خواندن وحی

نیلوفر- محمد ذوقی : انسان‌ها پس از مواجهه با تجربه‌ای معنوی که البته هیچ سنخیتی با دستگاه مفهومی ذهنشان ندارد مجبورند این تجربه‌ی وصف‌ناپذیر و نااندیشیدنی را به زبان برگردانند. این ترجمه به زبان حتی پیش از بازگویی آن، برای درک آن‌چه بر تجربه‌گر رفته ضروری است.تجربه‌گر تنها پس از تجربه است که «می‌فهمد» چه بر او گذشته و در…

نیلوفر- محمد ذوقی : انسان‌ها پس از مواجهه با تجربه‌ای معنوی که البته هیچ سنخیتی با دستگاه مفهومی ذهنشان ندارد مجبورند این تجربه‌ی وصف‌ناپذیر و نااندیشیدنی را به زبان برگردانند. این ترجمه به زبان حتی پیش از بازگویی آن، برای درک آن‌چه بر تجربه‌گر رفته ضروری است.تجربه‌گر تنها پس از تجربه است که «می‌فهمد» چه بر او گذشته و در نتیجه، روایتش از چنین تجربه‌ای در حقیقت ترجمه‌ای است که او با زبان و دستگاه مفهومی ذهن خود به دست می‌دهد.

اما وحی نیز به عنوان تجربه‌ای معنوی از این قاعده مستثنا نیست. لیکن همیشه در نقد ایده‌ی «وحی به مثابه‌ی معنا» ما را به آیاتی ارجاع داده‌اند که در آن‌ها از نزول قرآن به زبان عربی سخن رفته. و یکی از کلیدی‌ترین آیات مورد استنادشان «لاتحرک به لسانک لتعجل به» (قیامه:۱۶) و سه آیه‌ی بعدی است.

ظاهراً این‌جا خدا محمد را می‌پرهیزاند که قبل از اتمام نزول وحی زبان به تلاوتش بگشاید. اما برای چه؟ آیا آن‌چنان که برخی می‌گویند محمد که به دلیلی همچون ترس از فراموشی به تلاوت وحی پرداخته، از سوی خدا زنهار می‌یابد که به حکم ادب سکوت ‌کند؟ آیا خدا در این حال دانشمند مغرور بی‌جنبه‌ای به تصویر درنیامده که تحمل نمی‌کند کسی در میان سخنش بدود؟

اما اگر خدا را این‌چنین کودکانه نمی‌نگریم و دستگاه ذهنی محمد نیز آن اندازه قدرتمند هست که در عین دریافت آیات پسین وحی، به تلاوت آیات پیشین بپردازد، و هیچ نگرانی‌ای از پدید آمدن خلط و اشتباهی در وحی در کار نیست، پس امر خدا به سکوت محمد چه وجهی دارد و آیا زائد نمی‌نماید؟

برخی برای تلاوت زودهنگام محمد دلیل مضحک‌تری می‌تراشند که قرآن از پیش کاملاً به دل محمد نازل شده بوده و او اکنون در نزول تدریجی وحی، مانند شاگرد زرنگ مدرسه‌ای که درس را از بر است هم‌پا با نزول تدریجی وحی و در تکمیل آن، عباراتی را که از بر است زمزمه می‌کند و باز هم خدا در مقام معلمی تلخ که چنین شیرین‌کاری‌هایی را برنمی‌تابد، او را دعوت به سکوتی متواضعانه می‌کند تا درسی را که از بر است دوباره بشنود.

این نادانان نه وحی را فهمیده‌اند و نه نبوت را.

اما برای چنین کودکانه‌هایی چه بدیلی می‌توان نهاد؟ زیرا این دلایل علاوه بر سخافت معنا با مفهوم آیات بعدی در وعده‌ی خدا به حفظ قرآن در دل محمد نمی‌خواند.

دلیل دیگری که برای توجیه چنین امری می‌آید و متکی به شأن نزول‌هاست ترسی است که محمد از فراموشی آیات دارد و خدا با این توصیه تسکینش می‌دهد که حفظ این وحی بر عهده‌ی ماست و تو را از گزند فراموشی در امان می‌داریم. هرچند که از لحن کلام برمی‌آید که بیش از آن‌که توصیه‌ای تسکین‌بخش باشد امری توبیخی است. و باز به پرسش از وجه امر خدا به سکوت محمد می‌رسیم.

البته نباید فراموش کرد که این «تحرک لسان» مطلقاً آن چیزی نیست که از تلاوت قرآن به ذهن تداعی می‌شود و اطرافیان می‌توانند آن را بشنوند. بلکه به حالتی ماننده است که شخصی می‌خواهد مطلبی را برای خود مرور کند و ناخودآگاه لبانش به جنبش می‌افتد. وقتی ابن‌عباس می‌خواهد «لاتحرک به لسانک» را تصویر کند لبانش را حرکت می‌دهد که به روشنی مؤید این مرور ذهنی است.

ولی این جنبش بی‌زیان لب‌ها و مرور وحی چیست که این قدر برای خدا دغدغه شده که علاوه بر سوره‌ی قیامت، در سوره‌ی طه نیز آن را منع می‌کند: «لاتعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه و قل رب زدنی علما» (طه:۱۱۴)؟

و البته در این آیه هیچ خبری از ته‌رنگ تسکین‌بخش آیات سوره قیامت نیز در کار نیست. اما چیز غریبی در آن به چشم می‌خورد. سیاق آیه و دعایی که در پایان آن از محمد خواسته می‌شود به راستی حاوی چه نکته‌ای است؟ آیا نباید معنای این دعا را در ارتباط با عبارت قبلی جست؟ و آیا در غیر این صورت ترکیب این دو چیزی ناهماهنگ و بی‌تناسب و مصداقی کامل برای کلامی متشتت نیست؟

اما دانش در این‌جا چیست؟ و آیا به سیاق آیه دقیقاً همان چیزی نیست که با جنبش لبان و مرور عجولانه‌ی آیات پیشین به مخاطره می‌افتد؟ یعنی شناخت جامع وحی؟ به تعبیری خدا به محمد می‌گوید که در هنگام نزول وحی به مرور آیات مپرداز و سکوت کن تا وحی خاتمه پذیرد. زیرا تنها در این حال است که دانش تو نسبت به وحیی که بر دلت فرود آمده جامع خواهد بود.

سخن ابن‌عباس که فراز اول آیه را «لاتعجل حتی نبینه لک» معنا می‌کند مؤید همین ارتباط وثیق میان دو فراز آیه است.

در حقیقت خواست حقیقی آیه این نیست که محمد لساناً و در میان ادعیه‌ی شبانه‌روز خود از خدا بخواهد که بر شناختش نسبت به وحی بیفزاید بلکه سکوت محمد یعنی عمل به بند اول آیه، خود برآورنده‌ی بند دوم آیه و مصداق واقعی این دعاست.

پس آیا نمی‌توان گفت که محمد از سر ترس از فراموشی، به مرور آیات می‌پردازد و خدا اول بار در سوره‌ی قیامت با توبیخی ملایم او را امر به سکوت می‌کند و حفظ قرآن در دل محمد را بر عهده‌ی خود می‌داند و بدین‌سان دغدغه‌اش را می‌زداید اما در سوره‌ی طه بی‌هیچ اشاره‌ای به فراموشی، از او می‌خواهد که تا پایان وحی از مرور آیات احتراز کند زیرا این عدم سکوت، فهم کامل محمد از وحی را به مخاطره می‌اندازد؟

این‌جاست که شأن نزول‌هایی که در کنار «ترس از فراموشی» از «اشتیاق محمد به حفظ آیات» (لحبّه إیاه وحرصه على أخذه) یاد می‌کنند محمل شایسته‌تری می‌یابند.
اگر مطابق این دسته از شأن نزول‌ها محمد از فرط علاقه به حفظ آیات است که مرورشان می‌کند پس وعده‌ی خدا به حفظ قرآن در سینه‌ی محمد برای انصراف خاطر او از این اشتیاق مخل با هدف دست‌یابی به آرامش و طمأنینه‌ای است که برای فهم کامل وحی ضروری است.

اما مرور آیات چرا باید به فهم وحی خللی وارد کند؟ مگر خدا در سوره‌ی قیامت وعده‌ی حفظ وحی را نداده و محمد در خصوص سوره‌های پیشین، صدق این وعده را درنیافته؟ پس چرا به هنگام نزول وحی به مرور آیات ادامه می‌دهد تا بار دیگر در سوره‌ی طه از این امر نهی شود؟

به نظر می‌رسد اصلاً مسأله‌ی حفظ و فراموشی در میان نباشد زیرا این تعبیر عملاً نافرمانی‌ای را به محمد نسبت می‌دهد که از شأن او دور است.

و این‌جاست که مقوله‌ی «وحی به مثابه‌ی معنا» به زیبایی این گره را می‌گشاید.

محمد در مواجهه با پدیده‌ی وحی به مثابه‌ی معنا و با یاری جستن از کانال‌های لفظی ذهن خویش، به قرآن صورت می‌بخشد، اما از آن‌جا که این کانال‌های لفظی و عبارت‌پردازی‌های مترتب بر آن در ابتدای وحی، لزوماً با همه‌ی آن‌چه قرار است از وحی در آن لحظه به محمد برسد تطابق ندارد و شاید پس از پایان وحی به تمامی تکافوی معنای آن را نکند، پس خدا او را به صبر می‌خواند تا معنا را کاملاً دریابد و آن‌گاه به کار صورتگری‌اش در قالب عبارات ذهن‌آشنای عربی بپردازد.

اما مگر آیات «ان علینا جمعه و قرآنه» و «فاذا قرأناه فاتبع قرآنه» (قیامه:۱۷ و ۱۸) به روشنی نزول عبارات عربی وحی را نمی‌رساند؟

توضیح قدما برای این آیات چنین چیزی نیست. آن‌ها شکی نداشتند که عین کلمات عربی از سوی پروردگار به دل محمد نازل می‌شود. پس با شبهه‌ی «وحی به مثابه‌ی معنا» روبه‌رو نبودند که بخواهند معنی روشن الفاظ آیه را دگرگون کنند و دستاویزی برای معتقدات خود بجویند.

آن‌ها «قرأناه» را در آیه‌ی ۱۸ معادل «انزلناه» می‌دانند و امثال ابن‌عباس و ضحاک و قتاده «فاتبع قرآنه» را «اتبع ما فیه» یا «اتبع حلاله و اجتنب حرامه» یا «اعمل به» معنا می‌کنند.

ضمن این که اگر بخواهیم «قرآن» را در آیه‌ی ۱۷ «قرائت» معنا کنیم آن‌گاه در کنار هم قرار گرفتن «جمع» و «قرآن» به این می‌ماند که ما آیات قرآن را در دل تو جمع و سپس همان را می‌خوانیم که دوباره‌خوانی و امری زائد است. دل انبار نیست که کالاها را در آن بریزی و بعد صورت‌برداری‌شان کنی بلکه جمع و تثبیت قرآن در دل ملازم فهم و قرائت آن است.

فخر رازی برای «قرائت»، معنای «جمع» را نیز می‌آورد و البته خود کنار هم قرار گرفتن دو «جمع» در آیه‌ی ۱۷ را بی‌مورد می‌داند و برایش توجیهی می‌تراشد. اما بهتر است این پیش افتادن «جمع» بر «قرآن» را تمهیدی برای حفظ فاصله‌ی آیات و «قرآن» را در این آیه همچون «قرأناه» در آیه‌ی بعد صرفاً به معنای «نزول وحی» بدانیم.

و این تازه بر اساس خوانشی است که عین الفاظ آیات را وحی می‌داند و الا از دیدگاه «وحی به مثابه‌ی معنا»، آیه‌ی ۱۷ به زیبایی ترتیب زمانی تجربه‌ی معنوی (جمعه) و تعبیر آن (قرآنه) را بازمی‌گوید.

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
منتقد
منتقد
تیر ۲۸, ۱۳۹۶ ۱۱:۴۶ ق٫ظ

این تفسیر از آیات سوره قیامت، نه با آیات دیگر همخوانی دارد و نه با قرائن درون متنی خودش.با آیات دیگر همخوانی ندارد چرا که در آیات دیگر صراحتا قرآن محصول علم و اراده الهی است و حتی عربیتش نیز از جانب خداوند معرفی شده است: «َتنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ؛ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ؛ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ؛ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ»(حاقه: ۴۳-۴۶)؛ «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَ إِنَّهُ فی‏ أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ»(زخرف: ۳-۴).همچنین با قرائن درون متنی نیز سازگاری ندارد چرا که در این آیات(قیامت: ۱۶-۱۸) صراحتا بیان شده است که قرائت و جمع… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
اردیبهشت ۲۸, ۱۳۹۶ ۱۱:۴۸ ق٫ظ

سلام بسادگی قرآن سیستم از پیش تهیه شده را می ماند که تدریجا از آن خوانده میشود.هنگام رخ دادن حادثه ای جدید سیستم بروز شده و با توجه به مختصات یافته در سیستم نازل میشود… بر اساس الگوی “احکمت آیاته” ورژن و گونه اولیه از روی آن الگو تفصیل داده و تهیه شده در عالم بالا و در دستان “سفره کراما برره ” قرار میگیرد و تدریجا نازل میگردد و بر محمد مصطفی خوانده میشود… روال های تهیه سیستم های نرم افزاری و وجود لایه های بسیار در شبکه توزیع مستندات الکترونیکی و سرعت بسیار بین این لایه ها امروزه… مطالعه بیشتر»

لیلا فرهاد
لیلا فرهاد
اردیبهشت ۲۶, ۱۳۹۶ ۲:۴۴ ب٫ظ

آفرین بر این ذهن. کلمات چه قدر متناسب کنار هم چیده شده اند.

3
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx