خدایان مدرن؛ بیتکوین چگونه نقش خدایان باستان را میرباید؟!

| جواد شریفی|
وضعیت نابسامان امروز ایران بر کسی پوشیده نیست و سخن گفتن از این شرایط نیز به تقیه و تعارف، شرط خِرَد و آزادگی نیست. خطر فیلترینگ گسترده اینترنت چندان دور نیست و چه بسا در اقتدای به حاکمان چینی و روسی، از دسترسی به جریان آزاد اطلاعات در جهان محروم شویم. نه تنها روی المپیک را در کشور خودمان ندیدهایم که حتی محرومیت ورزشِ سیاستزده ایران از حضور در میادین جهانی چندان ناخوشایند حاکمان نیست. میزبان جشنوارههای سینمایی بین المللی نبوده و تا اطلاع ثانوی نخواهیم بود. صنعت توریسم در ایران ضعیف است و اراده و همتی برای جذب گردشگران خارجی به ایران وجود ندارد؛ همان طور که روز ملی شهرها و برگزاری جشنوارههای محلی برای معرفی و ترویج فرهنگهای قومی نیز جدی گرفته نمیشود. بگذریم که پیشتر در تاریخ همین کشور ماهواره کمتر در دسترس بود و گازانبری برچیده میشد. اما آیا میتوان در پس این مثالهای پراکنده و بیربط، به مشکلی ریشهایتر پی برد و الگوی یکسانی را تشخیص داد؟!
درسی از تاریخ اسلام
در یادداشت قبلی گفتم که ایدهها در شبکهای از منافع جمعی، مورد اقبال عموم قرار میگیرند و یک ایده به خودی خود و هر چه که به لحاظ انتزاعی خوب باشد، اگر شبکهای از منافع جمعی را تامین نکند، پا نخواهد گرفت. محمد بن عبدالله ایده دینی مبتنی بر توحیدش را با شبکه منافع جمعی اعراب همساز کرد. توحید و یکسانسازی خداها نسبتی داشت با توحید شبکه اقتصادی و مسیرهای ترانزیتی شبه جزیره. ایده خدای یکتا وقتی بهتر جواب داد که از رهگذر آن منافع جمعی اعراب تامین شد وگرنه هیچ گاه بختیار نمیشد. مثالهایی از این دست در تاریخ ادیان و خصوصا اسلام پرشمار است که از تفصیلات آن میگذرم. جان کلام اینکه، با دست نهادن بر شباهتها میتوان به اتحاد رسید. همان طور که با دست گذاشتن بر منافع مشترک جمعی میتوان به حس انسجام و یکپارچگی رسید. نمیدانم خدای مشترک یا منافع مشترک، کدام توان بیشتری برای متحد کردن مردم دارد!
تودههای ضعیف و ترسناک
نمونههایی که در آغاز آوردم را در نظر بیاورید. اگر منِ نوعی وارد یک شهر دیگر شوم، یا در یک رویداد سینمایی یا ورزشی با انسانی دیگر از شهر، کشور یا حتی قارهای دیگر آشنا شوم چه رخ میدهد؟ این مواجهه ساده میان دو انسان از دو فرهنگ و اقلیم گوناگون، چه تاثیری بر ساحت سیاست دارد که دولتهای خاصی را میترساند؟!
وقتی منِ نوعی هیچگاه مواجهه نزدیکی با انسانی از فرهنگ و جغرافیایی دیگر نداشته باشم، سادهترین چیزی که ممکن است فراموش کنم این است که من و او چقدر شبیهیم؛ و در پسِ همه تفاوتهای ظاهری، هر دو انسانهایی با دردها، رنجها، شوقها، آرزوها، حسرتها، ترسها، انگیزهها و دیگر احساسات مشابه هستیم. ما بیش از آن که تفاوت داشته باشیم، تشابه داریم. با آگاهی یافتن بر این نکته، میتوانیم با یکدیگر همدلی کنیم؛ همذاتپنداری کنیم؛ همکاری کنیم؛ برای کاستن از درد و رنج یکدیگر از آن سوی مرزها دست یاری سوی هم دراز کنیم. اما دولتهایی هستند که از این وضعیت هراس دارند. نمیخواهند که مردمشان بفهمند که مردمِ دولتِ رقیب هم انسان هستند.
جنگ و رقابت، ذهن و زبان ما و حاکمانمان را تسخیر کرده است و پارادایم غالب در فضای سیاست و فرهنگ و… دست کم در ایران شده است. بر اساس این بدفهمی بنیادی، مقوله تبادل و اشاعه فرهنگی که تمدن بشری را به جایی که اکنون هستیم رسانده است، جنگ نرم تلقی میشود. فعالیتهای تئوریک و رسانهای و انتقادی، در چارچوب مفاهیمی همچون خیانت و براندازی و نفوذ فهم میشوند. حتی برد و باختهای ورزشی به مثابه پیروزی و شکست جنگی شناخته میشوند و به همین خاطر است که رقابت ورزشی با بعضی کشورها تابوی سیاسی شده است. آن رژیم سیاسی که فاهمهاش تماما بر مفاهیم جنگ مبتنی شده، مواجهه شهروندانش با شهروندان دیگر کشورها را هم یک خطر بزرگ تلقی میکند. از مهمترین کارکردهای فرهنگی اجتماعیِ رویدادهایی نظیر المپیک، جشنوارههای سینمایی، جشنوارههای محلی، صنعت توریسم و… این است که آدمها با یکدیگر آشنا شوند و وارد جهان هم شوند و از تفاوتهای ظاهریشان گذر کنند و با درک شباهتهای بنیادیشان با یکدیگر به عنوان انسان، به حس یکپارچگی و انسجامی فراتر از مرزهای جغرافیایی برسند. همین کارکرد را اینترنت آزاد هم میتواند داشته باشد و به همین خاطر است که دولتهای توتالیتر دشمن اینترنت آزاد هم هستند.
سخن پایانی
اما همه این قلمفرساییها چه ربطی به بیتکوین دارد؟! پژوهشگران علوم اعصاب در طول سالیان دراز درباره سازوکارهای خشونت و نفرت جمعی مطالعه کردهاند و نشان دادهاند که یکی از ریشههای مشترک گرایش به خشونت آن هم خشونت سیاسی، ندیدن شباهتهاست. آن مدل تفکری که انسانها را به دو جبهه مقابل هم و به خودی/غیرخودی تقسیم میکند و از آبشخورهای خشونت است، در نتیجه درک حتی کوچکترین شباهتها مانند هم سن و سال بودن یا از سر گذراندن مصیبتهای مشابه فرو میپاشد و حس یگانگی با دیگر آدمیان را بر میانگیزاند. حالا شاید بهتر درک کنیم که تاکید اسطورههای ادیان بر مفاهیمی مانند خدای مشترک(الله) و نیای مشترک(آدم) و سرنوشت مشترک(قیامت) و… از چه روست. اگر در گذشتههای دور مفاهیم اساطیری و الهیاتی، محور اتحاد انسانها برای دستیابی به منافع جمعی بودند؛ در دوره مدرن سازوکارهای جدیدی جایگزین آنها شدهاند تا انسان ها را کنار یکدیگر گرد آورند. سازوکارهایی که هم حس شباهت و یگانگی را میان آدمیان بر میانگیزانند؛ هم آنها را در شبکهای از منافع جمعی مشترک قرار میدهند. انسانها در سراسر جهان با شرکت در رویدادهای ورزشی یا سینمایی بین المللی، با سفر کردن، با دیدن فیلمها و موسیقیهای مشترک، با استفاده از نمادهای مشترک، با استفاده از منابع اطلاعاتی مشترک، و با استفاده از “اقتصاد و پول مشترک” میتوانند به این حس برسند. یکی از پیآمدهای گسترش بیتکوین به عنوان پول جهانی، پدید آوردن این احساس است که من در این سوی زمین با انسانی در آن سوی دیگر زمین، شباهت و اشتراکی دارم که هر دوی ما را در شبکهای از منافعِ درهمتنیده جای داده است. بگذریم از اینکه تکنولوژی بیتکوین و آرمان عدم تمرکزش، اقتضا میکند که کاربران و استخراج کنندگانش پراکندگی جغرافیایی داشته باشند و در عین حال هر کدام به عنوان بخشی از یک آرمان فراگیر، با دیگری همکاری کند. امروزه سازوکارهای بسیاری داریم تا بتوانیم با همه آدمهای این کره خاکی همدلی و همذاتپنداری کنیم؛ اما این جامعه باز دشمنانی هم دارد.
