قرائت نبوی از جهان (۳)
پیش فرضهای تفسیر آزاد قرآن (۲)
مقتضَیات فهم و مقتضَیات ایمان
در الهیات و عرفان ادیان ابراهیمی موضوعات مهمی پیرامون کتابهای مقدّس مطرح شده که میتوان آنها را به چهار بخش عمده زیر تقسیم کرد:
۱. آیا خدا کلام میآفریند یا سخن میگوید؟
۲. حقیقت آن حادثهها که در وحی به موسی (ع) یا وحی به محمد (ص) یا سایر پیامبران اتفاق افتاده چه بوده است.
۳. یهودیان و مسیحیان عهد قدیم و عهد جدید (کتاب مقدس) و مسلمانان قرآن کریم را چگونه تفسیر کردهاند.
۴. این تفسیرها در عصر حاضر از نظر فلسفی، علمی و یا الهیاتی چه ارزشی دارند. نقاط قوت و ضعف آنها چیست؟
موضوع اول و دوم به فلسفه، الهیات و کلام مربوط است و موضوع سوم به علم تاریخ تفسیر، موضوع چهارم هم از یک نظر به هرمنوتیک فلسفی مربوط است و از نظر دیگر به الهیات و کلام.
آنچه صاحب این قلم در بخش «کلام نبوی» از مقاله قرائت نبوی از جهان (۱) و بخش اول از قرائت نبوی از جهان (۲) آنرا دنبال میکند بحثی است که به موضوع چهارم مربوط میشود. این نگارنده در این صدد نیست که بگوید آیا خدا کلام میآفریند و سخن میگوید یا نه؟ در این صدد هم نیست که حقیقت حوادث ویژهای را که وحی نامیده شدهاند معین کند. تاریخ تفسیر قرآن هم نمینویسد و در مقام ارزیابی و نقد تفسیرهائی که هم تاکنون انجام شده برنیامده است. صاحب این قلم یک موضوع مشخص درباره قرآن را بررسی میکند و آن این است که در عصر حاضر قرآن به عنوان یک متن عربی باکدامین پیش فهمها یا پیش فرضها قابل فهمیدن تفسیری عقلانی (همگانی) است. در این باب یک پیش فهم و پیش فرض کلامی رایج در میان مسلمانان وجود دارد که صاحب این قلم در مقام نقد آن برآمده چون آنرا مانع تفسیر عقلانی (آزاد) قرآن و تکامل آن مییابد. آن نظر رایج این است که مصحف شریف (قرآن) با همه الفاظ و جملات و معانی آنها عیناً از سوی خدا به پیامبر اسلام داده شده و او مانند یک قاری بدون هیچ دخل و تصرفی آنها را برای مخاطبان خوانده و دعوی کرده که آنچه میخوانم عیناً کلام خدا است و کلام من نیست. دعوی نگارنده این است که نمیتوان قرآن را به عنوان کلام یک گوینده، بر اساس این پیشفهم یا پیش فرض فهمید. منظور ما هم از فهم، فهم تفسیری عقلانی مقدور برای همگان است. فهمی که اولاً کوشش میکند در تحصیل معانی قرآن تا حد ممکمن ژرف کاوی و تامّل کند، ثانیاً عقلانی است یعنی هر شخصی با خردورزی لازم میتواند مستقیماً یا با وساطت مفسران از آن برخوردار شود.
در این مقاله نخست درباره این فهم تفسیری عقلانی توضیح بیشتری میدهم و سپس به نتیجهگیری از آن میپردازم.
فهم تفسیری عقلانی انواع متفاوت دارد:
یکی از موضوعات بسیار پرجاذبه در هرمنوتیک جدید بحث در باب انواع متفاوت فهمها و متعلَّق فهمها و اهداف فهمها از پدیدههای زبانی است که از همۀ آنها به عنوان فهمهای تفسیری یاد میشود. یکی از فیلسوفان نامور این میدان، در مقالهای بسیار سودمند ۱۷ نوع فهم تفسیری را برمیشمرد. او توضیح میدهد که میتوان یک متن مکتوب را با ۱۷ هدف متفاوت ۱۷ گونه تفسیر کرد. هر فهم تفسیری که با پیگیری یکی از این اهداف به دست میآید مربوط به یک حیث از حیثیات متن است و محتوای آن هم چیزی است متفاوت با محتواهای فهمهای دیگر که ممکن است از آن متن به دست آید(۱). این مقاله جای توضیح این مباحث مفصل و پیچیده نیست. اما در اینجا ناگزیرم به یک مسأله حتماً بپردازم و آن روند شکلگیری آنگونه فهم تفسیری عقلانی است که با هدف فهمیدن یک متن به عنوان کلام مکتوب یک گوینده و به عنوان komenikasion (ارتباط) میان گوینده و مخاطب صورت میگیرد. واضح است که در این مقالات بحث ما در باب فهم قرآن دقیقاً از همین حیث صورت میگیرد و نه از حیثهای دیگر. پرسش ما دقیقا این است که این متن به عنوان یک کلام که نخست گفتار شفاهی بوده و بعداً مکتوب شده، از حیث ارتباط میان گوینده آن و مخاطبان باکدامین پیش فهم و پیش فرضمیتواند فهمیده شود.
فهم تفسیری عقلانی یک متن به عنوان گفتار شفاهی مکتوب چگونه شکل میگیرد؟
یکی از مهمترین مسألهها در فلسفه زبان این است که وقتی میگوئیم یک سخن گفته شده یا نوشته شده (کلام) را میفهمیم منظورمان از واژه «میفهمیم» چیست. برای پاسخ دادن به این پرسش دو نظریه کلی در فلسفه زبان وجود دارد. نظریه اول این است که قبلاً باید معین کرد حقیقت «معنا» چیست. پس از این مرحله نوبت آن میرسد که در مقام فهم معنای هر کلام برآئیم. طرفداران این نظریّه فرض میکنند هر کس سخن میگوید یا مینویسد زبان معینی (مثلاً فارسی، عربی، انگلیسی، آلمانی) را با علم به قواعد دلالت در آن زبان به صورت ابزار بکار میگیرد تا از این طریق معنای مورد نظر خود را به مخاطبان برساند. بنابراین فهم کلام عبارتست از فهم معنائی که قرار است اِفاده شود. نظریه دوم این است که بدون نظریه پردازی درباره حقیقت معنا از اول روند شکلگیری کلام و شکلگیری فهمیدن را باید بررسی و تحلیل کرد و «معنا» چیزی غیر از آنچه در روند فهمیده شدن هر گفتار و نوشتار پدید میآید نیست. پیش از فهمیده شدن کلام هیچ معنائی در جائی وجود ندارد. معنا یک امر «پسین» است که با فهمیدن موجود میشود نه یک امر پیشین که قرار است اِفاده شود.
بنا بر نظریه دوم نمیتوان گفت شخصی که مثلاً یک سخنرانی به زبان فارسی انجام میدهد زبان فارسی را چون ابزاری استخدام میکند تا معانی مورد نظرش را به مخاطبان برساند. بلکه باید گفت او با سخنرانی خود یک فعل گفتاری یا بازی زبانی انجام میدهد که به ضمیمه فهمیدن که آن هم بخشی از بازی زبان است. «فهمیده شدن» را پدید میآورند که عین معنا است.
این نظریه دوم که نگاه هرمنوتیکی به زبان دارد پس از آن در فلسفه زبان به میدان آمد که معلوم شد نظریه نخست نمیتواند بسیاری از مسائل مرتبط با موضوع معنا و فهم معنا را توضیح دهد. این مقاله جای بحث در این معرکه آراء پیچیده نیست ولی لازم بود این مقدمه کوتاه را در اینجا بیاورم تا بتوانم وارد موضوع بعدی یعنی چگونگی شکلگیری فهم تفسیری عقلانی یک متن به عنوان کلام مکتوب یک گوینده شوم.
فهم تفسیری عقلانی یک گفتار مکتوب به صورت یک «روند» شکل میگیرد که میتوان سطحها و مراتب گوناگون آن را توضیح داد. ما در اینجا این روند فهمیده شدن را در ۹ سطح یا مرتبه تجزیه و تحلیل میکنیم. پارهای از این سطوح و مراتب به واقعیات فیزیکی مربوطاند، پارهای از آنها به ذهن فهمنده و پارهای دیگر از آنها به قواعد و قراردادهای زندگی اجتماعی و شرایط عینی حاصل از آنها که گوینده و مخاطب با آنها زندگی میکنند.
این سطوح و مراتب مختلف را به اختصار میتوان چنین توضیح داد:
۱. فهمیدن ادراکی یک جمله یا جملات مرتبط با هم از طریق شنیدن آنها یا خواندن آنها. در این مرحله یک واقعیت فیزیکی درک (فهم) میشود که یا صدای مسموع است و یا کلمات نوشته شده مقروء ـ این درک اولین سطح از فهمیده شدن کلام است. اگر انسان جملهای را درست نشنود مثلاً میگوید «درست نفهمیدم تو چه گفتی» یا اگر نتواند جملهای از نامهای را درست بخواند مثلاً میگوید «خط این نامه خوانا نیست و آن را نمیفهم».
۲. فهمیدن اینکه، آنچه شنیده و یا با چشم مثلاً روی کاغذ دیده میشود مجموعهای از «نشانهها» است که مدلولهائی دارند. واضح است که تمام صداهائی که شنیده میشوند یا نقشهایی که با چشم دیده میشوند از جنس «نشانه» که بر مدلولی دلالت میکند نیستند. در حالی که نشانههای یک کلام مکتوب از این جنس است.
۳. فهمیدن اینکه آنچه به عنوان نشانهها فهمیده میشود نشانههایی از جنس زبان انسان هستند. نشانههاییاند که انسانها برای ارتباط یافتن با یکدیگر آنها را به صورت قراردادی بکار میبرند. آنها نشانههای قراردادی یکی از زبانهای انسانیاند. آنها به این معنا نشانه هستند که دلالت آنها بر مدلول از قصد و قرارداد و بکارگیری انسانها، در بطن و متن زندگی اجتماعی و تاریخی ناشی میشود. آنها نشانههای طبیعی نیستند. نشانه «طبیعی» آن است که هر کجا درک شود دلالت آن قطعی است بدون آنکه این دلالت مسبوق به قصد و قراردادی و بکارگرفتنی باشد. مثلاً حرارت بیش از حد طبیعی بدن انسان نشانه طبیعی بیماری است و دلالت آن موقوف به هیچ قصد و قرارداد نیست. فهمیدن این سطح و مرتبه فهمیدن این واقعیت است که انسانی جمله یا جملات معینی را در روند فعل سخن گفتن (خود را اظهار کردن) به عنوان نشانه بکار گرفته است. در اینجا توجه به این نکته بسیار مهم است که نشانههای زبان انسانی تنها در صورتیکه به وسیله انسان به صورت قراردادی بکار روند هویت نشانهای مییابند. اگر همانها از دهان یک حیوان شنیده شوند دلالت نخواهند داشت. و نشانه نخواهند بود. مثلاً اگر یک طوطی بگوید «سلامعلیکم» هیچ کس این صدای مسموع را کلام نمییابد و آن را واقعاً «سلام کردن» تلقی نمیکند چون هیچکدام از انواع فعل گفتاری در این مورد قابل تصور نیست و هیچگونه اثری از سوی انسانها که به کلام مترتّب میشود به این صدای مسموع مترتب نمیشود.
۴. فهمیدن اینکه این نشانهها که از جنس زبان انسانی است سمبلهای مثلاً زبان فارسی یا عربی یا انگلیسی است. یعنی آنچه شنونده میشنود گفتاری است مثلاً به زبان فارسی یا نوشتاری است به زبان انگلیسی.
۵. فهمیدن معنای جمله و یا جملات که به زبانی معین مثلاً فارسی یا انگلیسی شنیده یا خوانده میشود. در این مرحله از فهمیدن «معنا»ی سمانتیکی پدید میآید این مرحله، قلمرو علم الدلالات semantic است. در این مرحله که به فهم معنا مربوط است راهنمای اصلی «دستور زبان» است. دستور زبان معین میکند که فلان جمله معین مثلاً فارسی یا انگلیسی چه معنائی میتواند دهد. منازعه معروف پوزیتویستها با دیگران درباره اینکه چه گزارهای معنادار است و چه گزارهای معنادار نیست به این مرحله از فهمیدن مربوط میشود. همچنین موضوع مهم تحولات معنائی زبانها.
۶. اما پدید آمدن معنا از جمله یا جملات یک کلام مکتوب همیشه با سهولت انجام نمیگیرد و آگاهی از قواعد زبان همیشه حلال مشکلات نیست. گاهی کژتابیهای زبان پیچیدگیهائی به وجود میآورد. اگر شنونده یا خوانندهای دچار این کژتابیها شود لازم است کوشش فهمی دیگری انجام دهد تا بتواند تیرگیهای ناشی از آنها را کنار بزند.
۷. فهمیدن جزییات آنچه در یک کلام مکتوب گفته شده است. ممکن است از کلام مکتوب حادثهای فهمیده شود که واقع شده است ولی جزئیات آن حادثه از کلام به دست نیاید. مثلاً اگر شخصی برای ما نقل کند که «دیروز در دانشگاه تهران به یک دانشجوی ممتاز جایزه دادند». اینکه آن دانشجو چه کسی بوده و در چه رشتهای ممتاز بوده و جایزه را از دست کدام یک از مقامات دانشگاه گرفته است از آن گفتار فهمیده نمیشود. برای فهمیدن این جزئیات که قطعاً برای فهم کاملتر آن کلام لازم و مهم است باید به دادههائی بیرون از آن کلام مراجعه کرد تا از آن جزئیات آگاه شد..
۸. فهمیدن اینکه گوینده کلام مکتوب با گفتار خود چه فعلی انجام داده است. هر گویندهای میتواند با سخن گفتن خود انواع و اقسام فعلها را انجام دهد. میتواند خواهش کند، فرمان دهد، اخطار کند، دعا کند، آرزو کند، خبر دهد، چیزی بپرسد، شوخی کند، روایت کند، تهدید و تطمیع کند، صحنهسازی کند، اظهار تأسف کند، اظهار خوشحالی کند و….
فهمیدن اینکه گوینده با اداء گفتار، چه فعلی انجام داده بخش مهمی از فهمیدن کلام او است. این فهمیدن غیر از فهمهائی است که در سطوح پیشین توضیح داده شد. ممکن است همه آن فهمها به دست آمده باشد ولی در عین حال معلوم نشود که گوینده واقعاً چه میگوید. یک مثال ساده میزنم. صبح یک روز بهاری است و شما میخواهید از خانه بیرون بروید. همسرتان به شما میگوید «باران میآید» شخص ثالث که این گفتار را میشنود آن را در همه سطوح قبلی میفهمد ولی در عین حال آن را کاملاً نمیفهمد. چون با همین جمله فعلهای گوناگونی میتوان انجام داد و بازیهای مختلفی میتوان کرد.
ممکن است همسر شما با این جمله در واقع به شما میگوید «چون باران میآید چتر با خود بردار (که این اخطار است) ممکن است او در واقع میگوید «چون باران میآید متأسفانه نمیتوانیم به گردش برویم (اظهار تأسف). ممکن است او در واقع میگوید «خوشبختانه پس از مدتی که در انتظار باران بودیم بالاخره باران آمد» (اظهار خوشحالی)، او میتواند با «این جمله واحد» معانی کاملاً متفاوت را برساند. یعنی فعلهای گفتاری متفاوت انجام دهد. فهم کاملتر معنای سخن همسر شما برای شخص ثالث کاملاً بستگی به این دارد که وی از context یعنی متنِ متن کلام آگاه شود یعنی بداند که این فعل گفتاری در چه زمینهای انجام میشود و ناظر به چیست. صحبتها و توافقهای قبلی شما با همسرتان چه بوده است آیا وقتی باران بیاید شما به گردش نمیروید؟ آیا اگر باران بیاید معمولاً شما چتر با خود برمیدارید؟ و آیا شما و همسرتان از جمله افرادی هستید که علاقه دارید فصل بهار خشک نباشد و در آن باران ببارد و خلاصه اینکه از چگونه زندگی کردن شما تا حدودی خبر داشته باشد. از آن هنگام که پدیدار شناسی در باب زبان مطرح شد بررسی گفتار به عنوان «یک فعل» برای فیلسوفان بسیار مهم تلقی شد. آراء متأخر Witginstein و نظریهپردازی نیرومند Austin در این باب فلسفه زبان را در عصر ما تقریباً متحول کرد. معلوم شد فهمیدن گفتار فهمیدن یک فعل انسانی (بازی انسانی) است که در ارتباط کامل با سایر افعال (بازیهای انسانی) قرار دارد و تمام مقدمات و ارکان آن در بطن و متن زندگی اجتماعی ـ تاریخی انسان به وجود میآید گر چه گوینده انسانی به یک معنا آغازگر تحقق این روند است. مباحث این سطح و مرتبه از فهم کلام در دهههای اخیر بسیار گسترده شده و پارهای از فیلسوفان نامدار چون William p Alston بحثهای بسیار جذاب و دقیق درباره این مرحله از فهمیدن و توسعه آن مطرح کردهاند که اینجا جای اشاره به آنها نیست.
۹. این مرتبه فهمیدن به معنائی مربوط است که عملاً از یک گفتار شفاهی یا نوشته شده فهمیده میشود گر چه قالب کلام به آن دلالت نمیکند. مثلاً اگر شخصی به من بگوید «میتوانی یک لیوان آب برای من بیاوری؟» این شخص کلام خود را در قالب پرسش ادا میکند ولی معنای کلام او عملاً یک خواهش است. و آن این است که خواهش میکنم یک لیوان آب برای من بیاور. سادگی این مثال نباید موجب این تصور شود که این معنای واقعی و عملی همیشه به آسانی فهمیده میشود. در موارد زیادی این فهمیدن این معنا با صعوبتهای زیادی همراه است (۲).
حال گمان میکنم روشن شده که منظور ما از فهم تفسیری همگانی (عقلانی) که در مقالات قبل بدان اشاره کردهایم چیست. منظور همین روند فهمیدن است که در اینجا به اختصار آن را توضیح دادم. اگر از ما بپرسند منظور شما از معنا دهی کلام چیست میگوئیم: آنچه در سطوح و مراتب مختلف فهم کلام پدیدار میشود همان معنادهی کلام است. تحقق فهمیده شدن و تحقق معنا یک پرونده بیش نیست.
کلام مفهوم برای همگان تنها در جهان انسان پدید میآید:
حال نوبت این است که به نتیجهگیری از مطالب پیشین بپردازم. اگر این مبنا را بپذیریم که تحقق معنا همان تحقق روند فهمیده شدن است که در عالم انسانها به وسیله، انسانها و در بطن و متن زندگی اجتماعی ـ تاریخی انسانها اتفاق میافتد خواهیم پذیرفت که کلام معنادار آنطور که ما انسانها میتوانیم آن را تصور کنیم همان چیزی است که در عالم انسانها، به وسیله انسانها و در بطن و متن زندگی اجتماعی ـ تاریخی انسانها پدید میآید و نه هیچ چیز دیگر. حال اگر کسانی چنین فرض کنند که واقعیت دیگری وجود دارد که نه در عالم انسانها و به وسیله انسانها بلکه در عالم دیگری به وجود میآید (مثلاً «خلق» میشود) و معنا میدهد باید توجه کنند معنادهی آن واقعیت هر چه هست از جنس معنادهی کلام که تاکنون توضیح دادهایم نمیتواند باشد. چون این جنس فقط در عالم بین الاذهانی انسانها ممکن است شکل بگیرد. وقتی آن معنادهی از این جنس نباشد دیگر نمیتوان گفت جملاتی معنادار (به آن معنا که ما از معناداری جملات میفهمیم) در عالمی دیگر (غیرانسانی) به گونهای اداء شده و به وسیله پیامبر به عالم انسان منتقل شده است. تصور و جودیافتن چنین جملاتی معنادار در عالمی غیر از عالم انسان و جز به وسیلۀ گوینده انسانی ممکن نیست. این مطلب همان است که در مقالۀ پیشین از آن چین تعبیر کردهام: «تحقق زبان انسانی (به معنای کلام معنادار) جز با گوینده انسانی ممکن نیست».
مقتضیات فهم و مقتضیات ایمان:
وقتی بپذیریم وجود یافتن جملات موجود در قرآن به عنوان کلام معنادار برای ما انسانها، در عالمی غیر از عالم انسان و به وسیله غیر انسان قابل تصور نیست نمیتوانیم مدعی شویم پیامبر اسلام چنان جملات معناداری را از عالم دیگر به عالم بینالاذهانی انسانها منتقل کرده و گفته همینها عیناً کلام معنادار خدا است. و کلام من نیست. اگر شبهه را قوی بگیریم و بگوئیم پیامبر چنان ادعائی کرده است میپرسیم فایده یک ادعای غیرقابل قبول و غیرقابل فهم چیست؟ مگر پیامبر نمیخواست با این کلام مردم را به خدا دعوت کند؟ مخاطبان او با کدام پیش فرض میتوانستند چنین کلامی را بفهمند؟ ظاهراً راهی جز این نیست که بگوئیم این جملات معنا دار در همین عالم انسان و به وسیله انسان به وجود آمده است. در دین اسلام مسلم گرفته شده که آیات قرآن را محمد (ص) بر مردم خوانده و این متن مکتوب قبلاً گفتار شفاهی وی بوده است. آیا مسلمانان در مقام فهم که یک مسألۀ عقلانی است راهی جز این دارند که بگویند قرآن کلام حضرت محمد(ص) است؟ البته این مدعا مقتضای مقام فهمیدن عقلانی است اما آنان میتوانند در مقام ایمان، این عقیده را داشته باشند که پیامبر اسلام این کلام را با تأثر از تکلم مستقیم یا غیرمستقیم خدا با وی و یا هر امداد ویژۀ الهی دیگر که از آنها در خود قرآن به وحی تعبیر شده و از جنس جملات معنادار نیست ادا کرده است. قطع نظر از این ایمان دینی از نظر تاریخی در این موضوع نمیتوان تردید کرد که پیامبر اسلام تجربۀ عمیقی از مخاطب خدا قرار گرفتن را از سرگذرانده است. در این صورت این عقیده مقتضای ایمان آنان خواهد بود. آنچه صاحب این قلم در مقالات میآورد به کلام معنادار بودن و چگونه فهمیده شدن قرآن در عالم انسانها و برای مخاطبان مربوط میشود.
آنچه فیلسوفان و عارفان و متکلمان درباره خصوص وحی محمدی (به صورت قضیه جزئیه) گفتهاند (۳) مربوط به این موضوع نیست. ما نه برای نفی نظریات آنها دلیلی در دست داریم و نه برای اثبات آنها برهانی در دست است ولی هر کدام از آنها نتیجهاش این باشد که مصحف شریف (قرآن) را به عنوان «کلام یک گوینده» برای ما انسانها نامفهوم گرداند نمیتوانیم آن را بپذیریم و آن را نفی میکنیم. عقیده کلامی رایج در میان مسلمانها که قبلاً با دقت آن را تعریف کردهام مصحف شریف را برای انسانها نامفهوم میگرداند و نمیتوانیم آن را بپذیریم.
در پایان این مقال این نکته را یادآور میشوم که اگر گسی مصحف شریف را صرفاً به عنوان یک «متن مکتوب» و نه به عنوان «کلام یک گوینده» مورد مطالعه قرار دهد پارهای از محاسبات مربوط به فهم عقلانی آن ممکن است تغییر کند. در چنین رویکردی ممکن است مشخص کردن گوینده متن ضرورت خود را نشان ندهد و بدون آن هم متن مفهوم شود. اما این موضوع اساسی را نباید فراموش کرد که اگر قرار شود مصحف شریف به عنوان کلام یک گوینده فهمیده شود (کلام خدا یا کلام پیامبر) که شکل مألوف فهمیدن در میان مسلمانان چنین است در اینصورت جز این نمیتوان گفت که گفتار شفاهی این مصحف مکتوب، کلام پیامبر اسلام بوده است.
پا نوشت ها:
۱- Hermeneutik , Herausgeegeben von Axel Bahler , 2003 s 99-121
۲- تفضیلات این مراتب و سطوح فهم تفسیری را می توان در منبع زیر مطالعه کرد:
Oliver R. Scholz Verstehen and Rationalitat s 235-314
۳- برای آگاهی از آراء فیلسوفان و متکلماًن مسلمان درباره وحی نگاه کنید به کتاب تبیین فلسفی وحی، از فارابی تا ملاصدرا، موسی ملایری. از انتشارات کتاب طه، ۱۳۸۴ و کتاب نهایه الاقدام فی علم الکلام، شهرستانی، فصلهای مربوط به کلام الهی و تکّلم