نقد و بررسی شرطبندی پاسکال (برهان دفع خطر احتمالی)

| حجتالله نیکویی |
در سنت ادیان ابراهیمی اعتقاد به وجود خدای متشخص انسانوار، رسالت پیامبران الهی و زندگی پس از مرگ رکن اصلی ایمان شمرده میشود. پیروان این ادیان در طول تاریخ همواره تلاش کردهاند تا با اقامه دلایل عقلی، حقانیت (صدق) این آموزههای دینی را اثبات و حجت را بر مخالفان (ملحدان و شکاکان) تمام کنند. اما مخالفان (درست یا غلط) معتقدند که اولاً استدلالهای مومنان خالی از اشکال نیست و ثانیاً دلایل، شواهد و قراینی وجود دارند که این آموزهها را بهشدت مورد تردید قرار میدهند. همین امر مانع ایمان آوردن آنها به وجود خدا و رسالت پیامبران و زندگی پس از مرگ میشود. در چنین فضایی متکلمان و فیلسوفان دینی برای اثبات برتری عقلانی موضع خود در مقایسه با موضع منکران معاد به راهی میانبر متوسل شدهاند که شرطبندی پاسکال یا برهان دفع خطر احتمالی نام دارد. شکل ساده این برهان به قرار زیر است:
۱) فرض کنیم زندگی پس از مرگ (همراه با پاداش و جزای اعمال) را نمیتوان با دلایل و براهین قطعی اثبات کرد، اما دستکم میتوان گفت که وقوع آن محال نیست، بلکه کاملاً ممکن است.
۲) اگر زندگی پس از مرگ واقعیت نداشته باشد، دیندار و غیردیندار (هر دو نابود شده و بنابراین) هیچکدام ضرر نکردهاند. ولی:
۳) اگر زندگی پس از مرگ واقعیت داشته باشد، فرد دیندار بازی را برده و فرد بیدین همه هستی خود را باخته است. یعنی دیندار به بهشت میرود و تا ابد غرق در نعمتها و پاداشهای الهی میشود، اما منکر معاد به جهنم میرود و دچار عذاب دردناک الهی میشود.
۴) عقل به ما میگوید خطر احتمالی را باید دفع کرد (قاعده دفع خطر احتمالی).
نتیجه: حکم عقل این است که هرچند دلیل محکم و قاطعی در اثبات زندگی پس از مرگ نداریم، ولی باید بنا را بر وجود آن بگذاریم و دیندار باشیم تا در صورت وقوع معاد دچار عذاب دردناک الهی _ که ممکن است ابدی هم باشد _ نگردیم.
آیا این استدلال و نتیجه آن پذیرفتنی است؟ نکات زیر شاید برای یافتن پاسخ این پرسش به ما کمک کنند:
مقدمه اول این استدلال (احتمال یا امکان وقوع معاد) هنگامی قابل قبول است که ابتدا امکان وجود خدای متشخص انسانوار، و سپس امکان ذاتی ادامه زندگی پس از مرگ را پذیرفته باشیم. چراکه اگر خدای متشخص انسانوار وجود نداشته باشد، اصولاً وقوع معاد به معنای زنده شدن آدمیان پس از مرگ (برای دریافت پاداش و جزای اعمال دنیایی از سوی خدا) موضوعاً منتفی میشود. همچنین اگر احتمال وجود چنین خدایی نیز پذیرفته شود، بازهم (به صرف تکیه بر این احتمال) نمیتوان از احتمال “وقوع” معاد سخن گفت، مگر اینکه امکان ذاتی معاد را از پیش اثبات کرده باشیم. توجه داشته باشید که حتی اگر خدای فرضی قادر مطلق باشد، به اعتراف خود فیلسوفان الهی قادر به انجام امور محال نخواهد بود. بنابراین اگر وقوع معاد بنا به دلایلی فلسفی محال باشد، حتی اعتقاد به قدرت مطلق خدا هم نمیتواند مدعای ” امکان یا احتمال وقوع معاد” را توجیه (موجه) کند. پس بهطور خلاصه ابتدا باید دستکم نشان داده شود که وجود خدای متشخص انسانوار و همچنین زنده شدن مردگان (آن هم پس از پوسیده شدن جسد) محال نیست. اما عدهای از فیلسوفان ملحد بنا به دلایل متعددی _ که در اینجا مجال ذکر آنها نیست _ معتقدند که اصولاً خدای متشخص انسانوار نمیتواند وجود داشته باشد، و بسیاری از فیلسوفان الهی نیز استدلالهایی اقامه کردهاند که نتیجه آنها وجود خدای غیرمتشخص است و اگر این استدلالها درست و معتبر باشند، وجود خدای متشخص انسانوار و به تبع آن وقوع معاد نیز منتفی میشود. همچنین بسیاری از فیلسوفان ملحد استدلالهایی اقامه کردهاند که نتیجه آنها ناممکن بودن زندگی پس از مرگ (با حفظ شخصیت و حافظه) است. پس برای تثبیت مقدمه اول این برهان، برداشتن دو گام مقدماتی ضروری مینماید. در گام اول باید به تمام این استدلالها پاسخهایی محکم و قانعکننده داده شود و در گام بعدی با دلایلی مستقل نشان داده شود که وقوع معاد محال نیست. آیا فیلسوفان الهی این دو گام را با موفقیت برداشتهاند؟ تحقیق در این موضوع را بر عهده خواننده اندیشمند میگذارم.
صدق و کذب مقدمه دوم بستگی به نوع دینی دارد که شخص دیندار پیرو آن است. به عنوان مثال مسیحیت تقریباً شریعت ندارد و دینداری یک فرد مسیحی بسیار آسان است. اما یهودیت و اسلام دارای شریعتهای بسیار پرحجم، سخت و محدودکننده و محرومکنندهاند. بنابراین اگر استدلال مورد بحث از سوی یک مسیحی (برای دعوت به مسیحیت) اقامه شود، مقدمه دوم آن تقریباً صادق است، چراکه زندگی یک فرد مسیحی به لحاظ آزاد بودن از قید و بندهای دینی و مذهبی تفاوت چندانی با زندگی یک فرد ملحد ندارد و اگر معادی رخ ندهد، فرد مسیحی (به خاطر مسیحی بودنش در دنیا) ضرر زیادی نکرده است. اما در مورد یک یهودی یا مسلمان مومن و مقید چطور؟ در این فرض، مقدمه دوم آشکارا کاذب است، چراکه در صورت عدم وقوع معاد، مسلمانی که عمری را به امید پاداشهای اخروی در انواع محدودیتها و محرومیتها و انجام عبادات و مناسک دینی گذرانده و رنجهای زیادی را در این راه متحمل شده و شادیهای بسیاری را از دست داده، قطعاً عمر خود را ضایع کرده و بازی را به شدت باخته است. در این مقدمه گمان رفته است که فرق دیندار و غیردیندار فقط در اعتقاد یا عدم اعتقاد به معاد است و صرف اعتقاد به زندگی پس از مرگ، هرچند نحوه زندگی فرد دیندار هیچ تفاوتی با غیردینداران نداشته باشد، میتواند باعث سعادت آخرت شود؛ در حالی که نه عقل این مدعا را تایید میکند و نه هیچکدام از ادیان. بنابراین مقدمه دوم این استدلال نیز ناتمام است.
اما درباره مقدمه سوم چه میتوان گفت؟ در صورت وقوع معاد آیا واقعاً فرد دیندار بازی را برده و به سعادت ابدی نایل میآید و فرد ملحد یا شکاک بازی را باخته و دچار عذاب دردناک الهی میشود؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش، دو حالت زیر را در نظر بگیرید:
الف) فرض کنیم وجود خدا هنوز اثبات نشده و این استدلال فقط متکی به احتمال وجود خدا است، بنابراین در این فرض ما فقط با یک خدای احتمالی روبرو هستیم که از اوصافش خبری نداریم. اکنون پرسش این است که وقتی اوصاف این خدای احتمالی برای ما معلوم نیست، چگونه میتوانیم با اطمینان و قاطعیت تمام بگوییم که در آخرت، چه کسی برنده و چه کسی بازنده است؟ به عنوان مثال، اگر خدا موجودی شریر و ناعادل و نامهربان باشد، و یا خدایی باشد که اشاعره (در میان مسلمانان) میگویند، چه تضمینی وجود دارد که مومن به بهشت و کافر به جهنم میرود؟ برای اینکه بتوان با قاطعیت گفت که در صورت وجود زندگی پس از مرگ و وقوع رستاخیز، چه کسی برنده و چه کسی بازنده خواهد شد، دستکم (به عنوان یک شرط لازم و نه کافی) باید اثبات کرد که خدا علاوه بر متشخص و انسانوار بودن، قادر مطلق، عالم مطلق، خیرخواه مطلق و لذا حکیم و عادل و مهربان هم هست.
ب) اکنون فرض را بر وجود خدای متشخص انسانواری قرار میدهیم که قادر مطلق، عالم مطلق، خیرخواه مطلق و بنابراین حکیم، عادل و مهربان است. آیا در این حالت میتوانیم با قاطعیت بگوییم که در صورت وقوع معاد، فرد دیندار برنده میشود و به بهشت میرود، اما فرد ملحد بازی را میبازد و به جهنم میافتد؟ پاسخ مثبت به این پرسش مبتنی بر پیشفرضهایی است که بدون اثبات قطعی آنها به هیچ وجه نمیتوان چنین ادعایی کرد. فرض کنیم اقامه کننده استدلال مورد بحث یک مسلمان است؛ در این صورت او ابتدا باید با دلایلی محکم و خدشه ناپذیر اثبات کند که خداوند در طول تاریخ با افرادی خاص (پیامبران) سخن گفته و آنها را مامور هدایت دیگران به سوی سعادت اخروی کردهاست. سپس باید اثبات کند که پیامبر اسلام هم یکی از آن افراد (پیامبران) بوده و تعالیمی را به عنوان وحی دریافت و به مردم زمان خود ابلاغ نموده که عمل کردن به آنها شرط لازم رسیدن به سعادت اخروی است و در آخر باید نشان دهد که قرآن کنونی _ که مبنای دینداری اوست _ بدون هیچ تغییر و کم و کاستی، عیناً همان آیات الهی است که هزار و چهارصد سال پیش بر پیامبر اسلام وحی شده و اکنون صحیح و سالم به دست ما رسیده است؛ در غیراینصورت (یعنی بدون اثبات این مقدمات و پیشفرضها) هرگز نمیتواند با قاطعیت و اطمینان دم از پیروزی و سعادت خودش در آخرت بزند. آیا چنین مقدمات و پیشفرضهایی واقعاً قابل اثباتند؟ آیا عملاً دلایل محکم و خدشهناپذیری به نفع آنها اقامه شده است؟ و اگر چنین دلایل و براهینی واقعاً اقامه شده باشند، دیگر چه نیازی به شرطبندی پاسکال (که مبنایش فقط احتمال است) وجود دارد؟ میبینیم که مدعای برنده شدن قطعی مدعی دیندار در آخرت، مدعایی بیدلیل و غیرقابل قبول است[۱]
برویم سراغ سرنوشت فرد ملحد و منکر معاد! در این مورد چه میتوان گفت؟ آیا چنین کسی حتماً بازی را باخته و به جهنم میرود؟ باز هم با توجه به پیشفرضهای این استدلال پاسخ قطعی معلوم نیست، اما اگر خدا را دارای اوصافی چون عادل و حکیم و عادل و مهربان بدانیم (یعنی همان اوصافی که ادیان ابراهیمی مانند اسلام به خدا نسبت میدهند)، پاسخ این پرسش قطعاً منفی خواهد بود، مگر اینکه فرض کنیم شواهد و قرائن آشکار و غیرقابل انکاری مبنی بر وجود خدا و حقانیت ادیان الهی و وقوع معاد وجود داشته و دینداران نیز دلایل و براهین قطعی و خدشهناپذیری در اثبات این آموزهها اقامه کردهاند و فرد ملحد هم همه اینها را میدیده و میفهمیده و لذا به حقانیت دین پی برده ولی به خاطر هوای نفس و دنیا پرستی و یا از روی دشمنی و لجاجت چشم خود را به سوی واقعیت بسته و پا بر روی حقیقت آشکار گذاشته است؛ وگرنه چطور ممکن است خدای عالم و حکیم و عادل و مهربان کسی را که صادقانه دنبال حقیقت بوده ولی دلیل قانعکنندهای در اثبات آموزههای دینی نیافته است، به خاطر عدم اعتقاد به این آموزهها مجازات کند (به ویژه اگر فرض کنیم که این شخص هرچند دیندار نبوده ولی همواره به مقتضای عقل و اخلاق و وجدان بشری عمل میکرده و اهل خیر و نیکی بوده است)؟
در باره مقدمه چهارم این استدلال (قاعده دفع خطر احتمالی) نیز سه نکته مهم قابل تامل است:
۱) در توضیح قاعده دفع خطر احتمالی و نحوه استفاده از آن در این استدلال معمولاً گفته میشود که: ” اگر شما در حال پیمودن مسیری به سوی مقصدی باشید و بعد شخصی ناشناس ولی ظاهرالصلاح به شما برخورد کند و بگوید از این مسیر نروید چراکه اندکی جلوتر شیر نر درندهای در کمین نشسته است، شما با آنکه به صدق سخن او قطع و یقین ندارید، ولی به حکم عقل احتیاط میکنید و از مسیری دیگر به سفر خود ادامه میدهید. حال یکصد و بیست و چهار هزار نبی صادق به شما خبر دادهاند که پس از مرگ دوباره زنده میشوید و به حساب اعمالتان میرسند. آیا در اینجا نباید به این سخن صدها برابر بیشتر از مثال مذکور اهمیت بدهید و مطابق احتیاط عمل کنید؟” این سخن سه اشکال عمده دارد:
الف) معلوم نیست عدد یکصد و بیست و چهار هزار از کجا آمده است. آیا این آمار مستندی تاریخی و مورد قبول (به ویژه برای یک ملحد) دارد، یا اینکه فقط مضمون چند حدیث مشکوک و نامعتبر است؟ بر فرض که یکصد و بیست و چهار هزار نفر در طول تاریخ ادعای پیامبری کرده باشند، از کجا معلوم شده است که همه آنها بدون استثنا ادعای وجود زندگی پس از مرگ را کردهاند؟ آیا مجموعه تعالیم همه آنها بهگونهای مستند و معتبر وجود دارد؟
ب) نبی بودن و صادق بودن مدعیان نبوت چگونه اثبات شده است؟ اصولاً اگر مخاطب این استدلال به “نبی صادق” بودن فلان مدعی نبوت باور داشته باشد، (و با این فرض که همه انبیا خبر از وجود زندگی پس از مرگ دادهاند) دیگر در مورد وقوع معاد شکی نخواهد داشت تا نیاز به برهانی پیدا کند که مبنایش احتمال وقوع معاد است!! در این استدلال، مبانی و پیشفرضهای خصم (ملحدان و شکاکان) در نظر گرفته نشده و این چیزی نیست جز یک مصادره به مطلوب آشکار.
ج) قیاس بین خبر دادن یک انسان معمولی از وجود یک شیر درنده در سر راه مسافر با خبر دادن از وجود زندگی پس از مرگ توسط یک مدعی نبوت (که نه صادق بودنش برای مخاطب اثبات شده و نه نبوتش) قیاسی به شدت معالفارق است. چراکه خبر یک انسان معمولی از وجود یک شیر در سر راه خبری کاملاً عادی و طبیعی است و هیچ منافاتی با علم و تجربه بشری ندارد، اما خبر دادن از زندگی پس از مرگ این پرسش را بوجود میآورد که خبرآورنده چگونه از آن سوی مرگ خبر آورده است؟ در مورد اولی اگر باورمان نشود، راه برای تحقیق وجود دارد، اما در مورد صدق خبر دومی چگونه میتوان تحقیق کرد؟ اولی فقط به ما میگوید مواظب باش و یا مسیرت را کمی عوض کن، اما دومی از ما میخواهد همه زندگی و هستی و نیستیمان را در مسیر آموزهها و اوامر و نواهی او قرار دهیم! بنابراین بین ماهیت این دو فاصلهای ناپیمودنی است.
۲) بلی، خطر احتمالی را باید به گونهای دفع (یا رفع) کرد، اما اگر فرض کنیم خدایی که قرار است در روز قیامت به حساب بندگان خود برسد، عالم و عادل و حکیم و مهربان است، فرد ملحدی که واقعاً به دنبال حقیقت میگردد و فقط به این خاطر خدا و معاد را انکار میکند که اولاً دلایل مومنان را قانعکننده نیافته و ثانیاً دلایلی هم در نامحتمل بودن وجود خدا و وقوع معاد دارد، به هیچ وجه احساس خطر نمیکند تا به فکر دفع آن باشد! چراکه میداند خدای عالم و عادل و حکیم و مهربان (اگر وجود داشته باشد و بخواهد به حساب اعمال بندگانش در آخرت برسد) فقط کسی را مجازات میکند که حجت بر او تمام شده (یعنی حقیقت این آموزهها برایش به طور قطع معلوم شده) ولی به خاطر هوای نفس و دنیاپرستی عالمانه و عامدانه چشم خود را بسته و پا بر روی حقیقت گذاشته است، نه کسی را که صادقانه به دنبال حقیقت بوده ولی (بنا به فرض) دچار خطا و اشتباه شده و حقیقت را نیافته است.
۳) اکنون فرض کنیم فرد ملحد به خاطر احتمال مجازات شدن در آخرت احساس خطر میکند؛ اما پرسش مهم این است که او چگونه میتواند این خطر را از خود دفع کند و مطمئن شود که در روز قیامت به قهر الهی گرفتار نخواهد شد؟ در استدلال مورد بحث از مقدماتی که شرح و نقد آنها گذشت، نتیجه گرفته شده است که برای دفع این خطر باید “دیندار” بود. این نتیجه منطقاً هیچ ربطی به آن مقدمات ندارد، اما اگر از این نکته بگذریم، این پرسش مطرح میشود که پیروی از کدام دین میتواند به ما اطمینان دهد که در آخرت رستگار خواهیم شد؟ در پاسخ به این پرسش مهم نمیتوان هیچ دینی را به طور خاص پیشنهاد کرد؛ چراکه زمینه فکری و مبنای استدلال مورد بحث (شرطبندی پاسکال) نامعلوم بودن صدق آموزههای دینی به معنای عام (یعنی وجود خدا، رسالت پیامبران و زندگی پس از مرگ) است؛ به عبارت دیگر استدلال مورد بحث با این پیشفرض اقامه میشود که نه تنها حقانیت هیچ دینی به طور خاص اثبات نشده، بلکه حتی مبانی اندیشه دینی به طور عام هم مورد تردید واقع گردیدهاست، و در چنین فضایی فقط میخواهیم با تکیه بر احتمال وجود خدا و زندگی پس از مرگ و مجازات شدن در قیامت، فکری برای فرار از این خطر احتمالی بکنیم؛ وگرنه اگر فرض ما این باشد که حقانیت دینی خاص (و یا همه ادیان) اثبات شده است، طرح برهان شرطبندی پاسکال کاملاً لغو و بیهوده و به یک معنا مضحک خواهد بود. ممکن است بگویید که برای دفع خطر باید دستکم به مشترکات ادیان چهارگانه (آیین زرتشت، یهودیت، مسیحیت و اسلام) عمل کرد. اما اولاً این توصیه نیز از همان مشکلی رنج میبرد که در بالا آمد، ثانیاً این توصیه بر خلاف آموزههای تکتک این ادیان است و ثالثاً اعمال و عباداتی که در همه این ادیان مشترک هستند، کدامند؟!
با توجه به نکاتی که آمد معلوم میشود که برهان دفع خطر احتمالی نه صحیح است و نه معتبر.

من در استدلال دفع خطر احتمالی دو ایراد میبینم . یکی دون مایگی ، و یکی عقب افتاده گی . توضیح دونمایگی : گویا ” اخلاق ” بدون خدا ناممکن است . گویا اگر خداباوران اعتقادی به خدا نداشتند از ارتکاب زنا و دزدی و مفاسد دیگر پرهیز نمیکردند . گویا به محض اینکه یک خداباور بفهمد خدا وجود ندارد ، از همان لحظه شروع میکند به مفاسد اخلاقی . این استدلال توهین به انسانیت هم هست . توضیح عقب افتاده گی : گویا مناسک شرعی برتر از اخلاقیات هستند . این پیشفرض کاملا احمقانه و سفیهانه است . یک… مطالعه بیشتر»
سنت ادیان ابراهیمی در ادیان ابراهیمی سه گزاره ی توحید، نبوت و معاد ارکان اصلی در این ادیان هستند و از کتب باقی مانده از این آیین ها به خوبی این مفهوم قابل درک است. آنچه از دوران مختلف پیامبران الهی بدون توجه به تعداد این پیامبران در دوران معاصر در اختیار ماست، دست نوشته هایی است که عمدتا به سه کتاب مشهور اطلاق میشود: تورات، انجیل و قرآن. تورات و انجیل ( کتب عهد عتیق و عهد جدید) بیشتر به روایت راویان نوشته شده و نمی تواند سند مستدلی از گفتار خداوند متعال باشند، هر چند تاکیداتی بر سه… مطالعه بیشتر»
خداوند در انسانها فطرتی قرارداده است تا او را راهنمایی و هدایت کند ونفس وماسویها فالهمها فجورها و تقویها به او میگوید از چه چیزی دوری کن و چه رفتاری نیکو انجام ده مجموعه رفتارهای او در زندگی او را صاحب صفات مثبت (رحم .حلم .تواضع .عفو . قناعت .علم) یا صفات منفی ( بیرحمی .تکبر. بی حیائی .خشم .نفرت .خساست .جهل ) می نماید در هنگام مرگ و پس از مرگ تولدی جدید با نیروهای حیاتی افزوده شده می یابد چنانچه خوبی کرده و از بدی ها دوری کرده باشد شرایطی کاملا خوش دارد و چنانچه بدی کرده باشد… مطالعه بیشتر»
این چه ربطی به برهان دفع خطر داشت؟ در خصوص اصالت تاریخی قرآن هم خود آقای نیکویی مقاله دارد.
کسی که عمری را در تفکرات فوق می گذراند در اشتباه است .دادگاه خبری نیست .شرایط حقیقی و وضعی انسان و رفتارهایش است . شرایط قراردادی و حاکم بیرونی که محاکمه می کند زمانی است که ما خدا را یک حاکم بیرونی می دانیم و او تصمیم می گیرد چه کسی چه حکمی بگیرد .اگر کسی غذا نخورد و حیات خویش را تداوم ندهد خود به خود به سمت مرگ پیش می رود نه اینکه اگر غذا نخورد خدا او را محاکمه می کند و معدوم می کند