طلح منضود؛ موز،شکوفه خرما یا اقاقیا؟(قسمت دوم)
نیلوفر – افشین احمدپور: مفسّران در ذیل آیه ی ۲۹ سوره ی مبارکه ی واقعه به چند روایت استناد کرده اند که این روایات آتش اختلافات موجود درباره ی آیه ی مورد بحث را شعله ورتر کرده و حتی موجب شده که برخی از مفسّرین با استناد به این روایات ، صراحتاً و یا تلویحاً به وقوع تحریف در قرآن قائل شوند. در منابع شیعی می توان پنج روایت تفسیری زیر را مشاهده کرد:روایت نخست: البرقی، عن علیّ بن النّعمان، عن داود بن فرقد، عن یعقوب بن شعیب قال: قلت لأبی عبدالله علیه السّلام: وَ طَلحٍ منضودٍ قال: لا، بل طَلعٍ مَنضُودٍ.(سیاری،۲۰۰۹،۱۵۳)….
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد
طلح منضود؛ موز،شکوفه خرما یا اقاقیا؟(قسمت دوم)
(بررسی خطای مترجمین و مفسّرین در ترجمه و تفسیر آیه بیست و نهم سوره ی مبارکه ی واقعه)
افشین احمدپور*
روایات تفسیری؛ شکوفه ی خُرما یا درخت خاردار؟
مفسّران در ذیل آیه ی ۲۹ سوره ی مبارکه ی واقعه به چند روایت استناد کرده اند که این روایات آتش اختلافات موجود درباره ی آیه ی مورد بحث را شعله ورتر کرده و حتی موجب شده که برخی از مفسّرین با استناد به این روایات ، صراحتاً و یا تلویحاً به وقوع تحریف در قرآن قائل شوند. در منابع شیعی می توان پنج روایت تفسیری زیر را مشاهده کرد:
روایت نخست: البرقی، عن علیّ بن النّعمان، عن داود بن فرقد، عن یعقوب بن شعیب قال: قلت لأبی عبدالله علیه السّلام: وَ طَلحٍ منضودٍ قال: لا، بل طَلعٍ مَنضُودٍ.(سیاری،۲۰۰۹،۱۵۳)
روایت دوم: و روی عن علی انه قرأ و « طلع منضود» بالعین. القرأ علی الحاء و قال علی علی: هو کقوله « و نخل طلعها هضیم» و قال کالمتعجّب و ما هو شأن الطلح؟ فقیل: له ألا تغیره؟ قال: القرآن لا یهاج الیوم و لا یحول. (طوسی،۱۴۱۳ق،ج۴۹۵:۹)
روایت سوم: و روت العامه عن علی علیه السلام أنه قرأ عنده رجل و طلح منضود فقال: ما شأن الطلح؟ إنما هو « و طلع» کقوله: و نخل طلعها هضیم فقیل له:ألا تغیره؟ فقال: إن القرآن لا یهاج الیوم و لا یحرک.رواه عنه ابنه الحسن و قیس بن سعد.» (طبرسی،۱۴۲۷ق،ج۲۸۰:۹)
روایت چهارم: و رواه أصحابنا عن یعقوب بن شعیب قال: قلت لأبی عبدالله و طلح منضود قال: لا و طلع منضود. (طبرسی،۱۴۲۷ق،ج۲۸۰:۹)
روایت پنجم: و قرأ ابوعبدالله(ع) و طلع منضود قال بعضه إلی بعض (قمّی،۱۳۸۷ق،ج۳۴۸:۲)
نقد روایات:.
مرحوم «مرتضی عسکری» روایات مذکور را چنین مورد نقد قرار داده اند:
۱-روایت نخست: «سیاری» غالی است و درباره ی «برقی» نیز «نجاشی» معتقد است که از ضعفاء نقل و به مراسیل اعتماد می کند. (عسکری،۱۳۷۸ش،ج۷۱۳:۳)
۲- روایت دوم: روایت منسوب به «سعد بن عبدالله» مجهول است و از مجهولین نقل شده است. (عسکری،۱۳۷۸ش،ج۷۱۳:۳)
۳-روایت سوم و چهارم: روایات «طبرسی» از «تبیان» و تفاسیر عامه مانند «کشّاف» و «قرطبی» و «سیوطی» نقل شده و قرائت منسوب به امام حسن(ع) نیز همان روایت «سیاری» است. (عسکری،۱۳۷۸ش،ج۷۱۳:۳)
روایت پنجم هم همان روایت «طبرسی» است و لذا قابل اعتماد نیست.
البته مشکل این روایات فقط ضعف سند نیست بلکه متن روایات نیز تلویحاً بر تحریف قرآن دلالت می کند. به همین دلیل برخی مفسّرین اهل سنّت نسبت به مضمون روایت واکنش نشان داده اند.
به عنوان مثال «قرطبی» در ذیل این روایت ، عبارت « و هُوَ خِلافُ مُصحَف» را به کار برده است. (قرطبی،۱۴۲۷ق،ج۱۹۵:۲۰)
«نظام الأعرج» نیز با عبارت مبهم زیر مضمون روایت را محلّ تأمّل دانسته است:
«و فی هذه الروایه نظر لا یخفی».(نظام الأعرج،۱۴۱۶ق،ج۲۴۱:۶)
در این میان عدّه ای نیز برای بر طرف کردن تعارض تلاش هایی صورت داده اند. «سید جعفر مرتضی عاملی» در ذیل روایت مورد بحث چنین فرموده است:
«صدر روایت کمی مبهم است و حقیقت مطلب آن است که امام-علیه السلام- در صدد تصحیح مفهوم «طلح» است -که میان مردم جا افتاده بوده- است.مردم «طلح» را به درخت «عظاء»(؟) تفسیر می کرده اند؛درخت بزرگی که شتران از آن تغذیه می کنند، امام می خواهد بگوید:آنچه که خداوند به واسطه ی آن بر بندگان منّت گذاشته است «طلع» است؛ طلعی رسیده و خوش خوراک و سهل الهضم. امّا «طلع» را اهل لغت شکوفه درخت خرما می دانند؛ شکوفه ای که در میان دو قشر ضخیم قرار دارد که آن را در بر گرفته اند و سربسته می باشد.این شکوفه رسیده و قابل خوردن است.امّا درخت «عظاء» این خصوصیات را ندارد و خوراک شتران است. پس از ان که امام طلع را در کاربرد دیگر قرآنی آن «طلع هضیم» تفسیر می کند پرسندگان خیال می کنند می توانند کلمه را به کلمه مترادف آن تبدیل کنند. و ظاهراً آن را جایز می دانند لذا می گویند:آیا آن را تغییر و تحویل ندهیم؟ و امام با بیان یک قاعده کلّی این کار را منع می کند و می گوید: قرآن نباید دست بخورد. علّت ین منع کاملاً روشن است؛ زیرا اجازه تبدیل کلمات به مترادف آنها و ادخال تفاسیر در آیات برای نسل های آینده اشکالات متعدّدی به بار می آورد و باعث اختلاط آیات قرآن با کلمات بشری می گردد. و مفاسد متعدّد دیگری که بر همگان آشکار است.»(عاملی،۱۳۷۷ش،۲۱۲-۲۱۱)
فارغ از غلط های املایی همچون به کار بردن واژه ی «عظاء» به جای «عضاه» که هم در اصل کتاب و هم در ترجمه دیده می شود نکته ای که به شدّت عجیب می نماید به کار بردن توصیفاتی همچون «خوش خوراک» ، «رسیده» و «سهل الهضم» برای شکوفه ی خرما است در حالی که نه «هضیم» در آیه ی مورد استناد به معنای «سهل الهضم» است و نه شکوفه ی خُرما قابلیت آن را دارد که به عنوان خوراک به مصرف انسان برسد.
مرحوم «سیّد مرتضی عسکری» اگر چه به غلط ، «طلح» را موز معنی کرده امّا با التفات به موضوعه بودن روایت به درستی این نکته را متذکّر شده که شکوفه ی خرما قابل خوردن نیست و لذا وجهی ندارد که خداوند روزی اهل بهشت را شکوفه ی خُرما قرار دهد.(عسکری،۱۳۷۸ش،ج۷۱۳:۳)
دامنه ی این توجیهات به آنجا رسیده که «فخر رازی» در ذیل روایت مورد بحث، چنین نوشته است:
«فنقول هذا دلیل معجزه القرآن و غزاره علم علی رضی الله عنه. أما المعجزه فلأن علیاً کان من فصحاء العرب و لمّا سمع هذا حمله علی الطلع و استمر علیه و ما کان قد اتفق حرفه لمبادره ذهنه إلی معنی ثم قال فی نفسه: إن هذا الکلام فی غایه الحسن ، لأنه تعالی ذکر الشجر المقصود منه الورق للإستظلال به و الشجر المقصود منه الثمر للاستغلال به فذکر النوعین ثمّ إنه لما أطلع علی حقیقه اللفظ علم أن الطلح فی هذا الموضع أولی و هو أفصح من الکلام الذی ظنه فی غایه الفصاحه فقال المصحف بین لی أنه خیر مما کان فی ظنی فالمصحف لا یحول. و الذی یؤید هذا أنه لو کان طلع لکان قوله تعالی(و فاکهه کثیره) تکرار أحرف من غیر فائده و أما علی الطلح فتظهر فائده قوله تعالی(و فاکهه) و سنبینها إن شاء الله تعالی.(فخر رازی،۱۴۰۱ق،ج۱۶۴:۲۹)
همین سخن نادرست «فخر رازی» کافی بوده تا صاحب «تفسیر لاهیجی» ضمن حمله ای شدید به وی ، بدترین راه ممکن را برای رفع تعارض در پیش گیرد و چنین بنویسد:
« ظن کاتب الحروف بل یقین او این است که کسی را که اعتقاد این باشد که حضرت امیر به محض ظن، این قرائت کرده این چنین کسی از حلیه ی ایمان عاری و بری است و تکراری که او گمان کرده وقتی معقول است که طلع منحصر در میوه باشد و حال آنکه در صراح گفته: طلع شکوفه و نخستین بر خرما بنابراین تکراری که مدّعی آن است مدخول است چه محتمل است که مراد از طلع منضود شکوفه ی بر هم پیچیده باشد و قطع نظر از این کرده می تواند که تخصیص طلع به ذکر به جهت اهتمام بشأن آن و اشارت به فضیلت آن باشد. پوشیده نماند که عبارت حدیث حضرت در عدم تغییر طلح اینچنین است که «آی القرآن لا تهاج الیوم و لا تحول» قول او و لاتحول عطف بیان لاتهاج است و تحویل به معنی تغییر است یعنی آیات قرآنی درین ایام تغییر داده نمی شود و این اشارت است بر اینکه قبل از این ایّام تغییر و تحریف قرآن واقع شده و اگر در این ایام تلافی آن تحریفات و تغییرات کنند باعث شورش جاهلان گردد بلکه در زمان قایم آل محمّد صلوات الله علیه و آله قرائت حقّه به حیّز ظهور خواهد آمد.»(اشکوری،۱۳۷۳ش،ج۳۵۶:۴)
این توجیه که صراحتاً به وقوع تحریف در قرآن اشاره دارد امروزه نیز از سوی برخی قرآن پژوهان به نحوی دیگر بیان شده است. به عنوان مثال «جعفر نکونام» در کتاب «پژوهشی در مصحف امام علی(ع)» چنین نوشته است:
«امام علی(ع) نظر به این که طلح و طلع چنان چه به جای یکدیگر قرائت شوند حقی را باطل و باطلی را حق نمی کند ، با تغییر آن مخالفت ورزیده است؛احتمالاً به این جهت که در شرایط عصری آن حضرت پافشاری بر قرائت صحیح در این موارد نه تنها لزومی نداشته است.بلکه بسا به نابودی اصل قرآن می انجامیده است.به ویژه آن که سیاق آیه، معنای لغوی طلح را به معنای مناسب منصرف می گرداند؛ به همین رو مفسّران علی رغم این که معنای لغوی طلح درخت خاردار است، آن را موز معنا کرده اند تا با سیاق آیه که مربوط به وصف نعم بهشتی است سازگار بیفتد. امّا زمانی که امام عصر ظهور کند و زمینه ی مساعد برای عرضه ی مصحف امام علی(ع) فراهم گردد قرائات غیر اصیل و محرّف بر خواهد افتاد و قرآن به قرائت اصیل و صحیح اولیّه قرائت خواهد شد.»(نکونام،۱۳۸۲ش،۲۴۵)
سرانجام آخرین راه رفع تعارض ، راه غلطی است که «فیض کاشانی» در پیش گرفته است. وی در ذیل روایت مورد بحث ، راه حلّ خویش را چنین بیان کرده است:
«و یخطر بالبال فی دفع هذا الإشکال-والعلم عندالله-أنّ مرادهم علیهم السّلام بالتّحریف و التغییر و الحذف إنّما هو من حیث المعنی دون اللّفظ فمعنی قولهم علیهم السلام: کذا نزلت أنّ المراد به ذلک لا ما یفهمه الناس من ظاهره و لیس مرادهم أنّها نزلت کذلک فی اللّفظ فحذف لذلک إخفاء للحقّ و إطفاء لنورالله.»(فیض کاشانی،۱۳۷۶ش،۲۶۳)
این سخن اگر چه همچون سخن «لاهیجی» و «نکونام» صراحتی در وقوع تحریف لفظی ندارد امّا تلویحاً ، بر تحریف معنایی قرآن مُهر تأیید می زند.
روایات تفسیری عامه:
در میان منابع تفسیری و روایی عامه نیز ، روایاتی در ذیل آیه ی مورد بحث به چشم می خورد که یکی از این دو روایت همان روایتی است که به تحریف قرآن اشاره دارد و به منابع شیعی نیز راه یافته است. «طبری» این روایت را به طریق زیر نقل کرده است:
«حدَّثنا سعیدُ بن ُیحیی الأمویُّ قال:ثنی أبی قال:ثنا مجالدٌ عن الحسنِ ابنِ سعدٍ عن قیسِ بنِ/عُبادٍ قال: قرَأ رجلٌ عندَ علیٍّ: وَ طَلحٍ مَنضُودٍ. فقال علیٌّ: ما شأنُ الطَّلحِ؟ إنما هو(وَ طَلعٍ مَنضُودٍ).ثم قرَأ: وَ نَخلٍ طَلعُها هَضِیمٌ).فقلنا: أوَ لا نَحوِّلُها؟ فقال:إن القرآنَ لا یُهاجُ الیومَ و لا یُحوَّلُ. »(طبری،۱۴۲۲ق،ج۳۰۹:۲۲)
روایت تفسیری دیگری که برای آیه ی ۲۹ سوره ی واقعه ذکر شده روایتی است که بر خلاف روایت پیشین ، قرائت معروف را تأیید کرده است.
«حدثنا محمد بن المصطفی حدثنا محمد بن المبارک حدثنا یحیی بن حمزه حَدَّثنی ثور بن یزید حَدَّثنی حبیب بن عُبید عن عتبه بن عبد السلمی قالَ: کُنتُ جالساً مع رسول الله فجاء أعرابیٌّ فقال: یا رسول الله أسمعک تذکر فی الجنه شجره لا أعلم شجره أکثر شوکاً منها-یعنی الطلح-فقال رسول الله(ص): إن الله یجعل مکان کل شوکهٍ منها ثمره مثل خوصه التیس الملهود-یعنی الخصی-فیها سبعون لوناً من الطعام لا یُشبِهُ لونٌ آخَرٌ.»(ابن ابی داود،۱۹۸۶،۹۷)
استبعاد؛ کلید معمّای طلح منضود
حقیقت آن است که ریشه ی همه ی این اختلافات عجیب و غریب تفسیری و ترجمه ای چیزی جز استبعاد نیست. در حقیقت عدّه ای از محدّثین و مفسّرین عامه ، صرفاً به خاطر آن که «طلح» در نزد عرب ، درختی بزرگ و خاردار بوده که مصرف ثمر آن موجب دل درد شتر می شده گمان کرده اند که بهشت جای چنین درختی نیست!
همین استبعاد بی ارزش ، موجب شده که عّده ای به فکر راه حلّی بیفتند که از طریق آن ، بیخ این درخت خاردار را از بهشت بر کنند. این افراد نا آگاه ، از دو روش بسیار غلط و دارای تالی فاسد برای تحقّق هدف خویش استفاده کرده اند:
۱-وضع روایت برای تغییر واژه ی «طلح» به «طلع» و انتساب آن به حضرت علی علیه السّلام.
۲-اجتهاد در مقابل نصّ با ترجمه ی «طلح» به موز.
همان گونه که پیش از این گفته شد روایاتی که در جوامع روایی و منابع تفسیری عامه -در ذیل آیه ی مورد بحث- از علی علیه السّلام نقل شده موضوعه است. کسانی که این روایت را جعل کرده اند هدفشان این بوده که با هر ابزار ممکن ، وجود یک درخت خاردار را در بهشت انکار کنند لذا داستانی ساخته اند که طبق آن داستان شخصی در نزد حضرت علی علیه السّلام آیه ی « و طلح منضود» را تلاوت کرده و حضرت به این قرائت اعتراض فرموده و صورت صحیح واژه را «طلع» دانسته است. با آنکه همان گونه که پیش از این گفته شد این روایت به دلیل ضعف سند، و تعارض با نصّ صریح قرآن موضوعه می باشد امّا آنچه که در متن این روایت ساختگی نشان از صحّت فرضیه ی استبعاد دارد عبارت «ما شأنُ الطَّلحِ؟» است. البتّه جاعلان این روایت با یک مشکل بزرگ رو به رو بوده اند. مشکل این بوده که چرا با وجود علم علی علیه السّلام به وجود خطای لفظی در آیه ی مذکور ، ایشان به تصحیح آن امر نفرموده است.واضعان روایت برای حلّ این مشکل نیز چاره اندیشی کرده و دروغی دیگر را به امام اوّل شیعیان نسبت داده اند. در این فقره ی دروغین از روایت ، علی علیه السّلام مدّعی شده که دیگر نمی توان قرآن را دستکاری کرد!!
متأسّفانه برخی از مفسّرین فریقین ، بدون دقّت در ظرایف سندی ، متنی و فرامتنی در دام این روایت ساختگی گرفتار شده و به فکر چاره ای جویی برای رفع تعارض قرآن و این روایت موضوعه افتاده اند.
ادامه دارد…
afshinahmadpourmd@gmail.com
* پزشک و دانشجوی تخصص قلب و عروق دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
در این ارتباط
طلح منضود؛ موز،شکوفه خرما یا اقاقیا؟ (قسمت اول)

[quote]خیلی برام جالبه که بدونم این همه انرژی رو برای چی صرف کردید؟؟[/quote]
خوب میخوان بعد از رزیدنتی استاد دانشگاه در مملکت اسلامی بشن(مهم نیست که نتیجه تحقیق برای شما فایده داشته باشد. مهم این است که برای محقق نان دارد)
چه رزومه ای بهتر از این؟
سلام
خیلی برام جالبه که بدونم این همه انرژی رو برای چی صرف کردید؟؟؟ همه چیز سرجای خودش قرار گرفته فقط مونده تفسیر طلح منضود؟؟؟؟ به کجا چنین شتابان
ازقضا دکتراحمدپور درامور تخصصی نظرداده اند زیرا ایشان علم تجربی رانیک میداند ونشان داده است که از علوم اسلامی هم همانقدرسردرمیاورد اگراشکال شما بجاباشد باید دکترسروش شیمیست داروساز نیز لال مانی بگیرد ودررشته خودش حرف بزند.مهم درستی حرف است اگر نقضی برسخن ایشان دارید بیان کنید والا فلا…
نکته دیگری که برایم جالب است این مطلب است که حصرتعالی پزشک و دانشجوی تخصص قلب هستید و در عین حال بدنبال حل این معضلی که معلوم نیست چه استفاده ای دارد وقت و انرژی گذاشته اید. بنده توصیه میکنم شما وقت خود را صرف تحقیق در رشته تخصصی خود بکنید که بسیار مهمتر و مفیدتر به حال مسلمانان است. اینجور تحققیق ها که واقها تحققی هم نیستند راکسان دیگر می توانند انجام دهند. حی علی خیر العمل.با تشکر و پوزش
دوست عزیز..بهتر است متون عربی را ترجمه بفرمائید..بنده اصلا سر در نیاوردم شما را راجع به چی دارید بحث میکنید..دیگر اینکه این بحث شما که نمیدانم راجع به چی هست برای حل کدام مشکل ما ایرانیان است؟ ..با تشکر از وقت و حوصله