از آوای پیانو تا خروش دف
نیما افراسیابی: «مسعود حبیبی» متولد ۱۳۴۰ در کرمانشاه است. بهگواهی بسیاری از کارشناسان موسیقی، دفنوازیِ او در موسیقیِ متن سریال امام علی (ع)، بهآهنگسازی «فرهاد فخرالدینی»، سبب جذب بسیاری از جوانان به دفنوازی و رونق این حوزه از جامعهی موسیقایی کشور، در دههی هفتاد شد.
از آوای پیانو تا خروش دف
گفتوگو با مسعود حبیبی
………|نیما افراسیابی | ………
درج نخست در مجله «هنر موسیقی»، شماره ۱۳۷، آبان ۱۳۹۲
«مسعود حبیبی» متولد ۱۳۴۰ در کرمانشاه است. بهگواهی بسیاری از کارشناسان موسیقی، دفنوازیِ او در موسیقیِ متن سریال امام علی (ع)، بهآهنگسازی «فرهاد فخرالدینی»، سبب جذب بسیاری از جوانان به دفنوازی و رونق این حوزه از جامعهی موسیقایی کشور، در دههی هفتاد شد. خود از چگونگی علاقهمندیاش به دفنوازی اینگونه میگوید: «هنوز مدرسه نمیرفتم که عکس یک پیانو را در روزنامه دیدم و بهشکل غریبی جذب این ساز شدم و به عشق این ساز با دکمههای پنکهی خانه بازی میکردم! تا اینکه برادر بزرگم (حاج اسماعیل) یک ساز ملودیکا برایم تهیه کرد که از شدت علاقه، طی کمتر از ۴۸ ساعت نواختن بیش از ۱۸ آهنگ را با آن یاد گرفته بودم.» سال ۱۳۵۷ بهعنوان نوازندهی پیانو وارد ارکستر تلویزیون کرمانشاه میشود و در سال ۱۳۶۲ به تهران میآید. «سال ۱۳۶۷ بهوسیلهی دوست عزیزم شادروان سهیل ایوانی به ارکستر رادیو معرفی شدم و در همان سال، باز هم از سوی او با ساز دف آشنا شدم که زندگی مرا بهکلی دگرگون کرد. از همان سالها به بعد، دف جای پیانو را گرفت.» از آن پس در ارکسترهای رادیو، سمفونیک تهران و گروه عارف و … با شادروانان «حسین فرهادپور» و «پرویز مشکاتیان» و دیگر هنرمندان همکاری خو را آغاز کرد. وی تاکنون در بیش از ۱۳۰ آلبوم موسیقی همکاری داشته است.
آقای حبیبی دفنوازی شما در موسیقی متن سریال امام علی (ع)، سبب جذب بسیاری از جوانان به دفنوازی و رونق این حوزه در دههی هفتاد شد. نظر خودتان چیست؟
حقیقتاً این موضوع یکی از افتخارات بنده است که توانستهام بهقدر توانایی خویش در این مهم تأثیرگذار باشم و بهشخصه به آن بسیار علاقه دارم.
اینکه شما از پیانو نوازی به دفنوازی روی آوردید، چه تأثیری در دفنوازی شما داشته است؟
چون من پیانو میزدم، نت بلد بودم و موسیقی میدانستم و با ریتم آشنا بودم، این موضوع سبب شد که بهسرعت بر نواختن دف تسلط پیدا کنم و با توجه به اینکه در آن سالها روشی برای آموزش دف منتشر نشده بود، خود را ملزم دانستم که نوشتن کتاب آموزش دف را شروع کنم؛ زیرا برای ساز دف در هیچ کجای دنیا نمونهای وجود نداشت، بهناچار جستوجوی خود را شروع کردم و در کشورهای بسیاری که برای سازهای فریمی (مانند دایره، دایرهزنگی و مانند آنها) کتاب آموزشی وجود داشت، تهیه کردم و مطالعات خود را آغاز کردم. اما ساز دف از سازهای یادشده بسیار متفاوت بود، بهناچار با اساتید تئوری موسیقی همچون استادان «حسین دهلوی»، «مصطفیکمال پورتراب» و خانم «مهربانو توفیق» دربارهی نتنویسی دف و انتخاب علائم مورد نیاز مشورت کردم که خوشبختانه نتیجهی مناسب بهدست آمد و یک دورهی آموزشی در سه جلد بهنام «شیوهی نوین دفنوازی» بهچاپ رسید. باید بگویم من از سال ۱۳۶۹ مشغول تحقیقات و نوشتن جزوهی ابتدایی برای شاگردان خودم شدم و همانطور که میدانید، از دستنوشتههای من سوءاستفاده شد و بدون اجازهی من، بخشی از نتها در کتاب آموزشی دف که از مؤلفش نام نمیبرم، بهچاپ رسید. بههرحال تا سال۱۳۸۰ که کتاب آموزشی «شیوهی نوین دفنوازیِ» بنده منتشر شد، پیوسته در حال آزمایش و بررسی برای مناسببودن تمرینات بودم.
جناب «محمد سریر» در جایی گفته بود که قبل از اینکه شما روش خاص خویش را مطرح کنید، تصور نمیکرد بشود با ساز دف بهعنوان یک ساز کوبهای، مستقل و با تشخّصی خاص مواجه شد، ولی با توجه به فعالیتهای شما (ازجمله نتنگاری دف که شما با یاری استاد دهلوی انجام دادید)، این تصورشان تغییر کرد و دیدشان نسبتبه ساز دف دگرگون شد. آیا خانهی موسیقی که محمد سریر حضوری مؤثر در آن دارد، از این فعالیتهای خلاقانه و هنرمندانه شما حمایت کرده است؟
با توجه به اینکه کتاب «شیوهی نوین دفنوازی» در عمل موفق بوده و ثبت و نگارش نتها، برای بیان اجرای تکنیکهای متفاوتی را که با ساز دف اجرا میشود، بهدقت نشان میدهد، لازم بود که جلساتی برای یکسانشدن نوشتار کتابهای مؤلفان این ساز برگزار شود و خانهی موسیقی میتوانست در این مهم نقش محوری داشته باشد. بنده از همین فرصت استفاده میکنم و پیشنهاد میدهم که جلساتی با حضور اساتید سازِ دف که در این زمینه تألیفاتی دارند، در خصوص انتخاب یک نگارش ثابت برای نتنگاری دف در خانهی موسیقی برگزار شود تا بهمنظور رشد جامعهی دفنوازی، نگارشی مشترک برای مؤلفان کتابهای یادشده ایجاد شود.
دف با پوست مصنوعی ابداع و حاصل خلاقیت هنری شما بود و برای آن پروانهی مالکیت صنعتی نیز دریافت شد، ولی متأسفانه «کپیرایت» آن در بازار موسیقی کشور رعایت نمیشود، در اینباره توضیح دهید.
سال ۱۳۸۰ موفق شدم دف با پوست مصنوعی را اختراع کنم که ویژگیها و مزایای متفاوتی دارد. دفهای با پوست مصنوعی، هم اختراع بنده است و هم با توجه به درنظرگرفتن فرایندهای مدیریت کیفیت و اخذ گواهینامهی ایزو برای این کارگاه دفسازی و نظارتهای عالی بهمنظور ایجاد کیفیت بهینه برای این سازها، سعی کردهام سازی با استاندارد و کیفیت مطلوب بهدستِ اهالی موسیقی برسد. ولی متأسفانه، عدهای با مقاصد سودجویانه و با دوری از اخلاق و نادیدهگرفتن حقوق دیگران، شروع به کپیکردن طرح بنده کردند و با کیفیتی کم و نامرغوب (و طبعاً قیمتی کمتر)، بازار فروش دف را در دست خود گرفتند و خسارات معنوی و مادی بسیاری به بنده وارد کردند؛ البته چند باری از روشهای مختلف به آنها اخطار دادهام که هم کپیرایت این موضوع را رعایت کنند و هم ساز بیکیفیت بهدست مردم ندهند، اما متأسفانه این سودجویانِ بیاخلاق، توجهی به این مهم نکردهاند و بنده در حال حاضر مشغول پیگیری این موضوع از طریق دستگاه قضایی هستم. بنده این مسئله را هنوز به خانهی موسیقی مطرح نکردهام که بهزودی در آنجا هم مطرح خواهم کرد؛ زیرا از خانهی موسیقی توقع میرود، حامیِ ابداعات و خلاقیتهای هنری باشد.
بهنظر میرسد با موضوع «کپیرایت» حداقل میتوان از دو منظر حقوقی و اخلاقی مواجه شد که متأسفانه این موضوع از دو منظر یادشده در جامعهی ما قصهی پُرغصهای پیدا کرده؛ بهویژه در جامعهی موسیقی که از خانهی موسیقی انتظار میرود بیش از پیش به این موضوع بسیار مهم بپردازد.
بله، دقیقاً همینطور است؛ نقش خانهی موسیقی در این میان بسیار تعیینکننده خواهد بود.
جناب «محمد اسماعیلی»، بهعنوان پیرِ جامعهی کوبهاینوازی موسیقی ایرانی، دربارهی احترام به پیشکسوت، به عنوان یکی از صفات نیکوی شما، بسیار تأکید داشتند، این موضوع را در جوانان موسیقی ایرانی چگونه میبینید؟
بدیهی است که در فرهنگ جامعه ما، بر احترام به پیشکسوت بسیار تأکید شده است، اما متأسفانه گاهی مشاهده میشود که جوانان به این مهم توجهی ندارند و چه بسا به پیشکسوتان بیاحترامی میکنند. بنده در طول سالیان درازی که تدریس میکنم یکی از مهمترین مسائلی که بر آن تأکید دارم، ادب و احترام به پیشکسوتان است و شما میتوانید از شاگردان بنده این مسئله را جویا شوید. درواقع، فعالیت در حوزهی موسیقی، علاوهبر تکنیک و مسائل اینچنینی، نیاز به اخلاق مربوطه هم دارد که بسیار مهم است.
دربارهی نوازندگی حرفهای شما در استودیو، هنگام ضبط قطعهها، نکات جالبی از طرف آهنگسازانی چون «فردین خلعتبری» یا صدابردارانی مانند «ناصر فرهودی» مطرح است، بهعبارت دیگر مشهور است که مسعود حبیبی زمانی که به استودیو میآید در کمترین زمان بهترین خروجی را از لحاظ دفنوازی و درک و اجرای ریتم قطعه دارد. از این منظر چه توصیهای برای هنرجویان دفنواز دارید؟
بههرحال، اگر حمل بر خودستایی نشود، بنده سعیام بر آن بوده است که نتخوانی و نوازندگیام را تا جایی که میتوانم در سطح قابل قبولی ارتقا بخشم تا جایی که در استودیوی ضبط صدا با تمام دقت بهترین اجرا را در کمترین زمان انجام دهم و برای بهدستآمدن این توانایی فقط میتوانم بگویم که تمرین مهمترین عامل است.
جناب حبیبی، نقد و نظرتان را دربارهی آموزش دف در آموزشگاهها، هنرستانها و دانشگاههای موسیقی کشور بفرمایید.
با توجه به حضور من در جلسات صدور کارت صلاحیت تدریس از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بهعنوان ممتحن، شاهد بودهام که بسیاری از معلمهای ساز دف در سراسر کشور، چه بهلحاظ تئوری موسیقی و چه از نظر اجرایی، در بعضی از میزانها بهشدت ضعیف هستند. برای مثال اکثراً سهضربیهای ساده و ترکیبی را بسیار ضعیف اجرا میکنند، همچنین برای میزانهایی که دارای سرعت کُند هستند دچار مشکل میشوند؛ البته در جایی که ما در هنرستانها و دانشگاهها آموزش تدوینیافتهی دف نداریم، توقعی بیش از این نمیرود. بههرحال در سرزمین ایران با این گستردگی، بهشدت نیاز به وجود هنرستانهای موسیقی با استانداردهای قابل قبول در سراسر کشور احساس میشود.
موسیقی بر زندگی شخص ِ مسعود حبیبی چه تأثیری داشته است؟
همانطور که میدانید یک موسیقیدان برای خلق یک اثر و اجرای بینقص میبایست از تبحر و تمرکز بسیاری برخوردار باشد. زمانی که صحبت از تمرکز میشود با این مسئله روبهرو هستیم که ذهن شلوغی داریم و برای بهدستآوردن تمرکز میبایست تمرین کرد. هرگاه تمرکز بهدست آید ناخودآگاه تأثیر مسائل جاری بر ذهن انسان رنگ میبازد و در حین تمرکز بهمرور سوژههایی که ذهن انسان را مشغول میکند، محو میشوند و ناخودآگاه انسان تنها به یک سوژه فکر میکند. «یک» در عربی، «احد» نامیده میشود که نام خداوند است. پس در نتیجه انسان در تمرین تمرکز، ناخودآگاه به خداوند جهان نزدیک میشود. همانطور که موسیقیدانی برای خلق اثر باید تمام توجهاش را از جهان اطرافش قطع کند و فقط به موسیقی توجه کند در آن لحظه در قرابت با آفریدگار جهان قرار میگیرد و خالق اثر موسیقایی میشود که همگان از شنیدنش لذت میبرند.
به نکات مهمی اشاره کردید؛ همانگونه که میدانید بنده نیز در حوزهی فلسفه موسیقی، سلسلهمقالات پژوهشی با عنوان: «طرحوارهای برای معنویت و موسیقیهای کلاسیک شرقی» دارم که از این مجموعه مقالات، تاکنون دو شماره منتشر شده است۱ و۲. با توجه به دغدغههای اصلیِ این طرحواره که سه وجه متصل دارد: یک، زیستِ معنوی در جهان مدرن، سویِ سه مؤلفهی یک روحِ آباد (شادی، امید و آرامش). دو، تجربههای مواجهه با امر متعالی که به زیستِ معنوی یاری رسانند. سه، موسیقیهای کلاسیکِ شرقی که احتمالِ دستیابی به بسترهای مناسب برای تجربههای مواجهه با امر متعالی را در دنیایِ مدرن افزایش میدهند و هر سه را برای انسان مدرن، بهویژه انسانِ مدرنِ ایرانی، هم مطلوب میدانم و هم ممکن، نظرتان دربارهی این دو مقاله چیست؟
بله، بنده مقالات شما را خواندهام و خوشحالم که این نکات مطرح شده و فرصتی بهوجود آمده است تا اندیشمندان و موسیقیدانان در اینباره گفتوگو و تفحص داشته باشند، تفکر کنند و پیشنهاد بدهند. جامعهی کنونی ما بهنوعی در یک بلاتکلیفی بهسر میبرد که بهحقیقت جا دارد دربارهی این مهم گفتوگو و تأمل بیشتری شود تا انسانها از فرصتهای معنوی بیانشده بیشتر بهرهبرداری کنند.
بهتازگی دو کنسرت با حضور شما و «بیژن کامکار» در تهران اجرا شد. اینکه دو پیشکسوتِ یک سازِ واحد، با یکدیگر و همدلانه بر روی صحنه حاضر شوند، واقعاً اتفاق نیکویی است. دربارهی این دو کنسرت توضیح دهید.
در پاییز سال ۱۳۸۹ سه نفر از شاگردان مشترک من و بیژن کامکار (آقایان «نجاران»، «دربندی» و «بزرگپور») نزد من آمدند و از من خواستند که رهبری ارکستر «تخت جمشید» را بهعهده بگیرم. همچنین چند قطعه از ساختههای قدیمی من و قطعاتی از رضا دربندی را اجرا کنیم. بنده برای حمایت از زحمات و تلاشی که این جوانهای بااستعداد و کوشا در امر دفنوازی دارند، پذیرفتم. در حین تمرینات، روز تولد بیژن کامکار در منزل ایشان، بهدرخواست من و این عزیزان بیژن کامکار -که پیشکسوت بنده هستند و نقش بسزایی در هنر دفنوازی دارند- خوانندگی کنسرتها را پذیرفتند. در زمستان ۱۳۹۰ کنسرت نخست با قطعاتی از بیژن کامکار، رضا دربندی و بنده اجرا شد. همچنین، در سال ۱۳۹۱ کنسرت دوم با قطعاتی از بیژن کامکار که «پدرام درخشانی» بهزیبایی تنظیم کرده بود و همچنین برخی قطعات من بهروی صحنه رفت. در حقیقت یکی از خاطرات فراموشنشدنی برای بنده اجرای کنسرت با بیژن کامکار بر روی یک صحنه بود. دیگر نکته جالب آن بود که نه من و نه بیژن در این کنسرتها دف نزدیم. ایشان خوانندگی کرد و من ارکستر را رهبری کردم. حمایت و پشتیبانی بیژن کامکار از این جوانان شایان تقدیر است. با توجه به رقابت ناسالم در حوزههای مختلف جامعهی ما، ازجمله جامعهی موسیقی، همکاری من و بیژن کامکار میتواند الگویی برای پیشکسوتان سازهای دیگر باشد تا بهیاد آورند جامعهی ما به این همدلیها نیازمند است.
قدری مسیر گفتوگو را تغییر دهیم. شما بیشتر چه سبک موسیقی گوش میدهید؟
معمولاً همهی سبکها و گونههای مختلف موسیقی سراسر جهان را گوش میدهم، از موسیقی محلی سرزمین خودم تا موسیقی کلاسیک غربی و از موسیقی کلاسیک ایرانی تا موسیقیهای مناطق آمریکای جنوبی. بهتازگی بهشدت به آلترناتیو راک توجه کردهام و بهطور کلی سعیام بر آن بوده که از موسیقی جهان درک مناسبی داشته باشم و لذت ببرم.
یعنی برای شما، تنها مجرایِ لذتبردن از موسیقی، موسیقیِ کلاسیکِ ایرانی نیست و شما دیدِ انحصارگرایانه به موسیقی ندارید؟
دقیقاً همینطور است.
نظرتان دربارهی نقش نقد موسیقایی در پیشرفت جامعه موسیقی چیست؟
بدیهی است که نقد در هر زمینهای سبب پیشرفت و ارتقای کیفی آن است، ولی متأسفانه در جامعهی موسیقی ما، چندان نقد موسیقی جدی گرفته نمیشود و آنچه دیده میشود بیشتر گزارش موسیقی است. جا دارد که نهادهای موسیقایی مانند خانهی موسیقی فرصتهایی را بهوجود بیاورند تا آثار مختلف مورد نقدِ جدی قرار بگیرند.
البته باید فرهنگ پذیرش نقدشدن نیز میان استادان جاری باشد.
دقیقاً با شما موافقم. نقدشدن نیاز به فرهنگ خاصی دارد و هنرمندان ما باید بیغرض نقد کنند و صبورانه نقد را بشنوند.
و اینکه بهنظر میرسد دستیابی به چنین مهارتهایی (که متناسب با مبانی فرهنگی دموکراسی است) به تمرین و ممارست بسیار بیش از آنچه تاکنون بوده است، نیاز دارد.
به نظر من، موضوع مهم خلق آثاری است که از نظر کیفی از درجهی بالایی برخوردار باشند. برخی از انتقادها میتوانند به شدت در ارتقای کیفی آثار مؤثر باشد؛ بهشرطی که انتقادشونده ظرفیت شنیدن انتقاد را داشته باشد و بدیهی است که این مهم بهسادگی بهدست نمیآید، نهتنها دربارهی هنرمندان، بلکه انسان باید در همهی زمینهها برای دستیابی به ظرفیت تحمل نقد و بهرهمندی از فضایل آن تمرین کند.
جناب حبیبی، مایهی خرسندی علاقهمندان به دفنوازی است که اخیراً بزرگداشتی برای شما در شیراز برگزار شد. من نیز از زبانِ مولانا، برای شما، بیژن کامکار و دیگر استادانِ یارنشانِ جامعهی دفنوازی و موسیقیِ کلاسیکِ هنریِ ایرانی که خالق دقایقی روحافزا و دلگشا بودهاند و گوشِ ما را ز پیغامِ جانِ جان پُر نمودهاند، میخوانم:
خدایا مطربان را انگبین ده
برای ضرب، دستِ آهنین ده
چو دست و پای وقف عشق کردند
تو همشان دست و پای راستین ده
چو پر کردند گوش ما ز پیغام
توشان صد چشم بختِ شاهبین ده
پانوشت:
۱. طرحوارهای برای معنویت و موسیقی کلاسیک هند، نیما افراسیابی، بخارا ۹۲، ۱۳۹۲.
۲. طرحوارهای برای معنویت و موسیقیهای کلاسیک شرقی (۲)، نیما افراسیابی، سایت فرهنگی نیلوفر، ۱۳۹۲.
