ضیاء موحد : مسأله‌ی امروز ما گفت و گو و تهمت نزدن است

 ضیاء موحد: شخصا فکر می‌کنم که ما همه از زیر شنل سقراط بیرون می‌آییم. مساله ما دیالوگ است. مساله این است که با مقدار اطلاعی که داریم درباره یک مساله به صورت عقلانی و استدلالی بحث و حوصله بکنیم. بدون تهمت زدن و مغلطه یک بحث را پیش ببریم و به نتیجه بحث هم پایبند و متعهد باشیم. این کاری…

 ضیاء موحد: شخصا فکر می‌کنم که ما همه از زیر شنل سقراط بیرون می‌آییم. مساله ما دیالوگ است. مساله این است که با مقدار اطلاعی که داریم درباره یک مساله به صورت عقلانی و استدلالی بحث و حوصله بکنیم. بدون تهمت زدن و مغلطه یک بحث را پیش ببریم و به نتیجه بحث هم پایبند و متعهد باشیم. این کاری است که سقراط به ما یاد داد

ضیاء موحد در نشست وضعیت فلسفه در ایران معاصر:

مساله امروز ما گفت و گو و تهمت نزدن است

 

محسن آزموده/ هفته پیش بابک احمدی و مصطفی ملکیان و این هفته ضیاء موحد و سید جواد طباطبایی، در ماه‌های اخیر حضور اهل اندیشه ایرانی در فضای عمومی محسوس گشته و این می‌تواند نشانه‌یی خوب تلقی شود از بازگشت اندیشه‌ورزی به گستره همگانی، امری که نیاز به آن به ویژه در وضعیت بحران‌زده فعلی بیش از هر زمان احساس می‌شود. در ۲۲ نوامبر جان اف کندی به قتل رسید اما در سال‌های اخیر این تاریخ را روز جهانی فلسفه خوانده‌اند. امسال نیز برخلاف فضای خموده و ملال‌انگیز دانشگاه‌ها و موسسه‌های علمی، برگزاری همایش‌ها و نشست‌ها به مناسبت این روز قابل توجه بوده و استقبال شگفت‌انگیز از آنها نیز نشانه وجود نیاز در جامعه‌یی است که به میانه‌روی و اعتدال و تامل بیش از هر زمان نیازمند است. عصر پنجشنبه هفتم آذرماه سالن اصلی، راهروها و حیاط موسسه مطالعاتی پرسش با وجود هوای بارانی مملو از جمعیتی بود که منتظر بودند تا سخنان دو تن از اندیشمندان نام‌آور معاصر ما را در زمینه وضعیت فلسفه در ایران امروز بدانند. جالب آنکه هر دو چهره با وجود انتقاداتی که به روندی که تاکنون طی شده، ‌وارد می‌دانستند، بر امید به آینده تاکید داشتند. ضیاء موحد که در این نشست روایتی از ورود فلسفه تحلیلی و وضعیت آن تا پیش از انقلاب را ارائه می‌داد، از برخی چهره‌ها و کارهای صورت گرفته در سال‌های اخیر تقدیر کرد. سید جواد طباطبایی نیز در تشریح وضعیت فلسفه سیاسی در ایران با وجود انتقادات تند خود به وی‍ژه از فضاهای دانشگاهی، بار وظیفه را بر دوش جوانانی گذاشت که در آینده اندیشه‌ورزان این حوزه خواهند بود. در ادامه تقریری از متن سخنرانی دکتر موحد و در بخشی دیگر با توجه به محدودیت صفحه گزیده‌یی از سخنان دکتر طباطبایی از نظر می‌گذرد.

بحث من در سه قسمت است؛ نخست تاریخی از فلسفه تحلیلی و ورودش به ایران را ارائه می‌کنم، سپس به تفاوت‌های فلسفه تحلیلی و فلسفه قاره‌یی خواهم پرداخت و در بخش سوم هم به این مساله می‌پردازم که ما از جان فلسفه چه می‌خواهیم؟ این استقبال عجیب و غریب از فلسفه در ایران ناشی از یک سوء‌تفاهم است یا یک احتیاج است؟ چرا دانشجویان ما از دپارتمان فلسفه سرخورده بیرون می‌آیند؟‌ آیا تقصیر دپارتمان‌هاست یا به دلیل توقعات بیجاست؟

سابقه فلسفه تحلیلی به افلاطون و ارسطو می‌رسد و بعدا هم در دنیای اسلام وارث این فلسفه ابن‌سیناست. مطالبی که او در شفا درباره زبان مطرح می‌کند و علاقه‌یی که به منطق دارد، نشانه این‌ امر است. هیچ کس در دنیای اسلام به اندازه ابن‌سینا به این موضوع علاقه ندارد او غیر از اشارات و شفا و نجات، بیش از ۳۰ رساله درباره منطق دارد. این ماجرا و توجه به منطق همین طور ادامه پیدا می‌کند. اصلا بخش مهمی در فلسفه تحلیلی به منطق اختصاص دارد یعنی برای فلسفه تحلیلی استدلال (reasoning) و توجیه (justification) بسیار اهمیت دارد. در زمان ما در غرب در اواخر قرن نوزدهم همزمان هم فرگه و هم هوسرل را داریم که منشا دو فلسفه مهم در قرن بیستم می‌شوند. فلسفه تحلیلی را فرگه پایه‌گذاری می‌کند و پدیدارشناسی را که سپس به هایدگر و پس از او می‌رسد، هوسرل تاسیس می‌کند. در واقع موسس فلسفه تحلیلی چنان که راسل اذعان دارد و ویتگنشتاین نیز تا زمان حیات اصرار می‌ورزید، فرگه است. اما در ایران هر دو فلسفه در یک زمان و در یک سال مطرح شد یعنی فلسفه قاره‌یی را احمد فردید و فلسفه تحلیلی را منوچهر بزرگمهر مطرح و هر دو نیز در سخن آن را مطرح کردند.

احمد فردید در مقاله‌یی با نام «از کانت تا هایدگر» در اسفند ۱۳۲۳ می‌نویسد: ‌« با یک رشته مقاله از کانت شروع می‌کنیم و با معرفی فلسفه وجود وجدانی مارتین هایدگر که تازه‌ترین جریان مهم فلسفه غرب و جایگزین فلسفه وجود دهری هانری برگسن فرانسوی در اروپاست به پایان می‌رسانیم». این مقاله هفت صفحه‌یی در سخن سال دوم شماره سه منتشر شده است. در شماره بعد که قول داده بود، ادامه دهد، عملی نمی‌شود اما در شماره پنجم ۱۳۲۴ مقاله‌یی تحت عنوان «درآمد به فلسفه معنوی کانت» می‌نویسد که آن هم هفت صفحه است. بعدا در دوره سوم سخن یعنی آبان ۱۳۲۵ در شماره پنجم مقاله‌یی با نام «نگاهی به نمودشناسی معاصر» می‌نویسد که از ادموند هوسرل شروع می‌کند و با ابوالبرکات بغدادی و فخر رازی ختم می‌کند یعنی کل آنچه مرحوم احمد فردید راجع به این مسائل نوشته حدود ۱۵ صفحه است و در حکم فهرستی از مطالبی است که می‌خواسته بیان کند. البته شاید در شفاهیات صحبت کرده است.

بعدا هم با وجود آنکه می‌دانیم در محل مجله سخن یا خانه خانلری حضور داشته، ما مقاله‌یی از او نمی‌بینیم اما منوچهر بزرگمهر نیز در سال دوم دی ماه ۱۳۲۳ در شماره اول مقاله‌یی با عنوان «تغییرات اخیر در فلسفه» نوشته پروفسور جان مک مری ترجمه می‌کند. او در اینجا logical positivism را به موجبیت منطقی ترجمه می‌کند و نام برتراند راسل را به عنوان مبدع منطق تازه نخستین بار در اینجا می‌خوانیم که درست نیست زیرا خود راسل در پرینیکیپیا ماتماتیکا می‌گوید آنچه ما در منطق داریم، از فرگه است. البته این مقاله ترجمه است و تقصیر مرحوم بزرگمهر نیست. ادامه این مقاله در سال دوم شماره دوم بهمن ۱۳۲۳ منتشر می‌شود. آن هم پنج صفحه است. بعد از این بحث فلسفی در سخن تقریبا تعطیل می‌شود. از سال ۱۳۴۲ به بعد حضور منوچهر بزرگمهر کاملا چشمگیر است و در زمینه فلسفه تحلیلی مقاله‌نویسی می‌کند و بیشتر به آبای این فلسفه یعنی بارکلی و هیوم و لاک می‌پردازد. اطلاعاتش از منطق جدید بسیار اندک است و خلاصه فردی استاد ندیده است. اما زبان می‌داند، انسان خوش‌فهمی است و در دانشگاه تدریس می‌کند و حدود ۱۲ مقاله در این زمینه دارد و انصاف این است که نخستین کسی است که مقاله فلسفی با معیارهای جدید و خیلی هم خوب می‌نویسد که روشن و خواندنی است و در آن زمان مورد توجه است.

این تاریخ فلسفه تحلیلی تا قبل از انقلاب است. البته باید به درس‌های مرحوم مطهری نیز اشاره شود که در منزل ایشان در زمینه شرح منظومه سبزواری برگزار می‌شود و گویا کسانی چون بزرگمهر در این جلسات شرکت می‌کردند. بسیاری از مسائلی که مطرح می‌شود، درباره فلسفه تحلیلی است، مثل موضوع و محمول، صدق و کذب جملات، کلیات و… این سوال و جواب‌ها دلالت بر بی‌خبری هم سائل و هم مسوول از فلسفه تحلیلی دارد. شخص دیگر دکتر مهدی حائری است که فارغ‌التحصیل حوزه علمیه قم است و فلسفه اسلامی را بسیار خوب می‌داند و اغلب مداخل فلسفه اسلامی دایره‌المعارف مصاحب را ایشان نوشته است. اما از فلسفه تحلیلی مطلقا اطلاعی ندارد و کتاب‌هایی که نوشته، درباره اثبات استدلال وجودشناختی و آنچه درباره تحلیل قضایای کلی و شرطی گفته یا آنچه درباره حرف راسل نوشته، کلا مورد اعتماد نیست. اگرچه وقتی بعد از تحصیلاتم برگشتم، قصد نداشتم که دست بر کار کسی بگذارم اما تحلیل ایشان از این مسائل مرتب در کلاس‌های ما مطرح می‌شد. در نتیجه چاره‌یی نداشتم جز اینکه بنویسم این تحلیل غلط است و این را نشر دانشگاهی به دلیل بی‌اهمیتی چاپ نکردند که بعدا معلوم شد دلیلش رودربایستی رییس نشر دانشگاهی در برابر مرحوم حائری یزدی که فرد بسیار محترمی بود، است. در هر صورت مقاله چاپ و معلوم شد که کدام طرف اشتباه کرده است. البته هنوز هم راضی نیستم که در جواب ایشان چیزی نوشته‌ام. ایشان در زمینه فلسفه تحلیلی در کتاب «هرم هستی» و سایر آثار نکاتی نوشته‌اند اما من به عنوان مدرس منطق و فلسفه آنها را توصیه نمی‌کنم.

اما بعد از انقلاب داستان عجیب می‌شود. بعد از انقلاب فلسفه تحلیلی با کارهای آقای عبدالکریم سروش وارد مرحله جدالی می‌شود یعنی مسائل مذهبی و فلسفه دین و پارادوکس همپل و بحث استنتاج «بایدها» از «است‌ها» و مساله ابطال‌پذیری و چوب برگرده مارکسیست‌ها زدن و… اینها همه ملغمه غریبی را می‌سازد اما در هر صورت نخستین باری است که فلسفه به طور جدی مطرح می‌شود یعنی واقعا تا پیش از آن فلسفه لوکس بود. اما وقتی مساله دین در بین می‌آید و فلسفه دین که مورد ابتلای جامعه ما است، مساله جدی می‌شود. اما کسانی که وارد بحث می‌شوند، نیز جالب هستند. یکی آقای صادق لاریجانی است که الان رییس قوه قضاییه است. در همین زمان آقای حمید وحید دستجردی که از دانش‌آموختگان خوب و فاضل فلسفه تحلیلی است در این بحث شرکت می‌کند. می‌خواستند پای بنده را نیز وسط بکشند که معذرت خواستم. بعد از انقلاب هم در سال‌های ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ به ایران آمدم و در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه همکار دکتر جواد طباطبایی شدم، شروع به تدریس منطق کردم. به این دلیل ساده که اولا مباحثم به منطق ارتباط پیدا می‌کرد و ثانیا کلاس‌ها خیلی سیاسی شده بود یعنی تازه دانشگاه‌ها باز شده بودند و در کلاس‌های فلسفه ریاضی من ۱۰۰ یا ۲۰۰ نفر شرکت می‌کردند و ما هر چه می‌کردیم که مباحث‌مان به سیاست کشیده نشود، نمی‌شد یعنی یک نفر از دانشجویان شیطان سوالی می‌کرد و پای ما را به این مباحث می‌کشاند و ما مرتب اخطار می‌گرفتیم که شما در حال القای شبهه هستید. ما می‌گفتیم اینها مسائل فلسفی است و وقتی می‌گویم اعداد مجرد هستند، مسائل فلسفی است. آنها می‌گفتند این ربط به فرشتگان دارد. من می‌گفتم چه ربطی به فرشتگان دارد؟! در نهایت به دپارتمان‌های ریاضی رفتم و منطق ریاضی درس دادم و پنج سال به نیکی زیستم!‌ در این زمان مقالاتی هم مرتکب می‌شدم راجع به فلسفه ریاضی و منطق که نتیجه‌اش کتاب‌هایی است که اطلاع دارید. خوشبختانه در این ضمن اتفاقات جالبی افتاد. یعنی اولا در دانشگاه تربیت مدرس رشته دکترای فلسفه با گرایش‌های منطق ایجاد کرد، ثانیا موسسه «آی پی ام» با آمدن آقای وحید دستجردی گروه فلسفه‌یی تشکیل داد که خیلی خوب است و فارغ‌التحصیلان خیلی خوبی دارد. این افراد از دستاورد‌های عالی فلسفه تحلیلی ما هستند. بعدا فلسفه علم را دکتر گلشنی در دانشگاه صنعتی شریف پایه‌گذاری کرد که دوره‌های اولش بسیار خوب بود ولی بعدا شرایط به گونه‌یی شد که استادان خوب نرفتند تدریس بکنند. امیدوارم الان بهتر شده باشد.

اما دراین سال‌ها عده‌یی نیز از همان فلسفه علمی‌های شریف به خارج رفتند که برگشتند و از بهترین استادان ما هستند. برخی از این افراد عبارتند از دکتر کاوه لاجوردی، دکتر نصرالله موسویان، دکتر امیر کرباسی زاده، دکتر حسین شیخ رضایی، دکتر مهدی نسرین و… ویلفرد هاجز یکی از فیلسوفان درجه اول انگلستان است. ما ایشان را به دلیل علاقه وافرش به ابن‌سینا به ایران دعوت کردیم. او آنقدر ابن سینا را دوست دارد که عربی یاد گرفته و ابن سینا را به عربی ترجمه می‌کند. او بعد از سخنرانی دو نفر از این دوستان به من گفت که این دو نفر از همه جوانانی که در «ارسطاطالین سوسایتی» لندن سخنرانی می‌کنند، بهتر هستند. این داوری فردی است که انسان صریحی است. در هر صورت یک چنین وضعیتی در زمینه فلسفه تحلیلی داریم که قبل از انقلاب نداشتیم.

اما در زمینه منطق قبل از انقلاب کتاب مرحوم مصاحب را داشتیم که کار مهمی بود اما عده کمی آن را خواندند. کتاب دیگر اثر سوزان لگر بود که مرحوم بزرگمهر ترجمه کرده بود. این کتاب هم داستان غم‌انگیزی دارد که من این کتاب را با وجود ارادتم به ایشان، خریدم و شب در خانه خواندم و آنقدر عصبانی شدم که نیمه شب شروع به نگارش مقاله‌یی کردم. زیرا اشتباهات بیش از حد بود. من مقاله را به آیندگان دادم. پرویز نقیبی در آن زمان سردبیر صفحات اندیشه بود. نمی‌دانم ایشان چه درکی از منطق داشت که بلافاصله گفت آن را فردا چاپ می‌کنم. من حیرت کردم زیرا منوچهر بزرگمهر اسم خیلی بزرگی داشت. البته لحن آن مقاله بسیار مودبانه بود. خلاصه مقاله چاپ شد و غوغایی شد. بسیار متاسف شدم از عکس‌العمل‌های فرد فاضلی چون منوچهر بزرگمهر و بعدا فهمیدم که ما چقدر دربرابر انتقاد ضعیف هستیم.

بعد از انقلاب آقای محمد جواد لاریجانی مرکز تحقیقات نظری فیزیک را تاسیس کرد که خدمت فرهنگی بسیار مهم این مرد است که با وجود همه مسائل سیاسی دیگری که به دلیل اختلاف سلیقه به وجود می‌آید، قابل ذکر است. آقای لاریجانی انسان باهوشی است و افراد با سواد و زیرک و مدیر و مدبری را انتخاب کرد. در آنجا نخستین سمینار بین‌المللی منطق را در سال ۱۳۶۷ یا ۱۳۶۹ در دانشگاه شهید بهشتی برگزار کردیم که من جزو هیات علمی آن همایش بودم. در آن سمینار استادان تراز اولی آمدند که از نخستین منطق‌دانان بزرگ دنیا هستند البته پذیرش دعوت ما عجیب بود زیرا باور نمی‌کردند که در ایران کسی به این مسائل علاقه‌مند باشد. جالب است که کشورهایی که سابقه تمدن‌ شان به ۳۰۰، ۴۰۰ سال نمی‌رسد، خیال می‌کنند که ما که سابقه‌مان به ابن سینا و فارابی می‌رسد، باید فقط کامپیوتر و مسائل مهندسی بخوانیم. این حرفی است که به خود من می‌زنند یعنی تا حدودی برای کنجکاوی آمدند، اما وقتی شوق بچه‌ها و مردم ایران را دیدند، نظرشان برگشت. یعنی متوجه شدند که تبلیغاتی که در خارج می‌شود، زیاده‌روی است. این امر خیلی تاثیر گذاشت یعنی عده‌یی از قم (مثل آقای جوادی آملی و آقای مصباح‌یزدی که آمده بودند) نیز حضور داشتند و متوجه شدند که قضیه تنها محدود به علامت‌گذاری و تفاوت نشانه‌های منطقی نیست. به همین دلیل آقای مصباح‌یزدی قافله‌یی برای درس خواندن به دانشگاه مک گیل فرستاد. نمی‌دانم از دل ایشان چیزی بیرون آمد یا خیر. اما برخی به لطف خدا در آنجا ماندگار شدند و برخی نیز که برگشتند الان به کارهای مهمی مشغولند. ان شاء‌الله موفق باشند. بعدا هم یک مدرسه منطق ساخته شد که در آنجا اساتید بزرگ منطق آمدند که بیشتر خودشان استفاده کردند چون سطح مسائل را به آسمان بردند!‌ به خاطر دارم در یکی از این سخنرانی‌ها یک قسمت را نفهمیدم از کسی پرسیدم، ‌گفت این رشته خاص این آقاست، ‌من هم نفهمیدم!‌ در هر صورت این منطق به دو قسمت ریاضی و فلسفی تقسیم شد. اینکه چه میزان یک ریاضیدان منطق بلد است، بستگی به کارش دارد. مثل فیزیکدانی که ریاضی بلد است بنابراین میزانی از منطق هست که همه دانشجویان فلسفه تحلیلی باید بلد باشند و بیشتر از آن را می‌توان در دپارتمان‌های ریاضی فراگرفت. از جاهای خوبی که منطق ریاضی تدریس می‌کند، غیر از ‌ای‌پی‌ام، گروه ریاضی دانشگاه شریف است که آقای دکتر اردشیر و استادان مهمی در آنجا حضور دارند.

سال‌های سال درباره منطق اسلامی و ایرانی صحبتی در غرب نبود. ۲۰ سال قبل نیکلاس رشر حدود ۱۵ سال در زمینه منطق ما کار و مباحث را فرمالیزه کرده بود و بعدا دید که کسی به آن توجه نکرد و رها کرد. ایشان انسان بسیار پرکار و زبان‌دانی بود. آدمی که می‌گفتند می‌تواند بی‌نهایت کتاب بنویسد، یکی از یکی بدتر!‌ ولی این بی‌انصافی است چون تعداد نوشته‌هایش زیاد است، درباره‌اش چنین می‌گویند. ضمن اینکه می‌گویند بی‌خوابی دارد یعنی نمی‌تواند بخواند و به این دلیل مزاحم چاپخانه، انتشارات و… می‌شود! بعد از او به ویژه در کشورهای انگلیسی زبان توجهی به منطق ما شد. یکی از افراد هاجز است، دیگری تونی استریت بل‍ژیکی است. البته افراد دیگری هم هستند. ایشان منطق جدید می‌دانند و به کارهای مسلمانان به ویژه در منطق فلسفی علاقه پیدا کرده‌اند. در ایران هم عده‌یی دانشجو به این مسائل علاقه‌مند شده‌اند. یعنی در کلاس‌های منطق، ‌منطق جدید یاد گرفته‌اند، منطق قدیم را هم که به دلیل ۱۰ واحد بودن‌ یاد گرفته‌اند یعنی توجه نکرده‌اند که منطق قدیم به عنوان منطق سنتی، جزو مسائل تاریخی است، نه اینکه درسی که بخواهند به عنوان منطق زنده تدریس کنند. به هر حال این افراد کارهای خوبی کرده‌اند و نخستین باری است متونی که قرن‌ها خوانده نمی‌شد، می‌خوانند. مثلا کتاب قیاس ابن سینا را کسی تدریس نمی‌کرد چون خیلی فنی است و معمولا کتاب برهان را تدریس می‌کردند. خلاصه وضع فعلی فلسفه تحلیلی این است. برخی فارغ‌التحصیل خارج و برخی فارغ‌التحصیل داخل هستند. در هر دو دسته افراد خوبی داریم که مقاله می‌نویسند و در مجلات معتبر چاپ می‌شود. چند دپارتمان نیز داریم که به طور جدی فلسفه تحلیلی را تدریس می‌کنند. الان سه سال است که انجمن منطق ایران و هیات‌مدیره تازه تاسیس شده است. گرفتاری ما این است که سر و کارمان با وزارت علوم و بروکراسی بازی‌های دولتی است که وقت مان را تلف می‌کند. مساله نهایی استقبال از فلسفه است. گفته می‌شود که فلسفه جست‌وجوی حقیقت است و truth را به حقیقت ترجمه کرده‌اند در حالی که ترجمه دقیق صدق است و اینها با هم تفاوت‌های جدی دارند. حقیقت امری بسیار بالاتر و دست نیافتنی‌تری است و اگر کسی خیال می‌کند که با فلسفه می‌خواهد مشکلات عالم را حل کند، لطفا سراغ کار و زندگی‌اش برود و هیچ کاری هم با فلسفه نداشته باشد.

شخصا فکر می‌کنم که ما همه از زیر شنل سقراط بیرون می‌آییم. مساله ما دیالوگ است. مساله این است که با مقدار اطلاعی که داریم درباره یک مساله به صورت عقلانی و استدلالی بحث و حوصله بکنیم. بدون تهمت زدن و مغلطه یک بحث را پیش ببریم و به نتیجه بحث هم پایبند و متعهد باشیم. این کاری است که سقراط به ما یاد داد. او وقتی مفهوم عدالت را مطرح و بحث می‌کرد از قبل می‌دانست که تعریف جامع و مانعی ندارد. ما برای کمتر مفهومی از مفاهیم علوم انسانی تعریف جامع و مانعی داریم. اشکال هندسی تعریف مشخص دارند اما چه کسی گفته که تعریف آزادی و عدالت را می‌دانیم؟ حتی مساله انواع حکومت‌ها و تعریف‌شان بسیار پیچیده است. یک وقت با کسی درباره رمانتیسم بحث می‌کردم. به فرد مورد نظر لغتنامه تخصصی را نشان دادم که نوشته بود حدود ۱۴۰ تعریف از رمانتیسم وجود دارد. بنابراین ما در فلسفه برای یک نوع بحث تربیت می‌شویم که در علوم این طور نیست. سخت‌ترین کلاس‌های من با مهندسان و فیزیکدانان است زیرا مدام یک موضوع را مطرح و آن را رد می‌کنیم در حالی که ایشان آن را نمی‌پذیرند. هر فیلسوفی مفاهیمی دارد. هیچ کس در عمرش به نظر من بیش از یک فیلسوف را نمی‌تواند به طور دقیق بشناسد. من همیشه به علاقه‌مندان می‌گویم یک فیلسوف مثل دکارت را بشناسید اما با این فلسفه نمی‌توان برای بسیاری مسائل جواب قطعی یافت، دانشجو با اطلاعات بسیار کلی می‌خواهد پاسخ همه مسائل را بیابد. بسیاری از کسانی که به دپارتمان‌های فلسفه می‌آیند باید توجه کنند که دید عجیب و غریب درباره فلسفه را کنار بگذارند و مثل فیلسوفان بزرگ بیندیشند. فلسفه واقعی متواضع است. در غیر این صورت سرخورده می‌شوند، یعنی هم استقبال‌ها نتیجه‌یی ندارد و هم کارها وقت تلف کردن است.

منبع: روزنامه اعتماد، شنبه ۹ آذرماه ۱۳۹۲

در این ارتباط:

جواد طباطبایی: فهم ما از فلسفه سیاسی بسیار ابتدایی است

صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید: