، فیلسوفان

 مقدمه

 از فضای حاکم بر احادیث پیامبر اسلام (ص) برمی آید  که پاره ای از آنها در مقام بیان رموزهستی و راز گشایی از پدیده هاست . روایاتی چون “من عرف نفسه فقد عرف ربه “و “اکثر اهل الجنه البله “نمونه بارزی از این دست است. معمولا نوع این روایات متضمن معانی ای است که نیاز به تبیین و تفسیر دارد. و برداشتهای متفاوت دلیل روشنی بر پرمعنا بودن آنهاست.(۱) هر چند پیامبر اسلام (ص)در بیان احکام دینی و تفسیر وحیانی ملتزم به رعایت عقول متوسط آدمیان بوده است.(۲) ابن عربی در این باره می نویسد:

انبیا را لسانی بود ظاهر که با عموم اهل خطاب بدان لسان سخن گفتند زیرا به فهم شنونده عالم اعتماد داشتند. آنان فقط حال عامه را در نظر می گرفتند. زیرا جایگاه اصل فهم را می دانستند …. وحال کسانی را که عقل و نظرشان ضعیف بود و طمع و طبع برایشان غالب، در نظر داشتند.(۳)

 در این مقال ومجال به بررسی حدیث “اکثر اهل الجنه البله “با تکیه بر اشعار مثنوی معنوی مولوی پرداخته می شود.

پیش ازبیان نظریات یادآوری این نکته ضروری است که مولوی در اشعار خود واژه ابله و مترادفات آن را در معانی اصلیشان بسیار به کار برده است. خصوصا اینکه این عارف یزرگ همه اعصار و امصار با زبانی ویرانگر و معترضانه همواره عوام وحتی خواص را به خاطر بی توجهی به مغز کلام و قصه مورد شماتت جدی قرار می دهد.

 

 ۱ – مولوی در آخرین دفتر مثنوی خود ضمن اشاره به حدیث مورد بحث به فلسفه آن نیز می پردازد

بیشتر اصحاب جنت ابلهند             تا ز شر فیلسوفی می رهند

مثنوی ۶/۲۳۷۰

 مستند مولانا در مصرع اول حدیثی از پیامبر اسلام (ص)به نقل از فریقین است که حمیری آن را در قرب الاسناد ذکر کرده (۴)و ابو حامد محمد غزالی بدان استناد جسته (۵)وعبد الرحمن سیوطی آن را در کتاب جامع الصغیر آورده است (۶) و آن حدیث این است “اکثر اهل الجنه البله”

مولوی در مثنوی خود سه بار به این حدیث استناد جسته است در دفتر سوم(۷) و چهارم (۸) و ششم(۹) و این بسامدی ، دلیل بر آن است که ذهن مولانا با این روایت درگیر بوده است ودر مقام معرفی بهشتیان ومومنان به کار گرفته است وتا حدودی می توان گفت با برداشت پیشینیان ازعرفا همسانی دارد(۱۰)

در کاوشی که صورت گرفته است در دیگر کتب مولانا ذکری از این حدیث نرفته است ولی در ولد نامه و مناقب العارفین که در شرح احوال و مواجید جلال الدین رومی است با نکاتی متفاوت از مثنوی این حدیث آمده و در رساله سپهسالار هم چیزی در این باره ذکر نشده است .

 در اینکه این حدیث از سوی پیامبر نقل شده است در دو مورد صراحتا به این که گفته پیامبر اسلام(ص) است در اشعار خود آورده است(۱۱) وقتی سخنی از پیامبر اسلام(ص)  در میان مردم و عرف جامعه شهرت یابد معمولا از این لفظ استفاده می شود چنان که فردوسی می گوید:

چنین گفت پیغمبر راستگوی        زگهواره تا گور دانش بجوی

  مرحوم دکتر بدیع الزمان فروزانفر در کتاب احادیث معنوی ذیل  بیت                 

گفت پیغمبر هستند از فنون            اهل جنت در خصومتها زبون

۳/۴۵۷۱

 روایت مذکور را با ذکر دو حدیث دیگر که مضامین یکسان دارند ، آورده است(۱۲) و استشهاد مولوی در دفتر چهارم (۱۳) و ششم(۱۴) را به همین روایات ارجاع داده اند و هیچگونه توضیحی در مورد صحت و سقم احادیث و محتوای آنها ابراز نکرده اند.

 

 ۲- برداشت ها از حدیث مذکور

۲/۱ – مولوی چنان که در بیت مورد بحث آمده است معنای حدیث پیامبراکرم (ص) را وارهانیدگی از شر فیلسوفی می داند

۲ /۲  – سلطان ولد در تفسیر حدیث مذکور می نویسد:این بدان معناست که عقل آدمی آن گاه کمال می یابد که خداوند خود را بر آدمی اشکار گرداند چنان که مستفیض از این فیض (۱۵) استعدادات عقلی خود را رها می کند وتحت سیطره این نور حیرت انگیز در می آید. درست همان گونه که کودک پنج ساله از دیدن معشوقی زیبا مدهوش نمی شود اما مرد بزرگسال با تأمل در زیبایی دلدار ،همه چیز را از یاد می برد . حالت بی عقلی بودن (حال ابله) هم احوال کمال یافته ترین اندیشه هاست  (۱۶)

  ۳/۲  – روزی حرم مولانا کراخاتون رضی الله عنها از سر این حدیث سوال کرد که اکثر اهل الجنه البله چه معنی دارد؟ فرمود اگر ابله نبودندی کی به جنت و انهار خرسند شدندی؟جایی که دیدار یارست چه جای جنت و انهارست؟ فرمود که اکثر اهل الجنه البله و علیون لذوی الالباب واین بیت را گفت:

در دوزخ اگر زلف تو در چنگ آید       از حال بهشتیان مرا ننگ آید

ور بی تو به صحرای بهشتم خوانند          صحرای بهشت در دلم تنگ آید(۱۷)

۴/۲ –  نیکلسون در مقدمه تفسیر خود از مثنوی می نویسد :

     برای فهم معنی عبارت آدم ساده لوح (ابله) در این حدیث شریف مقایسه شود با انجیل رساله برومیان  باب ۱۶ آیه ۱۹ در نیکویی دانا ودر بدی ساده دل باشید.(۱۸)

 

۵/۲  – برداشت نادرست از این حدیث سبب شده است که برخی در صدد تخطئه دانش اندوزی برآمده وساده فکری را جایگزین علم آموزی نمایند و چه بسا مخالفت ورزی پاره ای از فقیهان با فلسفه نیز ناشی از همین برداشت غلط باشد.

تحلیل نظرات

 پس از بیان پنج نظریه پیرامون حدیث مورد بحث ، به تحلیل هر کدام از آنها می پردازیم. نظریه اول که مستقیما مفاد بیت را در تعریف و تبیین حدیث بیان می کند (شر فیلسوفی) در موارد مختلف از اشعار مثنوی مستفاد می شود. این برداشت منطبق بر تفسیر غزالی از بلاهت در معنی نفی تفلسف است و مولوی کاملا آن را تأیید کرده است(۱۹)

 آن ماری شیمل در کتاب” شکوه شمس “به کار گیری این حدیث از طرف مولانا را برای فرو نشاندن متکلمان و فیلسوفان که حکمت دنیوی را بر حکمت دینی ترجیح می دهند می داند وبه نوعی این رویکرد را تأسی از غزالی بر شمرده است و می نویسد:

” حکمت دنیا تنها به کار افزودن اندیشه و خیالات باطل می آید در حالی که حکمت دینی فوق فلک می پرد … علوم دینی تا آن زمان که بر سطح بماند ومنحصرا به مسایل شرعی وبحث و جدلهای کلامی متوجه باشد نه تنها غیر ضروری بلکه خطرناک است (می توان به فتوای غزالی علیه همکاران متکلمش اندیشید) کسی که از روی تحقیق در تآویل باطل کلام الهی غرق می شود به مگس مانند است هم او بول خر و تصوراتش همچون خس است …..

 مولوی برای این که دعاوی این محققان را فرو نشاند حدیث زیر را نقل می کند.اکثر اهل الجنه البله (احا/ش/۳۰۳) مراد از ابله در اینجا آن است که علوم ظاهری دین را وسیله ایجاد زحمت قرار ندهی بلکه از وظایف دینی هم غفلت نورزی.(۲۰)

دکتر شهیدی نیز در شرح مثنوی خود ، کاربرد حدیث مذکورازجانب مولانا را تعریضی بر استلالیان و پیروان علوم نقلی می داند (۲۱)

 مولوی در جای جای مثنوی همواره فیلسوفان ومتکلمان را آماج حملات خود قرار داده و این را به عنوان یکی از پایه های اساسی جهان بینی عرفانی در تقابل با اندیشه های فلسفی مد نظر داشته است.(۲۲)

اگر عارفان ما با عقل خصومتی ورزیدند عقل چون وچراگر، شبه پرداز و یقیین زدایی بود که از اشکال لذت می برد نه از تسلیم و یقیین (۲۳) وعارفان همواره در پی تسلیم حق و فاصله گیری از شبهه افکنی های فلسفی بوده اند.

 به عقیده مولوی گوهر واقعی رابطه میان خدا و جهان را فقط از راه عرفان می توان شناخت از طریق بحث و استدلال عقلی نمی توان به آن معرفت پیدا کرد

بی تعلق نیست مخلوقی بدو                   آن تعلق هست بی چون ای عمو

زانکه فصل و وصل نبود در روان          غیر فصل و وصل نندیشد گمان

۴/۹۶-۳۶۹۵

مع الوصف مولانا در برخی موارد از راه تمثیل می کوشد این رابطه را تا حد امکان به زبان انسانی وصف کند.(۲۴)

   مولوی وبه پیروی او پسرش به علم لدنی ( کهف/۶۵  ) اعتقاد دارد و نه به علوم نقلی.اگر علم نقلی را که تنها روایت کردن خبر است پیش صاحب وحی الهی آوری مانند آنست که با وجود آب روان تیمم سازی که نه تنها واجب نیست بلکه شرع نیز آن را نهی می کند.چرا در جایی که به آب حیات ظاهر در مرشد روحانی دسترسی داری  از خاک خشک استفاده کنی

   حتی برتر از این آنگاه که آدمی چون فرشتگان بگوید لا علم لنا(ما نمی دانیم)کلام خداوندی علمناه (ما او را بیاموختیم)وی را نجات خواهد داد واگردر این مکتب الفبا نداند.همچو محمد(ص)پیامبر امی از نور حق سرشار خواهد شد(۲۵)

    از نظر مولانا بهترین تفسیر از حدیث مذکور همین است که  “بله ” در حدیث به معنی بی توجهی به توجیهات فلسفی و گریز از علم نقلی و عقلی و پیوستن به علم  وحیانی است .

   اگر مشکل بی یقیینی وبی غفلتی بشر امروز را چیزی بتواند حل کند همان میراث باستانی عرفانیست که از همان ابتدا این تردید را در عقلانیت داشته است (۲۶)

 در توجیه نظریه دوم باید گفت :

   فرزند مولانا ابلهی را نوعی فیض از جانب خدا می داند که سبب فرا رفتن از عقل آدمی و استعدادات عقلی است و حیرتی را در فرد ایجاد می کند . چنان که مولانا پس از بیان قصه کنعان فرزند نوح وسر پیچی او از سوار شدن بر کشتی رجوع به علم وحیانی  به جای علم نقلی را توصیه می کند و می گوید:

خویش ابله کن تبع می رو سپس            رستگی زین ابلهی یابی و بس

اکثر اهل الجنه البله ای پدر                 بهر این گفته ست سلطان البشر

زیرکی چون کبر باد انگیز توست         ابلهی شو تا بماند دل درست

ابلهی نه کاو به مسخرگی دو توست     ابلهی کاو واله و حیران هوست  (۲۷)

ابلهانند آن زنان دست بر                   از کف ابله وز رخ یوسف نظر

۴/۱۴۱۹-۲۴)

         تقابل زیرکی با ابلهی وحیرانی که در اشعار مولانا بسامد است نیازمند بررسی بیشتری است و از این تقابل بهتر می توان به معنای ابلهی پی برد. او به صراحت می گوید:

زیرکی بفروش وحیرانی بخر               زیرکی ظن است و حیرانی نظر

۱۴۰/۴ 

 چنان که استادش شمس تبریزی در مقالات می نویسد:

اغلب دوزخیان ، از این زیرکان(اند)، ازاین فیلسوفان، از این دانایان، که آن زیرکی حجاب ایشان شده، از هر خیالشان ده خیال می زاید، همچو نسل یأجوج، گاهی  گوید راه نیست، گاهی گوید اگر هست دور است،آری دور است، اما چون می روی از غایت خوشی دوری راه نمی نماید.(۲۸) 

در مجموع نظریه دوم برگشت به نظریه اول دارد.

اما برداشت سوم از حدیث که مولانا در پاسخ به پرسش همسرش بیان نمود به نظر این توجیه غریب می آید ولی با ذوق عرفانی و شطحی گونه عارفان سازگاری دارد.از طرفی چون مخاطب خاص هم در این برداشت لحاظ شده است بهتر می توان به ذوقی بودن آن پی برد.ولی در اشعار مولانا به این نکته اشارتی نرفته است.

 از طرف دیگر کرا خاتون هم معنای حدیث را در خواست نکرده است بلکه از سر حدیث پرسیده است. در نهایت می توان گفت که این برداشت ذوقی و شخصی است و با برداشتهای دیگر همخوانی ندارد.هر چند از عمق معنایی برخوردار است .

در رساله آداب سیر و سلوک مرحوم بیدآبادی در تفسیر حدیث مذکور آمده است:

منظور از بلها در حدیث کسانی هستند که در عبادات وطاعات خود مقصودی جز رسیدن به نعمتهای مادی را در نظرندارند ودر حقیقت عبادت را نوعی داد و ستد قرار داده از برای رسیدن به نعیم بهشتی(۲۹)

نگاه تاجر گرایانه به بهشت و نعمات بهشتی در تقسیم سه گانه حضرت امام حسین (ع) از عبادت نیزذکر شده است(۳۰)

 افلاکی هم در مناقب العارفین آورده است:

بهاء ولد روزآدینه در بلخ تذکیری می گفت : فرمود که روز قیامت حق سبحانه و تعالی جزای عمل صالح و اخلاق نیکو و احسان مومنان را حور و قصور جنات خواهد دادن….از ناگاه پیرمردی منحنی از گوشه مسجد برخاست و گفت: یا امام المسلمین امروز در این عالم بجز احوال ایشان مشغول شدیم و فردا به تفرج حور و قصور اکتفا کنیم پس حکایت دیدار چون خواهد بودن؟ در جواب فرمود که ای عزیز من  ، رموز حور و قصور از برای قصور فهمان عوامست والا اصل دیدار دوست است و آن دیدار نامها دارد .از هر مصنوعی صانع را مشاهده می کند و از هر ذره دیدار آفتاب حقایق را مطالعه نمایند.(۳۱)

 نظریه چهارم در قیاس با آیات انجیل با نگاهی اخلاقی قابل ارزیابی است.که ابلهی بهشتیان را بی توجهی و رویگردانی از رذایل اخلاقی می داند.چرا که ابلهی در این امور موجب سعادت آدمی می گردد.البته در کهن ترین کتاب حدیثی شیعه در توضیح حدیث نیز به این نکته که ظاهرا سخن راوی است ، اشارت رفته است آنجا که می گوید : یعنی بالبله المتغافل عن الشر، العاقل فی الخیر و الذین یصومون ثلاثه ایام فی کل شهر”(۳۲)مراد از بله کسانی هستند که از شر دوری می جویند و به کار خیر می پردازند و هر ماه سه روز روزه می گیرند.

کمپیس نیز در کتاب اقتدا به مسیح می نویسد:     

اگر دوست داری که راهب شوی ، قانع و راضی باش که به خاطر مسیح احمق شمرده شوی / اول قرنتیان ۴/۱۰(۳۳)   

شمس تبریزی نیز در مقالات گوید:

هر چند نفس تأویل کند ، تو خویشتن را ابله ساز ، که ان اکثر اهل الجنه البله(۳۴)

  شاید در جمع بین نظریه اول و چهارم بتوان به این نتیجه رسید که مراد از شر فیلسوفی همان توجیه کارهای زشت اخلاقی است که از سوی آدمیان صورت می گیرد و انسان برای نجات از وجدان ملامت گر خود در صدد تأویل کارهای ناسفته خود بر می آید.

      اما در آخرین نظر که به برداشت نادرست از حدیث اشارت رفت ،با بیتی از شیخ محمود شبستری پیرامون حدیث “علیکم بدین العجائز” وتبیین آن توسط محمد لاهیجی در شرح  گلشن راز، آن را تحلیل می کنیم.

     شبستری در گلشن راز می گوید:

چه کردی فهم از این دین العجائز       که بر خود جهل می داری تو جائز

                                                    بیت/۱۸۲

 محمد لاهیجی گیلانی در شرح گلشن راز می نویسد:یعنی از حدیث علیکم بدین العجائز چه فهم کردی که بر خود جهل جایزمی داری و در معرفت الهی سعی و اجتهاد نمی نمایی مگر که چنین دانسته ای که تفکر در معرفت الهی ممنوع است وقصد حضرت نبی (ص)آن است که چنانچه عجائز را قدرتی بر تفکر و استدلال نیست شما نیز به دین ایشان باشید.  به آن معنی که طلب معرفت یقیینی ننمایید و اقتصار به مجرد تقلید بکنید و به واسطه این فهم کج ،خذلان جهل به خود راه داده ودر راه طلب به قدم سعی  نمی روی .

 بدان که حقیقت معنی این حدیث آن است که در جمیع احکام شرعیه از مأمورات و منهیات که دین عبارت از اوست باید که به طریق انقیاد و متابعت همچو عجائز باشند و به عقل و هوای نفس تصرفی در آن ننمایند وبی ضرورت تاویلی که خلاف ظاهر باشد نکنند که حکمت احکام شرعیه به مجرد عقل دریافت نمی شود نه آنکه ترک تفکر در معرفت الله نمایند و از طلب باز ایستند و همچو عجائز در خانه تقلید محض ساکن شوند (۳۵)

       با توضیحات شارح گلشن راز ،این حدیث نیز به برداشتی که مولانا از حدیث ” اکثر اهل الجنه البله ” دارد نزدیک می شود و می توان آن را در راستای حدیث مورد بحث دانسته و به عنوان مویدی لحاظ نمود.

 

نتیجه

 بنابراین حدیث اکثر” اهل الجنه  البله “دلیل برآن است که بیشتر مومنان دینشان را به حسب تقلید از پیامبر گرامی اسلام (ص) و امامان (ع)و عارفان گرفته اند نه اینکه از طریق استدلال بدان دست یافته اند.  

 البته ذکر واژه” اکثر ” در حدیث خود دلیلی است که برخی هم از راه استدلال ودریافت عقلانی به بهشت راه می یابند.و اهل نجات می شوند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱-       اقتدا به مسیح ص ۵۶ پاورقی مترجم

۲-      امرنا معاشر الانبیاء ان نکلم الناس علی قدر عقولهم (الاحیاء ج ۱ ص ۱۴۴)

۳-      فصوص الحکم ص۲۰۴

۴-      قرب الاسناد ص ۷۵ – ابن بابویه قمی نیز در کتاب معانی الاخبار این حدیث را به نقل از حمیری ذکر کرده است ص ۲۰۳

۵-      احیا ءالعلوم ج ۴ ص ۱۲۶

۶-      جامع الصغیر ج۱ ص۱۱۳ و ج۳ ص۵۲۲    

۷-      مثنوی  ۳/۴۵۷۱

۸-      مثنوی۴/۱۴۱۹

۹-      مثنوی ۶/۲۳۷۰

۱۰-  مانند غزالی و محقق ترمذی

۱۱-  مثنوی ۴/۱۴۲۰   ۶ /۲۳۷۰

۱۲-  احادیث مثنوی ص ۱۰۳  

۱۳-  همان ص  ۱۱۶

۱۴-  همان ص۲۰۶  

۱۵-  فیض مفدس در تصوف تجلیات آسمانی است که موجب ظهور چیزی است که در خارج وجود استعدادت آن اعیان را تقاضا کرده است( اصطلاحات صوفیان ص ۳۲۵ – همچنین رجوع شود به حافظ نامه ج۱ ص ۵۷۲)

۱۶-  ولدنامه/۲۰۹   

۱۷-  مناقب العارفین ج۱ ص ۳۹۶

۱۸-  مقدمه رومی ص ۱۷۴ . در شرح مثنوی خود نیز ابلهان را به ساده لوحان و گولان ترجمه کرده است (شرح مثنوی ج۱ ص ۴۰۹

۱۹-  قصه ارباب معرفت ص۱۷۴   – پدر مولانا نیز گاه در اثنای موعظه به مذمت مذهب حکمای یونان پرداخته و آنان را اهل نجات نمی داند. (رساله سپهسالار ص۱۰)

۲۰-  شکوه شمس ص  ۴۱۵

۲۱-  ر. ک به شرح مثنوی – جعفری ۱۴/۱۳۱ و کریم زمانی ۶/ ۶۲۹

۲۲-  شرح مثنوی ج ۶ص ۲۰۹

۲۳-  فربه تر از ایدئولوژی ص۳۵۳

۲۴-  مقدمه بر عرفان مولانا- ویلیام چیتیک به نقل از گنجینه معنوی مولانا ص ۷۲

۲۵-  شکوه شمس ص ۴۱۶

۲۶-  فربه تر از ایدئولوژی ص۳۶۳

۲۷-  – محقق ترمذی استاد عرفان مولانا در بیان حدیث مذکور درست به همین نکته اشاره کرده و می نویسد:فرق است میان کسی که او از اصل ابله باشد ومیان آن کس که او عقل بزرگی دید عقل خرد خود را باخت وخود را ابله ساخت و او ابله طرار ربانی باشد (معارف ص ۳)

۲۸-  مقالات شمس ج ۱ص ۱۴۵

۲۹-  آداب سیر و سلوک ، بیدآبادی 

۳۰-  ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید و ان قوما عبدوه شکرا فتلک عباده الاحرار (میزان الحکمه ج ۶ ص ۱۷)

۳۱-  مناقب العارفین ص۲۴۱

۳۲-  قرب الاسناد حمیری ص ۷۵

۳۳-  اقتدا به مسیح ص ۵۶

۳۴-  مقالات شمس ج ۱ص ۱۴۵

۳۵-  مفاتیح الاعجازص ۱۶۲

 

 

منابع

 ۱-      قرآن کریم

۲-      نهج البلاغه

۳-      احادیث و قصص مثنوی ، تالیف دکتر بدیع الزمان فروزانفر ، ترجمه کامل و تنظیم مجدد ، حسین داودی،انتشارات امیر کبیر ، چاپ دوم ۱۳۸۱

۴-      احیاء علوم الدین ، ابوحامد محمد غزالی، امیر کبیر،چاپ سوم ۱۳۸۲

۵-      اصطلاحات صوفیان(مرآت عشاق) ، مقدمه وتصحیح و تعلیقات مرضیه سلیمانی،انتشارات علمی و فرهنگی ، چاپ دوم ۱۳۹۰

۶-      اقتدا به مسیح، توماس .ا. کمپیس ، ترجمه سعید عدالت نژاد- طرح نو۱۳۸۳

۷-      تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی ، محمد تقی جعفری، اسلامی ،تهران ۵۷-۱۳۴۶

۸-      حافظ نامه ، بهاء الدین خرمشاهی ، انتشارات علمی و فرهنگی ، چاپ نوزدهم ۱۳۸۹

۹-      دیوان شمس ، جلال الدین محمد بلخی ، با تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات بهنود ، چاپ سوم ۱۳۹۲

۱۰-  رساله آداب سیر و سلوک، محمد بید آبادی، مجله پیام حوزه ۱۳۷۲

۱۱-  رساله سپهسالار،فریدون بن احمد سپهسالار ،مقدمه ،تصحیح و تعلیقات محمد افشین وفایی، تهران ،سخن ۱۳۸۵

۱۲-  شرح جامع مثنوی ، کریم زمانی ،اطلاعات، چاپ بیست و دوم۱۳۹۲

۱۳-  شرح مثنوی شریف ، دکتر جعفر شهیدی ،علمی و فرهنگی ، چاپ پنجم  ۱۳۹۰

۱۴-  شرح مثنوی معنوی مولوی، رینولد الین نیکلسون، ترجمه و تعلیق از حسن لاهوتی، انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ چهارم۱۳۸۹

۱۵-  شکوه شمس ،آن ماری شیمل، مترجم حسن لاهوتی ، انتشارات علمی و فرهنگی ، چاپ ششم ۱۳۸۹

۱۶-  فربه تر از ایدئولوژی، عبد الکریم سروش ، موسسه فرهنگی صراط ، چاپ دوم ۱۳۷۳

۱۷-  فصوص الحکم ، ابن عربی به تصحیح ا. عفیفی . قاهره ۱۹۴۶

۱۸-  فیه ما فیه ، مولانا جلال الدین محمد بلخی ، تصحیح و توضیح دکتر توفیق سبحانی ، کتاب پارسه، چاپ دوم ۱۳۸۹

۱۹-  قرب الاسناد ، ابوالعباس عبدالله حمیری ، موسسه آل البیت، ۱۴۱۳

۲۰-  قصه ارباب معرفت ،عبد الکریم سروش ، موسسه فرهنگی صراط ، چاپ دوم ۱۳۷۳

۲۱-  گنجینه معنوی مولانا ، ترجمه و تحقیق شهاب الدین عباسی ، مروارید ، چاپ چهارم ۱۳۸۹

۲۲-  مثنوی معنوی ، جلال الدین محمد بلخی ، بر اساس نسخه رینولد نیکلسن، اشارات طلایی چاپ اول ۱۳۹۰

۲۳-  مجالس سبعه ،با تصحیح دکتر توفیق سبحانی، نشر قطره چاپ دوم ۱۳۸۹

۲۴-  مکتوبات مولانا جلال الدین رومی، با تصحیح دکتر توفیق سبحانی،نشر دانشگاهی،چاپ اول ۱۳۷۱

۲۵-  مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، محمد لاهیجی ، مقدمه محمد رضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ، انتشارات زوار، چاپ اول۱۳۷۱

۲۶-  ،مقالات شمس تبریزی، شمس الدین محمد تیریزی، تصحیح و تعلیق محمد علی موحد، خوارزمی، چاپ چهارم ۱۳۹۱

۲۷-  مقدمه رومی و تفسیر مثنوی معنوی ، رنالد آلن نیکلسون، ترجمه و تحقیق آوانس آوانسیان، نشر نی ،چاپ سوم ،۱۳۸۲

۲۸-  معارف، سید برهان الدین محقق ترمذی ، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزانفر ، مرکز نشر دانشگاهی ، چاپ دوم ۱۳۷۷

۲۹-  مناقب العارفین، شمس الدین احمد افلاکی، به کوشش تحسین یازیچی ، دنیای کتاب،چاپ چهارم ۱۳۶۲

۳۰-  میزان الحکمه، محمد محمدی ریشهری، دفتر تبلیغات اسلامی ،قم، چاپ اول ۱۳۶۲

۳۱-  ولد نامه ، محمد بن محمد سلطان ولد، تصحیح جلال الدین همایی،به اهتمام ماهدخت بانو همایی، ،نشر هما ،۱۳۷۶

 

 

مقالات دیگر از این نویسنده:

تئوری اقتباس قرآن

نقد حدیث: العلم علمان علم الادیان و علم الابدان

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
مرادی
مرادی
دی ۲۹, ۱۳۹۴ ۷:۱۹ ب٫ظ

سلام جناب معرفت جو ترتیب آیات در سوره بقره را دقیقا ملاحظه بفرمایید. قبل از ابتلای خوردن یا نخوردن از درخت مورد اشاره خداوند به انسان علم اسماء بسیاری عطا کرد.بنابراین ستوده شدن بلاهت در میان نیست: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَ‌ضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَـٰؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿٣١﴾بقره آن درخت معرفت نبوده است.بسادگی خوردن از آن درخت موجب میشده است آدم و همسرش به عورات هم آگاه شوند.یعنی به خاصیتی در جسم خود آگاه شوند…با عواقبی پر دردسر…خداوند هشدار داده بود. هشدار خداوند پس از عصیان ابلیس و سجده نکردن بوده است و معرفی او… مطالعه بیشتر»

معرفت جو
معرفت جو
دی ۲۹, ۱۳۹۴ ۹:۰۰ ق٫ظ

با سلام و احترام
درست است. آری ، کاملا درست است. براساس روایاتی، آن میوه ممنوعه که آدم و حوا از آن تناول کردند، میوه درخت معرفت بود. یعنی معرفتی که یافتند موجب هبوط آنان شد.
پس اگر ابله باشیم به بهشت برمیگردیم.
با این مقاله ، معنای میوه ممنوعه و درخت معرفت را یافتم. بسیار سپاسگزارم.

عباس فضلی
عباس فضلی
دی ۲۵, ۱۳۹۴ ۶:۰۶ ب٫ظ

نه آنچه جناب ارجمند فرموده اند مراد است و نه استناد آقای نیما به اشعار مولانا بلکه در این مقاله بحث پیرامون حدیثی است که از پیامبر نقل شده است در صورت صحت حدیث مولانا چه برداشتی از این حدیث دارد.

نیما
نیما
دی ۲۵, ۱۳۹۴ ۱۰:۰۷ ق٫ظ

گفت عیسی یا رب این اسرار چیست؟ میل این ابله در این گفتار چیست؟ چون غم خود نیست این بیمار را چون غم جان نیست این مردار را چون که عیسی دید که آن ابله رفیق جز که استیزه نمی داند طریق گفت خاموش که این کار تو نیست لایق انفاس و گفتار تو نیست کان نفس خواهد ز باران پاکتر وز فرشته در روش چالاکتر عمرها بایست تا دم پاک شد تا امین مخزن افلاک شدشاید یکی از بهترین تمثیلات مولانایی رفاقت عیسی با ابلهی باشد که مرزهای نبوغ و جنون را نشان میدهد، کسیکه قایل به نخبه گرایی… مطالعه بیشتر»

ابوالفضل ارجمند
ابوالفضل ارجمند
دی ۲۳, ۱۳۹۴ ۱۱:۴۵ ب٫ظ

قرآن می‌گوید: أکثرهم لایعقلون.
درد پیامبر بی‌عقلی بود. و شاعر به پیامبر دروغ می‌بندد و می‌گوید: اکثر اهل الجنه ابلهون!

قرآن از بی‌عقلی انتقاد می‌کند و شاعر از بی‌عقلی تمجید. شاید به همین علت است که قرآن می‌گوید: الشعراء یتبعونهم الغاوون. گمراهان از شاعران پیروی می‌کنند.

دیوانگان و ابلهان به بهشت شاعران وارد می‌شوند.

5
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx