چکاچک سنت و مدرنیّت به روایت آخرین سامورایی

معین مشکات: صحبت از فیلم آخرین سامورایی برایم مشکل است. نمی دانم چه و چگونه باید بگویم! دقیقه به دقیقۀ آن برایم نکته هایی دارند که اگر بخواهم تفصیل هر یک را بنویسم حجم آن مناسب یک “یادداشت” نخواهد بود. از طرفی من تخصص نقد فیلم ندارم و این هم قرار نیست نقد باشد، قرار است چند توصیفی از یک…

معین مشکات: صحبت از فیلم آخرین سامورایی برایم مشکل است. نمی دانم چه و چگونه باید بگویم! دقیقه به دقیقۀ آن برایم نکته هایی دارند که اگر بخواهم تفصیل هر یک را بنویسم حجم آن مناسب یک “یادداشت” نخواهد بود. از طرفی من تخصص نقد فیلم ندارم و این هم قرار نیست نقد باشد، قرار است چند توصیفی از یک اثر هنری باشد که خواسته به سنت ادای دِین کند.

فیلم را آقای ادوارد زوییک، کارگردان یهودی آمریکایی در سال ۲۰۰۳ساخته و موسیقی آن شاهکار هانس زیمر است. انتخاب بازیگر عالیست و خلاصه فیلم بعد از ۱۳ سال همچنان می تواند برای شرقی هایی که طعم زندگی سنتی را چشیده اند جذاب و دیدنی باشد.

ساموراییان در این فیلم نمایندۀ آن سنتی هستند که به رغم ظاهر ترسناکش باطنی رئوف و زودجوش دارد و دولت ژاپن و آمریکا نمایندۀ آن مدرنیّتی هستند که به رغم ظاهر اتوکشیده و آدابدانش، برای دستیابی به ثروت و قدرت بیشتر از هیچ خشونتی ابا ندارد. امپراطور ژاپن نمایندۀ انسان اصیلی است که فطرتش به سنت پایبند مانده و طرز فکرش تحت هجوم فکری مدرن در مرحلۀ گذار است و سروان آلگرین نمایندۀ مردی که غرق در مادیات مدرن شده و حس گمگشتگی می کند. چیز دیگری می خواهد که در دسترس او نیست…

ناخرسندی آلگرین از اجرای نمایش تبلیغاتی خود یعنی اینکه او آگاه است تبلیغات چیزی خلاف واقع را به منصۀ ظهور می رسانند و چون برای جمع آوری سرمایه دست به کشتار زده اند همان کشتار ها را به نحو افتخارآمیزی روایت می کنند تا در خلال آن کالای خود را به فروش برسانند.

کارگردان می خواهد پیوندی میان سامورایی ها و سرخپوستان از طرفی و دولت آمریکا و دولت مدرن ژاپن از طرفی دیگر برقرار کند. دستۀ اول انسانهای اصیل و ریشه دارند و دستۀ دوم انسانهای تازه به دوران رسیده. سروان آمریکایی که حین توضیح جنایت جنگی سرخپوستان یاد جنایت های دهشتبارتر خودشان می افتد، مرا به یاد آمریکا می اندازد که با اعتماد به نفس همیشگی اش از جنایت های جنگی ژاپن در جنگ جهانی دوم حرف می زند و ماجرای بمب اتم را به سادگی فراموش می کند!

اما کاتسُمُتو به عنوان سردار ساموراییان که مصداق شاخص سنت است آدمی را به حیرت فرو می برد. او نسبت به دشمن، چه در قدرت باشد و چه در ضعف، ادب واقعی(و نه بازرگانی) را پاس می دارد. مهمان نوازی فوق عادی دارد، تفاوت ارزش ها و سنت های خود با بیگانگان را می فهمد، با آن همه وقار نظامی و دینی اش اجرای نمایش و شاد کردن دل مردم خود را کسر شأن نمی داند. برای ایفای رسالت خود و رساندن صدای سنت به گوش نسل جدید حاضر می شود میوۀ دل خود را در میان دشمن تنها بگذارد، و ویژگی های دیگری که ذکر آنها مطلب را طولانی می کند الا از آخرین آن که نمی توان چشم پوشید: شجاعت و ایثار بسیار که او را با شمشیر در برابر توپ و مسلسل قرار می دهد. اینچنین صحنه ای بعدها در جنگ جهانی دوم نیز تکرار می شد و پیش می آمد که ارتشیان ژاپن با شمشیر به سربازان آمریکایی حمله کنند یا خلبانهای ژاپنی شمشیر ببندند!

همچنان که دربارۀ این دو شخصیت بسیار بیشتر می توانستم بگویم، دربارۀ بانو تاکا نیز زیاد می شود گفت اما چاره ای جز اختصار نیست. بانو تاکا زنی است بسیار وفادار به آداب اخلاقی سنتی که به عنوان وظیفه از کسی مراقبت می کند و مردی را تیمار می کند که در دل نسبت به او کینۀ شدیدی دارد: سروان آلگرین- قاتل همسر او-! گرچه بین دل و اخلاق گیر افتاده اما حاضر نیست نفرت خود را حتا با اشارۀ ابرو به آلگرین بفهماند! اندکی صمیمیت آلگرین با فرزندان او و یک عذرخواهی ساده و بی تشریفات نیز به راحتی کینۀ این بانوی سنتی را از دلش می شوید! علاقه ای که آرام آرام بین این دو شکل می گیرد قدرت تحسین انگیز کارگردان را در به تصویر کشیدن عشق منهای هوس نشان می دهد. و به زیبایی عفیفانه ای که مختص حیای شرقیست، آن را به اوج می رساند: شب قبل از حرکت، آلگرین تاکا را در حال عوض کردن لباس می بیند. کارگردان اینطور آن را نمایش می دهد که بانو تاکا همان لباس سراسری کیمنو را پوشیده و تنش معلوم نیست، فقط در حال بستن کمربند خود است که به بیننده مطلب را بفهماند. آلگرین هم بنا به مقتضای مردی اش، بین حیا و طمع گیر می کند و سر به زیر می اندازد اما زیرچشمی وضع را می پاید! تاکا می داند که فضای عشقی پیش آمده و به رغمی که حالت چهره اش حاکی از همدلی است، در اطاقش را به روی آلگرین می بندد. فردا در روز که احساسات شهوانی فروکش می کند، بانو زرۀ همسر سابقش را به آلگرین می پوشاند. این یعنی ترا قبول کردم! بوسۀ کوتاهی که رد و بدل می شود هم یعنی مهر تأیید! حالا شاید دینداران ایرانی به همین بوسه هم ایراد بگیرند ولی باید توجه داشت که این فیلم در چه فضایی ساخته شده و کارگردان در کدام بافت فرهنگی رشد کرده است…

باری از بطن فیلم نکته های بسیار می توان برکشید و سخن بسیار می توان گفت و شخصیت های بسیار دیگری جا دارد که تحلیل شود، لیکن به جهت مراعات چشم خوانندگان مجبورم کوتاه کنم و به نکته های چند که مربوط به موضوع ماست اشاره کنم:
سامورایی ها از صفحۀ روزگار محو شدند و اینک تاریخ راجع به آنها چنین قضاوت می کند که بسیاری از سامورایی ها تدبیر و حکمت لازم را نداشتند و افراطی بودند. در بعضی جاها حق با دولتمردان بود و برنامه های دقیقتری طرح می کردند. اما آنچه آرمانهای ملی گرایانۀ ژاپن را قوت و غنا بخشید روح سامورایی بود که بعد از اضمحلال خود را به دل ارتش ملی و مردم حلول داد. حتا بعد از شکست سرسختانه و وحشتناکی که ژاپن در جنگ جهانی دوم تحمل کرد و برای بقا چاره ای جز پذیرش آمریکا نداشت، آنچه باعث شد که مردم ژاپن با همتی وصف ناپذیر کشور ویران شدۀ خود را دوباره بسازند و این بار در عرصۀ اقتصادی با غرب مقابله کنند همان ملی گرایی غنی شده از روح ساموراییان بود.

در فیلم به بعضی علم هایی که ساموراییان حمل می کردند می نگریستم، اندکی شبیه به نماد یانگ و یین بود و مرا در این معنی به تأمل فرو برد. یانگ و یین نماد قدیمی چینی است که علامت دین دائو نیز شد و حکایت از دوگانگی و تضاد ذاتی دارد. به این معنا که از ترکیب دو عنصر متضاد به وجود می آید و دوامش وابسته به آن است. یعنی اگر این تضاد و تقابل از بین برود آن وجود هم از بین می رود. من فکر کردم همانطور که در فرد انسانی هم عقل لازم است و هم احساس و انسانی که یکی را ندارد ناقص است در سیاست هم باید همینطور باشد. با خودم گفتم کشور هم دولتمرد منطقی می خواهد که شعور لازم برای حفظ کشور را بپروراند و هم میهندوست باحمیت برای پروراندن شور لازم جهت حفظ کشور.این دو نیروی ضد برای رشد کشور لازمند و وجودشان در کنار همدیگر سیاست را تعدیل می کند. طرفین نیز باید وجود حزب رقیب را فرصت بدانند و نه تهدید. بلکه چون همیشه کشف ایرادات دیگری آسانتر از کشف ایراد خویشتن است، این دوگانگی می تواند برای باقی ماندن طرفین در تعادل بسیار مفید باشد. این ضدیت فکری عیب نیست. عیب و عار آن است که این ضدیت را به بی اخلاقی و دشمنی بدل کنند. لذا خوب است پدری پخته و حکیم داشته باشند تا این ضدیت آن دو را از تبدیل شدن به دشمنی و قلع و قمع نگه دارد. گاهی خود پدر خطا می کند. و در فیلم حاضر کاتسمتو خطا و خامی امپراطور را که حکم پدر برای این جامعه دارد به خوبی پی می برد. اما وفاداری خصلت یک سامورایی است. او نمی تواند با مقابله با امپراطور در واقع با عزت خانوادۀ بزرگ ژاپن درافتد. او به جای قصد جان امپراطور، قصد جان خود می کند تا به او نشان بدهد که کردار و پندارش خطاست. اما حرمت او را نمی شکند و پدر کشور را حتا اهانت هم نمی کند…

***

این فیلم برای ما ایرانی ها پیام های دیگری نیز دارد. آخرین سامورایی خون خود را نثار کرد تا به ژاپنی ها بگوید که اصلاح و تغییر نباید به بهای لگدمال کردن هویت و استقلال شخصیت خود باشد. تغییر نباید به معنای تعبد و تسلیم به فرنگی ها باشد. سه سال بعد از قیام این “آخرین سامورایی”، (که نام واقعی اش سایگو تاکامُری بود) اولین فرستادۀ ژاپن با نام یوشیدا ماساهارو به ایران عهد ناصری سفر کرد. او سفرنامه ای بسیار خواندنی دارد که آقای هاشم رجبزاده با تلاشی ستودنی آن را به فارسی ترجمه کرده و نکته های ریز و درشت فراوانی به آن افزوده و “بِه نشر” آن را چاپ کرده است. آن سامورایی-زاده با آنکه به لحاظ فکری بیشتر شبیه دولتمردان ژاپن به نظر می رسد، در این کتاب با لحنی که خالی از نگرانی و دلسوزی به نظر نمی آید، نسبت به خودباختگی و انحطاط ایران هشدار می دهد: « احساس کردم مردم ایران روحیه و اعتماد به نفس و شوق و نیرویشان کاستی گیرد و جلالتشان را از دست می دهند. آنها در پی پوسنه و پیرایۀ پوچ فرهنگ تفننی بودند و فرهنگ اصیل غنی خود را در این رهگذر می باختند. برای هر ملتی نیکو و ارزنده است که فضیلتی تازه پیدا کند و عیبها و کمبودهایش را از میان بردارد. اما بخردانه نیست پیش از آنکه فضیلت و چیزهای خوب تازه پیدا کند، فرهنگ و مایه ها و میراث معنوی خود را هم در راه نُوجویی آسان از دست بگذارد و به دور افکند؛ زیرا بسا که در این رهگذر فقط شکست و زیان برایش بر جای بماند. ص ۳۱۰» گاهی حرف های یکی از ایرانیان ترقی خواه در یادش زنده می شد: « ما ایرانیها عادتمان است که از خارج تقلید کنیم. ما فقط رویه و پیرایۀ جامعۀ مان را نو می کنیم. هرگونه تلاش در تحول و اصلاح بنیاد، پایۀ قدرت علما و حکام را سست می کند… اگر ما به تلاش برنخیزیم، آقازاده ها و جوانهای اشراف و بزرگان… مسلط می شوند و اینها فقط به ظواهر تمدن و معرفت اروپا بسنده می کنند و در نهان خواست ها و هوس هایشان را پی می گیرند ص ۳۴۳ » او به این خود کم بینی ایرانی ها در همان آغاز ورود به ایران واقف شده بود و این بیماری ایرانیها را که فکر می کنند همۀ خوبی ها مال غربی هاست و ما شرقی ها جز نکبت و سیاهی چیزی نداریم دریافته بود.

در ص ۵۵ همان کتاب گزارش جالبی از یکی کارگزاران ایرانی در بوشهر نقل می کند که زبان انگلیسی آموخته و از نیروی دریایی انگلستان تعلیم یافته بود. او مدام از یوشیدا و همراهانش راجع به ناوگان ژاپن می پرسید و به لحن استهزا آمیزی اشاره می کرد که شرقی جماعت نمی تواند ناوگان درست و درمانی مثل غرب بسازد. این بود تا وقتی که کشتی عظیم ژاپنی را دید و دیگر دهنش را بست! و افسوس این گزارش ها مربوط به روزگاری است که غربزدگی و خودباختگی ایرانیان تا به حد امروز نرسیده بود. فرق مهمی که ژاپن با ایران داشت و دارد این بود که وقتی عقب ماندگی خود را فهمید، با خود گفت: «من “عقب مانده ام” و باید به سطح غربی ها برسم.» اما ایران گفت: «من “عقبمانده ام” و باید از غربی ها تقلید کنم» هم امروز هم وقتی بعضی می خواهند اظهار فضل و روشنفکری کنند، با سیاه نمایی شدیدی ایران را تحقیر می کنند و برعکس با خوشبینی بسیار ساده لوحانه ای واضح ترین اشکالات تمدن غربی را هم انکار می کنند.

ایرانی باور ندارد که بتواند به گرد غرب برسد و من هم قول شرف می دهم که تا وقتی اینطور فکر می کند به راستی به گرد پای غرب نخواهد رسید! باری… به رغم حرفهای بسیار زیادی که در دلم مانده مجبورم این پرچانگی را تمام کنم، درحالی که سخت راجع به آینده اندیشناکم و نمی دانم ارزشهای اخلاقی جامعه تا کجا سقوط خواهد کرد و آیا کسی از دلسوزان هست که با نثار خود، ما را بیدار کند، یا آنکه آنان با شرم شکست خود را به وادی انقراض خواهند سپرد…؟

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
نیما
نیما
خرداد ۲۴, ۱۳۹۵ ۱۱:۴۹ ب٫ظ

[quote name=”معین مشکات”][quote name=”نیما”]شاید ایرانی ها چوب بیطرفی شان را در جنگ جهانی میخورند[/quote]با سلام و سپاس از حضور شما. اگرچه بیطرفی ما چیزی جز اشغال نظامی کشورمان را در بر نداشت، اما من بیش از آنکه به خم و چم سیاست توجه کنم، به فکر بیمار مردممان می نگرم. ما که در بطن همین مردم هستیم و می بینیم چه طرز فکری نسبت به خود و غرب دارند، نمی توانیم خودباختگی آنها را انکار کنیم. حالا اینکه در تاریخ چه پیش آمده در درجه دوم اهمیت است. ایرانی ها در هشت سال جنگ تجمیلی به خوبی از میهنشان دفاع… مطالعه بیشتر»

معین مشکات
معین مشکات
خرداد ۲۰, ۱۳۹۵ ۱۲:۳۴ ب٫ظ

[quote name=”نیما”]شاید ایرانی ها چوب بیطرفی شان را در جنگ جهانی میخورند[/quote]با سلام و سپاس از حضور شما. اگرچه بیطرفی ما چیزی جز اشغال نظامی کشورمان را در بر نداشت، اما من بیش از آنکه به خم و چم سیاست توجه کنم، به فکر بیمار مردممان می نگرم. ما که در بطن همین مردم هستیم و می بینیم چه طرز فکری نسبت به خود و غرب دارند، نمی توانیم خودباختگی آنها را انکار کنیم. حالا اینکه در تاریخ چه پیش آمده در درجه دوم اهمیت است. ایرانی ها در هشت سال جنگ تجمیلی به خوبی از میهنشان دفاع کرده اند.… مطالعه بیشتر»

نیما
نیما
خرداد ۱۹, ۱۳۹۵ ۹:۴۵ ب٫ظ

[quote]فرق مهمی که ژاپن با ایران داشت و دارد این بود که وقتی عقب ماندگی خود را فهمید، با خود گفت: «من “عقب مانده ام” و باید به سطح غربی ها برسم.» اما ایران گفت: «من “عقب مانده ام” و باید از غربی ها تقلید کنم[/quote] قضایای تاریخی بدین راحتی ها هم نیست که فکر میکنین. شاید ایرانی ها چوب بیطرفی شان را در جنگ جهانی میخورند و اگه مثل ژاپنی ها به همسایه هاشون حمله ور میشدند اینک از حمایت تکنولوژی غربی هم برخوردار میشدند. بهرحال کره جنوبی و ژاپن مجهز شده اند تا بنوعی پایگاه نظامی آمریکاییان جهت… مطالعه بیشتر»

محسن شاه آبادي
محسن شاه آبادي
خرداد ۱۹, ۱۳۹۵ ۲:۱۶ ب٫ظ

معین مشکات عزیز متن خوبی بود
خرسندم که همچون تویی هنوز وجود دارد

ایمان
ایمان
خرداد ۱۹, ۱۳۹۵ ۸:۰۷ ق٫ظ

عالی بود. ممنون.

سید حسن محمدی
سید حسن محمدی
خرداد ۱۹, ۱۳۹۵ ۶:۵۹ ق٫ظ

با تشکر خیلی جالب بود

6
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx