رنجی که گنجی می‌برد برای هیچ

حسین پورفرج:  اکبر گنجی تعریف دقیقی از “مسلمانی غیرفرقه‌ای” ارائه نمی‌دهد. اگر او سروش را در پی ساخت و ساز فرقه‌ای جدید در دین اسلام می‌داند؛ می‌باید پیشتر این مشکل را حل کند: از نظر او “مسلمانی غیرفرقه‌ای” دقیقاً چه حدود و ثغوری دارد؟! چرا او سروش را فرقه‌ساز می‌نامد امّا مثلاً سیدحسین نصر را فرقه‌ساز نمی‌خواند؟! اگر کار و…

حسین پورفرج:  اکبر گنجی تعریف دقیقی از “مسلمانی غیرفرقه‌ای” ارائه نمی‌دهد. اگر او سروش را در پی ساخت و ساز فرقه‌ای جدید در دین اسلام می‌داند؛ می‌باید پیشتر این مشکل را حل کند: از نظر او “مسلمانی غیرفرقه‌ای” دقیقاً چه حدود و ثغوری دارد؟! چرا او سروش را فرقه‌ساز می‌نامد امّا مثلاً سیدحسین نصر را فرقه‌ساز نمی‌خواند؟! اگر کار و بار سروش فرقه‌سازی‌ست و او در پی درانداختن فرقه‌ای جدید از اسلام است؛ (به تعمیم) گنجی می‌باید مابقی مسلمانان رویکردی را نیز فرقه‌ساز بداند و از آنها نیز با نام‌های توخالی سخن به میان آورد.

 

 

***

رنجی که گنجی می‌برد برای هیچ

حسین پورفرج

مقاله اخیر اکبر گنجی تحت عنوان «ادعای پیامبری سروش و وعده عالم‌گیر شدن فرقه سروشیه» حقیقتاً نوعی پیشگویی‌ست. این پیشگویی البته بر شواهد و ادله‌های ناموجهی استوار است. من در اینجا نکاتی را در رد این امکان مطرح می‌کنم:

۱- همانگونه که علی زمانیان در نوشتار «گنجی در قامت پیشگوی بزرگ» آورده است، اکبر گنجی میان نحله‌ی دینی و فرقه‌ی دینی کاملاً دچار خلط مبحث شده است و او نحله‌ی روشنفکری دینی را همان فرقه‌ی روشنفکری دینی به حساب می‌آورد. از این نکته که بگذریم اشتباه دیگری نیز در کار است. او پیامبر روشنفکری دینی را عبدالکریم سروش می‌داند؛ در حالی که روشنفکری دینی پیش از عبدالکریم سروش نیز بزرگانی را به خود دیده است. هیچ سر شاخه‌ی نهایی-ای در نحله‌ی روشنفکری دینی وجود ندارد و عبدالکریم سروش نیز خود فردی از افراد این نحله به شمار می‌آید. به گمانم اکبر گنجی چندان دارای درک دقیقی از معنا و گسترۀ مفهوم “نحله” یا فرایند و تفاوت آن با مفاهیم دیگر همچون فرقه یا فرقه‌تراشی نیست و لذا عقیده او در این باب کاملاً ناکام به نظر می‌رسد. اگر ما بپذیریم که روشنفکری دینی یک نحله است، پس می‌باید یک نقطه آغاز (بدون نقطۀ پایان) داشته باشد. تا آنجا که من دریابیم شخصیت اوّل و یا مؤسس این نحله هرگز عبدالکریم سروش نبوده است. پیش از سروش نیز متفکران بزرگی در این نحله جانبازی کرده‌اند و حقیقتاً آنان نیز حق عظیمی بر گردن این نحله دارند. حال که چنین است چطور می‌توان عبدالکریم سروش را پیامبری فرقه‌ساز معرفی نمود و او را متوجه اینگونه اتهامات دانست. سروش آغازگر و مؤسس نحله‌ی روشنفکری دینی نیست و لذا او نمی‌تواند پیامبر این نحله باشد. سروش یکی از معلمان این نحله به حساب می‌آید امّا اولین و آخرین نیست. چنانکه پیشتر آوردم این نحله ویژگی اصلی‌اش داشتن امام امّا امامان غیر معصوم است. در این نحله هیچ وحی منزلی در خصوص افراد و نظریات‌شان وجود ندارد و اصلاً بقای این جریان به همین عبور از سرشاخه‌های این نحله است.

۲- دومین مورد این امر است که اکبر گنجی تعریف دقیقی از “مسلمانی غیرفرقه‌ای” ارائه نمی‌دهد. اگر او سروش را در پی ساخت و ساز فرقه‌ای جدید در دین اسلام می‌داند؛ می‌باید پیشتر این مشکل را حل کند: از نظر او “مسلمانی غیرفرقه‌ای” دقیقاً چه حدود و ثغوری دارد؟! چرا او سروش را فرقه‌ساز می‌نامد امّا مثلاً سیدحسین نصر را فرقه‌ساز نمی‌خواند؟! به نظر من اگر کار و بار سروش فرقه‌سازی‌ست و او در پی درانداختن فرقه‌ای جدید از اسلام است؛ (به تعمیم) گنجی می‌باید مابقی مسلمانان رویکردی را نیز فرقه‌ساز بداند و از آنها نیز با نام‌های توخالی سخن به میان آورد.

این عدم موضع نوشتار گنجی را تضعیف کرده است. اگر او __با این ملاک‌ها و شواهد__می‌تواند روشنفکری دینی را به عنوان فرقه‌ای جدید در دین اسلام نامگذاری کند؛ حقیقتاً او می‌باید جسورانه دیگر جریانات دین‌داری همچون سنت‌گرایی دینی و بنیادگرایی دینی را نیز به عنوان فرقه‌های دیگر این دین به شمار آورد و اصلاً زیرمجموعۀ اسلام را صرفاً متشکل از انواع فرقه‌ها تصور نماید. او می‌باید پاسخ دهد که چرا مثلاً عبدالکریم سروش را فرقه‌ساز می‌داند امّا فردی چون سیدقطب را فرقه‌ساز نمی‌شناسد؟!

۳- دیگر نکته قابل تأمل “خود تعمیم‌یافتۀ ناکام” اکبر گنجی‌ست. او گویی خود را سروش می‌پندارد و از ذهن او سخن می‌گوید. گویی او از خود سروش بهتر منظور او را درمی‌یابد و بهتر آن را بیان می‌دارد. مثل اینکه من بگویم فردا دوشنبه شب طولانی‌تر از امشب است؛ و یکی در جواب بیان کند شب در نظر حسین به معنای نظام ظلم و ستم است، و او می‌گوید فردا جهان از کثیفی مملو خواهد بود. و این در حالی است که من هرگز این معنا را در سر نداشته‌ام و شب در نظر من همان شب پر ستارۀ ساکت است. این اتفاق در مورد واژه “فرقه” حقیقتاً در ادله‌های اکبر گنجی مبرهن است. او معنای واژه فرقه را به معنای عرفی کلمه نمی‌گیرد و لذا معنای برساختۀ ذهن خود را به عبدالکریم سروش می‌چسباند.

این اشکال بر بیشتر نوشتار گنجی مستولی‌ست و لذا چندان نمی‌توان به ادله‌های او توجه کرد. او کلمات و اشارات سروش را تماماً از دریچۀ ذهن و ضمیر خود درمی‌نگرد و لذا برداشت‌های خود را با باورداشت‌های سروش یکی می‌پندارد. او معانی مصطلح واژه‌ها را کنار می‌گذارد و معانی از ظن خودی را جایگزین آن می‌سازد. او در این خودِ تعمیمی به سروش وفادار نمی‌ماند و به نوعی گنجیِ سروش را برملا می‌نماید.

در پایان می‌باید گفت که عبدالکریم سروش هرگز نقطه‌ی پایان روشنفکری دینی نیست و او نیز همانند بسیاری یکی از متفکران این نحله است. همانگونه که روزی از شریعتی، بازرگان و دیگران عبور کردیم، روزی از او نیز می‌باید عبور کنیم و می‌باید او را نیز با نقدهای عقلانی و اخلاقی به واکاوری درآوریم. سروش معصوم نیست و اندیشه او نیز قابل نقد است. من برآنم که اینگونه اظهار نظرها نمی‌تواند سروش و کار و بار او را سیاه جلوه دهد و او را از دور معرفت‌آفرینی خارج سازد. خوب است که به جای اتهام‌پراکنی و پیشگویی‌ به نقد درست و اساسی افکار او بپردازیم و اینگونه دین خود را به او ادا نماییم. چه به قول حافظ: در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز/هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد.

در این ارتباط:

ادعای پیامبری سروش و وعده عالم‌گیر شدن “فرقه سروشیه”

گنجی در قامت پیشگوی بزرگ

 

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
هادی حکیم شفایی
هادی حکیم شفایی
شهریور ۳, ۱۳۹۵ ۵:۳۸ ق٫ظ

اکبر گنجی اولین بارش نیست که به جای استدلال علمی، افترا زده و پرونده سازی می کند. چند سال پیش هم در مورد شریعتی مقاله ای نوشت که بسیار ضعیف بود و سراسر تهمت و پرونده سازی. کیفرخواست بود نه نقد. او عادت دارد چنین کند چون بیش از این توانایی علمی ندارد. به قول سروش دباغ، از یک بولتن نویس چه انتظاری می توان داشت؟

احمدی
احمدی
شهریور ۱, ۱۳۹۵ ۰:۱۱ ق٫ظ

آقای پورج فرج! خوشبختانه بالاخره از ادبیات سروش مآبانه فاصله گرفته اید، ولی متاسفانه هنوز در قید زنجیر مفاهیم آن هستید.

پیمان
پیمان
مرداد ۲۹, ۱۳۹۵ ۰:۳۵ ق٫ظ

دکتر سروش عزیز باید صادقانه به الحاد خودش اعتراف کند، شتر سواری که دولا دولا نداردحکومت با تمام مخالفتها و دشمنی هایی که با سروش داشته و دارد تابحال حکم ارتداد به آقای سروش نداده که شما می دهی. شما چه صلاحیتی از نظر اسلامی دارید که حکم ارتداد صادر میکنید؟ چه شرایطی دارید؟ دانای کل هستید؟مگر در کنه و قلب آقای سروش قرار دارید و از تمام نیات و اعمال ایشان آگاهی کامل دارید؟ اصلا مسلمانی خود شما از کجا مورد یقین است که درباره مسلمانی شخصی دیگر نظر میدهید؟آن هم سروش که عمر خود در راه شناخت دین… مطالعه بیشتر»

مسعود
مسعود
مرداد ۲۸, ۱۳۹۵ ۹:۳۳ ق٫ظ

آفرین بر قلمت گنجی…بنظر من اینگونه اظهار نظر گنجی درباره سروش واقعا شجاعت می خواست، گنجی همیشه سعی میکند مستند بنویسد، (برخلاف خیلی ها از جمله بسیاری محققینی که در همین نیلوفر مطلب می نگارند و لیست های مختلف می دهند !) اکنون هم تمام گفتارش از سخنرانی و کتب سروش جمع کرده است، پس کسی نمی تواند ادعای خلاف اخلاق بکند، تنها کاری که کرده است، که همه محققین میکنند، جمع آوری دیتا، و سپس نتیجه گیری و برآیند آنهاست… حقیقتا سروش دیگر با سروش دهه ۵۰ و ۶۰ و حتی ۷۰ خیلی فرق کرده است، بیاد دارم ملکیان… مطالعه بیشتر»

علی هراتی
علی هراتی
مرداد ۲۸, ۱۳۹۵ ۷:۵۶ ق٫ظ

در اینجا می خواهم فقط درباره مقایسه قرآن و مثنوی به این شکل که قرآن کتاب جهادی است و مثنوی کتاب عشقی صحبت کنم : در متن مقدس قرآن و زندگی پیامبر ،عرفان (طریق باطنی) است. یعنی هم در قرآن و هم در سنت ،شریعت و حلال و حرام و… با طریقت و ولایت و محبت و…. جمع شده است. از یک طرف در قرآن و زندگی پیامبر حکومت و جهاد را می بینیم و از یک طرف معراج و عبادت های عاشقانه. می خواهم بگویم متن مقدس عرفان دارد اما به صورت باطنی. یعنی باید برای اینکه به مرحله… مطالعه بیشتر»

5
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx