تصدیق (۹): یونس و عیسی
ابوالفضل ارجمند: عیسی به یهودیانی که معجزه میخواستند خبر داد که مانند یونس که سه شبانهروز در شکم ماهی بود، او هم سه شبانهروز در دل زمین خواهد بود و سپس از قبر بر خواهد خواست (متی ۱۲: ۳۸ تا ۴۱). بر اساس نقل انجیل، عیسی مُرد و دفن شد و مرگ او را همه دیدند. سپس زنده شد و از قبر بیرون آمد، اما رستاخیز او را همه ندیدند. طبیعی بود که بر سر مرگ یا زندگی او اختلاف نظر پیدا شود. بعضی میگفتند او مرده است و بعضی میگفتند او زنده است. نویسنده در مقالهای با عنوان «عیسی مصلوب شد»، این پارادوکس را بررسی کرده است. داستان یونس هم میتواند به رفع این ابهام کمک کند و سازگاری قرآن و انجیل را در داستان قتل عیسی نشان دهد.
خدا به یونس مأموریت داد که به نینوا برود و پیامش را به مردم نینوا ابلاغ کند، اما یونس از فرمان خدا سرپیچی کرد و سوار کشتی شد تا به شهری دیگر برود. خدا باد شدیدی فرستاد و دریا توفانی شد. نزدیک بود کشتی غرق شود. یونس نزد ملوانان اعتراف کرد که وقوع توفان به علت گناه اوست و خودش از آنان خواست که او را به دریا بیندازند تا دریا آرام شود (عهد عتیق، یونس ۱: ۱۲). ملوانانِ وحشتزده که نمیخواستند مرتکب قتل یونس شوند، کوشیدند کشتی را به ساحل برسانند، اما موفق نشدند. ناچار یونس را به دریا انداختند، در حالی که دعا میکردند خدا مجازاتشان نکند:
۱: ۱۴. «خدایا ما را برای گرفتن جان این مرد هلاک نکن و خون بیگناه را به گردن ما نینداز، چون این خواست تو بوده است».
۱: ۱۵. پس یونس را گرفتند و در دریا انداختند و دریای خروشان آرام شد.
۱: ۱۶. آن مردان که بسیار ترسیده بودند، برای خدا نذر و قربانی کردند.
۱: ۱۷. خدا ماهی بزرگی را فرستاد تا یونس را ببلعد، و یونس سه روز و سه شب در شکم ماهی بود.
از دیدگاه ملوانان یونس غرق شد، اما واقعیت این بود که یونس به خواست خدا زنده ماند. در حالت عادی انداختن یک انسان در دریای توفانی به غرق شدن او منجر میشود. بلعیده شدن توسط یک جانور هم کار را تمام میکند، اما یونس نه غرق شد، نه در شکم ماهی مرد. او در عمق دریا زنده مانده بود و در شکم ماهی این گونه دعا میکرد:
۲: ۲. «در مصیبت خدا را خواندم و او اجابت کرد. از عالم مرگ کمک خواستم و صدایم را شنید.
۲: ۳. تو مرا به عمق دریا افکندی. سیلابها احاطهام کردند و در امواج غرق شدم.
۲: ۴. با خود گفتم که مرا از نظر انداختهای، اما باز هم به خانهی مقدست چشم دوختم.
۲: ۵. به اعماق آب فرو رفتم و علفهای دریایی دورم پیچیدند.
۲: ۶. تا پای کوهها پایین رفتم و درها به رویم بسته شد، اما تو ای خدا مرا از گودال مرگ رهاندی.
۲: ۷. در آستانهی مرگ تو را ای خدا به یاد آوردم و دعایم به خانهی مقدست رسید.
۲: ۸. کسانی که به بتها رو میکنند، از رحمت تو دورند.
۲: ۹. اما من همراه با دعای شکرگزاری برای تو قربانی میکنم و نذرم را میپردازم، چون نجات از سوی توست».
۲: ۱۰. خدا به ماهی فرمان داد و ماهی یونس را از دهانش بیرون انداخت و به ساحل افکند.
این ماجرا بر هرکس دیگری رفته بود، مرده بود. چه کسی پس از غرق شدن در دریای توفانی و خورده شدن توسط جانوری دریایی زنده مانده است و پس از سه شبانهروز از عمق دریا به ساحل برگشته است؟ همین ماجرا بر عیسی هم رفت و زنده ماند، با این تفاوت که عیسی خودش از قبل وقوع آن را به عنوان آخرین معجزه خبر داده بود. اما روحانیان یهودی این معجزه را هم مانند دیگر نشانههای صداقت عیسی کتمان کردند. آنان پس از قتل عیسی نزد حاکم رفتند و گفتند: به یاد داریم که وقتی آن دروغگو زنده بود میگفت که بعد از سه روز زنده میشود. دستور فرمایید که دخمهی قبر تا روز سوم محافظت شود، تا شاگردان شبانه او را ندزدند و به مردم نگویند که مرده زنده شده است (متی ۶۲: ۲۷ تا ۶۴: ۲۷).
در قرآن آمده است که یهودیان در معجزهی تولد عیسی به مریم بهتان زدند: وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَىٰ مَرْیَمَ بُهْتَانًا عَظِیمًا. بنا به انجیل، یهودیان معجزهی رستاخیز عیسی پس از مرگ او را هم تکذیب کردند و عیسی را دروغگو خواندند. آنان گفتند که جسد عیسی از قبر دزدیده شده است. عیسی زنده شده بود، اما یهودیان اصرار میکردند که او را کشتهاند. یهودیان با اصرار بر قتل عیسی یکی دیگر از آیات الهی را تکذیب کردند: وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰکِن شُبِّهَ لَهُمْ. تولد و مرگ عیسی معجزه بود و یهودیان در هر دو مورد پس از وقوع معجزه با «قولشان» آیات الهی را تکذیب کردند.
باور به اینکه کسانی مانند یونس یا عیسی پس از وقایعی که بر آنان رفت زنده مانده باشند دشوار است. اصرار یهودیان بر اینکه عیسی را کشتهاند برای این بود که نمیخواستند معجزهی زنده شدن یا زنده ماندن او را بپذیرند. موضع یهودیان پس از قتل عیسی مانند این بود که ملوانان پس از مدتی خبر زنده ماندن یونس را بشنوند یا خودشان یونس را زنده ببینند و باور نکنند که او یونس است، چون از نظر خودشان او را کشته بودند.
داستان یونس بار دیگر نادرستی ادعای عصمت پیامبران را هم نشان میدهد. در اینجا میبینیم که به علت تمرد یک پیامبر از فرمان خدا، دریا توفانی شد و نزدیک بود کشتی غرق شود. یونس با نافرمانی خود خدا را به خشم آورده بود. او را به دریا انداختند تا خشم خدا آرام شود و سرنشینان کشتی نجات پیدا کنند! یونس چنان مغضوب خدا شد که حضورش در کشتی برای مسافران خطرناک بود و میتوانست باعث هلاکتشان شود! طنز داستان اینجاست که بر خلاف کشتی نوح که اگر مردم سوارش میشدند نجات مییافتند، این بار یونس باید از کشتی بیرون انداخته میشد تا مردم نجات پیدا کنند!
پیامبران هم بشری مانند دیگران بودند و درست مانند دیگران ممکن بود به گناه و اشتباه بیفتند. ادعای عصمت، مصداق غلو و مقدمهی شرک است و قدیسان و معصومین را به خدایانِ واسطهی خالق و خلق تبدیل میکند. اگر بدانیم که آموزگاران دین خودشان هم به رحمت و مغفرت الهی نیاز دارند، نیازی نخواهیم دید که آنان را در نیایشها و دعاهای خود واسطه کنیم تا به خدایی برسیم که از هر کسی به ما نزدیکتر است. جالب است که قرآن به محمد تذکر میدهد که مانند صاحب ماهی نباشد، یعنی کار غلط پیامبری مانند یونس میتواند عبرتی برای دیگران باشد و نباید از هر اشتباهی که از پیامبران سر زده است پیروی کرد: فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَکْظُومٌ.
مانند بسیاری از داستانهای دیگر که در کتابهای عهد عتیق و انجیل با تفصیلات بسیار نقل شده است، روایت قرآنی داستان یونس بسیار کوتاه است. بعضی از نقلهای مختصر قرآنی برای خوانندهای که با جزئیات این داستانها آشنا نباشد باعث ابهام میشود. مخاطبانِ عربِ قرآن با این داستانها از قبل آشنا بودند و بازگویی مختصر آنها در قرآن بیشتر جنبهی تذکر و یادآوری داشت. به این عبارات از داستان یونس در سورهی صافات توجه کنید:
۱۳۸. وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ.
۱۳۹. إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ.
۱۴۰. فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ.
۱۴۱. فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ.
۱۴۲. فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ.
۱۴۳. لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ.
۱۴۴. فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِیمٌ.
۱۴۵. وَأَنبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَهً مِّن یَقْطِینٍ.
۱۴۶. وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَىٰ مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ.
ترجمهای تقریبی از عبارات فوق چنین است:
“یونس از فرستادگان بود. آنگاه که به سویِ کشتیِ پُر گریخت. در قرعه شرکت کرد و مغلوب شد. ماهی او را بلعید و نکوهیده شد. اگر از ستایشگران نبود، تا روز قیامت در شکمش میماند. پس او را به دشت انداختیم در حالی که بیمار بود. و بر او درختی از کدو رویاندیم. و او را به سوی صد هزار یا بیشتر فرستادیم.”
اگر کسی با جزئیات داستان یونس در کتابهای قبل از قرآن آشنا نباشد، از این عبارات منقطع قرآنی چه دستگیرش میشود؟ داستان صلیب هم به همین صورت است. ماجرای دستگیری و محاکمه و قتل عیسی چیزی حدود ده درصد انجیل را به خود اختصاص داده است. در مقایسه با قرآن مثل این است که حدود سه جزء از قرآن به این ماجرا مربوط باشد. اما در قرآن تنها یک آیه به این موضوع اختصاص دارد. طبیعی است اگر بیان سرگذشت غیرعادی عیسی در جملهای کوتاه باعث ابهام و سوءتفاهم شود، اما این ابهام برای خوانندگانی است که در زمان و مکان نزول قرآن زندگی نمیکنند. مخاطبان اصلی قرآن ابهامات ما را نداشتند. آنان همان گونه که برای درک سخنان محمد به آموزش زبان عربی نیاز نداشتند، برای درک بسیاری از اشارات و اختصارات قرآن هم نیازی به بازگویی تمام تفصیلات نداشتند، چون از قبل با آنها آشنا بودند.
مخاطبان قرآن از نسل ابراهیم بودند و قرآن از آنان میخواست که به آیین پدرشان ابراهیم برگردند: مِّلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ. کسی نمیتواند نزد قومی غیر از مخاطبان قرآن، مثلا مردم چین، برود و از آنان بخواهد که از پدرشان ابراهیم پیروی کنند، چون اقوام دیگر اصلا ابراهیم را نمیشناسند و پیشینهی فرهنگی و خاطرات تاریخی نسل ابراهیم را در ذهن خود ندارند. اقوام دیگر میتوانند قرآن را مانند تمام کتابهای حکمتآمیز قدیمی ترجمه کنند و بخوانند و از آن استفاده کنند، بدون اینکه گمان کنند قرآن برای آنان نازل شده است.
برای شیعیان و سنیانی که قرنهاست به تورات و انجیل پشت کردهاند و قرآن را از ریشههای آن جدا کردهاند، آسان است که اشارات مختصر قرآن را با داستانهایی که از خودشان در میآورند تکمیل کنند، اما محمد نمیتوانست این گونه عمل کند. او با اهل کتاب مواجه بود و کتابهای پیامبران قبلی را که در دست اهل کتاب بود تصدیق میکرد. اگر آنچه بیان میکرد مغایر با کتابهای پیشین بود، چگونه میتوانست به اهل کتاب بگوید که کتابهایشان را تصدیق میکند؟ اگر منظور قرآن در آیهی ۱۵۷ سورهی نسا تکذیب قتل عیسی بود، واکنش مسیحیان به پیامبری که مدعی بود انجیل را تصدیق میکند چه بود؟ او چه انجیلی را تصدیق میکرد؟ فرض کنید امروز کسی قرآن را تصدیق کند ولی بگوید منظورش این قرآن موجود نیست، بلکه قرآن اولیهای است که مثلا ادعا میشود نزد بعضی از اصحاب محمد بوده است و با این بهانه بسیاری از مطالبِ قرآنِ موجود را تکذیب کند، در این صورت واکنش اهل قرآن به ادعاهای او چه خواهد بود؟ به فرض وجود قرآن دیگری غیر از قرآن موجود، وقتی محتوای آن بر مردم امروز مجهول است، تصدیق آن چه معنایی دارد؟
بسیاری از ابهامات قرآن را با مراجعه به کتابهای پیامبران قبلی میتوان رفع کرد. در داستان یونس به این دو عبارت مختصر قرآنی توجه کنید:
۱. یونس در قرعه شرکت کرد و مغلوب شد.
۲. بر او درختی از کدو رویاندیم.
مفهوم این دو عبارت کوتاه قرآنی و ارتباط آنها با داستان یونس، با مراجعه به روایت عهد عتیق بهتر معلوم میشود:
۱: ۴. خدا باد شدیدی فرستاد و دریا توفانی شد و نردیک بود کشتی بشکند.
۱: ۵. ملوانان وحشت کردند و هر کدام خدایش را طلبید. بار کشتی را به دریا انداختند تا آن را سبک کنند، اما یونس به بخش پایین کشتی رفته بود و خوابیده بود!
۱: ۶. ناخدا نزد او رفت و گفت: برای چه خوابیدهای؟ برخیز و خدایت را بخوان. شاید خدایت به ما نظری کند و هلاک نشویم.
۱: ۷. مردان به یکدیگر گفتند: بیایید قرعه بیندازیم تا معلوم شود مسبب این بلا کیست. قرعه به نام یونس افتاد.
اگرچه روایت عهد عتیق هم برای خوانندهی امروزی پرسشهایی بر میانگیزد، اما میتوان دید که آنچه در قرآن آمده است، با تفصیل بیشتری در متون قبل از قرآن هم سابقه داشته است.
رویاندن درخت بر یونس هم داستانی دارد. بر اساس روایت عهد عتیق، خدا که پیام داده بود میخواهد شهر نینوا را نابود کند، با دعا و تضرع اهالی شهر از کارش منصرف شد. یونس از این کار خدا عصبانی شد! اما خدا به او یادآوری کرد که با بندگانش مهربان است و راضی به نابودیشان نیست:
۴: ۵. پس یونس از شهر خارج شد و در جانب شرقی آن سایهبانی ساخت و در سایهی آن نشست تا ببیند بر سر شهر چه میآید.
۴: ۶. و خدا هم گیاهی رویاند تا بر سر یونس سایه بیندازد و باعث آسایش او شود. یونس بسیار شاکر و خوشحال شد.
۴: ۷. اما صبح روز بعد خدا کرمی فرستاد و به آن گیاه آسیب زد و آن را خشکاند.
۴: ۸. خورشید که بالا آمد، خدا بادی سوزان از جانب شرق بر یونس فرستاد و آفتاب چنان بر سرش تابید که آرزوی مرگ کرد و گفت: بمیرم بهتر است که زندگی کنم.
۴: ۹. خدا گفت: آیا باید از خشکیدن گیاه عصبانی شوی؟ یونس گفت: باید تا حد مرگ عصبانی شوم.
۴: ۱۰. خدا گفت: تو برای گیاهی دلت سوخت که نه برایش زحمت کشیدی نه آن را رویاندی. یک شب رویید و یک شب پژمرد.
۴: ۱۱. آیا دل من برای شهر بزرگ نینوا نسوزد که صدوبیست هزار نفر دارد که راست و چپشان را تشخیص نمیدهند، و نیز احشام بسیار دارد؟
(ادامه دارد)