تاملی در باب تردید

علی زمانیان: آن چه خواهد آمد اشاراتی به اختصار در باب دو موقعیت و دو جایگاهی است که آدمیان در طول تاریخ با آن مواجه شده و می شود. اما ممکن است به تفاوت میان این دو موقعیت آگاهی نداشته باشند. برای آن که انسان را بهتر بشناسیم، تفکیک این دو اهمیت و ضرورت دارد. زیرا وضع و حال آدمی…

علی زمانیان: آن چه خواهد آمد اشاراتی به اختصار در باب دو موقعیت و دو جایگاهی است که آدمیان در طول تاریخ با آن مواجه شده و می شود. اما ممکن است به تفاوت میان این دو موقعیت آگاهی نداشته باشند. برای آن که انسان را بهتر بشناسیم، تفکیک این دو اهمیت و ضرورت دارد. زیرا وضع و حال آدمی در هر یک از این دو موقعیت با یکدیگر فرق می کند و در پی آن رفتار و کردار نیز تحت تاثیر این دو موقعیت قرار می گیرد.

 

دو موقعیت و مقامی که هر یک از ما آن را تجربه می کنیم، عبارت است از: موقعیت شک و موقعیت تردید. گرچه در گفتار روزانه، شک و تردید را به جای هم و یا هم معنا می گیریم اما این نوشته ی کوتاه می خواهد نشان دهد که ما در دو موقعیت متفاوت قرار می گیریم که در عین تشابه، مترداف نیستند و در معنا شناسی آن باید نکته سنج و باریک بینی به خرج داد. حتی اگر شک و تردید را واژه هایی هم معنا بدانیم اما تفاوت دو موقعیت واقعی و عینی انسان را نمی توانیم نادیده بگیریم. فارغ از نام گذاری بر روی دو موقعیت، فهم هر یک از آنها اجتناب ناپذیر است. به سخن دیگر، گاهی آدمی در موقعیتی قرار می گیرد که هستی اش دگرگون می شود و نوعی تبدل و دگرگونی ژرف را در نحوه بودن اش در جهان تجربه می کند و گاهی در موقعیتی قرار می گیرد که در آن احساس می کند برخی باورها و پنداشت هایش با واقعیت و یا واقعیت های عینی و جهان بیرون سازگاری ندارد و از این رو مجبور می شود این گونه باورها را دستکاری و نوسازی کند تا با واقعیت منطبق گردد. نوشته ی حاضر، موقعیت اول را نتیجه ی تردیدی عمیق قملداد می کند و موقعیت دوم را حاصل شک کردن محسوب می نماید.

تردید چیست؟ چه نسبتی با یقین دارد؟  آیا با “شک”، متفاوت است؟

آن گونه که می یابم، تردید، یک وضعیت اگزیستانسیل و شک یک موقعیت معرفت شناختی است. تردید در ساحت اگزیستانسیل، اشاره به بحرانی دارد که همه ی وجود آدمی را در خود فرو می بلعد و سبب نوعی ترس، اضطراب و دلهره ای بعضا فلج کننده می شود. در هنگامه ی تردید، ” ژرف ترین اعتقادات مردم، فلسفه ی زندگی آنان و صورت آگاهی مذهبی شان متزلزل می شود. همه جا تاریک، همه چیز در هم ریخته و مغشوش، هنگامه ای از نواهای ناهمگون و متعارض به گوش می رسد.”[۱] در مقابل، موقعیت معرفت شناختی است که در این موقعیت، آدمی در می یابد برخی باورهایش با واقعیت نمی خواند و نوعی تناقض میان آنها احساس می کند. یافته های معرفتی اش منطبق با آن چه در واقع است، سازگاری ندارد. شک در داده هایی که به انحأ مختلف و در طول زمان، کسب کرده است. آنان که پروای حقیقت دارند مستمرا با دستکاری و نوسازی داده هایی که به طرق مختلف گرد آورده اند، شناخت خود را از جهان بازساری می کنند. به هر تقدیر در هنگام تغییر این داده ها، بحرانی در سرزمین وجودشان درنمی گیرد. تا کنون فکر می کرده است مجموع زوایای داخلی مثلث ۱۷۰ درجه است، اما با اشکالاتی که در محاسبات و مثلثاتش پیش آمده، به این گزاره که مجموع زوایای داخلی مثلث ۱۷۰ درجه است، شک می کند. سپس در می یابد، دچار خطا بوده است و باید آن را ۱۸۰ درجه محاسبه می کرده است. از این پس، و بدون آن که دچار بحران وجودی شود،  چنین می کند.

تردید با دلهره همراه است اما شک، با پرسش هایی از سر کنجکاوی و برای شناخت بیشتر جهان. تردید با وجود آدمی درگیر می شود اما شک، ساحت معرفت را به چالش می کشد. از این رو است که می توان همچون دکارت، فیلسوفانه، همه ی باورها و معتقدات را از سبد معرفت بیرون ریخت و آن ها را از زیر تیغ نقد گذراند و در نهایت هر یک از باورهایی که از آزمون و سنجش خرد نقاد، سربلند بیرون آمد، آنها را بر گرفت. آن گونه که دکارت به “وجود” داشتن خود پی برد و گفت “می اندیشم پس هستم”. شک دستوری، بر پایه ی استدلال و اخلاق حقیقت جویانه، گام به گام به حقیقت نزدیک می شود. در هنگام شک فیلسوفانه، جهان نگری فیلسوف تغییر می کند اما وجود و اگزیستانس او درگیر این تغییر و دگرگونی نمی شود. در گذشته به باوری رسیده است و اکنون می بیند آن گزاره ای که تا کنون بدان باور داشته است خطا بوده است، او اینک می تواند باوری را از دست بدهد و یا آن را با گزاره ای دیگر جایگزین کند. اما آن که نحوه و شیوه ی بودن و هستی اش در اقیانوس مواج تردید فرو می رود، پیش و پس از تردید، دگرگونی عمیقی را از سر می گذراند. زیرا جهان او و نه جهان نگری اش تغییر می کند. هستی اش و نه  هستی شناسی اش متفاوت می شود. . بسیار فرق است میان آن که هستی و یا هستی شناسی آدمی تغییر کند. به طور کلی،‌ تردید هم نتیجه و هم عامل بحران وجودی است، اما شک، نتیجه ی حس شناخت شناسانه ی آدمی است که می خواهد دانسته هایش را تصحیح کند و یا بر آنها بیافزاید.

شک، باریک اندیشی خرد نقاد و حساسیت معرفت شناسانه ی آدمی است. از این رو امر انتزاعی و ذهنی است. اما تردید، عموما در صحنه ی عمل و در هنگامی که می خواهیم دست به انتخاب بزنیم، پیدا می شود.  به تعبیر کی یرکگارد ” ما باید دست به انتخاب بزنیم، بی آن که تضمینی باشد که درست عمل می کنیم یا دست به انتخاب درستی می زنیم. ….انتخاب چگونه زیستن، انتخابی عقلی نیست، انتخابی است که مستلزم شورمندانه دل سپردن به چیزی است.” [۲]نحوه ی زیستن و اساسا جهان او پیش و پس از تردید متفاوت است. از این رو خود را بر لبه ی پرتگاهی بلند در تاریکی می یابد که در یک “آن”، باید تصمیم بگیرد. تصمیمی که ممکن است به نابودی اش منجر شود. در هنگام تردید، دیوارهای بلند خانه ای که همه عمر در آن زیسته ایم به یکباره شروع به لرزیدن می کند و آواری سنگین از بیمعنایی و سرگشتگی بر جان مان فرو می ریزد. تردید، از دور ایستادن و پرسیدن نیست، از نزدیک در آتش ابهام و اضطراب، سوختن است.

تردید، وقتی دست می دهد که جان آدمی گویی بر لبه ی پرتگاه نیستی ایستاده است. دلهره ی سقوط به مغاکی تاریک و پرتاب شدن به سرزمینی ناشناخته. تردید، بیش از آن که به پرسش های فیلسوفانه و شناخت شناسانه منتهی شود به ابهامی دردناک می انجامد. در حالت تردید، پرسشی ساده درنمی گیرد. بلکه هستی شخص مردد به چالش فراخوانده می شود. بر لبه ی تیغ تردید ایستادن، و از خویش پرسیدن، “بودن یا نبودن. مساله این است.” ممکن است شخص، هستی خویش را در قمار تردید تماما ببازد. از این رو دلهره ، جزو لاینفک تردید است. کسی که دلهره ی تردید در جانش رخنه کرده است اندوهناک است و آرامشش را از دست می دهد. ملول می شود و در هزارتوی سرنوشت، خود را گمگشته ای می یابد که مسیرش را نمی شناسد. خویشتن را بیگانه ای می یابد در شهری دور دست و غربتی بزرگ که باهمه چیز نا آشنا است. تردید، حساسیت جان آدمی در مواجهه ی با تناقض های هستی و زندگی و در نتیجه دردناک و بلکه سهمناک است. همان گونه که مولانا از چنین تناقض هایی می گوید:

کز تناقضهای دل پشتم شکست

بر سرم جانا بیا می‌مال دست

زیر دست تو سرم را راحتیست

دست تو در شکربخشی آیتیست

سایه ی خود از سر من برمدار

بی‌قرارم بی‌قرارم بی‌قرار

خوابها بیزار شد از چشم من

در غمت ای رشک سرو و یاسمن

بی قراری اگزیستانسیل، ناشی از فرو رفتن در موقعیت تردیدی است که عمیقا آرامش را می ستاند. در هنگام تردید است که آدمی به یک باره از حرکت می ایستد و از خود می پرسد آیا راهی را که تا کنون پیموده ام درست بوده است و اضطراب ناشی از گم شدن در بیراهه ای خوفناک بر جانش می نشیند. هنگامی که قدیس امانوئل [۳]، با صدای ملکوتی اش که در آسمان گریه می انگیخت، در جمعه ی پیش از عید پاک می خواند: الهی، الهی، مرا چرا ترک کردی؟ شیون در انبوه خلق می افتاد، به سان باد شمال که بر آبهای دریاچه می وزید. گویی مردم به صدای عیسی مسیح گوش فرا می دهند. با این همه، او در کوره ی تردید می سوخت و می گفت:” زندگی کردن من خودکشی مداوم است، یا چالشی با خودکشی، که فرقی نمی کند. و این ماجرا تا زمانی که قوم و تبار من زندگی می کنند، ادامه دارد…. من مانند خوابگردان، لرزان ایستاده ام، هر آن چه در اطرافم بود به رنگ خواب می آمد…. من اندیشیدم: آیا باید برای کوه و دریاچه مان هم دعا کنم؟ آن وقت کسی به دعایم گوش می دهد؟ و سپس که با خانه برگشتم، صلیبی را که مادرم هنگام مرگ در دست فشرده بود برمی داشتم. از میان اشک به آن خیره شدم و به تضرع و تذکر افتادم: الهی الهی مرا چرا ترک کردی؟

تردید،  در برابر یقین روان شناختی می نشیند اما شک، یقین معرفت شناختی را مورد هدف قرار می دهد و آن را سست می کند. یقین روان شناختی را می توان یقینی دانست که به تعبیر آرنولد گلن، “یقین دلپذیر” است.[۴] یقین دلپذیر، “یقین بدیهی انگاشته شده ی نهادهایی است که از نسلی به نسلی دیگر منتقل می شود و بنیان چیزی را می گذارد که سنت نامیده می شود.” یقینی که همه ی عمر را با آن زیسته ایم و هویت و بلکه عمیق تر، وجود ما بدان بسته شده است. یقین، به ویژه یقین روان شناختی، بستری آرام و مطمئن برای زندگی می گستراند. یقین روان شناختی،  از سر استدلال منطقی و شواهد عینی نیست بلکه پدیده ای است که در فرایند تعلیم و تربیت و در جریانی آرام به شخص القا می شود بی آن که در باره یی آن استدلال و دلیل قانع کننده ای داشته باشد، تا پایان عمر آن را بر دوش می کشد. در مقابل، یقین معرفت شناختی، یقینی است مبتنی بر استدلال منطقی و دلایل و شواهد کافی. باوری مستدل و موجه که با دلیل به وجود می آید و آن هنگام که با دلیل نقض مواجه می شود استحکامش را از دست می دهد و از میدان بیرون می رود.

آدمی برای آرامش به یقین های دلپذیر محتاج است. “این یقین نوعی حس زندگی در وطن را در او ایجاد می کند.”[۵] تردید، تزلزل در یقین دلپذیری است که در روان آدمی ریشه دوانیده است. در این معنا، تردید، فرو ریختن باورهایی است که گذشته را بر دوش خود حمل می کنند. در هنگام بروز نشانه های اولیه تردید، مکانیسم های دفاعی روان شناختی فرویدی، ظهور می کند و آدمی گاه به نحو ناخودآگاه می خواهد واقعیت صلب و سخت را با ترفندهایی، به گونه ای دیگر جلوه دهد تا ثبات و استحام روان از هم نگسلد و ساختمان وجود آدمی در هم نریزد.  “فروید برای فرایندهای ناهشیاری که واقعیت را تحریف می کنند تا آدمی را در برابر اضطراب محافظت کنند، اصطلاح مکانیسم دفاعی را بکار برد. این شگردها تغییری در وضع عینی خطر نمی دهند، بلکه فقط شیوه ی ادراک یا اندیشه را در باره ی آن آن عوض می کنند. به این ترتیب در همه ی مکانیسم های دفاعی عنصری از خودفریبی در کار است.”[۶] برخی از مکانیسم های دفاعی عبارت است از: انکار، واپس رانی، دلیل تراشی و فرافکنی و موارد دیگر.  با این همه، به تعبیر فستینگر[۷]، لحظاتی پیش می آید که شواهد متناقض به حدی می رسد که تردید به صورت جدی و انکارناپذیر راهش را باز می کند و در مقایسه با شک، خودش را با شدت بیشتری به رخ می کشد. به همین سبب، ترفندهای دفاع روان شناختی را که برای کاهش اضطراب ایجاد شده بود، از میان می برد. در این موقعیت است که آدمی تردید و در پی آن رنج تردید را به معنای واقعی تجربه می کند. علاوه بر مکانیسم های دفاع روان شناختی، روش های جمعی و اجتماعی در برابر تردید خلق شده است. مانند آویختن به باورهای عمومی و زیستن زیر چتر جهل و تعصب جمعی، از جمله ی کنش اجتماعی برای رویارویی با تردید است.  ممنوع شدن نمایش تزلزل باورهای بنیادین و تردید در پایه های اعتقادی، در حیات جمعی و ساحت عمومی، یکی دیگر از تلاش هایی است که تردید را به محاق می برد و به تعبیر درست تر، تردید را به لایه های پنهان جامعه می کشاند و آن را از منظر اجتماعی خارج می سازد. واژه ی “شبهه”، به معنای هر گونه پرسش در باره ی باورهای دینی نیست، بلکه پرسشی است که در نهان خود، طعم تردید و شکستن شبکه ی باوری را می دهد که نمی توان آن را ترمیم کرد. در این دیدگاه، “شبهه”، فرزند و نتیجه ی تردید است و تردید به نوبه ی خود، راه به انکار می برد. از این رو “شبهه افکنی”، کنشی ناهمدلانه و بعضا ساختارشکنانه ای معرفی می شود که حتی می تواند مستوجب کیفر دنیایی و اخروی گردد.

آن چه گفته شد، تردید در ساحت فردی و تاکید بر بازتاب های درونی آن در افراد بود اما تردید، به منزله ی امر اجتماعی و کنشی جمعی نیز قابل تحلیل است. “تردیدِ تعمیم یافته”، ناشی از تغییر و تحولات ارزشی و اجتماعی است که دامنه ی گسترده ای به خود می گیرد و طبقات مختلف جامعه را با خود همراه می کند. آن چنان که کسانی مانند دان کیوپیت، گفته اند منبع و سرچشمه ی تردید تعمیم یافته، که راه به سکولاریسم می برد، تحولات عهد رنسانس و به چالش کشیدن باورهای دینی بود. پس از آن، مدرنیته، باورهای سخت و به ظاهر مستحکم را تخریب کرد و یقین سنتی را فرو ریخت و در نتیجه تردید عمیق را عمومیت بخشید. فروید با طرح مکانیسم های دفاع روان شناختی، واکنش آدمی را در ساحت روان شناختی تبیین می کرد، اما در جایی که با پدیده ی “تردیدِ تعمیم یافته” روبرو هستیم، نیز با واکنش های جمعی مواجه می شویم. خیزش بنیادگرایی را می توان یکی از انواع کنش های جمعی در برابر “تردید تعمیم یافته “و هراس از برباد رفتن یقین سنتی و یا متزلزل شدن “یقین دلپذیر”ی، دانست که در درازنای تاریخ وجود داشته است. واکنشی از سر استیصال در برابر تردیدهای جدی جهان مدرن، و تلاش برای احیا یقین گم شده است. پرخاشگری بنیادگرایانه در برابر آن چه که منبع هویت و یقین را سست می کند.[۸]

و نکته ی پایانی این که:

از دست شدن یقین های سنتی و برافروختن آتش تردید در جهان مدرن، آن گونه است که انسان مدرن، آرامش آبا و اجداد خود را از دست داده است. به نحوی که زمین زیر پای خود را سست و خود را باتلاقی فرونده می یابد. هیچ چیز محکم نیست و به تعبیر مارکس، هر چیزی که سخت و استوار می نماید، دود می شود و به  هوا می رود. وجود انسان مدرن در گیر تردیدهای جدی است و در پی آن تشویش هایی مزاحم و دردناک که چاره ای از آن نمی یابد. یکی از علت هایی که باورها به چالشی بزرگ فرا خوانده شده اند، و تردید در باورهای بنیادی به زودی رواج می یابد، امکان و فرصت آشنایی و اطلاع از سایر فرهنگ ها و زیست بوم هایی است که پیش از امکان دسترسی به آنها فراهم نبود. اما امروزه با گسترش رو به فزونی تکنولوژی ارتباطات و رسانه های متنوع، باورها و زیست بوم هایی که به لحاظ جغرافیایی از یکدیگر دور هستند،  به رقابتی گریزناپذیر با یکدیگر کشیده شده اند. پیکاری مستمر میان مدعیات فرهنگی، دینی و هویت های مختلف،  در جریان است. از این رو اولین عنصری که رو به فرسایش می نهد یقین سنتی است. در حالی که گویا آدمی برای زندگی، بیش از تردید به یقین محتاج است.

 

 



[۱] – دریای ایمان، دان کیوپیت، ترجمه حسن کامشاد، طرح نو ۱۳۷۶

[۲] – فلسفه کی یرگگور. سوزان لی اندرسون، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران طرح نو، ۱۳۸۷، ص ۶۳

[۳] –  هابیل و چند داستان، میگل د. انامونو، ترجه بهاءالدین خرمشاهیع تهران انتشارات ناهید، ۱۳۸۵

[۴] – اعتقاد بدون تعصب، پیتر برگر – آنتوان زایدرولد، ترجمه محمود حبیب، تهران: نشر گمان ، ۱۳۹۳، ص ۱۳۳

[۵] –  پیشین – ص، ۱۳۴

[۶] – زمینه روانشناسی، جلد دوم، هلیگارد و دیگران، مترجمان محمد تقی براهنی و سایرین، تهران: انتشارات رشد، ۱۳۸۴

[۷] – پیشین، ص ۱۳۸

[۸] – رجوع شود به: عصر اطلاعات، جلد دوم، قدرت هویت، مانوئل کاستلز، ترجمه علی پایا، تهران: طرح نو، ۱۳۸۰

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
samb
samb
شهریور ۲, ۱۳۹۴ ۴:۱۹ ق٫ظ

تردید در نظام ارزشی چه جایگاهی دارد و برای رهایی از آن چه باید کرد؟

وحید
وحید
شهریور ۱, ۱۳۹۴ ۶:۲۳ ب٫ظ

سلام و درود
سپاس، نوشتار جالبی بود. تقسیم بندی میان دو حالت نسبتا مشابه تردید و شک بسیار مفید بود. اما به نظر من اگر چه از دید کاربردی کامل می نمود ولی فکر نمی کنم بتوان چنین موضوع عمیق و بنیادینی را به این راحتی ضربه فنّی کرد!

پیام
پیام
مرداد ۲۷, ۱۳۹۴ ۲:۴۱ ب٫ظ

سلامبسیار دقیق و روش شناسانه به موضوع شک و تردید پرداخته اید و هر کدام را در موضع خود بررسی کرده اید.اما چه کسی این آتش را به جان بشر انداخت؟ چه کسی “خلقی را غرقه ی دریای غمی” به این وسعت کرد که قرنهاست به خیل رفتگان بی برگشت آن افزوده می شود. “ما ذهن پاک و معصوم کودک خویش را با قصه های جن و پری آشنا میکنیم” و ناخواسته و از سر جهل، تخم شک و تردیدی را در دل آنان میکاریم که دیری نمی پاید که جوانه می دهد و نهالی می شود تنومند که به… مطالعه بیشتر»

جاوید
جاوید
مرداد ۲۷, ۱۳۹۴ ۸:۵۲ ق٫ظ

خیلی خوب نوشتید، تک تک جمله ها حالات خاص این تجربه رو تداعی میکنه

ندا
ندا
مرداد ۲۶, ۱۳۹۴ ۷:۴۱ ب٫ظ

باسلام .آقای زمانیان بسیارشیوا وفصیح سخن می گویند چنانکه درفهم مقصودشان به هیچ وجه به تعذر نمی افتم.ازایشان ومدیران محترم سایت نیلوفر درآگاهی بخشی بی منت بسیار سپاس گزارم.

5
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx