اخلاق و قدرت

| محمد باقر رحیمی  | بین دو موضوع اخلاق و قدرت رابطه ای دو سویه وجود دارد. یکی اینکه اخلاق چه قدرتی برای یک فرد و یا چه قدرتی درصحنه اجتماعی دارد. دوم اینکه قدرت چه به معنای عام آن و چه به معنای سیاسی آن چه تأثیر بر اخلاق دارد ، و به طور ویژه این پرسش مطرح است…

| محمد باقر رحیمی  |

بین دو موضوع اخلاق و قدرت رابطه ای دو سویه وجود دارد. یکی اینکه اخلاق چه قدرتی برای یک فرد و یا چه قدرتی درصحنه اجتماعی دارد. دوم اینکه قدرت چه به معنای عام آن و چه به معنای سیاسی آن چه تأثیر بر اخلاق دارد ، و به طور ویژه این پرسش مطرح است که آیا در هر جای و هر زمان سیاست ورزی به معنای بی اخلاقی است ؟ یا می توان سیاست و سیاست مداری بر مبنای اخلاق نیز داشت ؟ به این معنا آیا اخلاق و سیاست قابل جمع هستند ؟


قدرت اخلاق

در زمینه موضوع نخست یعنی قدرت اخلاق باید گفت هیچ جامعه ای از امور اخلاقی و به طور کلی تر ارزش خالی نیست ، عموم مردم هر جامعه کم یا زیاد ، به ناچار یا از سر اختیار ( درونی ) از اخلاق پیروی می کنند. اما اینکه فرد یا جامعه چرا به هر روی امور اخلاقی را رعایت می کنند علت های مختلفی دارد که از سوی اندیشمندان و فیلسوفان حوزه اخلاق ارائه شده است. از دیدگاه این اندیشمندان برخی از این علل عبارتند از :

انجام امور اخلاقی از جهت دستورات دینی و یا فرمان الهی بودن ، ذاتی بودن خوبی و بدی در خود رفتارها ، لذت بردن از رفتارهای اخلاقی،احساس وظیفه و بالاخره سودمندی فردی و اجتماعی علت دیگر انجام امور اخلاقی می باشد. در مجموع انسان ها پذیرفته اند که بدون وجود چهارچوب ها و قیدهای اخلاقی و ارزشی زندگی پایدار نمانده و از هم می پاشد و لذا هرچند نسبی آن را می پذیرند. از سوی دیگر متوجه هستیم تنها موجودی که می تواند فراتر از طبیعت زیستی خود عمل کند انسان است و بنابراین تنها انسان موجودی اخلاقی خواهد بود.

اما چرا در حال حاضر جامعۀ ایرانی در زمینه رعایت اخلاق دچار افت جدی است ؟ با دقت و بررسی به این عمل می توانیم اشاره نماییم : حرکت کند جامعه از نظام قبیله ای به نظام مدنی و شهروندی ، ضعف در بنیادهای دینی ، عدم نهادینه شدن مردم سالاری در عرصۀ اجتماعی و مشارکت همگانی در ادارۀ امور اجتماعی ، اولویت دادن منافع فردی و گروهی نسبت به منافع ملی و میهنی و بالاخره عامل جهانی شدن و گذار از سنت به مدرنیته از جمله علل مسئله افت اخلاق ایرانی است.

از جنبه های جزئی تر می توان ناهنجاری های دیگری را به لیست فوق اضافه نمود ، خود مداری و خود مرکزی ایرانیان از این جمله است. خود مداری مانع گروه گرایی می باشد. همچنین وجود رفتارهای خشونت آمیز و پرخاشگرانۀ افراد نسبت به هم ، در عوض گفتگو و گفتمان مشکل دیگر است. عدم تعهد و وجدان کاری ، کمبود اعتماد بین افراد جامعه و بالاخره به رفتار اسراف باید اشاره کرد. (با وجود فقر نسبی در جامعۀ عموم نه به دلیل کثرت امکانات و رفاه مناسب ، بلکه به علت ضعف فرهنگی و عادت اهل اسراف هستند )


اخلاق قدرت
در زمینه قدرت اخلاق به طور کلی معلوم شد که این اخلاق است که جوامع را از هم پاشیدگی دور نگه می دارد. از سوی دیگر باید دید اخلاق قدرتمندان اعم از صاحب منصبان ، اشراف در ثروت و خواص در دانش چگونه است و یا چگونه باید باشد ؟ اما به طور ویژه تر بین قدرت سیاسی و اخلاق چه رابطه ای وجود دارد ؟ طرح این بحث از آنجا ضرورت دارد که دیدگاه مشهور در این زمینه است که در امر سیاسی در هر حال با بی اخلاقی و یا درست بگوییم با اخلاق غیر انسانی روبرو هستیم ، گویی سیاست ورزی در هر حال با بی اخلاقی بودن ملازم است.

حال می پرسیم اگر سخن شامل همۀ اهل سیاست و یا کارگزاران حکومت ها باشد ، پس چگونه اداره اجتماع ممکن می شود ؟ و چگونه ساختارهای چنین سامانه هایی فرو نریخته اند ؟ اداره امور جامعه ممکن نمی شود ، مگر اینکه کارگزاران نیز خود عامل به هنجارها و قاعده ها باشند ؛ قاعده هایی که برخی اخلاقی ، برخی قانونی و برخی عرفی هستند. حتی اگر جامعه ای مبنای امور اخلاقی خود را آموزه های دینی قرار نداده باشد ، به ناچار در همین راستا به گونه ی خود باید اخلاقی را بنا کند که خاستگاه غیر دینی داشته باشد. به طور نمونه دموکراسی خود به تنهایی متضمن برخی امور اخلاقی است. اموری مانند تعاون اجتماعی ، رعایت حقوق هر فرد نسبت به جامعه و هم چنین حفظ منافع جمعی.

سخن قدرت فساد می آورد که می تواند شامل همۀ قدرت های مالی ، مقامی و علمی باشد در عین درستی باید مورد جرح و تعدیل قرار گیرد. این جمله از لرد اکتن ، فیلسوف انگلیسی است که به کرات در نوشته های معاصر به کار رفته است : « قدرت فساد می آورد و قدرت مطلق فساد مطلق می آورد.» در حقیقت به طور دقیق باید گفت قدرت مطلق و قدرت متمرکز و کنترل نشده فساد می آورد و نه هر نوع قدرتی و در هر موقعیتی. از آغاز روشنگری تا امروز حاکمان تنها با کنترل درونی خویش سنجیده نمی شوند ، بلکه بیشتر از آن در خارج از خود آنها و از طرف افراد و نهادهایی تحت نظارت قرار می گیرند. به این سبب نهادهای گوناگون به طور مستقیم و یا به وکالت از مردم حاکمان را تحت بازپرسی قرار می دهند و آنها را نسبت به موقعیت خویش پاسخگو می خواهند. اگر چنین شود ، بنابراین هر قدرتی فساد آور نخواهد بود و یا فساد مطلق نخواهد بود.

اگر مطالب فوق را بپذیریم می توان این نتیجه را نیز پذیرفت که حکومت های مردم سالار نسبت به حکومت های استبدادی اخلاقی ترند. از جمله دلایل درستی این سخن عدم ترویج و رشد شجاعت و نوآوری در جوامع استبداد زده است. در عوض در چنین جوامعی سرسپردگی و تعلق بیشتری وجود پیدا می کند. به بیان دیگر می شود گفت بین ساختار هر حکومت و فساد رابطه برقرار می باشد. اگرچه نه به طور مطلق ولی به طور نسبی ساختار حکومت مردم سالارانه بیشتر پذیرش اموری چون عدالت و نیز اخلاق انسانی را دارد و در نظام های دیکتاتوری و استبدادی موضوع به عکس می شود. بنابراین می توان گفت همراهی اخلاق با قدرت سیاسی ممکن است، البته اگر خواهان اخلاق مطلق نباشیم.

۴ ۱ رأی
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx