آموزه های مثنوی ،چراغی در کوره راه خرد

نادر اربابی وقتی از مولانا نام برده می‌شود کلماتی مانند عرفان، عشق، الوهیت در ذهن متداعی می‌شود. از جهت دیگر به خاطر تعلق مشی و منش مولوی به مسلک صوفیه و هم اشارات صریح خود او به ضدیت با فلسفه و فلاسفه گمان می‌رود راه و روشش از راه عقلانی به دور است و مخاطب باید فقط در انتظار شیوه‌های باطنی…

نادر اربابی

وقتی از مولانا نام برده می‌شود کلماتی مانند عرفان، عشق، الوهیت در ذهن متداعی می‌شود. از جهت دیگر به خاطر تعلق مشی و منش مولوی به مسلک صوفیه و هم اشارات صریح خود او به ضدیت با فلسفه و فلاسفه گمان می‌رود راه و روشش از راه عقلانی به دور است و مخاطب باید فقط در انتظار شیوه‌های باطنی و اشراقی در آثار او باشد در حالی که طی این نوشته قصد ما این است که نشان دهیم این عقل‌گریزی ظاهر قضیه است و در باطن کلمات مولانا حداقل در مثنوی توجه زیادی به اندیشه‌ورزی و پیشگیری از خطای فکری و ذهنی موجود است.

مولانا در مثنوی اگرچه در یک ساحت تا آنجا که به علوم و معارف زمانش مربوط می‌شود پای استدلال و استدلالیون را چوبین می‌بیند در ساحت دیگر دام‌های فراوانی را در راه فکر و اندیشه به مخاطب نشان می‌دهد که توجه به آنها عبور مخاطب را از این راه پر پیچ و خم بسیار ایمن می‌کند. ازاین جهت کار او بسیار شبیه اندیشه‌وران فلسفه‌ورز است که مجموعه تلاش‌شان در راه به‌اندیشی، به تکوین و تکامل «علم منطق» منتهی شد. اما بهبود اندیشه‌ورزی چگونه صورت می‌گیرد؟ به‌طور کلی می‌توان گفت مهارت اندیشه‌ورزی مخاطب مثنوی از چهار جهت تحت تاثیر مثنوی قرار می‌گیرد و بهبود می‌یابد. در ادامه این چهار جهت به بحث گذاشته خواهند شد.

۱- روش بیان مثنوی که به شیوه تمثیلی است تفکر را تحت تاثیر قرار می‌دهد

می‌دانیم که مثنوی معنوی مولانا کتابی تعلیمی است و خصوصا تعلیمات آن به شیوه تمثیل است که فراگیری مخاطب را بسیار آسان‌تر و بهتر می‌کند. تمثیل به خودی خود در کنار قیاس و استقرا یکی از شیوه‌های استدلال هست و می‌تواند برای مخاطب هم آموزنده باشد (از حیث مطلبی که به او از راه تمثیل منتقل می‌شود) هم از جهت شیوه و روش تفکر الهام‌بخش باشد تا او هم بتواند در راه تفاهم با دیگران از این شیوه بهره بگیرد.

۲- درس‌های اخلاقی مثنوی خصوصا آنجا که به دوری از نفسانیات پند می‌دهد باعث بهبود شیوه تفکر و خطای کمتر می‌شود

بر کسی که حتی اندکی با مثنوی انس دارد پوشیده نیست که در سراسر مثنوی پرهیز از هوای نفس و دوری از نفسانیات توصیه می‌شود. او نفس را بتی می‌داند که منشا همه بدی‌هاست. اما قصد این است که نشان دهیم بت نفس کجا و چگونه به شیوه اندیشیدن مربوط می‌شود. منظور از نفسانیات و هواهای نفسانی تمایلات و انفعالاتی مانند خشم و شهوت است که افراط در آنها موجب سقوط انسان از نظر اخلاقی می‌شود. تقریبا به نوعی در همه ادیان و مذاهب به انسان از جهت افتادن در دام نفسانیات هشدار داده‌اند و در بسیاری از جاها مبنای امر و نهی اخلاقی مذاهب و مکاتب همین نفسانیات بوده است. در عالم اسلام و ادبیات دینی و عرفانی اسلام از این نفسانیات تعبیر به هوای نفس شده است و به نظر عالمان و عارفان مسلمان اصطلاح قرآنی نفس اماره به همین نفسانیات اشاره دارد.

در عالم فلسفه رد پای نفسانیات و تاثیر آنها را بر انسان بیشتر باید در مکتب فضیلت‌گرایی سقراط و افلاطون و ارسطو جست‌وجو کرد. گرچه دو مکتب دیگر عمده فلسفه اخلاق یعنی فایده گرایی و وظیفه گرایی نیز به صورت مستقیم یا غیر مستقیم سلبی یا ایجابی به بحث نفسانیات مرتبط می‌شوند.

از نفسانیات تا شیوه اندیشه‌ورزی، از اخلاق تا معرفت.

معرفت عبارت است از باور صادق موجه. معرفت‌شناسی دانشی است که درصدد پژوهش فلسفی در مورد دانستن و جست‌وجوی راه‌های مناسب برای باور کردن هر سخنی و کشف حقیقت (صدق) است. شیوه‌های مختلف ذهنی که برای دانستن و کشف معرفت توسط انسان‌ها به کار می‌رود دغدغه اصلی معرفت‌شناسان است. مثلا اینکه چه استدلالی برای پذیرش مطلب صورت گرفته آیا این استدلال به جا بوده یا خیر. البته این جور مسائل در علم منطق هم بررسی می‌شود ولی در معرفت‌شناسی همه جوانب حصول معرفت مورد بحث قرار می‌گیردازجمله ارتباط مسائل روانی و اخلاقی بر حصول معرفت. به عبارتی معرفت هم تحت تاثیر مسائلی مربوط به ساحت معرفت هست هم مسائلی از ساحت غیر معرفت. خانم لیندا زگزبسکی از معرفت‌شناسانی است که در زمان حاضر بیشتر به تاثیر ساحت غیر معرفتی بر معرفت پرداخته است. در همین راستا نظریه معرفت‌شناسی فضیلت محور او بسیار معروف است .او در نظریه خود هم از تاثیر عوامل روانی چون احساس و عاطفه و هم از تاثیر عوامل اخلاقی چون فضیلت و رذیلت و اراده بر معرفت نام می‌برد.

ایشان دو نوع رویکرد را به معرفت‌شناسی ذکر می‌کند: الف- رویکرد باور‌محور؛ ب- رویکرد اخلاق‌محور.

در رویکرد باور محور که از دید ایشان مشابه رویکرد فایده‌گرایانه به اخلاق است فقط به درستی و نادرستی باور فکر می‌شود و سعی معرفت‌شناس در این رویکرد این است که هرچه بیشتر باورهای درست را از نادرست باز شناسد اما در رویکرد دوم که شباهت به اخلاق فضیلت دارد به فاعل و ویژگی‌های فضیلت‌مندانه او دقت می‌شود و در آن همچون اخلاق فضیلت به انگیزه‌ها و نیات و تمایلات فاعل دقت می‌شود به‌طوری که این انگیزه‌ها در هر جهتی باشند، می‌توانند بر محتوای فکر فاعل تاثیر داشته باشند.

اینجا دقیقا بزنگاه بحث ماست. گفتیم مولوی در سراسر مثنوی ما را از افتادن در دام نفسانیات مانند خشم، شهوت، حرص ، حسد و خودخواهی برحذر می‌دارد اگر خوب دقت کنیم این نفسانیات نیز سراسر با نیات، انگیزه‌ها و عواطف فاعل و به زبان فلسفه اخلاق با فضائل و رذائل سر و کار دارند پس می‌توانیم نتیجه بگیریم فاعلی که درگیر نفسانیات است نه تنها از نظر اخلاقی دچار انحطاط، بلکه از نظر معرفتی هم دچار سقوط خواهد شد.

سخن مولانا در مثنوی

در مورد ارتباط نفسانیات و معرفت

البته خود مولانا پیش‌تر و حتی بهتر، ارتباط معرفت را با مسائل غیر معرفتی درک کرده و به مخاطبش این هشدار را می‌دهد که رفتن به سمت رذائل اخلاقی نه تنها او را از معنویات محروم می‌کند که اندیشه او را نیز سست و کند می‌کند. از دید مولانا تسلیم هواهای نفسانی ریشه اصلی رذائل است: «مادر بت‌ها بت نفس شماست» و همین رذائل است که می‌تواند مانع جولان اندیشه شود. لذا از خداوند می‌خواهد که عقلی که در وجود او به ودیعه گذاشته شده است را از قید هوای نفس آزاد کند: «قطره علم است در جان من/ وارهانش از هوا و خاک تن» او جای دیگر نفس را خزان عقل می‌داند که به آن اجازه شکوفایی نمی‌دهد: آن خزان نزد خدا نفس و هواست/ عقل و جان عین بهار است و بقا.

نفسانیات باعث کوته فکری ما می‌شوند و قدرت تمییز را از ما می‌گیرند: کژدم از گندم ندانست آن نفس/ می‌پرد تمییز از مست هوس. آنگاه چشم ما باز می‌شود که از هواهای نفسانی رهیده باشیم: هر که خود را از هوا خو باز کرد/ چشم خود را آشنای راز کرد. در مورد تاثیر نفسانیات بر نگاه ذهنی ما مولوی مثال جالبی می‌زند؛ از دید او رذائلی چون حرص و حسد مانند مویی هستند که روی چشم قرار گرفته‌اند: ‌ای برادر چون ببینی قصر او / چونکه در چشم دلت رستست مو// چشم دل از مو و علت پاک‌دار/ وان‌گهان دیدار قصرش چشم دار.

مولانا به خوبی می‌دیده که عواطف و انگیزه‌های نابجا می‌تواند دید فکری فرد را مختل و او را کوته فکر کند: خشم و شهوت مرد را احول کند/ زاستقامت روح را مبدل کند. چنین احوالی را هر کسی در خودش هم می‌تواند دیده باشد مثلا وقتی تحت تاثیر عواطفی چون خشم و ترسی هستیم نظر و باورمان متفاوت خواهد بود با وقتی که تحت تاثیر این عواطف نیستیم یا تحت تاثیر عواطف متضاد مثل شادی و آرامش هستیم. نه‌تنها عواطف که خواسته‌ها و تمایلات و انگیزه‌های ما در نوع باور ما دخالت دارد. اصولاوقتی «غرض»که جای آن در انگیزه (motivation) است، آمد حقیقت کنار می‌رود: چون غرض آمد هنر پوشیده شد/ صد حجاب از دل سوی دیده شد. گاهی علت غلط فکر کردن‌ها و تعصب‌ها پیش‌فرض‌ها یا ویژگی‌های شخصی و روحی است که اندیشنده دارد در این شرایط معمولا در مورد باورها و افکار او تصمیمش را از قبل گرفته است و در نتیجه با دلیل نمی‌توان او را قانع کرد: گفت هر مردی که باشد بدگمان/ نشنود او راست را با صد نشان//هر درونی که خیال اندیش شد/ چون دلیل آری خیالش بیش شد.

توصیف مولانا به صورت واضح در افراد روان نژند بدبین قابل ملاحظه هست. ولی نکته این است که حتی اگر از اختلالات روانی هم بگذریم ممکن است درجاتی از توهم در انسان‌های به ظاهر سالم هم دیده شود و جالب اینکه به عنوان سبب نهایی باز مولانا مسوول نهایی را نفس (یعنی فاعلی که به سمت رذائل رو می‌کند) می‌داند: تو زمن با حق چه نالی‌ای سلیم/ تو بنال از شر آن نفس لئیم.

۳- دعوت به فضائل ذهنی و دوری از رذائل ذهنی

از جنبه‌های دیگر کار خانم زگزبسکی توجه مجدد او به فضیلت‌های فکری است که در اخلاق فضیلت ارسطو هم قبلا به آن توجه شده بود. از دید ایشان وجود ویژگی‌هایی در فاعل مانند داشتن یا نداشتن انعطاف فکری، تعصب، تقلید را باید جزو فضایل یا رذائل ذهنی او دانست و طبعا داشتن رذائل ذهنی راه اندیشه ورزی فاعل را سد می‌کند. در همین راستا غور در مثنوی به ما نشان می‌دهد نه تنها مولوی به فضیلت و رذیلت اخلاقی توجه داشته بلکه به فضیلت و رذیلت ذهنی نیز نظر داشته است. او به‌وضوح با تعصب که یک رذیلت ذهنی است مبارزه می‌کند: سختگیری و تعصب خامی است/ تا جنینی، کار خون‌آشامی است.

از طرف دیگر شاید در جهان اسلام کمتر متفکری را دید که اینقدر صریح و ریشه‌دار با تقلید کورکورانه به عنوان نوعی رذیلت ذهنی مبارزه کرده باشد: خلق را تقلیدشان بر باد داد/‌ای دوصد لعنت بر این تقلید باد. به نظر او تقلید کورکورانه عقل را ویران می‌کند: گرچه عقلت سوی بالا می‌پرد/ مرغ تقلیدت به پستی می‌چرد. اگر او تقلید را رذیلت بزرگی در راه اندیشه می‌بیند در مقابل ارزش زیادی برای تحقیق و محقق قائل است و اصولا بین این دو شکاف پرنشدنی می‌بیند: از محقق تا مقلد فرقهاست/ کین چو داود است و آن دیگر صداست.

شجاعت فضیلت مهمی است که هم در اخلاق مهم است و هم در معرفت‌شناسی. گاهی علت ندانستن «نخواستن» است و علت نخواستن ترس مواجهه با حقیقت است. کانت در اینجا نکته مهم و جالبی را متذکر می‌شود: «شجاع باش در به کاربردن فهم خویش» مولوی هم با زیبایی و ظرافت زیادی این نکته را متذکر می‌شود: نکته‌ها چون تیغ پولاد است تیز/‌گر نداری تو سپر وا پس گریز.

۴- مثنوی در راه بهبود تفکر انتقادی

اولین کسی که به کاربرد تفکر انتقادی در آموزش توجه کرد، جان دیویی فیلسوف پراگماتیست قرن بیستم بود. از آن به بعد تفکر انتقادی بسط و توسعه بیشتری یافته و جایش را در آموزش علوم باز کرد. فارغ از تعریف‌های متعددی که تفکر انتقادی دارد روح آن این است که چه راهی درپیش بگیریم که خطا نکنیم و فریب نخوریم و مثنوی نیز آکنده از هشدارهایی است که فریب‌ها را بتوانیم ببینیم. ‏اگر ما کمی با مثنوی انس داشته باشیم و در راهی گام نهیم که خالق آن به مانشان می‌دهد فرا می‌گیریم که به ظاهر امور نباید اعتماد کرد و در واقع می‌فهمیم ممکن است حقیقت بر عکس چیزی باشد که در ظاهر به چشم می‌آید. آیا این قلب تفکر انتقادی نیست؟ ‏‏در جهان باز گونه زین بسی است/ ‏در نظرشان‌گوهری کم از خسی است. ما معمولا از راه امیال لذت جوی خود فریب می‌خوریم: حزم آن باشد که نفریبد ترا / چرب و نوش دام‌های این سرا.

سخن آخر:

با عنایت به آنچه آمد، درمی‌یابیم دریای مثنوی فقط گوهرهای معنوی و عرفانی نیست، بلکه بر خلاف ظاهر بعضی سخنان خالق آن، مثنوی می‌تواند چراغ روشنی برای ما در کوره راه خرد باشد. درس دیگری که مثنوی برای این زمان و همه زمان‌ها به ما می‌دهد، این است که همه کارها فقط با آموزش و دانستن حل نمی‌شود و مادر جهل فقط بی‌سوادی و فقدان آموزش نیست، بلکه جهل و نادانی ارتباط ناپیدایی با ساحت اخلاق و عمل دارد. شاید اینجا بتوانیم حلقه گمشده‌ای را پیدا کنیم که تاکنون یا آن را نمی‌دیده‌ایم یا آن را جدی نمی‌گرفته‌ایم!

منابع:

محمد بلخی. مثنوی معنوی مطابق با نسخه تصحیح شده رینولد نیکلسون

لیندا زگزبسکی. معرفت‌شناسی ترجمه کاوه بهبهانی.نشر نی

T zagzebski,Virtue of the mind. published by Cambridge University Press 1996

حسن قاضی‌مرادی.در آمدی بر تفکر انتقادی.نشر دات.چاپ دوم  


اولین کسی که به کاربرد تفکر انتقادی در آموزش توجه کرد،جان دیویی فیلسوف پراگماتیست قرن بیستم بود. از آن به بعد تفکر انتقادی بسط و توسعه بیشتری یافته و جایش را در آموزش علوم باز کرد. فارغ از تعریف‌های متعددی که تفکر انتقادی دارد،روح آن این است که چه راهی درپیش بگیریم که خطا نکنیم و فریب نخوریم و مثنوی نیز آکنده از هشدارهایی است که فریب‌ها را بتوانیم ببینیم.
شجاعت فضیلت مهمی است که هم در اخلاق مهم است و هم در معرفت‌شناسی. گاهی علت ندانستن «نخواستن» است و علت نخواستن ترس مواجهه با حقیقت است. کانت در اینجا نکته مهم و جالبی را متذکر می‌شود: «شجاع باش در به کاربردن فهم خویش» مولوی هم با زیبایی و ظرافت زیادی این نکته را متذکر می‌شود: نکته‌ها چون تیغ پولاد است تیز/‌گر نداری تو سپر وا پس گریز. 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx