ما، تکنولوژی و اخلاق (۱)
نیلوفر – مرتضی طباطبایی: آینۀ سیاه (Black Mirror)، یک مجموعه تلویزیونی بریتانیایی است که پخش آن از سال ۲۰۱۱ در شبکۀ چهار تلویزیون انگلستان آغاز شده و تا کنون ۷ قسمت آن به نمایش درآمده است. در این مجموعۀ تلویزیونی، به پیامدهای سهمگین تکنولوژیهای پیشرفتۀ کنونی و آتی بر زندگی فردی و اجتماعی انسان پرداخته میشود. در این نوشتار، قسمت اول این مجموعه را از لحاظ اخلاقی تحلیل و بررسی خواهم کرد، و امیدوارم بتوانم این روند را برای قسمتهای بعد نیز ادامه دهم.
***
ما، تکنولوژی و اخلاق (۱)
تحلیل اخلاقی قسمت اول مجموعۀ «آینۀ سیاه»: چالش نخستوزیر
| مرتضی طباطبایی* |
اشاره: آینۀ سیاه (Black Mirror)، یک مجموعه تلویزیونی بریتانیایی است که پخش آن از سال ۲۰۱۱ در شبکۀ چهار تلویزیون انگلستان آغاز شده و تا کنون ۷ قسمت آن به نمایش درآمده است. در این مجموعۀ تلویزیونی، به پیامدهای سهمگین تکنولوژیهای پیشرفتۀ کنونی و آتی بر زندگی فردی و اجتماعی انسان پرداخته میشود. در این نوشتار، قسمت اول این مجموعه را از لحاظ اخلاقی تحلیل و بررسی خواهم کرد، و امیدوارم بتوانم این روند را برای قسمتهای بعد نیز ادامه دهم.
۱. خلاصۀ داستان
داستان از جایی آغاز میشود که نخستوزیر انگلیس، با تهدیدی جدی و بسیار عجیب روبهرو شده است؛ گروهی با گروگان گرفتن شاهزادۀ بسیار محبوب و مردمی انگلستان، از نخستوزیر خواستهاند تا برای نجات جان وی، در فاصلۀ ۲۴ ساعت آینده، در یک برنامۀ زندۀ تلویزیونی، با یک خوک آمیزش کند! این تهدید، از زبان شاهزاده و در قالب یک فیلم ویدیویی، که بلافاصله در اینترنت پخش شده و جمعیت بسیاری نیز آن را دیده اند، بیان میشود. بنابراین رسانه ها نیز مجبورند این خبر را پوشش دهند، و خبر تأییدشده به گوش همه میرسد. دو نقشه برای گریز از این موقعیت طراحی میشود: ۱. یافتن و دستگیر کردن گروگانگیران، تا پیش از موعد مقرر، ۲. در صورت ناموفق بودن نقشۀ اول، استفاده از یک بازیگر بدلکار، برای انجام فعل خواستهشده. نقشۀ اول به جایی نمیرسد و نقشۀ دوم نیز بر اثر یک سهلانگاری، لو میرود، و گروگانگیران، با اطلاع یافتن از این نقشۀ تقلب، ویدئوی دومی را در اینترنت پخش میکنند، که در آن، یکی از انگشتان شاهزاده را قطع، و تهدید میکنند که اگر عمل خواستهشده قلابی باشد، جان شاهزاده در خطر خواهد بود. با پخش شدن این ویدیو، مردم در نظرسنجیها خواستار اجرای خواستۀ گروگانگیران میشوند، و جو غالب، کاملاً علیه نخستوزیر میگردد، و او ظاهراً برای حفظ جایگاهش و نیز امنیت خود و خانوادهاش، در نهایت مجبور به انجام این عمل شنیع و رسواکننده میشود؛ این در حالی است که درست نیم ساعت پیش از اجرای این نمایش مفتضحانه، شاهزاده در خیابانهای شهرِ کاملاً خلوت لندن رها شده است؛ چراکه گروگانگیران میدانستهاند که در این ساعات، همۀ مردم شهر در خانههایشان پای تلویزیون، و منتظر دیدن صحنۀ تحقیر نخستوزیر خود هستند. بعدها روشن میشود که گروگانگیر، نقاشی معروف است که اندکی پس از خلق صحنۀ مزبور، به منزلۀ شاهکار هنریاش (با بیشترین تعداد بیننده)، خودکشی کرده، و آن انگشت قطعشده نیز انگشت خودش بوده است.
۲. نقد تکنولوژی
آنچه در این فیلم بسیار بارز است، قابلیت سوءاستفاده از تکنولوژیهای رسانهای، برای اجرای خواستههای غیرانسانی و نامعقول است. گرچه تکنولوژی خنثاست و از آن میتوان هم خوب استفاده کرد و هم بد، ولی دو نکته را نیز همیشه باید در نظر داشت: اولاً تکنولوژی، قدرتمند است، و هر چه پیش می رویم، قدرتمندتر هم میشود، و بنابراین هرچقدر حُسن استفاده از آن میتواند عظیمتر و گستردهتر باشد، سوء استفاده از آن نیز بسیار میتواند مخرب و نابودگر باشد؛ ثانیاً همیشه در جهان انسانهای شرور، روانی، قدرتپرست و بیاخلاق وجود دارند، و تکنولوژیِ خنثا، در دست این افراد، کاملاً تابع و گوش به حرف است. لذا با در کنار هم قرار دادن این دو نکته، میتوان گفت اکنون که انسانهای شرور، به تکنولوژی قدرتمند دسترس دارند، هر لحظه ممکن است بخواهند نقشههایی را برای نابودی کل بشریت یا حتی تخریب کل حیات موجود بر روی کرۀ زمین، و یا چنانکه در این فیلم نشان داده میشود، برای تحقیر و نابودی اخلاق و ارزشهای والای انسانی عملی کنند؛ و فقط کافی است بخواهند، چراکه توانستنش دیگر مسئله نیست. تکنولوژیِ خنثای مدرن، فقط نیازمند خواستن است و در حوزۀ توانستن، مشکل چندانی ندارد؛ درحالیکه ابزار سادۀ دنیای پیشامدرن، با توانستن نیز مسئله داشت.
به هر حال، طرفداران پروپاقرص تکنولوژی، که معتقدند هر چه تکنولوژی پیشرفتهتر باشد، زندگی آسودهتر و بیدغدغهتر است، باید پاسخ دهند که اگر این چاقوی مرگبار در دست زنگی مست باشد چه؟ اگر کسی که از تکنولوژی بهره میبرد، پایبند هیچ اخلاقی نباشد، و بخواهد دیدگاههای ضداخلاقی خود را با اتکا به قدرت تکنولوژی، به کل دنیا تحمیل کند، چه؟
اما سوای قابلیت تکنولوژی برای سوء استفاده توسط افراد نااهل، دو مسئلۀ اخلاقی بارز دیگر در این قسمت سریال آینۀ سیاه، به طور بسیار برجسته و عمیق مطرح میشود. مسئلۀ اول این است که نخستوزیر، در برابر چنین خواستۀ شرمآوری، اخلاقاً چه وظیفهای داشت و آیا رفتارش صحیح بود، یا نه؟ دوم اینکه، مردم به منزلۀ مخاطبان این عمل و در واقع ابزار فشار اصلی، چه باید میکردند؟ میکوشم در این مقاله، به مبحث اول بپردازم، و امیدوارم بتوانم در نوشتاری دیگر، مسئلۀ دوم را نیز بررسی کنم.
۳. چالش نخستوزیر
اینکه از کسی خواسته شود تا برای نجات جان یک نفر، دست به عملی شنیع و غیراخلاقی بزند، آن هم در مقابل چشمان بینندگان میلیونی، و آن هم در جایگاه نخستین مقام رسمی کشور، بسیار تأملانگیز است. بیایید از منظر سه رویکرد اخلاقیِ مهم، یعنی پیامدگرایی، وظیفهگرایی و فضیلتگرایی به این مسئله بنگریم و آن را بررسی کنیم:
۱-۳. پاسخ پیامدگرایان
پیامدگرایی، که صرفاً به نتایج هر عملی مینگرد، و درستی یا نادرستی یک رفتار را با توجه به پیامدهایش بررسی میکند، دو قرائت اصلی دارد: خودگرایی و سودگرایی. نخست به پاسخ خودگرایان میپردازم.
خودگرایان میگویند هرکس باید چنان رفتار کند که خیر یا رفاه بلندمدت خود را به حداکثر برساند.[۱] اگر نخستوزیر در واپسین ثانیههای فرصت باقیماندهاش، فقط و فقط خود را در نظر میگرفت، چه باید میکرد؟ پاسخش چندان آسان نیست، ولی به نظر میرسد در نهایت حفظ جایگاه نخستوزیری و قدرت، بر حفظ آبرو غلبه دارد؛ یعنی اگر نخستوزیر میخواست پاسِ اخلاق را بدارد و از سوی دیگر آبرویش را نیز حفظ کند و دغدغههای همسر و خانوادهاش را لحاظ کند، و بدینترتیب از انجام آن عمل شنیع سر باز زند، به احتمال قریب به یقین، همۀ محبوبیت خود، و به تبعش کرسی نخستوزیری و شاید حتی جانش را از کف میداد؛ بنابراین یک عالم اخلاق خودگرا، به نخستوزیر حق میدهد که با محاسبۀ سود شخصیاش، به هر کدام از دو طرف رد یا قبول بیندیشد، و چون در عرصۀ سیاست، عموماً قدرت است که حرف اول را میزند، بنابراین کار نخستوزیر، از این زاویه، هم اخلاقی بوده و هم معقول.
اما بپردازیم به قرائت دوم پیامدگرایی، یعنی سودگرایی. باید دید سودگرایانی نظیر جان استوارت میل چه میگویند؟ بنا بر نظر اینان، کاری از نظر اخلاقی شایسته و درست است که دربردارندۀ بیشترین نفع برای بیشترین افراد ممکن، یا بیشترین لذت و کمترین الم باشد.[۲] پذیرش درخواست گروگانگیران، اولاً نجاتدهندۀ جان شاهزاده است، و ثانیاً راضیکنندۀ اکثریت مردم؛ زیرا چنانکه از نظرسنجیها بر میآید، شاهزاده بسیار محبوب است، و مردم توقع نجات جان او را به هر قیمت دارند. در این میان، تنها ضرر ظاهری، رسوایی نخستوزیر و خانوادۀ اوست. بنابراین در نگاه اول، سودگرایان نیز عمل اخلاقی را پذیرش درخواست گروگانگیران میدانند.
اما چهبسا سودگرایان، نگاهی دیگر به قضیه داشته باشند؛ یعنی بگویند در نهایت، ضرر این قضیه، بیشتر از زیانی است که به سبب مرگ شاهزاده و ناراحتی زودگذر اکثریت مردم یک کشور پدید میآید؛ بدینمعناکه در صورت پذیرش این درخواست، آسیبی عمیق و بلندمدت بر وجهۀ بریتانیا در نظر جهانیان وارد میآید؛ تربیت کودکان دستخوش مشکلی بزرگ میشود؛ افراد مذهبی، ناراحت و خشمگین میشوند، و سایر مردم نیز اخلاق را بازیچۀ دست افراد روانی و بیاخلاق مییابند و جایگاه کلی اخلاق از آنچه هست، متزلزلتر میشود. بنابراین عیبی ندارد که برای حفظ جایگاه اخلاق و حتی ترفیع آن در سرتاسر جهان، که به سود مردم و کاهندۀ رنج اخلاقی آنان است، این درخواست گروگانگیران رد شود.
باز ممکن است سودگرایان گروه اول، چنین پاسخ دهند که مردم، کل ماجرا را با هم در نظر میگیرند، و ازآنجاکه برای مردم روشن است که این عمل، صرفاً برای نجات جان یک انسان انجام شده است، و نه برای کامجویی یا اهانت به باورهای اخلاقی مردم، همچنان قبح عمل بر جای خود باقی میماند و نهتنها خدشهای بر باورهای اخلاقی وارد نمیشود، بلکه حتی مردم در مییابند که فداکاری، که خود فضیلتی اخلاقی است، تا چه حد ارزشمند و کارآمد است.
بعید است این نزاع، پایانی داشته باشد؛ چراکه باز گروه دوم سودگرایان میتوانند بگویند همۀ مردم مانند هم نمیاندیشند؛ بسیاری از مردم (در گسترۀ جهانی)، برای جان شاهزاده و در کل، برای جان افراد خانوادۀ سلطنتی و اهل سیاست، ارزشی قایل نیستند، یا دستکم ارزش آن را بیشتر از معیارهای اخلاقی و مقدمات لازم برای تربیت فرزندان خود نمیدانند؛ و نیز بسیاری از مردم، این عمل را به نه به پای فداکاری نخستوزیر، که به پای قدرتپرستی یا محبوبیتطلبی او، یا از آن طرف، عجز و انفعالش میگذارند.
به هر حال، ظاهراً پاسخ سودگرایان، در نهایت بستگی به این دارد که ایشان ملاک نفع جمعی را محدود به گسترۀ بریتانیا و در همان مقطع کوتاه پس از حادثه بدانند یا آن را در کل گسترۀ جهان و در درازمدت لحاظ کنند.
۲-۳. وظیفهگرایی
وظیفهگرایی، بر خلاف پیامدگرایی، هیچ کاری به نتایج ناشی از عمل ندارد؛ بنابراین یک وظیفهگرا را نمیتوان با هر گونه تهدیدی، وادار به انجام عملی غیراخلاقی کرد. حال باید دید آیا عمل خواستهشده از نخستوزیر، بنا بر دیدگاه وظیفهگرایان، غیراخلاقی است یا نه. عمل خوب از نظر بزرگِ وظیفهگرایان، یعنی ایمانوئل کانت، عملی است که اولاً مطابق وظیفه باشد، و ثانیاً امکان تعمیمپذیری داشته باشد؛ یعنی بتوان آن را بدون اینکه به تناقضی بینجامد، همزمان به همۀ مردم جهان تسری داد.[۳]
دربارۀ هر دو شرط، جای بحث فراوان است و بهآسانی نمیتوان بر اساس این دو معیار، به این مسئلۀ بغرنج پاسخ گفت. بیایید این بار گروه مخالفان پذیرش درخواست گروگانگیران را گروه اول، و گروه موافق پذیرش درخواست را، گروه دوم بنامیم.
گروه اول میگویند: اولاً اگر ما باشیم و انجام این عمل شنیع، یقیناً وظیفهای برای انجامش نداریم، چراکه بیشک این کار، کاری اخلاقی نیست، اگر نگوییم کاری ضداخلاقی است؛ ثانیاً امکان تعمیمش نیست؛ زیرا اگر هر کس بخواهد بر اساس یک تهدید، رفتاری غیراخلاقی را برابرِ چشمان همۀ مردم جهان (به طور بالقوه) انجام دهد، دیگر اساساً اخلاق بیمعنا میشود؛ لذا این رفتار، جایز نیست.
گروه دوم، اما میگویند: دربارۀ شرط اول، وظیفۀ یک نخستوزیر، دفاع از جان مردم و حفظ امنیت جانی آنان، و نیز حفظ آرامش کشور است. بنابراین اگر انجام عملی، به طور مستقیم یا غیرمستقیم تأمینکنندۀ این وظیفه باشد، فرد موظف به انجام آن است. دربارۀ شرط دوم نیز، اگر فرض کنیم که هر یک از افراد روی کرۀ زمین، به انجام عملی غیراخلاقی، در قبال حفظ جان یک فرد دیگر تهدید شده باشد، چنانچه از انجام این رفتار سر باز زند، دستکم نیمی از افراد جهان نابود میشوند، و اگر این روند ادامه یابد، دیگر کسی نمیماند که بخواهد اخلاق را رعایت کند. اخلاق، مجموعهای از امور انتزاعی و یا قواعد است که پایبندی به آنها، مستلزم وجود انسانهاست؛ اگر انسانی وجود نداشته باشد، اخلاق به چه کار میآید؟ بنابراین تعمیم این قاعده، رأی به سودِ انجام عمل غیراخلاقی میدهد. پاسخ احتمالی و بهتر این گروه میتواند این باشد که تعمیم مذکور، باید تعمیم میان نخستوزیران و رؤسای جمهور و به هر حال مقامات اول سیاسی هر کشور باشد؛ نه تعمیم میان همۀ افراد جهان؛ زیرا افراد عادی وظیفۀ حفظ جان و امنیت شهروندان کشور خود را ندارند و آنان را نباید در چنین تعمیمی دخیل کرد. حال اگر صرفاً همۀ سران کشورهای جهان را با چنین تهدیدی روبهرو ببینیم، آسیبی که به سبب واکنش انفعالی آنان به اخلاق میرسد، بسیار کمتر از آن چیزی است که گروه اول تصویر میکنند و بنابراین چنین فعلی، تعمیمپذیر است.
مجادلۀ این دو گروه نیز بهآسانی پایان نمیپذیرد؛ چراکه هم دربارۀ وظیفه، و هم دربارۀ تعمیمپذیری، امکان بحثهای بیشتر وجود دارد؛ مثلاً گروه اول میتوانند بگویند اگر وظیفۀ حفظ جان یک فرد، با وظیفۀ حفظ اخلاق عمومی تعارض پیدا کند، اولویت با حفظ اخلاق عمومی است؛ و نیز دربارۀ تعمیمپذیری نیز بگویند اتفاقاً سخن شما درست است که تعمیمپذیری باید فقط برای سران کشورها باشد (و بدین ترتیب، احتمال از بین رفتن همۀ انسانها را از میدان به در کنند)؛ اما حتی اگر صرفاً سران کشورها، به چنین عمل شنیعی و یا اعمال مشابه در مقابل دوربین زنده دست بزنند، باز هم اخلاق بیمعنا میشود؛ زیرا اثر رفتار حکام و سردمداران و مقامات رسمی بر مردم، بسیار وسیع و عمیق است، که الناس علی دین ملوکهم.
با این حال، اگر بخواهیم میان این دو گروه به داوری بنشینیم، ظاهراً وظیفهگرایی اصیل و بنیادین و به معنای کانتی کلمه، حق را به گروه اول (مخالفان پذیرش درخواست) میدهد؛ چراکه وظیفهگرایی اساساً پروای نتایج عمل را ندارد، و گویا گروه دوم، به رغم وظیفهگرا بودن، تا حدی دغدغۀ نتایج پس از عمل را نیز دارند.
۳-۳. فضیلتگرایی
فضیلتگرایی بر دو نکته تأکید دارد: اولاً اینکه یک عمل مطابق فضیلت باشد، و فضیلت بنا بر رأی ارسطو، عبارت است از حد وسط دو رذیلت افراط و تفریط در هر کار، و یا به عبارت بهتر، رعایت اعتدال؛ ثانیاً آنچه بیش از خود عمل اهمیت دارد، نه پیامد آن است، و نه طبق وظیفه بودنش، بلکه نیت عمل یا شخص عامل مهم است؛ چراکه مهمترین فضیلت، داشتن نیت خیر است. آیا فضیلتگرایان، پاسخ روشنتر و بیمجادلهتری برای موقعیت پیشآمده دارند؟
بیایید اول به بحث حد وسط بپردازیم. گویا نخست باید دو حد افراط و تفریط را برای وضع کنونی ترسیم کنیم. ممکن است گفته شود که حد افراطی واکنش به این درخواست، رد قاطعانۀ (و به عبارت بهتر، متهورانۀ) این درخواست، و اعلام عمومی این عدم پذیرش است، و حد تفریطش، پذیرش جبونانه و ذلیلانۀ آن؛ به طوری که درخواست گروگانگیران بی هیچ مقاومت و کم و کاستی، در وقت مقرر انجام شود. تا اینجای کار، بعید است مخالفتی باشد. اکنون حد وسط چیست؟ آیا گروگانگیر، مجالی برای یک تصمیم اعتدالآمیز باقی گذاردهاند؟ بنا بر آنچه در فیلم نشان داده میشود، پاسخ منفی است؛ زیرا اساساً دسترسی طرفین به یکدیگر، کاملاً یکطرفه است، و امکان هیچگونه مذاکره جهت دستیابی به گزینهای مرضیالطرفین وجود ندارد؛ صرفاً یک طرف دستور میدهد و طرف مقابل باید بپذیرد یا نپذیرد.
پس حد وسطی در کار نیست؛ مگر اینکه حد وسط بودن را دربارۀ شرایط صوریِ واکنش اعمال کنیم، که البته این تلقی، چندان خردپسند نیست. مثلاً ممکن است گفته شود که حد وسط، پذیرفتن درخواست تهدیدکنندگان است، ولی باید کوشید تا این عمل در کمترین زمان ممکن، در فضایی تاریک، با قطع برق برخی از مناطق، و اعلام جرم بودن تماشا و ضبط و پخش این فیلم انجام شود! یا برعکس، باید پاسخ منفی داد، ولی این پاسخ باید چنان زیرکانه و سیاسانه باشد که مردم به طور کامل توجیه شوند، و در عوض، باشکوهترین مراسم تشییع برای شاهزاده برگزار شود و همۀ تلاش ارگانهای دولتی برای دستگیری و مجازات گروگانگیران پس از حادثه انجام شود؛ یا اینکه نخستوزیر در عین رد کردن این درخواست، پیش از موعد مقرر، استعفای خود را از مقام خود اعلام کند، تا دیگر کسی او را دستکم مانند گذشته موظف به انجام چنین عملی نداند، و البته ترتیبی داده شود که پس از آزادی شاهزاده، نخستوزیر به مقام خود بازگردد. به هر حال، حتی اگر بپذیریم که این واکنشها، حد وسط به شمار میآیند، تکلیف را یکسره نمیکنند، که آیا در نهایت حد وسط، پذیرفتن درخواست است یا نپذیرفتن آن. ضمن اینکه این مقدار انعطاف و تفسیرپذیری برای روشن کردن حد وسط، برای یک قاعدۀ اخلاقی مناسب نیست، و آن را از کارآمدی میاندازد؛ چراکه در هر صورت، برای منتقدان این مجال هست که بگویند کار انجامشده، میتوانست معتدلانهتر باشد!
ممکن است گفته شود میتوان برداشت دیگری از فضیلتگرایی داشت: باید دید در کدام یک از دو موقعیت پذیرش یا رد درخواست گروگانگیران، فضیلت بیشتر و رذیلت کمتری وجود دارد. در موقعیت پذیرش درخواست، فضایلی همچون ازخودگذشتگی، نجات جان دیگری و احترام به نظر اکثریت وجود دارد، و در موقعیت رد، فضایلی همچون احتراز از انجام رفتاری غیراخلاقی، قاطعیت در مقابل درخواستهای ضداخلاقی، و پاسداشت حریم اخلاقی جامعه! بعید است در استقصای فضایل، گرهی از کار گشوده شود. دربارۀ رذایل چطور؟ در موقعیت پذیرش، رذایلی همچون انجام رفتار شنیع و حیوانی، خیانت به همسر یا دستکم شکستن دل او، خدشهدار کردن عفت عمومی جامعه و ریختن قبح یک عمل غیراخلاقی تحقق مییابند؛ اما در موقعیت رد درخواست نیز اتهاماتی مبنی بر انجام یا داشتن رذایلی همچون دخالت در قتل یک انسان یا دستکم بیاعتنایی به قتل او، بیاعتنایی به خواستۀ مردم و نیز خودخواهی قابل طرح هستند. روشن است که این راهحل نیز راهی به جایی نمیبرد.
اما اگر صرفاً به انگیزه یا عامل اخلاقی بنگریم چطور؟ در این صورت، فکر میکنم میتوان در هر دو صورتِ پذیرش یا رد درخواست، نخستوزیر را اخلاقاً مبرا و محق دانست؛ به شرط آنکه رفتار او، صرفاً با انگیزههای فضیلتمندانه انجام گرفته باشد؛ یعنی اگر این درخواست را رد کرده است، صرفاً به دلیل رعایت حریم اخلاقی و عفت عمومی بوده باشد، نه به دلیل خودخواهی و حفظ شأن رسمیاش؛ یا اگر این درخواست را پذیرفته است، باید واقعاً با انگیزۀ نجات شاهزاده یا احترام به خواست عمومی بوده باشد، نه به دلیل محاسبات قدرتطلبانه. البته این انگیزهها فقط برای خود عاملِ اخلاقی روشن هستند، و با این وصف، اگر ملاک را نیتِ عمل یا شخصیت عامل اخلاقی بدانیم، امکان داوری اخلاقی از بیرون، منتفی است؛ مگر با اعترافگیری از نخستوزیر دربارۀ انگیزهاش و با فرض صداقت اخلاقی او. البته حتی با این دو شرط، یعنی اعترافگیری و داشتن صدق اخلاقی نیز نمیتوان داوری مطمئنی داشت؛ چراکه در هر صورت، مجموعهای از عوامل بر نخستوزیر فشار آوردهاند، و چه بسا تصمیم او، برایندی از ملاحظۀ همۀ نیات بوده باشد، و خود او هم نتواند بهدرستی کشف کند که در عملش، وزن کدام انگیزه، بیشتر از همه بوده است، و یا چهبسا در این تشخیص، ناخواسته به خطا بیفتد. بنابراین اگر کار به نیت یا شخصیت برسد، داوری اخلاقی از بیرون، تقریباً منتفی است.
در نهایت ظاهراً صدور حکمی نهایی دربارۀ رفتار نخستوزیر که مورد اجماع همۀ مکاتب اخلاقی باشد، و یا حتی مورد توافق همۀ پیروان یک مکتب اخلاقی باشد (به جز خودگرایی، که البته اخلاقی بودنش چندان موردپذیرش نیست)، امکان ندارد. دشواری داوری اخلاقی دربارۀ این موقعیت، به دلیل تزاحم منافع و تراکم بالای افراد ذیحق است: شاهزاده و خانوادۀ سلطنتی و مردمِ دوستدار شاهزاده به طور قطع (و مردمِ انساندوستی که جان یک انسان را شریفتر از هر چیز میدانند، به احتمال فراوان)، خود را در قبال حفظ جان شاهزاده ذیحق، و نخستوزیر را به انجام فعل خواستهشده موظف میدانند؛ از سوی دیگر، نخستوزیر و همسر وی به طور قطع، و مردم مذهبی و افراد اخلاقمدار (بهویژه پدران و مادران) در سرتاسر جهان، به احتمال قریب به یقین، جلوگیری از پخش چنان صحنههای زنندهای را حق خود میپندارند.
در واقع، اینجا انتخاب هر یک از دو پاسخ مثبت یا منفی به درخواست گروگانگیران، انتخاب بد است، اما از میان این دو بد، چندان واضح نیست که کدامیک بدتر است. بنابراین با تمسک به قاعدۀ انتخاب بد و بدتر نیز نمیتوان مشکل را حل کرد. حکایت دیوانهای است که سنگی در چاه میاندازد و هزار عاقل نمیتوانند درش آورند!
با این همه، فضیلتگرایی دستکم یک برتری بر سایر نظامهای اخلاقی دیگر دارد، و آن اینکه مردم را از قضاوت کردن باز میدارد و نخستوزیر را از قضاوت شدن و اهمیت دادن به قضاوتها، معاف.
۱_ از آنجاییکه سایر قسمتها را نیز طی این روزها دیدم شاید بتوان این سریال را این چنین خلاصه کرد: آسیب شناسی تکنولوژی، بعبارتی نوعی نگاهی انتقادی دارد به سواستفاده های بالقوه ای که میتوان از امکانات جدید تکنولوژی مدرن انجام داد. وگرنه فی نفسه مشکلی ندارد. مثلا در قسمت سوم که به کمک حافظه دیجیتالی، خیانت زناشویی برملا میشود شوهر حق دارد که از مشروعیت فرزندش مطمئن شود. یا قسمت ششم که درباره انتخابات مجلس و تحقیر و تمسخر کاندیداها توسط انیمیشن دیجیتالی که ربط چندانی ندارد. اما شاید جالبترین قسمت این مجموعه همان قسمت پنجم باشد که به… مطالعه بیشتر»
یک دوست گرامی؛
سلام. تحلیل اپیزود اول، در اصل دارای دو بخش بود، که برای جلوگیری از تطویل مطلب، تصمیم گرفتم بخش دوم، به طور جداگانه منتشر شود. فکر می کنم بخش دوم بتواند سردرگمی موجود در این نوشته را برطرف کند. با این حال، همانطور که خود فرمودید و من هم تقریباً با شما هم نظرم، در اغلب چالشهای سهمگین اخلاقیِ اینچنین، هیچ یک از مکاتب اخلاقی سهگانه، قدرت ارائۀ پاسخی مورد اجماع را ندارند، و صرفاً مزایایی نسبی بر یکدیگر دارند.
تشکر از توجهتان.
با سلامنوشته جالبی بود، هرچند فقط تحلیل… و نتیجه ای جز سردرگمی نداشت! البته معتقدم اینگونه نقدهای تحلیلی نسبت به سریال ها و فیلم های روز باید بسیار بیشتر از این شود، چرا که دیگر زمان آن گذشته که افراد کتاب بخوانند و این نظریات راخود بی واسطه از متون دریابند، بلکه طیف وسیعی از جامعه درگیر همین رسانه و هنر هستند، و تعدادشان روزبه روز هم افزوده میشود، پس چنین نقدی بنظرم لازم است. و امیدوارم همت کنید و آن را ادامه دهید.اگر سریال بازی تاج و تخت را هم دیده باشید، انجا هم منابع خوبی برای اینگونه بحث… مطالعه بیشتر»
نیمای گرامی؛یکی از دوستانی دیگری هم که این سریال را به پیشنهادم دیده بود، پس از دیدن قسمت اول، معتقد بود سریال در نقد تکنولوژی نیست. بنابراین اگر ملاک را قسمت اول و تا حدی دوم قرار دهیم، نقد تکنولوژی کمرنگ تر است؛ اما از چند جهت، سریال صریحاً در نقد تکنولوژی است و این در تحلیل شما نیز بارز است؛ اول اینکه یکی از مهم ترین مؤلفه های مدرنیته، تکنولوژی است، و وقتی کلیت مدرنیسم نقد شود، اجزای آن نیز مشمول نقد می شوند. دوم اینکه سریال هر چه رو به جلو می رود، تمرکز آن بر تکنولوژی بیشتر… مطالعه بیشتر»
مجموعه نسبتا جالبی را انتخاب کردین امید که ادامه دهید، و از آنجایی که جدیدا موفق به دیدن قسمتهای اول و دوم این مجموعه شدم میتوانم بگویم که تقریبا ربطی به تکنولوژی نداشت بلکه نوک حمله نقادی به سیستم و ایده های مدرن ست مثلا در همین قسمت اول در واقع بدین بهانه میخواهد بگوید که رسیدن به مناصب بالای حکومتی مستلزم افرادی ست که بدین حد از انحرافات جنسی نایل گشته اند که از آمیزش با حیوانات لذت میبرند نه با همسرشان، نشان بدان نشان که به نخست وزیر توصیه میشود که عمدا آمیزش را تصنعا طولش بدهد تا… مطالعه بیشتر»
Hi to all, how is all, I think every one is getting more from this
site, and your views are nice in support of new users.
My web site :: [url=https://hypersphere.ai/en]hypersphere.ai[/url]