«ابد و یک روز»، از دیدگاهِ زیباییشناسیِ اگزیستانسیالیستی
نیما افراسیابی: فیلم «ابد و یک روز» (اثرِ سعید روستایی)، داستانِ مصائب و درد و رنجهایِ یک خانواده است. از همان اولین سکانس، قاب به قاب، بازنماییِ باورپذیری از تنگدستیهایِ این خانواده هشت نفره (مادر و ۷ فرزند او) به تصویر کشیده شده است. البته این تنگدستیها فقط اقتصادی نیست، بلکه تنگدستیهای وجودی و روانی (حسادت، منفعتطلبی، زیادهخواهی، خودمحوری و …) نیز در آن موج میزند.
( *درج نخست در ماهنامه علمی-تخصصی اطلاعات حکمت و معرفت، شماره ۱۲۲، خرداد ۱۳۹۵)
برخی این فیلم را سیاه ارزیابی کردهاند، ولی به نظر نگارنده، اتفاقاً این فیلم روایتی خوشبینانه به انسان است، انسانی که میتواند در بدترین شرایط هم به رستگاریِ او امید داشت (دلایل خویش را در بخش بعدی آوردهام). در این اثر هنری، به نظر میرسد، شخصیتِ محوریِ داستان؛ یکی از دخترانِ خانواده به نام سمیه است. او که امید به تغییر در شرایطِ خانواده دارد، و در این راه کوشاست، و او که پایه و اساسِ همبستگی و بقایِ خانواده است.
با توجه به مطالبی که در بخشهای بعدی بیان خواهم کرد، اگر به این فیلم از منظرِ زیباییشناسی و دغدغههای اگزیستانسیالیستی نگاه شود، مفاهیمِ جاری در این اثر هنری و ویژگیهایِ داستانپردازی آن روشنتر خواهد شد. بنابراین بر اساس فلسفه اگزیستانسیالیسم[۱]، و نشانههایِ موجود در اثرِ سعید روستایی، فلسفهیِ فیلم «ابد و یک روز» را تبیین و بررسی نمودهام[۲]. روش کار به این شکل است که، برای هر مورد، ابتدا از منابع فلسفه اگزیستانسیالیسم، مفاهیمِ مورد نظر آورده شده است، سپس ارتباطشان با نشانههای موجود در این اثر شرح شده.
۱- دغدغههای اگزیستانسیالیستی
۱-۱- زیباییشناسی اگزیستانسیالیستی
بدون در نظر گرفتن تفاوتهای متفکرانِ اگزیستانسیالیست،« اگزیستانس اشاره دارد به نحوه خاصی که موجودات بشری، در مقابل سایر موجودات، در جهان هستند. نزد اگزیستانسیالیتها، موجود بشری «بیش» از آن چیزی است که هست: انسان نه تنها میداند که هست، بلکه بر پایه این دانش بنیادین، میتواند انتخاب کند که چگونه هستی خود را «به کار برد» و بدینسان چگونه با جهان ارتباط داشته باشد. متفکرانِ اگزیستانسیالیست معتقدند که، تحت شرایطی، اختیار به انسان تواناییِ آشکار ساختنِ ویژگیهای ذاتیِ جهان و موجودات واقع در آن را اعطا میکند. فعل هنری از آنجا که یکی از نمونههای برجسته فعالیت اختیاری انسان است، در زمره روشهای ممتازِ آشکار ساختن چند و چون جهان است. این رویکرد به این علت که هنر را بر حسب «آشکارسازی» میبیند، از هنر بازنمایانه جانبداری میکند»[۳].
از نظرِ نوعِ میزانسن، دکوپاژ، و…، همچنین اعلامِ علاقهمندیِ کارگردان آن (در نشست خبری فیلم) به ساختِ فیلم با نگاهِ ناتورالیستی، میتوان در آن رویکردِ بازنمایانه را مشاهده نمود. رویکردی را که، از منظرِ زیباییشناسانه، فلسفه اگزیستانسیالیسم از آن جانبداری میکند. میدانیم که، زیباییشناسی اگزیستانسیالیستی «جایی بین فرمالیسم و رئالیسم (هم در شکل سوسیالیستی و هم در شکل طبیعتگرایانهاش) و فراسوی رمانتیسم»[۴] قرار میگیرد.
به نظر میرسد، یکی از مفاهیمِ محوری که در این فیلم به آن توجه میشود، مساله اختیار و انتخابهایِ گوناگون انسان است. انتخابهایی که علت میشود تا افرادی با شرایطی کم و بیش مشابه، زندگیهای متفاوت داشته باشند. در این فیلم، هفت فرزندِ خانواده، با شرایطی نه چندان متفاوت از یکدیگر، با انتخابهایی که هر روز در زندگیِ روزمره انجام میدهند، به راهها و زندگیهایی متفاوت رسیدهاند. مرتضی (با بازی پیمان معادی) معتاد بوده، ولی اکنون ترک کرده است، و سعی دارد با انجامِ کارهایی متفاوت (راهاندازیِ کسب و کارهای مختلف و ….) زندگیِ خود را تغییر دهد و در زمانهایی سعی در ایفایِ نقش پدری برای خانواده نیز دارد (در مواردی، این فعالیتها، رنگِ خودمحوری و منفعتطلبی دارد). اعظم (با بازی شبنم مقدمی) زندگیِ متفاوتی نسبت به دیگر اعضاء خانواده اختیار کرده است (به سکانسهایِ توضیحِ خرید ماشین، سفر به کیش و موارد مشابه دقت شود). شهناز (با بازی ریما رامینفر) با انتخابِ محلِ زندگیِ خارج از شهر و …، مشارکت و حضوری کمرنگ در خانواده دارد و مصائبِ ویژهیِ خود. لیلا (با بازی معصومه رحمانی) زندگیِ وسواسگونه و خودخواهانهای را پیشگرفته که تنها از اعضاء دیگر خانواده توقع یاری و خدمت دارد. محسن (با بازی نوید محمدزاده) معتاد و پخشکنندهیِ مواد مخدر، که هر روز بر درد و رنجِ زندگیِ خود و دیگران میافزاید (و البته نوعِ نگاهش به دیگران، خالی از مهربانی هم نیست). نوید (با بازی مهدی قربانی) دانشآموزی مستعد، کوشا و شاگرد اول، که برعکسِ بیشتر اعضاء خانواده خودمدار نیست. او از لحاظ تحصیلی موفق است، و سعی به کمک به دیگران دارد. و اما سمیه (با بازی پریناز ایزدیار)، در میان تمامِ بحرانهایِ زندگی، او طریق دیگرخواهی و نیکوکاری را برگزیده است. سمیه هم سعی دارد خود را از بدیها دور نماید (در حدِّ مختصاتِ کاراکترِ خویش)، و هم به خواهران و برادرانش نشان دهد که میتوانند راهِ بهتری را در زندگی انتخاب کنند. او میخواهد با اعلام رفتنش از خانه، دیگر اعضاء خانواده را متوجه وضعشان کند، و به آنها یادآوری نماید که میتوانند انتخابهای بهتری داشته باشند. سمیه در همان ابتدای فیلم (سکانس تمیز کردن اتاق محسن) میگوید که ازدواجش، برای به راهآوردنِ اعضاء خانواده است. تاکیدِ این فیلم بر انتخابهایِ انسانی، ما را به یادِ یک شعار اگزیستانسیالیستی میاندازد؛ که میگوید: «انسان محکوم است که مختار باشد»[۵].
ژان پل سارتر (یکی از مهمترین فیلسوفانِ اگزیستانسیالیست) میگوید: «هنگامی که ما میگوییم بشر در انتخاب خود آزاد است، منظور این است که هریک از ما، با آزادی، وجودِ خود را انتخاب میکند. همچنین با این گفته میخواهیم این را نیز بگوییم که فرد بشر با انتخاب خود همه آدمیان را انتخاب میکند»[۶].«آنچه اگزیستانسیالیسم میگوید این است که شخص سستعنصر خود را سستعنصر میسازد. شخص قهرمان، خود، خویشتن را قهرمان میکند. این فلسفه]اگزیستانسیالیسم[ را نمیتوان فلسفهای مبنی بر انزواطلبی و گوشهگیری دانست، زیرا آدمی را با مقیاس عمل میسنجد و تعریف میکند. اگزیستانسیالیسم توصیفی بدبینانه از بشر به دست نمیدهد. بدینسان، فلسفهای خوشبینتر از آن نمیتوان یافت، زیرا عقیده دارد که سرنوشت بشر در دست خود اوست. همچنین، اگزیستانسیالیسم کوششی برای انصراف بشر از عمل نیست، زیرا به آدمیان اعلام میکند که امیدی جز به عمل نباید داشت و آنچه به بشر امکان زندگی میدهد فقط عمل است»[۷].
با توجه به مطالبِ بالا، در فیلمِ «ابد و یک روز»، نوعی خوشبینیِ اگزیستانسیالیستی به اختیار و انتخابهای انسان، برای زندگیِ بهتر دیده میشود.
۱-۲- در دسترس بودن
از نظر گابریل مارسل (یکی از مهمترین فیلسوفانِ اگزیستانسیالیست)، «تعدادی از مردم، زمانی که دردمندیم یا نیازمند اعتماد به کسی هستیم، خود را «حاضر» – یعنی در دسترس ما – نشان میدهند، در حالی که افراد دیگری هستند که این این احساس را به ما نمیدهند؛ هر چند که حسن نیّت زیادی هم داشته باشند». در واقع هر چه شاخصِ در دسترس بودن افزایش یابد به تناسب آن شاخصِ نیکوکاری نیز افزایش مییابد[۸]. او میگوید: «بدبینی و ناتوانی از در دسترس دیگران بودن ریشه در یک خاک دارند»[۹]. به عبارت دیگر، توانایی در نیکوکاری، در بستری از خوشبینی محقق خواهد شد. انسانِ بدبین در کمک هم به خویش و هم به دیگران ناتوان است. در این فیلم، شخصیت محوریِ داستان (سمیه) و کوچکترین برادر (نوید) که معمولاً مشیای متفاوت با بقیه اعضاء خانواده دارند، معمولاً برای کمک و نیکوکاری به بقیه «حاضر» هستند. سمیه که «در دسترس بودنِ» او مایهیِ نگهداشتنِ اعضاء خانواده در کنارِ یکدیگر است، و بخشهای فراوانی از فیلم صرفِ نمایشِ واقعنمایِ این موضوع شده است. نوید نیز، از سکانسِ کمک به همشاگردیها در جلسه امتحان تا کمک به محسن (نجاتِ او و انتقام نگرفتن از او)، در سکانسِ دستگیری محسن، «حاضر» است و این حضور با پذیرا بودنِ خطرهای مختلف همراه است. این دو شخصیت، با اعمالِ خویش، خوشبینیِ به تواناییِ خود را به تصویر میکشند.
۱-۳- وفا
از نظر مارسل، در وفا فرد خود را، در آیندهای نامعلوم که در آن ممکن است احساساتش دگرگون شده باشد، نسبت به دیگری ملتزم میکند[۱۰]، و این مفهوم آنچان در نظامِ فکری او اهمیت دارد که بر این باور است که اساساً «هستی به منزله جایگاه وفا»[۱۱] است. مفهوم مذکور نیز، در شخصیتِ محوریِ فیلم (سمیه) پُررنگ است. برای مثال توجه شود، به سکانسی که نوید از سمیه میخواهد او را هم با خود به افغانستان ببرد، و سمیه قول می دهد که نوید را ترک نخواهد کرد. سمیه، علیرغم همه مشکلات، به عهدش وفادار میماند.
۱-۴- امید
در نگاه مارسل، امید یک راز است[۱۲] (مساله متعلق به تفکر اولیه و راز متعلق به تفکر ثانویه میباشد[۱۳]). از نظر او، «امید عبارت است از بیان این که در قلب هستی، ورای کلیه دادهها، ورای همه فهرستها و محاسبات، یک اصل اسرارآمیز وجود دارد که همدست من است. اصل مرموزی که نمیتواند اراده کند مگر آنچه را که من میخواهم؛ به این شرط که آنچه میخواهم، سزاوار خواسته شدن باشد و در حقیقت همه هستی من آن را خواسته باشد»[۱۴]. او تاکید دارد که، امید «فقط در جایی که امکان نومیدی هست پدید میتواند آمد»[۱۵]. «نومید شدن تصدیق به بیوفایی عالم واقع است و از منظر «خودِ» در خود فرونشسته جار زدن که: آینده هیچگاه نخواهد توانست از یوغ جبر و جباریت گذشته برهد »[۱۶]. در این شرایط، «وظیفه فیلسوف این است که، از طریق ارائه محدودیتهای مقولات اندیشه اولیه (تملّک، پیشبینی، و تحقیق) و نیز از طریق اشاره به واقعیت رازآمیزی که امید بر آن مبتنی است، دیگران را از خطر نومیدی مصون دارد»[۱۷].
مفهوم «امید» یکی از مهمترین دغدغههایِ فیلم «ابد و یک روز» است، که به شکلهای مختلف نمایش داده شده است که پررنگترینِ آنها بر دوشِ سمیه (شخصیتِ محوریِ فیلم) است. از همان سکانسِ اول فیلم، که سمیه مشغول تمییز کردنِ خانه است، تا سکانسِ آخر که چراغِ امیدِ خانه را روشن میکند، دغدغه مذکور به نمایش درآمده است. اساساً پیرنگِ اصلیِ فیلم (ازدواج سمیه)، طرحی است برای امید به اصلاحِ خانواده (زندگی).
نامِ فیلم از یک حکمِ قضایی (ابد و یک روز[۱۸])، که امیدی به عفو و رهایی از آن نیست، گرفته شده است. ولی در این اثر هنری، به زیبایی امید به خارج شدن از بدبختیِ «ابد و یک روز» مشاهده میشود، تقریباً در سکانس به سکانس آن. در واقع، این فیلم؛ نامِ خود را به چالش میطلبد.
در داستانِ مذکور، اوضاع آشفته، تهوعآور و بحرانزده بخشی از مردم، به شکلی باورپذیر و واقعی نمایش داده میشود، آنچنان که شاید برخی گمان برند که هیچ امیدی به اصلاح این شرایط نیست، همان طور که یکی از دختران خانواده (اعظم)، در سکانسِ پیش از آمدنِ خواستگارها میگوید: «در خانهای که هیچ چیزی ]چیز بدی[ تمامی ندارد… اینجا کسی عوض بشو نیست، باید هر کدام پخش شویم و بریم به یک طرف». ولی طرحِ فیلم چنان پیش میرود، که در آن همه امکانِ نومیدی، امید به زندگی جلوهگر میشود[۱۹]. به ما میگوید در شرایطی که همه راهها بسته است (حتی چاهِ فاضلاب خانه)، و فرصتها سوخته و امکانات دود شده (حتی تاریخِ اجناس سوپر مرتضی هم منقضی شده) بازهم، ورای کلیه دادهها، امید به گشایش، بهبود و روشنیِ خانه/ زندگی است.
امیدِ دیگر، نوید (فرزندِ کوچک خانوده) است. او که نامش هم مژدهیِ امید است. فرزندی که در خانهای بحرانزده، بهترین شاگردِ مدرسه است، و امید مدرسه برای قبولی در آزمونِ تیزهوشان.
۲- نتیجهگیری
با عنایتِ به مفاهیمِ فلسفه اگزیستانسیالیسم، و نشانههایِ موجود در فیلمِ «ابد و یک روز»، مشاهده گردید که زیباییشناسی و مفاهیمِ اگزیستانسیالیستی در این فیلم جاری شده است. در نتیجه، برای مواجهه بهترِ با این اثر هنری، پیشنهاد میشود که از منظرِ مذکور به آن نگریسته شود. از این دیدگاه، میتوان گفت که فیلم «ابد و یک روز» ، با دوری از شعارزدگی، موارد زیر را به نیکی به تصویر کشیده است:
۲-۱- در شرایط کم و بیش مشابه، افراد مختلف میتوانند سبکهایِ مختلفِ زندگی را انتخاب کنند. مانند هفت فرزند این خانواده، که هر کدام نحوهیِ «بودنِ» متفاوتی را انتخاب کردهاند. این انتخابها، و چگونیِ «به کار بردنِ» هستیِ خویش، در لحظاتِ گوناگونِ زندگیِ روزمره، در این فیلم مشهود است. عملهایِ متفاوتِ این هفت فرزندِ یک خانواده، توجه دادن به این موضوع است که، از این انتخابها، و دیدنِ نتایج آنها، هیچ راه فراری نیست: اجبار به انتخابِ سرنوشتِ خویش. نگاهی خوشبینانه (و نه سیاه) به اختیارِ انسان، برای زندگیِ بهتر.
۲-۲- ارتباط نیکوکاری و «در دسترس بودن». از این منظر، توانایی در نیکوکاری با نوعی خوشبینی و امید همراه است.
۲-۳- وفا به عهدِ امروز با عنایت به شرایطِ نامعلومِ آینده. این نگاه به وفا، بدون امید به آینده محقق نخواهد شد.
۲-۴- توجه ویژه به رازِ امید. باور به یک اصل اسرارآمیز که در زمانی که همه محاسبات نشان از نومیدی میدهند، بازهم میتوان امیدوار بود، و با تمامِ وجود، بر خلاف همهیِ سیاهیها، خوشبینانه، پیِ اصلاح امور رفت. این زیستِ امیدوارانه، فریادیست در مقابلِ جبرِ آینده.
در نتیجه، با توجه به ارتباطِ امید و مفاهیمِ اگزیستانسیالیستیِ موجود در این فیلم، بر خلافِ رای بسیاری از منتقدین مبنی بر سیاه بودن این فیلم، به نظر میرسد این اثر؛ امیدوارانه ما را به انتخابِ بهروزی میخواند. در واقع، تذکاریست که «انسان محکوم است که مختار باشد»، همراه با «امید به عمل».
تولید این فیلم، به عنوان اولین اثر یک فیلمساز، حقیقتاً تحسینبرنگیز بود[۲۰]. امیدوارم سعید روستایی فیلم به فیلم هنرش صیقل بیشتری بخورد، و درخشانتر شود.
[۱] در این مقاله، رای مختارِ خویش را نسبت به فلسفه اگزیستانسیالیسم بیان نکردم.
[۲]پیش از انتشارِ این مقاله، نازی (مهران) رسولی، مهسا حکاک، سهیل مستجابیان و کوشا افراسیابی، پیشنویسِ آن را خواندند، و مرا از نقد و نظر و لطف خویش بهرهمند نمودند، از مهر و توجه ایشان سپاسگزارم. بخشی از ملاحظاتِ دریافتی را در این نوشته لحاظ نکردهام، پس اگر کاستیهایی در مقاله مشاهده میشود، مسئولیتِ آنها تماماً به عهده نگارنده است.
[۳]زیباییشناسی اگزیستانسیالیستی، دانشنامه فلسفه استنفورد، ژان-فیلیپ درانتی، ترجمه هدی نداییفر، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۳، صص ۱۲و ۱۳.
[۴] همان، ص ۶۹.
[۵] همان، ص ۲۷.
[۶] اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ژان پل سارتر، ترجمه مصطفی رحیمی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۰، ص ۳۱.
[۷] همان، ص ۵۵.
[۸] فلسفه اگزیستانسیالیسم، گابریل مارسل، ترجمه شهلا اسلامی (ویراسته مصطفی ملکیان)، نشر نگاه معاصر، ۱۳۸۲، ص ۸۶.
[۹] همان، ص ۹۰.
[۱۰] گابریل مارسل، سم کین، ترجمه مصطفی ملکیان، نشر نگاه معاصر، ۱۳۸۲، ص ۶۶.
[۱۱] همان، ص ۶۵.
[۱۲] فلسفه اگزیستانسیالیسم، ص ۷۳.
[۱۳] «تفکر اولیه مبتنی بر جست و جوی راه حل، تملّک، محاسبه، عینیسازی و فردیتزدایی است، حال آن که تفکر ثانویه تفکری است انضمامی، فردی، اکتشافی، گشوده و پذیرای موضوع خویش. تفکری است که خاستگاه آن حیرت است نه کنجکاوی. مارسل تفکر ثانویه را در برابر تفکری که پروای تجزیه و تحلیل دارد، تفکری بازسازنده میخواند و از نو جمعآوردن و ژرفاندیشی را به عنوان مصادیقی از تفکر ثانویه ذکر میکند. ژرفاندیشی که در میان هنرمندان به چشم میخورد شکلی از اشکال تفکر ثانویه است و حالتی برجسته از مشارکت. در این نوع مشارکت از تقابل «درمن» و «در برابر من» فراتر میرویم. یکی از مهمترین شاخصههای تمایز مساله و راز از دیدگاه گابریل مارسل، بیرونی بودن مساله است. در واقع، وقتی با مسالهای سر و کار داریم، در مقام شناسنده با تمام کیفیات انفسی خویش از ابژه خود جدا هستیم، به عبارت دیگر میان ما انفصال برقرار است. و اما راز چیزی است که من خود درگیر آنم و، در نتیجه تنها میتوان آن را به منزله سپهری دریافت که در آن تمایز میان «در من» و «در برابر من» معنای خود و ارزش اولیهاش را از دست میدهد. شناخت راز، بر خلاف مساله، صبغه شخصی و فردی دارد و شناسنده با تمام وجود خویش در آن دخیل است» (تمایز مسئله و راز در اندیشه مارسل، مسعود علیا، فصلنامه فلسفه، شماره ۸، ۱۳۸۷).
[۱۴] فلسفه اگزیستانسیالیسم، ص ۷۲.
[۱۵] گابریل مارسل، ص ۷۵.
[۱۶] همان، صص ۷۵ و ۷۶.
[۱۷] همان، ص ۷۶.
[۱۸] این حکم، در سکانسِ میانه فیلم، توسط مرتضی برای سمیه توضیح داده میشود.
[۱۹] یاد شعر «زندگی» هوشنگ ابتهاج میافتم، که در بخشِ اول شعر، مصائب زندگی را به تصویر میکشد، و در بخش دوم؛ امید به آن را: «چه فکر می کنی؟/ که بادبان شکسته، زورق به گل نشستهایست زندگی؟/ درین خرابِ ریخته/ که رنگِ عافیت ازو گریخته/ به بُن رسیده راهِ بستهایست زندگی؟…نگاه کن/ هنوز آن بلندِ دور/ آن سپیده، آن شکوفه زارِ انفجارِ نور/ کهربای آرزوست…به سانِ رود/ که در نشیب دره سر به سنگ میزند،/ رونده باش./ امید هیچ معجزی ز مرده نیست/ زنده باش» (تاسیان، هوشنگ ابتهاج، نشر کارنامه، ۱۳۸۶، صص ۱۸۵ تا ۱۸۸).
[۲۰] البته، به نظر میرسد، علیرغم همه نقات قوت این فیلم، موجه خواهد بود که، چه به لحاظ محتوا و چه از نظرِ فرم، انتقادهایی به آن وارد دانست، برای مثال:
– شخصیت شهناز و داستانهای مربوط به او (مثلاً سکانس دعوایِ پسر شهناز با مرتضی)، اگر از فیلم حذف شود، هیچ صدمهای به داستان نمیخورد.
– سخنانِ به قولِ سمیه «خواهرشوهرانه»، در سکانسی که سمیه و محسن مقابلِ فلافلیِ مرتضی ایستادهاند، اگر حذف میشد، هیچ تغییری در داستان اتفاق نمیافتاد.
– شخصیتپردازیها قدری ناشفاف است، مثلاً با آن روحیهای که از سمیه در فیلم تصویر شده است، در گرهگشاییِ روایت، مشخص نمیشود که او چگونه از پیش خواستگار و خانوادهای پایبند به آداب و رسومِ سنتی به خانه بازمیگردد. از این لحاظ گونهای خلاء در روایت دیده میشود. یا اینکه شخصیت لیلا، جایِ پرداخت بیشتری داشت. در کل، مقدارِ قابل توجهای از دعواهای میان اعضاء خانواده، در شخصیتپردازی و پیشبردِ پیرنگِ (طرحِ) فیلم چندان تاثیری ندارد. میتوان گفت گرهافکنیها و نقاط عطف فیلم میتوانست بهتر از این باشد.
– در فیلمی که قرار است واقعگرا باشد (مثلاً سکانسِ دستگیری محسن)، استفاده از اسلوموشن نامناسب بود.
– اساساً فیلمساز میتوانست، دغدغههایِ جاری در این اثر را؛ با پرداختی بیشتر و عمیقتر بیان نماید.
– در کل، در این اثر، فیلمنامه یک گام عقبتر از کارگردانی است.
امید است که این فیلمساز مستعد، توانا و خوشذوق، فیلم به فیلم پیشرفت کند. حقیقتاً، او مایه امیدواری به نسلِ جوان/ فیلم اولیِ سینمایِ ایران است. اعتراف میکنم بسیار ذوقزده شدم که فردی در سن ۲۶ سالگی چنین فیلمی ساخته است.
جناب افراسیابی عزیز
از نقد و نگاه متفاوت و زیبای شما لذت بسیار و استفاده بردم
ممنونم
نگاه و مقاله خوبی بود
لذت بردم
تشکر
نگاهی بسیار عمیق به مفهوم امید. خیلی لذت بردم
چه خوبه که قبل از تجزیه و تحلیل یک اثر سینمایی، ابتدا توصیفی کوتاه و روایتی خطی از اصل داستان حکایت شود تا هم احیانا کسانی که هنوز ندیده اند تصویری ذهنی از فیلم داشته باشند و هم اینکه بتوانند تفسیر و تحلیل فیلمنامه را دقیقتر درک کنند.
دوم اینکه در تحلیل و تفسیر بایستی دیالوگ های محوری و یا سکانسهای حساس نیز ذکر شود تا خواننده بتواند فارغ از منتقد، دست به تحلیل احتمالی دیگری نیز بزند.
عالی بود هم فیلم و هم مقاله تشکر