آنچه در ادامه خواهید خواند، یکی از سلسله یادداشتهای محمود عبدالهادی، پژوهشگر و روزنامهنگار فلسطینی با عنوان المساواه والتمکین و با موضوع برابری جنسیتی است. این نوشتار که به تازگی در تارنمای الجزیره منتشر شده، توسط سعید دهقانی به فارسی برگردان و در اختیار سایت نیلوفر قرار گرفته است. عنوان اصلی این یادداشت چنین است: فمینیستهای آمریکایی چگونه لیلیت را تبرئه میکنند؟
نقش آدم و حوا در پیدایش فمینیسم!

نویسنده: محمود عبدالهادی
ترجمه: سعید دهقانی
لیلیت (به عبری: לילית) به جنبش فمینیسم در آمریکا بال و پر داد چنانکه بعدها، فمینیستهای آمریکایی ستونهای فکری، اجتماعی و مذهبی خود را بر شالوده این افسانه استوار کردند. آنها آزادی، برابری و توانمندی برای زنان را در سایه این اسطوره یهودی یافتند. با گسترش بازار آزاد و سرمایهداری رفتهرفته تصویر او از زنی اهریمنی که در پی شکار مردان و کشتن کودکان بود، به شخصی تبدیل شد که در پی یافتن حقوق خود است. گفتنی است نشریهای تحت عنوان لیلیت که در سال ۱۹۷۶ میلادی منتشر میشد، نقش مهمی در پراکندن بذر این سخن داشت.
لیلیتِ فمینیست
در سدههای میانه حاخام بنسیرا خود را بر آن داشت تا با خوانش خاصی از متون کهن یهودی افسانه لیلیت را به گونهای جعل کند که مفهوم الوهیت نیز دستخوش تغییر شد. مدعای وی این بود که لیلیت، نخستین همسر آدمِ ابوالبشر بوده است که در برابر حضرت آدم برخاست و در انتها با اهریمن ازدواج کرد.
سرانجام در سال ۱۹۷۲ دکتر جودیت پلاسکو، فمینیستِ یهودی، دینپژوه و بنیانگذار مجله لیلیت بار دیگر این افسانه را زنده کرد. او در مقالهای با عنوان《بازگشت لیلیت》روایتی متفاوت از داستانِ بنسیرا ساخت که در آن لیلیت را معرفی و بازپروری کرد. او لیلیت را از گناهانی که به او نسبت داده شد، تبرئه و تطهیر کرد؛ میخواست از او تصویر یک زن توانمندِ «فمینیست» بسازد که خواهان برابری کامل با مردان در همه شئونات زندگی است. لیلیتِ او بر خواستهایش پافشاری میکند و حاضر است برای رسیدن به آرمان خود از هر چیزی بگذرد.
این داستان ساختگی پلاسکو از لیلیت به گونهای طراحی شده که کاملاً با ایدهها و ارزشهای فمینیسم یهودی به طور خاص، و فمینیسم جهانی به طور عام سازگار باشد. سناریوی او اینچنین است: لیلیت نخستین همسر آدم است که همزمان با او از همان خاک خلق شده است. از همه لحاظ با هم برابر بودهاند اما آدم از این برابری دل خوشی نداشت تا اینکه یک بار به او گفت که میخواهد انجیر بچیند. از لیلیت خواست تا منتظر او بماند و به کارهای روزمره زندگی در باغ عدن مشغول شود؛ اما لیلیت نپذیرفت و زندگی مشترک با آدم را بدرود گفت. همچنانکه از او دور میشد از باغ عدن بیرون میرفت تا اینکه خداوند فرشتگانی را نزد او فرستاد. پیام فرشتگان از جانب خداوند این بود که یا به نزد آدم بازگردد یا منتظر مجازاتی سخت باشد. او اما هر چیزی را به زندگی با آدمی که خود را برتر میپنداشت ترجیح میداد. همین شد که تصمیم خود را گرفت تا بیرون از باغ عدن بماند. بنابراین خداوند از یکی از دندههای آدم، زن دومی به نام حوا را آفرید که زندگی خوبی با آدم را آغاز کرد. حوا نیز گاهی توانمندیهای شگرفی در درون خود میدید، اما در مجموع از نقش خود به عنوان همسر آدم و کمک به او راضی بود. تنها چیزی که مایه رنج حوا شد، نزدیکی آدم و پروردگار بود.
در همین حال، لیلیت هم گَهگاهی تلاش میکرد به جامعه انسانی باغ بپیوندد. نخستین تلاش او برای عبور از دیوار باغ ناکام ماند و آدم را بر آن داشت تا دیواری محکمتر بسازد. حوا نیز به آدم کمک میکرد تا از ورود لیلیت به باغ جلوگیری کنند. آدم داستانهای خوفناکی درباره لیلیت برای حوا تعریف می کرد؛ او را دیوِ دهشتناکی توصیف میکرد که زنان را هنگام زایمان تهدید میکند و نیمهشبها نوزادان را از گهوارههاشان میدزدد.
سرانجام دومین دفعهای که لیلیت آمد، دروازه باغ را شکست و نبرد بزرگی بین او و آدم درگرفت که در نهایت باز هم لیلیت شکست خورد. اما این بار، قبل از اینکه روی برگرداند، حوا نیمنگاهی به او کرد و دید که او یک شیطان نیست، بلکه زنی شبیه اوست و بذرهای کنجکاوی و شک در ذهن حوا رشد کردند: آیا لیلیت فقط یک زن دیگر بود؟ و لیلیت چقدر زیبا و قوی به نظر می رسید و شجاعانه می جنگید! بعد از چند ماه حوا متوجه شد که یکی از شاخه های درخت سیب روی دیوار باغ امتداد دارد، از آن بالا رفت و به سمت دیگر جایی که لیلیت منتظر بود حرکت کرد و این بارها و بارها تکرار شد. از یکدیگر چیزهای زیادی یاد گرفتند و برای هم قصه گفتند و با هم خندیدند تا اینکه پیوندی عاطفی میان آن دو برقرار شد.
با اندکی غور کردن در اصل این داستانِ اسطورهای و آنچه پلاسکو از آن روایت کرده درمییابیم که هدف این دینپژوه فمینیست این بوده که لیلیت را در یک تصویر فمینیستی ایدهآل نشان دهد؛ زیرا او از تسلیم شدن در برابر آدم- این نماد ریشهدارِ پدرسالاری- امتناع میکند.
عدل الهی برای همه یکسان است؛ همین اصل را پلاسکو سرلوحه توصیفات خود از لیلیت قرار میدهد و انگارههای خبیث و اهریمنی را از این اسطوره میزداید. در نظر او لیلیت زنی سختکوش، تلاشگر و باتدبیر بوده که توانسته واقعیت خویشتن را نشان دهد و نادرست بودن توصیفات بشر از زنِی که خواهان برابری با مرد است را هویدا کند.
پلاسکو این افسانه را بازسازی کرد و افکار عمومی را به سمت و سویی دیگر هدایت کرد تا به لیلیت پوشش مذهبی جدیدی بدهد. او با برجسته کردن این خوانش از برابری در میان زنان و دختران یهودی و غیر یهودی میدهد به مطالبات فمینیستی مشروعیت دینی داد؛ آنها را تشویق میکرد که بدون ترس و تردید از لیلیت به عنوان الگوی دینی و مذهبی پیروی کنند. این رویکردِ مطالبهگرانه رفتهرفته مشتاقانی را به خود جذب کرد.
“همجنسگرایی” فمینیستی
پلاسکو یکی از پیشگامان جنبش فمینیستی یهودی در ایالات متحده است. مقاله مشهور او تحت عنوان《بازگشت لیلیت》یکی از نخستین متون الهیات فمینیستی یهودی به شمار میرود. برخی نیز آن را یکی از مهمترین متون یهودی در قرن بیستم میدانند.
پلاسکو، مانند بسیاری از پیشگامان فمینیسم یهودی، معتقد است که برابری گرایشهای جنسی را میتوان از آموزههای اخلاقی نتیجه گرفت؛ به باور وی این آموزهها بخشی جداییناپذیر از یهودیت است. رهیافت او به این برابری در سایه دین به آن انجامید که در دهه هشتاد خودش را به عنوان یک همجنسگرا معرفی کند.
کتابی که از او در سال ۱۹۸۹ با عنوان فرعی همجنسگرا بودن و یهودی بودن منتشر شد، برافروزنده بحثی داغ در محافل مذهبی یهودیان به ویژه در ایالات متحده آمریکا شد. این کتاب به بررسی فشار بر همجنسگرایان در جامعه یهودیِ آن زمان میپردازد. ایدههایی مانند حضور اقلیتهای جنسی در اجتماع، تأسیس کنیسههایی ویژه برای همجنسگرایان، برابرنهیِ تناقضات در متون یهودی، و روشهایی برای فهم مسأله همجنسگرایی از موضوعات این کتاب بود.
جودیت پلاسکو در سال ۱۹۸۴ خود را یک همجنسگرا معرفی کرد و همین أمر سبب شد تا از شوهرش، حاخام رابرت گلدنبرگ، جدا شود. وى از ٣٠ سال پیش تا کنون، با شریک فمینیست یهودی خود، مارتا آکلزبرگ زندگی کند.
آویوا کانتور ژوکوف، از اعضای ارشد تحریریه مجله لیلیت معتقد است: وقتی ما برای برابری بین زنان و مردان مبارزه میکنیم و لیلیت را تجسم این مبارزه می دانیم، با بازگشت به منابع دینی یهود و ساختن از بنیان پاک و بکر آن بخشی از این سنت هستیم. یهودیان به طور دورهای جنبشهایی را برای بازگشت به کهنالگوهای اساطیری خود تشکیل دادهاند. تاریخ یهودیت پر از چنین جهد و تلاشهایی است. انتشار مجله فمینیستی یهودی لیلیت نخستین فرصت برای گسترش فمینیسم یهودی در ابتدا، و بعدها برای فمینیسم جهانی شد. افسانه لیلیت آغازگر این جریان بود.
تارنمای اینترنتی Centre of Excellence نیز در این باره نوشت: جنبش فمینیستی نگاهی دوباره به داستان لیلیت انداخته است، زیرا میبیند که لیلیت به دلیل تسلیم نشدن در برابر اسطورههای مردانه یهودی به طور ناعادلانهای تصویری اهریمنی به خود گرفته. در دهه ۱۹۶۰ لیلیت به نماد فمینیستی شورش و عصیان برای رهایی از قید و بندهای جنسیتی تبدیل شده بود. اکنون او نه موجودی شیطانی، بلکه زنی کوشا و توانگر است که زمانی برای گریز از ساختار مردسالارانه مورد تحقیر قرار میگرفت.
افسانه لیلیت در متن تورات نیامده است؛ با این حال بنسیرا با گردآوری و چینش برخی از خردهروایتها از میراث تمدنهای پیشین، این داستان را بازسازی و بازنویسی کرد و با اینکار هالهای قدسی بر پیکر زن یهود گستراند. همچنین، جودیت پلاسکو نیز در بازنویسی این اسطوره و ارائه آن، دیدگاه تفسیری کاملاً متفاوتی نسبت به بنسیرا داشت.
او بر اساس دیدگاههای خودش و دیگر اعضای جنبش فمینیستی یهودی آمریکا این خوانش از داستان لیلیت را ارائه کرد. این دیدگاه هماکنون نیز در جنبش جهانی فمینیستی چیرگی دارد.
از دهه ۱۹۷۰ برخی از نهادهای بینالمللی و تشکُلهای مدنی، گامهایی را برای برابری جنسیتی برداشته بودند. پرسش اصلی اما این بود: نخستین قدمها کجا و چگونه برداشته شده بود؟
علم ژنتیک نشان داده است جمعیت انسانهای امروزی در قدیم هیچگاه کمتر از ۱۰۰۰ نفر نبوده است.