ارزیابی نقادانۀ روششناسیهای آیندهنگاری و آیندهپژوهی

نوشته علی پایا /ترجمه علیرضا همتی: ژوزف وُروس در مقالۀ «در باب بنیانهای فلسفی پژوهشهای آینده» یادآوری میکند که «دانشپژوهی نمیتواند به شکلی مناسب یا کامل در غیاب فهم کارکرد فلسفهای که زیربنای آن را تشکیل میدهد، تحقق یابد» (Voros, 2007: 70). درحالیکه نقش چارچوبهای فلسفی برای رشتههایی مانند فیزیک که تاریخی طولانی دارد تا حدودی از سوی نویسندگان مختلف مورد بررسی قرار گرفته است (Agassi, 1975; Meyerson, 1962; Mittelstaedt, 1963/1975; Redhead, 1995 )، مطالعات مشابه دیگری، شاید غیر از اثر اولیۀ وِندِل بِل (۱۹۹۷)، درزمینۀ آیندهپژوهی صورت نگرفته است.
باوجوداین، با توجه به این امر که تحقیقات آینده بنا به ماهیتشان، تکاپویی تجربی در مفهوم دقیق کلمه نیستند و نمیتوانند باشند، یعنی آزمون تجربی نمیتواند دعاوی مربوط به آیندهپژوهی (مطالعات آیندهها) را تقویت کند و بهترین کاری که پژوهشهای آیندهپژوهی میتوانند انجام دهند، تکیهکردن به «آزمایشهای فکری» و «شبیهسازیهای کامپیوتری» برای ارزیابی سناریوهای پیشنهادی آینده است، نیاز به یک چارچوب فلسفی مناسب برای این رشته، بیشازپیش آشکار میشود.
هرچند، فارغ از مسئله «چارچوبهای فلسفی مناسب» برای آیندهپژوهی، بسیاری از محققان، خواه در زمره آیندهپژوهان و خواه غیر آنان وجود دارند که حتی در این خصوص که این حوزه پژوهش، یک دیسیپلین درستعیار دانشگاهی یا علمی به شمار میآید، تردید دارند (Voros, 2007؛ مانوئل کاستلز ).
بنابراین، به نظر میرسد که پژوهشگران رشتۀ آیندهپژوهی با نابختیاری دوسویهای مواجهاند: برایشان بهدرستی روشن نیست که مؤثرترین چارچوب فلسفیای که میتواند جستوجوهای معرفتی آنان را تسهیل کند کدام است؛ و نیز برایشان بهدرستی روشن نیست که رشتۀ آیندهپژوهی یک رشتۀ دانشگاهی معتبر به شمار میآید یا نه؟
هدف من در این مقاله آن است که تا جای ممکن جایگاه آیندهپژوهی را بهعنوان یک رشتۀ پژوهشی روشن کنم و یک چارچوب فلسفی ارائه دهم که بتواند تا حد زیادی کارایی پژوهش در این زمینه را بهبود بخشد.
برای دریافت متن کامل این مقاله ( به صورت فایل PDF ) روی لینک کلیک کنید.
(توضیح ضروری: مقاله حاضر ابتدا در نشریه فیوچرز انتشار یافته و ترجمه فارسی آن در کتاب اندیشه مستقبل: مقالاتی در باب آینده پژوهی (تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۹۸) درج شده است.)