ما، تکنولوژی و اخلاق (۲) /تحلیل اخلاقی قسمت اول مجموعۀ آینۀ سیاه: فرهنگِ دنائت
نیلوفر – مرتضی طباطبایی: در جهان مدرن، رسانه به طور کلی و تلویزیون به طور خاص به عنوان ابزاری بسیار قدرتمند، در نهایت وظیفه و توان اصلی خود را در سرگرم کردن مردم میبیند، و در رقابت بیپایان برای سرگرم کردن هر چه بیشتر مخاطب و تن دادن به عطش سیریناپذیر او، مدام مجبور میشود سراغ مسائلی خارقالعادهتر و ممنوعتر برود.
ما، تکنولوژی و اخلاق (۲)
تحلیل اخلاقی قسمت اول مجموعۀ آینۀ سیاه: فرهنگِ دنائت
مرتضی طباطبایی[۱]
اشاره: آینۀ سیاه (Black Mirror)، یک مجموعۀ تلویزیونی بریتانیایی است که پخش آن از سال ۲۰۱۱ در شبکۀ چهار تلویزیون انگلستان آغاز شده و تا کنون ۷ قسمت آن به نمایش درآمده است. در این مجموعۀ تلویزیونی، به پیامدهای سهمگین تکنولوژیهای پیشرفتۀ کنونی و آتی بر زندگی فردی و اجتماعی انسان پرداخته میشود. این نوشتار، ادامۀ تحلیل اخلاقی قسمت اول این مجموعه است. |
در نوشتار پیشین، قسمت اول مجموعۀ آینۀ سیاه را از منظر نخست بررسی کردم؛ از این دیدگاه که اگر شخصی در چنان اضطراری برای گزینش میان دو بد قرار گیرد (آمیزش با خوک در ملأ عام یا رضایت به کشتن یک بیگناه)، چه باید بکند؟ مثالهایی از این دست، برای آزمودن قدرت پاسخگویی نظامهای اخلاقی در کتابهای فلسفۀ اخلاق فراواناند: انتخاب بین نجات جان یکی از دو نفری که همزمان در حال غرق شدن در آب هستند: یکی پدر پیر شما، و دیگری پزشک حاذقی که به گفتۀ روزنامهها به زودی سرطان را علاج خواهد کرد (پالمر، ۱۳۸۵، ص۲۶)؛ انتخاب بین جدا کردن دوقلوهای بههمچسبیده و نجات جان یکی از آنها، یا انتظار برای زجرکش شدن هر دو (ریچلز، ۱۳۹۲، ص۲۳-۲۷)؛ و یا تراژیکترین مثالِ ممکن با عنوان «انتخاب سوفی»: مادری به فرمان یک افسر نازی، موظف میشود یکی از دو فرزند خردسالش را برای کشته شدن انتخاب کند، و اگر انتخاب نکند، هر دو فرزند کشته خواهند شد (Laffollte, 2007: 8).
اما به نظر میرسد در پسِ چالش اخلاقی نخستوزیر که از لحاظ مضمون تکراری است و در ردۀ چالشهای اخلاقی پیشگفته قرار میگیرد، فیلم در حال یادآوری مطلبی تازه و البته بهمراتب ناگوارتر است، و آن دنائت اخلاقی عموم مردم، بهویژه در عصر رسانههای دیجیتال است؛ مردمی که به واسطۀ زندگی مدرن و تکنولوژیک، بهشدت دستخوش ملالاند و دوست دارند ملالانگیزی زندگی را با رویدادهای هر چه خاصتر برطرف سازند. اگر این رویداد خاص، در دوران باستان، رقابتهای گلادیاتوری و خوارداشت و ستمکشی بردگان بود و صرفاً اقلیتی از مردم مرفه و متمتع شهر از آن لذت میبردند، امروز این رویداد خاص تبدیل شده است به اخبار گوناگون تلویزیونی و اینترنتی دربارۀ شکستها و ناکامیهای مشاهیر، برای لذت بردن اکثریتی از مردم که هر لحظه تشنۀ چنین اخباری هستند و هرگز سیراب نمیشوند. البته این بدان معنا نیست که تودۀ مردم باستان از ناکامی بزرگان زمانۀ خود لذت نمیبردهاند؛ اما تفاوت اینجاست که در عصر و زمانۀ ما، با وجود رسانههای پرشمار و پرمشتری، اولاً این امکان فراهمتر است و کمتر مسئلهای از چشم مردم پنهان میماند، تا آنجا که حتی زمین خوردن یک رئیسجمهور یا پاره شدن شلوار یک سرمربی، تا مدتها سوژۀ مراجعه و خندۀ مردم است؛ ثانیاً امروزه با وجود شبکههای اجتماعی، تأثیر رفتار مردم بر شخص قربانی، بسیار بیشتر است و قربانی، در کمتر از چند دقیقه متوجه میشود که چه حجمی از افراد و با چه شدت و صراحتی در حال تمسخر و سرزنش او هستند.
در جهان مدرن، رسانه به طور کلی و تلویزیون به طور خاص به عنوان ابزاری بسیار قدرتمند، در نهایت وظیفه و توان اصلی خود را در سرگرم کردن مردم میبیند، و در رقابت بیپایان برای سرگرم کردن هر چه بیشتر مخاطب و تن دادن به عطش سیریناپذیر او، مدام مجبور میشود سراغ مسائلی خارقالعادهتر و ممنوعتر برود. در نمونههای اخیر وطنیاش، کار به جایی میرسد که باید برای شگفتزده کردن و خنداندن مخاطب، کارگری میانسال برای پاسخهای اشتباهش به پرسشهای انحرافی مجری، تحقیر شود (برنامۀ اکسیر، به تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۹۵) و یا مادر و فرزندی چشمانتظار، همچنان در فراق نگاه داشته شوند تا به واسطۀ وصال عاطفهانگیزشان، مخاطبان نیز لحظاتی از هیجان و اضطراب را تجربه کنند (برنامۀ ماه عسل، مورخ ۲۰ خرداد ۹۵). به تعبیر نیل پستمن، منتقد معروف تکنولوژیهای رسانهای، «مشکل اساسی تلویزیون این نیست که برنامههای سرگرمکننده تهیه میکند؛ بلکه مشکل اساسی آنجاست که هر موضوعی را به عنوان موضوعی سرگرمکننده و به صورت سرگرمی به نمایش در میآورد» (پستمن، ۱۳۹۱، ص۱۹۸). با این حال، این مشکل، مشکلِ تلویزیون نیست، بلکه مشکلِ اخلاقی مخاطبان است که گویا دوست میدارند برای سرگرم شدن و رهایی از ملال، به هر حشیشی تشبث کنند:
حتی گویندگان اخبار که جزئیاتی منقطع از تراژدیها و وحشیگریهای روز را به درون منزل ما میآورند، در پایان از ما میخواهند در برنامۀ بعد مجدداً با آنها باشیم. برای چه؟ ظاهراً این امر قانعشان نمیکند که همین چند دقیقهای را که با قتل و جنایت و فساد پر کردهاند، به اندازۀ کافی مطلب برای چند شب بیخوابی به ما تحویل دادهاند…! و ما نیز دعوت آنها را برای «همراهی مجدد» با آنها میپذیریم. چرا؟ برای اینکه میدانیم «اخبار» را نباید جدی تلقی کنیم؛ زیرا آن هم برای سرگرمی ما به نمایش در آمده است (همان، ص۱۹۸-۱۹۹).
در کنار نیاز شدید انسان مدرن به سرگرمی از هر طریق ممکن، انگیزۀ دیگری که موجب میشود خفت و خواری دیگران و بهویژه تحقیر مشاهیر پربازدید باشد، احساس پرقدرت «حسادت» است که البته رسانههای ارتباطی مدرن، تأثیر فراوانی در تحریک و تقویت آن دارند؛ چراکه «دیگری» را در قاب موفقیت دیدن، بدون اطلاع از پشتصحنۀ دشوار و پرمشقت زندگیاش، موجبات مقایسه و حسرت را فراهم میکند. این در حالی است که در جهان سنتی، روابط نزدیک و عمیق، موجب میشد «دیگری» در قابی واقعیتر نمایان گردد و خوشی و ناخوشیاش همزمان دیده شود و حسادت کمتری انگیخته شود. بدین جهت است که در جوامع تکنولوژیک کنونی، مخاطبی که از راه دور با دیگران ارتباط دارد، مدام خود را با کسانی در رابطه میبیند که «بیرونشان مردم را کشته و درونش خودشان را»؛ و ازآنجاکه دیدن موفقیت و خوشبختی دیگران، نظری بلند و طبعی منیع میخواهد، و این فضایل البته در هر کسی یافت نمیشود، غالب مردم همیشه در صددند تا اگر نمیتوانند از نردبانی بالا روند، دستکم بالاروندگان را نیز پایین کشند تا احساس حقارتشان فروکش کند. لذا به جای اصلاح و مراقبت خود، دائماً پیکان عیبجوییشان را به سمت دیگران نشانه میروند و با اکتشاف و استخراج هر مشکلی از زندگی دیگران و اعلام حکم نهایی دربارهاش در کسری از ثانیه، آنان را به اعماق چاه ناکامی میفرستند و خود را در قلههای افتخار و سربلندی میپندارند (دربارۀ تأثیر رسانههای جدید و به طور خاص شبکههای اجتماعی بر تقویت حسادت، بنگرید به: Krasnova, 2013).
اکنون بازگردیم به داستانِ فیلم. به نظر میرسد با توجه به «فراوانی رسانههای ارتباطی» و «فعال و مؤثر بودن مخاطبان رسانه»، و همچنین با توجه به عطش فراوان مردم برای مشاهدۀ ناکامی و تحقیر دیگران به منزلۀ سرگرمی یا جبران حس حقارت، کافی است شخصی اراده کند تا زندگی یک چهرۀ مشهور را متلاطم سازد. با وجود قدرت تکنولوژیهای نوین ارتباطی، دستکم در این یک زمینه، به راستی خواستن، توانستن است. با توجه به این مطالب، یک بار دیگر به دنبال راهحلی اخلاقی برای مسئلۀ اصلی فیلم میگردیم. برخلاف چالش نخستوزیر، که هیچیک از نظامهای اخلاقی پاسخ درخور و راضیکنندهای برایش نداشتند، اگر این چالش را همانطور که گفته شد چالش مردم و فرهنگ آنان بدانیم، برعکس میتوان راهحلی پیشنهاد کرد که همۀ نظامهای اخلاقی در تجویز و توصیهاش همصدا باشند و آن، انصراف مردم از مشاهدۀ تلویزیون در ساعت ۴ بعدازظهر است. این راهحل مرضی الاطراف است؛ چراکه اگر ملاک پیامدگرایی باشد، چنانکه توضیح خواهم داد، چنین رفتاری، پیامدهای منفی رفتار نخستوزیر را به حداقل ممکن میرساند و حتی چهبسا در چنین شرایطی، گروگانگیر از خواستهاش منصرف شود؛ وظیفهگرایی نیز بیشک همین بارِ وظیفه را بر دوش همۀ مردم میگذارد؛ چراکه اساسیترین قاعدۀ اخلاقی در وظیفهگرایی، قاعدۀ زرین است: «با دیگران چنان رفتار کن که دوست میداری با تو آنچنان رفتار کنند و چنان رفتار نکن که روا نمیداری با تو آنگونه رفتار کنند». اگر یکایک افراد خود را به جای نخستوزیر بگذارند، بالوجدان و بالبداهه در خواهند یافت که وی دوست ندارد کسی چنین صحنۀ خفتباری را مشاهده کند، و بنابراین وظیفۀ خود خواهند دانست که از مشاهدۀ این صحنه بپرهیزند. روشن است که فضیلتگرایان نیز با چنین راهحلی موافقاند؛ چراکه یک انسان فضیلتمند، هرگز به دنبال تحقیر و تمسخر و یا حتی دیدن صحنۀ تحقیر کسی نیست.
اما مسئله این است که اتفاقاً در این مورد خاص، تنها با استفاده از خود تکنولوژی میتوان به جنگ این معضل اخلاقی تکنولوژیک رفت. تنها وسیلهای که میتواند در کمتر از چند ساعت همۀ مردم یک کشور یا حتی همۀ مردم جهان را برای چنین عملی هماهنگ کند، تکنولوژی رسانهای است. در واقع اگر همۀ مردم، بهویژه مخالفان حزبی نخستوزیر و رهبران اجتماعی، به طور دستهجمعی تصمیم بگیرند که از مشاهدۀ حقارت نخستوزیر دل بکَنَند، و با ایجاد یک کمپین میلیونی و بلکه میلیاردی در شبکههای اجتماعی، قرار بگذارند تا همگی ساعت چهار بعدازظهر تلویزیونهایشان را خاموش کنند و در میدان مرکزی شهرهایشان تجمع کنند، و شعارهایی در پاسداشت رفتار ایثارگرانۀ نخستوزیر سر دهند، مسئله نه حل، که اساساً منحل میشود؛ چراکه حتی در صورت آمیزش نخستوزیر با خوک در ساعت مقرر، سرافکندگی وی به کمترین حد ممکن میرسد و بر خلاف نیتِ گروگانگیر، محبوبیت و عزت نفسش به طور واقعی (نه آن گونه که در فیلم نمایش داده میشود، به صورت مصنوعی) افزایش مییابد؛ اما مهمتر این است که اتحادی بسیار مبارک برای طرد رذایل اخلاقی و اصلاح فرهنگ اجتماعی شکل میگیرد و مردم، با غرور و افتخار در چهرۀ یکدیگر مینگرند. اینجاست که «سرود ملی» مردم (عنوان این اپیزود)، دیگر تا بدین حد ضداخلاقی نخواهد بود و اتفاقاً به یکی از باشکوهترین سرودهای اخلاقی اعصار بدل میشود، و فردای حادثه، به جای آنکه کلیپ رفتار زنندۀ نخستوزیر با حسی از شرم و نفرت دست به دست شود، فیلمهای تجمعات زیبای مردم در ستایش «اخلاق» دانلود میشود.
منابع:
پالمر، مایکل (۱۳۸۵)، مسائل اخلاقی، ترجمۀ علیرضا آل بویه، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم.
پستمن، نیل (۱۳۹۱)، زندگی در عیش، مردن در خوشی، ترجمۀ صادق طباطبایی، چ ۷، انتشارات اطلاعات، تهران.
ریچلز، جیمز (۱۳۹۲)، عناصر فلسفۀ اخلاق، ترجمۀ محمود فتحعلی و علیرضا آل بویه، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم.
LaFollette, Hugh (2007), The Practice of Ethics, Blackwell publishing, New York.
Krasnova, Hanna et al. (2013), “Envy on Facebook: A Hidden Threat to Users’ Life Satisfaction?”, International Conference on Wirtschaftsinformatik, ۲۷th February – ۰۱st March 2013, Leipzig, Germany.
[quote name=”مرتضا طباطبایی”]نیمای گرامی سلامبه نظر می رسد نقد سیستم (همانطور که خودتان هم گفتید) مربوط به اپیزود دوم باشد، و نقدِ اخلاقی در این اپیزود، بیشتر مربوط به اخلاق و فرهنگ عمومی است؛ این هم از عنوان اپیزود پیداست (سرود ملی)، هم از پیام پایانی فیلم که گروگانگیر، این رویداد را شاهکار هنری خود دانسته؛ چراکه حداقل از حیث تماشاگر، با بیشترین استقبال مواجه شده است، و البته چه استقبالی که گویا گروگانگیر با خودکشی، می خواهد بگوید خودش هم حالش از این گونه استقبالها به هم می خورد. اینکه استقبال از صحنۀ تحقیر یک فرد را از لحاظ… مطالعه بیشتر»
یک دوست عزیز، با سلام و سپاس از توجه ویژه شما به این نقد. دربارۀ نکته ای که فرمودید، تنها می توانم بگویم که اخلاق، عرصۀ «بایدها» و «نبایدهاست»، نه عرصۀ هست ها و نیستها و به تعبیر دیگر، اخلاق پیشنهاد می کند، نه پیشبینی. چه بسا اکثریت، احکام اخلاقی را نپذیرند؛ ولی این نمی تواند موجب انفعالِ اخلاق شود. به تعبیر بهتر، من در این مقاله بر آن بود که راه حلی مرضی الاطراف را نشان دهم، و «اطراف» در اینجا، سه مکتب اخلاقی بودند. اگر بخواهیم به این «سه طرف»، انسانهای حسود و کنجکاو و ضعیف النفس را… مطالعه بیشتر»
نیمای گرامی سلامبه نظر می رسد نقد سیستم (همانطور که خودتان هم گفتید) مربوط به اپیزود دوم باشد، و نقدِ اخلاقی در این اپیزود، بیشتر مربوط به اخلاق و فرهنگ عمومی است؛ این هم از عنوان اپیزود پیداست (سرود ملی)، هم از پیام پایانی فیلم که گروگانگیر، این رویداد را شاهکار هنری خود دانسته؛ چراکه حداقل از حیث تماشاگر، با بیشترین استقبال مواجه شده است، و البته چه استقبالی که گویا گروگانگیر با خودکشی، می خواهد بگوید خودش هم حالش از این گونه استقبالها به هم می خورد. اینکه استقبال از صحنۀ تحقیر یک فرد را از لحاظ اخلاقی، با… مطالعه بیشتر»
با درودقسمت نخست «آینه سیاه» را پس از خواندن مطلب پیشین دیدم، واقعا سریال حیرت انگیزی و انسان در چالش های اخلاقی متعددی گرفتار میکند. و حقیقتا آینه ای است که قرار است سیاهی های تمدن مدرن و انسانِ مدرن را منعکس کند. طرفه آنکه جانیِ مدّ نظر، یک هنرمند بوده، و میخواسته یک پرفورمنس آرت زنده، از رذایل اخلاقی هم از مخاطب و هم از نخست وزیر به تصویر کشد، تا حدّی که برخی منتقدین، آن را برترینِ نوع خودش، در قرن بیست و یک خوانده اند!در کل تخیل فیلمنامه نویس حیرت انگیز است، و امید آنکه در دنیای… مطالعه بیشتر»
احتمالا سه حالت کلی متصورست برای این داستان: اگر نخست وزیر نخبه قصه ما ، منتخب یک انتخابات دموکراتیک آزاد بوده پس چوب بلاهت و اغفالش را خورده که اقدامات پیشگیرانه نکرده لذا مستحق استعفا و استیضاح و محرومیت دایمی از انتخابات آتی ست. و درس عبرتی برای مردم تا متخصصان پولتیک را انتخاب کنند ولاغیر.اگر جناب نخست وزیر بصرف تقلب و زور اداری ، منتصب شده پس مستحق این انتقام دست مردمی ست تا اینگونه تقاص پس داده و ذات شرورش را رسوا سازد.اما اگر شخصا آدم خوبی ست که گرفتار یه سیستم فاسد گشته پس اقدامش جنبه فداکارانه… مطالعه بیشتر»