لطیفه های چرکین

نیلوفر – امیر ابتهاج: چرا خنده ؟؟ چرا باید بخندیم ؟! چرا باید به چیزهایی بخندیم که می دانیم ( شاید هم نمی دانیم ) که اساسا ضد انسانی است ، ضد بشری است ، توهین آمیز است ، دارای مضامین نژادپرستی ست. جوک هایی که می سازیم و آنها را در شبکه های اجتماعی ، پیامک ها ، گفتگوهای…

نیلوفر – امیر ابتهاج: چرا خنده ؟؟ چرا باید بخندیم ؟! چرا باید به چیزهایی بخندیم که می دانیم ( شاید هم نمی دانیم ) که اساسا ضد انسانی است ، ضد بشری است ، توهین آمیز است ، دارای مضامین نژادپرستی ست. جوک هایی که می سازیم و آنها را در شبکه های اجتماعی ، پیامک ها ، گفتگوهای روزمره و…پخش می کنیم و این زنجیره پخش ، مدام تکثیر می شود و در تیراژ میلیونی توزیع می شود ، عموما دارای مضامین نژاد پرستانه ، متعصبانه ، جنسیت زده و توهین آمیز است که ما را در طول زمان به صورت ناخود آگاه ، متعصب و نژادپرست می کند.

برتولد برشت ، جمله ای دارد با این موضوع که کسی که می خندد ، احتمالا هنوز خبرهای هولناک را نشنیده و چه خبری هولناک تر از به ورطه ی سقوط افتادن هویت بشری در اثر جوکهایی که به ظاهر لطیفه های شیرین و خنده دار هستند اما در باطن پیام های وحشتناکی هستند که انسانها به یکدیگر می دهند تا امیال چرکین شان ” نظیر عقده های نژاد پرستانه ، زن ستیزی و…” را سیراب کنند. عقده هایی که بسیاری شاید از وجودشان در خود بی خبر باشند در عین ژست های دموکراتیکی که می گیرند : ” انسان دوستی و برابری جنسیتی “. عموما در بسیاری از مواقع وقتی افراد با هر سطح سواد و فرهنگ و دانش و بینشی این لطیفه های چرکین و این پیام های نفرت انگیز ضد انسانی را با یکدیگر مبادله می کنند در جواب این سوال که شما چرا ؟ به این توضیح بسنده می کنند که ” این تنها یک شوخی است. ما خودمان به نادرست بودن این پیام ها اعتقاد داریم ولی برای محض خنده و شادکامی و دورهمی بودن این پیام ها را می فرستیم و می خوانیم ” ، یا ” آقا بگذار شاد باشیم ! در زندگی کلی غم و غصه میخوریم اگر شاد نباشیم و شادی نکنیم پس چه کنیم ؟؟ “. براستی چرا و با چه منطقی ، در شوخی های مان باید باورها و اعتقادهایمان را فراموش کنیم ؟ اگر باور داریم که همه اقوام ایرانی با هم برابرند و از تبعیض نژادی بیزاریم و از جنسیت زدگی بدمان می آید و صبح تا شب شعار ” زن و مرد با هم برابرند ” و ” همه ایران سرای من است ” سر می دهیم و به انسانیت و ارزشهایش ایمان داریم ، با چه منطقی در شوخی هایمان ، در سرگرمی هایمان ، در ” جوک ” هایمان ، این باورها را به این زودی و با این سرعت ، حتی برای لحظه ای اندک فراموش می کنیم ؟ آیا ” شوخی ” را عموما به معنای ” از یاد بردن باورها ” و در واقع ” برداشتن نقاب روی صورت مان ” می دانیم تا چهره اصلی خود را نشان دهیم ؟ آیا نمی توان بدون استفاده از عباراتی با مضامین زشتی چون به سخره گرفتن سن افراد ، به سخره گرفتن فرهنگ و آداب و رسوم افراد ، به سخره گرفتن جملات افراد ، به سخره گرفتن اعمال افراد ، به سخره گرفتن نام و نام خانوادگی افراد ، به سخره گرفتن جنسیت افراد ، به سخره گرفتن زیستگاه افراد ، به سخره گرفتن رنگ پوست افراد ، و در یک کلام به سخره گرفتن ” فردیت ” ، به سخره گرفتن ” انسان ” و به سخره گرفتن ” ارزش ها ” شاد بود و خندید و لذت برد ؟ اینگونه لطیفه های چرکین ، ما را به صورت نا خودآگاه ولی با شدت تمام ، از تفکرتهی می کند. ما را به انسانهای ماشینی ” منهای تفکر ” تبدیل می کند. به ما سطحی نگری را می آموزد. ما را به ابزارهایی تبدیل می کند که ایدئولوژی ای خطرناک را در سطح وسیع به صورت گسترده تکثیر می کند. ایدئولوژی های مخربی چون زن ستیزی ، نژاد پرستی و ارزش گریزی. آن خنده ای که هنگام خواندن جوکی به غایت ” زن ستیز ” اتفاق می افتد ، لحظه ای است زود گذر حال آنکه اثر و پیام مخرب اش تا مدتها در ذهن می ماند و در گفتار و کردار ما تاثیر عمیقی می گذارد که ممکن است متوجه نشویم. اینگونه لطیفه های چرکین ما را از تفکر و تعمق دور می کند. دیگر به دیدن فیلم های فاخری که ما را وادار به تفکر کند نمی رویم. تفکر دیگر برای ما کار سختی است از این رو سینما می شود هنری به مثابه سرگرمی محض. ” اخراجی ها ” که نوع دیگری از همان لطیفه های چرکین است منتها از نوع تصویری اش می شود سینمای مان. تئاترهای نسبتا فاخر تئاترشهر خودمان را ول می کنیم و می چسبیم به تئاترهای کوچه بازاری و مبتذل سینما قیام که سرشار از مضامین سکسیستی است می شود تئاترمان. پیج های سخیف فیسبوکی که مملو از ” لطیفه های چرکین ” است می شود مطالعه شبانه روزمان و جای کتابهایی را می گیرد که باید می خواندیم و نخواندیم. بزرگی و محبوبیت ما می شود در گرو باز تعریف و ساختن این لطیفه های چرکین و نشر آن در بین محافل دوستانه و گروههای وایبری و پیج های فیسبوکی و توئیتری ، تا تعداد زیادی لایک نصیب مان شود و به خودمان ببالیم و بادی در غبغب بیندازیم که چقدر محبوبیم و چقدر حرف های مان خریدار دارد ! بله ، به راستی که حرفهای سطحی و خالی از تفکر برای انسانهای خالی از تفکر خریدار دارد !!

اینها همه نشانه رو به زوال بودن یک ملت و فرهنگ آن ملت است. ملتی که به فرهنگ کهن خویش می بالد ولی آن فرهنگ را باید اینک در تاریخ و در موزه جستجو کند ، چون نتوانسته خود مولد فرهنگی باشد درخور. آن چیزی هم که ساخته ، ضد ارزشی ست ضد انسانی که به شعر گنگی می ماند در حکم ترانه های آن به اصطلاح هنرمند کره ای که از آن چیزی نمی فهمیم و خود آن به اصطلاح هنرمند از آن چیزی که ساخته هم سر در نمی آورد ! در این جامعه ، چه باید گفت در باب فضیلت همنوع دوستی مردم وقتی همنوع شان را مسخره می کنند و عناوین و القابی به آنها نسبت می دهند که به انسان نمی ماند. چه باید گفت در باب برابری جنسیتی و حقوق برابر ، وقتی در اغلب این لطیفه های چرکین ، زن به عنوان موجودی تحت سلطه مرد ، جنس دوم جامعه خویش ، و صرفا مفعول جنسی تلقی می شود که گویا یک وظیفه بیشتر ندارد. خودمانیم ! تا بحال ” جوکی ” را شنیده اید که در آن زن باشد و احترامش به عنوان یک بشر حفظ شده باشد ؟؟! چه باید گفت در باب آن کسانی که وقتی جملات آن دکتر معروف و سن و سال آن روحانی معروف تر را مایه تمسخر قرار می دهند و عده ای هم که خود را ” روشنفکران تمام قد این مرز و بوم ” معرفی می کنند و از قضا خرده حساب هایی با آن دکتر معروف و از آن بیش با آن روحانی معروف تر دارند ، سکوتی توام با رضایت پیشه می کنند که : ” خب ، شوخی است دیگر ! حالا شما سخت نگیرید ! مردم به خنده احتیاج دارند ! تازه این وسط بتی هم شکسته می شود ! ” چه باید گفت در باب آن کسانی که دیگر مرزهای جدیدی از نابغگی را در نوردیدند و نام خانوادگی افراد را حالا دیگر مورد مضحکه قرار می دهند. از نام خانوادگی دوست و آشنا گرفته تا بیگانه و غریبه. چه باید گفت در باب آن کسانی که به نام ” آزادی بیان ” و به اسم ” مبارزه با خرافات ” عباراتی را برای امام دهم شیعیان نسبت می دهند که از دیدگاه میلیون ها نفر توهین است به اعتقادشان. خواه آن اعتقاد درست باشد یا نادرست. اسم چنین کارهایی را چه می گذارید ؟؟ یک لطیفه در دنیای غم آلود امروزی ؟ یک ” جوک ” صرفا برای سرگرمی؟ یا یک شارلاتانیسم ؟ یا یک اهانت ضد انسانی ؟ یا یک نمونه گویای بی دردی و بی پیامی ؟ نمونه ای از یک انسان بی عار که نه حرفی دارد که بگوید ، و نه وجدانی که دست کم خاموش بنشیند. یا یک نمونه از ” سیاست روز ” که در آن اشخاصی صرفا برای تزریق ضد ارزشی ایدئولوژیک ، اینگونه لطیفه های چرکین می سازند تا به صورت کاملا زیرکانه و ناخود آگاه ذهن جامعه را در همین سطح نگه دارد که آری زن جنس دوم جامعه است و نژادی از نژاد دیگر برتر و…و این تبدیل می شود به یک ” باور ” و ما هم همان ” ابزارهای منهای تفکر ” ، کسانی که باید این پیام ها را تکثیر کنند وگرنه دیگر لایکی و هورایی نصیب شان نمی شود و محبوبیت شان به خطر می افتد !!

دوره ، دوره این نوابغ است. کیف کنید دوستان ! در دوره ای زندگی می کنیم که از همه چاهک های عمومی اش بازار نابغه می جوشد. نوابغی که سیطره آثارشان بر زندگی ما روز به روز بیشتر می شود. دیگر روزی نیست که بگذرد و به لطف شبکه های اجتماعی جوک هایی از ین قبیل نشنویم. نگارنده این مطلب ، در مقابل هجوم مغول گونه این بی فرهنگی و شارلاتانی ، پیشنهادی ندارد به جز همان پیشنهادی که معمولا در مقابل اینگونه تهاجم ها می شود یعنی مقاومت. مقاومت در برابر این لطیفه های چرکین و توزیع آنها. مقاومت در برابر این سطحی نگری و ابزار شدگی. تا بتوانیم جلوی این موج تهاجم گونه را بگیریم.

صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید: