کلام خدا و خانه ی خدا (۴): بانوی گرهگشا

 ابوالفضل ارجمند: در گفتارهای قبل گفتیم که با وجود نهی قرآن از تفرقه در دین، شیعیان و سنیان به فرقه های پراکنده تقسیم شده اند. همچنین گفتیم که آنان بر خلاف قرآن کتابهای پیامبران قبل را تکذیب می کنند، اما در عوض کتابهای حدیثِ بعد از قرآن را تصدیق می کنند. اکنون به انحراف بسیار بزرگتری می پردازیم که هم…

 ابوالفضل ارجمند: در گفتارهای قبل گفتیم که با وجود نهی قرآن از تفرقه در دین، شیعیان و سنیان به فرقه های پراکنده تقسیم شده اند. همچنین گفتیم که آنان بر خلاف قرآن کتابهای پیامبران قبل را تکذیب می کنند، اما در عوض کتابهای حدیثِ بعد از قرآن را تصدیق می کنند. اکنون به انحراف بسیار بزرگتری می پردازیم که هم اهل کتاب هم اهل قرآن به آن دچار هستند. از آنجا که دیدن عیب دیگران راحتتر از دیدن عیب خود است، در این گفتار بیشتر به تحلیل انحراف اهل کتاب می پردازیم و اهل قرآن را هم به تماشای خطاهای خودشان در آینه ی خطاهای اهل کتاب دعوت می کنیم.

تصویر زیر، پاپ فرانسیس، رهبر مسیحیان کاتولیک را نشان می دهد. او در کلیسا در برابر مجسمه ی مریم ایستاده است و دعا می کند. در آن طرف هم مجسمه ای از عیسی بر صلیب دیده می شود. پاپ این آیین را از کتاب مقدس نیاموخته است و در این سنت از پدرانش پیروی می کند. کتاب مقدس، او را از چنین عملی منع کرده است. عیسی و شاگردانش برای دعا حتی در برابر مریمِ زنده هم نمی ایستادند، چه رسد به اینکه بخواهند پس از مرگ مریم نمادی مرده از او بسازند و در برابر آن نماد دعا کنند. روشن است که پاپ اکنون از سنتی پیروی می کنند که عیسی آن را تعلیم نداده است.

اما پاپ در برابر مجسمه چه می گوید؟ با جستجوی عبارت «prayer to Mary» در اینترنت، می توانید به راحتی حجم انبوهی از دعاها و توسلات مسیحیان کاتولیک به مریم را دریافت کنید. یکی از دعاهای معروف، «بانوی گرهگشا» (undoer of knots / untier of knots) نام دارد که از دعاهای محبوب پاپ فرانسیس هم هست. در اینجا ترجمه ی آن را بیان می کنیم:

• ای مریم عذرا، ای مادر مهربان، ای که از یاری فرزندان نیازمندت دریغ نمی‌کنی، ای مادری که دستهایت هرگز از کمک به فرزندانت خسته نمی شود. نگاه مهربانت را بر من بینداز و گرههای زندگیم را ببین. تو خوب می دانی که چقدر دردمند و نومیدم و چگونه در کارم گره افتاده است. ای مریم، ای مادری که خدا گشودن گرههای زندگی فرزندانش را به تو سپرده است، من ریسمان زندگیم را به دستهای تو می سپارم و هیچکس، حتی شیطان، نمی تواند آن را از دست تو بیرون آورد. گرهی نیست که با دستهای تو باز نشود. ای مادر توانا، با قدرت شفاعتت این گره را امروز باز کن (در اینجا حاجتت را بگو). از تو می خواهم که آن را برای همیشه باز کنی. تو تنها امید و تسلای خاطر منی. تو توان جسم ناتوان منی، تو ثروت من در تهیدستی هستی، و همراه با مسیح، آزادی من از زنجیرها هستی. دعایم را بشنو، مرا حفظ کن، مرا هدایت کن، از من حمایت کن، ای پناهگاه امن.

اگر تمام کتاب مقدس مسیحیان را بگردید، دعایی را پیدا نمی کنید که مخاطب آن کسی غیر از خدا باشد. در دعاهای کتاب مقدس، پیامبران و بندگان خدا تنها به درگاه خدا دعا می کنند و از خدا یاری می خواهند. تورات و انجیل از این نظر درست مانند قرآن هستند. در قرآن هم دعایی پیدا نمی شود که مخاطب آن غیر خدا باشد.

پاپ مدعی است که خدا گشودن گرههای زندگی مردم را به دست مریم سپرده است. معلوم نیست خدا کی و کجا چنین مسؤولیت بزرگی را به عهده ی مریم گذاشته است. در انجیل مطلقا نشانه ای از این ادعای گزاف دیده نمی شود. اهل کتاب هم درست مانند اهل قرآن سخنانی را جعل می کنند و از طریق کتابهایی که خودشان بعد از پیامبرشان نازل می کنند در دهان خدا می گذارند: ویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عند الله!

تصویر مستند بالا بر توصیفی که قرآن از بتهای مشرکان ارائه می کند منطبق است، اما هیچ شباهتی به بتهای مشرکان در فیلمهای سینمایی ندارد. قرآن می گوید مشرکان بتها را شفیعان خود نزد خدا می دانستند: هؤلاء شفعاءنا عند الله. مشرکان از طریق شفیعانشان به خدا تقرب می جستند: ما نعبدهم إلا لیقربونا إلی الله زلفی. معلوم نیست بتهای نخراشیده و کریه و بی هویتی که در فیلمهای سینمایی نشان می دهند، چه کسانی هستند و معنی شفاعت آنان نزد خدا چه می تواند باشد. در تصویر مستند بالا می بینیم که بتهای مشرکان مقربان خدا هستند و شفاعت آنان معنی دار است.

یک خطای بزرگ اهل قرآن این است که گمان می کنند محمد در قبایل سرخپوستی آمریکا مبعوث شد و بتهای مشرکان را با توتمهای سرخپوستان اشتباه می گیرند. در روایات، داستانهایی تخیلی از بتهای مشرکان می سازند که هیچ سنخیتی با توصیفات قرآن از خدایان مشرکان ندارد، مثلا می گویند مشرکان بتهایی از خرما می ساختند و در هنگام گرسنگی هم آن را می خوردند! راویان، مشرکان را از آنچه بودند نادانتر جلوه می دهند تا خود را که درست به همان انحرافات دچارند داناتر نشان دهند.

محمد در جامعه ای مبعوث شد که مردم به خدا و فرشتگان باور داشتند و پیامبران قبلی را می شناختند. بتهای مشرکان پیامبران و فرشتگان بودند: ولا یأمرکم أن تتخذوا الملائکه و النبیین أربابا من دون الله، أیأمرکم بالکفر بعد إذ أنتم مسلمون؟ چنانکه پیشتر گفتیم، نسلهای قبلی مشرکان در گذشته ای دور مُسلِم بودند و به تدریج منحرف شده بودند. شرک انحرافی درون دینی است. مشرکان به جای اینکه بر اساس آموزه های صریح تورات و انجیل و قرآن، تنها خدا را بپرستند و تنها از او یاری بجویند، به مقربان درگاه الهی متوسل می شوند.

امروزه وقتی می خواهند از خدایان مشرکان عرب نام ببرند، تنها به لات و منات و عزی اشاره می کنند. جالب است که دقت کنیم در قرآن صریحا گفته شده است که مشرکان عیسی و مریم و پیامبران و فرشتگان و احبار و رهبان را به خدایی می گرفتند، اما گفته نشده است که لات و منات و عزی را به خدایی می گرفتند. با این حال، اگر این سه نیز خدایان مشرکان بودند، در همان مجموعه ی مقربان خدا جای می گرفتند. از قرآن بر می آید که لات و منات و عزی مؤنث بودند: أَفرأیتم اللات والعزى؟ ومناه الثالثه الأخرى؟ أَلکم الذکر وله الأنثى؟ مشرکان فرشتگان را مؤنث و دختران خدا می دانستند: فاستفتهم: ألربک البنات ولهم البنون؟ أم خلقنا الملائکه إناثا وهم شاهدون؟ پس لات و منات و عزی هم از نزدیکان خدا بودند. منطق مشرکان این است که وقتی چیزی را از خدا می خواهیم، به جای اینکه مستقیما به خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است مراجعه کنیم، لقمه را دور سرمان بپیچیم و به نزدیکان و مقربان خدا مراجعه کنیم. محور تعالیم قرآن مبارزه با این رویکرد مشرکانه به خداست.

مسیحیان برای توسل به مریم و عیسی و قدیسان نیازی ندارند که حتما در برابر مجسمه بایستند. از نظر آنان مقربان خدا همه جا حاضرند و هر کسی در هر زمان و هر مکان می تواند آنان را صدا بزند و به آنان متوسل شود، اما روشن است که اگر مانند تصویر بالا دربرابر مجسمه ای زیبا و مجلل از مریم قرار بگیرند که مانند شهبانویی به تاج پادشاهی آراسته شده است، احساس خضوع و خشوع بیشتری به آنها دست می دهد. اهل قرآن نیز در هر زمان و هر مکان می توانند به هر یک از اولیای خدا متوسل شوند، اما حضور در بارگاه باشکوه و سلطنتی آنان که درست مانند کاخ پادشاهان آراسته می شود، بهتر می‌تواند رابطه‌ی مولا و بنده را به آنان القا کند. تنها پیشرفتی که اهل قرآن نسبت به اهل کتاب داشته اند این است که مجسمه ها را پنهان کرده اند و از نمادهای دیگری در آرامگاههای آنان استفاده می کنند، گویی قرآن برای مبارزه با مجسمه سازی نازل شده است و با برداشتن مجسمه ها مسأله حل می شود!

یکی از عبارات پرتکرار قرآنی این است که شیطان گناهان مردم را زینت می دهد، آن هم مردمی که خدا قبلا پیامبرانی را برای هدایتشان فرستاده بوده است: تالله لقد أرسلنا إلی أمم من قبلک، فزین لهم الشیطان أعمالهم فهو ولیهم الیوم ولهم عذاب ألیم. شیطان برای اغوای جمیع مردم عزم خود را جزم کرده است: قال رب بما أغویتنی لأزینن لهم فی الأرض ولأغوینهم أجمعین. کسی نمی-تواند خود را از حیله های رنگارنگ شیطان مصون بداند. اگر حیله ای از شیطان فاش شد، او همان حیله را به شکلی دیگر در می-آورد. در حالی که شیطان خودش عمل پاپ را برایش زینت داده است، پاپ به مریم می گوید شیطان نمی تواند تو را از من بگیرد!

فرقه های مسیحی پروتستان که نسبت به کاتولیکها جدیدترند، این سنت پاپ و پیروان او را بت پرستی آشکار و کلیسای او را کلیسایی شیطانی می دانند و با کاتولیکها اختلاف شدید اعتقادی دارند. ایرادی که امروز پروتستانها به کاتولیکها می گیرند، همان است که چهارده قرن پیش محمد به اهل کتاب گرفت. می بینیم که با تکیه بر تعالیم تورات و انجیل، همین تورات و انجیل فعلی، می توان به نتیجه ای رسید که محمد در قرآن به آن رسید، و به همین دلیل هم هست که می گوییم قرآن همین تورات و انجیل فعلی را تصدیق کرده است. البته روشن است که تمام سنتهای مذهبی پروتستانها هم صحیح نیست، اما آنان دست کم در این یک مورد مهم، تنها با مطالعه ی کتاب مقدس خودشان به دیدگاه قرآن رسیده اند.

یک راه ساده و روشن برای تشخیص شرک، بررسی دعاهای مذهبی است. اگر شما فقط یک خدا داشته باشید، مخاطب دعاهای شما همواره فقط یک نفر است. اگر مخاطب دعاهای شما چند نفر باشند، شما چند خدا دارید. برای اینکه مشرک شوید، کافی است در دعاهای خود علاوه بر خدا پای کس دیگری را هم وسط بکشید. همین که بگویید «یا مریم مقدس» برای اینکه مشرک شوید کافی است! برای موحد شدن هم کافی است ادبیات مذهبی خود را از این قبیل عبارات که نه در تورات است و نه در انجیل و نه در قرآن تطهیر کنید و فقط و فقط از خدا یاری بخواهید: إیاک نعبد و إیاک نستعین.

از مریم در قرآن به نیکی یاد شده است، اما در عین حال گفته شده است که مسیحیان عیسی و مریم را به خدایی می گیرند: وإذ قال الله یا عیسی بن مریم، أأنت قلت للناس اتخذونی وأمی إلهین من دون الله؟ بدیهی است که مریم خود در این میان نه تنها هیچ گناهی ندارد، بلکه همچنان یکی از بندگان پاک و محبوب و شایسته ی خداست و الگویی برای همه ی مؤمنان است. گناه از مردمی است که از او بت می سازند و او را در جایگاه خدایی قرار می دهند.

اما توسل به مریم و امثال او چه ایرادی دارد؟ اگر مریم بتواند به ما کمک کنند، چرا این کمک را از خودمان دریغ کنیم؟ پاسخ این سؤال بسیار ساده و روشن و بدیهی است. اگر مریم بتواند به ما کمک کند، هیچ ایرادی ندارد که از او کمک بخواهیم. اما از آنجا که مریم انسان است و خدا نیست، مانند همه ی انسانهای دیگر در مواقعی خاص نه صدای ما را می شنود نه می تواند به ما کمک کند. مثلا ممکن است مریم خوابیده باشد. حتی اگر ما در زمان مریم زندگی می‌کردیم، اگر از مریم درخواستی داشتیم‌، نمی‌توانستیم وقتی که او خوابیده است با او سخن بگوییم و درخواست خود را بیان کنیم. ناچار بودیم صبر کنیم تا بیدار شود. اگر بنشینیم و با کسی که خوابیده است درددل کنیم، درست مانند این است که با دیوار صحبت می‌کنیم. تمام بحث پیامبران با مشرکان همین موضوع ساده و روشن و بدیهی است که کودکان هم آن را به راحتی می‌فهمند. پیامبران خدا سخن پیچیده ای نمی گویند. دعوت پیامبران خدا را عقل و فطرت پاک انسانی به راحتی درک می کند. آنچه در دین پیامبران خدا جایی ندارد باورها و رفتارهای نامعقول است، و شرک یکی از اصلی ترین منابع تولید خرافات و سنتهای نامعقول مذهبی است که بنای دین را از ریشه ویران می کند.

انسانها می خوابند و می میرند. خدا نه می خوابد، نه می میرد. در قران خواب و مرگ با هم مقایسه شده است، و در این مقایسه نشانه هایی برای خردمندان است. خدا جان ما را هم در خواب هم در مرگ می گیرد. وقتی از خواب برمی خیزیم جان ما به ما برگردانده می شود، وقتی هم در قیامت «از مرگ برمی خیزیم»، باز هم جان ما به ما برگردانده می شود. تفاوت فقط در فاصله ی زمانی است: الله یتوفی الأنفس حین موتها، والتی لم تمت فی منامها، فیمسک التی قضی علیها الموت، ویرسل الأخری إلی أجل مسمی، إن فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون.

خواب تجربه ای بسار نزدیک به مرگ است. علاوه بر خواب طبیعی و مرگ طبیعی، قرآن از خوابی سیصد ساله و مرگی صدساله هم سخن گفته است. داستان مَردی که مُرد و پوسید و پس از صد سال زنده شد، و داستان گروهی که خوابیدند و پس از سیصد سال بیدار شدند. همگی هم از بندگان مؤمن خدا بودند. نکته ای مشترک و بسیار مهم در این دو داستان قرآنی وجود دارد که کمتر به آن توجه می شود. در هر دو داستان، پس از بیداری خفتگان و مردگان از خواب و مرگ، تصریح شده است که آنان کوچکترین اطلاعی از وقایعی که در آن سالهای طولانی در جهان افتاده بود نداشتند و همگی تصور می کردند که فقط چند ساعت خوابیده اند. به شباهت کامل سخنان مردگان و خفتگان پس از بیداری توجه کنید:

• قال: کم لبثت؟ قال لبثت یوماً أو بعض یوم. این سخن کسی است که صد سال مرده بود و سپس زنده شد.
• قال قائل منهم: کم لبثتم؟ قالوا لبثنا یوماً أو بعض یوم. این هم سخن گروهی است که سیصد سال خوابیدند و سپس بیدار شدند.
هر دو طرف پس از بیداری حالتی یکسان داشتند و گمان می کردند کمتر از یک روز خوابیده اند. هیچکدامشان نمی دانستند که چند صد سال گذشته است و در این مدت طولانی چه اتفاقی افتاده است و چه بر سرشان آمده است و در جهان اطرافشان چه گذشته است. این مثالها را قرآن در جامعه ای که به مردگان متوسل می شدند به چه منظوری بیان کرده است؟ آیا فقط برای این بوده است که بگوید خدا مردگان را زنده می کند، یا برای این هم بوده است که به آنان بفهماند مردگان مانند خفتگان از جهان زندگان خبر ندارند و صدایشان را نمی شنوند و از دعایشان غافلند: ومن أضل ممن یدعوا من دون الله من لایستجیب له الی یوم القیامه وهم عن دعائهم غافلون؟

مسلّم است که مریم اکنون از دنیا رفته است. دقت کنید که ما در اینجا عمدا نمی گوییم مریم مرده است، بلکه می گوییم از دنیا رفته است، چون شبهه ی دیگری راجع به زندگی پس از مرگ وجود دارد که بحث جداگانه ای را می طلبد. بر اساس تعالیم قرآن فرض می کنیم مریم هم مانند کسانی که در راه خدا کشته شده اند، به نوعی زنده باشد. اما از اینکه بگوییم کسی پس از مرگ زنده است چه نتیجه ای می توانیم بگیریم؟ مگر کسی که خوابیده است زنده نیست؟ مسلم است که او زنده است و در عالم دیگری است. اما آیا اگر شما از کسی که زنده است و خوابیده است چیزی بخواهید، سخن شما را می شنود؟ آیا آنچه را که او در خواب می بیند شما در بیداری می بینید؟ آیا آنچه شما در بیداری می بینید او در خواب می بیند؟ اگر خطری در این دنیا شخص خفته را تهدید کند آیا متوجه می شود؟ اگر او در عالم خواب کابوس ببیند و وحشت کند، شما هم که در کنار او بیدارید کابوس می بینید و وحشت می کنید؟ این نکته از آن رو مهم است که امروزه شبهه ای ساخته اند که قرآن گفته است کسانی که در راه خدا کشته شده اند زنده اند. مگر کسی که بیهوش است زنده نیست؟ آیا می توان با کسی که بیهوش است سخن گفت و از او کمک خواست؟ آیا کسانی که قرآن می گوید زنده-اند، در این جهان زندگی می کنند یا در جهانی دیگر زندگی می کنند؟ نمی توان از مقدمه ای درست نتیجه ای غلط گرفت. این الفبای منطق است.

جهان مردگان از جهان زندگان جداست، همان گونه که جهان خفتگان از جهان بیداران جداست. وقتی کسی از دنیا رفت، دیگر نمی توان همچنان مانند کسی که در این دنیاست با او رفتار کرد. البته احساسات و عواطف ما ممکن است به سختی بپذیرد که «عزیزمان» از دنیا رفته است و بخواهیم در تخیل خودمان همچنان او را در دنیا نگه داریم و با او سخن بگوییم. اما دین می گوید باید با عقلانیت و واقعیت کنار بیاییم و تخیلات را کنار بگذاریم. کودکان بدون هیچ آموزشی با عقل خدادادی خود می فهمند که با کسی که خوابیده است نمی توان سخن گفت، اما والدینشان از کودکی به آنان می آموزند که با مردگان سخن بگویند و از آنان کمک بخواهند.

اکنون برهانی را از ابراهیم بیان می کنیم که فقط در قرآن بیان شده است و به عقیده ی نویسنده قاطعترین برهان برای ابطال دیدگاه مشرکان است. اعجاز قرآن در همین قوت استدلال و استواری منطق آن است، منطقی که مشرکان را به کلی از پاسخگویی عاجز می کند.
ابراهیم ابتدا از مشرکان پرسید: آیا بتها صدای دعای شما را می شنوند: هل تسمعونکم إذ تدعون؟ روشن است که از دیدگاه مشرک، بت صدای او را می شنود. اگر پاپ مطمئن نبود که مریم صدای او را نمی شنود که در برابر مجسمه ی او دعا نمی کرد! پس از نظر مشرک، پاسخ پرسش ابراهیم مثبت است. ابراهیم تا اینجای کار چه می توانست بکند؟ هیچ! او می گفت بتها نمی شنوند و مشرکان می گفتند می شنوند.

اما ابراهیم دست بردار نبود. او آزمایشی کاملا علمی و تجربی طراحی کرد تا دیدگاه خود را ثابت کند. پنهانی به بتخانه رفت و بتها را شکست و بت بزرگ را باقی گذاشت. مردم که از قبل به ابراهیم ظنین بودند پرسیدند چه کسی بتها را شکسته است؟ ابراهیم گفت از بت بزرگ بپرسید. مردم گفتند بت که سخن نمی گوید! سخن ابراهیم این بود که اگر بت سخن نمی گوید چگونه می شنود؟ اگر خود اقرار می کنید که لال است، چگونه مطمئن هستید که کر نیست؟

روش ابراهیم به ما می آموزد که گاهی صرفا با بحث نظری به نتیجه نمی رسیم و لازم است به آزمایشی تجربی دست بزنیم. این روش ابراهیم درست مانند داستانی است که درباره ی گالیله نقل می کنند. صرف نظر از اینکه داستان گالیله از نظر تاریخی درست باشد یا نباشد، منطق داستان صحیح و آموزنده است. می گویند تا قبل از گالیله تصور می شد که اجسام سبک کندتر از اجسام سنگین سقوط می کنند. گالیله دو گلوله ی سبک و سنگین را همزمان از بالای برج پیزا به پایین انداخت. هر دو گلوله در یک زمان روی زمین افتاد.

واکنش مردم به نقد و نقض باورهای کهنشان می تواند دو جور باشد. یک واکنش این است که امثال گالیله را بگیرند و بزنند و بکشند تا از شر مزاحمتهایشان راحت شوند، چنانکه معاصران گالیله و ابراهیم هم به همین راه رفتند. راه سخت تر هم این است که حرف حساب ابراهیم و گالیله را بپذیرند، هرچند ترک عادتهای فکری و رفتاری غلط دشوار باشد.

امروز درست مانند روزگار ابراهیم، می توانیم آزمایشی تجربی را طراحی کنیم. در برابر مجسمه ی مریم یا ضریح یکی از اولیای خدا بایستیم و پرسشی را مطرح کنیم. مثلا از مریم می توانیم بپرسیم که داستان تصلیب فرزندش چه بود؟ آیا آن گونه که اهل قرآن می گویند، شخص دیگری را به جای عیسی مصلوب کردند، یا مشکل به تفسیر غلط اهل قرآن از قرآن بر می گردد؟ در گفتاری دیگر نشان می دهیم که برخلاف تفسیر اهل قرآن، داستان تصلیب عیسی در انجیل با قرآن سازگار است. اما بهترین راه برای حل این ابهام این است که از خود مریم بپرسیم. ابراهیم این درس بزرگ را به ما داده است و قرآن هم ما را به پیروی از «ملت ابراهیم» فرا خوانده است. اکنون می توانیم درس ابراهیم را پس دهیم. از دیدگاه اهل کتاب و اهل قرآن، مریم اکنون حاضر و ناظر است و ما را می بیند و صدای ما را می شنود. از طرفی او خود از نزدیک شاهد ماجرا بوده است و از این رو پاسخ پرسش ما را از هر کس دیگری بهتر می داند. به جای مراجعه به منقولات، می توانیم حقیقت را از شاهد عینی واقعه بپرسیم!

«بانوی گرهگشا» با اینکه مانند فرزندش از بندگان شایسته و مقرب و برگزیده ی خدا بود، نتوانست هیچ گرهی را از کار فرزندش باز کند. او البته مانند فرزندش به رضای خدا راضی بود و تسلیم اراده ی او شد. اکنون دو هزار سال است که مریم به خوابی عمیق فرو رفته است. بر اساس آنچه قرآن می گوید، اگر شما سؤالی را از مریم یا کسی دیگر که از دنیا رفته است بپرسید، باید تا روز قیامت صبر کنید تا بیدار شود و بتواند به شما پاسخ دهد. البته در روز قیامت هم پس از اینکه مرده بیدار شد باید سؤالتان را دوباره از او بپرسید، چون مرده سؤال شما را اصلا نشنیده است!

بتهای مشرکان به شکلهای مختلفی ظاهر می شوند. بتهای مشرکان ممکن است خورشید و ماه و ستاره باشند، یا مجسمه های قدیسان باشند. متخصصان ظاهربین مذهبی برای مبارزه با شرک به هنر مجسمه سازی حساسیت پیدا کرده اند، در صورتی که نه از تورات، نه از انجیل نه از قرآن، نمی توان منع مجسمه سازی را نتیجه گرفت، بلکه حتی می توان جواز آن را به روشنی استنباط کرد: إنی أخلق لکم من الطین کهیئه الطیر. هیچ حرمت دینی وجود ندارد که مجسمه هایی از مریم و عیسی و امثال آنان ساخته شود. بحث دین ساختن مجسمه نیست. بحث دین این است که شما نمی توانید در برابر مجسمه بایستید و از او کمک بخواهید، چه منظورتان خود مجسمه باشد، چه کسی که مجسمه را به او منسوب می کنید. مشکل از ساختن مجسمه نیست. مشکل این است که استمداد از مردگان و خفتگان نامعقول است. با تبدیل مجسمه به قبر و ضریح هم مشکل حل نمی شود و فقط ظاهر عوض می شود. قرآن می گوید باید به سراغ کسی برویم که هرگز چرت نمی زند و نمی خوابد: لا تأخذه سنه ولا نوم. زنده ای که هرگز نمی میرد: الحی الذی لایموت.

کلام خدا مانند خانه ی خدا شالوده ای محکم دارد، اما کلام مشرکان مانند خانه ی عنکبوت سست است. توجیهات مشرکان پوشالی است و بنای توهمات آنان با اشاره ای فرو می ریزد: مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء، کمثل العنکبوت اتخذت بیتا، وإن أوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون. إن الله یعلم ما یدعون من دونه من شیء، وهو العزیز الحکیم. وتلک الأمثال نضربها للناس، وما یعقلها إلا العالمون.

***

پیشتر گفتیم که معنی قرآنی اسلام با معنی مصطلح امروزی آن یکی نیست. اسلام با نزول قرآن آغاز نشد. بنا به ادبیات قرآن همه-ی پیامبران خدا و پیروان آنان مُسلِم بودند. محمد بنیانگذار اسلام نبود، بلکه احیاگر آن بود. اکنون می بینیم که معنی مصطلح شرک هم با معنی قرآنی آن یکی نیست. اهل قرآن معنی بسیاری از کلمات و عبارات قرآنی را به مرور زمان تغییر داده اند. قرآن بارها گفته است که اهل کتاب کلمات را تحریف می کنند: یحرفون الکلم عن مواضعه. ما امروزه از الفاظی قرآنی استفاده می کنیم که معنی اصیل خود را از دست داده اند.

مشرک و بت پرست یکسان نیستند. مشرک یعنی کسی که شریک می‌گذارد. مشرک به خدا معتقد است، اما برای او شریک می-گذارد. مشرک پیشتر پیرو دین پیامبران خدا بوده است، اما به مرور چیزهایی را به دین اضافه کرده است که نباید می کرده است. صفت «بت پرست» متضمن اعتقاد به خدا نیست، اما صفت «مشرک» هست. مشرکان مردمی مذهبی بودند و اعتقاد محکمی به خدا داشتند. آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که می گوید اگر از مشرکان بپرسی که چه کسی جهان را آفریده است و بر آن فرمان می راند، قطعا می گویند خدا: ولئن سألتهم من خلق السماوات والأرض و سخر الشمس والقمر، لیقولن الله. قرآن با تکرار این آیات، به امثال پاپ تفهیم می کند که کسانی مانند مریم که مشرکان در توهمات مذهبی خودشان اختیار جهان را به دست آنان سپرده اند، هیچ کاره اند.

بر اساس تعالیم قرآن، اگر کسی مشرک باشد، هیچ فرقی به حالش نمی کند که در احکام فقهی پیرو کدام پیامبر باشد، و به سوی کدام قبله نماز بخواند، و چه روزی از هفته را تعطیل کند، و چه ماهی از سال را روزه بگیرد. مشرک به کلی از دین پیامبران خدا خارج است. قرآن گفته است که خدا اگر هر گناه دیگری را هم ببخشد، شرک را نمی بخشد: إن الله لایغفر أن یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء، ومن یشرک بالله فقد ضل ضلالا بعیدا. شرک بزرگترین گناه در دین است.

اگر به همه ی پیامبران خدا ایمان داشته باشیم و بین هیچیک از آنان فرق نگذاریم، و همزمان تورات و انجیل و قرآن را تصدیق کنیم و از بازیهایی مانند «ایمان به تورات اصلی و تکذیب تورات فعلی» دست بکشیم، آنگاه اصول مشترک دعوت پیامبران خدا بسیار پررنگتر و برجسته تر از احکام اختصاصی هر یک از آنان خود را نشان می دهد. این رویکرد به مؤمنان کمک می کند که مبانی دین را در جنجالهای فقهی بر سر فروع گم نکنند و به انحرافاتی که اکنون فرقه های مذهبی به آن مبتلا هستند دچار نشوند.

در دین، هم می توان به دنبال حقیقت بود هم به دنبال هویت. یکی درست و دیگری غلط است. اگر دینداران در دین به دنبال هویت می گردند، باید مانند کاری که تا کنون کرده اند دین خود را با محوریت یک پیامبر خاص تعریف کنند و بعد هم مانند شیعیان و سنیان بر سر اینکه سنت آن پیامبر خاص دقیقا چه بوده است با یکدیگر اختلاف و درگیری پیدا کنند و اعمال و اعتقادات یکدیگر را باطل بدانند. اما اگر در دین به دنبال «حقیقت» می گردند، باید بر اساس دستور صریح قرآن به همه ی پیامبران و کتابهای آنان ایمان بیاورند و بین احدی از آنان فرق نگذارند.

(ادامه دارد)

مریم در حال گشودن گرهها از ریسمان زندگی مردم.
نقاشی مربوط به قرن هفدهم میلادی

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx