آیا تجربه‌های نزدیک به مرگ واقعی‌اند؟

تجربه‌های نزدیک به مرگ نمی‌توانند وجود جهان پس از مرگ _ بهشت یا جهنم _ را اثبات کنند، اما می‌توانند به ما امید بدهند. نویسنده: جان مارتین فیشر (John Martin Fischer) مترجم: خدیجه حسینی : آیا تاکنون در آستانه نیستی ایستاده‌اید؟ یا از میان دروازه‌های مرگ به آن سو نگریسته‌اید؟ آیا تاکنون به مرزهای هستی گام نهاده‌اید؟ در عهد قدیم،…

تجربه‌های نزدیک به مرگ نمی‌توانند وجود جهان پس از مرگ _ بهشت یا جهنم _ را اثبات کنند، اما می‌توانند به ما امید بدهند.
نویسنده: جان مارتین فیشر (John Martin Fischer)

مترجم: خدیجه حسینی :

آیا تاکنون در آستانه نیستی ایستاده‌اید؟ یا از میان دروازه‌های مرگ به آن سو نگریسته‌اید؟ آیا تاکنون به مرزهای هستی گام نهاده‌اید؟ در عهد قدیم، صدایی از میان طوفان این پرسش‌ها را با ایوب درمیان می‌‌گذارد. پاسخ تلویحیِ او به این پرسش‌ها منفی است، زیرا اینها امتیازهایی ویژه و الوهی‌اند. در نظر انسان‌ها بهشت دروازه]هایی[ دارد، و ما طبعا حتی نمی‌توانیم از میان آن دروازه]ها[ به درون بهشت نظر کنیم. به همین دلیل (و دلایل بسیار دیگر) است که تجربه‌های نزدیک به مرگ بهت‌انگیز و حیرت‌آورند: آنها علی‌الظاهر باعث می‌شوند تا ما از چشم خدا به آنچه واقعا در ورای این جهان هست، بنگریم. آنها ما را به مرزهای هستی می‌برند.

هرچند «تجربه نزدیک به مرگ» اصطلاحی علمی نیست، اما بیشتر ما فهمی مشترک از معنای آن داریم. تجربه نزدیک به مرگ مسلما در زمینه‌ای نزدیک به مرگ رخ می‌دهد ـ وضعیتی که در آن زندگی شخص در خطر است. بیشتر کسانی که دربارۀ این تجربه‌ها مطالعه یا بحث کرده‌اند معتقدند اگر بخواهیم تجربه‌ای را از نوع تجربه‌های نزدیک به مرگ محسوب کنیم، باید هنگامی رخ داده باشد که شخص در هوشیاریِ زمان بیداری نبوده و ویژگی‌های خاصی از این دست را داشته باشد:
الف) یک تجربۀ «خارج از بدن» که طی آن شخص احساس می‌کند در بالای بدن جسمانی خود شناور است و می‌تواند بدن خود و محیط اطراف آن را ببیند؛
ب) مرور زندگی از گذشته تاکنون؛
ج) هدایت شدن فرد توسط عزیزانِ درگذشته یا شخصیت‌های دینی محترم به سوی یک قلمرو «حفاظت‌شده» (نوری در تاریکی، منطقه‌ای دارای حصار یا دروازۀ ورودی، طرف دیگر یک رودخانه)؛

بسیاری از کسانی تجربه نزدیک به مرگ داشته‌اند، تحول درونی عمیق خود را گزارش کرده‌اند (برای مثال نگرانی‌شان درباره مرگ به شدت کاهش یافته، معنوی‌تر، اخلاقی‌تر و خیرخواه‌تر شده‌اند)
اینگونه تجربیات در تمام طول تاریخ و در میان همۀ فرهنگ‌ها گزارش شده‌اند. افلاطون یکی از این نمونه‌ها را در کتاب «جمهوریت» می‌آورد: افسانه اِر (‌The Myth of Er). این تجربه‌ها تاحدودی متاثر از وضع زندگی، دین و فرهنگ افراد هستند، اما عناصر مشترکی نیز در میان آنها وجود دارد. برای مثال، چهره‌های مذهبی ـ که در این تجربه‌ها ظاهر می‌شوند ـ ممکن است متفاوت باشند. فرد مسیحی شخصیت‌های مسیحی را می‌بیند، بودایی شخصیت‌های بودایی را می‌بیند، در تجربه‌های نزدیک به مرگ یک هندو، خدایان و الهه‌ها ظاهر می‌شوند و این در تجربه‌های پیروان دیگر ادیان و مذاهب نیز صدق می‌کند. با وجود این، در یک سطح عمیق‌تر، راهنمایی‌ها و هدایت‌هایی از سوی چهره‌های دینی و مذهبی محترم، و سیری معنوی از دنیای شناخته‌ها به سوی کشف دنیای ناشناخته‌ها در همۀ این تجربه‌ها دیده می‌شود. این شاید دلهره‌آورترین سفر از زندگی به مرگ باشد. راهنمایی محبت‌آمیز در آخرین سفر، یا آخرین مرحله مسافرتمان، در این تجربه‌ها عمیقا طنین‌انداز می‌شود.

در ادبیات رایج، تجربه‌های نزدیک به مرگ تقریبا همیشه پدیده‌هایی «فوق‌طبیعی» قلمداد می‌شوند و با همین نگاه مورد تفسیر و تبیین قرارمی‌گیرند. مطابق این تفسیر، تجربه‌های نزدیک به مرگ نشان می‌دهند (یا اثبات می‌کنند) که ذهن (mind) همان مغز (brain) نیست و می‌تواند پس از آنکه مغز از کار می‌افتد، به حیات خود ادامه دهد؛ این تجربه‌ها همچنین نشان می‌دهند که ذهن نوعی ارتباط (تماس) با یک قلمرو غیرمادی یا «ملکوتی» دارد. عناوین کتاب‌های مشهور دربارۀ تجربه‌های نزدیک به مرگ حاکی از آن است که «بهشت» واقعیت دارد و «دلایلی محکم برای اثبات وجود آن در دست داریم.» پزشکان و دانشمندان عصب‌شناس که درباره این موضوعات می‌نویسند، ادعا می‌کنند که تجربه‌های نزدیک به مرگ «شواهدی بر وجود زندگی پس از مرگ» و «آگاهی پس از حیات دنیوی» در اختیار ما می‌گذارند. آنها تجربه‌های نزدیک به مرگ را بلیت‌های رفت و برگشت به جهان پس از مرگ محسوب می‌کنند.

طرفداران تفسیر ماوراء طبیعی از تجربه‌های نزدیک به مرگ اصرار می‌کنند که این تجربه‌ها واقعی و اصیل‌اند. کتاب «Proof of Heaven» (اثبات زندگی پس از مرگ) نوشتۀ ایبن الکساندر (Eben Alexander) جراح مغز و اعصاب، فصلی باعنوان «The Ultra Real» (به‌غایت واقعی) دارد. من انکار نمی‌کنم که بسیاری از انسان‌ها واقعا تجربه‌های نزدیک به مرگ با همان محتوایی که گزارش شده دارند. آنها درست مانند کسانی که واقعا خواب می‌بینند، این تجربه‌ها را داشته‌اند. بنابراین تجربه‌های نزدیک به مرگ به معنای دقیق کلمه «واقعی»، اصیل و معتبرند ـ آنها واقعا رخ می‌دهند. هیچ‌کس نباید این را انکار کند؛ انکار واقعی بودن این تجربه‌ها به‌معنای بی‌احترامی به اکثر قریب به اتفاق کسانی است که صادقانه آنها را گزارش می‌دهند.

با وجود این «واقعی» (real) معنای دیگری هم دارد: درست (accurate). آیا تجربه‌های نزدیک به مرگ، به معنای واقعی کلمه، توصیف‌هایی / تصویرهایی درست از یک واقعیت بیرونی‌اند؟ این پرسشی متفاوت به‌لحاظ اهمیت است. بسیار مهم است که از معنای نخست «واقعی» به معنای دوم آن پل نزنیم، و این دقیقا همان کاری است که بسیاری از معتقدان به ماوراء طبیعت انجام می‌دهند. تجربه‌های نزدیک به مرگ واقعا رخ می‌دهند. ولی نمی‌توان از این مدعا نتیجه گرفت که آنها قلمرویی غیرمادی / فوق طبیعی را به نحوی درست توصیف می‌کنند، و آنچه از زبان عزیزان درگذشته در این تجربه‌ها شنیده می‌شود مطابق با واقع است‌.

پرسش بسیار مهم این است: آیا تجربه‌های نزدیک به مرگ دلیلی بر اثبات وجود زندگی پس از مرگ (بهشت یا جهنم) در اختیار ما قرارمی‌دهند؟ من فکر نمی‌کنم چنین باشد. هیچ‌کدام از استدلال‌ها در این مورد قانع‌کننده نیستند. خواب‌ها (رویاها) و توهمات واضح، روشن و پرشور و حال وجود دارند. تجربه‌های عمیق و متحول‌کننده‌ای وجود دارند که ناشی از مصرف مواد روان‌گردان هستند. محتوای همه این تجربه‌ها «به‌غایت واقعی» جلوه می‌کنند. این یک ویژگی شناخته‌شدۀ هر تجربه معنوی‌ای است، و تجربه‌های نزدیک به مرگ نوعی تجربه معنوی هستند. مردم سراسر جهان باوری صادقانه و کاملا قطعی به دین خود دارند، اما از این صداقت و قطعیت نمی‌توان نتیجه گرفت که باورهای دینی آنها به معنای واقعی کلمه‌ صادق‌اند. چگونه ممکن است همۀ آن باورها ـ علیرغم تفاوت‌های بنیادین‌شان با هم ـ صادق باشند؟ همین سخن درمورد تجربه‌های نزدیک به مرگ نیز صادق است.

استدلال‌هایی که به سود تفسیر ماوراء طبیعی از تجربه‌های نزدیک به مرگ اقامه شده‌اند، آشکارا خدشه‌آمیزند. بسیاری از مشهورترین طرفداران و مبلغان این ایده که تجربه‌های نزدیک به مرگ وجود زندگی پس از مرگ را اثبات می‌کنند، پزشکان هستند. از میان آنها می‌توان ایبن الکساندر (Eben Alexander)، جراح مغز و اعصاب، پیم ون لومل (Pim Van Lommel) متخصص قلب، و جفری لانگ (Jeffrey Long)، متخصص بیماری‌های خون را نام برد. مهم است تاکید کنیم که نتیجه‌گیری آنها از این پدیده نه پزشکی، که فلسفی است. نظریاتی که مطابق آنها ذهن می‌تواند از بدن جدا شود و با یک قلمرو روحانی و ملکوتی ارتباط برقرارکند، مسلماً نتیجه‌گیری‌هایی در قلمرو علم پزشکی نیستند، و پزشکان در اینجا مرجعیت علمی ویژه‌ای ندارند. آنها به هرحال پزشک هستند، نه فیلسوف (یا متخصص متافیزیک). من به پزشک خودم اعتماد می‌کنم تا آزمایشات و معاینات مربوط به خونم را تفسیر و تبیین کند، نه برای اینکه به من خبر دهد وقتی بیهوش بودم، روحم از بدنم جدا شده است. جالب است که پاره‌ای از پزشکان این منطق هومیوپاتیک را بکار می‌گیرند. آنها در دام نوعی نگاه تک‌بعدی و یک‌سویه گرفتارند.

ای‌کاش می‌توانستیم تفسیر معقول‌تری از تجربه‌های نزدیک به مرگ داشته باشیم که به ما می‌گویند آنها به هر دو معنا واقعی هستند: هم واقعا رخ می‌دهند و هم واقعا درست‌اند. من پیشنهاد می‌کنم که این تجربه‌ها را اساسا و در وهلۀ نخست به‌عنوان سفری از زندگی به سوی مرگ (مردن) تفسیر کنیم. بیشتر تجربه‌های نزدیک به مرگ سفری به یک قلمرو محفوظ خیالی (و از پیش مجسم‌شده در ذهن) را به تصویر می‌کشند، اما سفری ناموفق که به مقصد نمی‌رسد. درست مانند آنچه در ادبیات مربوط به زندگی جاودان، مانند «حماسۀ گیلگمش» یا افسانۀ تانتالوس یا جستجوی فداکارانه (دون کیشوت‌وار) برای یافتن چشمۀ جوانی، دیده می‌شود، ما دائما به آن نزدیک می‌شویم، اما در آخر به آن نمی‌رسیم. در تجربه‌های نزدیک به مرگ، به دروازه‌ها می‌رسیم اما از آنها عبور نمی‌کنیم، به مرزهای جهان هستی می‌رسیم، اما همانجا متوقف می‌شویم.

تجربه‌های نزدیک به مرگ نشان نمی‌دهند که زندگی پس از مرگ وجود دارد، اما نشان می‌دهند که ممکن است واقعا بمیریم، درحالی که عزیزانمان دورمان را گرفته‌اند. می‌توانیم در بیمارستان‌های مجهز، اما سرد و بی‌روح، و در تنهایی بمیریم (تجربه‌های نزدیک به مرگ با مضامین منفی هم وجود دارند)، یا می‌توانیم در محیطی صمیمی‌تر بمیریم و عزیزانمان در کنارمان باشند. پس تجربه‌های نزدیک به مرگ به دو معنا واقعی هستند؛ آنها واقعا رخ می‌دهند، و به نحوی درست این امکان / احتمال را به تصویر می‌کشند. آنها مهم‌اند زیرا احتمال / امکان واقعا مردن را به ما یادآوری می‌کنند. مجبور نیستیم یکی از دو سوی افراط و تفریط در این موضوع را بپذیریم: اینکه تجربه‌های نزدیک به مرگ واقعا رخ نمی‌دهند یا اینکه اثبات می‌کنند جهان پس از مرگ (بهشت و جهنم) وجود دارد. آنها ما را متوجه چیزی بزرگ و زیبا دربارۀ مردن می‌کنند. آنها در مواجهه با مرحلۀ بعدی سفرمان، به ما امید می‌دهند، امیدی حقیقی، نه کاذب.


دربارۀ نویسنده: جان مارتین فیشر استاد فلسفه دانشگاه کالیفرنیا، در ریورساید، و نویسندۀ کتاب «تجربه‌های نزدیک به مرگ: فهم نگرش های مختلف به زندگی پس از مرگ» و «مرگ، جاودانگی، و معنا در زندگی» است.


منبع: نشریه نیویورک تایمز، شماره مورخ سیزدهم فوریه ۲۰۲۰
متن انگلیسی این مقاله را می‌توانید در پایگاه اینترنتی نیویورک تایمز به آدرس زیر مشاهده کنید
https://www.nytimes.com/2020/02/13/opinion/near-death-experience.html

۳.۳ ۴ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx