تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۳): شهید

 ابوالفضل ارجمند: «شهید» از کلماتی است که تمایز معنی قرآنی آن از معنی اصطلاحی امروزی آن کاملا روشن است. در اصطلاح امروز شهید به کسی گفته می شود که در راه هدفی مقدس کشته شده باشد. در قرآن هیچ نشانه ای دال بر کشته شدن شهید به چشم نمی خورد. شهید در قرآن به معنی مقتول نیست، هرچند مقتول در…

 ابوالفضل ارجمند: «شهید» از کلماتی است که تمایز معنی قرآنی آن از معنی اصطلاحی امروزی آن کاملا روشن است. در اصطلاح امروز شهید به کسی گفته می شود که در راه هدفی مقدس کشته شده باشد. در قرآن هیچ نشانه ای دال بر کشته شدن شهید به چشم نمی خورد. شهید در قرآن به معنی مقتول نیست، هرچند مقتول در راه خدا به قتل رسیده باشد. شهید خود یکی از صفات خدا در قرآن است. در این گفتار نشان می دهیم که تغییر معنی شهید در فرهنگ شیعیان و سنیان تحت تأثیر فرهنگ مسیحیان صورت گرفته است.

قرآن توصیه کرده است که در زمان قرض دادن به یکدیگر دو نفر را شهید بگیریم، یعنی دو نفر را شاهد بگیریم: استشهدوا شهیدین من رجالکم. در معاملات، هم کاتب لازم است هم شهید. کاتب می نویسد و شهید گواهی می دهد: وأشهدوا إذا تبایعتم ولا یضار کاتب ولا شهید. اگر کسی کشته شده باشد، نمی تواند در معاملات حاضر شود و صحت نوشته ی کاتب را گواهی کند.

شهید از صفات خداست. خدا بر همه چیز شهید است، یعنی همه چیز را می بیند. نزدیکی معنی دو صفت شهید و شاهد در قرآن با نزدیکی معنی «علیم» و «عالِم» یا «قدیر» و «قادر» قابل مقایسه است. همه ی اینها صفات خدا هستند:

  • إن الله علی کل شیء شهید/ کنا لحکمهم شاهدین
  • إن الله بکل شیء علیم/ عالم غیب السماوات والأرض
  • إن الله علی کل شیء قدیر/ إنه علی رجعه لقادر

در قرآن مکررا بیان شده است که «خدا بین من و شما شهید است»، «خدا بر کارهایی که می کنند شهید است»، و «شهادت خدا کافی است»:

  • الله شهید بینی و بینکم
  • الله شهید علی ما تعلمون
  • کفی بالله شهیدا

اگرچه بنا به قرآن خدا خود بر همه چیز شهید است، اما دادگاه داوری او در آخرت درست مانند دادگاههای متعارف انسانی توصیف شده است که در آن علاوه بر قاضی، شهیدانی هم باید حضور داشته باشند و شهادت دهند. خدا برای هر قومی پیامبر یا پیامبرانی می فرستد که شهیدان آن قوم هستند. گروهی از مردم هم که به پیامبران ایمان می آورند، بر بقیه شهیدند، یعنی در روز داوری به آنچه از مردم آن قوم دیده اند شهادت می دهند. یکی از نامهای روز قیامت در قرآن، «یوم یقوم الأشهاد» است، یعنی روزی که شهیدان شهادت می دهند. شهادت پیامبران و مؤمنان بر بقیه ی مردم در چند جای قرآن بیان شده است:

  • فکیف إذا جئنا من کل أمه بشهید، وجئنا بک علی هؤلاء شهیدا.
  • وکذلک جعلناکم أمه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس، ویکون الرسول علیکم شهیدا.
  • ویوم نبعث فی کل أمه شهیدا علیهم من أنفسهم، وجئنا بک شهیدا علی هؤلاء.

شهید و شهادت و دیگر کلمات هم خانواده در قرآن بسیار تکرار شده است. از آن طرف هم قتل و قتال و دیگر کلمات هم خانواده هم در قرآن بسیار تکرار شده است. از هیچ آیه ای از قرآن بر نمی آید که شهادت نوعی قتل است. از قضا بر اساس آیات قرآن می توان نتیجه گرفت که کسی که از دنیا برود دیگر نمی تواند بر اعمال مردم شهید باشد. شهید به معنی قرآنی تا زمانی شهید است که هنوز از دنیا نرفته است و می تواند اعمال و رفتار مردم دنیا را ببیند و به آن شهادت دهد. اگر کسی بمیرد یا کشته شود، از آن پس بر اعمال مردم شهید نیست. این موضوع در مکالمه ی خدا و عیسی در روز قیامت به روشنی بیان شده است. عیسی در آن روز به خدا می گوید «من تا زمانی بر مردم شهید بودم که در میان آنان بودم، و پس از آنکه جان مرا گرفتی خودت مراقب آنان بودی، و تو بر همه چیز شهیدی»: کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم، فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم، وأنت علی کل شیء شهید. با توجه به مقایسه ی خواب و مرگ در قرآن، عقل و تجربه ی انسانی هم به ما می گوید کسی که از دنیا رفته است، از آنچه در دنیا می گذرد خبر ندارد.

دیده می شود که معنی شهید در قرآن با معنی این کلمه در تداول امروز ما کاملا متفاوت است. اینکه معنی کلمات در طول زمان تغییر می کنند طبیعی است و نمی توان از آن جلوگیری کرد. آنچه نیاز به دقت دارد این است که به اشتباه، معنی امروزی کلمات را به متون کهن تحمیل نکنیم و گمان نکنیم مردم قدیم هم از این کلمات همان معنایی را اراده می کرده اند که ما امروزه اراده می کنیم.

بعضی از مفسران قرآن در اثر همین خطا تصور می کنند که در قرآن هم در مواردی شهید به معنی مصطلح امروزی آن به کار رفته است، مثلا به این آیه استناد می کنند: ومن یطع الله والرسول، فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین، وحسن أولئک رفیقا. معلوم نیست چه نشانه ای در این آیه وجود دارد که بگوییم منظور از شهدا کسانی هستند که در راه خدا کشته شده اند. قرآن خود گفته است که مقصودش از صدیقان و شهدا چه کسانی هستند: الذین آمنوا بالله ورسله أولئک هم الصدیقون والشهداء عند ربهم. از آنجا که معنی قرآنی کلمات «شهید» و «شهدا» در زبان امروز ما به کلی منسوخ شده است، هنگامی که قرآن را مطالعه می کنیم، معنی متداول این کلمات بر قرآن سایه می اندازد و در بعضی از آیات باعث اشتباه ما می شود.

گاهی می کوشند که معنی امروزی شهید را غیر مستقیم به قرآن ربط دهند، مثلا به این سخن قرآن اشاره می کنند که می گوید کسانی که در راه خدا کشته شده اند زنده اند، و از این سخن نتیجه می گیرند که آنان شاهد ما هستند. این نتیجه گیری صحیح نیست. حتی در همین دنیا هم از زنده بودن کسی نمی توان نتیجه گرفت که او ما را می بیند. مثلا کسی که در جای دوری نسبت به ما زندگی می کند، با اینکه زنده است ما را نمی بیند. حتی کسی که به ما نزدیک است، اگر خوابیده باشد، با اینکه زنده است ما را نمی بیند. این سخن قرآن را هم دوباره به یاد بیاوریم که وقتی خدا جان عیسی را گرفت، او دیگر بر مردم شهید نبود. کسی که کشته شده است، نمی تواند شاهد مردم دنیا باشد. این تصور که کسانی که از دنیا رفته اند همچنان شاهد مردم دنیا هستند، مبنای بزرگترین خرافه ی مذهبی یعنی شرک هم هست. بسیاری از مردم با این تصور که مقتولان راه خدا همچنان شاهد آنان در دنیا هستند، در برابر نمادها و مقبره های آنان می ایستند و به راز  و نیاز با آنان می پردازند و از آنان یاری می طلبند. اینان گمان می کنند مشرکان کار دیگری می کرده اند.

شهید در قرآن از آن رو شهید است که به چیزی شهادت می دهد. شهادت در قرآن ربطی به نوع مردن ندارد. اگرچه کسانی هم که در راه خدا کشته شده اند، می توانند در روز داوری به آنچه در دنیا دیده اند شهادت دهند، اما شهیدان به آنان منحصر نمی شوند. اینکه شهیدان را کُشتگان راه خدا بدانیم، درست مانند این است که بگوییم مظللوم کسی است که به ناحق کشته شده است. کسی که به نا حق کشته شده است مظلوم است، اما مظلوم به چنین کسی منحصر نمی شود.

شهید نزد خدا شهادت می دهد، چه کشته شده باشد چه نشده باشد. این معنی به خصوص در عبارت قرآنی «شهداء عند ربهم» پیداست. همین شهادت شهدا نزد خداست که آنان را شهید می کند، نه نوع مرگشان.

بر خلاف قرآن، احادیث بسیاری از زبان پیامبر نقل شده است که در آنها مقتولان راه خدا شهید نامیده شده اند. این پرسش پیش می آید که چگونه در قرآن با آن همه آیه درباره ی قتل و قتال، در محیطی که مؤمنان دائما ناچار بودند با دشمنانشان بجنگند و بکشند و کشته شوند، کسی به معنی سنتی کلمه شهید خوانده نشده است؟ چرا ادبیات پیامبر در قرآن و حدیث متفاوت است؟ آیا این احادیث هم مانند هزاران حدیث دیگری نیست که پس از پیامبر به دروغ به او منسوب شده است؟

بعضی از احادیث مرتبط با «شهیدان» از نظر محتوا هم مشکل دارد و حاوی ادعاهای غریبی است، مثلا در مجموعه ای از احادیث از قول پیامبر گفته شده است که شهدای دریایی بر شهدای زمینی برتری دارند: إن شهداء البحر أفضل عند الله من شهداء البر (جامع الأحادیث سیوطی). هر شهید دریایی با دو شهید زمینی برابری می کند: شهید البحر مثل شهیدَیِ البر (معجم الکبیر طبرانی). شاید خلفای پس از پیامبر برای کشورگشایی در آن سوی دریا به جعل چنین احادیثی نیاز داشته اند. از آنجا که در ارتش خلفا نیروی هوایی وجود نداشته است، حدیثی درباره ی فضیلت احتمالی «شهید الجو» بر «شهید البحر» یا «شهید البر» نقل نشده است.

***

مسیحیان به کسانی که بر سر عقاید مسیحی خود آزار دیده اند و کشته شده اند، شهید می گویند. این اصطلاح بعد از عیسی در مسیحیت متداول شده است و در انجیل سابقه ندارد. درست مانند کلمه ی عربی «شهید» که در قرآن به معنی شاهد است و در سنت تغییر معنی داده است، کلمه ی یونانی مارتیس (μάρτυς) از ریشه ی مارتیر (μάρτυρ) هم در متون عهد جدید به معنی شاهد است و در مسیحیت تغییر معنی داده است.

انجیل به زبان یونانی نوشته شده است. در روزگار عیسی که فلسطین تحت سیطره ی روم بود، زبان یونانی به صورت زبان واسطه برای ارتباط اقوام گوناگون عمل می کرد، مانند زبان فارسی که امروزه زبان واسطه و رسمی همه ی اقوام ایرانی است. گفته می شود که زبان مادری عیسی آرامی بوده است. آرامی نیز مانند عبری و عربی  شاخه ای دیگر از زبانهای سامی است و به آن دو نزدیک است. چند سخن کوتاه عیسی در انجیل به زبان آرامی بیان شده است، اما همین عبارات هم با حروف یونانی ثبت شده است. کلمه ی مارتیر که امروزه در زبانهای اروپایی به معنی شهید است، از انجیل یونانی گرفته شده است، اما درست مانند شهید، این کلمه هم در اصطلاح امروز در معنایی غیر از معنای اصلی انجیلی آن به کار می رود.

اکنون ببینیم بین «شاهد» و «مقتول» در مسیحیت چه ارتباطی وجود داشته است که به این تغییر معنی منجر شده است. بنا به نقل انجیل عیسی مصلوب شد، اما پس از سه روز به اراده ی خدا زنده شد، از قبر خارج شد و به آسمان عروج کرد. عیسی وقوع این معجزه را از قبل به یهودیان خبر داده بود. یهودیان که عیسی را دروغگو می دانستند، معجزه ی رستاخیز او را هم مانند دیگر آیات و نشانه های صدق او تکذیب کردند. یهودیان ادعا کردند که شاگردان عیسی جسد او را از قبر خارج کرده اند، اما کسانی که به عیسی ایمان داشتند و او را پس از مرگ زنده دیده بودند، شهادت می دادند که عیسی از قبر برخاسته است. اینان شاهدان رستاخیز عیسی بودند. یهودیان که اصرار داشتند عیسی را کشته اند، از شهادت شاهدان به خشم می آمدند و آنان را آزار می دادند. بعضی از شاهدان به دنبال شهادتشان کشته شدند.

برای مقایسه می توانیم آغاز بعثت محمد را در نظر بگیریم. در جامعه ی مشرکی که محمد را دیوانه و دروغگو می دانستند، شهادت مؤمنان به یگانگی خدا و تصدیق سخنان محمد به آزار و قتل آنان به دست مشرکان منجر می شد، تا جایی که مؤمنان ناچار به هجرت شدند. در قرنهای اول ظهور مسیحیت هم شاهدان را آزار می دادند و می کشتند.

استفان یکی از اولین شاهدان بود. یهودیان گفتند که او به خدا و موسی دروغ می بندد و کفر می گوید. استفان محاکمه و سنگسار شد. در سنت مسیحی استفان اولین شهید مسیحیت نامیده می شود. استفان شاهدی بود که در پی شهادتش به قتل رسید. بسیاری از شاهدان مسیحی کشته شدند و به تدریج معنی شهادت با قتل بر سر عقیده آمیخته شد.

شهید در انجیل مانند قرآن به معنی شاهد است، نه مقتول در راه خدا. هیچیک از مشتقات این کلمه هم ربطی به قتل ندارند، مثلا به شهادت دروغ در زبان یونانی سودو-مارتیراس (ψευδομάρτυρας) گفته می شود که از همان ریشه ی مارتیر است و در انجیل هم آمده است. در ترجمه های عهد جدید، مارتیر را  شاهد ترجمه می کنند، اما در مواردی مانند شهادت «استفان» و «آنتیپاس» که شاهد کشته شده است، مارتیر را شهید ترجمه می کنند.

امروزه شهید معنی بسیار وسیعی پیدا کرده است و به تمام کسانی که در راه آرمان خود کشته می شوند اطلاق می شود. اما آرمان یک گروه ممکن است با آرمان گروهی دیگر در تضاد باشد باشد. در ایران معاصر حتی گروههایی که با ایدئولوژیهای مارکسیستی با حکومتها درگیر شده اند، کشته های خود را شهید نامیده اند. از آن طرف حکومتها هم به کشته های خود در مقابل مخالفان شهید می گویند. همین وضعیت در جدال ادیان و مذاهب هم برقرار است. دو گروه مذهبی متخاصم، مثلا شیعیان و سنیان افراطی، ممکن است با یکدیگر درگیر شوند و هر گروه کشته های خود را شهید بنامد. از دیدگاه هر یک از طرفین، مقتولان خودی به بهشت و مقتولان طرف مقابل به جهنم می رود.

کسی که در راه هدفی مقدس مانند خدمت به همنوع یا دفاع از وطن و ناموس خود جانش را فدا کند، مرگی شرافتمندانه داشته است. حتی کسی که بر سر عقیده اش به قتل برسد بدون اینکه آزاری به کسی رسانده باشد، فارغ از اینکه چه عقیده ای داشته است، مظلومانه مرده است. اما بهتر است در تمام این موارد بگوییم چنین کسی کشته شده است، نه اینکه به شهادت رسیده است.

قرآن برای مرگ افراد مختلف از کلمات مختلف استفاده نکرده است. به پیامبر گفته شده است «تو می میری و آنان هم می میرند»: إنک میت و إنهم میتون. پیامبران همان گونه می میرند که بقیه ی مردم می میرند. در ادبیات قرآن تعارف راه ندارند و این گونه نیست که پیامبران ارتحال شکوهمندی داشته باشند و بقیه ی مردم با مرگ ساده ای از دنیا بروند. ادبیات قتل و مرگ در قرآن به ادبیات بیطرفانه ی سکولار نزدیکتر است تا ادبیات تعارف آمیز سنتی و مذهبی.

در زبان امروز ما «هلاکت» حامل باری منفی است و معمولا برای اشرار و بدکاران به کار می رود. در قرآن این کلمه خنثی است و هم برای مردم عادی هم برای افراد خاص، اعم از نیکوکار یا بدکار، به کار رفته است:

  • إن امرؤ هلک لیس له ولد: اگر کسی هلاک شود و فرزندی نداشته باشد (بیان حکمی برای عموم مردم)
  • إن أراد أن یهلک المسیح ابن مریم و أمه: اگر بخواهد عیسی و مادرش را هلاک کند
  • فأهلکناهم بذنوبهم و أغرقنا آل فرعون: آنان را به سزای گناهانشان هلاک کردیم و آل فرعون را غرق کردیم

دیده می شود که هلاکت در قرآن بار معنایی مثبت یا منفی ندارد، اما در فرهنگ و ادبیات امروز ما باری منفی گرفته است و بیشتر برای اشرار به کار می رود. در زبان فارسی امروز بسیار نامناسب است که بخواهیم برای مرگ پیامبران یا شخصیتهای محترم از کلمه ی هلاکت استفاده کنیم. از آن طرف هم شهادت مرگی است که با قداست و احترام همراه است. شاید به همین دلیل هم هست که در روایات می کوشند نشان دهند که همه ی پیشوایان دینی به شهادت رسیده اند و مرگ آنان غیرطبیعی بوده است. این روایات را از زبان پیامبر و پیشوایان مذهبی نقل کرده اند:

بحار الأنوار، ج ۱۷، ص ۴۰۵: ما من نبی ولا وصی إلا شهید. هیچ پیامبر یا جانشینی نیست مگر آنکه شهید شود.

بحار الأنوار، ج ۲۷، ص ۲۱۷: ما منا إلا مقتول أو مسموم. از ما کسی نیست مگر آنکه مقتول یا مسموم شود.

در حدیثی دیگر به خدا قسم یاد شده است که دوازده امام از فرزندان علی و فاطمه مقتول یا مسموم می شوند: والله لقد عهد إلینا رسول الله صلی الله علیه و آله إن هذا الأمر یملکه إثنا عشر إماما من ولد علی و فاطمه، ما منا إلا  مسموم أو مقتول. این حدیث که در بحار الأنوار از کفایه الأثر از قول یکی از امامان نقل شده است، حتی از نظر شمارش هم مشکل دارد، چون اگر دوازده امام فرزندان علی و فاطمه باشند، تعداد آنان به سیزده نفر می رسد.

اینکه ادعا کنیم همه ی پیامبران به قتل رسیده اند قابل اثبات نیست، بلکه رد چنین ادعایی آسانتر و معقولتر است. از قرآن بر می آید که ابراهیم از سوختن در آتشی که مشرکان برای کشتن او بر پا کرده بودند، جان سالم به در برد. ابراهیم بنا به تورات صد و هفتاد و پنج سال زندگی کرد و کهنسال و کامیاب از دنیا رفت (پیدایش ۲۵:۸). یعقوب نیز در پیری به مرگ طبیعی مرد. از آنجا که یعقوب پدر یوسف، از بزرگان مصر بود، جنازه ی او با احترام دفن شد و مردم مصر هفتاد روز عزاداری کردند (پیدایش ۵۰:۳). بعضی از پیامبران هم طول عمری غیر عادی داشتند. هم در تورات هم در قرآن می خوانیم که نوح حدود هزار سال زندگی کرد. همین طول عمر در تورات برای آدم هم نقل شده است. در پایان هم به مرگ آنان اشاره شده است، نه قتل آنان.

پیامبرانی مانند زکریا و یحیی کشته شدند، اما در تورات و انجیل و قرآن از این پیامبران با عناوینی چون «زکریای شهید» یا «شهید یحیی» نام برده نشده است. الصاق عنوان «شهید» مانند عنوان «قدیس» به نام افراد سنتی مسیحی است، چنانکه مثلا از «پطرس قدیس» یا «ژوستین شهید» نام می برند. «شهید» مانند «صدّیق» در قرآن صفتی عام است و تنها به افراد خاصی مانند «حسین شهید» و «ابوبکر صدیق» اعطا نشده است. همه ی مردم می توانند شهید یا صدیق باشند. اعطای رسمی چنین عناوینی به افراد با مشکلاتی همراه است.

در ایران امروز بنیادی برای رسیدگی به امور «شهیدان» و بازماندگان آنان تأسیس شده است. این بنیاد برای اینکه تعیین کند چه کسی شهید است یا نیست، ضوابط مفصلی دارد. مثلا اگر یک «جانباز» با درصد جانبازی هفتاد درصد به بالا بمیرد شهید محسوب می شود، اما جانبازانی که آسیب کمتری دیده اند شهید نمی شوند. توجه کنید که از سویی طبق روایات برای «شهید» آمرزش همه ی گناهان و پاداش اخروی و جایگاهی خاص در بهشت در نظر گرفته می شود و از سویی دیگر شهادت با ضوابط «بنیاد شهید» احراز می شود.

قطعا کسانی که جان خود را فدای امنیت و آسایش مردم و دفاع از سرزمین خود کرده اند شایسته ی تقدیر و احترامند و هر دولتی هم موظف است از بازماندگان چنین کسانی حمایت کند. بحث این مقاله تردید در جایگاه ایثارگران نیست و تنها می کوشد تغییر معنی یکی از کلمات قرآنی را نشان دهد. از دیدگاه انسانی، آتش نشانان و دیگر امدادگرانی هم که جان خود را برای کمک به همنوعانشان فدا می کنند، کمتر از کسانی که در جنگ با دشمن متجاوز کشته می شوند نیستند. جالب است توجه کنیم که در حالی که چنین کسانی از نظر مذهبی شهید محسوب نمی شوند، احادیثی هم وجود دارد که می گوید کسانی که در اثر بیماریهایی خاص مانند تب و اسهال بمیرند، شهیدند.

ناصر الدین شاه قاجار ترور شد و به او عنوان «شاه شهید» دادند. از دیدگاه قاتل، مقتول به هلاکت رسید و به جهنم رفت، و از دیدگاه کسانی که مقتول را شهید خواندند، او به بهشت رفت. بدیهی است که خدا بر اساس عناوینی که انسانها به یکدیگر می دهند قضاوت نمی کند و مثلا شاه شهید را یکراست به بهشت نمی برد. این عناوین بیشتر استفاده ی دنیوی دارد، تا دینی و اخروی. کلیسا در طول بیست قرن گذشته به بسیاری از مسیحیان عنوان شهید و قدیس اعطا کرده است و در عین حال بیگناهان بسیاری را هم به قتل رسانده است. چه بسا «شهیدان» حقیقی نزد خدا همان کسانی باشند که به دست عوامل کلیسا کشته شده اند. قرآن عنوان شهید را به افراد خاصی اعطا نکرده است و از همه ی مؤمنان خواسته است که شهدایی عادل باشند: یا أیها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط.

با توجه به قداست شهید در مسیحیت، این تمایل وجود دارد که قدیسانی را هم که از نحوه ی مرگ آنان خبر موثقی در دست نیست به شهادت برسانند، مثلا گاهی گفته می شود که مادر عیسی هم شهید شده است، یا همه ی دوازده شاگرد او شهید شده اند. مسیحیان مریم را شهید غم و اندوه می دانند و می گویند او در پای صلیب با دیدن مرگ جانگداز فرزندش رنجی را تحمل کرد که جایگاهش را از هر شهیدی بالاتر برد. ملکه ی شهدا (Queen of martyrs) از القابی است که مسیحیان به مریم می دهند.

یکی از شاهان انگلستان ادوارد شهید (Edward the martyr) یا ادوارد قدیس (Saint Edward) نام دارد که گفته می شود به نا حق به قتل رسید. همچنین نقل می شود که در محل قتل او که در قرن دهم میلادی روی داد، معجزاتی به وقوع پیوست، از جمله اینکه چشمه ای جوشید و زنی نابینا شفا یافت. بعد از او کلیسایی در محل قتل بنا شد. گفته می شود که آب چشمه ای که از آن مکان می گذرد شفابخش است. از دیگر کرامات او این بوده است که وقتی قبر او برای جابجایی جسد گشوده شد، دیدند جسد سالم است و از درون قبر بوی عطری بهشتی به مشام می رسد. همین منقولات عامیانه برای قبور امامزادگانی هم که در فرهنگ ایرانی شاه و شاهزاده خوانده می شوند، شنیده می شود.

شیعیان و سنیان برای توضیح این معما که چرا مقتولان راه خدا را شهید می‌نامند روایات مختلفی را مطرح می‌کنند، مثلا می‌گویند شهید به این دلیل شهید نامیده می‌شود که خدا و فرشتگان شهادت می‌دهند که او اهل بهشت است، یا به این دلیل که او نعمتهای بهشتی را که برایش فراهم کرده اند مشاهده می‌کند. واضح است که تمسک به این روایات ضعیف و ناهماهنگ با قرآن بسیار راحتتر از آن است که احتمال دهند یا بپذیرند معنی غیرقرآنی شهید از فرهنگ مسیحیان اقتباس شده است، آن هم وقتی که معلوم شود همراه با این اصطلاح، خرافات اعتقادی اهل کتاب درباره ی «قدیسان شهید» نیز به اعتقادات اهل قرآن راه یافته است.

در این ارتباط :

تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۱): خاتم

تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۲): عورت

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx