خدای نامتشخص به مثابه-ی «آگاهیِ متجسم» و «خدای دموکراتیک»

|علیرضا موثَّق| ۱- فرض کنیم آقای x را با مقداری کاغذ و کبریت در یک اتاق به شدت محافظت شده با پنجره ای کوچک و با شیشه ای ضدگلوله و نفوذ ناپذیر که حفاظی فلزی نیز دارد قرار داده و درب آن را شش قفله کرده ایم و کلید تمام شش قفل نیز تنها در دست خودِ ماست و خودمان…

|علیرضا موثَّق| ۱- فرض کنیم آقای x را با مقداری کاغذ و کبریت در یک اتاق به شدت محافظت شده با پنجره ای کوچک و با شیشه ای ضدگلوله و نفوذ ناپذیر که حفاظی فلزی نیز دارد قرار داده و درب آن را شش قفله کرده ایم و کلید تمام شش قفل نیز تنها در دست خودِ ماست و خودمان نیز پشت تنها درب این اتاق فرضی ایستاده ایم. هیچ انسانی نیز در اطرافِ این اتاق، چه در جهتِ عمودی و چه افقی، تا کیلومترها امکان تردد ندارد.

⏰ زمان تقریبی مطالعه: ۹ دقیقه و ۲۷ ثانیه

در وهله-ی بعد، متوجه می شویم که از اتاق موصوف دود خارج می شود و وقتی موضوع را پیگیری می کنیم، کاغذهایی که نزد آقای x بود را در حال سوختن می بینیم؛ اما او آتش زدن عمدی و یا سهویِ کاغذها را منکر می شود و مدعی می شود که اساساً خواب بوده است.

در اینجا در ظرف فهم و تجربیاتِ ما، دو فرض و گمانه برای تبیینِ این رویداد، متصور است؛ یا کاغذها خودبخود آتش گرفته و یا توسط آقای x (اعم از عمدی و سهوی) به آتش کشیده شده است.

حال، ما شواهدِ مؤید و تقویت-کننده و یا تضعیف کننده-ی هر ایده را جمع-آوری می کنیم؛ برای مثال با توجه به اینکه آتش گرفتنِ کاغذها در فصل گرما صورت گرفته، این گمانه-زنی را مطرح می نماییم که ممکن است عینک آقای x در طاقچه-ی اتاق بوده و بدون قصد و علم و عمدِ آقای x چونان عدسیِ یک ذره-بین، اشعه-ی خورشید را بر کاغذها متمرکز کرده و موجب آتش گرفتن شان شده است؛ لذا شروع می کنیم به بررسیِ تجربیِ این امر و صرفنظر از اینکه شماره-ی عینکِ متعلق به آقای x تنها نیم دیوپتر آستیگمات است؛ اما باز بارها در گرم‌ترین لحظات روز، این فرض که نور خورشید و عدسی عینک از روی طاقچه باعث آتش-سوزی شده است را آزمون می کنیم؛ منتها در نهایت، می بینیم که عینکِ طبیِ مذکور، در عمل نمی تواند باعثِ آتش گرفتنِ کاغذهایی مشابه شود.

با این وصف، در ظرف امکانات و فهم ما و در حدِ شواهد و دلایلِ در دسترسِ ما، به لحاظ عقلی، موجه است که بدون یقینِ قاطع و جزمی، این گمانه-زنی را به نحو ظنی، محتمل تر و با قوتِ بیش از پنجاه درصد ببینیم که آتش زدنِ کاغذها، توسط آقای x صورت گرفته و یا حتی ممکن است او در خواب و یا در وضعیتِ نیمه-بیداری، بدون خودآگاهی، کاغذها را آتش زده باشد.

◾️در اینجا ما به لحاظ معرفتی مجاز هستیم از مجرای استنتاج بهترین تبیین، به نحو ظنی (نه یقینی و قطعی) و تا اطلاع ثانوی (یعنی تا زمانِ روشن شدنِ ضعفِ شواهدِ فعلیِ مان و تا زمانِ فرا-رسیدنِ ایده ای با توانِ تبیینِ بهتر)، گمانه-زنی موصوف مبنی بر《آتش گرفتنِ کاغذها را حاصل رفتار عمدی یا غیر عمدیِ آقای x دیدن》را نسبت به ایده-ی رقیب اش ارجح ببینیم.

در مثالِ فوق، شاید کاغذها توسطِ اجنه آتش گرفته باشند(؟) شاید پای آدم فضایی ها در میان باشد(؟) یا شاید عللی در کار است که فعلاً در ظرفِ فهم و ادراک ما نمی گنجد(؟)؛ لکن تکلیفِ ما در《موزون کردنِ باورهای مان با میزانِ قوتِ دلایل و شواهدمان》تنها در حد ظرفیتِ اطلاعات و قوایِ عقلی و ادراکیِ ما، به نحو زمانمند و مکانمند است؛ ما در راهِ تقربِ نسبی و طیفی و تدریجی به حقیقت و عقلانیت، بیش از مقدورات و امکانات و قدرت مان (که در زمان و مکانِ مشخص مصداق می یابد) تکلیفی نداریم.

۲️⃣ مشاهداتِ ما گرانبار از نظریه و پیش-فرض است؛ ما با ذهنی آینه-گون به جهان نگاه نمی کنیم؛ ذهن ما آینه نیست تا اگر کمی از آن زنگار بزداییم، حاقِ هستیِ برابر-ایستای ما را همانطور که در نفس الامر هست، در اختیار ما قرار دهد؛ دانستن هایِ یقینی و جزمی در این خصوص، تنها کار خدایان است و ما میرایان، جز حدس زدن ها و گمانه-زنی هایِ ظنی و متواضعانه، هیچ امکانی نداریم.

ماتریالیسم (به معنی هستیِ احاطه کننده و قابلِ مشاهده را همین ماده ای که با مفروضاتِ ماتریالیستیک در ظرفِ ادراکاتِ حسیِ ما پدیدار می شود دیدن)؛ همانطور که تامس نیگل (فیلسوفِ شهیرِ ذهن و بی اعتقاد به ادیان تاریخی و الله) در کتابِ ذهن و کیهان، با زیر-عنوان《چرا تصورِ ماتریالیستیِ نو-داروینی از طبیعت، به احتمالِ قریب به یقین باطل است》نشان می دهد؛ تاکنون نتوانسته است برای این مدعا که《ماده-ی واجدِ حیات و آگاهی و ذهن، به شکل تصادفی و کور، از دلِ ماده-ی بی شعور و فاقدِ هر نوع آگاهیِ ممکن و متصور برآمده است》، دلایلی محکم و استوار ارائه دهد.

حال، وقتی ماتریالیسم در تبیینِ منشاء پدیدارِ حیات و آگاهی موفق نیست؛ عقلاً می توان به احتمالِ صدقِ بیشترِ نظریه-ی رقیب و نقیض اش، به صورت جدی تامل کرد و نیز همواره فراموش نکرد که ما در راه تقربِ نسبی و طیفی و تدریجی به حقیقت و عقلانیت، بیش از توان مان در ظرفِ زمان و مکان های مشخص و نو-به-نو، تکلیفی نداریم.

◾️البته من با تطور و فرگشت مشکلی ندارم و به《خرافه-اسطوره-ی》آدم و حوا و بافته های ادیان تاریخی باور ندارم؛ هیچ دلیلی ندارم که هستیِ احاطه-کننده-ی ما، غایتی حکیمانه و از پیش طراحی و قصد شده دارد؛ ذهن خدا را نیز با ذهن انسان قیاس نمی کنم و از محتویات اش خبری ندارم و از این رو از عبارتِ《سریانِ نوعی آگاهی مرموز در هستیِ احاطه-کننده-ی ما》استفاده می کنم تا به دلالتِ لفظِ《مرموز》اشاره کرده باشم که ممکن است ذهن خدا هیچ شباهتی به ذهن ما نداشته باشد؛ مقولاتی چون حکمت و عدالت که برساخته ای بشری اند را به خدای نامتشخص تعمیم نمی دهم؛ خدای نامتشخص را واجدِ اراده و حتی امکانِ فرا-رَوی از جبرِ حاکم بر مقتضیاتِ وجودی اش نمی بینم تا با معجزه، مادرِ عیسی را بدونِ دخالتِ اسپرم باردار کند و عصای موسی را به اژدها بدل سازد و یا دریا را بشکافد و شق القمر نماید؛ تنها مسئله ام این است که《چگونه ماده ای متفکر و باشعور، از دلِ هستیِ بی شعور و فاقدِ هر نوع آگاهیِ ممکن و متصوری برآمده است؟》و مآلاً گمان می کنم که هستی-شناسیِ ماتریالیستیک به احتمالِ قوی و بالا اشتباه است.

علوم تجربی، البته فعلاً و تاکنون امکانی نداشته تا در پژوهش های خود، سکولار عمل نکند و آنچه در تورِ ادراکاتِ حسی و مشاهده-ی همگانی و آزمون-پذیر نمی آید را داخلِ اپوخه نگذارد؛ اما این امر بدین معنی نیست که تا ابد هیچ امکانِ دیگری فرا-روی ما نیست.

۳️⃣ وحشتِ ناشی از تاریخِ پر جهل و خون و ظلمِ ادیانِ تاریخی و چهره-ی الله، سال ها هر گونه تاملِ معنویِ متفکرانه و حتی برخلاف آمدِ سنت را به محاق برده و خواهد برد و کمتر متفکری جرات خواهد کرد که در ذیلِ فشارِ《سابقه-ی سیاهِ الله》از چهره ای دیگر از خدا سخن بگوید؛ چونان مار-گزیده ای که شاید تا آخر عمرش از هر ریسمانِ سیاه و سفیدی بترسد.

سایه-ی شومِ چهره-ی هیتلری و کریهِ خدای ادیان، سال ها بر سر ما خواهد بود و در ساحتِ روانشناختیِ ما به مثابه-ی عللِ غیر معرفتی و بازدارنده عمل خواهد کرد.

متفکرین ما سال ها در ذیلِ هژمونی و اتوریته-ی《خاطره-ی تلخِ الله》؛ از پرداختن به《خدا》به خاطرِ غلبه-ی تمسخرِ عمومی در جامعه-ی فکری حذر خواهند کرد؛ سخن گفتن از خدا مثل سخن گفتن از فاشیسم پس از جنگ دوم جهانی شده است و نیز تا اطلاع ثانوی، این وضعیت استمرار خواهد یافت؛ همه کهیر می زنند و از تداعیِ خاطره و یا خطرِ بازگشت و باز-تولیدش بر خود می لرزند؛ حق هم دارند؛ یا بهتر است بگوییم کاملاً طبیعی است.

اما ما هیچگاه از این پرسشِ انتقادیِ سهمگین رهایی نخواهیم یافت که چطور ممکن است ماده-ی زنده و آگاه و خودآگاهی چون انسان، از دل ماده ای بی شعور و فاقدِ هر نوع آگاهیِ ممکن و متصوری برآید؟ ولو پایِ میلیون ها سال، تطور و تحول در میان باشد.

باری! در این میان با وجودِ وزشِ بادهایِ ناموافق؛ اما من از اندیشه به این گمانه-زنی در خصوصِ چهره-ی کلی و مبهمِ هستی نمی هراسم که شاید جهانِ مادیِ برابر-ایستایِ ما، آگاهیِ متجسم باشد و آنچه به عنوان ماده در فیزیک و شیمی توضیح داده می شود؛ حقیقتِ تام و تمام ماده نباشد.

شاید جهانِ مادی، نوعی آگاهیِ مرموزِ متجسم و در وجهِ تجسم اش، متکثر است؛ چونان چیزی است از جنسِ نوعی آگاهیِ مرموز که مدام و تا ابد در تطور و تحول است؛ اما خلق نمی کند؛ بلکه به اقتضای مقتضیات و جبر حاکم بر ذات اش؛ تنها《می شود و می چرخد و می خروشد و می رود》و هستومندها و موجودات از دل اش چون موج از دل دریا《برمی آیند و فرو می روند》و می دانیم که دریا موج را خلق نمی کند و نسبت به موج، غیریت ندارد؛ بلکه دریا، موج《می شود》و یا به عبارت دیگر و بهتر، دریا، موجیده می شود.

۴️⃣ در این تلقی از چهره-ی کلی و مبهم هستی و به بیان دیگر، در چهره-ی خدای نامتشخص، دیگر ما با الله و آن سلطانِ مستبد و مذکر و خودشیفته و نیز خالقی که علم مطلق و عدل مطلق و قدرت مطلق دارد و غیر از مخلوق، و رب و اربابِ اوست طرف نیستیم که در آسمان بر رویِ تخت نشسته و از طریقِ برخی《ژن های خوبِ الهی》و از ما بهتران و از مجرایِ وزرایِ خاص و محارم اسرار و خواصِ دربار اش، پیام-رسانی می کند و فرمان می دهد و بعد، با وقاحت، تمام خوبی های عالم را از خودش و بدی هایش را از انسان و دیگران می بیند و مخالفان اش و یا مرتدها را (ولو عالم و اخلاقی و مومن به چهره ای دیگر از خدا باشند)، به نحوی بیمارگون و فاشیستی و سادیستی تا ابد در جهنم شکنجه می دهد و تمام اعمال نیک شان را ضایع و باطل می کند.

در این تلقی، خدا از برجِ عاجِ سلطنت و حکومتِ جاهلانه و ظالمانه و دیکتاتوری اش پایین می آید؛ خدا واردِ میدانِ زندگی و فراز و فرودش می شود؛ خدا دموکراتیک می شود؛ خدا حتی در کفِ خیابان و در جنگ ها و فجایع و شرور، حاضر؛ بل ظاهر می شود؛ خدا در بد و خوب و زشتی و زیباییِ جهان شریک می شود؛ خدا عینِ《من و تو و او و ما و شما و نیز آن و آنها》می شود؛ خدا هم گل می شود و هم خار؛ هم کبوتر و هم زاغ؛ البته خدا صرفاً منحصر به همه-ی آن چیزی که می بینیم و هستیم نمی شود؛ اما همه-ی آن چیزی که می بینیم و هستیم نیز می شود.

در این تلقی؛ خدا از دستِ الله، و تفکر معنوی از دستِ ادیانِ تاریخی نجات می یابد.

🔻پی-نوشت:

من سال ها پیش در یک رویا (رویایی که پس از بیداری، تا لحظاتی به جهتِ وضوحِ بیش از حد، رویا فرض کردن اش برایم ثقیل بود)، هستی را چونان یک توده-ی آگاهیِ محض شهود کردم و گمان می کنم که این رویا، نا-رسولانه تر و نا-اصیل تر از رویاهای آن بنده-ی خدا نیست که مار و عقرب و جن و فرشته و حوری و غلمان و شراب و عسل و ۱۹ دربانِ جهنم و خدایِ متشخصِ انسانوار می دید و برای برخی مسلمین چون دکتر عبدالکریم سروش، حجیت دارد و قابل اعتناست.

با این وجود، هیچ گاه برای توجیهِ خدای نامتشخص به این مواجهه و تجربه-ی شخصی که ممکن است صرفاً تبیینِ روانشناختی داشته باشد و دلالتی بر عالم واقع نکند، استناد نکرده ام.

در این رویا، حاقِ کل هستی، یک توده-ی بی رنگ و بی شکل و بی صورت و واحد از آگاهی مشاهده شد؛ جهت تقریب به ذهن، گویا با یک میکروسکوپِ الکترونیِ خاص به جهان نگاه کنیم و توده ای موج و یا ابرهای کوانتومی ببینیم.

۲۸ مرداد ۱۳۹۹

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
حجت جانان
حجت جانان
شهریور ۱۴, ۱۳۹۹ ۱۱:۳۴ ق٫ظ

این مدل خدای نامتشخص که شما اقای موثق ارائه کردید درواقع از جهان خدا زدایی کردید خداییکه از جبر وجودی خودش هم نمیتواند رهایی یابد هدفی هم برای جهانی که بوجود اورده نداشته علم مطلقی هم ندارد درواقع خدای نامتشخص شما خدا نیست والبته خدای نامتشخص هم گره ای از مسئله ی شرور باز نمیکند مگر انکه خدای نامتشخص را عاجز از دخالت در امور دنیا بدانیم شما از موج ودریا گفتید به نظر اینکه به وحدت وجود معتقد هستید در نتیجه احتمالا به حرکت جوهری نیز باید قایل باشید شما بفر مایید چگونه در اثر حرکت جوهری درجایی ماده… مطالعه بیشتر»

محمد میم
محمد میم
شهریور ۱۰, ۱۳۹۹ ۶:۲۱ ب٫ظ

سلامی دیگر. یکی از فیلسوفان آلمانی به نام کانت در برخی از کتابهای خود استدلال کرد که مساله وجود یا عدم وجود خدا را نمی توان با یاری عقل آدمی حل و فصل کرد. او مدعی شد که می توان استدلالی فراهم کرد که وجود خدا را ثابت می کند، و می توان استدلالی دیگر مطرح نمود که عدم وجود او را ثابت می کند. ذهن آدمی در این دو راهی بی نشانه حیران می ماند و راه به جایی نمی برد. اگر هم استدلال کانت را نپذیریم، باز هم می توان گفت که در مورد ذات خدا، چه متشخص… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
جواب به  محمد میم
آبان ۱۰, ۱۳۹۹ ۱۱:۱۷ ب٫ظ

انچه که از نظر کانت ذهن بشر به ان راه ندارد متافیزیک است بلی ذهن بشر قادر نیست راجع به متافیزیک اظهار نظر نماید نه اثباتا ونه نفیا قادر به قضاوت راجع به متافیزیک نیست پس این مقوله خدا وملائک و جهان دیگر اصلا توسط عقل قابل قضاوت نیست ونمیتوان حکم قطعی نه نفیا ونه اثباتا صادر کرد بنا براین ادعای ادیان درمورد خدا ومتافیزیک در حوزه بررسی عقلانی قرار نمیگیرد ولی ماده وفیزیک را میتوان شناخت ماده به شناخت عقل درمیاید احساسات به شناخت عقل درمیاید همانطور که تفکر وذهن به شناخت عقل درمیاید خدای نامتشخص چون بر همه… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
شهریور ۹, ۱۳۹۹ ۱۱:۵۲ ق٫ظ

دلیل اینکه شما نمیتوانید دریابید که چگونه ماده ای با شعور وذهن از دل ماده ای بی شعور درامده اینست که شعور وذهن را غیر مادی میدانید درحالیکه شعور هم مرتبه ای از حالات ماده است ذهن هم مادی است ماده به در جه ای از کمال رسیده که قدرت تفکر دارد همینطور است همه ی احساسات وعواطف بشری که جملگی مادی هستند واثرات وتاثرات مادی هستند ماده ی ابتدای بیگ بنگ نه شعور داشت ونه احساسات به مرور ودر اثر تکامل هم به احساسات رسید وهم به شعور وذهن دست یافت شما سطح شعور واحساسات را در حیوان وانسان… مطالعه بیشتر»

دریا
دریا
شهریور ۸, ۱۳۹۹ ۲:۵۱ ب٫ظ

دلایل مهجوریت قرآن یکی از دعوتهای اولیه ی قرآن ترغیب اجتماع به سواد آموزی و تفکر و تعقل در آیات قرآن میباشد. ستایش از قلم، خواندن و دانش در همان سوره های اولیه ی قرآن دلالت بر همین امر دارد. ‏ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ‏ (علق-۴) عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ‏ (علق-۵) ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ ‏ (قلم-۱) ‏ یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ – قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً ‏-‏ نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً ‏-‏ أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً ‏ (مزمل-۱ الی ۴) … فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ … فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ … (مزمل-۲۰) علاوه بر… مطالعه بیشتر»

محمد میم
محمد میم
شهریور ۷, ۱۳۹۹ ۱۱:۴۳ ق٫ظ

سلامی دوباره. فلسفه خدای نامتشخص از جنبه اخلاقی هم نمی تواند گشایشی برای بشر به وجود بیاورد. نه تنها نمی توان به درگاهش دعایی کرد، بلکه حتی هیچ کاری از او برای کاهش درد و رنج بشر برنمی آید. هیچ الزام اخلاقی نیز برای بشر در قبال این خدای نامتشخص برای اقدام فردی یا جمعی به جهت کاهش شرور گزاف و غیر گزاف وجود ندارد. انسانی را که دست به قتل و تجاوز مکرر زده، نمی توان با استناد به این خدای نامتشخص محکوم کرد، زیرا خدای نامتشخص قادر به اراده کردن و امر و نهی نیست تا قتل و… مطالعه بیشتر»

محمد میم
محمد میم
شهریور ۶, ۱۳۹۹ ۱۱:۲۰ ق٫ظ

با سلام به نویسنده گرامی. مساله حیات پس از مرگ انسان، بنیادی ترین مساله ادیان است. همه موارد دیگر مانند وجود یا صفات خدا یا متشخص بودن یا نامتشخص بودن آن برای پاسخ به آن مساله بنیادی ظهور پیدا می کنند. حال سوال اینجاست که تکلیف مساله حیات پس از مرگ در فلسفه خدای نامتشخص شما چه می شود؟ اگر در ظل خدای نامتشخص در مورد این مساله نمی توان چیزی گفت یا این مساله در فلسفه خدای نامتشخص با انکار حیات پس از مرگ پاسخ می یابد، چه فرق اساسی بین فلسفه خدای نامتشخص و فلسفه ماتریالیسم باقی خواهد… مطالعه بیشتر»

7
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx