تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۵): سیّد

 ابوالفضل ارجمند:  در قرآن نمونه‌های شگفت­‌انگیزی از کفر و ایمان همزمان اعضای نزدیک یک خانواده ذکر شده است. همسران دو پیامبر یعنی لوط و نوح کافر بودند. پسر نوح هم از کافران لجوج بود و حتی حاضر نشد در توفان سوار کشتی پدر شود. از آن طرف هم فرعون، فرمانروای کافری که ادعای خدایی می‌کرد، همسری مؤمن داشت. این مثالها…

 ابوالفضل ارجمند:  در قرآن نمونه‌های شگفت­‌انگیزی از کفر و ایمان همزمان اعضای نزدیک یک خانواده ذکر شده است. همسران دو پیامبر یعنی لوط و نوح کافر بودند. پسر نوح هم از کافران لجوج بود و حتی حاضر نشد در توفان سوار کشتی پدر شود. از آن طرف هم فرعون، فرمانروای کافری که ادعای خدایی می‌کرد، همسری مؤمن داشت. این مثالها نشان می‌دهد که خویشاوندی نَسَبی یا سببی با پیامبران برای کسی فضیلت نمی‌آورد. خویشاوندی با کافران هم کسی را در کفر آنان شریک نمی‌کند. هر کس مسؤول عمل خویش است و کسی بار دیگری را بر دوش نمی­‌کشد: ولا تزر وازره وزر أخری.

 

آدم از برگزیدگان خدا بود، اما یکی از پسرانش پسر دیگرش را کشت. فرزندانِ پیامبران دیگر هم بعضی محسن و بعضی ظالم بودند: و بارکنا علیه و علی إسحاق، و من ذریتهما محسن و ظالم لنفسه مبین. از فرزندان نوح و ابراهیم بعضی به پیامبری رسیدند، اما بسیاری از آنان فاسق بودند: و لقد أرسلنا نوحا و إبراهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوه و الکتاب، فمنهم مهتد و کثیر منهم فاسقون. قرآن انتقادات بسیاری به بنی‌اسرائیل یعنی نسل یعقوب وارد کرده است. بنی‌اسرائیل دنباله‌ی فرزندان یعقوب هستند، همان کسانی که برادرشان را در چاه انداختند و مصیبتی بزرگ را بر پدرشان تحمیل کردند. در قرآن پیامبرزادگی فضیلتی نیست و مصونیتی نمی‌آورد. در انجیل هم از قول یحیی به یهودیان گفته شده است که گمان نکنند انتسابشان به ابراهیم سودی به حالشان دارد (متی ۳:۸).

در روز قیامت نسبتهای خویشاوندی به کار نمی‌آید: فإذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم. در آن روز نزدیکترین خویشاوندان از هم فرار می‌کنند: یوم یفر المرء من أخیه و أمه و أبیه و صاحبه و بنیه. در دادگاه داوری خدا هر کس به تنهایی و بر اساس اعمال خودش قضاوت می‌شود، نه انتسابش به دیگران. بر خلاف القائات مذهبی، در تصاویری که از روز داوری در قرآن منعکس شده است، شفیعانی که قرار است برای گناهکاران نزد خدا وساطت کنند دیده نمی‌شوند.

نوح که نزدیک به هزار سال مبلغ دین بود، در توفان از خدا خواست که به پسرش رحم کند: و نادی نوح ربه فقال رب إن ابنی من أهلی و إن وعدک الحق وأنت أحکم الحاکمین. خدا پاسخ تندی به نوح داد و از او خواست که از جاهلان نباشد: قال یا نوح إنه لیس من أهلک، إنه عمل غیر صالح، فلا تسألن ما لیس لک به علم، إنی أعظک أن تکون من الجاهلین! این پاسخ سرزنش‌آمیز خدا به پیامبری است که عمری دراز را به خدمت و دعوت به دین خدا گذراند. نوح نتوانست حتی برای نزدیکترین بستگانش نزد خدا وساطت کند. انتساب به پیامبران حق ویژه‌ای برای منسوبان آنان به ارمغان نمی‌آورد.

شیعیان و سنیان به کسانی که نسب آنان به پیامبر می‌رسد «سید» یا «شریف» می‌گویند و برای آنان جایگاه و احترام و حقوق ویژه‌ای قائلند. سید یعنی آقا و سرور. نسل پیامبر به دلیل انتسابشان به پیامبر حتی اگر مرتکب خطا و گناه هم شوند، باز هم محترمند و حسابشان جداست. در فقه شیعه بخشی از خمس به سادات تعلق می‌گیرد.

در بعضی از مکاتب فقهی اهل سنت، در بحث «کُفویّت» یا تناسب زن و مرد برای ازدواج با یکدیگر، نژاد و نَسَب آنان هم لحاظ می‌‌شود. فقهای این مذاهب معتقدند که بنی‌هاشم بر قریش برتری دارد، قریش بر عرب برتری دارد و عرب بر عجم برتری دارد. بر این اساس مثلا زن سید نمی‌تواند با مرد غیر سید ازدواج کند، چون این دو کُفوِ یکدیگر نیستند.

این افکار و احکام نژادپرستانه‌ با تعالیم قرآن همخوانی ندارد. آنچه قرآن منع کرده است، ازدواج مؤمن با مشرک است، آن هم در جامعه‌ای که مؤمنان با مشرکان در جنگ بودند. قرآن می‌گوید اگر با کنیز یا غلام مؤمن ازدواج کنید بهتر از این است که با مشرک از دواج کنید: و لا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن، و لأمه مؤمنه خیر من مشرکه و لو أعجبتکم، و لا تنکحوا المشرکین حتی یؤمنوا، و لعبد مؤمن خیر من مشرک و لو أعجبکم. از دیدگاه قرآن، زن مؤمن می‌تواند با غلام مؤمن ازدواج کند.

کلمه‌ی «سید» سه بار در قرآن آمده است. دو بار به شکل مفرد و یک بار به شکل جمع:

۱.‌ در داستان یوسف، در ماجرای او با زن حاکم مصر، برای اشاره به شوهر آن زن از عنوان «سیدها» استفاده شده است: و ألفیا سیدها لدی الباب. «سیدها» در این عبارت یعنی «آقایش»، که منظور شوهرش است.

۲.‌ در قرآن از یحیی با صفت «سید» تکریم شده است: أن الله یبشرک بیحیی، مصدقا بکلمه من الله و سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین. یحیی سید است، یعنی آقا و بزرگوار است.

۳.‌ در قیامت مردم می‌گویند ما از «سادتنا» یعنی بزرگانمان اطاعت کردیم و آنان ما را گمراه کردند: إنا أطعنا سادتنا و کبراءنا فأضلونا السبیلا. «ساده» یا «سادات» جمع سید و به معنی سروران و بزرگان است.

در هر سه مورد، سید صفتی عام است. هر زنی می‌تواند شوهرش را سید یعنی آقا بخواند، هر انسان بزرگواری را می‌توان سید خواند، و بزرگان هر قومی سادات آن قوم خوانده می‌شوند. مانند بسیاری از کلمات و اصطلاحات دیگر، سید در قرآن به معنی مصطلح امروزی آن، یعنی کسی که نسلش به محمد می‌رسد، به کار نرفته است.

شیعیان و سنیان احترام به نزدیکان پیامبر و از جمله سادات را از این عبارت قرآنی استخراج می‌کنند: قل لا أسألکم علیه أجرا إلا الموده فی القربی. در این عبارت، قرآن می‌گوید پیامبر برای دعوتش از مردم مزدی نمی‌خواهد، مگر «موده فی القربی». بر اساس تفسیر رایج، این سخن قرآن یعنی تنها چیزی که پیامبر در برابر دعوتش از مردم می‌خواهد این است که به نزدیکانش محبت کنند. دلایل نادرستی این تفسیر را بیان می‌کنیم:

۱.‌ «قربی» اسم مصدر و به معنی قرابت و تقرب است، نه به معنی اقربین و مقربین. «قربی» به تنهایی به معنی نزدیکان نیست. «اولو القربی» و «ذوی القربی» به معنی نزدیکان است. «الموده فی القربی» یعنی دوست داشتن تقرب، نه دوست داشتن مقربان.

۲. قرآن همه‌ی مردم را به احسان به نزدیکان یعنی «ذوی القربی» سفارش کرده است. همان گونه که در احسان به والدین و همسایگان، منظور این نیست که به والدین و همسایگان پیامبر احسان کنیم، در احسان به ذوی القربی هم منظور این نیست که به نزدیکان پیامبر احسان کنیم. پیامبر در قرآن هرگز نگفته است که به «نزدیکان من» احسان کنید.  

۳. با همه‌ی اینها فرض کنیم «قربی» یعنی نزدیکان پیامبر. از دیدگاه عقل و عرف، نزدیکترین خویشاوندان پیامبر زنان او هستند که در قرآن هم بارها به آنان اشاره شده است. غیرتمندانه نیست که مردی به مردان دیگر بگوید با زنانش مودت داشته باشند. از طرف دیگر گفته می‌شود که ابولهب هم از نزدیکان پیامبر بوده است. روشن است که قرآن هیچ جایی برای ابراز مودت به ابولهب باقی نگذاشته است.

برای اینکه «موده فی القربی» را محبت به نزدیکان پیامبر معنی کنیم، به چند مرحله تغییر معنی قرآن نیاز داریم: ابتدا باید «نزدیکی» را «نزدیکان» معنی کنیم، سپس بگوییم منظور نزدیکان پیامبر است، و در آخر نزدیکترین نزدیکان پیامبر را هم از دایره‌ی نزدیکان او خارج کنیم و کسانی را نزدیکان پیامبر بدانیم که در قرآن هیچ اشاره‌ای به آنان نشده است. وقتی به این روش قرآن را تفسیر می‌کنیم، باید به یاد داشته باشیم که قرآن اهل کتاب را برای همین پیچاندن زبانشان و دروغ بستن به کتاب سرزنش کرده است: و إن منهم لفریقا یلوون ألسنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب، و ما هو من الکتاب.

در خصوص پاداش رسالت پیامبر، عبارت مشابهی در قرآن وجود دارد که به درک معنی «موده فی القربی» کمک می‌کند. این عبارات قرآنی را با هم مقایسه می‌کنیم:

– لا أسألکم علیه من أجر إلا من شاء إلی ربه سبیلا.

– لا أسألکم علیه أجرا إلا الموده فی القربی.

عبارت اول حاوی معنی تقرب به خداست. پیامبر می‌گوید من مزدی نمی‌خواهم، مگر اینکه کسی بخواهد راهی به سوی خدا در پیش بگیرد. رفتن به سوی خدا بیان دیگری از تقرب‌ به خداست، از این رو در عبارت دوم هم کاملا محتمل است که منظور از «قربی» تقرب به خدا باشد. این معنی بسیار منطقیتر است، چون در این صورت باز هم پیامبر در برابر دعوتش هیچ چشمداشتی از مردم نداشته است و قصد او تنها تقرب بوده است. بنا به نقل قرآن، بسیاری دیگر از پیامبران هم در مواجهه با قوم خود همین عبارت «لا أسألکم علیه من أجر» را به کار برده‌اند، بدون اینکه از مردم درخواست کنند به نزدیکانشان محبت شود.

«نزدیکان» معنی متعارفی دارد. نزدیکان هر شخص کسانی هستند که یا با او معاصرند یا اختلاف زمانی کمی با او دارند. نمی‌توان نسل کسی را چند هزار سال پس از او نزدیکان او به حساب آورد. سادات امروزی اگر هم واقعا از نسل پیامبر باشند، از نزدیکان او نیستند که بخواهیم بین آنان و «الموده فی القربی» ارتباط برقرار کنیم. برای مقایسه، وقتی قرآن به پیامبر می‌گوید «أنذر عشیرتک الأقربین»، منظور نزدیکان متعارف اوست که با او معاصر بودند و در اطراف او زندگی می‌کردند، نه «نزدیکانی» که از نظر زمانی و مکانی از او بسیار دورند و در عصری دیگر و سرزمینی دیگر زندگی می‌کنند. اینان را دیگر نمی‌توان نزدیکان نامید.

کسانی که امروزه سید یا شریف نامیده می‌شوند در تمام اقوام شیعه و سنی، از اندونزی گرفته تا مراکش پراکنده‌اند. سادات به خصوص در جوامع سنتی‌تر از موقعیتها و فرصتهای بهتر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برخوردارند. این در حالی است که قرآن گرامیترین انسانها را باتقواترین آنها می‌داند: یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا، إن أکرمکم عند الله أتقاکم. اینکه کسی به نژاد خود افتخار کند و آن را معیار برتری و تمایز خود از دیگران قرار دهد، در دین محمد جایی ندارد.

***

همان گونه که فضیلت پدر به پسر منتقل نمی‌شود، رذیلت پدر هم به پسر منتقل نمی‌شود. بنا به به نص قرآن، پدر ابراهیم که آزر نام داشت بت­‌پرست بود: و إذ قال إبراهیم لأبیه آزر، أتتخذ أصناما آلهه؟ اینکه پدر پیامبری بت‌پرست باشد، عجیبتر از این نیست که پسر پیامبری کافر باشد، چون معمولا  پدر است که فرزند را تربیت می‌کند نه برعکس. اما پذیرش بت‌پرستی پدر ابراهیم برای بعضی از مفسران قرآن دشوار است.

در مثالهای قرآن درباره‌ی برائت پیامبران از اعتقادات اعضای خانواده‌ی خود، شاید مهمترین مورد همین بت‌پرستی پدر ابراهیم باشد. انتقاد ابراهیم از عقاید پدرش حاوی  این درس بسیار مهم و مؤکد قرآنی است که فرزندان نباید ناآگاهانه از سنتهای پدران خود تقلید کنند. نقد عقاید موروثی موضوعی است که در قرآن بر آن بسیار تأکید شده است. احترام به پدر و مادر واجب است، اما پیروی ناآگاهانه از عقاید آنان ممنوع است: و إن جاهداک علی أن تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما، و صاحبهما فی الدنیا معروفا.

اما روایاتی وجود دارد که باعث می­‌شود مفسران قرآن سخن واضح قرآن مبنی بر بت‌پرستی پدر ابراهیم را تغییر دهند. بنا به این روایات، اجداد محمد تا آدم همگی پاک و یکتاپرست بوده­‌اند. در بحارالانوار روایتی از قول پیامبر با این مضمون نقل شده است: خدای تبارک و تعالی من و علی را پنجاه هزار سال پیش از خلقت جهان از نوری واحد آفرید. ما خدا را تسبیح و تقدیس می‌کردیم تا زمانی که آدم آفریده شد و ما در صلب او قرار گرفتیم. من در پهلوی راست آدم قرار گرفتم و علی در پهلوی چپش قرار گرفت. سپس خدا ما را از صلب آدم به اصلاب پاکیزه‌ی پدران و ارحام پاکیزه‌ی مادران منتقل کرد. سرانجام من از پشت پاک عبدالله به بهترین رَحِم یعنی آمنه منتقل شدم و پس از آن علی از پشت پاک عبدالمطلب به بهترین رَحِم یعنی فاطمه بنت اسد منتقل شد (بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۱۰).

از آنجا که پدر ابراهیم هم از اجداد محمد محسوب می­‌شود، طبق این قبیل روایات از آلودگی شرک پاک بوده است و نمی­‌توانسته است بت­‌پرست باشد. اما قرآن به‌ روشنی می­‌گوید که پدر ابراهیم بت­‌پرست بود. مفسران سنتی برای تطبیق قرآن با روایات نامعقول و اثبات‌ناپذیری که هیچ فضیلتی هم برای ابراهیم و محمد محسوب نمی‌شود، ناچارند معنی «أب» را در قرآن از «پدر» به چیز دیگری تغییر دهند. در تفاسیر سنتی قرآن، پدر ابراهیم را عموی او، و گاهی پدرخوانده‌ی او­ یا پدرزن او یا پدربزرگ مادری او یا مربی او معرفی می­‌کنند تا سلسله­‌ی پدران محمد تا آدم پاک بمانند. از دیدگاه مفسران سنتی قرآن، پدر ابراهیم می­‌تواند هر کسی باشد غیر از پدر ابراهیم.

محمد و قوم او از نسل ابراهیم بودند. بنا به تلقی سنتی اگر پدر ابراهیم مشرک بوده باشد، آلودگی شرک از او به ابراهیم و نسلهای بعدی منتقل می‌شود. این طرز فکر نامعقول و غیردینی، بازگویی همان تفکر مسیحی است که می‌گوید گناه آدم به نسلهای بعدی منتقل می‌شود. نه عقل می‌پذیرد، نه در قرآن مشاهده می‌شود که کسی مسؤولیت گناه دیگری را به دوش بکشد. بر عکس، آنچه قرآن به ما می‌آموزد و عقل هم تأیید می‌کند این است که هر کسی مسؤول اعمال خودش است و پسران را به جرم پدران مجازات نمی‌کنند.

بر خلاف عقاید نژادپرستانه که به فرهنگ مذهبی هم راه یافته است‌، اصلاب و ارحام همه‌ی پدران و مادران پاک است و تمام نوزادان با فطرتی پاک به دنیا می‌آیند. خدا بنی آدم را تکریم کرده است و همه‌ی آنان را از کرامت ذاتی برخوردار کرده است. آلودگی و انحراف در افکار و رفتار مردم پیدا می‌شود، نه در اصلاب و ارحام آنان. آلودگی شرک در فکر مشرک است نه در بدن او.

پیروان روایات برای اثبات اینکه پدر ابراهیم کسی غیر از پدر ابراهیم بوده است، دلایلی را با استناد به قرآن و تورات ارائه می‌کنند. این دلایل را در اینجا نقل و نقد می‌کنیم:

۱.‌ در قرآن نام پدر ابراهیم آزر است، اما در تورات از او با نام تارَح یاد شده است. مفسران قرآن می‌گویند نام صحیح پدر ابراهیم همان است که در تورات آمده است، نه آن که در قرآن آمده است! جالب است که اهل قرآن که تورات را کتابی ضاله و نامعتبر می‌نامند، در اینجا سخن تورات را مبنا می‌گیرند و می‌کوشند با تغییر معنی قرآن راهی برای اثبات روایات خود پیدا کنند.

تورات و قرآن تناقضی ندارند. پیروان محمد، بر خلاف فرقه‌های مذهبی امروزی، هم به قرآن ایمان دارند هم به آنچه پیش از قرآن نازل شده است: ألذین یؤمنون بما أنزل إلیک، و ما أنزل من قبلک. نه نیازی به تکذیب تورات است نه قرآن. همان گونه که «یعقوب» و «اسرائیل» در تورات و قرآن نام یک نفر است، و «مسیح» و «عیسی» هم در انجیل و قرآن به یک نفر اشاره می‌کند، آزر و تارح هم می‌تواند نام یک نفر باشد. ممکن است به کسی با نامها یا لقبهای متعددی اشاره شود.

۲.‌ در قرآن تأکید شده است که خدا هرگز شرک را نمی‌آمرزد و برای مشرکان نباید استغفار کرد. منطقا هم وقتی بنا نیست خدا مشرک را بیامرزد، درخواست از خدا برای آمرزش مشرک نابجاست. اما ابراهیم در دوران کهنسالی، زمانی که طبیعتا والدینش از دنیا رفته بودند، از خدا خواست که والدینش را بیامرزد: ربنا اغفرلی ولوالدیّ وللمؤمنین یوم یقوم الحساب.

در اینجا قرآن برای اشاره به پدر ابراهیم به جای کلمه‌ی «أب» از کلمه‌ی «والد» استفاده کرده است. مفسران قرآن برای اثبات روایاتی که ادعا می‌کنند پدر ابراهیم مشرک نبوده است، بین أب و والد فرق می‌گذارند. آنان می‌گویند «والد» همواره به پدر حقیقی اشاره می‌کند، اما «أب» می‌تواند علاوه بر پدر به نزدیکان دیگری مانند پدربزرگ و عمو هم اشاره کند. از آنجا که ابراهیم برای والد خود از خدا آمرزش خواسته است، پس والد او، یعنی پدر حقیقی او، مشرک نبوده است. در نتیجه پدری که قرآن با لفظ «أب» به ابراهیم نسبت داده است، پدر حقیقی او نبوده است.

این استدلال در صورتی صحیح است که مطمئن باشیم پدر ابراهیم تا پایان عمر مشرک زندگی کرده است و مشرک از دنیا رفته است. در قرآن و تورات تصریحی به این موضوع نشده است. از اینکه کسی زمانی مشرک بوده است، و مشرک سرسختی هم بوده است، نمی‌توان نتیجه گرفت که مشرک مرده است. تمام پیروان محمد خود زمانی مشرک بودند. از میان پیروان او کسانی هم بودند که در شرک سرسخت‌ بودند و مؤمنان اولیه را آزار می‌دادند، اما آنان هم با تردید و تأخیر بیشتری، مثلا پس از هجرت، به محمد ایمان آوردند. به وضعیت پدر ابراهیم هم از این دیدگاه می‌توان نگاه کرد. چرا به جای اینکه بین «أب» و «والد» تفاوت قائل شویم، نگوییم برائت ابراهیم از پدرش مربوط به زمانی است که پدرش مشرک بود؟

قرآن از عموم مشرکان برائت جسته است، اما این برائت ابدی نیست، بلکه تا زمانی است که مشرکان بر عقیده‌ی خود باقی بمانند. در توضیح استغفار ابراهیم برای والدینش، آن هم زمانی که ابراهیم خود بسیار سالخورده بود، کافی است در نظر بگیریم که والدین ابراهیم مشرک از دنیا نرفته باشند. برای صحت استغفار ابراهیم برای والدینش لزومی ندارد که آنان هرگز در زندگی مشرک نبوده‌ باشند. این قاعده‌ در دیگر احکام مربوط به مشرکان هم برقرار است. چنانکه گفتیم، قرآن می‌گوید با مشرکان ازدواج نکنید تا زمانی که ایمان بیاورند: ولا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن. اگر کسی با مشرک ازدواج کند بر خلاف دستور قرآن عمل کرده است، اما اگر مشرک مؤمن شود ازدواج با او منعی ندارد. به همین ترتیب اگر کسی برای مشرک استغفار کند بر خلاف قرآن عمل کرده است، اما اگر مشرک مؤمن شود استغفار برای او مجاز است. قرآن جایگاه منافقان را قعر جهنم دانسته است، اما منافقان هم می‌توانند توبه کنند: إن المنافقین فی الدرک الأسفل من النار و لن تجد لهم نصیرا، إلا الذین تابوا و أصلحوا و اعتصموا بالله و أخلصوا دینهم لله، فأولئک مع المؤمنین.

ما اطلاعی از وضعیت مادر ابراهیم هم نداریم، با این حال ابراهیم در کهنسالی برای مادرش هم آمرزش خواست. مادر ابراهیم هم ممکن است زمانی در زندگی خود، چه قبل از ازدواج با پدر ابراهیم چه بعد از آن مشرک بوده باشد. از قرآن تنها می‌توانیم نتیجه بگیریم که مادر ابراهیم مشرک از دنیا نرفته است، اما نمی‌توانیم نتیجه بگیریم که او هرگز در طول زندگی مشرک نبوده است.

محمد منطقا می‌توانست برای تمام اصحاب خود پس از جدایی از مشرکان آمرزش بخواهد، هرچند آنان هم زمانی مشرک بودند و چه بسا پیامبر را هم آزار داده بودند. بنا نیست که هر کس زمانی مشرک بوده است، لزوما تا پایان مشرک بماند و مشرک بمیرد. جالب است که قرآن مردم را به «مُسلِم مُردن» فراخوانده است، چون اگر کسی مشرک بمیرد دیگر دعا برای آمرزش او بیفایده است:  ولا تموتن إلا وأنتم مسلمون.

با تمام این توضیحات، فرض کنید همان گونه که مفسران می‌گویند، پدر ابراهیم واقعا پدر ابراهیم نبوده باشد. اگر بخواهیم بیطرفانه در این زمینه تحقیق کنیم، باید تمام موارد مشابه را هم در قرآن بررسی کنیم: آیا یعقوب حقیقتا پدر یوسف بوده است یا نسبت دیگری با او داشته است؟ آیا مریم بی هیچ شکی مادر عیسی بوده است یا «أم» هم غیر از «والده» است؟ چرا به جای «والده عیسی» در قرآن به «أم عیسی» اشاره شده است؟ آیا هارون واقعا برادر موسی بوده است؟ اگر چنین بوده است، چرا هارون در قرآن به موسی می‌گوید «یابن أمی»؟ اینکه کسی به برادرش بگوید «پسر مادر» چه معنی دارد؟ و این رشته پایانی ندارد. هر کدام از این نسبتها را که بخواهیم، می‌توانیم با تراشیدن بهانه‌هایی نقض کنیم.

با روشی که بعضی از مفسران اثبات می­‌کنند آزر پدر ابراهیم نبوده است، می­‌توان نشان داد که پسر نوح هم پسر نوح نبوده است. بنا به قرآن، خدا به نوح گفت که پسرش جزء خانواده­‌ی او نیست: قال یا نوح، إنه لیس من اهلک. پس می­‌توان نتیجه گرفت که پسر نوح در حقیقت کسی مانند غلام نوح یا پسرخوانده­‌ی نوح یا برادرزاده‌ی نوح یا شاگرد نوح یا هرکسی غیر از پسر نوح بوده است. در تورات هم به پسر کافر نوح اشاره نشده است و تنها از پسرانی سخن گفته شده است که با پدر سوار کشتی شدند. علاوه بر اینها، پیامبری که نتواند پسر و همسر خود را هدایت کند، چگونه می­‌خواهد دیگران را هدایت کند؟ با این قبیل استدلالات می­‌توان نشان داد که کسی که در قرآن پسر نوح نامیده شده است، پسر او نبوده است. این روش را می­‌توان برای تغییر معنی بسیاری از کلمات و اصطلاحات دیگر قرآن نیز به کار بست.

کسانی که نسبت پدری آزر را انکار می‌کنند، نه به دنبال تحقیقی بیطرفانه، که تنها به دنبال اثبات روایاتی هستند که می‌گوید اجداد محمد همگی پاک بوده‌اند. روایاتی که نه مبنای عقلی دارد، نه قرآنی. چنین روایات نژادپرستانه‌ای در دینداری عوامانه خوشایند است و فضیلتی موهوم را به پیامبر نسبت می‌دهد. اینکه اجداد کسی چند هزار سال پیشتر که بوده‌اند و چه کرده‌اند، ربطی به او ندارد. آنان مسؤول کار خودشان بودند و او مسؤول کار خودش. ضمن اینکه همه‌ی مردم فرزندان پدر و مادری هستند که با وسوسه‌ی شیطان فرمان خدا را زیر پا گذاشتند و از بهشت بیرون رانده شدند.

نه تنها هیچ ایرادی ندارد که در میان اجداد محمد کسانی بت­‌پرست بوده باشند، بلکه بسیار طبیعی است که خود پیامبر نیز در ابتدا با فرهنگ خانواده و قوم خود همراه شده باشد، درست همان گونه که ابراهیم هم در ابتدا با ستاره‌پرستان و ماه‌پرستان و خورشیدپرستان همراه شد. مطابق با تفاسیر سنتی، ابراهیم تظاهر می‌کرد که با مشرکان همراه شده است، اما این تفاسیر با واقعیت منطبق نیست. هر کودکی در آغاز زندگی با سنتهای والدین و اطرافیانش همراه می‌شود. مهم این است که انسان پس از بلوغ عقلی بتواند سنتهای والدینش را نقد کند و تا پایان عمرش کودک باقی نماند.

 قرآن می­‌گوید محمد نیز همین مراحل را پشت سر گذاشت: و وجدک ضالا فهدی. در قرآن در هر آیه­‌ای که ضلالت و هدایت در برابر هم قرار گرفته است، معنی طبیعی ضلالت گمراهی است. ابراهیم هم که در ابتدا با مشرکان همراه ­شده بود، سخنی دارد که گویای همین معنی است: لئن لم یهدنی ربی لأکونن من القوم الضالین. اما تصور این واقعیت طبیعی که پیامبران در آغاز زندگی با آیین پدران خود همراه شده باشند، برای مفسران سنتی محال است و از این رو می‌کوشند راهی برای تلطیف معنی «ضال» پیدا کنند. در ترجمه­‌های قرآن ضال را در مورد پیامبر­ به کلماتی مانند سرگشته یا گمگشته معنی می­‌کنند. هیچ مترجمی جرأت نمی­کند ضال را گمراه ترجمه کند. یکی از جالبترین ترجمه­‌ها از مهدی الهی قمشه­‌ای است. این مترجم سرشناس معاصر، عبارت کوتاه و روشن «و وجدک ضالا فهدی» را این گونه ترجمه کرده است:

-‌ و تو را (در بیابان مکه) ره گم کرده و حیران یافت (در طفولیت که حلیمه دایه‌ات آورد تا به جدّت عبدالمطّلب سپارد در راه مکه گم شدی، حلیمه و عبد المطلب سخت پریشان شدند و خدا زود آنها را به تو) ره نمایی کرد.

در این ترجمه «هدایت محمد» تبدیل به «هدایت حلیمه و عبدالمطلب به سوی محمد» شده است، گویی اشکالی دارد که خدا پیامبر را هدایت کرده باشد! مترجم می‌کوشد با پیچاندن زبان چیزی را که در کتاب هست پنهان کند و چیزی را که در کتاب نیست به کتاب نسبت دهد، همان اشتباهاتی که اهل کتاب هم مرتکب می‌شدند و قرآن از آن انتقاد کرده است. اینکه مفسران و مترجمان سنتی با قرآن مشکل دارند و با معنی ساده و روشن آن کلنجار می­‌روند به این دلیل است که دینداری سنتی با مطالعه‌ی قرآن و بر مبنای عقل آغاز نمی‌شود. سنتهای مذهبی از والدین آموخته می‌شود و پس از آن قرآن چنان معنی می‌شود که با سنت هماهنگ شود.

«ذنب» در قرآن به معنی گناه است. همه­‌ی مردم بدون استثنا مرتکب گناه یا حداقل خطا می­‌شوند، حتی اگر از برگزیدگان خدا باشند. قرآن به گناه بعضی از برگزیدگان خدا هم اشاره کرده است و آنان را به استغفار فرا خوانده است: استغفر لذنبک. متدینان سنتی معتقدند که برگزیدگان خدا در طول عمر خود هرگز مرتکب هیچ خطایی نمی‌شدند. این باور سنتی که مغایر با عقل و قرآن است، باعث می­‌شود که عبارت ساده­‌ی قرآنی «استغفر لذنبک» در ترجمه­‌های سنتی به صورتهای عجیبی تحریف شود. گاهی مترجمان سنتی می­‌کوشند گناه پیامبر را به گردن دیگران بیندازند و  می­‌گویند منظور از «گناه پیامبر»، گناه امت اوست.  گاهی گناه پیامبر را با ابداع اصطلاحی به نام «ترک اولی» عمل جایزی می­‌دانند که در شأن پیامبر نبوده است. یکی از مترجمان معاصر، عبارت «استغفر لذنبک» را این گونه ترجمه کرده است: «برای کار دنباله­‌دار رسالتت، از شر کافران پوششی بجوی»! دیده می‌شود که برای انطباق سنتهای مذهبی با قرآن، ناچاریم قرآن را بپیچانیم و به خدا خبری بدهیم که او از آن اطلاع ندارد: أتنبئون الله بما لم یعلم فی السماوات والأرض؟

متدینان سنتی می­‌گویند اگر پیامبران مرتکب کوچکترین گناهی شوند شایسته­‌ی پیروی نیستند، بنابراین هرآنچه از آنان سر زده است باید صحیح باشد. این دیدگاه کسانی است که به جای «ما قال» به «من قال» نگاه می‌کنند. نه از دیدگاه عقل نه از دیدگاه قرآن، معیار درستی یا نادرستی سخن یا عمل این نیست که آن سخن یا عمل از چه کسی سر زده است. سخنان حق و اعمال صالح پیامبران شایسته‌ی پیروی است، نه هر سخن یا عملی که از آنها سر زده است. هر انسانی، حتی اگر برگزیده‌ی خدا هم باشد، ممکن است خطا کند و برای آن خطا مجازات شود. اگر در قرآن به گناه یا خطای پیامبری اشاره شده است، به سرزنش و مجازات آن پیامبر هم اشاره شده است و به استغفار و توبه­‌ی پیامبر و اعتراف او به اشتباهش هم اشاره شده است. پس روشن است که آن عمل یا سخن نادرست بوده است و شایسته­‌ی پیروی نیست، هرچند از پیامبری سر زده باشد. آدم فرمان خدا را نقض کرد و برای آن مجازات شد. روشن است که عمل آدم شایسته­‌ی پیروی نیست. پس از ارتکاب جرم، آدم از کار خود پشیمان شد و استغفار کرد. استغفار و توبه­‌ی آدم شایسته­‌ی پیروی است. اگر کسی مرتکب خطایی شد، باید مانند آدم استغفار کند و بر خطای خود اصرار نورزد.

ممکن است گفته شود: پس پیامبر و مردم عادی چه فرقی بایکدیگر دارند و چه نیازی به آنان هست؟ پیامبران با مردم عادی هیچ فرقی ندارند. خود آنها هم می­‌گفتند که بشری مانند دیگران هستند. اما مردم به پیامبران نیاز دارند. نیاز مردم به پیامبران مانند نیاز شاگردان به معلمان است. معلم از این نظر که بشر است فرقی با شاگردش ندارد، اما شاگرد به معلم نیاز دارد. پیامبران خدا آموزگاران درس دین هستند، اما خدا هیچ آموزگاری را مصون از خطا خلق نکرده است. شاگردان عاقل در مکتب آموزگاران حاضر می­‌شوند و از آنان درس می­‌آموزند، بدون اینکه این شرط نامعقول و ناممکن را در ذهن داشته باشند که آموزگار نباید هرگز مرتکب اشتباه شود.

در دینداری سنتی پذیرش این سخن ساده و معقول قرآن که پیامبر بشری مانند دیگران بوده است بسیار دشوار است. دینداران سنتی در تجلیل از پیامبر بیشتر علاقه‌مندند سخنانی از این دست بشنوند که پیامبر پنجاه هزار سال پیش از خلقت جهان از نور آفریده شده است؛ سخنان غریبی که در قرآن نیامده است. غلو درباره‌ی پیامبر، به اجداد و خانواده و نسل او هم کشیده می‌شود و به نژادپرستی مذهبی می‌انجامد.

(ادامه دارد)

 

در این ارتباط :

تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۱): خاتم

تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۲): عورت

تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۳): شهید

تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۴): سوره و آیه

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

75 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
taha.sabz@gmail.com
taha.sabz@gmail.com
مرداد ۴, ۱۳۹۴ ۶:۲۸ ب٫ظ

[quote name=”جواد الف”]آقای ارجمند گرامی به نظر می رسد که ام الکتاب این کژفهمی ها تفسیر المیزان است که اینجا به [b]«مجاز»[/b] مورد بحث نویسنده، که اساس استدلال و کشف ایشان است، نگاهی می اندازیم: [quote]و به یاد آور وقتى را که ابراهیم گفت: پروردگارا این شهر را داراى امن قرار ده و مرا و فرزندان مرا از پرستش بت‏ها دور کن- تا آنجا که مى‏گوید- پروردگارا! من ذریه خود را در یک بیابان بى کشت و زرع نزد خانه محترم تو مسکن دادم، پروردگارا، براى اینکه نماز را بر پا کنند- تا آنجا که مى‏گوید- سپاس خداى را که… مطالعه بیشتر»

taha.sabz@gmail.com
taha.sabz@gmail.com
مرداد ۴, ۱۳۹۴ ۵:۲۳ ب٫ظ

[quote name=”جواد الف”]آقای ارجمند گرامی به نظر می رسد که ام الکتاب این کژفهمی ها تفسیر المیزان است که اینجا به [b]«مجاز»[/b] مورد بحث نویسنده، که اساس استدلال و کشف ایشان است، نگاهی می اندازیم: [quote]و به یاد آور وقتى را که ابراهیم گفت: پروردگارا این شهر را داراى امن قرار ده و مرا و فرزندان مرا از پرستش بت‏ها دور کن- تا آنجا که مى‏گوید- پروردگارا! من ذریه خود را در یک بیابان بى کشت و زرع نزد خانه محترم تو مسکن دادم، پروردگارا، براى اینکه نماز را بر پا کنند- تا آنجا که مى‏گوید- سپاس خداى را که… مطالعه بیشتر»

عباس 2
عباس 2
خرداد ۱۵, ۱۳۹۴ ۶:۳۱ ب٫ظ

سلام ﴿۴﴾ فَلیَنظُرِ الإِنسٰنُ مِمَّ خُلِقَ ﴿۵﴾ خُلِقَ مِن ماءٍ دافِقٍ ﴿۶﴾ یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ وَالتَّرائِبِ ﴿٧﴾ إِنَّهُ عَلىٰ رَجعِهِ لَقادِرٌ ﴿٨﴾ ﴿۴﴾ فَلیَنظُرِ الإِنسٰنُ مِمَّ خُلِقَ پس بایدانسان نظر کند از چه چیزی آفریده شده است (خُلِقَ فعل ماضی مجهول) ﴿۵﴾ خُلِقَ مِن ماءٍ دافِقٍ از آبی حرکت دار آفریده شده است (خُلِقَ فعل ماضی مجهول) دافِقٍ اسم فاعل دارای حرکت . ﴿۶﴾ یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ وَالتَّرائِبِ ﴿٧﴾ إِنَّهُ عَلىٰ رَجعِهِ لَقادِرٌ ﴿٨﴾ از بین صلب و تَّرائِبِ خارج می شود ( یَخرُجُ فعل مضارع معلومبه خود الإِنسٰنُ بر می گردد نه به ماءٍ آیه بعد این… مطالعه بیشتر»

جواد الف
جواد الف
خرداد ۱۵, ۱۳۹۴ ۱:۴۴ ب٫ظ

با سلام به نظرم برداشت آقای آل حسین درست است. اینجا سخن فقط از دو مرحله: الف- خلق و ب- خروج است. جالبه که خواندم تفاوت استخوان های لگن مرد و زن با بلوغ دختران شروع می شود. قبل از آن در کودکی تفاوتی نیست.

این ویدئو تفاوت بین زن و مرد را در رابطه با خروج طفل از میان فضای استخوان های لگن نشان داده (دقیقه ۸ به بعد)

https://www.youtube.com/watch?v=-GA8oC9PFQo

علیرضا
علیرضا
خرداد ۱۴, ۱۳۹۴ ۱:۳۸ ب٫ظ

با سلام
جناب عباس۲؛ لطف می کنید که ترجمه آیات سوره طارق را ذکر کنید. در ضمن سید احمد آل حسین دارای وبلاگی یا سایتی نیست؟
با تشکر

مرادی
مرادی
خرداد ۱۴, ۱۳۹۴ ۸:۴۷ ق٫ظ

سلام

قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ ﴿۵۸) یونس

از آقای عباس ۲ که نوشته استادانه آقای سید احمد آل حسین را نقل کردند بسیار ممنونم. استلال زیبایی بود.نشنیده بودم.این است نتیجه شور و تعاون مومنین در درک قرآن…

با تشکر

ابوالفضل ارجمند
ابوالفضل ارجمند
خرداد ۱۴, ۱۳۹۴ ۶:۴۵ ق٫ظ

[quote]بدیهی است اگر منظور آب بود به علت بی ارادگی و عدم عاملیت یا فاعلیت آب منی، فعل آنرا مجهول می آورد یعنی یُخرج می آورد نه یَخرج.[/quote]

قرآن پر است از عباراتی که سخن شما را نقض می‌کند:
یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها.

احتمالا در آغاز راه مطالعه قرآن هستید. وقتی احتمال می دهید که کشف بزرگی کرده اید بدون «بیسواد» و «نفهم» خواندن دیگران نظرتان را بیان کنید تا اشکالات آن به شما گوشزد شود.

عباس 2
عباس 2
خرداد ۱۳, ۱۳۹۴ ۴:۵۴ ب٫ظ

سلامدر باره آیه مورد بحث نوشته جناب آقای آل حسین می آورم { بِسمِ ٱللهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیـمِ }وَالسَّماءِ وَالطّارِقِ ﴿١﴾ وَما أَدرىٰکَ مَا الطّارِقُ ﴿٢﴾ النَّجمُ الثّاقِبُ ﴿٣﴾ إِن کُلُّ نَفسٍ لَمّا عَلَیها حافِظٌ ﴿۴﴾ فَلیَنظُرِ الإِنسٰنُ مِمَّ خُلِقَ ﴿۵﴾ خُلِقَ مِن ماءٍ دافِقٍ ﴿۶﴾ یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ وَالتَّرائِبِ ﴿٧﴾ إِنَّهُ عَلىٰ رَجعِهِ لَقادِرٌ ﴿٨﴾بی سوادی بی مثال مفسرین و مترجمین باعث شده در آیه های فوق خارج شدن در آیه هفتم را به آب (منی) در آیه ششم نسبت دهند نه به انسان که موضوع بحث است در آیه پنجم و از این طریق با نفهمی خود باعث… مطالعه بیشتر»

افشین
افشین
خرداد ۱۳, ۱۳۹۴ ۱:۳۳ ق٫ظ

شما چرا در پاسخ به یک سؤال کاملاً واضح اینقدر حاشیه می روید جناب ارجمند! بنده گفتم این آیه یا به لحاظ علمی درست است یا غلط؟ اگر غلط است چرا خدا برای هدایت از یک گزاره ی غلط استفاده کرده؟ اگر هم درست است چرا سروش و شبستری و ملکیان می گویند غلط است! بر سبیل مماشات با شما فرض کنیم که قرآن فقط برای قوم عرب نازل شده! آیا این دلیل می شود که خدا برای هدایت قوم عرب از گزاره ی غلط و غیرعلمی سود بجوید؟ بحث خاتمیت شما را خوانده ام.مثل باقی بحث هایتان کاملاً غیرعلمی… مطالعه بیشتر»

ابوالفضل ارجمند
ابوالفضل ارجمند
خرداد ۱۲, ۱۳۹۴ ۷:۲۷ ب٫ظ

[quote]حال سؤال اینجاست که چگونه خداوند می تواند از یک گزاره ی دروغین و غیرعلمی برای هدایت بشر استفاده کند.[/quote]شما اگر به زبان عربی آشنا نباشید، یک کلمه از قرآن را نخواهید فهمید. برای اینکه قرآن را بفهمید، ناچارید زبان عربی را با زحمت یاد بگیرید، در حالی که مخاطبان قرآن نیاز نداشته اند به کلاس آموزش زبان بروند تا بفهمند محمد چه می گوید.به همان دلیل که محمد باید با مخاطبانش عربی سخن بگوید و هیچ آیه ای نمی تواند انگلیسی باشد، جهان و طبیعت هم با زبان مخاطبان قرآن توصیف شده است. بر خلاف آنچه سنتگرایان ادعا می… مطالعه بیشتر»

افشین
افشین
خرداد ۱۲, ۱۳۹۴ ۴:۴۴ ب٫ظ

جناب ارجمند

دقت کنید که بنده نگفته ام قرآن کتاب فیزیک یا بیولوژی است.قرآن کتاب هدایت است اما اگر در آیه ای برای هدایت از اشارتی فیزیکی یا بیولوژیکی استفاده شده باشد قاعدتا این اشارت یا حقیقت است یا کذب که با فرض کاشفیت علم از واقع یا علمی است یا غیرعلمی. حال سؤال اینجاست که چگونه خداوند می تواند از یک گزاره ی دروغین و غیرعلمی برای هدایت بشر استفاده کند.با فرض محال غلط بودن این آیه به لحاظ علمی آیا خدواند نمی توانسته از یک گزاره ی علمی استفاده کند؟

افشین
افشین
خرداد ۱۲, ۱۳۹۴ ۱۰:۱۸ ق٫ظ

یعنی معتقدید چون زبان علمی قرآن در حد زمان و مکان ظهور اسلام بوده تعارضی در کار نیست؟!! مگر می شود به صرف اختلاف زمان و مکان دو گزاره ی نافی یکدیگر هر دو علمی باشند؟ علم را کاشف حقیقت نمی دانید یا اینکه نسبی گرا هستید؟
با تشکر

افشین
افشین
خرداد ۱۲, ۱۳۹۴ ۵:۵۹ ق٫ظ

سلام جناب ارجمند
دو سؤال:
۱- شما در چه رشته ای تحصیل کرده اید و مدرک تحصیلی فعلی شما چیست؟
۲-نظرتان درباره ی آیه ی «یخرج من بین الصلب و الترائب» چیست؟ آیا آن گونه که جناب سروش و جناب شبستری گفته اند این آیه با علم در تعارض است؟ در صورت صحّت تعارض ، عوارض این تعارض چیست؟
با تشکر

جواد الف
جواد الف
خرداد ۱۱, ۱۳۹۴ ۱:۱۶ ب٫ظ

قَالَ إِبْرَاهِیمُ لأَبِیهِ: آزَرَ أَتَتَّخِذُ…؟ آقای امیرارجمند و سایر دوستان گرامی حیف است این بحث تمام شود اما جهت اطلاع دوستان علاقه مند به این نکته اشاره نشود: همانطور که می دانیم مفسران در چگونگی خوانش آیه انعام:۷۴ متفق القول نیستند. این طور نیست که همه مفسران واژه «آزَرَ» را «آذر» و اسم فرد بدانند- حال چه پدر و چه عمو یا پدرخوانده حضرت ابراهیم. اگر به آیات داستان ابراهیم در سوره های مختلف قرآن دقت کنیم می بینیم که در همه موارد، فرمتِ آیاتِ مشابه انعام:۷۴ به صورت زیر است: قال (ابراهیم) لابیه[b]: [/b]«نقل قول» از ابراهیم. با این… مطالعه بیشتر»

ابوالفضل ارجمند
ابوالفضل ارجمند
خرداد ۹, ۱۳۹۴ ۳:۰۹ ب٫ظ

جناب جواد الف گرامی
با تشکر از توضیحاتتان
برای من هم بسیار عجیب است که چگونه المیزان با این همه وابستگی به دیدگاههای سنتی خود را تفسیر قرآن با قرآن می نامد

جواد الف
جواد الف
خرداد ۹, ۱۳۹۴ ۱:۴۴ ب٫ظ

آقای ارجمند گرامی به نظر می رسد که ام الکتاب این کژفهمی ها تفسیر المیزان است که اینجا به [b]«مجاز»[/b] مورد بحث نویسنده، که اساس استدلال و کشف ایشان است، نگاهی می اندازیم: [quote]و به یاد آور وقتى را که ابراهیم گفت: پروردگارا این شهر را داراى امن قرار ده و مرا و فرزندان مرا از پرستش بت‏ها دور کن- تا آنجا که مى‏گوید- پروردگارا! من ذریه خود را در یک بیابان بى کشت و زرع نزد خانه محترم تو مسکن دادم، پروردگارا، براى اینکه نماز را بر پا کنند- تا آنجا که مى‏گوید- سپاس خداى را که در پیرى،… مطالعه بیشتر»

علیرضا
علیرضا
خرداد ۸, ۱۳۹۴ ۴:۱۱ ب٫ظ

جناب ارجمند، اگر نقل قول می کنید تا جایی نقل کنید مفهوم رو برساند:
(قران حضرت نوح را فرستاده بر قوم خودش می داند و از قران به هیچ وجه به دست نمی آید که طوفان حضرت نوح جهانی است ؛ بلکه منطقه ای و مختص قوم نوح بود).
حال شما از قرآن می توانید جهانی بودن طوفان نوح را اثبات کنید؟
باشد؛ هذا فراق بینی وبینک

ابوالفضل ارجمند
ابوالفضل ارجمند
خرداد ۸, ۱۳۹۴ ۱۰:۵۰ ق٫ظ

[quote]تورات در یک روایت جعلی و مسخره طوفان حضرت نوح را جهانی می داند؛[/quote]

هذا فراق بینی وبینک
https://neeloofar.org/abolfazle-arjomand/929-211093.html
تشکر از حضور فعال شما

علیرضا
علیرضا
خرداد ۸, ۱۳۹۴ ۹:۴۷ ق٫ظ

معنای حقیقی والد و ولد عبارت از همان پدر و فرزند صلبی است؛ کافی است که به ایه ۳سوره بلد مراجعه شود:( وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ) این آیه معنای واژه والد را بیان می کند. حال به ایه ۲۱سوره یوسف نگاه کنید:( وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا )یا آیه ۹سوره قصص :(وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِّی وَلَکَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ)در این آیات ، سیاق ایات مربوطه تعیین می کند که واژه (ولد) در معنای حقیقی به کار نرفته است ، بلکه در معنای… مطالعه بیشتر»

علیرضا
علیرضا
خرداد ۸, ۱۳۹۴ ۹:۳۳ ق٫ظ

جناب ارجمند ؛ مگر شما نپرسیده بودید که : باید اثبات کنید که تنها یک مریم وجود داشته است و هربار قرآن به همان یک مریم اشاره می‌کند.مگر نپرسیده بودید که : چرا خدا به مریم می‌گوید نام نوزاد عیسی پسر مریم؟در نظر شماره ۴۹با استفاده از آیات قران برای شما این موضوع را ثابت کردم. و کاملاً یقین داشتم که هیچ جوابی نخواهید داشت و به خاطر همین قصداً در ابتدای کامنت نوشتم که 🙁 به جای اینکه آویزان انجیل شویم به ایات ۴۵تا۴۸سوره ال عمران دقت کنید). تورات در یک روایت جعلی و مسخره طوفان حضرت نوح را… مطالعه بیشتر»

ابوالفضل ارجمند
ابوالفضل ارجمند
خرداد ۷, ۱۳۹۴ ۵:۴۹ ب٫ظ

اتخاذ والد هم با والد تفاوت دارد.
کسی که دیگری را به فرزندی می گیرد، آن فرزند “ابن” او می شود نه ولد او. پس چرا قرآن فرزندخوانده را “ولد” نامیده است نه “ابن”؟ چگونه است که فرزندخوانده ولد می شود اما پدرخوانده نمی تواند والد شود؟

مرادی
مرادی
خرداد ۷, ۱۳۹۴ ۵:۴۴ ب٫ظ

سلام

در مورد : عسی ان ینفعنا او نتخذه ولدا.

باید عرض شود که “ولدا” وصف و شبیه سازی است.او را نزد خود داشته باشیم “انگار” که خود زاییده ایم.در معنی “ولد” فرقی حاصل نشده بلکه وصفی از آن صورت گرفته است…

عباس 2
عباس 2
خرداد ۷, ۱۳۹۴ ۳:۵۰ ب٫ظ

سلام
اتحاذ ولد با ولد تفاوت دارد
کسیکه دیگری را به فرزندی می گیرد نا پدری او” اب” میشود نه والد

ابوالفضل ارجمند
ابوالفضل ارجمند
خرداد ۷, ۱۳۹۴ ۲:۲۳ ب٫ظ

با تشکر از شرکت همه دوستان در بحث در داستان یوسف، خریدار یوسف به همسرش می گوید که یوسف را به فرزندی بگیرند: ـ عسی ان ینفعنا او نتخذه ولدا. در اینجا از واژه ولد استفاده شده است، در صورتی که می شد مثلا از واژه غلام استفاده شود که حامل معنی ولادت نیست. اگر ممکن است که ولد حقیقی نباشد، والد هم ممکن است حقیقی نباشد. پس این هم که استدلالات خود را بر این بنا کنیم که والد حتما باید حقیقی باشد قابل مناقشه است. همان گونه که پیشتر بیان شد، طبیعت زبان به گونه ای است که… مطالعه بیشتر»

ابوالفضل ارجمند
ابوالفضل ارجمند
خرداد ۷, ۱۳۹۴ ۱:۵۰ ب٫ظ

[quote]به جای اینکه آویزان انجیل شویم به ایات ۴۵تا۴۸سوره ال عمران دقت کنید[/quote] توصیه می کنم حتما به تورات و انجیل که قرآن آنها را کتابهای نور و هدایت خوانده است آویزان شوید تا از این سرگردانی رهایی پیدا کنید. یکی دیگر از تحریفات پدران شما، اعم از والدین حقیقیتان و آباء مجازیتان، بر قرآن این است که همان گونه که که ادعا می کنند آزر پدر حقیقی ابراهیم نیست، ادعا می کنند که منظور قرآن از تورات و انجیل هم کتابهایی نیست که امروزه به نام تورات وانجیل شنناخته می شوند. احتمالا منظور از تورات و انجیل کلیله و… مطالعه بیشتر»

75
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx