فلسفه لاجوردی سهراب
نیما افراسیابی: «در سپهر سپهری»، دکتر دباغ، به دنبال ارائه یک نگرش به هستی است، سوی معنویت گمشده در زندگی روزمره و البته با توجه به زیستجهان عالم راززدایی شده کنونی. از این منظر، به نظر میرسد، او در ارائه نگاه مذکور، موفق بوده است. در این میان با نکتهسنجی قابل توجهی (و البته با نگاهی انتقادی)، به نیکی سپهری یکی از الگوهای «عرفان مدرن»، جهت پرواز در سپهر یادشده، در نظر گرفته شده است.
گزارش روزنامه اعتماد از رونمایی کتاب «در سپهر سپهری»
مصطفی کریمی: هشتم خردادماه ۱۳۹۳، جلسه رونمایی، نقد و بررسی کتاب «در سپهر سپهری» (نوشته سروش دباغ)، در موسسه فرهنگی و هنری علیمرادیان برگزار شد، تا به سپهریپژوهیها و ایده «عرفان مدرن» سروش دباغ، که در چند سال اخیر مورد توجه بوده است؛ پرداخته شود. در این جلسه، مصطفی ملکیان و نیما افراسیابی به بازخوانی انتقادی این کتاب خواندنی و نسبت سپهری و زیست معنوی در جهان مدرن پرداختند.
شایان توجه بود که در این جلسه آرای سه نسل متفاوت از جامعه روشنفکری ایران ارائه شد، مصطفی ملکیان نقد و نظر خود را نسبت به کتاب یکی از روشنفکران نسل بعد از خود ارائه کرد و نیما افراسیابی نیز، ملاحظات خود را نسبت به کتاب یکی از روشنفکران نسل قبل از خود مطرح کرد. در میان روشنفکران ایرانی، رویکرد ملکیان (به عنوان یکی از موثرترین روشنفکران معاصر)، در اهمیت دادن به اندیشمندان نسلهای بعد از خود، اگر نگوییم بینظیر است، حقیقتا کمنظیر است. امید است روشنفکران دیگر نیز این رویکرد مبارک و سازنده مصطفی ملکیان را پی بگیرند. بانیان برگزاری این جلسه، انتشارات صراط، موسسه معرفت و پژوهش، موسسه سروش مولانا، موسسه فرهنگی، هنری علیمرادیان و نشر نگاه معاصر بودند و متن ذیل، خلاصهیی از سخنرانیهای ملکیان و افراسیابی در جلسه مذکور است.
****
قسمت اول این گزارش( مربوط به سخنرانی استاد مصطفی ملکیان) را در اینجا بخوانید.
****
فلسفه لاجوردی سهراب
نیما افراسیابی، پژوهشگر حوزههای فلسفه، هنر و عرفان، نیز در سخنرانی خویش به بازخوانی انتقادی کتاب «در سپهر سپهری» پرداخت. او گفت: قبل از نشر کتاب خواندنی «در سپهر سپهری»، طبق گفتوگویی که با دکتر دباغ عزیز داشتم، قرار شد بنده موخرهیی بر این کتاب بنویسم که بازخوانی انتقادی ۱۸ مقالهیی باشد که در آن قرار میگیرند. اما فرآیندی که چاپ اول کتاب طی کرد، تا به موقع به نمایشگاه اخیر کتاب برسد، باعث شد که این کتاب با ۱۲مقاله و بدون موخره بنده و مقدمه دکتر دباغ منتشر شود. به امید خدا، در چند ماه آینده که ویراست دوم این کتاب منتشر میشود، هم آن شش مقاله اضافی را خواهد داشت و هم موخره بنده و هم مقدمه دکتر دباغ را. مقاله/ موخره بنده نیز اکنون، تحت عنوان «سروش سپهری»، در سایت رسمی دکتر دباغ و سایت فرهنگی نیلوفر و چند سایت دیگر در دسترس است که در واقع، سخنرانی بنده تقریبا خلاصهیی فشرده از آن مقاله است و دوستان برای موارد تکمیلی میتوانند به مقاله «سروش سپهری» مراجعه کنند.
به نظر من، بازخوانی انتقادی این کتاب باید در دو بخش کلی صورت پذیرد، یکی «سپهریپژوهیهای مستقیم»، یعنی سپهریپژوهیهای دکتر دباغ که در آنها به شکل مستقیم به تامل نسبت به آرا و احوال سپهری پرداخته شده است. و دیگری «طرحوارهیی از عرفان مدرن» که تحت تاثیر سپهریپژوهیهای اخیر نگاشته شده است. بر این اساس، افراسیابی «سپهریپژوهیهای مستقیم» را در ۱۵ مفهوم و موضوع و «طرحوارهیی از عرفان مدرن» را در ۱۰ مفهوم و موضوع؛ طبقهبندی، معرفی و تبیین کرد. سپس او گفت: تا اینجا عرایض بنده مربوط به معرفی «در سپهر سپهری» بود، اکنون به بخش بعدی، که مربوط به نقد و پیشنهادهای بنده است، بپردازیم. بنده با بیشتر مطالبی که در بخش قبل معرفی، طبقهبندی و تبیین کردم، یا موافق هستم، یا حداقل مخالفتی با آنها ندارم و آنها را قابل تامل /یا معرفتبخش/ یا رهگشا میدانم. حال، به مواردی میپردازم که یا موافق آنها نیستم؛ که نقد مربوط به آنها را مطرح میکنم، یا اینکه بیان فعلی بخشی از «در سپهر سپهری» را کافی نمیدانم، در نتیجه از دیدگاه خود برای آنها پیشنهاد تکمیلی ارائه میکنم که شاید مناسب باشد، دکتر دباغ عزیز، در ادامه پروژه سپهریپژوهی خویش، به موارد مذکور بیشتر بپردازد. این موارد شامل ۲۳ نقد و پیشنهاد است.
از میان ۲۳ نقد و پیشنهادی که افراسیابی مطرح کرد، هشت مورد در این گزارش آمده است: یک، به نظر میرسد، برخی «آشناییزداییهای» سپهری، احتمال رسیدن به نسبیتگرایی فرهنگی /یا نسبیتگرایی اخلاقی را دارا هستند. از آنجا که دکتر دباغ، نسبیتگرایی معرفتشناختی را موجه نمیداند، شاید مناسب باشد؛ او در ادامه سپهریپژوهی خویش به این موضوع مهم نیز بپردازد. حال که او به ویژگیهای «عرفان مدرن» پرداخته است، نیکو خواهد بود به تضادی که ممکن است بین داوری اخلاقی و معرفتشناسی برخی عرفا به وجود بیاید، نیز بپردازد. به عبارت دیگر، معرفتشناسی برخی عرفا، نظرا /یا عملا حکم به تعطیلی داوری اخلاقی میدهد، که به نظر میرسد، جهاناندیشگی دکتر دباغ، که در حوزه اخلاق خود را «واقعگرا» میداند، به تعطیلی داوری اخلاقی حکم نخواهد داد.
دو، ایشان به موضوع قابل تامل تاثیر گرفتن سپهری از کربن اشاره میکند، ولی این موضوع را چندان تبیینی نمیکند و مستندی برای آن ارائه نمیدهد. امید است در سپهریپژوهیهای آینده، این موضوع (و در کل، تاثیر گرفتن سپهری از اندیشمندان معاصر، از منظر
«عرفان مدرن») بسط بیشتری یابد.
سه، به نظر میرسد، متافیزیک «عرفان مدرن»، به روایت دکتر دباغ، فقط مبتنی بر «متافیزیک نحیف شده» است، که به نظر نمیرسد، این حصر چه به لحاظ منطقی-پیشینی و چه به لحاظ تجربی-پسینی، موجه باشد.
چهار، به نظر میرسد، زندگی عارفانه شامل حداقل سه مولفه است: سیر و سلوک عرفانی یا روش عرفانی، التزام به یک سلسله آموزههای عرفانی و تجربه عرفانی. حال با وجود اینکه، دکتر دباغ، «عرفان مدرن» را ذیل «دینداری تجربتاندیش» صورتبندی میکند و در تبیین نظام فکری خویش، از سپهری به عنوان سالک مدرنی که در
«سلوک شعر» او نقش تجربه مواجهه با امر متعالی، بسیار پررنگ است، سود میبرد ولی عملا در سلسله مقالات «طرحوارهیی از عرفان مدرن»، «تجربه عرفانی» نقش چندان برجستهیی ندارد و به موانع موجود بر سر راه انسان مدرن، سوی «تجربههای مواجهه با امر متعالی» کمتر پرداخته شده است. و در این میان اگر مواردی هست بیشتر توصیفی است تا گزارههای تجویزی.
پنج، در تبیین «فلسفه لاجوردی سپهری»، اشاره شده است که: «این سخنان با ایدههای هایدگر متاخر که از سوبژکتیویسم دکارتی عبور میکند و متضمن مواجهه پیشامفهومی با هستی است، قرابت قابل تاملی دارد». در این میان، شاید بهتر باشد، حداقل به دو تفاوت عمده و ریشهیی هایدگر و سپهری پرداخته میشد: یک، در فلسفه هایدگر، گویی یک پارادایم شیفتی از «موجود»، به «وجود» دیده میشود، که ظاهرا «فلسفه لاجوردی سپهری» (و مولفههای اخلاقی «عرفان مدرن») با آن نسبتی ندارد. دو، «فلسفه لاجوردی سپهری» در بستر «آشتی با طبیعت» شکل میگیرد که تقریبا فلسفه هایدگر با آن بیگانه است.
شش، به نظر میرسد، «طرحوارهیی از عرفان مدرن» به دنبال جمع سازگار «خودآیینی کانتی» و «دگرآیینی لویناسی» است. ولی چندان به توجیه جمع سازگار آنها پرداخته نشده است.
هفت، در «طرحوارهیی از عرفان مدرن»، تجربه عرفانی، بیشتر ناظر به «امر قدسی غیرمتافیزیکی» در نظر گرفته شده است، ولی چندان روشن به تبیین ویژگیهای این «امر قدسی غیرمتافیزیکی» پرداخته نشده است.
هشت، دکتر دباغ، به تبیین تفاوتهای جهان جدید و جهان قدیم، حداقل از دو حیث وجودشناختی و معرفتشناختی، پرداخته است. ولی چندان به نسبت «عرفان مدرن» و انقلابهای گستردهیی که در علم و فلسفه رخ داده است، نمیپردازد. به عبارت دیگر، آموزههای وجودشناختی و معرفتشناختی «عرفان مدرن»، هم نیاز به تبیین بیشتر دارد و هم توجیه بیشتر.
پس از آنکه نیما افراسیابی، ۲۳ نقد و پیشنهاد خود را نسبت به کتاب «در سپهر سپهری» طرح کرد، گفت: در کل، به نظر میرسد، سپهری که شاعری «دیریاب» است، «در سپهر سپهری»، نزدیکتر دیده میشود. و اینکه، مجموعه مقالات سپهریپژوهی پیشرو، با آن همه استشهادات و توضیحات نیکو، در واقع، گونهیی گزیده و شرح «هشت کتاب» نیز است و در بیشتر موارد استشهادات مطابق واقع و موجه به ابیات سپهری ارائه شده است.
«در سپهر سپهری»، دکتر دباغ، به دنبال ارائه یک نگرش به هستی است، سوی معنویت گمشده در زندگی روزمره و البته با توجه به زیستجهان عالم راززدایی شده کنونی. از این منظر، به نظر میرسد، او در ارائه نگاه مذکور، موفق بوده است. در این میان با نکتهسنجی قابل توجهی (و البته با نگاهی انتقادی)، به نیکی سپهری یکی از الگوهای «عرفان مدرن»، جهت پرواز در سپهر یادشده، در نظر گرفته شده است. سپهریای که از رهگذر «درآمیختگی با زمانهاش، به سیاق خاص خودش عارف بود». او که «با زورق قدیمی اشراق تا تجلی اعجاب پیش میراند». هم او که «در بیداری لحظهها»، به دنبال «نردبانی است که از آن، عشق میرفت به بام ملکوت». او که «شعرش، شرقی است از دریچه غرب و زبانهای غربی». سهرابی که برای مخاطبانش «پنجرهیی در مرز شب و روز» میگشاید. هم او که پی «تراویدن راز ازلی»، «پنجره به پهنای جهان میگشاید» و او که «اوجی صدایش میزد.»
در این ارتباط :
دریافت فایل صوتی جلسه رونمایی، نقد و بررسی کتاب «در سپهر سپهری»
ملکیان: سپهری از چهرههای معنوی روزگار ما است