اسلام و اسلام ها
ادریس امینی*: رواج و تداول واژه اسلام ما را از لغزندگی معنای آن غافل میسازد. چنین میاندیشیم که معنای این واژه به بداهت استعمال آن بدیهی است. اما به تعبیر افلاطون در توضیح لفظ وجود، «ما که یک زمان میپنداشتیم این لفظ را درمییابیم اینک گیج و سرگردان شدهایم.» کاربرد واژه اسلام بدون تحدید معنای آن، ظلمی بزرگ به این واژه است. این واژه در کاربرد متداول به جای اطلاق به متن مقدس که امری قدسی است غالبا به فهم متن مقدس که امری بشری است اطلاق میشود.
به تعبیری دیگر به دلیل یکسانپنداری فهم و متن، رأی بشری به شارع/خداوند نسبت داده میشود. از آن جا که فهم مقدس مساوی و مساوق متن مقدس نیست مغالطه ایهام ناشی از اشتراک لفظی این واژه آثار سوء و مخربی دارد. وحدتبخشی به اشکال و انواع گوناگون اسلامها یا کاربرد واژه اسلام به جای اسلامها و نشاندن یکی به جای بقیه، و غفلت یا تغافل از سایر اسلامها منشأ مشکلات عدیدهای است. برای پرهیز از پیامدهای غریب این وحدتبخشی و تعمیم، تفکیک و تمایزسازی میان متن مقدس و فهمهای آن ضروری به نظر میرسد.
قرائتها، خوانشها و تفسیرهای مختلف و متفاوت هر کدام از نوع خاصی از اسلام سخن میگویند و منادی و مروج اسلام خاصی هستند. تبیین این تنوع، تعدد، تکثر و احیانا آشفتگی نیازمند به کارگیری اصطلاح اسلامها است. این امر اختصاصی نیز به دین اسلام ندارد. این ادعا در باب همه ادیان و بلکه مکاتب صادق است و تجربه تاریخی مؤید صدق این ادعا است که یک دین و مکتب مشخص در بروز و ظهور تاریخی خود اشکال مختلف و متفاوت و احیاناً – و نه لزوما- متعارض مییابد. این ادعا به سهولت ابطالپذیر است. بدین معنا که اگر بتوان دینی یا مکتبی را یافت که در لف و نشر تاریخی خود واجد و یا حامل قرائتهای متفاوت نباشد در آن صورت گزاره اصلی این مقاله نقض و به تبع آن سایر مدعیات مقاله که بر فرض صدق گزاره فوق ابتنا شدهاند نقض و ابطال خواهند شد. بر این اساس تاریخ اسلام تاریخ اسلامها است و صحیحتر آن است که به جای سخن گفتن از یک اسلام یا یک مسیحیت یا یک بودیسم که مبانی و اصول مشترک و مشخصی دارند؛ در مقام عمل و برای اشاره به ظهور تاریخی آن ادیان از اسلامها، مسیحیتها و بودیسمها سخن گفت.
این مقاله نه از اسلام در مقام متن مقدس که یک اسلام است بلکه از اسلام در مقام تحقق تاریخی که اسلامها است و چیزی غیر از خوانشها از متن مقدس نیست سخن میگوید. اسلام در تاریخ چیزی جز قرائتها، روایتها، خوانشها، دریافتها، تفاسیر، اجتهادها و دیدگاهها از اسلام یعنی از متن مقدس نیست که هر کدام از آنها بر فهمی خاص مبتنی هستند. اسلام در مقام تحقق چیزی غیر از فرقهها، نحلهها، گرایشها، مکتبها و جریانهای اسلامی نیست که هر کدام به نوبه خود متنوع و متعد هستند؛ چیزی جز مسلمانان نیست. از آن جا که مسلمانان متعدد و متکثر هستند لاجرم اسلامها نیز مختلف و بلکه متفاوت خواهند بود. چه ذهنیت مفسر را شرط لازم حصول فهم بدانیم چه قائل به این امر نباشیم قرائتهای مختلف نمیتواند به وجود نیاید. به دلیل تعدد مسلمانان اسلام نمیتواند متکثر نباشد. اسلام در تاریخ همان دیالوگ و مکالمه ضرورتها و نیازهای مختلف مسلمانان با متون مقدس اسلام است.
معمولا بدون تحدید و تدقیق مفهومی مفهوم اسلام از رأی اسلام سخن به میان می آید مع الوصف در بسیاری موارد مراد از واژه اسلام نه متن مقدس بلکه فهم متن مقدس است. در چنین وضعیتی فهمی به متن مقدس منتسب میشود و بی آنکه از صحت و سقم و روایی و ناروایی آن سؤال شود، با فحوا و محتوای متن مقدس یکی دانسته میشود؛ چنان که گویی آن فهم، عین و حاق متن است و با محتوای متن یکی است. چنین نیست و گزاره «فهم، همان متن است» به وضوح گزارهای کاذب است. هر فهمی از آن رو که فهم است با متن متفاوت و چیزی غیر از آن است. هر فهمی از آن رو که فهم است زبان-مند و زمانمند است. فهم همیشه چیزی متفاوت از متن است و آنان که فهم خود را عین متن میدانند و به گمان خود از تفسیر طفره میروند نیز با فهمی خاص یک تفسیر اختیار کردهاند. فرار از تفسیر خود یک تفسیر است و خاصیت تفسیربودگیِ یک فهم به اعتراف مفسر وابسته نیست. پس باید از آنجا که فهم، متعدد و متکثر است در مقام تحقق، اسلام همیشه متعدد و متکثر است و لزوما با متن یکی نیست. اسلام در مقام تحقق، اسلامها است نه اسلام و فهمی است که چه بسا فهمها و تفسیرهای رقیب به مراد متن نزدیکتر و بیشتر مقرون به صحت هستند. بر اساس سخنان پیشگفته، وقتی رأیی به اسلام منتسب میشود باید دانست مراد کدام اسلام است؛ چون هر فهمی یک تفسیر و خوانش است و با آن چه فهم می شود لزوما یکی نیست.
بنابراین اسلام اگرچه در مقام متن مقدس، واحد و یکی است اما در عرصه تاریخ متعدد و متنوع است. اسلام/ منبع وحی یکی است – بگذریم از تفاوتی که در مورد تحدید دایره متن مقدس و تضییق و توسیع آن میان شیعه و سنی وجود دارد- اما اسلامها/ فهمهای مسلمانان متعددند و از این سرچشمه زلال، اسلامهای دیگری سرازیر خواهند شد. اسلام آمده است اما هنوز بسیاری از اسلامها در منصه تاریخ به ظهور نرسیدهاند؛ چون همه مسلمانان هنوز نیامدهاند. همانگونه که تاریخ گذشته اسلامی عرصه بروز و ظهور اسلامهای متنوع بوده است تاریخ آینده نیز خالی از تنوع و تعدد اسلامهای دیگر نخواهد بود.
این تعدد بیش از آن که ناظر به متن مقدس باشد ناشی از ماهیتِ شناخت و ذهن انسان است که سیال، ذووجوه و متکثر و در فرایند فهم، بازیگر و بلکه بخشی از فرایند فهم است. بر این اساس، علل و دلایل این تفاوت، اختلاف و تنوع بیش از آن که برآمده از استعداد متن/ علت یا دلیل درون دینی برای تفاسیر متعدد باشد ناشی از مبانی، دیدگاهها، سلایق، علایق، پرسشها، پیشفهمها، مفروضات، منافع، اهداف و نیازها است که همه در جریان فهم حضور دارند. ناشی و منبعث از معرفتشناسی، انسانشناسی و خداشناسی متفاوت متدینان است که بروندینی است و خود را بر دینشناسی تحمیل میکند و نمی تواند نکند. بدین ترتیب، نه تنها خداشناسی، دینشناسی و انسانشناسی اسلامها متفاوت است بلکه تفاوت اسلامها را باید به تفاوت انسانشناسی و خداشناسی آن ها معطوف کرد. به تعبیری دیگر دست کم یکی از علل بنیادین تفاوت اسلامهای مختلف در اختلاف خداشناسی و انسانشناسی آن ها است. ریشه تفاوتها برون دینی و پیشادینی است. پیش از مراجعه به دین، هر یک در زمینه حقیقت و معرفت رأیی و دیدگاهی دارند. هریک تلقی و فهم و برداشت خاصی از انسان، ویژگیها و تمایلات او و هستی و خدا دارند که به فرایند فهم جهت میدهد. اصول و ارکان و مبانی و قواعد متفاوت برای فهم، استنباط را نیز متفاوت میکنند. کسی که قائل به تقدم اخلاق بر دین است نمیتواند متن مقدس را چون کسی بفهمد که دین را بر اخلاق مقدم میداند. کسی که در اصول فقه قاعده خاصی را پیشفرض گرفته است پس از مراجعه به متن نمی تواند متن را چون کسی بفهمد که آن را پیش فرض نگرفته است.
مخالفان، با انکار یا نادیدهگرفتن تنوع جریانها و خوانشهای متکثر از متن مقدس، اسلام در مقام تحقق تاریخی را به اسلام ذاتگرا، تجددناپذیر و شریعتمحور تقلیل میدهند، بلکه آن را تجسم عینی متن میدانند و در نهایت ناسنجیدگی، ناکارآمدی و غیر قابل دفاع بودن متن مقدس را نتیجه میگیرند. روشن است که چنین گزارهای باچنین پیشفرض ذاتگرایانهی اشتباهی، چه میزان از صدق منطقی بهرهمند است.
اسلام در تحقق بیرونی و تاریخی خود همان اسلامها یا خوانشهای متفاوت و متعدد از متن مقدس است. این قرائتها بر هم تأثیر میگذارند؛ از هم دیگر متأثر میشوند و یکدیگر را تقویت یا تضعیف میکنند. هیچ کدام پاسخ نهایی و مطلق به همه ضرورتهای اجتماعی و انسانی نیستند و چه بسا پاسخ مطلق و یک روایت نهایی و برای همیشه وجود ندارد. هر اسلام، چهارچوب امکانی خود را محدود و بلکه مشخص میکند. هر اسلام، بر بینش، ارکان، مبانی و مفروضات خاصی مبتنی و به همین دلیل از دیگری متفاوت است. هریک، بر نظام نشانهای خاصی مبتنی است که نه تنها معناداری، تعامل و نحوه ارتباط عناصر در آن به نحو خاصی تعریف میشود بلکه اساسا دلالت، ارتباط و تعامل عناصر در آن ساخته میشود. این نظام نشانهای است که اولا به آیات معنا میدهد؛ ثانیا اهمیت، مرتبه و وزن آیات قرآن را معین میکند؛ به عنوان مثال، اسلام فقهی که قائل به زوالناپذیری، وثاقت و حجیت فراتاریخی ظاهر آیات احکام است به ظاهر آیات احکام توجه و از طریق عدول یا حذف، سایر آیات را با آنها سازگار میکند.
ظاهر آیات احکام، محور اسلام فقهی و سایر آیات دایرمدار آنها است. به بیانی دیگر، چنین نیست که اسلام فقهی فقط به آیات احکام توجه کند بلکه آن چه مهم است تأکید و تمسک آن به ظاهر آیات احکام و عدول از سایر آیات برای حفظ معنای ظاهر این آیات است. این عدول را ما تأویل مینامیم. یعنی علیرغم عدم اعتراف به تأویل، در این نوع اسلام نیز تأویل وجود دارد و تفسیر سایر آیات به هدف هماهنگسازی و سازگارسازی آنها با آیات احکام انجام میشود. این نظم نشانهای از پیش معیار، میزان و ماهیت تأویل را مشخص کرده است. اما اسلام عرفانی به دلیل موضع پیشینی متفاوتی که در دینشناسی اتخاذ کرده اتفاقا دایرمدار آیات غیرفقهی است. در این اسلام از ظاهر آیات فقهی که جایگاه بلندی ندارند عدول میشود. با محوریت آیات غیرفقهی در اسلام عرفانی، آیات فقهی غالبا نقش سازگارشونده مییابند. کوشش طاقتفرسای اسلام بنیادگرا و غیرمعتقد به خودِ غیرزمینه مند، برای بازسازی فرهنگ عصر تنزیل که به دلیل عدم اعتقاد به شکاف عظیم معرفتی میان عصر تنزیل و جهان مدرن انجام میگیرد نیز تأویل است. نتیجه این که تأویل و عدم تأویل یا محکم و متشابه نیز وابسته به کارکردی است که آیات/نشانهها در نظام نشانهای خاصی که حامل گفتمان خاصی است مییابند.
هر اسلامی/ قرائتی کم و کیفِ محکم و متشابه در قرآن را از قبل تعیین کرده است. آیات به منزله دالهایی هستند که در اسلامهای/ فهمهای مختلف میتوانند حامل مدلولهایی متفاوت باشند. این که چه آیهای محکم یا متشابه است ناظر به نوع قرائت و روایتی است که عرضه میشود. تاریخ بهترین گواه است که قرائت واحد از متن مقدس ناممکن است و در عمل ذهنیت حاکم بر متن پیوسته بازسازی می-شود. این امر لابدمنه است. ما به متن مقدس/ حاق اسلام جز از طریق فهم و تفسیر دسترسی نداریم. هیچ صاحب تفسیری تافته جدابافتهای نیست و هر فهمی ممکن است صحیح یا سقیم و از مراد متن دور یا به آن نزدیک باشد. هیچ کس دارای چنین امتیازی نیست که فهم او عین فحوای متن و مقدس باشد. البته شکی نیست که همه فهمها، پیشفرضها و اصول و مبانی تفسیری خود را به یک میزان تنظیم، تدقیق، تعمیق، و تنقیح نکرده و به یک میزان از سازگاری درونی و نیز کارآمدی برخوردار نیستند. به گفته دیگر میزان وثاقت و اعتبار و حجیت فهمهای متفاوت، مختلف است. روایی و ناروایی هریک را میتوان بر اساس میزان وفاداری به مجموع متن مقدس و سازگاری درونی آن توزین کرد.
چه قبول کنیم که میتوان مراد و نیت صاحب متن را کشف کرد؛ چه فهم را یک فرایند ترکیبی از ذهنیت مفسران با معنای متن بدانیم، در اصل مسأله یعنی عدم استقلال متن و ذهن از یک سو و نایکسانی فهم و متن از سوی دیگر، تفاوتی ایجاد نمیشود؛ خداوند امتیاز «یکسانی فهم با متن مقدس» را به کسی عطا نکرده است. برخی به منظور تقدسبخشی به فهم خود و یکسان گرفتن آن با محتوا و فحوای اصلی متن مقدس و اعتبارزدایی از سایر فهمها به ورطه موضع رئالیسم خام در معرفتشناسی درمیغلتند که البته موضعی غیرقابل دفاع است. عدم استقلال متن از ذهن که معنای دیگر آن استقلال فهم از متن است هیچ استثنائی برنمیتابد. مفسر نیز چون صاحب متن در درک و فهمیدن دخالت و مشارکت و سهم دارد و در عمل، ذهنیت مفسر نمیتواند در فهم دخالت و بلکه مداخله نکند. به همان میزانی که متن مقدس در شکلگیری و صورتبندی فهم مؤثر است علایق، انتظارات، پیشفرضها، پیش-انگاشتها، اهداف، مصالح و خواستهها در تکون و پیدایش و استمرار آن ایفای نقش میکنند.
ثوابت و متغیرات یا محکم و متشابه هر فهمی/ اسلامی مختص و مخصوص آن است و معیار آن محدود به چهارچوب گفتمانی آن قرائت است. نحوه تفسیر هر آیه بازنمودی از وضعیت گفتمانی تفسیر است و چنین نیست که هر آیهای در همه قرائتها حائز یک فهم و تفسیر شود؛ بلکه تقریبا عکس آن صادق است و وزن یک آیه مشخص در همه قرائتها/ اسلامها یکی نیست. در هیچ اسلامی آیات یک وزن ندارند و به یک میزان بر آنان تمرکز نمیشود. هر فهمی/ اسلامی معنای برخی مفاهیم را پنهان و برخی دیگر را آشکار میکند. گویی گزینشگری از ویژگیهای مشترک فهمهای/ اسلامهای متفاوت است. فهمها/ اسلامهای مختلف هر کدام بر بعد یا ابعادی از متن مقدس تأسیس شدهاند. به همین دلیل هر قرائتی به قیمت برجسته کردن عناصری و غفلت و فراموشی عناصری دیگر صورت و انجام می-پذیرد. معنای این امر، آنارشیسم تفسیری و نیز توصیه، تجویز یا توجیه هیچ فهم و قرائتی نیست که سخن در مقام توصیف است. طبیعی است که هر متن از قبل تعداد و میزان و سطح فهم را را تضییق و محدود کرده است مثلا متن مقدس اسلام امکان و استعداد قرائت خداشناسی تثلیثی ندارد. همانگونه که هر فهمی، امکانهای معنایی خود را محدود میکند و ذهنیت حاکم بر هر قرائت یا هر اسلام چهارچوبهای امکانی پاسخها را فراهم میکند. هر فهمی/ اسلامی در پرتو روزگار و عصر خویش، درک خود را تنظیم و تنسیق و تنقیح میکند. تاریخ اسلام بستر زایش و تحول و زوال قرائتهای اسلامی یا اسلامهای متفاوت است. این سیالیت به معنای نفی و سلب ثبات از ارزشها، اصول و مبانی نیست.
بر این اساس باید اعتراف کنیم که هیچ اسلامی نیست که مبانی خود را نسبت به همه عناصر متن مقدس حساس و بینا کرده باشد. هر اسلام مجموعه امکانها و عناصر نهانی از متن مقدس را به سخن درآورده است. هر اسلام با عناصر نهان خاصی مکالمه کرده و خود را بر آن بنا و تأسیس کرده است. اسلام فقهی یا تفسیر فقهی از اسلام، اسلام سیاسی یا تفسیر سیاسی از اسلام، اسلام شیعی یا تفسیر شیعی از اسلام، اسلام سنی یا تفسیر سنی از اسلام هر یک مؤلفهها و امکانهای محدود و مشخصی از اسلام/ متن مقدس را برجسته و خود را بر آن تأسیس کرده است. در هریک، اصول، نظریهها، فرضیهها و مسائلی مفروض گرفته میشوند و با فرض صحت آن مفروضات و اصول با متن مواجهه انجام می-شود؛ اسلام سیاسی به ظرفیتهای سیاسی متن بیشتر توجه کرده است. اسلام اخلاقی آیات اخلاقی و جهان شمولیتر را مورد عنایت بیشتر قرار میدهد و نمیتواند برخی آیات را تاریخی نبیند. اسلام تجددگرا و مدرنیتهخواه، با ابتنا بر آیات خاصی طرفدار دموکراسی و حقوق بشر است. این اسلام با ترقی و پیشرفت و مدرنیته همنوا و همخوان است. در این اسلام به دلیل وقوف به شکافی که مدرنیته در جهان شناسی سنتی افکنده است تأویل آیات ناظر به جهان شناسی عصر مدرن است.
در هر یک مجموعه عناصری از متن مقدس با مجموعه عناصری از متون یا اندیشههای دیگر ممزوج و مخلوط شده است. اسلامهای لیبرال مزج عناصر محدودی از متن با عناصری از لیبرالیسم هستند. اسلام یا اسلامهای دموکراتیک یا دموکراسیهای اسلامی برخی امکانهای نهان متن را به عناصری از روایت خاصی از دموکراسی اضافه کردهاند. مناسک و شعائر و هنجارها و ارزشها در هر اسلام به گونهای است. بر هر یک از این آنها روشی و نگرشی و بینشی سلطه افکنده است. اگر تکلیف، دال محوری اسلام فقهی است که هست، حقوق، دال محوری اسلام تجددگرا است. سایر دالها شناور و انعطاف پذیر و سازگارشونده هستند. در این صورت پاسخ به این پرسش که بالاخره اسلام با مدرنیته سازگار یا ناسازگار است همواره پرسشی گشوده خواهد بود و در اسلامهای مختلف پاسخهای متفاوت خواهد داشت. قوت و رواج و قدرت یا ضعف و فرسایش و زوال هر اسلام در ادوار مختلف متفاوت است. چرایی این امر یعنی قدرت و چیرگی یک اسلام و به حاشیه رفتن سایر اسلامها در تاریخ دلایل معرفتشناختی، تاریخی، سیاسی و جامعهشناختی دارد. به عنوان مثال قدسیزدایی از سپهر اجتماعی و نهادیشدن نیروهای عرفیِ تنظیم و تنسیق ارتباطات و مبادلات کنونی، موجب فرسایش و اضمحلال اسلام فقهی و شریعتمدار که در گذشته عهدهدار تنظیم و تنسیق مبادلات و روابط بود خواهد شد.
برای توصیف انواع اسلامها می توان از اسلام ایرانی، اسلام عربی، اسلام فقهی، اسلام کلامی، اسلام حدیثی، اسلام معتزلی، اسلام اشعری، اسلام اهل رأی، اسلام مرجئه، اسلام جبریه، اسلام جهمیه، اسلام قدریه و…سخن گفت بلکه می توان یک قدم نیز جلوتر گذاشت و از اسلامهای ایرانی، اسلامهای عربی، اسلامهای شیعه، اسلامهای سنی، اسلامهای کلامی، اسلامهای حدیثی، اسلامهای اشعری، اسلامهای حدیثی، اسلامهای فقهی، اسلامهای معتزلی، اسلامهای سلفی، اسلامهای بنیادگرا، اسلامهای سنتگرا، اسلامهای تجددگرا، اسلامهای ایدئولوژیک، اسلامهای فرهنگی، اسلامهای دموکراتیک و…سخن گفت.
سرانجام با پذیرش بداهت تفکیک دین و ادیان اکنون توجه به تفاوت اسلام و اسلامها و نحوه همزیستی مسالمتآمیز اسلامها در کنار هم ضروری است. پیش از دیالوگ ادیان نیاز مبرم ما دیالوگ اسلامها است.
*دکترای زبان و ادبیات عربی از دانشگاه تهران

بسیار زیبا و قابل تامل… نکات و مسائل جالب توجهی رو اشاره کرده بودید
لطفا از این دست مقالات و مطالب بیشتر بگذارید
سلام جناب امینی می خواستم لطف کنید (به لحاظ تخصص شما در زبان عربی) بفرمایید نظرتان درباره آیه ۵۱ سوره قصص چیست؟ …ولقد وصلنا لهم القول لعلهم یتذکرون… بنظر بنده چون “وصلنا” با “الیهم” نیست بلکه با “لهم” آمده نشان از این دارد که منظور بیان حکایت موسی با جزئیات بیشتر و بترتیب رخدادن وقایع ذکر شده در آیات قبل این سوره است. این بیان با جزئیات و بترتیب باعث شده که مسائلی درباره حضرت موسی روشن شود بطوری که مومنین قوم یهود با شنیدن آنها خوشحال میشده اند و بر ایمان ایشان افزوده میشده است. چندان که در ادامه… مطالعه بیشتر»