دینداری با قوۀ عقل و شهود اخلاقی

معین مشکات:گاهی با اندیشیدن به زشتی های تاریخ دینداری و تماشای بی اخلاقی هایی که برای دفاع از دین سر می زند، فکرم به این مشغول می شد که ثمرۀ دینداری چیست؟ می گوییم دین قرار است انسان را تحول ببخشد ولی می بینیم عده ای که چندان اقلیت کوچکی هم نیستند، همان انسان های بی اخلاقی که قبل از…

معین مشکات:گاهی با اندیشیدن به زشتی های تاریخ دینداری و تماشای بی اخلاقی هایی که برای دفاع از دین سر می زند، فکرم به این مشغول می شد که ثمرۀ دینداری چیست؟ می گوییم دین قرار است انسان را تحول ببخشد ولی می بینیم عده ای که چندان اقلیت کوچکی هم نیستند، همان انسان های بی اخلاقی که قبل از دین بوده اند هستند و الآن فقط برای سیاهی خودشان توجیه دینی هم می تراشند. نمونه ای که شیعیان به آن بسیار اشاره می کنند واقعۀ محرم ۶۱ هجری است که بر حسب اطلاع ما چنان فاجعه ای در جاهلیت هیچ زمان و هیچ قومی نظیر نداشته است.

 

 

***

به نام خداوند جان آفرین

 

دینداری با قوۀ عقل و شهود اخلاقی

| معین مشکات*|

 

گاهی با اندیشیدن به زشتی های تاریخ دینداری و تماشای بی اخلاقی هایی که برای دفاع از دین سر می زند، فکرم به این مشغول می شد که ثمرۀ دینداری چیست؟ می گوییم دین قرار است انسان را تحول ببخشد ولی می بینیم عده ای که چندان اقلیت کوچکی هم نیستند، همان انسان های بی اخلاقی که قبل از دین بوده اند هستند و الآن فقط برای سیاهی خودشان توجیه دینی هم می تراشند. نمونه ای که شیعیان به آن بسیار اشاره می کنند واقعۀ محرم ۶۱ هجری است که بر حسب اطلاع ما چنان فاجعه ای در جاهلیت هیچ زمان و هیچ قومی نظیر نداشته است. نکته اینجاست که این فاجعه در طلوع دین پیشرفته ای به نام اسلام و به دست کسانی اتفاق افتاد که به مناسک دینی توجه نشان می دادند. می بینیم که دینداری آنها ایشان را تحولی نبخشیده بلکه در گنداب حیوانیتی که داشته اند بیشتر فرو برده است. تفاوت آنجاست که این بار آنها برای حیوانیتشان استدلال دینی در دست دارند. یعنی یک عمر نماز خواندن و روزه گرفتن و حج رفتن به درد آنها نخورده است! بعضی از خود ما کسانی هستیم که هر کلام غیر اخلاقی از قبیل تهمت و غیبت و دشنام را به باورهایمان می آمیزیم تا از دین دفاع کنیم و این درست به مانند کسی می ماند که با مستی در میان مردم نعره بکشد و با قمه ای به سر و رویشان بکوبد و مدام بگوید من برای نجات شما آمده ام! ما خیال میکنیم دینی که ته آن قرار است اخلاق و معنویت باشد برای دفاع شدن احتیاج به پرخاش و بی اخلاقی دارد و وقتی پدیده ای به نام داعش در منطقۀ ما بالید این مسئله ها بیش از پیش در ذهنم جولان داد…

جالب است که بعضی از متن های دینی، خودشان به این نکته اذعان می کنند که دینداری بعضی ها هیچ فایده ندارد. آیۀ ۸۲ سورۀ “شَبرَفت” (الإسراء) می گوید: «از آنچه شفا و رحمت در قرآن هست برای مؤمنان فرو می فرستیم ولی برای ستمگران چیزی ندارد الا اینکه بر خسارت دیدگی شان می فزاید.» نکتۀ قابل توجه در این آیه اشاره به “ستمگران” است. اگر نخواهیم تعریف پیچیدۀ فیلسوفانه ارائه کنیم، مفهوم ستم برای فردافرد جامعۀ بشری آشکار است. آنها که انسان های ستمگری هستند و به آزردن مردم خو گرفته اند، وقتی دیندار می شوند نه تنها انسان های خوبی نخواهند بود بلکه بدتر از قبلند؛ زیرا که اینک این ظلم را به نام مقدس دین انجام می دهند. در دوره هایی از تاریخ همین ستمگران زعیم دین شده اند و برای تحریف در دین کوشیده اند. رذلیت هایی که در وجود این ها بوده به عنوان یک تز دینی تأیید و رواج یافته و لذاست که ما می بینیم هیچ مکتبی از انحراف مصون نمانده است. به همین علت است که در هر دورانی یک عالم احیاگر در آن مکتب ظهور می کند و به مقابله با بعضی انحرافاتی که تشخیص می دهد می ایستد. ولو اینکه عامیان طرفدار هر مکتبی تصور کنند که انحرافی در مکتبشان راه ندارد و «دل هر گروهی به هر آنچه نزد خودشان دارند خوش است» (سورۀ روم، آیۀ ۲۳)

در “عهدین” در کنار تورات و انجیل متن های دینی دیگری از بزرگان یهود و مسیحیت می بینیم که بعضی از جمله های آنها از فرط ناپذیرفتنی بودن انسان را به حیرت وا می دارد، نظیر این اتفاق در عالم اسلام افتاد و در کنار قرآن مجموعۀ مقدسی به نام سنت شکل گرفت که در داخل ان بعضی جعلیات عجیب وارد شد. به خصوص که سنت در بستر تاریخی طولانی به وسیلۀ گویندگان زیادی شکل گرفت و دست را برای تحریف باز نهاد. روایت هایی نقل می شود که نشان می دهد خود اهل بیت به این نکته واقف بوده و از بابت آن اظهار نگرانی می کرده اند. حال با مشاهدۀ پاره ای خطاهای اخلاقی شاید این سوال برای ما پیش بیاید که چرا دیندار باشیم؟ آیا امکان ندارد دینی که برگزیده ایم اشتباه باشد؟ و چگونه باید به یقین برسیم؟ اگر یقینی حاصل نشد آیا بهتر نیست که طوق دین را از گردن بیفکنیم؟ همچنین است اگر به پاره ای خطاهای علمی در دین بر بخوریم. چون بحث علم و دین ارتباط زیادی به موضوع ندارد زودتر از آن می گذرم و بعد به بحث اصلی (دین واخلاق) می پردازم. شما باید از خودتان بپرسید که از دین چه می خواهید. آیا انتظار دارید که دین برای شما معادلات چند مجهولی ریاضی را حل کند و یک دوره تاریخ را بدون خطا و بی کم و زیاد برایتان باز بگوید و نصی بیابید که آموزش راه اندازی نت پر سرعت از دل آن استخراج شود و…؟ شما باید دین را بشناسید و ببینید چه توقعی از آن می رود، بعد راجع به اخذ یا رد آن بیندیشید!

اما راجع به اخلاق باید بگویم: درست است که انحرافات وارد دین می شود، اما دین نه خود اخلاق است و نه خود معنویت؛ بلکه دین خط اتصالی بین انسان و امر قدسی-که فرزندان ابراهیم آن را “خدا” می نامند- است که در بستر جهان طبیعت جریان می یابد و “هدف بسط اخلاق و معنویت” را دارد. دین در عصر سنت به وجود آمد و با ذهنیت و تصور سادۀ مردم آن روزگار هماهنگ شد تا بتواند خود را به ایشان بفهماند. سپس این دین از گذرگاه زعیمان خوب و بد گذشت، اما این فقط یک سمت ماجراست، سمت دیگر ماجرا این است که دین حاصل تلاش های فکری هزاران سال انسان هایی است که در موضوع اخلاق و معنویت سخن گفته اند. حتا اگر بعضی از آنها برای ریاکاری و کسب مقام حرف زده اند، این را نمی شود نادیده گرفت که راجع به این موضوع اندیشیده اند. ممکن نیست کسی بدون فکر کردن به موضوعی راجع به آن حرف بزند! این یک نقطۀ امتیاز دین است. شاید شما خواهید گفت که بی اعتقادان اخلاقمدار هم وجود دارند. آری چنین است و چه بسا حظی از نجات و سعادت نصیب آنان هم بشود اما این بی اعتقادان خودشان را حداقل از دو مقوله محروم کرده اند:

۱-      عقل جمعی اخلاقی

۲-      احساس معنوی برای امید به ماورای مطلق

مقولۀ نخست را با مثال علم شرح می دهم. شما تصور بفرمایید که یک آقای بیسوادی سرد و گرم بازار را چشیده و از این طریق شم اقتصادی به دست آورده است. او حتا شاید نتواند نام خود را بنویسد با این حال در ساحت اقتصاد گلیم خود را از آب بیرون می کشد. با این همه آیا می توان گفت که علم اقتصاد کمکی به پروردن مهارت اقتصادی او نمی کند؟! خیر، مسلم است که وقتی این آقای بازاری سواد بیاموزد و وارد تحصیلات تکمیلی شود و در رشتۀ اقتصاد از عقل جمعی و تاریخی اقتصاددانان بهره ببرد نکته ها خواهد آموخت که خود یا نمی دانست یا غافل بود و احتیاج به یادآوری داشت. با این همه علم اقتصاد یک علم انسانی است و بی اجتناب از خطا. این آقای بازاری که با عمل اقتصادی شم اقتصادی کَسبانده است، می تواند به زعم خود تشخیص دهد که کدام یک از نظریات و راهکار ها برای او و زمان و مکان او نامناسب است. دین نیز حاصل تلاش های فکری زعیمان او بوده است و به خصوص شاید در دین های ابراهیمی این ویژگی بیشتر مشاهده می شود. وقتی عالمی مطلبی راجع به اخلاق و معنویت می گوید به نحو مستقیم یا غیر مستقیم اثر پذیرفته از عالمان صدها سال پیش از خود است که در این موضوع قلم زده، یا سخن گفته یا سنتی را رَواجانده اند. پس فرد دیندار خود را در معرض این عقل جمعی می نهد و به عقل فردی خود بسنده نمی کند. این یک امتیاز دینداری است، لیکن شاید سوال باشد که با انحرافات آن چه کنیم. من می گویم شم اخلاقی و عقل در همۀ انسان های عادی وجود دارد و همان برای تشخیص دادن “خطای فاحش” کافیست. منظورم از خطای فاحش آن است که در تعارض واضح با عقل و اخلاق باشد. یعنی عقلستیز و اخلاقستیز است نه عقلگریز و اخلاقگریز و میان این دو فرق است. دو مفهوم اول برای همۀ کسانی که عقل سلیم دارند با هر درجه از علم و فضل خطاست اما دو مفهوم دوم نسبی است و مصداق های آن برای عده ای که سواد و تخصص کافی ندارند به لحاظ عقلی فهم نمی شود و به لحاظ اخلاقی مبهم است. لیکن همان ها برای انسان های فرهیخته تر قابل فهم عقلی و قابل هضم اخلاقی است. همچنین با فرهیختن و کامل شدن تاریخی بشر به مرور بعضی از مسئله های عقلگریز و اخلاقگریز واضح خواهند شد. یعنی به نحو واضحی پذیرفته یا رد می شوند. برای فهم این تفکیک باز هم مثال از علم می زنم: فرض بفرمایید که یک آقای ریاضیدان نزد من بیاید و با من راجع به حل یک معادلۀ پیچیدۀ ریاضی صحبت کند. حرف های او برای من عقلگریز خواهد بود و من نمی فهمم حرف حساب این آقای ریاضیدان چیست و از موضوعی که راجع به آن صحبت می کند بی خبرم. یا ممکن است یک کیهان شناس از کیفیت یک ستارۀ خاص صحبت هایی کند که من یک کلمه نفهمم. اما این باعث نمی شود که این دو نفر را انکار کنم و کلامشان را نابخردانه و غیر منطقی بخوانم! موضوع این است که من تخصص و سواد در موضوعی که آنها راجع به آن حرف می زنند ندارم و عقل به “رجوع جاهل به عالم” حکم می کند. با این حال فرض کنید که آن ریاضیدان بگوید: «دو دو تا پنج تا!» یا آن کیهان شناس بگوید: «سطح زمین دو برابر سطح خورشید حرارت دارد!» آیا در این صورت باز هم می توانم حرف آنها را بپذیرم؟! و آیا آنها می توانند به من بگویند که تو عامی هستی و سواد نداری و نمی توانی حکم ما را نقض کنی؟! اگر بشر برای زندگی روزمره اش به ریاضیدانان و کیهان شناسان احتیاج می داشت، هیچ بعید نبود که آنها کلام خطایی بگویند که نفعشان را تضمین کند. در عالم دین این اتفاقی است که به وسیلۀ فقیهان اموی افتاده است. من در اینجا سعی دارم به اختلافی نظری راجع به تقلید اشاره کنم. عالمان مسلمان می گویند که مردم تخصص در فهم و شناخت عمیق دین ندارند و باید به ما رجوع کنند. همانطور که بیمار به پزشک رجوع می کند. مخالفان آنها شاید بگویند: «یک پزشک با تمام زندگی ما سر و کار ندارد و حسب احساس نیاز خودمان به او رجوع می کنیم. ولی شما می گویید که دین در همه ساحت های زندگی بشری حاکم است  و در عین حال اجازه نمی دهید که این بشر خودش با این موجودی که در همه جای زندگی او حاکم است تعامل استقلالی داشته باشد. در احکام که می گویید فقط محل تقلید است. در اعتقادات به رغم آنکه آن را تحقیقی می دانید هرکس به نظری خلاف نظر شما برسد می گویید منحرف است و در اخلاق هم اگر کسی نظر خلاف شما بگوید می گویید که نظر باطل دارد!» به نظر من هر دوی آن دو دسته تا حدی درست می گویند ولی باید تعادلی بین آنان برقرار شود. توضیح آنکه دین-به خصوص دین های ابراهیمی و باز به خصوص دین متن محوری مثل دین اسلام- چند گزارۀ ساده نیست که کسی مثل قرص میل کند و بگوید به فهم رسیدم. دین منظومه ای است با جنبه های گوناگون که فهم عمیق آن احتیاج به تخصص دارد. تخصص در الاهیات حداقل شرط لازم برای فهم آن است؛ هرچند که دانش های دیگری نیز می تواند کمک بسیاری کند. اگر یک فرد نواندیش در اعتقادات “برون دینی” خود به فهمی می رسد ارجمند است، اما نباید انتظار داشته باشد که در درون دین هم دیگران به آن سر تسلیم فرود بیاورند! درون دین هم دلیل و گزارۀ خودش را دارد و فهم آنها تخصص خاصی هم می طلبد. پس می خواهم بگویم در مسئله های عقلگریز و اخلاقگریز که برای عامیان مبهم هست، بخردانه است که انکار نکنند و آن را به عالم وابنهند. دست کم موضع لاادری بگیرند و انگ غیر منطقی بودن بر آن نچسبانند! بسا واقعیت هایی که مدتی به سبب جهلمان نمی توانستیم هضم کنیم و بعدها فهمیده ایم. اگر از تاریخچۀ زندگی خود عبرت بگیریم تصدیق خواهیم کرد. بحث بر سر آنها هم ثمرۀ چندانی ندارد و جنگ و نفرت های بیخود را در سطح جامعه می پراکند و احساسات دینداران را جریحه دار می کند. چه فایده دارد که ما بحث کنیم آیا رقیه ای وجود داشته یا نداشته، آیا داستان طفلان مسلم واقعیست یا نیست، آیا امام حسین برای علی اصغر آب طلبیده یا نطلبیده؟ انکار یا اثبات آنها چه نفعی دارد؟! قدری باید نگاه عملگرایانه به دین را هم لحاظ داشت. بسا که در خلال این بحث ها عامه ایمان سست کنند و این برای زیست اخلاقی جامعه خطرناک است. نخبگان حتا اگر بی دین هم بشوند امید هست که تابع یک مکتب اخلاقی باشند اما از عامه چنین انتظاری نمی رود.

  ولی یک وقتی هست که یک آموزۀ ضد عقل و ضد اخلاق به عنوان آموزۀ دینی رواج می یابد که در آنجا تکلیف روشن است و هیچ فردی مجاز به پذیرفتن آنها نیست. شاید عالمی بگوید جان و مال و ناموس کافران به صرف کافر بودنشان حرمت ندارد و چنانچه پا به قلمروی اسلامی نهادند می شود آنها را کشت و دارایی شان را مصادره و فرزندانشان را برده و زنشان را کنیز کرد و آن زن چه بخواهد چه نخواهد شبانه روز در اختیار لذت های شهوانی مالک است! یا فرض بفرمایید که بگوید: بچه ای که به سن تکلیف نرسیده را ولو با کتک هم که شده به نماز خواندن وادار. کذا و کذا از اینجور نظراتی که ضدیت با عقل و اخلاق دارند، شبیه همان دو دو تا پنج تا هستند و هر بی سوادی حق دارد آنها را رد کند. البته برای این نظرات که همگی ریشه در تعبد به حدیث دارد، توجیهاتی هم می شود ارائه کرد. برای مثال ممکن است گفته شود که انجام این کارها مجازند نه واجب! و کسی نگفته که الا و بلا باید بروید آن کافر را بکشید و اقدامات آنچنانی انجام بدهید. خب اگر اینطور باشد آن سلفی تندرویی که عقیده دارد با کشتن ده شیعه بی حساب به بهشت می رود، می تواند چنین دفاعی از خود کند و بگوید مذهب من نگفته است الا و بلا باید شیعه بکشی! و یا حالا هر توجیه دیگری از این قبیل. کسانی که مهارت استدلال خود را به خوبی پرورده اند، هر چیزی را می توانند توجیه کنند. نقل است که مولانا میرزا محمد شیروانی در این رابطه درس خوبی به شاگردانش داد. یک روز در کنار حوض پر آبی ایستاد و وجود آب در آن حوض را با چنان سفسطه های قدرتمندی انکار کرد که طلبه ها در حیرت ماندند و نتوانستند کلام او را باطل کنند. سپس ایشان دستی در آب فرو برد و به هوا پاشید و گفت: «همین برای باطل کردن آن برهان ها کافیست!»

لازم است توضیح بدهم که اگر عالمی نظراتی از این قبیل بدهد، خدای ناکرده به معنای آن نخواهد بود که خودش انسان کم خرد یا بی اخلاقیست. نه؛ مسئله آن است که بعضی عالمان از بس فروتن و خاکسار هستند جرأت نمی کنند نظری مغایر با متن حدیث یا عالمان بزرگ بدهند و حتا اگر طبع خودشان نپذیرد خواهند گفت: «لابد مصلحت و حکمتی دارد که من نمی فهمم.» یکی از الاهیدانان برایم تعریف می کرد: «یکروز سر کلاس به مسئله ای فقهی رسیدیم که استاد ما به رغم سنتی بودنش آن را خوش نداشت و گفت که اگر دست من بود چنین احکامی صادر نمی کردم. اما چه کنم که من خدا و پیغمبر نیستم و لابد مصلحتی بوده که چنین احکامی فرستاده اند و من از درک آن عاجزم.» احکام ناپذیرفتنی کرامت و بزرگواری قائل آن را نفی نمی کند، اما از این طرف هم باید توجه داشت که به سراب تعبد افتادن در برابر شخصیت های بزرگ جلوی آزاد اندیشی را می گیرد و قرآن هم از این اخلاق ما دینداران چنین گلایه می کند:« عالمان و رهبانان خود را به خدایی گرفتند!» (۳۱ توبه) شاید این بیش از آنکه ایراد کشیش و خاخام باشد، ایراد عامه دینداران بوده که استقلال شخصیت خود را نادیده می گرفتند و هر حق و باطلی که روحانیانشان می گفته اند را بی آنکه بیندیشند می پذیرفتند. ربیع در مورد آیۀ یاد شده از ابوالعالیه می پرسد: «این خداوندگاری عالمان در بنی اسرائیل چگونه بوده است؟ ابوالعالیه جواب داد: بسا در کتاب خدا مطلبی می یافتند که با گفتۀ عالمان مخالف بود و آنها گفتۀ ایشان را می پذیرفتند.» (تفسیر کبیر ج۱۶، ص۳۶ و ۳۷) قرآن به این ترک منش آزاداندیشی و آزادمنشی ایراد می گیرد و مقصودش هم فقط قصه تعریف کردن یا نق زدن به جان اهل کتاب نبوده است، می گوید که خوانندگان عبرت بگیرند و بازتاب آن را هم می شود در کلام امیر مؤمنان یافت که می فرماید: «بندۀ دیگری مباش! خداوند ترا آزاده آفرید!» (نهج البلاغه صبحی صالح، ص۷۷)  

کنار زدن عقل و شهود اخلاقی در فهم حدیث و تعبد به آن نیز خطرات و مشکلات بدی می آفریند که کمترین آن می تواند جمود باشد. مسئلۀ حدیث بحث بسیار گسترده و دامنه داری است که مجالی جدا می خواهد فقط به اختصار باید اشاره کرد که حداقل با سه دلیل به ظاهر حدیث نمی توان تعبد داشت: ۱-روایت های جعلی کم نیستند و بررسی سندی هم نمی تواند ما را بر غیر جعلی بودن آن به “یقین” برساند. ۲- روایت های بسیاری نقل به مضمون شده اند و در چند گوش و دهان چرخیده اند تا به روی کاغذ آمده اند و حتا اگر در نسخه برداری ها تصحیفی راه نیافته باشد، طبیعی است که در مجرای نقل شفاهی بدون هیچ قصد و غرضی  تغییر یافته باشد و عین کلام صادر شده از دو لب معصوم نباشد. در این باره یکی از دوستانم تعریف می کرد: «در یک سخنرانی شخصی کنار دستم نشسته بود که صحبت های سخنران را بی فاصله نت برداری می کرد. سخنران گفت: شهید آوینی مقاله ای دارد به نام فلان و این کنار دستی من بلافاصله به خطا نوشت: رمانی دارد به نام فلان! بعد با خودم فکر کردم وقتی حرف در یک ثانیه می تواند خطا نقل شود چه تضمینی هست که حدیث با چند واسطه به خطا نقل نشود؟!» ۳-پاره ای از روایت ها ناظر به نیازهای انسان عصر سنت است و با مقتضیات فرهنگی آن زمان و آن جغرافیا سازگار بوده است و برای زمان ما کارکردی ندارد. من خاطرم هست یک عالم بزرگواری هر وقت به مدرسۀ خویش می رفت به خادم می فرمود که قبل از غروب آفتاب همۀ لامپ ها و مهتابی هایی که در مدرسه هست را روشن کند. این فرمایش ایشان هم ریشه در حدیث دارد اما درنگی در تفاوت برق و چراغ های قدیم و هزینۀ سرسام آوری که این انرژی تحمیل می کند، ما را به طی شدن دورۀ کارآمدی این اقدام می رساند.

با این حال غرض من این نیست که باید مثل بعضی از نواندیشان، کل سنت را کنار بنهیم. مجموعۀ سنت دریایی است سرشار از حکمت و معنویت که تعصب و عناد نسبت به آن فقط خود آدمی را محروم می کند. منتها منظور من راجع به سنت همان است که علامه جعفر شهیدی راجع به مجموعۀ نفیس “بحارالانوار” فرمود: « دریا چنان که درّ و گوهر را در خود دارد، از خزف نیز تهی نیست و این گوهر شناس است که باید درّ را از خزف جدا سازد.» (علامه مجلسی و فهم حدیث، ص ۲۸۳ به نقل از یاد نامه علامه مجلسی، ج ۲، ص ۷۹( به هرحال بر شخص با انصاف نمی سزد که وقتی آفت و خطایی در یک مجموعه می بیند با کل آن در افتد و زیبایی های آن را نادیده بگیرد، آن هم زیبایی فراوان دین. حضرت مسیح می فرماید: «حق را از اهل باطل فراگیر و باطل را از اهل حق نپذیر، کلام را نقد کن!» (بحارالانوار، ج۲، ص۹۶) روشنفکری هم به همین آزاداندیشی است، به معنای راه افتادن پشت سر چند نفر معروف به روشنفکر و تقلید از آنها نیست.

پس نتیجۀ سخن راجع به مقولۀ اول که در امتیاز دینداری برشمردم آن شد که دین حاصل عقل جمعی جویندگان اخلاق و معنویت است و در درون خود مطلب های بسیار آموزنده ای از این دست دارد، لیکن به جهت مشکلاتی که اشاره کردم، فهم و استفاده از آنها با دو قوۀ عقل و شم اخلاقی صورت می پذیرد و چه بسا که لازم به رد مطلب زیادی نشود و فهم ها به روز رسانی شوند.

اما مقولۀ دوم را ترجیح می دهم با فرمایش امام موسا صدر روشن کنم. ایشان می فرماید: «ایمان به غیب منشأ و خاستگاه امید پایدار است. و از طرفی امید حقیقت زندگی است. بنابراین ناامیدی به منزلۀ بریده شدن و جدا شدن انسان از آینده است. انسانی که امید ندارد برای یک ساعت بعد خود نمی اندیشد، اصلا در آینده حضور ندارد؛ بلکه در حالت کنونی خود باقیست و باقی ماندن در حالت فعلی یعنی جمود و جمود یعنی مرگ.»

(ادیان در خدمت انسان، ترجمۀ گروه مترجمان، تهران، نشر مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، چاپ دوم، صص۴۰-۴۱)

انسانی که باور به خدایی ندارد، امیدی به حیات جاوید هم ندارد، در شکست ها نیز سخت شکننده است و چون تصور می کند کسی حامی او نیست و کسی نیست که او را در اوج فلاکت و بی چیزی هم دوست بدارد و نظر رحمت بر او بگستراند، به بن بست و یأس می رسد. انسان خداباور یک قدم از این شخص جلوتر است. البته مقصود از خدا همان امر قدسی است، بر سر اسمش نزاعی نداریم. خدا، دائو، آدی بودا، مطلق، واجب وجود و… . انسان دیندار قدمی جلوتر است زیرا خط اتصالی برای ارتباط با این امر قدسی دارد که جمعی از مؤمنان با او همراهی می کنند. این جماعت بودن دلگرمی بیشتر به او می دهد و او را از دوستانی در این خط اتصال بهرمند می سازد. همین یکی از حکمت های سفارش به عبادت جمعی است. و آن دیندار که دینش دعاها و عبادت های پرمضمون و عالی دارد و همه جا به او اجازۀ عبادت می دهد، باز قدمی فراتر است. انسانی که با شخصیت های بزرگ معنوی محبت قلبی برقرار می کند باز قدمی فراتر است و امید زیادی هست که به آن اسوگان فضل و راستی نزدیک تر شود. انسان با انصاف اگر مسیحی هم نباشد از شنیدن وصف بعضی قدیسان مسیحی ایشان را تحسین می کند. انسان با انصاف اگر مسلمان هم نباشد و علی را بشناسد از این اعجوبۀ دهر، از این انسان کامل به حیرت فرو می رود. نمی توانم قبول کنم کسی که شعار انسانیت و اخلاق می دهد به حضرت زهرا که مظهر محبت است بی احترامی کند و انسان باشد! بزرگواری بعضی از عالمان دینی کافیست تا انسان ولو بی دین در برابرشان سر تعظیم فرود آورد. باور نمی کنم کسی که دم از انسانیت می زند، امام موسا صدر را بشناسد، به او علاقه ای پیدا نکند و در عین حال انسانیت در جان او رسوخ کرده باشد! این برای من یک نوع تناقض دارد! حالا شاید یک عده ای هم بفرمایند دارم تعصبی حرف می زنم و افراطی هستم! مهم نیست! بگویند…

در هر حال دین چون عقل جمعی اخلاقی است و خط اتصال معنوی بین امر قدسی و بشر است، برای زیست اخلاقی و معنوی بسیار اثرگذار است و بیش از وقتی که فرد به عقل و شهود اخلاقی خود تکیه می کند او را یاری می رساند. به شرطی که فرد هم با عقل و شهود اخلاقی خود دینداری اش را یاری برساند! اینگونه شاید اشتباه کردن از دینداری شان محو نشود، اما کم می شود. با این حال من می گویم: اگر قرار بر خطا کردن است، ترجیح می دهم خطای خودم باشد؛ نه تکرار خطای دیگران…

۷/۳/۹۵

* کارشناس ادیان و عرفان تطبیقی

از این نویسنده :

ملی گرایی و ترقی

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
معین مشکات
معین مشکات
خرداد ۹, ۱۳۹۵ ۱۱:۰۴ ق٫ظ

[quote name=”تحلیلگر”]باپوزش از جناب حقگو که در کامنت قبل ولازم بذکر است این مطلب در وبلاگ جناب ازاد توسط خودشان درج شده بود[/quote]با سلام و تقدیم احترام به شما. صحبت ما راجع به قرآنپژوهی بود و ارتباطی میان آنچه می فرمایید با علوم قرآنی در نیافتم.ما باید بیاموزیم که میان ساخت های مختلف فکری هر فرد تفکیک کنیم. و هیچ انسانی در هیچ عرصه ای به قوت دیگر عرصه هایش نیست. شاید شما تحلیل سیاسی خوبی داشته باشید ولی تحلیل روانشناسی تان ضعیف باشد. این نه یعنی که در سیاست چیزی نمی دانید و دورنمای تاریکی رقم خواهید زد! تا… مطالعه بیشتر»

تحلیلگر
تحلیلگر
خرداد ۹, ۱۳۹۵ ۵:۱۴ ق٫ظ

باپوزش از جناب حقگو که در کامنت قبل ولازم بذکر است این مطلب در وبلاگ جناب ازاد توسط خودشان درج شده بود

تحلیلگر
تحلیلگر
خرداد ۹, ۱۳۹۵ ۴:۲۹ ق٫ظ

جناب مشکات لازم بذکر میدانم که ورود به تجزیه وتحلیل قران متاسفانه توسط عالمان به این علم بسیار سطحی نگرانه وناکارامدبوده که امثال حق گومیتوانند به چالش بپردازند جالب است من وبلاگ جناب ازاد رامطالعه کرده ام ویکی ازمطالبشان رانقد نمودم که فکر میکنم درج ان خالی ازلطف نباشد لطفا این کامنت رامطالعه نموده وخود بخوانید حدیث مجمل راکه متاسفانه همواره ازنگاه این افراد دوربوده وغافل از ان به ادامه راه دورنمای بسیار تاریکی رابرای دین بخصوص دین اسلام رقم میزنند دلسوزی های رنج آور کشتن هر انسان بیگناهی، خراشیدن چهره انسانیت است. اما… کسانی که بیگناهان فرانسوی را بیگناه… مطالعه بیشتر»

معین مشکات
معین مشکات
خرداد ۹, ۱۳۹۵ ۲:۴۶ ق٫ظ

[quote name=”حق گو”]آیاتی در قرآن هست که به نهایت با کرامت و اخلاق و حقوق انسانی منافات دارند. چگونه میشود با قوه عقل دیندار بود و این آیات را ندیده گرفته و آنها را زمانم و محدود و محصول به مکان دانست. بویژه اگر این آیات را کلام مستقیم و بی واسطه خدا هم تلق بنمایید.[/quote]
می بخشید که جواب آخرم به شما درهم برهم از کار درآمد و با متن شما تنظیم نشد

معین مشکات
معین مشکات
خرداد ۹, ۱۳۹۵ ۲:۴۴ ق٫ظ

[/quote]با سلام متقابل. مسئله فقط سنگینی آنها نیست بلکه بدون تعارف مغایرت کامل با کرامت و اخلاق و حقوق انسانی است. خب اینکه قرآن مغایرت کامل با کرامت، اخلاق و حقوق انسانی داشته باشد نفس ادعاست و چنان که عرض کردم مورد به مورد باید آن را بررسی کرد. علوم به یافته های بشری که از محک و تجربه و تجزیه و تحلیل ذهنی مهر تایید گرفته باشد اطلاق میگردد. بنابراین رشته ای بنام علوم قرآنی نداریم. رشتۀ علوم قرآنی هم قرائت قرآن نیست و مثل سایر رشته های الاهیات همین تجزیه و تحلیل ذهنی سر و کار دارد لطفا… مطالعه بیشتر»

حق گو
حق گو
خرداد ۸, ۱۳۹۵ ۱۱:۲۸ ب٫ظ

[quote name=”معین مشکات”][quote name=”حق گو”]آیاتی در قرآن هست که به نهایت با کرامت و اخلاق و حقوق انسانی منافات دارند. چگونه میشود با قوه عقل دیندار بود و این آیات را ندیده گرفته و آنها را زمانم و محدود و محصول به مکان دانست. بویژه اگر این آیات را کلام مستقیم و بی واسطه خدا هم تلق بنمایید.[/quote]با سلام و تقدیم احترام بر شما. راجع به آیاتی که برای انسان مدرن سنگین به نظر می آید حرف بسیار است و پژوهشگران رشتۀ علوم قرآن و حدیث راجع به تکاتک آنها بررسی های مفصل دارند. شما می توانید مورد به مورد… مطالعه بیشتر»

معین مشکات
معین مشکات
خرداد ۸, ۱۳۹۵ ۸:۰۳ ب٫ظ

[quote name=”حق گو”]آیاتی در قرآن هست که به نهایت با کرامت و اخلاق و حقوق انسانی منافات دارند. چگونه میشود با قوه عقل دیندار بود و این آیات را ندیده گرفته و آنها را زمانم و محدود و محصول به مکان دانست. بویژه اگر این آیات را کلام مستقیم و بی واسطه خدا هم تلق بنمایید.[/quote]با سلام و تقدیم احترام بر شما. راجع به آیاتی که برای انسان مدرن سنگین به نظر می آید حرف بسیار است و پژوهشگران رشتۀ علوم قرآن و حدیث راجع به تکاتک آنها بررسی های مفصل دارند. شما می توانید مورد به مورد در مورد… مطالعه بیشتر»

حق گو
حق گو
خرداد ۸, ۱۳۹۵ ۴:۱۴ ب٫ظ

آیاتی در قرآن هست که به نهایت با کرامت و اخلاق و حقوق انسانی منافات دارند. چگونه میشود با قوه عقل دیندار بود و این آیات را ندیده گرفته و آنها را زمانم و محدود و محصول به مکان دانست. بویژه اگر این آیات را کلام مستقیم و بی واسطه خدا هم تلق بنمایید.

8
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx