اسلام تفاوت ( قسمت ۱۷ ) پیامبران زن بودند یا مرد ؟

| اسماعیل اردستانی | یکی از درسهای مهم روانکاوی به ویژه شاخه لاکانی آن، در رابطه با موضوع جنسیت، فراتر رفتن از زیست شناسی است. موضوعی که ناقدان مسئله پیامبری عمدتا به آن بی توجه هستند، طرح نقدی در مرزهای زیست شناسی، علی رغم اینکه بر این مسئله واقفند که پیامبری موضوعی در محدوده های فرهنگی و نمادین بشری است…

| اسماعیل اردستانی |

یکی از درسهای مهم روانکاوی به ویژه شاخه لاکانی آن، در رابطه با موضوع جنسیت، فراتر رفتن از زیست شناسی است. موضوعی که ناقدان مسئله پیامبری عمدتا به آن بی توجه هستند، طرح نقدی در مرزهای زیست شناسی، علی رغم اینکه بر این مسئله واقفند که پیامبری موضوعی در محدوده های فرهنگی و نمادین بشری است و نه زیست شناسی. بنابراین این پرسش یا نقد موضوع پیامبری که چرا هیچ پیامبر زنی در میان آنها نیست، بدون اینکه آگاه باشد در مرزهای بیولوژی باقی مانده است.

تحلیل ساختهای دلالت و ژوییسانس البته فراتر از بیولوژی می رود و ساختارهای مردانه و زنانه در ساحت نمادین را هدف قرار می دهد.

بر این اساس یک ساختار مردانه را اینگونه تعریف می کنیم که نوعی تسلیم شدگی کامل در ساحت نمادین را بازنمایی می کند. هر چند در عالم واقع ما مردانگی ناب و مطلق ( سوژه دال ناب ) نداریم، اما فرآیند حل شدن در عرف یا جدی گرفتن قانون عمدتا ماهیتی مردانه دارد. مردانگی را می توان انقیاد سوژه در قانون دال ( عرف نمادین ) تعریف کرد، و باز به همین خاطر است که امر کلی تنها برای مردان وجود دارد .این همه به معنای آن نیست که زنان هیچگاه تن به اختگی نمادین نمی دهند یا هیچ پیوندی با زبان یا دال برقرار نمی کنند، برعکس در عالم واقع گویی زنان بیشتر از مردان در انقیاد زبان قرار دارند.

(اگر برای مردان زبان گذرگاه ژوییسانس یا یافت معنا ست، برای زنان خود حرف یا مادیت زبان منشاء لذت است، شاید به همین خاطر زنان از خود حرف زدن لذت می برند. زبان برای مردان صرفا در نقش دلالت ظاهر می شود اما برای زنان فراتر از دلالت و شامل نوعی غیریت معنا هم هست )

نسبت چهارگانه ای که اینجا منطبق بر ساختهای روانی است مبتنی بر زوج زنانگی / هیستری و مردانگی / وسواس است .وجه غالب ساخت روانی زنانه هیستری و برای مردان وسواس است .اگر در هیستری ما با دال ” نه ” مواجه هستیم در وسواس دالها به طور تکراری تایید می شوند .به عبارت دیگر اگر ژوییسانس فرد هیستریک با ” نه ” در دسترس او قرار می گیرد، وسواسی همواره نگران شل شدن تداعی ها و از هم پاشیدن حوزه دلالت است .

بر این اساس می توان این ساختار صوری را بر اساس تفاوت ساحتهای عینی باز تعریف کرد : تطابق بین مردانگی با ساحت نمادین و از سوی دیگر زنانگی با ساحت خیالی/ واقعی .

این ساختار صوری همچنین منطبق است با نوع ژوییسانسی که در نزد جنسیتهای مختلف وجود دارد .اگر ژوییسانس مردانه فالیک یا نمادین است، ژوییسانس زنانه بیشتر مبتنی بر ژوییسانسی غیرفالیک یا غیر- دلالی است .خود سرپیچی از قانون برای زنان لذتی به همراه می آورد که مردان را دسترسی به آن نیست ( شاید به همین دلیل باشد که گناه اساسا امری مردانه است، چون گناه نوعی تخطی از قانون نمادین است، همچنین توجه شود که خود کاربرد زبان در نزد زنان همواره با نوعی سرپیچی همراه است، چون استفاده از کلمات نزد زنان فراتر از معنای آن، خود در حکم نوعی ژوییسانس است، امری که در زبان یا ساحت نمادین ممنوع و به مثابه گناه فرض می شود).

به این ترتیب اگر ژوییسانس مردانه ابژه محورانه است، ژوییسانس زنانه از جنس سوبژکتیو است، اگزیستانس مردانه در نوعی ابژه بیرونی بازنمایی می شود، معمولا تحت نام یک دال یگانه یا اعظم، در صورتیکه در مورد زنان این اگزیستانس نوعی وجد بدنی یا خلسه از تکرار کلمات یا حرکات بدن است .ماهیت سرپیچی مردانه متفاوت از زنانه است .اگر نفی مردانه کلی و پرسرو صدا باشد، نفی زنانه زیرجلکی و تکه تکه است .( شاید به همین خاطر باشد که مواجهه با یک انقلاب زنانه مشکل تر از نوع مردانه آن باشد ) .

هر چه هست چه در مورد زنان و چه در مورد مردان، علت نوعی فقدان در دیگری یا عرف عام است، که زنان و مردان را به دنبال گمشده خود تحریک می کند، مبنای این حرکت چه در زنان و چه مردان، هیستری یا نوعی نارضایتی از وضعیت موجود است .

سوژه های انسانی معمولا ترکیبی از هر دو جنس هستند و در واقعیت ما زن ناب و مرد ناب نداریم .اگرچه فروید در اوایل کارش در این دوگانگی جنسیتی حتی مولفه های فیزیولوژیک را دخیل می داند ( سه رساله در مورد جنسیت )، اما در یک خوانش فرویدی – لکانی از جنسیت، عمدتا این تاکید بر ساخت های روانی گذاشته می شود .اختگی در مردان معمولا کامل و در زنان ناقص است .فرآیند زبان یا دال بدن را از نو رونویسی می کند و از آن پس هیچ میلی وجود ندارد که توسط دالها صورت بندی نشده باشد .فروید در رساله توتم و تابو از پدر ماقبل- زبانی می گوید که هنوز بدنش توسط دال پرچ دوزی نشده است، او تنها استثنایی است که هنوز می تواند کیف کند بدون اینکه میل بورزد .در نزد پدر اولیه که همه زنهای قبیله را در اختیار دارد، میل و کیف بر هم منطبق هستند، او تنها مردی است که اخته نیست .از آن پس هر مردی به واسطه قانون اختگی یا همان ممنوعیت زنای با محارم از کیف محروم است و تحت سیطره قوانین میل ورزی قرار می گیرد .اگر چه کیف پدر اولیه در مردان سرکوب و به ناخوداگاه رفته است اما همین منبع پایان ناپذیری از ابژه کیف ورزی در نزد مردان بوده است .در نزد مردان نوعی میل به تخطی از قوانین دال وجود دارد که به دلیل همین ژوییسانس باقی مانده و سرکوب شده است و باعث می شود در هر عصری این کیف خواهی به شکل تکرار و تخریب دال خودش را نشان بدهد .این ابژه دلخواه که در سطح والا ( sublime) قرار دارد شوری ایجاد می کند که در هر دوره ای عده ای با خواست آن، معنای معاصر و در زمانی خود از جهان و چیزها را تخریب و واسازی کنند .

بنابراین باید اینجا توجه داشت که ابژه والا در هر عصری پس مانده فرآیند دلالت است، و این در بنیاد چیزی نیست جز محصول ممنوعیت با زنای با محارم یا قانون اختگی .

در مورد زنان اختگی ناقص اتفاق می افتد. بر خلاف مردانگی که نوعی فرایند دلالی مطلق را طی می کند، در زنان دال پردازی کامل اتفاق نمی افتد و بنابراین میل ورزی زنانه بر خلاف مردان به واسطه فانتزی یا دلالت زبانی نیست، بلکه زنان می توانند خلسه های کیف را بی واسطه فانتزی تجربه کنند، اگرچه از آنجا که دال پردازی یا هر نوع نوشتن این کیف از مسیر دلالت و زبان می گذرد، مجبور می شوند که موضع مردانه در اینجا اختیار کنند .

خدا و جنسیت ؛

یکی از درسهای پایه ای روانکاوی ” جنسیت زدایی از امر والا ” می باشد و فرآیند والایش همراه با جنسیت زدودگی از ابژه والا است. فروید در ابتدا والایش را نوعی فرآیند تبدیل میل جنسی به آفرینش های تمدنی و فرهنگی در نظر می گرفت، اما بعدتر در یک رویکرد کلی تر امر والا را از هر نوع جنسیتی خالی می دانست. ما البته در قسمتهای دیگر به تحلیل والا خواهیم پرداخت اما آنچه در این بخش مورد توجه ما قرار دارد جنسیت زدایی از امر والاست. چرا ابژه والا از هر جنسیتی خالی است؟

این موضوع جذابی در یک پژوهش الهیاتی خواهد بود و البته خداشناسی یکتاگرایانه آن در شکل دینهای ابراهیمی. اگر این فرض درست باشد که خدای ” ایل ” در یهودیت اولیه، از همان ” ا ل ه ” در زبان آرامی گرفته شده باشد، می توان این فرضیه را طرح کرد که الهیات ابراهیمی در روند والایش یکتاپرستانه خود، از خدا جنسیت زدایی کرده است. در نوشته های مذهبی اوگاریتی که از الوهیم و ال سخن به میان آمده، ال خدای اعظم کاملا هویت مردانه دارد و نام همسر او استرات هم مشخص بود. روزی ال در ساحل دریا شاهد شستشوی استرات بود که تحریک شده و با او همخوابگی می کند. تعداد فرزندان آنها را هفتاد نفر نوشته اند ( این اطلاعات در سنگ نبشته های اوگاریتی جدیدا کشف شده است ). یهودیت اولیه بی تاثیر از خداشناسی و مذهب اوگاریتی یا کنعانی اولیه نبوده است.

” در متون عبری در چهار مورد از عبارت پسران خدا ( بنی الیم) ” בִּבְנֵי אֵלִים.” از جمله در مزمور۲۹ و ۸۹ ایه ۷ امده
است.
בְנֵי-הָאֱלֹהִים (بنی الوهیم پیدایش باب ۶ ایه ۲)

در متون اوگاریتی عبارت bn ’il امده است که به معنای پسران خدا ترجمه می شود. در این الواح امده است که ایل در ازدواج با اشیرات یا به عبری اشیره صاحب هفتاد فرزند می شود.

در این متون در بخشی که معروف به سیکل بعل شده از هفتاد پسر اشیره اسم برده شده است که خدایان قومی ملتهای مختلف شدند .در متون ابراهیمی، امت‌های جهان را از نسل فرزندان نوح می دانند. در تورات امده است که وقتی الوهیم ملتها را تقسیم می کردند اسرائیل سهم یهوه شد.

“چون حضرت اعلی(ال علیون) به امت‌ها نصیب ایشان را داد و بنی‌آدم را منتشر ساخت، آنگاه حدود امت‌ها را قرار داد، برحسب شماره بنی‌اسرائیل. زیرا که نصیب یهُوَه قوم وی است، و یعقوب قرعه میراث اوست ( تثنیه باب ۳۲ ایات ۸ و ۹)”

اشیره که در متون اوگاریت استرات نامیده می شود همسر ال بوده است که از دریا به وجود امده است .در نزد این اقوام اشیره از یم یا خدای دریا به وجود امده است .از ریشه ات th امده که در عربی الات شده است”

من در بررسی اسطوره های ادیان ابراهیمی مفصلا به این تبارشناسی خدا در ادیان ابراهیمی پرداخته ام و خوانندگان را به آن نوشته ها ارجاع می دهم .

تعبیر ” ابناء الله ” که در قرآن در مورد یهودیان به کار رفته اشاره به همین موضوع دارد .در یهودیت چه در الهیات الوهیمی و چه یهوه ای، شکی نیست که خدا هویت جنسی مردانه دارد، اگر چه به تدریج همسر گزینی او مبهم می شود و اشیره یا استرات حذف می شود

در اسلام این والایش با قدمهای بزرگی همراه است به ویژه اینکه آگاهی وسواس گونه ای در مورد آن وجود دارد .قرآن باور به فرزند داشتن خدا را شرکی می داند که پایه های عرش را به لرزه می آورد .او همسری ندارد چون هیچ زنی کفو او نیست .

” بگو او یکتاست، آن متعالی، نه زاییده و نه زاییده شده، و هیچ کس همتای او نیست ” ( قرآن سوره اخلاص ۱۰۴) تعبیر کفو می تواند اینجا به معنای این باشد که کسی همتای ازدواج با او نیست .

البته در مورد والدین در همان اسطوره های اوگاریتی هم تبار ال مشخص نیست یعنی گویا او خودش نخستین والد بوده و زاییده نشده اما در مورد بخش دوم فرزند داشتن خدا تا حتی مسحیت هم امری معمول بوده است .اگر مسیح خود را پسر خدا می خوانده، تصور می کنم ناشی از همین تبار اولیه یهودی یا اوگاریتی بوده است .اگر چه در مسیحیت این رابطه پدر – پسری نه جسمی و فیزیولوژیک که بیشتر روانی و دلالی بوده است .

اگرچه در الیهات اسلامی فرآیند جنسیت زدایی از خدا چند قدم از یهودیت و حتی مسیحیت والایش یافته تر است اما خدا در اسلام همچنان در مرزهای جنسیت مردانه قرار دارد .

در قرآن برای خدا از ضمیر مردانه استفاده می شود ( هو، له، ایاکَ) .فرآیند جنسیت زدایی از خدا در قرآن به مرزهای سخت زبان عربی می خورد، زبانی که به شدت جنسیت زده است و فرمهای خطابی و غیابی آن تفکیک شدیدی بین جنس های دوگانه قائل می باشد .

بنابراین در اسلام اگرچه این آگاهی از جنسیت زدایی امر والا در سطح بالایی وجود دارد اما این زبان هنوز به خودش آگاه نشده است که خدای او همچنان در حصار جنسیت باقی مانده و امکان تعالی ندارد .بر خلاف عربی در زبان فارسی امکان این تعالی از جنسیت وجود دارد، چه در زبان فارسی در اشکال خطابی و غیابی ( دوم شخصی و سوم شخصی ) تفکیک جنسیتی وجود ندارد و امکان نوعی الهیات متعالی از جنسیت در اینجا فراهم تر است . خدا در اسلام عربی، مرد مجردی است که همسری اختیار نکرده چون همتایی ندارد، بدون اینکه از جنسیت والایش یافته باشد .این نا -خود آگاهی جنسیت زده بعدا در تدوین های اجتماعی و حقوقی خودش را بیشتر نشان می دهد .

در متن قرآن مشخص است که خطاب پیامبرانه مردانه است ( لکَ) و نیز مخاطب بیان احکام هم مردان مومن هستند، اگرچه ذکر زنانه هم در بیان احکام و فرامین شده ( در بخش پوشش و عبادات ) اما خطاب فرامین حقوقی و اجتماعی و جنگ و جهاد و نیز بسیاری از احکام عبادی خطاب مردانه است .( توجه به صفات خدا در این زمینه جالب خواهد بود، که از میان صفات اعلام شده در مورد خدا همگی صفات خدا در قرآن مردانه است، با توجه به تفکیک جنسیتی صفات در زبان عربی، طبعا نمی توانسته این صفات مونث باشند. رحمن، رحیم، عادل، قادر، علیم، قدیر، حکیم، علی، عظیم، اکبر، صادق ،ملک، مالک، اکرم ، …همگی در زبان عربی نامهای مردانه هستند، البته تنها صفتی که نمی توان با قطعیت گفت که مردانه است، صفت قدوس است که از تبار خدای آرامی قدوش گرفته شده، قدس در زبانهای آرامی به معنای جداشده، و منتزع است و امر مقدس، امری است که دور و جدا از حیات روزمره است .بیشتر مشتقات اسمی از ریشه قدس، چون قدسی، قدسیه و خدیجه، نامهایی زنانه هستند، و در قرآن از قدیس برای نامیدن خدا استفاده نشده، هر چند من معتقدم نام قدس خدا از همه نامهای او والایش یافته تر است، چون معنای خود واژه جدایی و تنهایی را می رساند.

در زبان فارسی مخصوصا فرهنگ عرفانی برای نامیدن خدا از واژه” هو ” یا ” یا هو ” استفاده می شود که باید این نام را از ضمیر – واژه هو در عربی تفکیک کرد .هو ( در فرهنگ عرفانی ) نام یک خدای باستانی بوده است که مشخص نیست چگونه در عرفان فارسی سر درآورده .

بعضی از متکلمین مسلمان معتقدند که ” هو ” که در ابتدای بسیاری از آیات قرآن آمده یکی از نامهای خداست نه ضمیر اشاری سوم شخصی ( از جمله مرحوم مطهری )

همچنین می توان فرض کرد که هو در عبارت ” لا اله الا هو ” اشاره به یکی از نامهای خدا باشد نه صرفا ضمیر سوم شخص عربی .فرض دیگری که اینجا می توان مطرح کرد اشاره به نام یهوه خدا در یهودیت است که خلاصه آن به شکل هو در این آیه ذکر شده است .( با توجه به تبار الله که خود را خدای موسی و ابراهیم ذکر می کند، نمی توان منکر یهوه بودن هو شد، شکی نیست که آگاهی الله از یهوه بی اطلاع نبوده است )

البته چنین فرضیاتی، نظریه اصلی ما که خدا در اسلام همچنان به صخره سخت اختگی برخورد می کند را رد نمی کند .اصولا در زبان عربی چنین امکانی وجود ندارد که خدا از مرزهای جنسیت عبور کند .به همین خاطر وقتی در ترجمه قرآن از ضمیر ” او ” برای نامیدن خدا استفاده می کنیم، پیشاپیش این والایش جنسی را در نظر گرفته ایم یا لااقل چنین فرضی نداریم، در صورتیکه یک عرب وقتی از لفظ ” هو ” استفاده می کند کاملا چهره مردانه خدا را در ذهن دارد .

همین جا باید اشاره کرد که ریشه های فرهنگ فراتر از عادات و رسوم در زبان قرار گرفته است، اگر در جوامع مسلمان مسئله تفکیک جنسیتی تبدیل به یک موضوع مهم و حتی بحرانی می شود را باید در زبان جنسیت زده حامل پیام الهی دانست و البته دست به واسازی آن زد .

پدران و پیامبران :

قدیس فردی است که از جنسیت خود تن می زند، مهمترین میل یک قدیس، والایش از هر نوع جنسیتی است .گفتیم که تنها صفتی از خدا که از هر نوع جنسیتی والایش پیدا می کند، صفت قدس است .اگر بتوان یک دین را نام برد که این صفت را درونی خود کرده، بدون تردید می توان از مسیحیت نام برد .عیسی پیامبری است که در مورد میل جنسی او سخنی گفته نشده است .لطیفه ای مشهور می گوید ؛ روزی حواریون خواستند که او را با زن آشنا کنند و به اصطلاح برای او همسری بگیرند، بعد از اینکه زنی را به چادر عیسی فرستادند دیدند که زن جیغ زنان از آنجا خارج شد، علت را پرسیدند، زن گفت؛ او تا مرا دید گفت زخمی باز در میان پاهایت می بینم بگذار آن را ببندم .

قدیس در فرهنگ مسیحی با جز اساسی تجرد شناخته می شد و چنین تمایلی در روحانیت مسیحی تبدیل به قانون شد .در قدیس خواست والایش در بیشترین حد خود به شکل تجرد و دوری از اجتماعات بشری رسیده است . خدا در اسلام اگرچه بیان نمی شود و البته به شدت چنین زیستی در بشر نفی می شود، یک قدیس است، ابژه مقدسی که از هر نوع میل و شهوت جنسی به دور است یا آن را سرکوب کرده است .بدون فهم مفهوم والایش، نه می توان درکی از قدیس داشت و نه خدا .بدون تردید خداپرستی در اعصار مختلف بشری چیزی نبوده به جز خواست والایش از هر نوع فعالیت جنسی .

اگر این تحلیل را در کنار تحلیل مفهوم پدر در روانکاوی بگذاریم، مشخص می شود که چرا رویت صحنه هم آمیزی والدین در کودکان این مقدار تروماتیک است و چرا کودکان وقتی پی به علت وجودی خود می برند، نسبت به پدر خود دچار عواطف دوگانه عشق – نفرت می شوند .

همین تحلیل کلیدی برای فهم این سوال است که چرا پدر در پیامبران ابراهیمی همیشه مسئله زا و پروبلماتیک بوده، از ابراهیم که مشخص نیست آزر پدر او بوده یا ناپدری، و یا نامشخص بودن پدر موسی ( که تاریخ موسی با از آب گرفتن او شروع می شود ) و عیسی که خدا را پدر خود می دانست و نیز در شکل مبهم یتیم بودن پیامبر اسلام .شاید آنچه که این قدیسان تاریخی به دنبال آن بودند یک پدر واقعی بود، پدری که موفق می شد پسران خود را به خوبی اخته کند .

بنابراین چه از نظر تحلیلی و چه تاریخی، اگر موضوع پدر در پیامبری مسئله زا بوده است، آیا اینجا با نوعی اختگی ناقص یا زنانه روبرو نیستیم ؟

استثنایی بودن پیامبران را باید اینگونه فهمید که آنها هر یک استثنایی بودند بر تکوین جنسیت و دلالت مندی آن .پیامبران مردانی بودند که چون سایر مردان اخته نشده بودند و نوعی ژوییسانس زنانه یا کیف مازاد از دال را در جایی دیگر در نوعی والایش، که فراتر از جامعه زمان خود بود، جستجو می کردند. در واقع پیامبران به نوعی پدر اولیه فرویدی قبیله خود که کیف آنها  از قانون دال تبعیت نمی کند، بودند.اینها افرادی بودند که روندهای عرفی زمان خود را نمی پذیرفتند و تلاش می کردند جامعه زمان خود را یک قدم به والایش اخلاقی نزدیک تر کنند .

پیام آنها فراتر رفتن از هر آنچه رنگ تعلق، بود اگر چه همه انها در نهایت در مرزهای فرهنگ و زبان خود باقی ماندند اما مسیر پیامبری مسیر والایش است .

البته در اینجا ما فقط به تحلیل مسئله جنسیت پرداختیم، و بدون تردید پژوهش دامنه داری می تواند در اینجا در حوزه های زبان، اخلاق، حقوق و سیاست مطرح باشد .پیامبران در هر یک از ساحتهای فوق در پی والایش از واقعیات معاصر خود بودند و البته مسیر والایش مسیری بدون انتهاست و پیامبری نه در شکل نبوت کلاسیک که در اشکال دیگر همچنان مسیری باز است .

۱ ۱ رأی
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
محسن
محسن
اردیبهشت ۲۸, ۱۴۰۲ ۱۱:۵۰ ب٫ظ

در مورد «مسیحیت»، و نه لزوماً عهد جدید، قضیه دقیقاً برعکس نیست؟ خدا جسم می‌شود در قامت و جنسیت یک مرد. این خدای متجسد شده دیگر نه قدوس (به معنای آن چیز مجزا یا به‌کلی دیگر) است و نه برکنار از جنسیت‌. نکته دیگر اینکه فرمایش شما مبنی بر “خداپرستی در اعصار مختلف بشری چیزی نبوده به جز خواست والایش از هر نوع فعالیت جنسی .” برای من سوال‌ برانگیز بود. حداقل در عهد عتیق خداپرستی به‌طرز جالبی با عمل جنسی و علی‌الخصوص تکثیر نسل پیوند خورده، حتی عهد یهوه با ابراهیم بر اساس تکثیر نسل شکل گرفته. اشاره کنم… مطالعه بیشتر»

اسماعیل اردستانی
اسماعیل اردستانی
جواب به  محسن
خرداد ۲, ۱۴۰۲ ۱۲:۴۴ ب٫ظ

درود بر شما از طرح نکاتی که اینجا نوشتید واقعا استفاده کردم . نظریه اصلی متن حرکت والایشی از پیشا- یهودیت به اسلام بوده است و اگر در متون یهودی پس مانده هایی از امر جنسی باقی مانده موید می باشد .در قرآن اصولا تاریخ مبهم و کلی بیان می شود .مثلا مورد یوشع و دوستش که برای تجسس به فلسطین وارد شدند در تورات با جزییات کامل بیان شده اما در قرآن فقط با اشاره به دو نفر داستان را بیان کرده .در ادیان ابراهیمی به تدریج که به طرف اسلام می آییم حساسیت بیشتری نسبت به امر جنسی… مطالعه بیشتر»

2
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx