بازگشت به محمد (ص)
«ز احمد تا احد یک میم فرق است/جهانی اندر این یک میم غرق است»، باری، این بیت از ابیات آغازین «گلشن راز» شیخ محمود شبستری است، بیتی که به وضوح عمق وجودی پیامبرخاتم(ص) و عیار جانپرور و جهانافروز او را نشان میدهد و از بلندایِ شخصیت و خلقیت او پرده برمیدارد. از کم و کیف خلوص و جلوس او فاش میگوید و از پهنای قلب و اقبال او جان میسراید. و نیز از شدَّتِ جذب و جاذبه او اوج میگیرد و از غلظتِ عشق و عشقورزی او مهر میآفریند.
که این خود از ابیات دیگر شیخ محممودشبستری پیرامون پیامبرخاتم(ص) پر واضح است: «بر او ختم آمده پایان این راه/در او منزل شده ادعوا الی الله/مقام دلگشایش جمع جمع است/جمال جانفزایش شمع جمع است/شده او پیش و دلها جمله از پی/گرفته دست دلها دامن وی»[۱].
امّا حال میباید پرسید بر سر این پیامبر، پیامبری که هم دیگرکیشان او را میستایند،(مثلاً جرج برنارد شاو نویسنده ایرلندی در این باب میگوید: به عقیده من اگر به مردی مانند محمَّد[صلی الله علیه وسلم] زمام اختیار حکومت تمام دنیا را بسپارند، جهان و جهانیان تحت لوای حکومت اسلام رستگار خواهند شد…) و هم پیروان اسلام او را نیک میشناسند(مثلاً در قرآن پیرامون او چنین میخوانند که: لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ[۲]/ قطعا براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار استشما در رنج بیفتید به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است)، چه آمده که او اینگونه آماجِ جفای تندروانِ عامی(هم افراطیون دگراندیش و هم تعصبان مسلمان) قرار گرفته است و روز به روز بیشتر و شدیدتر مورد اهانت واقع میشود. روز به روز زشتتر و وخیمتر معرفی میگردد و لحظه به لحظه از حقیقت و حقانیت دورتر میافتد. و نیز روز به روز کاذبتر و نامعقولتر تعریف مییابد و آن به آن خشنتر و غضبناکتر ترسیم میپذیرد.
باری، آنچه امروز محل تأمل است، این است که راه حل منطقی برای این رفتارهای غیرمنطقی و تماماً جاهلانه(پیرامون دیگراندیشانِ مذکور= جهل خصمانه، و پیرامون متعصبانِ اسلامی= جهل عاشقانه) چیست؟! و چه میتواند باشد؟! به اعتقاد این قلم راه حل نهایی و شاید کارگشا، همین است که ما آن را «بازگشت به پیامبر(ص)» میخوانیم. بازگشتی که خصایصی خاص را هدف میگیرد و در جستجوی پیامبر حقیقی گام برمیدارد، که این خصایص چنینند:
(۱) ردیابی حقیقت پیامبرخاتم(ص) در متن و سنت،
(۲) ارزیابی واقعیات امروزین با حقایق بند (۱)، و
(۳) پالودگیِ گزفهها و خرافهها از ساحت پیامبرخاتم(ص).
هکذا، راه حل «بازگشت به پیامبر(ص)» در این وادی است که صورت درست -و نه درشت- نبیاکرم(ص) را بازکاوی نماید و به آدمیان گوشزد کند. یعنی به آدمیان بیآموزد که پیامبر حقیقی پیامبریاست که میخواهد بلندگوی جهانی اخلاق باشد و ارزشهای اخلاقی را به کمال برساند: «اِنَّما بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الخلاقِ[۳]/من تنها برانگیخته شده ام تا اخلاق بزرگوارانه را به کمال رسانم» و نیز: «اِنَّکم لَن تَسعَوا الناس بِاَموالِکم فَسَعَوهُم بِاَخلاقِکم[۴]/با دارایی خود نمی توانید دل مردم را به دست بیاورید پس دلشان را با اخلاق (نیک) به دست آورید». باری،«بازگشت به پیامبر(ص)» به ما میآموزد که این پیامبر، پیشتر و بیشتر از هر چیز یک پیامبر اخلاقی است، و از هر دری عاشق خوی نیک و بیراز از پلشتی ضمیر. بیزار از خشمِ شهوتآلود و متنفر از حرمتکشی انسانی. و منزجر از تعصبِ خشکِ مقدس و متنفر از آزادی بیبندوبار. بنابرین، این راه حال اولین ثمرهاش چیزی نیست جز یادآوری اخلاقِ محمَّدی و یادآوری این امر که پیامبر(ص) پیامبریاست بیتردید اخلاقمدار و اصلاً ابروی اخلاقِ انسانی، که اینهم ادلۀ قرآنی هموست: «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۵]/و راستى که تو را خویى والاست».
امّا دومین دستآورد «بازگشت به پیامبر(ص)» این است که نبیاکرم(ص) –با آن اخلاق زیبنده و برازنده- جهت جهان و جهانیان پیامآور صلح و مهربانی خواهد بود و شعار موَّدت و برادری سر خواهد داد. پیغام امنیت و رحمت خواهد آورد و سرود أَلْیوْمُ یوْمُ الْمَرْحَمَهِ[۶] خواهد خواند. و نیز زبان نوعدوستی و گذشت خواهد شد و الگوی حلم و بردباری خواهد گشت. که اینهم ادلههای متنی همین بخش میباشد: «وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَهً لِلعالَمینَ[۷]/ (ای پیامبر). ما تو را فرستادیم تا رحمتى بر اهل عالم باشی»، نیز: «لَو کَانَ الرِّفقُ خَلقاً یُریَ مَا کَانَ مِمَّاخَلَقَ اللهُ شَیءٌ اَحسَنَ مِنهُ[۸]/اگر مدارا مخلوقی بود که دیده می شد هیچ مخلوقی از مخلوقات خدا از او نیکوتر نبود». و نیز: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ[۹]/ پس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پیرامون تو پراکنده مىشدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکلکنندگان را دوست مىدارد».
و سومین دستآورد این راه حل نیز این خواهد بود که پیامبرخاتم(ص) پیامبری به معنای واقعی کلمه اعتدالگرا و صد البته انسانمحور است و در او هیچ نشانهای از افراطهایِ سیاه/زشت امروزین نیست. نیست چون به استناد خود قرآن:«پس به آنچه به سوى تو وحى شده است چنگ درزن که تو بر راهى راست قرار دارى/فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ».[۱۰]
و اینهم ثمرات جزئیتر راه حال «بازگشت به پیامبر(ص)»:
(۱) روحیه رازداری و حفظ حریم انسانی،
(۲) خویِ زیباییدوستی و کذاییستیزی،
(۳) تکریم جان و ناموس و آزادگی،
(۴) احترام به دیگراندیشان و ناهمعقیدگان، و
(۵) هر چه از فضل و کرم با تو خدای تو کند.[۱۱]
هکذا، با توجه به آنچه رفت، بلیغ میگردد که راه حل «بازگشت به پیامبر(ص)» میتواند –با بسطهای بیشتر- بسیاری از معضلاتِ پیامبرشناسانۀ دوستداران و معاندان را برطرف سازد و لذا به درک یهتر جملگی از پیامبر اسلام(ص) و مسائل مربوط بدآن کمک نماید. هرچند که امروز این امر در منجلابِ کوتهفکریها و گستاخیهای عوامانه گم شده است و محلی از اعراب ندارد.
به هر روی، برخی از پیشفرضهای ورود به راه حل مذکور:«بازگشت به پیامبر(ص)»(هم در میدان معاندان و هم موافقان) چنینند:
(۱) ترکِ شنیدهها و باورداشتهای سلفی،
(۲) رعایتِ بیطرفی اخلاقی/علمی/معرفتی،
(۳) برکناری از تعصب و تصلب کورکورانه،
(۴) باورآوری به نتایج محصوله/ثانویه، و
(۵) ترکِ داشتههای گذشته/ناموثق.
نتیجتاً راه حل «بازگشت به پیامبر(ص)»، خواهان بازگشت همۀ پیرامونان نبیاکرم(ص) به حقیقت وجودی و بیرونی این شخیصت بیبدیل است. شخصیتی که با ترسیماتِ امروزینِ هم دوستان و هم دشمنان بسیار تفاوت دارد، و اصلاً مشابه و مانند جملگی نیست. که اینهم کلام آخر، ابیاتی از سعدی شیراز در اینباره: «ماه فرو ماند از جمال محمد/سرو نباشد به اعتدال محمد/قدر فلک را کمال و منزلتی نیست/در نظر قدر با کمال محمد/ وعده دیدار هر کسی به قیامت/لیلهٔ الاسری شب وصال محمد/آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی/آمده مجموع در ظلال محّمد».[۱۲]
حسین پورفرج
۲۷/۱۰/۱۳۹۳
[۱] -گلشن راز/دیباچه
[۲] -توبه/۱۲۸
[۳] -بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۳۸۲
[۴] -نثرالدر،ج۱، ص۱۲۳
-قلم/۴[۵]
[۶]– شرح نهجالبلاغهی ابنابیالحدید، ج۱۷، ص۲۷۲
[۷]-انبیاء/۱۰۷
[۸]– جامع السعاده/ ج ۱ص ۲۳۷
[۹]-ال عمران/۱۵۹
[۱۰]-زخروف/۴۳
[۱۱] -منوچهری/دیوان اشعار/۱۴۲
[۱۲]-قصیده ۱۶/در مدح نبی اکرم.