بهاران و پیام تجدید حیات دو برادر طبیعت و بشریت
حسین پورفرج: بهاران برایِ آدمیان همآره نمادِ مرگِ بیبرگیها و تولدِ جوانگیهاست. تولدِ دیگربار درختانِ ذلیل و زمینِ علیل. تولدِ زدایش سینهها از کینهها و افزایشِ مِهرها بر مِهرها. و نیز یادآور یادهایِ ماندگار و ماندگانِ ازیادرفته. با این حال، هیچگاه این تجدید خاطر و خاطرهها، و این قلب تکانیها و خوش زبانیها به معنایِ معنای غایی بهاران، و کشفِ پیامِ نهفته آن نبوده است و نمیباشد.
***
بهاران و پیام تجدید حیات دو برادر طبیعت و بشریت
|حسین پورفرج |
بهاران برایِ آدمیان همآره نمادِ مرگِ بیبرگیها و تولدِ جوانگیهاست. تولدِ دیگربار درختانِ ذلیل و زمینِ علیل. تولدِ زدایش سینهها از کینهها و افزایشِ مِهرها بر مِهرها. و نیز یادآور یادهایِ ماندگار و ماندگانِ ازیادرفته. با این حال، هیچگاه این تجدید خاطر و خاطرهها، و این قلب تکانیها و خوش زبانیها به معنایِ معنای غایی بهاران، و کشفِ پیامِ نهفته آن نبوده است و نمیباشد.
باری، بهاران رازی در نهان دارد که نمیتوان اهمیت و البته ضرورت آن را با هیچ مسئله زیباشناختی، زیستشناختی، روانشناختی و چه و چه مقایسه کرد، و آنگاه در ترازوی سبکی و سنگینی سنجید. و آن راز چیزی نیست جز برهانِ اینجهانیِ آنجهانی. رستاخیز طبیعت، بیش از هر چیز تابلوی تمام قدِ حیاتِ بعد از ممات، و ادلۀ وجودِ لاریب عالم آخرت است، عالمی بس شگرف و وصف ناپذیر، که به قولِ مولوی، حتی این جهان پُر نشانه و کرانه نیز -با آن همه پهنای وسعت و ژرفای اعلی- در برابرش شرمگین و بیمایه میباشد و همانا از کلام الکن:
خاصه این دریا که دریاها همه
چون شنیدند این مثال و دمدمه
شد دهانشان تلخ ازین شرم و خجل
که قرین شد نام اعظم با اقل
در قِران این جهان با آن جهان
این جهان از شرم می گردد جهان
این عبارت تنگ و قاصر رتبت است
ورنه خس را با اخص چه نسبت است[۱]
از همین دَر، پیامبرخاتم(ص) در ضمن این حدیث بسیار پرمغز و البته بلیغ که میگوید:
«اِذَا رَأَیتُمُ الرَّبِیع فَاکثرُوا ذِکر النُّشُور»
بگاه بهارن، یادِ قیامت را فزاینده دارید.
بیان مینماید که بهاران بلندگویِ حقیقتِ رستاخیز و نشور جملۀ عالم است، پس، آدمی میباید -از طریق آن- همآره به یادِ کوچیدن و رخت بربستن بیفتد، و تا میتواند توشه راه گردآورد، بسا که بتهای درون را برشکند و خدای بیگون را دریابد. باری، بهاران نشانگر متدولوژی قیامت، و چگونگیِ جمع آوری اعضاء پوسیده و البته پراکنده آدمیان، و نیز سایر موجودات هستی است.
باری، وفق نص قرآن همانگونه که درختان تکیده و زمینهای خشکیده، در نتیجۀ آبی حیات بخش و زندگیافزا دوباره حیات مییابند و گلستانی بهیج میگردند، جسمِ خزان زدۀ آدمی، و همۀ همهستیهای او نیز، میتوانند در اثر ارادهای قهار و غالب، دیگر بار احیاء گردند و پا به سرای باقی گذارند:
وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ/و خدا همان کسى است که بادها را روانه مىکند پس [بادها] ابرى را برمىانگیزند و [ما] آن را به سوى سرزمینى مرده راندیم و آن زمین را بدان [وسیله] پس از مرگش زندگى بخشیدیم رستاخیز [نیز] چنین است.[۲]
فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ/ پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده می گرداند در حقیقت هم اوست که قطعا زنده کننده مردگان است و اوست که بر هر چیزى تواناست.[۳]
و شاید از همین روی، مولوی نیز در برابر منکران و یا مخالفانِ معاد، مثالی عارفانه از جنسِ قرآن میزند و مدبرانه به اثبات غیب میپردازد. او اذهانِ شکاک ناباوران را توصیه به طبیعتنگری مینماید و با نشستن در جایگاه پرسشگری تیزهوش، با این بیان که:«کدام دانه فرورفت در زمین که نرست/ چرا به دانه انسانت این گمان باشد»،[۴] گوشزد میکند که آدمیان نیز بهسانِ گیاهان -وقتی در بهاران از خاک و گِل- گُل میدمند و رایحه میافشانند، روزی از بطن زمین سر برآورند و جهان پوشیده را دریابد. هکذا، قرآن و در پی آن مولوی، هر دو زایش دیگربار طبیعت را نمادی میبینند که –چشم نوازانه- حیاتِ پس از مرگ، و نیز احیاء آدمیان را اثبات مینماید و لذا، ذهنِ تردیدداران را به تفکر، و ایمانِ مومنان را به یقین گسیل میبخشد.
هکذا، با پذیرش این جهانبینی و آن پیامهای فربۀ مطروحه، دیگر نمیتوان بهاران را صرفاً بعنوانِ فصلی معمولی، -البته با علائمی بس بهجتانگیز و روحافزا- تصور کرد، و آن را در صلۀ ارحام و عیدانههای نوروزی خلاصه دانست، بلکه میباید در قبالِ این مه نو، دیدهای آخرتبینانه داشت، و با چشمِ دل در آن نگریست، و سپس، پیوند طبیعت و بشریت -در احیا و برپایی- را درک نمود. چراکه به بیانِ قرآن:
رِزْقًا لِّلْعِبَادِ وَأَحْیَیْنَــا بِهِ بَلْدَهً مَّیْتًا کَذَلِکَ الْخُرُوجُ
[اینها همه] براى روزى بندگان [من] است و با آن [آب] سرزمین مردهاى را زنده گردانیدیم رستاخیز [نیز] چنین است.[۵]
و به قول مولوی:
این بهار نو ز بعدِ برگ ریز
هست برهان وجود رستخیز
در بهار آن سرها پیدا شود
هر چه خوردست این زمین رسوا شود[۶]
بهاران، و حیات بعد از مماتِ زمین، خود برهانی بس حجیم است که رستاخیز و وجود عالمِ بعد از مرگ را یقینآور مینماید و دَرِ هرگونه کتمان و انکار، مبنی بر بیمثالی و بیدلیلی این واقعه را میبندد، و با این پیام از عشاق استقبال میکند که: «بهاران، پیام تجدید حیاتِ دو برادر، طبیعت و بشریت است، پس باید از آن درس آموخت و از آن عبرت گرفت».
حسین پورفرج
اسفند ماه هزار و سیصد و نود و سه