زندگی پس از بیداری معنوی

بروس دیویس (Bruce Davis) / مترجم: خدیجه حسینی:  هر روز تعداد زیادی از افراد پا پیش می‌گذراند و تجربه شخصی خودشان از کشف یک دنیای معنوی فراسوی رویاها و فراتر از آن‌چه برایشان قابل تصور بوده را با دیگران درمیان می‌گذراند. در عین حال اختلاف میان شکاکان و منتقدان به وجود واقعیت معنوی نیز عظیم‌تر از قبل شده است. وجود…

بروس دیویس (Bruce Davis) / مترجم: خدیجه حسینی:  هر روز تعداد زیادی از افراد پا پیش می‌گذراند و تجربه شخصی خودشان از کشف یک دنیای معنوی فراسوی رویاها و فراتر از آن‌چه برایشان قابل تصور بوده را با دیگران درمیان می‌گذراند. در عین حال اختلاف میان شکاکان و منتقدان به وجود واقعیت معنوی نیز عظیم‌تر از قبل شده است. وجود واقعیت‌های غیرمادی در نظر یک گروه غیر قابل تردید است، درحالی که گروه دیگر در وجود چیزی فراسوی آنچه می‌توان دید و در آزمایشگاه‌های علمی نشان داد، تردیدهای جدی دارد.

چیزی که تقریباً همه بر روی آن اتفاق‌نظر دارند این است که آن دسته از افرادی که تجربه بیداری معنوی را داشته‌اند (صرف‌نظر از واقعی یا تخیلی بودن آن) کم‌تر راهنما و پشتیبانی برای حل و فصل معماهای حاصل از این تجربه می‌یابند. رسانه‌های همگانی برای رعایت «بی‌طرفی و میانه‌روی» تقریباً نسبت به هر بحث یا موضوع معنوی رویکردی ندانم‌انگارانه اتخاذ می‌کنند. نظام آموزش و پرورش، دنیای پزشکی و حتی کلیساها سفت و سخت به دنیای واقعی و عقلانی چسبیده و تجربه‌ی شخصی آدمیان از قلمروهای دیگر را مشکوک و غیرقابل اعتماد تلقی می‌کنند. یکی از دوستان نزدیک من اخیراً از یکی از پیشوایان روحانی یهود پرسید که آیا به وجود فرشتگان اعتقاد دارد؟ هرچند عهد قدیم پر از داستان‌هایی درباره‌ی فرشتگان است، اما آن روحانی یهودی پاسخ داد: «نه». در این میان پاپ فرانسیس دست از اعتقاد به وجود فرشتگان کشیده و بسیاری به ویژه رسانه‌های مدرن شکاک را شگفت‌زده کرده است.

افرادی که تجربه‌های شخصی عمیقی از دنیای معنوی داشته‌اند، خود را تنها و منزوی می‌یابند هرچند ممکن است در واقع اکثریتی خاموش باشند. بسیاری احساس می‌کنند در این جهان بیگانه‌اند و با دنیای درون خود نیز کشمکش دارند. آنها می‌کوشند تا دریابند که پس از بیداری معنوی‌شان چگونه باید زندگی کنند. نزاع‌های جاری بر سر این که آیا داستان‌های مربوط به قلمروهای دیگر واقعی هستند یا نه، در نظر این افراد چندان جالب نیستند. آنچه برای آنها مهم است تلاش برای درک درست و عمیق تجربه‌ای که از سر گذرانده‌اند، و نیز چگونگی ادامه زندگی پس از آن است. بیداری آنها واقعی است، بسیار واقعی. آنها نمی‌توانند چشم خود را به روی آن ببندند، یا وانمود کنند که اتفاقی نیفتاده است. آنها به بیداری عمیقی رسیده‌اند و می‌کوشند تا زندگی درونی و معنوی خود را با زندگی بیرونی و عادی قبلی‌شان پیوند دهند.

قلمرو معنوی با دنیای مادی‌ای که بیشتر مردم آن را می‌شناسند، بسیار متفاوت است و میان این دو فاصله‌ای دور و دراز وجود دارد. بیداری معنوی دریچه‌ای به سوی عالمی باز می‌کند که مرزی در آن نیست. فرد در این تجربه خود را چنان می‌یابد که به مکانی گرم و بسیار صمیمی وارد شده و تا ابد خود را در آن در حرکت می‌بیند. و این درحالی است که جهان ما و زندگی روزمره‌مان سرتاسر آمیخته به مرزها است، از مرزهای شخصی تا مرزهای بین‌المللی. کسانی که تجربه بیداری معنوی داشته‌اند خود را چنان می‌یابند که از دنیایی بدون مرز، دائماً در حال بسط و مملو از آرامش غیرقابل توصیف، به دنیای مرزها، حصارها، قید و بندها، قاعده‌ها، انتظارات و آرزوها بازگشته‌اند. اما آنها واقعاً به کدام دنیا تعلق دارند؟

قلمرو معنوی قلمرو بی ‌قید و شرط و عشق بی‌ حد و مرز است. بیداری معنوی بنا به تعریف یعنی یافتن عشق و پیش رفتن در عشق، و رسیدن به صمیمیتی فراتر از واژه‌ها. در عین حال ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که در آن عشق می‌تواند توقفگاهی یک شبه باشد، آنچه برای همدیگر انجام می‌دهیم یا نمی‌دهیم. عشق [در این جهان] به ندرت فارغ از قیود و شروط است. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که داوری درباره‌ی دیگران بسیار شابع‌تر است از نگاه متواضعانه به درون خود و مهربانی و شفقت با دیگران. بیداری معنوی دریچه‌های دنیایی را به روی آدمی می‌گشاید که گوهر آن مهربانی و شفقت است. حال چگونه می‌توان با چنین شناختی هم‌زمان در دو دنیا زیست؟ در بیداری معنوی نوعی بی‌کرانگی و آزادی اندیشه، احساس و حرکت وجود دارد. زندگی به معنای واقعی کلمه حد و مرزی ندارد. اما وقتی به دنیای معمولی‌مان بازمی‌گردیم، ‌زندگی قفسی بسیار کوچک و تنگ با انتخاب‌هایی اندک به نظر می‌رسد. جهان آفرینش ناگهان محدود به دنیای مادی می‌شود و این می‌تواند همچون زنجیری عشق و تخیل را به بند کشد. میان تجربه‌ی معنوی جامع و زندانیِ‌قوانین و محدودیت‌های زندگی عادی بودن چنین تفاوتی وجود دارد. یک زندگی کاری همراه با اندیشه و عمل می‌تواند در تقابل با دنیایی از زیبایی پرشور و حرارت و زندگی بی‌آلایش قرارگیرد.

بازگشت به دنیایی که عمدتاً با انجام کارهای روزمره می‌گذرد، آگاهی آزاد شده ناشی از یک بیداری معنوی را با چالش مواجه می‌کند و به خطر می‌افکند. چه بر سر آن وسعت و بی‌کرانگی و آزادی بی‌ حد و حصر آمده است؟

در طی یک بیداری معنوی بسیاری می‌فهمند که مرکز جهان هستند و جهان هستی در آنها خلاصه شده است. این، صدای فریاد خودخواهیِ فردی از فراز قله‌ی یک کوه نیست، بلکه دقیقاً عکس آن است. آنها با عشق به تواضع و فروتنی رسیده‌اند و این از اعماق وجود آنها آشکار می‌شود. معنویت در درون آدمی شکوفا می‌شود و همچون جهان هستی که در آن سوی سیارات و ستارگان دائماً بازمی‌شود، وسعت پیدا می‌کند. زندگی در بازگشت به جهان روزمره‌مان بر این مدار می‌چرخد که چه کسی قدرت و مرجعیت دارد، بلندترین صدا از آن کیست، چه چیز یا کدام شخص توجه ما را به سوی خود جلب می‌کند. در بیشتر مواقع احساس می‌کنیم قربانی حوادث و رویدادها هستیم. برای کسانی که تجربه‌ای معنوی داشته‌اند، بسیار دشوار است توضیح دهند که: ما واقعیت خودمان را انتخاب می‌کنیم و می‌سازیم. در دنیای متعارف این به نظر بسیار نادرست و غیر قابل فهم به نظر می‌رسد و مانند آن می‌ماند که بگوییم همه‌ی دردها و رنج‌ها را خودمان انتخاب می‌کنیم. اما در قلمرو معنوی پس از کشف عظمت این جهان بزرگ و لایتناهی، در فضای این خودِ بی‌انتها، اجزای زندگی که شامل درد و رنج نیز می‌شوند از منظری متفاوت نگریسته می‌شوند.

در قلمرو غیرمادی، زمان نیست، عجله و شتابی نیست، رسیدن و بازگشتن در کار نیست. بی‌زمانی هنگامی است که دقایق می‌توانند ساعت‌ها شوند. آنچه ابدیت به نظر می‌رسید ممکن است به ثانیه‌ها تبدیل شده باشد. با آگاهی‌ای چنین تام و تمام در هر لحظه، زمان دیگر وجود ندارد. با برگشتن به این دنیا همه چیز دایرمدار تقویم، قرارملاقات‌ها و جلسات می‌شود. مشغول گذراندن و هدر دادن زمان می‌شویم، گویی همیشه درحال انتظاریم، نه‌فقط نگران این هستیم که چقدر [بر سر یک قرار یا رفتن به سر کار] زود یا دیر رفته‌ایم، بلکه نگران این نیز هستیم که چقدر وقت کم یا زیاد داریم. در دنیای معنوی همه چیز حی و حاضر است، هیچ چیز غایب نیست. و به همین خاطر زندگی کامل‌تر است. دنیای معنوی به نحوی عجیب کامل است. همه‌ی پاسخ‌ها حاضرند و به نظر می‌رسد هرچه بخواهیم همان زمان به ما داده می‌شود. وقتی خدا چنین حاضر است، زمان، نیاز یا هر چیزی جز او چگونه می‌تواند وجود داشته باشد؟

این تجربه برای بسیاری از مردم در بیداری معنوی شامل دیدار با خانواده‌ی معنوی‌شان، راهنمایان، و حتی فرشتگان می‌شود. آنها به خانه آمده‌اند. اعضای خانواده دوباره به هم پیوسته‌اند، انتظارشان به پایان رسیده است و هیجان‌زده‌اند، این خانواده مهربان ما است. پدر بزرگ عبوس و بداخلاق و هرکس دیگری اکنون بیدار شده‌اند. چیزی مورد نیاز نیست تا به خاطر آن از خانه بیرون برویم،‌ بلکه دقیقاً برعکس. ما بالاخره به خانه بازگشته‌ایم و نمی‌خواهیم آن را ترک کنیم. مردم وقتی بر روی سیاره‌ی خاکی هستند، به دنبال خانواده یا دوست صمیمی می‌گردند، در آن سو هرکس یک شریک معنوی است. چگونه فرد پس از پیوستن دوباره به خانواده و کشف معنای واقعی ارتباطات، در دنیای معمولی زندگی کند؟

این دو دنیا بسیار متفاوتند. تجربه‌ی جهانی دیگر می‌تواند اقتضائات زندگی هر روزه را سطحی، پیش‌پا افتاده و حتی بی‌معنا جلوه دهد. من برای چند هفته گفتگوهایی با یولاین استاوت (Yolaine Stout) مدیر وب‌سایت Aciste.com (انجمن آمریکایی تجربه‌های تحول‌آفرین معنوی) انجام داده‌ام. او و دیگرانی که زندگی‌شان در اثر تجربه‌های معنوی دگرگون شده است چیزهای زیادی برای گفتن و آموختن به ما دارند. آنها درحالی که می‌کوشند تا تجربه‌ی معنوی تغییردهنده‌ی زندگی خود را به کار بندند، از چالش‌های زندگی فرهنگی سخن می‌گویند که هنوز درباره‌ی وجود و عدم خدا درآن بحث و نزاع وجود دارد.

یولاین و دیگران نتیجه می‌گیرند که بهترین راه برای زندگی پس از یک بیداری معنوی ایمان آوردن و غنیمت شمردن آن تجربه است. ممکن است این رویکرد هنگامی که دنبال کار نو، فعالیت‌های جدید و دوستان تازه می‌گردیم زندگی پیشین ما را به تشویش و ناآرامی بیفکند. اما وقتی قلب گشوده شده باشد، واقعاً فقط یک انتخاب وجود دارد و آن پذیرش عشق و ادامه زندگی با عشق است.

در یک بیداری معنوی رنگ‌ها روشن‌ترند، اندیشه‌ها واضح‌ترند، فیلتر ذهن با گشوده شدن به روی آگاهی کنار گذاشته شده است. در طی این تجربه، تردیدها، نگرانی‌ها، آرزوها، امیدها و همه‌ی مسائل و مشکلاتی که وارد ذهن می‌شوند و آن را از حرکت و پویایی باز می‌دارند، رخت برمی‌بندند، آگاهی بدون امور زائدی که ذهن را اشغال می‌کنند، تابناک و روشن است. اکنون فرصت‌های جدیدی برای اندیشیدن و مراقبه و تداوم پاکسازی روح با دریافت قلب ‌آرام خود داریم. تجربه‌ی بیداری مقدمه‌ای بر آگاهی ما در حالت طبیعی و حقیقی خود است. خاطرات یک بیداری معنوی می‌توانند یک سرآغاز باشند. بذرهایی در زندگی کاشته شده‌اند، این بذرها باید تغذیه شوند و جوانه بزنند. کیفیت خاصی از بودن در بیداری معنوی در حال جذب شدن در آکاهی ما است و آرام آرام به درون شخصیت و زندگی ما پای می‌گذارد.

ورود این آگاهی به قلب، تیرگی‌ها و خستگی‌های این جهان را که در ذهن‌مان خانه گزیده و بیشتر درک‌ها و دریافت‌های ما را به خطا می‌افکنند، برطرف می‌کند. ندای ابدیت فراتر از آن است که بتوان آن را ناشنیده گرفت. هیچ چیز دیگری چنین ثروت و لذتی را به ما نمی‌دهد.

زندگی درباره‌ی چیزهای بزرگی نیست که اذهان ما درباره‌ی آنها فکر می‌کنند بلکه درباره‌ی گام‌های کوچکی است که یکی یکی برمی‌داریم و به پیش می‌رویم. زندگی خوب پس از یک بیداری معنوی به معنای رجوع مکرر به درون خود برای یافتن پاسخ‌ها و مهم‌تر از آن حقیقت نابی است که به زندگی ارزش می‌دهد. اینجا است که درمی‌یابیم ما یک فرد هستیم.

دنیای درون که بسیاری پس از یک تجربه‌ی معنوی به آن نظری افکنده‌اند، پیامی برای همه‌ی ما است که باید همچنان بیندیشیم، و گوهر دل را دریابیم و به زندگی خود وارد کنیم. دانش و آرامش زیادی هست که می‌توان به آن رسید. مرزی جدید وجود دارد. زندگی پس از یک بیداری معنوی به این معنا نیست که در این جهان چقدر و چه کاری انجام می‌دهیم بلکه به معنای آن است که عشق با ما چه می‌کند. ما فراخوانده می‌شویم تا تکیه‌گاهی برای عشق باشیم. حضور عشق معنای زندگی ما می‌شود.

منبع: نشریه هافینگتون پست، قابل دسترسی در آدرس اینترنتی ذیل:

http://www.huffingtonpost.com/bruce-davis-phd/life-after-a-spiritual-aw_b_5962252.html

مطالب دیگر از این مترجم:

منتقد خود شدن

تجربه‌های نزدیک به مرگ: واقعیت یا تخیل؟

تفکر نقادانه؛ پرسش‌ها و پاسخ‌های بنیادین

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
محمد صادق
محمد صادق
آبان ۲۰, ۱۴۰۲ ۸:۳۶ ب٫ظ

هیچ انسانی از دنیای درون خود نمی تواند بیرون برود. هر تجربه ای داشته باشی در درون توست. آن یا از مقوله عقل است یا از مقوله احساسات و عواطف. به هیچ وجه نمی توان پذیرفت که کسی از دنیای کنونی بیرون رفته است. و در فضای دیگر واقع شده است. هر چیزی در هر تجربه ای تجربه درون است. عارف احساس ارامش و محبت می کند و این حس در او قویتر می شود. نمی توان بیان کرد که او به جایی دیگر می رود. دلیلی نداریم . او در نوعی خاص از احساسات چون ارامش و مهر قویتر… مطالعه بیشتر»

سجاد
سجاد
آبان ۱۰, ۱۴۰۲ ۸:۵۹ ب٫ظ

آیا بعد بیداری معنوی دوباره بعد چند وقت به حالت اول بر میگردیم

محمد پارسا
محمد پارسا
آذر ۱۳, ۱۳۹۶ ۰:۲۴ ق٫ظ

ضمن تشکر از ترجمه روان، با مقایسه با متن اصلی به نظر می رسد در ترجمه اواخر پاراگراف دوم در جمله ‘پاپ دست از اعتقاد به وجود فرشتگان کشیده’ مشکلاتی رخ داده و ترجمه درست تر چنین باشد که ‘پاپ به طرفداری از وجود فرشتگان پرداخته’ . در واقع بسیار بعید است پاپ به انکار فرشته پرداخته باشد که معادل خلع کامل وی از مقام خواهد بود.
با تشکر مجدد

فرامرزمیرشکار
فرامرزمیرشکار
آبان ۵, ۱۳۹۶ ۱۱:۱۵ ق٫ظ

سپاس از حسن انتخاب و ترجمه ی عالی

علی ناصری مقدم
علی ناصری مقدم
مهر ۳۰, ۱۳۹۶ ۸:۳۷ ب٫ظ

متشکرم. پیروز و پاینده باشید.

خدیجه حسینی
خدیجه حسینی
مهر ۲۹, ۱۳۹۶ ۲:۳۲ ب٫ظ

با سلام و سپاس از حسن توجه و لطف شما عبارت “ندانم انگارانه ترجمه واژه agnostic است
ارادتمند

خدیجه حسینی

علی ناصری مقدم
علی ناصری مقدم
مهر ۲۸, ۱۳۹۶ ۰:۰۵ ق٫ظ

سپاس از حسن انتخاب و ترجمه ی فاخر و روان

علی ناصری مقدم
علی ناصری مقدم
مهر ۲۸, ۱۳۹۶ ۰:۰۳ ق٫ظ

سپاس از حسن انتخاب، ترجمه ی سلیس، روان و فاخرتان. واژه ی “ندانم انگارانه” جالب بود. این واژه را برای ترجمه ی کدام کلمه انتخاب کرده اید؟

8
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx