روحِ اسپینوزا

| محمد صادقی | ۱.چرا بیشتر انسان‌ها باور دارند که: خدا انسان‌وار است یعنی صفات‌اش شبیه به صفاتِ انسان‌ها است، برای نمونه، میمون‌وار، کِرم‌وار یا سنگ‌وار نیست، و مشابهت خدا با انسان را برای او عیب و عار ندانسته اما مشابهت موجودات دیگر را با او عیب و عار می‌دانند؟ فقط انسان دارای اراده آزاد و اختیار است؟ فقط انسان…


| محمد صادقی |

۱.چرا بیشتر انسان‌ها باور دارند که: خدا انسان‌وار است یعنی صفات‌اش شبیه به صفاتِ انسان‌ها است، برای نمونه، میمون‌وار، کِرم‌وار یا سنگ‌وار نیست، و مشابهت خدا با انسان را برای او عیب و عار ندانسته اما مشابهت موجودات دیگر را با او عیب و عار می‌دانند؟ فقط انسان دارای اراده آزاد و اختیار است؟ فقط انسان دارای عقل است؟ فقط انسان زندگی پس از مرگ دارد و جان‌داران دیگر با مرگِ تن خود معدوم می‌شوند؟ انسان اشرف مخلوقات است و هیچ موجودِ مخلوق دیگری به ارزندگی انسان نیست؟ همه جهان طبیعت برای برآوردن نیازهای انسان آفریده شده؟ خدا همه مخلوقات و همین‌طور انسان‌ها را ایجاد و حفظ و ابقاء می‌کند اما فقط انسان‌ها را با مداخله در امور و شئون‌شان هدایت می‌کند؟ شرّ فقط وقتی جلوه می‌کند که انسان به رنجی دچار شود؟
این باورها و برتردانستنِ انسان نسبت به موجودات دیگر برآمده از چیست؟ و چه پیامدهایی دارد؟


نیل گراسمن (فیلسوف آمریکایی) در کتاب “روح اسپینوزا: شفای جان” که با ترجمه و پیشگفتاری ستایش‌برانگیز از مصطفی ملکیان (انتشارات دوستان، چاپ اول، تابستان ۱۴۰۰) منتشر شده، با پرداختن به چنین پرسش‌هایی، و موضوع‌هایی همچون وجود خدا، توهّم اراده آزاد، رابطه ذهن و بدن و… ما را از وجود بسیاری از باورهای رایج و فرساینده‌‌ای که داریم آگاه کرده، و یک‌گونه روان‌درمانگری بر اساس اندیشه‌های اسپینوزا ارائه می‌کند که خودش آن را روان‌درمانگریِ معنوی می‌خوانَد. گراسمن باور دارد که اگر انسان آموزه‌هایِ اسپینوزا را درست فهم کند، بتواند بپذیرد و درونی سازد، به گونه‌ای روان‌درمانگری دست پیدا می‌کند که هم در پیشگیری از بیماری‌های روانی و ذهنی، و هم برای رسیدن به سلامتِ روانی و ذهنی کاراییِ بی‌همتایی دارد.


۲.گراسمن در یادداشتی که در ابتدای کتاب “روح اسپینوزا: شفای جان” آمده، می‌نویسد که وقتی در M.I.T دانشجوی دوره کارشناسی فیزیک بوده، شنیده بوده که وقتی آینشتاین به آمریکا می‌آید، از او می‌پرسند آیا به خدا ایمان دارد؟ و او پاسخ می‌دهد که به خدای اسپینوزا ایمان دارد. پاسخ آینشتاین، توجه گراسمن را به خود جلب می‌کند تا به پژوهش بپردازد. پانزده شانزده سال بعد، گراسمن در جایگاه یک فیلسوف علم و استاد دائم قرار می‌گیرد، و به تعبیر خودش دو دسته کتاب روی میز کارش داشته است. دسته اول، کتاب‌هایی برای روزآمدماندن او در رشته تخصصی‌اش، که او را برای پیمودن مدارج علمی یاری می‌کرده، و به‌تدریج داشته علاقه خود را به آنها از دست می‌داده، و دسته دوم، کتاب‌هایی که همیشه می‌خواسته در آنها کندوکاو کند اما هرگز از وقت کافی برای دقت و ژرف‌نگری در آنها برخوردار نبوده است. پس از ماه‌ها سرگردانی میان آن دو دسته کتاب، سرانجام با خود می‌اندیشد که در جایگاه یک فیلسوف، التزام راستین او باید متوجه علایق واقعی خودش باشد، و نه اینکه بر پایه احساس تکلیف پابه‌پای آنچه در زمینه تخصص‌اش بوده، پیش برود. پس به سراغ نخستین کتاب از دسته دوم می‌رود که کتاب “اخلاق” اسپینوزا بوده است. همچنین، در همان زمان با مشکلاتی در زندگی شخصی خود مواجه، و به روان‌درمانگری نیز مشغول می‌شود. گراسمن در اشاره به روند درمان و شرکت در کارگاه‌ها و گروه‌های رشد و برنامه‌های تربیتی می‌نویسد:«کار را در مقامِ شرکت‌کننده‌ای وحشت‌زده آغاز میکردم و در مقامِ یک راه‌بَرِ گروهِ مجرب به پایان میرساندم. مانندِ بیشترِ اندیشه‌ورزان، من، به قولِ آنان، فقط مخ‌ام کار میکرد. نه فقط از احساسات‌ام باخبر نبودم، بل، در برابرِ واقف‌شدن از آنها نیز فعالانه ایستادگی میکردم… چه‌قدر طول کشید تا درمانگرم بتواند وادارم کند که تفاوت میانِ احساس و فکر را تشخیص دهم. در طولِ این دوره‌یِ زمانی، در همه‌چیز، از روان‌شناسیِ انسان‌گرایانه تا معنویتِ عصرِ جدید، کندوکاو کردم؛ و در همه‌یِ آنها خیلی چیزها یافتم که بسیار مبتذل بودند؛ اما خیلی چیزهایِ بیشتر، نیز، یافتم که بسیار مفید بودند. حالا، یک چیز برای‌ام روشن است: اگر سرشتِ احساسیِ خودام را قدری عمیق نکاویده بودم تواناییِ فهمِ تمام‌وکمالِ {آموزه‌هایِ} اسپینوزا را نمیداشتم؛ یا، به تعبیری دیگر، فهم‌ام عقلی میبود، و بس، نه ذوقی.»


گراسمن، فلسفه اسپینوزا را راهنمای عملی برای زیستن می‌شناساند، و چنانکه کاوش در احساسات خود از راه روان‌درمانگری را در فهم آموزه‌های اسپینوزا موثر ارزیابی می‌کند، نظریه اسپینوزا درباره احساسات را نیز در فهم سرشت احساسیِ خود موثر می‌داند. به نظر او، اسپینوزا یک روان‌درمانگر معنوی است، و نظام روان‌درمانی‌اش در نظریه‌ای پیچیده درباره احساسات انسانی جای داده شده، و خود این نظریه در فهمی نظری از ماهیت انسان جای داده شده، و این فهم نظری هم در فهمی نظری از خدا و رابطه میان خدا و جهان جای داده شده، که در کل، نظامی فکری است که هم به لحاظ عقلی قانع‌کننده و هم به لحاظ احساسی شفادهنده است. زیرا با افزایش گستره دید و فهم انسان، تحکیم عقلانیت و معنویت، تشخیص هویت حقیقی از هویت کاذب و… موانع را از سر راه رسیدن به معرفت شهودی برداشته و مجالی برای خانه‌تکانی ذهنی، و رسیدن به آرامش و شادی فراهم می‌آوَرَد. بویژه که نشان‌ می‌دهد، وجود احساسات منفی و نشناختن آنها، تا چه اندازه می‌تواند انسان را فرسوده سازد، و قدرت عمل را که موجب حرکت و نشاط در انسان می‌شود، کاهش دهد. گراسمن که کتاب خود را در شمار کتاب‌های خودیاری دانسته، با قراردادن تمرین‌هایی در متن، خواننده را به انجام‌دادن آنها فراخوانده، آن هم با تأکید فراوان. او، رسیدن به فهمی کامل از آنچه ارائه شده را بدون تمرین‌ها امکان‌پذیر نمی‌داند «چنان‌که فقط با خواندنِ یک کتاب نمیتوان بازیِ تنیس را بلد شد. یا شاید تمثیلی بهتر این باشد که بدونِ صرفِ وقت در آزمایشگاه نمیتوان یک نظریه‌یِ علمیِ مشخص را به تمام‌وکمال فهم کرد.»


گراسمن، در این کتاب، از یک‌سو ما را نسبت به بسیاری از تصورها، نگرش‌ها و باورهای خسارت‌باری که داریم آگاه می‌کند، ماهیت ما و احساسات ما را به ما می‌شناساند، و به نقد فرهنگی جوامع امروز می‌پردازد، و از سوی دیگر، جلوه روشنایی‌بخش و شوق‌انگیزی از اندیشه‌ورزیِ حقیقت‌طلبانه و نیک‌خواهانه را نیز پیش روی ما می‌گذارد.


به نظرم، دقیق‌ترین و عمیق‌ترین اشاره کوتاه درباره شُکوه و ارزش این کتاب را می‌توان در پایان‌بندیِ پیشگفتاری از هیوستُن اسمیث (فیلسوف آمریکایی) که زمانی گراسمن در دانشگاه ‌M.I.T دانشجوی او بوده، یافت. «گوته، به هنگامِ اتمامِ مطالعه‌یِ اخلاقِ اسپینوزا، برایِ بارِ دوم، گفت:”من هرگز چیزها را به این روشنی ندیده‌ام و هرگز به این اندازه در آرامش نبوده‌ام.” خوش آمدی، خواننده‌یِ عزیز، به شفای جان. من کتابی دیگر سراغ ندارم که، از حیثِ امکانات‌اش برایِ کمک به تو در این‌که کلامِ گوته را از آنِ خود سازی، با این کتاب برابری کند.»

۳.۴ ۹ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
داریوش لندرودی
داریوش لندرودی
آذر ۲۴, ۱۴۰۰ ۱۰:۲۵ ب٫ظ

سلام من پس از معرفی کتاب از طرف دکتر عبدالحمید ضیایی آن را خواندم بهترین کتاب خداشناسی و خودشناسی بود که تا کنون مطالعه کرده ام نیز کتابی بسیار مفید در روان درمانی ،توصیه می کنم به خاطر این که قدری سخت فهمیده می شود بدون عجله و با دقت خوانده شود

1
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx