نگاهی به مضامین رجزهای واقعه عاشورا

محمد رضا بهشتی: آشنایی ما با واقعه عاشورا از چند طریق است. یکی از آنها تاریخ‌نگاری‌است. در برخی منابع تاریخی که مبنا برای تاریخ‌نگاری عالم اسلام هم قرار گرفته‌اند، همچون تاریخ طبری و تاریخ ابن اثیر که به «الکامل فی التاریخ» معروف است، بخش‌های مفصّلی در باب واقعه عاشورا وجود دارد که در قیاس با سایر حوادثی که نقل می‌شود،…

محمد رضا بهشتی: آشنایی ما با واقعه عاشورا از چند طریق است. یکی از آنها تاریخ‌نگاری‌است. در برخی منابع تاریخی که مبنا برای تاریخ‌نگاری عالم اسلام هم قرار گرفته‌اند، همچون تاریخ طبری و تاریخ ابن اثیر که به «الکامل فی التاریخ» معروف است، بخش‌های مفصّلی در باب واقعه عاشورا وجود دارد که در قیاس با سایر حوادثی که نقل می‌شود، حجم قابل ملاحظه‌ای را به خود اختصاص داده‌اند.

 

تاریخ‌نگاری وقایع عاشورا از دو جهت می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد؛ یکی از جهت تکوین این واقعه و آنچه موجب پیدایش و وقوع این رخداد شده است. یکی هم از منظر تأثیراتی که این واقعه داشته و نحوه‌ای که از این حادثه اقتباس می‌شود. در همه نگرش‌های تاریخ‌نگارانه از جمله در مورد تاریخ‌نگاری واقعه عاشورا می‌توان با این دو نوع نگاه generative و receptive مواجه بود.
منبع دوم، سخنانی است که نقش‌آفرینان این واقعه، از هر دو سمت داشته‌اند. سخنانی که اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش با یکدیگردارند. سخنانی که امام حسین(ع) با یارانش دارد و سخنانی که با مخالفانش در میان می‌گذارد، سخنانی که با نصیحت‌کنندگانش در مدینه رد و بدل می‌شود و سخنانی که حتی در قالب گفته‌ها و خطبه‌ها، خطاب به آیندگان دارد یعنی گفته‌های کوتاه و بلندی که ضمن آن به تشریح دیدگاه و باور خویش و محتوای نهضت می‌پردازد.منبع دیگر، نامه‌هاست. نامه‌هایی که مولا حسین بن علی(ع) از دوران قبل از واقعه عاشورا در دوران خلافت معاویه و بعد طی این ایام داشته و پاسخ‌هایی که دریافت کرده است. همچنین نامه‌هایی که از کوفه و برخی بلاد دیگر به حضرت نوشته‌اند و پاسخ‌هایی که ایشان داشته است.

 

  •  رجز منبع عاشورا شناسی

یکی از منابعی که به نظر می‌رسد منبع جالب توجهی باشد، رجزهای عاشوراست. با توجه به فرصت کوتاهی که در اختیار است، می‌خواهم اهمیت این منبع را گوشزد و علاقمندان را به مطالعه واقعه عاشورا از این زاویه ترغیب کنم. می‌خواهم تأکید کنم این منبع، یعنی رجزهای روز عاشورا به عنوان یک منبع قابل ملاحظه برای شناسایی محتوای حادثه عاشورا می‌تواند به کار آید.
همه ما می‌دانیم که رجزها، اشعار کوتاهی هستند که صبغه حماسی دارند. حریفانی که در جنگ با هم درگیرند، رجز می‌خواندند. رجز چند ویژگی داشت. یکی اینکه در یک قالب شعری ارائه می‌شد. اهمیت رجز در جامعه‌ای که فرهنگ غالبش شفاهی است، بسیار بالاست.اساساً شعر در فرهنگ شفاهی بهتر در حافظه‌ها می‌ماند و در سینه‌ها حفظ می‌شود. خودِ این قالب به بقای محتوایی که از این طریق عرضه می‌شود، کمک می‌کند.

 

  •  ویژگی های رجز

بنابراین اولین خصوصیت رجز این است که واسطه‌ای است برای انتقال مفاهیمی که گوینده‌اش در میدان کارزار می‌خواهد آن را عرضه کند.
دومین ویژگی رجز این است که معمولاً فی‌البداهه سروده می‌شود. ارتجالی است. در‌جا سروده می‌شود. بنابراین ممکن است تمامی صنایع و فنون ادبی در آن با دقّتی که انتظار می‌رود، مراعات نشود و لزومی هم ندارد که مراعات شود. بلکه بازتاب حالت و حال و هوای فرد جنگنده و رجز خواننده در همان لحظه‌ای است که آن را فی‌البداهه و به نحو ارتجالی بیان می‌کند.

سومین خصوصیت مرسوم در رجز این است که فرد باید خودش را ضمن رجز معرفی می‌کرد. از جمله ویژگی‌های جنگ‌های ماقبل مدرن این بود که طرفین جنگ، یکدیگر را می‌دیدند، با هم مواجه می‌شدند، با یکدیگر همسخن می‌شدند. این طور نبود که در جایی فردی نشسته باشد، انگشتی روی ماشه فشار دهد و در چهل یا پنجاه یا صد بلکه صدها کیلومتر آن طرف‌تر تخریبی انجام شود. این گونه نبود که افرادی به قتل برسند و آسیب‌های بسیاری وارد آید و جنگندگان اصلاً نه یکدیگر را ببینند، نه بشناسند و نه با هم مواجه شوند و حریفان حداکثر به منزله اهدافی باشند که مورد هجوم قرار می‌گیرند. بُعد فرهنگی-انسانی در این مواجهه و حتی مشافهه، در این رویارو شدن و در این گفت‌و‌گو و همسخن شدن، بعد بسیار قابل ملاحظه‌ای است. هر چه در دوران مدرن پیش می‌رویم، بعد فرهنگی در جنگ و میدان کارزار، جای خود را به تکنیک، صنعت، فنون و امثال اینها می‌دهد. در گذشته افراد یکدیگر را می‌دیدند، یکدیگر را می‌شناختند. شناسایی در آن موقع در جامعه عرب به این معنا بود که با حسب و نسب خودشان را معرفی می‌کردند و خود را می‌شناساندند تا معلوم باشد که چه کسی الآن به میدان کارزار می‌آید.

دیگر اینکه رجز غالباً با یک مفاخره و تفاخر همراه بود یعنی فرد نه فقط خود را به حسب و نسب معرفی می‌کرد، بلکه رجزخوانی با یک نوع فخرفروشی، به رخ کشیدنِ حسب و نسب، که گاهی با اغراق، گزافه و لاف‌زنی توأم بود همراه می‌شد. دیگر اینکه بعضی از رجزها به جای آنکه حریف را مخاطب قرار دهد، حدیث نفس بود و فرد با خودش سخن می‌گفت تا خود را برای میدان جنگ، تشجیع و ترغیب کند.

گاهی اوقات هم رجزها و محتویات آنها بیانگر آن بود که فرد می‌خواهد حریف خود را مرعوب و از جنگیدن منصرف کند، یا به نحو دیگری تحت تأثیر قرار دهد. یکی از ویژگی‌هایی که بعد از نهضت اسلامی و با پیدایش اسلام و مواجهه‌ها و مناظره‌هایی که به منظور دفاع از اسلام در زمان پیامبر(ص) شکل گرفت، این بود که رجزها صبغه‌ای فراتر به خود گرفت. در این حال، رجز محتوای بالاتری را عرضه می‌کند؛ ابلاغ پیام و بیان عقاید فرد است. در جنگ بدر، لشکر قابل ملاحظه‌ای با چند هزار نفر با یک لشکر نسبتاً کوچک مواجه می‌شود. تصور کنید رعبی را که در اثر این مواجهه حاصل می‌شود. این رویارویی همراه است با طبل‌زدن‌ها و دهل‌زدن‌ها و شیپور زدن‌ها و بعد هم یک شعار، یک رجز. در جنگ بدر صف‌های مشرکان یکپارچه فریاد می‌زدند: «اُعلُ هُبَل، اُعلُ هُبَل» بزرگ بدار هبل را، بزرگ بدار هبل را! آن صف‌آرایی بزرگ و امکانات قابل ملاحظه مشرکان با جمعی کوچک و نوپا مواجه می‌شود. انصافاً رعب‌آور است. بعضی از دوستان قطعاً در میدان‌های جنگ حضور داشته‌اند. صحنه‌هایی در جنگ وجود دارد که انصافاً رعب‌آور است. چه در حمله و تهاجم و چه در شکست،در بدر مسلمانان با یک چنین فضایی روبه‌رو هستند. صفی که در مقابل آنها کشیده شده و جمعیتی که با جمعیت آنها قابل قیاس نیست. حال در مقابل شعار و رجز مطرح «اُعلُ هُبَل، اُعلُ هُبَل»، به فرمان پیامبر اکرم(ص) ناگهان فریاد مسلمانان با شعار «الله أعلی و أجلّ» خداوند برتر و بلند مرتبه تر است،بلند می‌شود. این فریاد چنان به این جمع قوّت قلب می‌دهد که در ایستادن و مقاومت راسخ می‌شوند. بنابر این نقش رجز را نمی توان نادیده گرفت.

 

  •  رجزهای عاشورا دریچه‌ای به ضمیر افراد

 

این ویژگی در رجزهای عاشورا خیلی بارز است، یعنی اینکه محتوا و مضمونی فراتر از صرف معرّفی خود به حریفان و اینکه بخواهند خود را به یکدیگر بشناسانند و برتری خودشان را به رخ دیگری بکشانند، در رجز چهره می‌نمایاند. این بسیار باارزش است و به ما کمک می‌کند تا به طرز فکر، دیدگاه و باور و عقیده، شخصیت و شاکله شخصیتی افرادی که با هم روبه‌رو هستند، آن هم درست در لحظه رویاروی با مرگ آشنا شویم. از این دریچه، امکان شناسایی این صف‌آرایی در عاشورا وجود دارد. بسیار جالب است که ما سخن کسانی را بشنویم که در معرکه کارزارند، در جایی که رودررو با مرگ ایستاده‌اند و در لحظه‌ای که علی‌القاعده انسان دیگر بعید است حرفی غیر از حرف دلش را بزند. اینجا دریچه‌ای باز می‌شود که بتوان به نهانخانه درون افراد و به ضمیر آنان پی برد و از این جهت فرصتی بسیار باارزش بلکه بی‌بدیل را در اختیار ما می‌گذارد. رجز در میدان کارزار و رویارویی با مرگ شکل می‌گیرد. همان‌طور که در مورد سخن راست و صدق ضرب‌المثلی داریم که به صداقت گفتار کودکانه اشاره دارد. رجز هم رنگ صدق و راستی دارد. می‌گویند «حرف راست را از بچه بشنو». کودک بدون ملاحظه، آنچه را که در دلش دارد، می‌گوید. چون هنوز فرا نگرفته آنچه را در دل دارد بپوشاند یا جور دیگری جلوه دهد و یا به زبان دیگری غیر از آنچه با آن آشناست، بیان کند. اصلاً لزومی در این نمی‌بیند؛ تجربه دیگری ندارد. یکی از جاهایی هم که به نظر می‌رسد جای حسّاسی است و در آن، این مجال پیدا می‌شود که در سخن آن ضمیر نهان فرد آشکار شود، رویارویی با مرگ است. اینجا جای تعارف نیست. اینجا جای پیچیدگی نیست. اینجا جای محاسبه اینکه من چه بگویم و چه نگویم، نیست. وسط میدان کارزار است. فرد به صورت ارتجالی و فی‌البداهه شعر را می‌گوید. نه اینکه قبلاً نشسته باشد، فکر کرده باشد و جرح و تعدیل کرده باشد که چه چیز را بگویم، چه چیز را نگویم و چگونه بگویم. حسن رجز در این است که بر خلاف برخی دیگر از صورت‌ها و قالب‌های ادبی، ارتجالی و بدیهه است، در نتیجه ما را مستقیم به ضمیر فرد می‌رساند. بنابراین در اینجا با یک دریچه استثنایی نسبت به سرشت، باورها و منش‌ افراد مواجه هستیم.

واقعه عاشورا چند خصوصیت دارد که باعث می‌شود این منبع آشنایی ما، یعنی رجزها یک وضعیت خاص و استثنایی داشته باشند. اوّلاً در این کارزار به دلیل اینکه یک طرف نیروی برتربود و تفوّق بالایی داشت، خودش را برنده جنگ می‌دانست، اساساً این مواجهه را «جنگ» به معنای مصطلح نمی‌دید. جمع کوچکی؛ چه بسا کمتر از صد نفر با یک سپاه چندین برابری، این جمع را به لحاظ نظامی حریف خود نمی‌دید. بنابراین چندان عجله و شتابی هم برای پایان دادن به جنگ نداشت. اگر به حوادث روز عاشورا نگاه کنیم، به استثنای چند مورد که با هجوم روبه‌رو هستیم، اغلب جنگ‌های تن به تن و طولانی است. طبق یکی از همین رجزها که اتفاقاً از جانب مقابل هم خوانده شده، گفته می‌شود که ما از صبح شروع کردیم. از آن وقتی که هوا روشن می‌شود، از آن وقتی که هنوز هوا به گرما هم نگراییده است، جنگ شروع شده و تا پاسی از بعد از ظهر هم ادامه داشته است. جنگ نسبتاً طولانی است. جدالی چندین ساعته‌ که از این جهت جالب توجه است. بویژه آنکه یک طرف جنگ اصرار نداشت که آغازگر جنگ یا پرتاب‌کننده نخستین تیر باشد و سمت دیگر هم مردد و با خود در کلنجار بود. بنابراین یک وضعیت استثنایی به وجود می‌آید و مجال این پیدا می‌شود که در میدان کارزار حرف زده شود. جنگ غالباً میدان حرف‌زدن‌ها نیست. وقتی صدای سلاح‌ها بلند می‌شود، صداهای دیگر خاموش می‌شود.

 

  •  ۸۴ رجز در یک نیمروز

 

در این واقعه، حرف زیاد زده می‌شود. هم خطبه‌ها بسیار جالبند و هم رجزها. نزدیک به هشتاد و چهار رجز از دو طرف موجود است. این تعداد کم نیست حتی در قیاس با بسیاری از خبررسانی‌های امروز راجع به وقایعی که با این کوتاهی به لحاظ زمانی صورت می‌گیرند، اطلاعات مان از این رویارویی به نسبت زیاد است. ویژگی دیگر رجز‌های عاشورا در این است که یک طرف بخصوص اصرار دارد از این فرصت برای ابلاغ پیام خود و برای اتمام حجّت استفاده کند. پس خود رجزها به یک حامل برای پیام‌ها تبدیل می‌شود. هر چند همان‌طور که عرض کردم، ممکن است از پیش طراحی نشده باشد که چه گفته شود، اما اینکه افراد با خواندن این رجزها علاوه بر اینکه خود، شرافت و حسب و نسب شان را معرّفی کنند، حرفی زده باشند، جزو اهدافی است که در گفتن رجزها –چه بسا ناخودآگاه- به بیان در می‌آید.

نکته دیگری که در واقعه عاشورا با آن مواجهیم این است که اگرچه این جنگ از یک طرف به‌لحاظ برخورد نظامی در قیاس با جنگ‌های بزرگ زمان پیامبر و بعد از پیامبر(ص)،همچنین در قیاس با فتح ایران و فتح مصر، واقعه نظامی بسیار کوچکی است و اساساً جنگ به حساب نمی‌آید اما از طرف دیگر واقعه بسیار بزرگی است. از این‌رو همه جزئیات آن از جوانب مختلف به نحوی ثبت و ضبط می‌شود. جزئیات واقعه‌ای که کمی بیشتر ازیک نیمروز بوده، ثبت و ضبط قابل ملاحظه‌ای شده است و اهتمام قابل توجهی نسبت به آن بوده است. در تاریخ طبری چاپ جدید، بیش از ۶۰ صفحه به این واقعه -از مقدمات تا انتهای جنگ- اختصاص داده شده است. یا در تاریخ ابن اثیر بیش از ۱۲۰صفحه. هر دو هم اهل سنت هستند. جالب این است که نویسندگان، عقاید شیعه را هم نداشته‌اند. یعنی اینها حسین‌بن‌علی(ع) را به عنوان امام به معنایی که در شیعه سراغ داریم، ‌نپذیرفته‌اند اما حسین‌بن‌علی(ع) چهره‌ای است که هیچ تاریخ‌نگار مسلمانی از کنارش نمی‌تواند بگذرد و او و عاشورایش را نبیند. در مجموع گزارشی که تاریخ‌نگارهای عالم اسلام داده‌اند، همدلانه است. شاید تنها جایی که من به خاطر دارم کسی موضع نقّادانه‌ای می‌گیرد و لحن تند و تلخی نسبت به این حرکت دارد، ابن‌خلدون است که با فاصله، یعنی چند سده بعد است. مجموعاً لحن تاریخ نگاران درباره نهضت حسینی همدلانه است که خود نکته جالبی بوده است..

 

  • ۷ رجز از امام

اگر به رجزها نگاه کنیم، اوج‌ها و حضیض‌هایی دارد. رجزها همه هم‌ردیف و هم‌رتبه نیستند. مثلاً از بین این پنجاه نفری که از دو طرف رجز داریم، رجزهای خود اباعبدالله(ع) یک اوج قابل ملاحظه‌ای دارد. هفت رجز از امام حسین(ع) داریم. بعضی از آنها هم در قیاس با رجزهای دیگر بلند است. معلوم است که اینجا فرصت برای رجزخوانی وجود داشته است. بعضی از آنها کوتاه است و معلوم می‌شود همانجا حین جنگ و درگیری است. حتی یکی از ویژگی‌های رجز این است که در قالب شعری، ضربآهنگ اش هم معلوم است. البته فرصت کافی برای باز کردن این ابعاد در اینجا فراهم نیست یا رجزهای عباس‌بن‌علی، حضرت اباالفضل(ع) هم مضامین بلندی دارد. بسیار جالب توجّه است. همچنین از علی اکبر(ع) یا از حبیب‌بن‌مظاهر، مضامینی در آنها قابل ملاحظه است و درون و باور افراد را در قالب یک رجز، آن هم انصافاً گاهی اوقات با بیانی بلیغ و رسا مطرح می‌کند. از طرف مقابل هم بعضی از رجزها خیلی گویاست. گاهی اوقات باورش سخت است که چگونه افرادی با این بیان و با این سخن -آن هم با چه کسانی!- وارد یک کارزار می‌شوند ولی این، یک واقعیت تاریخی است، آن هم نه فقط واقعیت تاریخی دیروز بلکه در تاریخ، واقعه‌ای نادر و شاذ هم نشد. گرچه شاید هیچگاه هیچ واقعه‌ای را به آن عظمت و به آن بزرگی نخواهیم داشت، اما منحصر به همان حادثه هم نشد.

من متن چند رجز را انتخاب کرده‌ام که خدمت شما می‌خوانم. اگر مجال بیشتری بود، سعی می‌کردم ابعاد دیگری را هم در اینجا طرح کنم. بعضی از رجزها را دوستان شنیده‌اند. بعضی از آنها در مجالس زیاد مطرح شده‌اند. نمی‌دانم چقدر مجال به خودمان داده‌ایم که روی آنها درنگ کنیم. سه رجز از امام حسین(ع)، را که کوتاه‌تر است، خدمت دوستان می‌خوانم. «الموت أولی مِن رکوب‌العار والعار أولی من دخول النّار والله ماهذا و هذا جاری» مرگ بهتر از تحمّل عار و ننگ است و تحمّل عار و ننگ، بهتر از رفتن به دوزخ است ولی قسم به خدا جایگاه من، نه این است و نه آن. نه تحمل ننگ است و نه ورود به دوزخ. فردی در لحظه دارد این سخن را به زبان می‌آورد. اما این کدام لحظه است؟ اگر به شیوه‌هایی که معمولاً تحلیل متن می‌کنند، تحلیل می‌کردیم و مجال آن را فراهم می‌آوردیم تا در موقعیتی که بیان شده است قرار بگیرد، ممکن بود معنای بسیار قابل توجهی را از این جمله برداشت کنیم. البته ما از بس آن راشنیده‌ایم برایمان عادی شده است، دیگر مجال چنین کاری را پیدا نمی‌کنیم یا برایمان بدیهی است و دیگر نیازی برای چنین کاری در خودمان نمی‌بینیم.

«أناالحسین‌بن‌علی آلیت أن لاأنثنی
أحمی عیالات أبی أمضی علی دین النّبی»
معلوم است که درست در میدان کارزار است: من حسین هستم، فرزند علی. قسم خورده‌ام که سر به خواری فرود نیاورم. از فرزندان و خاندان پدرم حمایت می‌کنم. درمی‌گذرم و رو به سوی مرگ می‌نهم بر دین پیامبر.«یا دهر افٍّ لک مِن خلیلی، کم لک بالإشراقِ و الأصیلی
مِن صاحبٍ و طالبٍ قتیل
والدّهر لایقنع بالبدیل
وإنّما الأمرُ إلی الجلیل
و کلُّ حی سالک سبیل»
«ای روزگار، عجب دوست و مصاحب بدی هستی. چه روزها برخواهدآمد و خورشید سربرخواهدآورد و چه شبها غروب خواهد کرد. چه بسا طالبان دنیا که خواهند آمد و همراهان دنیا که در پی دنیا طلبیشان کشته خواهند شد در حالی که جایگزینی هم برای این حیات نخواهند داشت» ولی بعد مثل اینکه به خودش دلداری دهد می گوید: وإنّما الأمرُ إلی الجلیلی «هر چه هست، امر موکول به خداست و هر زنده‌ای بالاخره همین راهی که من می‌روم، یعنی راه مرگ را طی خواهد کرد. یکی این گونه و یکی به گونه‌ای دیگر. من این مسیر را در میدان شهادت و کارزار برای خدا طی می‌کنم.»

 

  •  رجزهای عباس بن علی(ع)

حتماً برخی از رجزهای عباس‌بن‌علی(ع) را هم شنیده‌اید. عجیب است. اینجا مثل اینکه ما با پرده‌هایی از تابلوی یک نمایش روبه‌رو هستیم. خودِ این رجزها آنچه را که بر ابوالفضل‌العباس گذشته است، پیش روی ما می‌آورد. لاأرهب الموت إذا الموتُ رقا «نمی‌ترسم از موت زیرا مرگ، مایه بلندی است. همچون نردبانی است که مرا به بالا می‌برد.» حتّی اُواری فی المصالیت اللّقا «تا اینکه من در میان شجاعان بخشنده چهره بپوشانم.» نفسی لسبطِ المصطفی الطُّهرِ وَقا «جان من حمایت می‌کند و سپر می‌شود برای فرزند مصطفی.» إنّی أنا العبّاس اُغدو بالسِّقاء «من عباس هستم که من را به سقایت خوانده‌اند و سقایت را در پیش گرفته‌ام.» ولاأخافُ الشّرَ یومَ الملتقی «من در روز قیامت از هیچ شری نمی‌ترسم. با هیچ شری روبه‌رو نخواهم بود و روسفید خواهم بود در روز قیامت.»
«أقسمتُ باللّه الأعزِّ الأعظم
و بالحجور صادقاً و زمزم »
«قسم می‌خورم به خداوند اعزّ اعظم، قسمی صادقانه به مکه، به کعبه، به زمزم.»
وذوالحطیم و الفنا المحرّمی و ذی حطیمٍ و فنا المحرّم «به حطیم، به آن خانه حرام، به مسجدالحرام.»
لَیخضَبَنَّ الیوم جسمی بالدَّم أمام ذی‌الفضل و ذی‌التکرّم
«امروز خضاب خواهد شد جسم من به خون من.در پیشگاه فردی که صاحب فضل است و صاحب کرامت است.»
ذاک حسینُ ذوالفخار الأقدمی

«می‌دانید چه کسی را می‌گویم؟ این حسین است. کسی که دارای منزلت و فخر دیرینه است.»
بعد در موقعی که در فرات با دشمنان مواجه می‌شود، در حالی که آب را برداشته و گفته می‌شود که دست زیر آب برده و می‌خواهد از آن آب بنوشد، ناگهان با خودش حدیث نفس می‌کند: یا نفس مِن بعد الحسین هونی و بعده لاکنت أن تکونی
«ای نفس! تو بعد از حسین می‌خواهی چه کنی؟ فرود آی، ای نفس، بعد از حسین چه می‌خواهی بکنی؟ بعد از او من دیگر نمی‌خواهم باشم، اصلاً نمی‌خواهم تو ای نفس باشی.»

هذاالحسین وارد المنون
و تشربینَ بارد المعین
«این حسین است که در این کشاکش مصائب داخل می‌شود و تو می‌خواهی آب خنک گوارا بنوشی؟»
تالله ماهذا فِعالُ دینی
«قسم به خدا این شیوه، شیوه دین من نیست.»
همه شنیده‌اید؛ او به سمت خیمه‌ها برمی‌گردد، حمله می‌شود و دست راستش را از دست می‌دهد.
والله إن قطعتموا یمینی، إنّی اُحامی أبداً عن دینی
و عن إمامٍ صادق الیقین
نجلِ النّبی الطّاهر الأمین

«قسم به خدا اگر شما دست راست من را قطع کردید، من همچنان تا قیامت از دینم و امامم حمایت می‌کنم. امامی که یقیناً صادق است.‌زاده و نوه نبی است؛ پیامبری که هم پاک است و هم امین.»
باز با فاصله‌ای وقتی دست چپ او قطع می‌شود می‌گوید: یا نفس لاتخشی من الکفّار وأبشری برحمه الجبّار
«ای نفس، از کفّار نترس.» دارد خودش را تشجیع و ترغیب می‌کند. «بشارت باد بر تو رحمت خدای جبّار.»
مع النّبی السیدِ المختار
قد قطعوا بِبَغیهم یساری
«همراه با پیامبر، آن سید و آقای برگزیده. دست چپ من را به ستم قطع کردند.»
فأصلهم یا ربِّ حرَّ النّار
«خدایا، آنان را به آتش دوزخی که خود اندوخته‌اند برسان.»

  •  رجزهای علی اکبر(ع)

رجزهای علی‌بن‌الحسین، علی اکبر(ع) نیز فوق‌العاده است.
الحرب قد بانت لها الحقایق وظَهَرَت من بعدها مَصادق
«جنگ، میدانی است که حقایق در آن روشن می‌شود. درست است که این رویارویی است، درست است که به مرگ ما منتهی خواهد شد، امّا «بانت لها الحقایق» پس از این جنگ، ناگهان پرده‌ها فرو خواهد ریخت و حقیقت آشکار خواهد شد.» سخن صدق و آنکه راست گفت، بعد از این جنگ ظاهر خواهد شد. حقیقت را پوشاندید؟ با تبلیغات؟ حسین را متهم کردید به خروج، به دنیاطلبی، به فتنه افکنی؟ به اینکه در پی ارث نداشته خلافت است؟ آشکار خواهد شد. این جنگ خیلی چیزها را آشکار خواهد کرد. مصادق را آشکار خواهد کرد.
واللّه ربّ العرش لانُفارق
جموعکم أو تغمد البوارق

«قسم به خدا، پروردگار عرش که ما از شما جدا نخواهیم شد مگر اینکه شمشیرها در داخل غلاف‌ها بسته شود والّا تا بسته نشود، ما از شما روی برنخواهیم گرداند.»

در رجز دیگری آمده است:
أنا علی‌بن‌الحسین‌بن‌علی
نحن و بیت الله أولی بالنّبی
«من علی هستم، فرزند حسین، فرزند علی. قسم به خانه خدا که ما به پیامبر نزدیکتریم. نه فقط حسباً و نسباً. ما نزدیکیم از آن جهت که پیام پیامبر(ص) اینجا در سخن و فعل ما آشکار می‌شود.»
أما ترون کیف أحمی عن أبی ضربُ غلامٍ هاشمی عربی
«نمی‌بینید که من چطور از پدرم حمایت می‌کنم؟» جای دیگر دارد: أضربُکم بالسّیفِ أحمی عن أبی «من به شما شمشیر می‌زنم در حالی که از پدرم حمایت می‌کنم. این ضربت، ضربت یک جوان هاشمی عربی است.»
والله لایحکمُ فینا إبن الدّعی
«قسم به خداوند ما مجال این را نخواهیم داد که یک فرد فرومایه بر ما حکومت کند.» مقصود ابن‌زیاد است در آن داستان انتساب پدرش به خاندان بنی‌امیه.

 

  • رجزهای اصحاب

 

رجزهایی که توسط اصحاب خوانده می‌شوند هم جالب است. مثلاً از حبیب‌بن‌مظاهر یا مظهّر:
أنا حبیبٌ و أبی مُظهّر
فارِسُ هیجاءٍ و حربٌ تَسعَر
«من حبیبم و پدرم مظهّر است. من سوارکار میدان جنگم.»
أنتم أعَدُّ عُدّه و أکثر
و نحن أعلی حجّه و أظهر
«درست است که شما به لحاظ تعداد بیش از ما هستید ولی حجّت ما حجّت برتر است. حجّت ما حجّت بالغه است.»
و أنتم عند الهَیاجِ غُدّر
و نحن أوفی منکم و أصبر
«شما در میدان‌های کارزار هم مکر می‌کنید و فرومایگی به خرج می‌دهید. ما در این میدان‌ها اهل وفا هستیم و صابرتر از شماییم.»
یک جمله‌ای را هم حسین‌بن‌علی(ع) به عنوان وصیت خطاب به امام سجّاد(ع) دارد. آخرین جمله وصیت اوست قبل از آنکه به میدان برود. «إیاک و ظلم مَن لایجِدُ علیک ناصراً إلّا الله عزّ و جل» «پسرم، مراقب باش، برحذر باش، بپرهیز از ستم بر آن کسی که جز خداوند تبارک و تعالی، هیچ یاوری در مقابل تو ندارد. از کسی که تمام راه‌ها بر او بسته شده است و جز خداوند یاوری ندارد، بپرهیز! این ظلمی که بر او روا می‌داری، دودمان بر باد می‌دهد»

 

* گزارش سخنرانی دکتر محمدرضا بهشتی استادیار دانشگاه تهران و مدیر گروه فلسفه فرهنگستان هنر در جمع عزاداران حسینی(ع) به نقل از ایران به تاریخ ۳۰-۰۷-۹۴

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
حقگو
حقگو
مهر ۳۰, ۱۳۹۴ ۱۰:۱۳ ب٫ظ

رجز های طرف مقابل هیچ آورده نشد؟

مشعوفی
مشعوفی
مهر ۳۰, ۱۳۹۴ ۴:۴۳ ب٫ظ

بسیار بحث جالبی بود.قابل تامل و بسیار موثر و بدون اغراق حادثه ای بزرگ را روایت می کرد

2
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx