دین و آزادی (۴): عیسی و پیلاطس
ابوالفضل ارجمند: عیسی در خانوادهای یهودی به دنیا آمد و در جامعهای یهودی بزرگ شد. در روز هشتم تولد مطابق با فرهنگ یهودیان ختنه شد (لوقا ۲:۲۱). در دوازدهسالگی همراه با خانواده برای شرکت در مراسم سالانهی مذهبی یهودیان به اورشلیم رفت (لوقا ۲:۴۲). در همان نوجوانی در خانهی خدا با علمای یهودی به مباحثه پرداخت و آنان را با دانش دینی خود شگفتزده کرد (لوقا ۲:۴۷).
اگرچه عیسی در محیطی مذهبی رشد کرد، اما به تدریج سخنان و رفتارهایی از او سر زد که مغایر با سنتهای مذهبی یهودیان بود. در انجیل سخنانی از عیسی نقل شده است که ظاهری کفرآمیز دارد و به سخنان حلاج، صوفی ایرانی، شبیه است. عیسی مانند حلاج گاهی چنان سخن گفته است که گویی خود را خدا دانسته است. سرنوشت عیسی هم، آن گونه که در انجیل نقل شده است، به سرنوشت حلاج شبیه است: هر دو تکفیر و اعدام شدند.
مناقشه بر سر سخنان مسیح و حلاج، هم در زمان زندگی آنان هم پس از مرگ آنان ادامه داشته است. گروهی آنان را عارف و گروهی کافر میدانند. گروهی به آنان عشق میورزند و گروهی از آنان نفرت دارند. گروهی از آنان پیروی میکنند و گروهی از آنان برائت میجویند.
از حلاج نقل میشود که گفته است «أنا الحق»، یعنی من حق هستم، و دیگر اینکه گفته است «لیس فی جبتی سوی الله»، یعنی در جامهی من غیر از خدا نیست. این سخنان حلاج معادلهای نزدیکی در انجیل دارد. عیسی هم گفته است «من و پدرم یکی هستیم» (یوحنا ۱۰:۳۰) و دیگر اینکه گفته است «پدر در من است و من در پدر هستم» (یوحنا ۱۴:۱۱). منظور عیسی از پدر، خداست.
ممکن است کسی به دروغ خود را به جای شخص دیگری به نام «زید» معرفی کند و بگوید «من زید هستم»، اما ممکن است کسی بگوید «من و زید یکی هستیم»، به این معنی که سخن من سخن زید است. به همین ترتیب وقتی عیسی میگوید «من و پدرم یکی هستیم»، میتوان دو معنی از آن برداشت کرد: یکی برداشت رایج مسیحیان که میگویند عیسی خداست، و دیگری اینکه سخن عیسی سخن خداست (یوحنا ۱۴:۱۰). بخشی از اختلافات مذهبی ناشی از برداشتهای مختلف از سخنان و تعالیم پیامبران است.
در متون مقدس با دو توصیف از خدا مواجه هستیم. یکی خدایی که در آسمان بر تخت نشسته است، و دیگری خدایی که همه جا حضور دارد و از رگ گردن به ما نزدیکتر است. آنکه همه جا حضور دارد خدای حقیقی است، و آنکه در آسمان بر تخت نشسته است، خدای نمادین است. اگر بپذیریم که خدای حقیقی در درون و بیرون انسان حضور دارد، درک دیدگاه نامتعارف کسانی مانند مسیح و حلاج که مخلوق را از خالق جدا نمیدانند چندان دشوار نیست. با این حال باور به خدای نمادین، یعنی خالقی که از مخلوق جداست و در جای دوری از او نشسته است، در میان عموم مردم رایجتر است.
در مطالعهی رابطهی انسان و جهان، ما معمولا انسان را در یک طرف و جهان را در طرفی دیگر قرار میدهیم، اما حقیقت این است که انسان از جهان جدا نیست. وقتی انسان به زمین و آسمان نگاه میکند، در حقیقت بخشی از جهان (یعنی انسان) به بخشی دیگر از جهان (یعنی زمین و آسمان) نگاه میکند. اگر انسان را از زمین و آسمان جدا نکنیم و همهی پدیدهها را یکپارچه در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم که جهان از طریق چشمهای انسان به خودش نگاه میکند. چشم انسان چشم جهان است، و گوش انسان گوش جهان است، و زبان انسان زبان جهان است. این مدل ساده را میتوانیم تعمیم دهیم و از آن برای تحلیل معمای پیچیدهی رابطهی انسان با کل هستی یا رابطهی انسان با خدا کمک بگیریم.
سخنان مسیح و حلاج در توصیف رابطهی انسان با خدا به نظریهای که امروزه «وحدت وجود» خوانده میشود نزدیک است. این نظریه مانند هر نظریهی دیگری طرفداران و مخالفانی دارد. امروزه هم مخالفان وحدت وجود، موافقان را تکفیر میکنند.
عیسی رفتار نامتعارف دیگری هم داشت که خشم متشرعان یهودی را بر میانگیخت. او در حالی که موسی و تورات را تصدیق میکرد، به بعضی از احکام شرعی، آن چنان که علمای یهودی تبیین میکردند پایبند نبود و تفسیری متفاوت از این احکام را بیان میکرد. او حتی بعضی از حرامها را هم حلال اعلام میکرد: مصدقا لما بین یدی من التوریه ولأحل لکم بعض الذی حرم علیکم. عیسی میگفت من تورات را تصدیق میکنم، اما بعضی از حرامها را حلال میکنم. برای اینکه بهتر متوجه شویم عیسی چه میگفت و چرا خشم یهودیان برانگیخته میشد، میتوانیم در نظر بگیریم که کسی امروزه پیدا شود و ادعای پیامبری کند و بگوید من قرآن را تصدیق میکنم اما بعضی از حرامها را حلال میکنم! دور از انتظار نیست که متدینان چنین کسی را دستگیر و مجازات کنند. یهودیان هم همین کار را با عیسی کردند.
حرمتهای دینی گاهی ابدی و مطلق است، مانند حرمت آزار و قتل بیگناهان، و گاهی محلی و موقت است، مانند حرمت کار در روز تعطیل یهودیان. حرمتهای نوع اول را عموم مردم بنا به فطرتشان درک میکنند. متخصصان مذهبی بیشتر در حرمتهای نوع دوم تخصص دارند و اگر کسی مانند عیسی بخواهد چنین حرامهایی را حلال کند با واکنش شدید آنان مواجه میشود. کار در روز تعطیل یکی از موضوعات مشاجرهی عیسی با فقیهان یهودی بود. فقیهان برای کار در روز استراحت بسیار سختگیر بودند، اما عیسی به احکام سختگیرانهی فقیهان یهودی اعتنایی نمیکرد و تفسیر رایج آنان از این دستور تورات را نقد میکرد.
افرادی مانند مسیح و حلاج که نسبت به عموم مردم رفتارهایی متفاوت دارند و سخنانی عجیب میزنند ممکن است واقعا دیوانه باشند، اما شاید هم از دیگران عالمتر و عاقلتر باشند و برای ادعاهای خود دلایلی داشته باشند. سخنان نامتعارف و ناآشنا در حوزهی دین معمولا با واکنش و انکار شدید سنتگرایان مواجه میشود، تنها به این دلیل که چنین چیزی را از پدرانشان نشنیدهاند و به آن عادت ندارند: ما سمعنا بهذا فی آباءنا الأولین. وقتی سخنان نامتعارفی بیان میشود، هم میتوان احتمال داد که گوینده دیوانه است، هم اینکه درک سخنان او به دقت و تأمل بیشتری نیاز دارد. روش درست این است که به همهی سخنان بدون پیشداوری گوش دهیم و از بهترین سخن پیروی کنیم: فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه.
ادیان و مذاهب عرصهی مجادلات فکری و ارائهی دیدگاههای گوناگون هستند. حتی دیدگاههای منکران و کافران هم بخشی از این مجادلات دینی و مذهبی را تشکیل میدهد. ممکن است کسی واقعا کفر بگوید، یا به نظر برسد که کفر میگوید. وقتی پیامبری مانند عیسی در میان سنتگرایان مذهبی مبعوث شود و سخنان متفاوتی به زبان آورد، او هم ممکن است تکفیر شود. این رسم که بخواهیم کسی را به دلیل سخنان و رفتار مذهبی متفاوتش آزار دهیم و به قتل برسانیم، میتواند دست ما را به خون پیامبران هم آلوده کند.
سخنان نامتعارف عیسی دربارهی نسبتش با خدا، و دیدگاههای فقهی او دربارهی احکام شرعی، برای یهودیان قابل تحمل نبود. عیسی را دستگیر کردند و نزد پیلاطس بردند. پیلاطس فرماندار رومی یهودیه بود، و یهودیه از استانهای فلسطین بود. پیلاطس خود نه یهودی بود، نه «مسیحی». او با وجود اینکه مجموعهی اتهامات عیسی را از زبان یهودیان خشمگین شنید، در عیسی چیزی ندید که مستحق مجازات مرگ باشد. توصیف این صحنه در انجیل بسیار درسآموز است. یهودیان و روحانیان ارشد که همگی به خدا و تورات و موسی ایمان داشتند و بسیار متشرع بودند با خشم فریاد میزدند که عیسی باید کشته شود، و پیلاطس که نه به موسی معتقد بود نه به تورات، عیسی را بیگناه میدانست. روایت انجیل متی از محاکمهی عیسی را بازگو میکنیم:
عیسی در برابر حاکم ایستاد. حاکم پرسید: تو پادشاه یهودی؟ عیسی گفت: شما چنین میگویید. وقتی روحانیان ارشد و بزرگان یهود اتهامات او را بیان کردند، عیسی چیزی نگفت. پیلاطس گفت: نمیشنوی به چه چیزهایی تو را متهم میکنند؟ عیسی کلمهای به زبان نیاورد و حاکم متحیر شد.
روز عید بود و حاکم میخواست یک زندانی را به درخواست مردم آزاد کند. زندانی معروفی بود که باراباس نام داشت. پیلاطس گفت کدام زندانی را آزاد کنم؟ باراباس را یا عیسی را؟ پیلاطس میدانست که عیسی را به خاطر حسادتشان تحویل دادهاند.
وقتی پیلاطس بر صندلی قضاوت نشست، از همسرش پیغام رسید که به آن مرد بیگناه کاری نداشته باشد، چون خواب ترسناکی دیده است. اما بزرگان و روحانیان اعظم، جمعیت را وادار کردند که آزادی باراباس و اعدام عیسی را بخواهند.
پیلاطس گفت: کدامیک از این دو نفر را آزاد کنم؟ گفتند: باراباس را. پیلاطس گفت: با عیسی چه کار کنم؟ گفتند: مصلوبش کن. حاکم گفت: چرا؟ مگر چه کار بدی کرده است؟ جمعیت باز هم فریاد زدند: مصلوبش کن. وقتی پیلاطس دید کاری از پیش نمیبرد و مردم شورش میکنند، آب آورد و جلو جمعیت دستش را شست و گفت: من از خون این مرد بیگناه بری هستم. مردم گفتند: خونش به گردن ما و فرزندان ما باشد. (متی ۲۷:۱۱ تا ۲۷:۲۵)
یهودیان و رهبران مذهبی آنان اطمینان داشتند که با قتل عیسی صواب میکنند و دین موسی را از دست آن «دروغگوی گمراه» نجات میدهند. اگرچه پیلاطس نهایتا با فشار یهودیان عیسی را به آنان تسلیم کرد تا او را مجازات کنند، اما میتوان دید که عیسی تحت حکومت پیلاطس که نه یهودی بود نه مسیحی، از امنیت و آزادی بیشتری برخوردار بود تا تحت سلطهی متدینان یهودی. در جامعهای که از گروههای مختلف مذهبی تشکیل شده است، حاکم باید بیطرفی مذهبی را در مواجهه با شهروندان رعایت کند و از حقوق همهی آنان دفاع کند.
مشاجرات مذهبی تنها در میان پیروان مذاهب مختلف اتفاق نمیافتد. پیروان یک مذهب واحد هم ممکن است با یکدیگر اختلافات جدی پیدا کنند و حتی یکدیگر را تکفیر کنند. به عنوان مثال، در میان شیعیان و سنیان کسانی هستند که فلسفه و عرفان را کفر میدانند و فیلسوفان و عارفان را تکفیر میکنند. این تکفیر ممکن است دامن شخصیتهای بزرگ مذهبی را هم بگیرد. روح الله خمینی، رهبر فقید انقلاب ایران، خود زمانی مدرس فلسفه بود. او نقل کرده است که فرزند خردسالش در مدرسهی فیضیه از کوزهای آب خورد و آن کوزه را آب کشیدند (صحیفهی نور، ج ۲۱، ص ۹۱). کسانی که کوزه را آب کشیدند، فلسفه را کفرگویی و فیلسوفان را کافر میدانستند.
رهبر انقلاب فتاوای دگراندیشانهای را هم در حلیت موسیقی و شطرنج صادر کرد که با واکنش سنتگرایان مذهبی مواجه شد. (صحیفهی نور، ج ۲۱، صص ۱۴۹-۱۵۱). این قبیل فتاوا و واکنشها نمونههایی کوچک از همان اتفاقاتی است که دراقوام کهن در برابر احکام و دیدگاههای متفاوت پیامبران جدید بروز میکرد.
چنان که دیده میشود، حتی در یک مذهب واحد هم بر سر مصادیق کفر و ایمان و حلال و حرام اختلاف نظر وجود دارد. گروهی فلسفه و عرفان را کفر میدانند و گروهی آنها را با دین سازگار میدانند. گروهی موسیقی و شطرنج را حرام میدانند و گروهی حلال میدانند. موافقان و مخالفان، هر کدام حق دارند مطابق با نظر خود عمل کنند و دیدگاههای خود را هم آزادانه تبلیغ کنند. حکومت باید در این مجادلات مذهبی بیطرف باشد و جانب هیچکدام از طرفین دعوا را نگیرد و امنیت و آزادی همهی گروهها را تا زمانی که برای یکدیگر مزاحمت ایجاد نکنند فراهم کند.
(ادامه دارد)
در این ارتباط

[quote name=”ابوالفضل ارجمند”]با سلام۱. ایراداتی که شما به تورات و انجیل میگیرید، اگر ایراد باشد، به قرآن هم وارد است. مثلا قرآن از سجدهی شیطان بر آدم و سجدهی یعقوب بر یوسف سخن گفته است، در صورتی که در تورات چنین سخنی نیامده است. آیا میتوان با ارجاع به چنین مواردی گفت قرآن تحریف شده است؟ آیا قرآن کفر میگوید؟!۲. فرمودهاید که[quote]قرآن یهود و نصارا را به رسمیت شناخته[/quote]این سخن شما صحیح نیست. یهود و نصارا اگر ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند دینشان صحیح است، وگرنه وضعیتی مانند شیعیان و سنیان دارند که عقاید و فتارهایی بی پایه… مطالعه بیشتر»
با سلام۱. ایراداتی که شما به تورات و انجیل میگیرید، اگر ایراد باشد، به قرآن هم وارد است. مثلا قرآن از سجدهی شیطان بر آدم و سجدهی یعقوب بر یوسف سخن گفته است، در صورتی که در تورات چنین سخنی نیامده است. آیا میتوان با ارجاع به چنین مواردی گفت قرآن تحریف شده است؟ آیا قرآن کفر میگوید؟!۲. فرمودهاید که[quote]قرآن یهود و نصارا را به رسمیت شناخته[/quote]این سخن شما صحیح نیست. یهود و نصارا اگر ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند دینشان صحیح است، وگرنه وضعیتی مانند شیعیان و سنیان دارند که عقاید و فتارهایی بی پایه را به… مطالعه بیشتر»
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”][quote]فقط سوالی دارم که آیا چرا مسیحیان توانستند ثنویت که نه بلکه تثلیث را قبول کنند؟[/quote]با سلام و تشکر۱. اگر سؤال شما را درست فهمیده باشم، باید بگویم که این مشکل فقط به مسیحیان مربوط نمیشود. عقاید شیعیان و سنیان و علویان و سلفیان نیز با تعالیم محمد اختلافات جدی دارد. ضمنا مسیحیان خود را موحد میدانند و معتقدند که خدای یگانه سه شخصیت دارد. به این ترتیب عقاید تثلیثی را از نظر خودشان با توحید تورات و انجیل هماهنگ میکنند. [/quote] با سلام خدمت استاد ارجمند عزیزبخش مربوط بقه خاتمیت را می خواستم در قسمتش ارسال کنم… مطالعه بیشتر»
جناب جواد الف گرامیبا تشکر از نقدهای شماسخن این نیست که حلاج و عیسی در یک سطح قرار دارند. در مقاله کوشیدهام با مثالهای آشنا به خواننده نشان دهم که چگونه ممکن است یک پیامبر یا یک انسان متدین هم از سوی جامعهی مذهبی تکفیر شود. متدینان سنتی در قرآن میخوانند که پیامبران به نا حق کشته میشدند بدون اینکه بتوانند تصور کنند چرا چنین رفتاری با پیامبران میشد. مقاله توضیح می دهد که اگر امروزه هم کسی بخواهد به راه پیامبران برود با تکفیر و طرد و آزار جامعهی متدینان سنتی مواجه میشود.فرمودهاید که[quote]حلاج را که با حضرت عیسی… مطالعه بیشتر»
[quote]فقط سوالی دارم که آیا چرا مسیحیان توانستند ثنویت که نه بلکه تثلیث را قبول کنند؟[/quote]با سلام و تشکر۱. اگر سؤال شما را درست فهمیده باشم، باید بگویم که این مشکل فقط به مسیحیان مربوط نمیشود. عقاید شیعیان و سنیان و علویان و سلفیان نیز با تعالیم محمد اختلافات جدی دارد. ضمنا مسیحیان خود را موحد میدانند و معتقدند که خدای یگانه سه شخصیت دارد. به این ترتیب عقاید تثلیثی را از نظر خودشان با توحید تورات و انجیل هماهنگ میکنند. ۲. با تشکر از زحمتی که در نقد مقالهی «خاتم» کشیدید، همه را خواندم و اکثر آنها را نادرست… مطالعه بیشتر»
با سلام و تشکر از زحمات آقای ارجمند به گمانم در رابطه با حضرت عیسی چه در تبیین مساله و چه در نتیجه گیری باید وسواس بیشتری داشت… اگر چه در راستای تبین آزادی مورد نظر شما اشکال عمده ای در مقاله نیست! حلاج را که با حضرت عیسی مقایسه کردن (و مساله را فازی همه چیز همه چیزی کردن به سبک عبدالکریم سروش…)، به گمانم چون مقایسه یک شهاب سنگ سرگردان است با منظومه شمسی یا بهتر بگویم همه منظومه های کیهان! [b]یکم: دقت و وسواس در ارجاع به تک آیات متون دینی و یا هر متن دیگری[/b] در… مطالعه بیشتر»
درود استاد ارجمند عزیزمقاله مختصر و ارزشمندی بود.فقط سوالی دارم که آیا چرا مسیحیان توانستند ثنویت که نه بلکه تثلیث را قبول کنند؟درحالی که عهد قدیم موجود و سخنان و اعمال عیسی نیز پر از توحید و عبودیت ۱ خدا با ۱ اقنوم است؟ همچنین امیدوار هستم اگر نقد بنده بر مقاله خاتمیت را بطور کامل خواندید نظرتان را هرچند مختصر ذکر کنید.(چون بنظر بنده مقاله خاتمیت از مابقی مقالاتتان نقدهای مبنایی تری داشت و علاوه بر محدود شدن در واژه و ان هم غیر علمی و غیر رفرنس دار و رها کردن منابع مختلفی از عهدین و احادیث در… مطالعه بیشتر»