همروی روش شناختی و روشهای ترکیبی

|سید صادق حقیقت|
نظریه همروی چهار سطح دارد: همروی معرفت شناختی، همروی روش شناختی، همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی، و همروی سنت و تجدد. بحث این جلسه در حوزه دوم مطرح میشود. در ویراست سوم کتاب همروی روش شناختی بر اساس و مبنای کثرت گرایی روش شناختی مطرح شده بود و این ساختار در کل کتاب وجود داشت. در ویراست دوم که ۱۷۰ ص اضافه شده است، مبنای دیگری با عنوان «روشهای ترکیبی» اضافه شده که این نشست به نسبت سنجی آن دو مفهوم (همروی روش شناختی و کثرت گرایی روش شناختی) با این روش جدید اختصاص دارد.

کتاب روش شناسی علوم سیاسی پس از طرح کلیاتی درباره روش و روششناسی، مباحث روششناسانه خود را از اثباتگرایی و کارکردگرایی شروع کرده، و سپس به نقد آنها در قالب روشهای تفهّمی و پسامدرن مینشیند. این دوگانگی در روشها به خارج شدن یک رقیب از صحنه ختم نمیشود؛ بلکه همواره کارآمدیها و کاستیهای یک روش با نقاط قوت و محدودیتهای دیگر روشها مقایسه میشود. طبقهبندی روشها در کتاب حاضر بر یگانگی یا تعدد روشهای علوم طبیعی و علوم انسانی بنا نهاده شده است. اگر نظریههای موجود در روششناسی را به سه موج تقسیم کنیم، تناسب زیادی با فصلبندی کتاب حاضر خواهد داشت. موج اولِ روششناسی شامل اثباتگرایی، ابطالگرایی و نظریههای لاکاتوش و کوهن و فایرابند است. ماتریالیسم دیالکتیک، تاریخگرایی، جامعهشناسی معرفت، پدیدارشناسی و هرمنوتیک، ساختارگرایی و پساساختارگرایی، و نظریههای پسامدرن زیرمجموعه موج دوم روششناسی قرار میگیرند. موج سومِ روششناسی به شکلی درصدد است بین نظریههای فوق جمع کند، مثل رئالیسم انتقادی بسکار، راه سوم گیدنز، و نظریههای بودریو، هابرماس و رورتی. در کتاب حاضر، موج اول و دوم به ترتیب در قالب فصول فوق مطرح شدهاند. موج سوم هم در قالب نظریه همروی و راه سوم در جایجای کتاب مورد بررسی قرار گرفته است.
سطح دوم همروی در ویراست جدید کتاب به مباحث روششناسانه (و کتاب حاضر) اختصاص دارد. در جایجای کتاب از همروی متنگرایی و زمینهگرایی، همروی روشهای کمّی و کیفی (و حتی تفهّمی)، و همچنین راه سوم در مسئله ساختار/کارگزار بحث به میان خواهد آمد. این دوگانهها هرچند ضد هم مینمایند، اما به تعبیر امام علی(ع) قابل جمع به نظر میرسند؛ و شرط رسیدن به هدف، آن است که بین آنها آشتی برقرار کنیم: «من استصلح الاضداد بلغ المراد». متفکرانی همچون گیدنز و بسکار، سرآمدان موج سوم روششناسی محسوب میشوند. همانگونه که گیدنز در مسئله ساختار/کارگزار به «راه سوم» اعتقاد دارد، به نظر میرسد این راهحل بینابینی، از مشکلاتِ تأکید بر ساختار یا کارگزار مبرا باشد. حتی در تعریف مفاهیم نیز باید توجه داشته باشیم که، به قول نیچه، بسیاری از مفاهیم در روند تاریخی شکل گرفتهاند و نمیتوانند صرفاً به شکل متنگرایانه مورد تحلیل مفهومی قرار گیرند. به نظر میرسد روشهای کمّی در حد خود کارآییهای زیادی دارند، همچنانکه در مقابل، روشهای کیفی از قابلیتهای زیادی برخوردارند. بدین سبب، میتوان از همروی روشهای کمّی و کیفی سخن گفت. فیشر و استنر نشان دادهاند که چگونه میتوان با روش پدیدارشناسانه بین روشهای کمّی و کیفی جمع کرد. در فصل بعد نیز خواهیم دید که چگونه پییر بوردیو، روشهای کمّی و کیفی را تلفیق میکند. علاوه بر آن، به نظر میرسد بتوان از همروی این گونه روشها با روشهای تفهّمی نیز سخن گفت. به اعتقاد پورتا و کیتینگ، مصادیق مورد مطالعه در مسائل اجتماعی دو دسته است: مواردی که بسیار پیچیده است، و مواردی که از پیچیدگی کمتر برخوردار میباشد. روش کمّی در مورد اول ناکارآمد، و در مورد دوم کارآمد به نظر میرسد. به عبارت دیگر و بر اساس ادبیات همروی، موارد روشنتر را میتوان با روشهای کمّی انجام داد؛ همانگونه که موارد پیچیدهتر را باید به تحقیقات کیفی و تفهّمی واگذارد.
اینک، نوبت به طرح دیدگاه کثرتگرایانه حاکم بر نوشتار حاضر میرسد. تفاوت پژوهش چند روشی با پژوهش ترکیبی در این است که در پژوهش چند روشی روشها با یکدیگر ترکیب نمیشوند. کثرتگرایی روششناختی و همروی روششناختی تا حد زیادی مترادفاند، جز این که در کثرتگرایی، صِرف اعتبار روشهای مختلف مد نظر است، در حالی که در همروی به تعامل و تلاقی روشها نیز عنایت وجود دارد. لازمه کثرتگرایی روششناختی، بسنده نکردن به جنبههای مثبت و کارآمد یک روش است. بر اساس همروی روششناختی، امکان ترکیب روشهایی که به ظاهر متضاد میرسند نیز وجود دارد. البته، معیار مهم آن است که مبانی معرفتی روشهایی که میخواهند با هم ترکیب شوند، متناقض نباشند. به اعتقاد السدیر مکاینتایر، دیدگاه معاصر در باره جهان ـ حتی دیدگاه مارکسیستی ـ عمدتاً وبری است، و بر ارزشهای غیرقابل تحویلی تکیه میزند که آیزایا برلین نظاممندترین و قویترین مدافع آن به شمار میرود. وی این دیدگاه را عقلاً قابل تأیید نمیداند. مکاینتایر در سنتگرا بودن خود مونیست نیست، و اذعان دارد که: «چندین تصور رقیب و بدیل در باب فضیلت وجود دارند، اما حتی در سنتی که من تبیین کردهام نیز مفهوم اصلی واحدی وجود ندارد». علت این مسئله آن است که «خود مفهوم فضیلت تغییر شکل مییابد». بنابراین از دیدگاه وی، کثرتگرایی معرفتشناسانه و روششناسانه مدرن قابلیت نقد دارد.
باری، ترکیب روشها سابقه تاریخی دارد؛ و امروزه به شکل خاص در ایالات متحده، کتب و مجلاتی در این خصوص به رشته تحریر درآمدهاند.[۱] در ایران نیز تحقیقاتی با روش ترکیبی صورت پذیرفته است.[۲] اولین تلاش در دهه ۱۹۶۰ توسط کمپل و فیسک تحت عنوان «سهگوشسازی»[۳] انجام شد. ادعا این بود که برای شناخت پدیدهها و ویژگیهای آنها، در صورت نیاز، میتوان از بیش از یک روش بهره برد.[۴] دنزین نیز از این اصطلاح در سال ۱۹۷۸ استفاده کرد. از نظر وی، «سهگوشسازی» یا «زاویهبندی» عبارت است از: «ترکیب روشهای مختلف در یک مطالعه بر روی یک پدیده مشابه»؛ و چهار گونه میتواند داشته باشد: ۱. زاویهبندی داده (بهرهگیری از چند منبع داده گوناگون)، ۲. زاویهبندی پژوهشگر (بهرهگیری از چند پژوهشگر در یک مطالعه)، ۳. زاویهبندی نظریه (بهرهگیری از چند نظریه یا دیدگاه به منظور تفسیر نتایج یک مطالعه)، و ۴. زاویهبندی روششناسی (بهرهگیری از چند روش مطالعه بهمنظور بررسی سؤال پژوهش). تاد جیک در سال ۱۹۷۹ از عنوان «روش ترکیبی« برای همروی روشهای کمّی و کیفی در پژوهشهای علوم اجتماعی استفاده کرد. به اعتقاد تشکری و کرِسوِل، «پژوهش ترکیبی مطالعهای است که پژوهشگران با استفاده از رویکردها یا روشهای پژوهش کمّی و کیفی، اقدام به گردآوری، تحلیل و ترکیب یافتهها و تفاسیر بهدستآمده از روشهای مختلف، در یک مطالعه خاص میکنند».[۵] به تعبیر جانسون و همکاران، «پژوهش ترکیبی نوعی پژوهش است که پژوهشگر یا گروهی از پژوهشگران عناصر رویکردهای پژوهش کمّی و کیفی را بهمنظور افزایش وسعت و عمق درک و تأیید، با همدیگر ترکیب میکنند».[۶] مهم آن است که در این گونه تحقیقها، یک روش نقاط ضعف روش دیگر را جبران میکند، و در نتیجه تفسیر جامعتری ارائه میشود.[۷] گرین و همکارانش در تبیین دلایل پژوهشهای ترکیبی به پنج دلیل اشاره نمودهاند: زاویهبندی (همگرایی و تأیید نتایج مکتسبه از مطالعات گوناگون صورتپذیرفته در ارتباط با یک پدیده مشابه)، تکمیل[۸] (گسترش، افزایش، تجسم و واضحسازی نتایج حاصل از یک رویکرد توسط رویکرد دیگر)، توسعه[۹] (بهرهگیری از نتایج یک رویکرد بهمنظور آگاه شدن از روشهای دیگر)، آغاز[۱۰] (کشف تناقضات و تضادهایی که به شکلگیری دوباره سؤال پژوهشی منجر میشود)، و گسترش[۱۱] (وسعت بخشیدن به عمق و دامنه پژوهش با بهرهگیری از روشهای متفاوت برای عناصر پژوهشی مختلف).[۱۲]
مورس در سال ۱۹۹۱ دو نوع زاویهبندی همزمان[۱۳] و متوالی[۱۴] را مطرح نمود. در روش اول، از روشهای کمّی و کیفی استفاده میشود، و به شکل همزمان در مرحله جمعآوری دادهها، اثر متقابل بین دو منبع موردتوجه قرار میگیرد. سهگوشسازی متوالی زمانی است که نتایج رویکرد کمّی یا کیفی، در اجرای رویکرد بعدی ضروری تشخیص داده میشود. به نظر کرسول و همکاران، پژوهشهای متوالی شامل سه طرح توضیحی، اکتشافی و تبدیلی، و تحقیقهای همزمان نیز شامل سه طرح زاویهبندی، لانه گزیده و تبدیلی میشود.[۱۵] همانگونه که کرسول و همکارانش بیان کردهاند، در پژوهش ترکیبی میبایست نسبت به سه مرحله تصمیمگیری کنیم. نخست، این که از کدامیک از چشماندازهای نظری یا همان پارادایمها و زیربناهای فلسفی استفاده خواهیم کرد. در مرحله دوم، باید به شیوه جمعآوری دادهها و اولویتبندی آنها پرداخت؛ و نهایتاً باید دید چگونه میتوان دادهها را تحلیل و ترکیب کرد.[۱۶] مدل فرآیند پژوهش ترکیبی شامل هشت گام مشخص است: تعیین سؤال تحقیق، طرح ترکیبی مناسب، جای دادن روش ترکیبی یا مدل ترکیبی در طرح پژوهش، جمعآوری دادهها، تجزیهوتحلیل دادهها، تفسیر آنها، مشروع کردن دادهها، و ترسیم نتایج و گزارش نهایی.[۱۷]
در کتاب رهیافتها و روشها در علوم اجتماعی: دیدگاهی کثرتگرایانه، که توسط پورتا و کیتینگ ویراستاری شده، اصطلاحهایی همانند همنهاد[۱۸]، سهگوشسازی[۱۹]، چشمانداز متکثر[۲۰]، کثرتگرایی[۲۱]، باروری (پیوند) متقابل[۲۲]، ترکیب[۲۳] و پل زدن،[۲۴] برای رساندن این معنا استفاده شده است.[۲۵] علاوه بر آن، میتوان به دو اصطلاح دیگر نیز اشاره نمود: راه سوم[۲۶] و ادغام[۲۷]. همچنین، میتوان به «راه سوم» متفکرانی همانند گیدنز اشاره نمود. فیشر و استنر هم از واژه «ادغام» استفاده کردهاند.[۲۸] حتی در روانشناسی (سیاسی) نیز سخن از تلفیق دو رویکرد موقعیتگرایی[۲۹] و خُلقگرایی[۳۰] وجود دارد.[۳۱] مفروض این رویکرد آن است که «هیچ چارچوب نظری نمیتواند همه چیز را توضیح دهد». برخی متفکران نیز از اهمیت ریاضیات و تحقیقات کمّی حتی در عصر پسامدرن سخن میگویند. آنها با تکیه بر «ریاضیات و علم مدرن غربی» (WMSM)[۳۲]، بر خلاف فراروایت لیوتار، معتقدند در این زمان باید به سمت و سوی تحقیقات ترکیبی[۳۳] برویم.[۳۴] به قول کریستوفر لمونت، در عین استقبال از تکثر روششناختی، باید به معیارهای منجسم در روشها نیز پایبند باشیم.[۳۵] فراتحلیل[۳۶] دستیابی به حقیقت مشترک در پشت مطالعات علمی مفهومی و فردی متنوع برای زندگی بهتر است. چون فراتحلیل دادههای به دست آمده از پژوهشهای مختلف را یکجا گرد هم میآورد، یافتههای آن اساسیتر از یافتههای مطالعات پژوهشی منفرد به حساب میآید. فراتحلیل سه مرحله دارد: شناسایی نتایج پژوهشها، ترکیب نتایج پژوهشهای انتخاب شده و مقایسه آنها با یکدیگر، و ارزشیابی نتایج فراتحلیل به منظور کاهش خطا. همچنین، همانگونه که اشاره خواهد شد، در خصوص متنگرایی و زمینهگرایی، به نظر میرسد «همروی»[۳۷]آن دو کارآمدتر و به واقع نزدیکتر باشد. نوع رویکرد به متنگرایی و زمینهگرایی بر تحلیل متفکران تأثیر مستقیم دارد. به طور مثال، برای لئو اشتراوس تنها مسئله مهم نوشته است و نه پس زمینۀ تاریخی، اقتصادی، یا روانشناسانۀ اثر».
نکته محوری آن است که کثرتگرایی روششناختی و همروی روششناسانه، نیاز به توجیه معرفتشناسانه دارد؛ به این معنا که مدعای فوق باید مستدل شود. اگر دو روش از نظر معرفتشناختی غیرقابل جمع باشند، از آن حیث، نمیتوان بین آنها پل زد. مهمترین استدلال مخالفان کثرتگرایی روششناختی این است که مبانی معرفتشناسانه روشهای مختلف، معمولاً غیرقابل جمع هستند. کلیت این سخن درست به نظر میرسد و بر این اساس، به این قاعده کلی میتوان اشاره کرد که شرط جمع دو روش آن است که تناقضی از نظر معرفتشناسی به وجود نیاید. اما از سویی دیگر، باید گفت به حیثیتهای مختلف میتوان بین چند روش جمع کرد. پورتا و کیتینگ در راستای توجیه مدعای خود، یعنی کثرتگرایی روششناختی، به چند مسئله مهم اشاره میکنند: اولاً علوم اجتماعی وظایف متعددی بر عهده دارد و همین مسئله باعث میشود بتواند از روشهای مختلف بهرهمند شود. ثانیاً در علوم اجتماعی، مراحل مختلفی در تحقیق وجود دارد به شکلی که میتوان در یک مرحله از روشی، و در مرحله دیگر از روشی دیگر استفاده کرد. همانگونه که اشاره شد، ارسطو از دو روش و رهیافت مختلف در دو مرحله تحقیق خود استفاده کرده است. ثالثاً نکته مهمتر آن است که علوم اجتماعی حیثیت جمعی دارد، نه حیثیت واحد؛ و بدین جهت، روشها و مهارتهای مختلف در آن میتواند مورد بهرهبرداری قرار گیرد. بدین سبب، باید از «گفتوگوی روششناسیها و رهیافتهای مختلف» سخن گفت.[۳۸] به قول هریتیر، بهترین روش بستگی به مورد خاص دارد.[۳۹] در دل همروی متنگرایی و زمینهگرایی، نسبیتی از دو حیث به چشم میخورد: در درجه اول، این دو روش میتوانند با هم ترکیب شوند، به شکلی که از مزایای هر دو استفاده شود. متفکران مکتب کمبریج، و از جمله کوئنتین رابرت داتی اسکینر[۴۰]، هم رویکرد زبانی خود را دارند و هم به زمینهها بهخوبی توجه میکنند. در درجه دوم، باید به ماهیت موضوع مورد مطالعه توجه کرد. به طور مثال، نقد عقل محض کانت را باید با شیوه متمایل به متنگرایی، و نزاع دانشکدهها را با رویکرد زمینهگرایانه فهم کرد. شاید بتوان رویکرد فان اس در کلام و جامعه را نیز در این زمره نام برد.[۴۱] تفاوت متنگرایی و زمینهگرایی را در آثار متقدم و متأخر سید جواد طباطبایی نیز میتوان مشاهده نمود. وی در کتبی همانند درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، زوال اندیشه سیاسی در ایران و ابنخلدون و علوم اجتماعی، متنمحور و در سه کتاب دیباچهای بر نظریه انحطاط، حکومت قانون و مکتب تبریز، زمینه محور و مبتنی بر مکتب آنال و روش اسکینر است.[۴۲]
همچنین، نسبت متنگرایی و زمینهگرایی، میتواند در تفسیر ما از عقل مؤثر باشد. از دیدگاه نظریه همروی، اگر عقلِ مستقل و بنای عقلا، حجیت و اعتبار دارد، دلیل آن را باید در ودیعهای جستوجو کرد که خداوند در نهاد بشر قرار داده است و بنابراین، همواره اعتبار خواهد داشت. عقلی که بین همگان مشترک است و انسانها بدون توجه به تعلقاتشان به آن رأی میدهند، همان دلیل عقل مستقل است که اصولیون از آن بهعنوان مستقلات عقلیه یاد کردهاند. اگر عقلا، بما هم عقلا، بر سیرهای بدون توجه به کیش، ملیت، منافع، سلائق و مانند آنها حکم کردند، چیزی جز دلیل عقل مستقل نخواهد بود. به بیان دیگر، هرچند عقل «حکم» میکند و بنای عقلا نوعی «رفتار» به شمار میآید، اما این دو با هم ارتباط دارند؛ و مبنای بنای عقلا، بما هم عقلا، همان حکم عقل است. ملاک کشف حکم عقل، اکثریت آراء و مانند آن نیست بلکه به تعبیر روسو، باید ملاکات لازم را داشته باشد. روسو نیز اراده عمومی را خطاناپذیر میداند، اما ملاک آن الزاماً حکم اکثریت نیست. پس، میتوان به شکلی حکم عقل و عقلا را به هم بازگرداند. این مبنا، هم جمع بین مبنای آخوند خراسانی (در دفاع از حسن و قبح عقلی)[۴۳] و محمدحسین اصفهانی (در تفسیر عقل به بنای عقلا)[۴۴] است، و هم با آنچه قاضی عبدالجبار معتزلی گفته تطابق زیادی دارد. او معتقد است مراد از عقل همان حکم عقلاست؛ چرا که عقلا وسیله کشف عقل محسوب میشوند.[۴۵] دقیقاً به این دلیل عقل اعتزالی در زمان ما قابل احیاست که به حکم عقلا برگردانده شده و نتیجتاً در جزییات دخالت میکند. به طور مثال، قاضی عبدالجبار مسئله بردگی را با حکم عقل رد میکند. نسبت این مسئله با متن و زمینه آن است که عقل در مبانی تحلیلی اصولیان، ارتباط چندانی با زمینه ندارد؛ در حالی که اگر به بنای عقلا تفسیر شود، زمینهمند و مرتبط با زمان و مکان خاص خواهد شد. به همین دلیل، ضروری است تعریف عقل در تراث شیعی با توجه به نسبت آن با زمینه مورد بازبینی قرار گیرد. البته، اخیراً عبدالله جوادی آملی بین سه اصطلاح شأن نزول، جو نزول، و فضای نزول تفکیک قائل شده است: «شأن نزول برای آیه است که آیه در چه موردی نازل شده؛ جوّ نزول برای آن مقطع تاریخی است که این سوره در ظرف یک سال یا دو سال یا کمتر و بیشتر به تدریج نازل میشد؛ فضای نزول برای این ۲۳ ساله است که در ظرف این ۲۳ سال در عربستان در منطقه در حوزه بینالملل در حوزه محلّی چه حادثهای اتفاق افتاده».[۴۶] این نوع کوششها کمک میکند که روش استنباط در حوزه دانشهای اسلامی به زمینهگرایی نزدیک شود، هرچند هنوز فاصله زیادی احساس میشود.
(متن نشست علمی، دانشگاه مفید، ۲۶/۸/۹۹)
(فایل صوتی در کانال تلگرام: s_sadegh_haghighat)
پی نوشت ها:
[۱]. See: John W. Creswell (and Vicki L. Plano Clark), Designing and Conducting Mixed Methods Research, & Abbas Tashakkori (& Charles Teddlie), Handbook of Mixed Methods in Social and Behavioral Research, & Journal of mixed methods research.
[۲]. به طور مثال، ر.ک: علی ساعی، روش پژوهش تطبیقی با رویکرد تحلیل کمّی، تاریخی و فازی، و موسی سجادی (و دیگران)، «روشهای پژوهش ترکیبی: گونهشناسی».
[۳]. triangulation
[۴]. Abbas Tashakkori, (and Charles Teddlie), “Putting the Human Back in ‘Human Research Methodology’: The Researcher in Mixed Methods Research”, pp. 271–۲۷۷.
[۵]. Abbas Tashakkori, (and John W. Creswell), “Editorial: The New Era of Mixed Methods”, pp. 1 ـ ۳.
[۶]. R. B. Johnson, (and others), “Toward a Definition of Mixed Methods Research”, pp. 112 ـ ۱۳۳.
[۷]. J.F. Molina ـ Azorin, “Mixed Methods Research in Strategic Management: Impact and Applications”, pp. 33 ـ ۵۶.
[۸]. complementarity
[۹]. development
[۱۰]. initiation
[۱۱]. expansion
[۱۲]. Jennifer C. Greene (and others), “Toward a Conceptual Framework for Mixed ـ Method Evaluation Designs”, pp. 255 ـ ۲۷۴.
[۱۳]. concurrent
[۱۴]. sequential
[۱۵]. J.W. Creswell, (and others), “Advanced Mixed Methods Research Designs”, pp. 209, 240.
[۱۶]. Ibid.
[۱۷]. R. B. Johnson, (and A.J. Onwuegbuzie), “Mixed Methods Research: A Research Paradigm Whose Time Has Come”, pp. 14 ـ ۲۶.
[۱۸]. synthesis
[۱۹]. triangulation
[۲۰]. multiple perspective
[۲۱]. pluralism
[۲۲] . cross ـ fertilization
[۲۳]. combination
[۲۴]. bridging
[۲۵]. Donatella Della Porta (and Michael Keating), Approaches and Methodologies in the Social Sciences, pp. 225, 232, 322.
[۲۶]. the third way
[۲۷]. integration
[۲۸]. William P. Fisher Jr. (& A. Jackson Stenner), “Integrating Qualitative and Quantitative Research Approaches via the Phenomenological Method”.
[۲۹]. situationalism
[۳۰]. dispositionism
[۳۱]. دیوید پاتریک هاوتن، روانشناسی سیاسی، ص ۲۸ و ۲۱۷.
[۳۲]. The Western Modern Science and Mathematics
[۳۳]. hybrid
[۳۴]. Peter C. Taylor (& John Vallace) (Ed), Contemporary Qualitative Research, pp. 7 ـ ۸.
[۳۵]. Christopher Lamont, Research Methods in International Relations, p. 13.
[۳۶]. meta ـ analysis
[۳۷]. confluence
[۳۸]. Porta (and Keating), Op.cit, pp. 316 ـ ۳۱۹.
[۳۹]. Adrienne Heritier, “Casual Explanation”, in: Ibid, p. 77.
[۴۰]. Quentin Robert Duthie Skinner
[۴۱]. احمدعلی حیدری، «معرفی کلام و جامعه اثر فان اس».
[۴۲]. مجموعه متفکران، «جواد طباطبایی در حلقه منتقدان و مدافعان».
[۴۳]. محمد کاظم الخراسانی، فوائد الاصول، ص۱۲۳.
[۴۴]. محمد حسین الغروی الاصفهانی، نهایه الدرایه فی شرح الکفایه، ج۲، ص ۳۱۱.
[۴۵]. محمود شفیعی، آزادی سیاسی در اندیشههای شیعه و معتزله، ص ۱۶۲ و ۱۸۷.
[۴۶]. عبدالله جوادی آملی، درس تفسیر (۷/۳/۹۲).