حکمرانی خوب در قرآن – بخش اول

– نکته اول اینکه برای مردمانی که در قالب یک “تألیف” دارای زیست اجتماعی هستند، جغرافیای سرزمینی و مواهب طبیعی مشترک المنافع است و نباید انحصاری باشد./- نکته دوم اینکه تأمین معاش و امنیت حق همگان است و مردمان باید حاکمیتی را بپذیرند که حداقل در تأمین معاش و امنیت کوشا و دادگر باشد./- نکته سوم این است که این موارد مقدور نمی شود مگر اینکه در حکمرانی؛ فرقه گرایی و تبعیضهای عقیدتی محل نداشته باشد.

نیما حق پور:

پس از اتمام تفسیر سوره ص و قریش در طرح تفسیر ترتیبی به روش پازل که از چندی پیش بدان اقدام نموده ام، با توجه به آیاتی در این دو سوره در رابطه با “حکمرانی خوب” بر آن شدم که با محوریت این موضوع در آیات قرآن، مقالاتی را در دستور کار قرار دهم. اینک بخش اول آن مقالات را اختصاص می دهم به آیات مرتبط در سوره های ص و قریش که اخیراً تفسیر آنها را به پایان بردم.

در سوره قریش؛ علی رغم کوتاهی آیات، مفاهیم بنیادینی در رابطه با “حکمرانی خوب” وجود دارد که بسیار حائز اهمیت است. می فرماید: “لِإِیلَافِ قُرَیْشٍ”، برای همبستگی قریش، “إِیلَافِهِمْ رِحْلَهَ الشِّتَاء وَالصَّیْفِ”، همبستگیشان در کوچ زمستان و تابستان، “فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ”، پس باید بپرستند پروردگار این خانه را، “الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ”، کسی که سیرشان کرد از گرسنگی و امنیتشان داد از ترس.

همانطور که می بینیم آیات این سوره کوتاهند و کم تعداد اما واجد نکاتی می باشند که به طور مستقیم یا غیر مستقیم در “حکمرانی خوب” موضوعیت دارند. در تفسیر این سوره نگاشته بودم:

“آیات این سوره نشانگر این است که «عبادت» و دینداری یک امر صرفاً فردی یا خانوادگی یا حتی طایفه‌ای و امثالهم نیست بلکه اجتماعی است و به جهت همین اجتماعی بودن در تأمین معاش و امنیت نقش محوری دارد بدین معنا که اگر آدمیان پروردگار واحد را که کسی جز آفریننده هستی نیست را نپرستند در تأمین معاش و امنیشان دچار مخاطرات تنازعاتشان می‌شوند. به عبارت دیگر؛ «عبادت» پروردگار واحد؛ شرط لازم تأمین معاش و امنیت است. و پروردگاری می تواند واحد باشد که پرورش او بر مبنای احقاق حقوق ذاتی همه پدیده‌ها باشد وگرنه اگر پای تضییع حق یا حقوقی در میان باشد وقوع تنازعات محتمل است و در نتیجه عدم تأمین معاش و امنیت برخی نیز محتمل. یک نکته هم این است که زادگاه برخی؛ مناطق سردسیر بوده و برخی دیگر؛ گرمسیر، و در کوچ زمستان و تابستان، این دو دسته به سرزمین یکدیگر وارد می‌شوند، و اگر مبنای آنها پرستش پروردگار واحد نباشد، آنگاه هر یک بر دیگری وقتی در سرزمین خویش است ممکن است تبعیض روا دارد و همین مایه تنازعات و استمرار آنها شود. نکته دیگر اینکه وقتی سخن از «رب» است مراد «پرستش عملی» است نه عقاید ذهنی، و از همین رو واژه «رب» بجای «اله» بکار رفته است. و وقتی؛ رب همگان رب واحد باشد، یعنی محوریت رفتار عملی همگان یکی باشد، عقاید نظری ایشان هم اگر هم محور نشود ناسازگاری آنها چندان پا به عرصه اجتماع نخواهد گذاشت و منجر به تنازع نخواهد شد. و دیگر اینکه وقتی می‌فرماید «رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ»، و مراد از «البیت»؛ کعبه است که چاردیواری بیش نیست آن هم خالی، و در نتیجه پرورشی بدان تعلق نمی‌گیرد، پس مراد این است که هیچ گروه و طایفه و عقیده و امثالهم در سمت و سو دادن به پروردگاری محلی از اعراب ندارد و هیچ چیز و هیچ کس محوریت ندارد جز تأمین معاش و امنیت برای همگان که در غیر این صورت پروردگار واحد پرستیده نشده است. با این توضیحات؛ «قانون اجتماعی واحد»، به شرط عدم تبعیض یا عدم تضییع حقوق ذاتی، با تأکید ویژه بر تأمین معاش و امنیت همگان، مورد تأیید هدایت الهی است.”

 

حال با توجه به این توضیحات می توان نکات زیر را در “حکمرانی خوب” برشمرد:

– نکته اول اینکه برای مردمانی که در قالب یک “تألیف” دارای زیست اجتماعی هستند، جغرافیای سرزمینی و مواهب طبیعی مشترک المنافع است و نباید انحصاری باشد.
– نکته دوم اینکه تأمین معاش و امنیت حق همگان است و مردمان باید حاکمیتی را بپذیرند که حداقل در تأمین معاش و امنیت کوشا و دادگر باشد.
– نکته سوم این است که این موارد مقدور نمی شود مگر اینکه در حکمرانی؛ فرقه گرایی و تبعیضهای عقیدتی محل نداشته باشد.

اما در سوره ص به حکمرانی داوود و سلیمان پرداخته شده است که توجه به نکات آنها مفید نکاتی در “حکمرانی خوب” می باشد.

آیه ۱۷ سوره ص داوود را واجد دو صفت “ذَا الْأَیْدِ” و “أَوَّابٌ” معرفی می نماید. پیش از این در معنای اواب نگاشته‌ام:

«اواب بودن یعنی در هر مسأله و چالشی به سراغ هدایت الهی رفتن و به محض دریافتن اشتباه خود بازگشتن به صراط مستقیم، یعنی بازگشتن به انسجام رفتاری و گفتاری بر مبنای حقیقت و این مصداق بندگی کردن تام و تمام الهی است.»

با این توضیحات؛ “اواب” بودن یعنی آدمی هرچند هم که مؤمن و هدایت یافته باشد خود را مصون از خطا نداند و دمادم خود را با معیارهای حقمداری بسنجد و بینش و منش و روش خود را تصحیح نماید بویژه در جایگاه حکمرانی.

اما در این میان “ذَا الْأَیْدِ” بودن (و جمع آن؛ “أُوْلِی الْأَیْدِی”) هم مهم است که در تفسیر سوره ص نشان دادم که “معنای “أُوْلِی الْأَیْدِی”؛ صاحبان قدرت یا نیرومندان نیست بلکه مفهوم آن چیزی است که در عامیانه بدان می گویبم “دست داشتن”، “دست و پا داشتن”، “جربزه داشتن” یا امروزه می گویند “فعالان فلان عرصه” یعنی کسی که کوششگر و تواناست در انجام کاری. کسی که کار را پیش می برد. حالا کسی که این ویژگی را داشته باشد اگر صاحب بینش هم شود کار درست را درست انجام می دهد بویژه در امور اجتماعی.”

بنابراین توانایی نظری و توانایی عملی توأمان لازمه تصدی امور اجتماعی بویژه حکمرانی خوب است.

آیه ۱۸ سوره ص یکی از توفیقات داوود در حکمرانی را مشارکت دادن توده مردم در اداره امورشان بیان می دارد: “إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ”. در تفسیر این آیه نگاشته ام:
“در خصوص معنای «جبال» در این آیه به نوشته‌ای که پیش‌تر در پاسخ به پرسش دیگری نگاشته‌ام توجه می‌دهم: «راغب ذیل ماده «جبل» معنای آن را در بسیاری آیات اعتباری و استعاری می‌داند و متضمن معنای ثبات و پایداری یا اشاره به خصلتی که در طبیعت چیزی ریشه دوانیده باشد و نتوان آن را به آسانی از آن گرفت. ستبری و درشت اندامی، عظمت و فراوانی، و نیز گروه زیاد و عظیم نیز همگی در بار معنایی این ماده قرار دارد.» (بنابراین) مراد از «جبال» در این آیه «توده مردم» است چنانکه کوهها هم توده‌های خاکی و سنگی هستند. به طور کلی به تعداد زیادی از یک چیز در کنار هم کوهی از آن چیز هم می‌گویند مانند کوهی از مشکلات یا کوهی از کالاها. در توضیحات ترجمه استاد عبدالعلی بازرگان ذیل این آیه آمده «منظور از تسبیح، انجام کاری مثبت برای رفع نقص و نارسایی است.» حال با این بار معنایی معنای آیه چنین می‌شود: “همانا مسخر کردیم ما توده‌های مردم را با او که از بدیها و ناراستیها منزه کنند به شامگاهان و صبحگاهان” مسخر کردن مردم با داوود؛ یعنی آنها را گوش بفرمان داوود کردیم تا با یکدیگر در بسامان سازی امورشان اقدام کنند البته نه در تمام اوقات بلکه به هنگام شب و صبح، چرا؟! چون اقتضای اشتغال به کشاورزی و دامداری؛ پراکندگی مردمان از صبح تا شام در کشتزارها و باغات و مراتع بوده است و تنها فرصتهای جمع اجتماع مردمان؛ آغاز شب و آغاز روز بوده که از کار فراغت حاصل می‌کرده به اقامتگاهشان باز می‌گشتند یا ابتدای روز که هنوز ترک اقامتگاه نکرده بودند و می توانستند در اجتماع مردمان شرکت کنند و با یکدیگر در راستای بسامان سازی امورشان مشارکت کنند.”

آیه ۱۹ سوره ص دلالت دارد بر اینکه در حکمرانی خوب، قوای مجریه باید یکدست و هماهنگ باشند. این آیه می فرماید “وَالطَّیْرَ مَحْشُورَهً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ” که در تفسیر آن نگاشته ام:

“اطلاق «الطیر» نیز مانند «الجبال» در این آیات به انسانهاست، «الجبال»؛ توده مردم یا عوام الناس و «الطیر»؛ خواصی از مردم. همانطور که در کوه‌ها و توده‌های مردم اشتراک صفتی است که می‌توان به توده مردم؛ «کوه» گفت به کسانی هم که دور و بر شخصی می‌چرخند و گوش به فرمان اویند و کارها را سریع انجام می‌دهند می‌توان لفظ «پرندگان» را بکار برد، مثل اینکه می‌گویند «یکی مثل پروانه دور دیگری می‌چرخد» یا مثلاً می‌گویند «بپر فلان کار را انجام بده». بنابراین پریدن و دور کسی پرواز کردن نشانگر سرعت عمل و گوش بفرمان بودن است و از این رو هم می‌گوید «لَهُ أَوَّابٌ»، یعنی این دور و بریهای داوود دمادم به پیشگاه او باز می‌گشتند و وظیفه دیگری را برعهده می‌گرفتند یا گزارش کار خود را ارائه می کردند.”

با این ویژگیها درحکمرانی داوود؛ حکمرانیش پر نفوذ و مؤثر شده و روی به حکمت و فصل الخطابی می برد که در آیه ۲۰ می فرماید: “وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَآتَیْنَاهُ الْحِکْمَهَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ”، و پرنفوذ و مؤثر ساختیم فرمانرویش را و دادیمش حکمت و داوری پایان دهنده به اختلافات. در تفسیر این آیه نگاشته ام:

“فرمانروایی داوود مطابق بیان قرآن به چند علت پرنفوذ و مؤثر شده بود یکی اینکه او خدا را بندگی می‌کرده، «ذَا الْأَیْدِ» و «أَوَّابٌ» بوده، دیگر اینکه همه توده‌های مردم را در حکمرانیش مشارکت داده (إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ) و نیز اینکه کارگزارانش از افراد تند و تیز و مسؤولیت پذیر بودند (وَالطَّیْرَ مَحْشُورَهً کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ). اما یکی از نکات این آیه تقدم «شَدَدْنَا مُلْکَهُ» بر «آتَیْنَاهُ الْحِکْمَه» است بدین معنا که در ابتدای حکمرانی داوود «حکمت» از علل نفوذ و مؤثر بودن حکمرانی او نبوده بلکه در پی آن عوامل مذکور او صاحب حکمت هم می‌شود. حال این چالش مطرح می‌شود که چرا با اینکه آن عوامل مذکور متضمن حکمت در حکمرانی هستند «ایتاء حکمت» متأخر از آنها در بیان قرآن آمده است؟ پاسخ می‌تواند این باشد که داوود آن سازوکار حکمرانی را خود بپا نکرده بلکه بنحوی به او منتقل شده و او در واقع وارث آن بوده که با تداوم آن سازوکار او صاحب حکمت در حکمرانی هم شده بنحوی که داوری او «فصل الخطاب» هم شده است یعنی پایان دهنده اختلافات و تنازعات اجتماعی. یعنی توانایی او در داوری تا بدانجا رشد می‌کند که با داوری او دیگر مجالی برای حرف و حدیثی در صحت داوری نمی‌مانده است و البته تمامی عوامل مذکور در آیات پیشین و نیز پر نفوذ و مؤثر بودن حکمرانی او یعنی حرف شنوی مردمان از او در «ایتاء حکمت و فصل الخطاب» به او دخیل بوده است چرا که او هم حقمدار بوده و هم با مردم حشر و نشر داشته و هم کارگزارانش نیکو بودند و هم اینکه همواره با مصادیق بیشتری که نیازمند داوری بودند مواجه می‌شده و بدین طریق در امر داوری کارآزموده و مجرب‌تر می‌شده تا جایی که داوریش حکیمانه و فصل الخطاب می‌گردد و از این رو است که افعال «سَخَّرْنَا» و «شَدَدْنَا» و «آتَیْنَا»، همگی به ضمیر «نا» یعنی به خدای تعالی و جنودش منسوب شده‌اند تا این معنا را برسانند که عوامل بسیاری از جمله عبودیت و حقمداری خود داوود و سازوکارهای اجتماعی پیرامونی او که منطبق با چارچوب قوانین نظام هستی بوده‌اند در رشد و تعالی وی مؤثر بوده‌اند.”

حال برویم به سراغ حکمرانی سلیمان در سوره ص. در آیه ۳۴ می فرماید: “وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَى کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنَابَ”. این آیه دلالت دارد بر اینکه حکمرانی سلیمان؛ “متمرکز و بی تحرک و ناپویا و جسدوار بوده است” و او این ضعف را فهمیده و به خود آمده و می گوید: “قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکاً لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ” (ص ۳۵)، گفت پروردگارا بیامرز مرا و استمرار بخش برایم فرمانروایی را که اینگونه سزاوار نیست برای کسی از پس من، همانا تو استمرار بخشی. یعنی پروردگارا با این شیوه حکمرانی که تاکنون پیش گرفته و فقط در مرکز حکومت به صورت متمرکز حکمرانی می‌کردم این فرمانروایی بعد از من از هم می‌پاشد و کسی از پس آن برنمی‌آید. (نقل از تفسیر سوره ص)

آیه ۳۶ سوره ص دلالت دارد بر اینکه این ضعف حکمرانی سلیمان با بکارگیری لشگریانی برای گسیل به گستره قلمرو حکمرانیش به نیابت از او بر طرف می شود که می فرماید: “فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاء حَیْثُ أَصَابَ”. در تفسیر این آیه نگاشته ام:

“«الریح» به معنای «باد» مانند «الجبال» که معنای آن را توده‌های مردم قلمداد کردیم (در آیه ۱۸) و «الطیر» که معنای آن را کارگزاران تیزپا و مسؤولیت پذیر (در آیه ۱۹)، به امری در حکمرانی دلالت دارد و آن لشگریانی است منسجم و تیزپا که مانند باد به آسانی به هرجا می‌روند و البته «رخاء» دلالت دارد که آن لشگریان؛ طوفانی حرکت نمی‌کردند و در هم نمی‌کوبیدند هرجا را که بدان گسیل می‌شدند بلکه به آرامی و نرم‌خویی و به دور از خشونت‌زایی اما مقتدرانه حکمرانی را به سامان می‌نمودند. داوود از دو رکن حکمرانی خوب بهره‌مند بود و آنها یکی مشارکت توده‌های مردم در امر اداره سرزمینشان بود و دیگری بکارگیری کارگزارانی مسؤولیت پذیر و تیزپا بود که با گسترش قلمرو حکمرانی، حکمرانی خوب نیازمند رکن دیگری نیز بود و آن بکارگیری نیروی مقتدری بود که نافرمایان و نابسامان سازان و عاملان هرج و مرج قلمرو حکمرانی را سر به راه کرده نظم عمومی را برقرار سازند (که می فرماید:) “وَ الشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ” (ص۳۷). این آیه عطف است به آیه قبل که فرمود: «فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاء حَیْثُ أَصَابَ» و از این رو آیه ۳۷ مفهوما اینگونه است: وَ (سَخَّرْنَا لَه) الشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ، و (به فرمان او درآوردیم) قدرتمدارها را هریک بنّا بود و هریک غواص بود… معنای آیه این است که سلیمان توسط «الریح» که لشگریانش بودند فضایی را فراهم کرد که شیطان صفتانی که دارای مهارت بنایی و غواصی بودند در همان مهارتهای خودشان تحت نظر فرمانروایی سلیمان به کار گماشته شوند و در آبادانی سرزمین و اجتماع خود مؤثر باشند. البته صاحبان دیگر مهارتها نیز مشمول این آیه می‌باشند چرا که ذکر همه صاحبان مهارت و مشاغل محل نداشته است. مفهوم این آیه این است که روش سلیمان در حکمرانی حذف یا طرد همه قدرتمدارها و شیطان صفتان نبوده بلکه هر کسی را در حدی که در اجتماع سازنده و مفید بوده بکار می‌گرفته است و فقط قدرتمداری و بزهکاری ایشان را با محدودیت مواجه می‌کرده است. “وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ” (ص ۳۸)، و دیگر قدرتمدارها را قرار داده شده در بندها، یعنی کسانی را که کنترل پذیر نبوده و در نابسامانیها و بزه کاریها همواره می‌کوشیدند در بندها محبوس نگه می‌داشتند.”

با توجه به آیات اخیر، یک رکن دیگر حکمرانی خوب؛ مدارای حداکثری با ناسازگاران است به نحوی که تا جایی که می توان ایشان را در عمران و آبادانی امور مشارکت داد یعنی از مهارت و تخصصشان استفاده کرد نه اینکه به جهت مخالفت آنها رویکرد حذفی در پیش گرفته شود. البته این مدارا و میدان دادن شامل کسانی نمی شود که به هیچ روی و در هیچ زمینه ای حاضر به مشارکت تعالی بخش نیستند بلکه باید جامعه را از اعمال ناهنجار و نابسامان ساز ایشان مصون نمود.

این مقال را با ذکر این نکته بپایان می برم که رجوع به “تفسیر سوره ص به روش پازل” می تواند در گویایی مدعیات نگارنده مؤثر باشد. از این رو از منتقدان گرامی خواهشمندم قبل از اقدام به نقد، به متن کامل “تفسیر سوره ص به روش پازل” در کانال تلگرامی بنده به نشانی nima_haghpoor مراجعه کنند و آن را از نظر بگذرانند.

نیما حق پور – ۱۱ آبان ۱۴۰۰

nima.haghpoor@gmail.com
www.instagram.com/nima_haghpoor
www.t.me/nima_haghpoor

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
مرادی
مرادی
آبان ۱۲, ۱۴۰۰ ۱۰:۵۹ ب٫ظ

جناب حق پور با رعایت دقیق ارتباط آیات سوره ص بنظر میرسد در این سوره به ذرات یا افراد تاکید میشود…از همان ابتدا با تعدد اله شروع میکند: أَجَعَلَ الْآلِهَهَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ ﴿۵﴾ ص این سوره بر شاخه دوم درختواره قرآنی در کنار سوره شورا قرار دارد….به زیبایی سوره قریش نیز بر روی همین شاخه است…شاخه مخاصمه بین گروههای انسانها و تقسیم شدن به مومن و غیر مومن است…تلاش های اجتماعی… منظور از تسبیح “کوه” همراه با حضرت داود بمعنی ذره ذره یا قطعات کوچک شدن کوه است تا استخراج آهن برای ایشان آسان شود….و این… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
آبان ۱۲, ۱۴۰۰ ۱۰:۵۸ ب٫ظ

جناب حق پور اینکه نتیجه گرفته اید: “”. این آیه دلالت دارد بر اینکه حکمرانی سلیمان؛ “متمرکز و بی تحرک و ناپویا و جسد وار بوده است ” بدون ارتباط با آیه قبلی است…آیه مورد نظر شما با حرف “و” شروع شده است ارتباط ندادن با آیات قبلی جفای بزرگی است: فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ﴿۳۲﴾ رُدُّوهَا عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ ﴿۳۳﴾ وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَى کُرْسِیِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ ﴿۳۴﴾ قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿۳۵﴾ کلید فهم ارتباط این… مطالعه بیشتر»

2
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx