غفلت از بار معنایی «وهب»؛ موجب بدفهمی در قرآن

هدف اصلی از نگاشتن این مقال این بود که نشان دهد وقتی قرآن می‌گوید خدا فلانی را به فلانی بخشید، یعنی راه و روش و رسالت اولی را توسط دومی استمرار بخشید نه اینکه خدا پیش از وقوع به اولی خبر دهد که در کهنسالی یا به طور غیرعادی فرزندی از او متولد می‌شود و آن فرزند هم جبراً متعالی ‌می‌گردد و راه و روش و رسالت او را ادامه می‌دهد که اگر اینگونه بود اراده‌های انسانی پیامبران محلی از اعراب نمی‌یافت و در حقیقت آنها دیگر دارای ماهیت انسانی نبودند که در سعادت و شقاوت خود نقش اصلی را داشته باشند، بلکه جبراً مصون از خطا و متعالی آفریده شده بودند و دیگر با «أنا بشرٌ مثلکم» (۵) که پیامبران به مخاطبانشان می‌گفتند یا «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَهٌ» (مدثر ۳۸) در تعارض قرار می‌گرفت.

بخش چهارم «عیسی فرزندخوانده مریم»

نیما حق پور: نگاشتن چنین مقالاتی بسی بر نگارنده این سطور دشوار است، اینکه از کجا آغاز کند، چگونه پیش رود و بپایان برد تا بتواند فحوای کلامش را برساند و بدفهمی بر بدفهمی نیفزاید. حتی انتخاب عنوان هم دشوار است، عنوانی که بتواند باب گشوده‌ای برای مقال باشد نه آنچنان که مخاطب آن را بسته رها کرده بدان ورود نکند. به هر حال می‌کوشم که بنگارم آنچه دریافته‌ام.


ریشه «وهب» ۲۵ بار در قرآن در ۲۲ آیه آمده است. (۱) در ۳ آیه خداوند «وهّاب» است که معنای آن را «بسیار بخشنده» گفته‌اند. (۲) «بخشش» در زبان فارسی در دو بار معنایی معمول است: یکی به معنای درگذشتن از خطاء یا بدیِ کسی که همان «عفو» است و دیگر اینکه چیزی را به کسی بدون عوض و چشم داشت بدهند که «عطاء» است و در همین بار معنایی دوم است که «وهاب» را «بسیار بخشنده» گفته‌اند. اما با دقت در آیات قرآن درمی‌یابیم که «هبه» بار معنایی خاصی نسبت به «دهش» دارد، یعنی هر دهشی نیست، بلکه دهشی است که «استمرار» دارد. «استمرار» در معنای «بخشش» هم مستتر است چرا که وقتی چیزی را به کسی می‌بخشند، یعنی برای همیشه می‌بخشند و او را مالک همیشگی آن می‌گردانند یا اگر از خطای کسی درمی‌گذرند یعنی دیگر او را مؤاخذه نخواهند کرد. اما در فارسی این بار معنایی «استمرار» از واژه «بخشش» چندان مفهوم نیست، یا پررنگ نیست، به همین جهت وقتی «هبه» را «بخشش» ترجمه کنیم یا «وهاب» را «بسیار بخشنده»، معنای آیات قرآن  بخوبی فهم نمی‌شوند و حتی دستخوش بدفهمی می‌شوند، همانطور که شده‌اند. مثلاً وقتی ابراهیم می‌گوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَى الْکِبَرِ إسْماعیلَ وإسْحاقَ إنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاء» (ابراهیم ۳۹)، ما اینگونه می‌فهمیده‌ایم که خداوند به ابراهیم در کهنسالی، اسماعیل و اسحاق را داده است، یا وقتی سلیمان می‌گوید: «رَبِّ اغْفِرْ لی وَهَبْ لی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأحَدٍ مِّن بَعْدِی إنَّکَ أنتَ الْوَهّابُ» (ص ۳۵)، اینگونه می‌فهمیده‌ایم که سلیمان از خدا می‌خواهد چنان پادشاهی و قدرت و شوکتی بدو دهد که بعد از او هیچ کس بدان دست نیابد! و خدا هم خواست او را استجابت می‌کند! اما نه! مراد از این آیات اینها نیست! و کلید فهم معنای صحیح آنها در بارمعنایی ریشه «وهب» در قرآن است که بدان می‌پردازم:


آیه ۸ آل عمران از زبان خردمندان می‌گوید: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَهً إنَّکَ أنتَ الْوَهّابُ»، پروردگار ما! ملغزان قلبهای ما را بعد از اینکه هدایت کردی ما را، «استمرار ببخش» برای ما از جانب خودت رحمت را همانا تویی تو استمرار بخش (رحمتی). اگر در این آیه «وَهَب» را تنها «ببخش» ترجمه کنیم، آنگاه هدایت الهی که پیش‌تر نصیب خردمندان شده بوده از نظر آنها مصداق رحمت الهی نبوده است که بعد از هدایت شدن طلب بخشیدن رحمت از جانب خدا می‌کنند، و حال آنکه چه رحمتی والاتر از هدایت الهی اگر نصیب کسی شود؟! بنابراین خردمندان چون اهمیت برخورداری از هدایت الهی را دریافته‌اند، از خدا می‌خواهند که قلوبشان را از «لغزش» مصون دارد تا برخورداری آنها از هدایت الهی استمرار یابد و روزافزون شود.
آیه ۵۳ مریم درباره موسی می‌گوید: «ووَهَبْنا لَهُ مِن رَّحْمَتِنا أخاهُ هارونَ نَبِیّا»، و استمرار بخشیدیم او را از رحمتمان با پیامبری برادرش هارون. در این آیه نیز اگر «وَهَبنا» را تنها «بخشیدیم» ترجمه کنیم معنای آیه گویایی نمی‌یابد چرا که خواست طبیعی پیامبری مانند موسی بعد از آن همه سختکوشی این است که دستاوردش تباه نشود و هدایتی که او پیام آور آن بوده استمرار یابد. صرف بخشیدن نبوت هارون به موسی معنا ندارد چرا که موسی برای خودش به نبوت هارون نیازی نداشته است بلکه خواست او استمرار نبوت خودش توسط هارون بوده تا قومش به بیراهه نروند. 


پیش از اینکه به آیات دیگری در این زمینه بپردازم، باید اذعان کنم که بار معنایی «استمرار» را برای «وهب» در «فرهنگ المعجم الوسیط» (۳) یافتم. این فرهنگ ذیل «وهب» می‌نویسد: «أوهَبَ یُوهِبُ إیهاباً» الشیءُ: آن چیز ادامه یافت، پیوسته شد، أوهَبَ لَهُ الشیءُ: آن چیز برای او پیوسته و دائمی شد، أوهَبَ لِفلانٍ الشیءُ: آن چیز برای فلانی ممکن و در دسترس شد.


با توجه به وجود بار معنایی «استمرار» در باب «إفعال» ریشه «وهب»، هرچند که در ثلاثی مجرد آن این بارمعنایی را نیاورده باشند، با توجه به آیات مذکور می‌توان گفت؛ در قرآن این بار معنایی مراد بوده است و بعداً به جهت بدفهمی مسلمانان از قرآن، در کتب لغت که متأخر از قرآنند از آن غفلت شده است.


حال با این بار معنایی به سراغ آیات مورد مثال در ابتدای این مقال می‌روم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَى الْکِبَرِ إسْمَاعیلَ وإسْحاقَ إنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاء» (ابراهیم ۳۹)، سپاس خدایی را که استمرار بخشید (رسالت) مرا در کهنسالی با اسماعیل و اسحاق همانا او شنونده خواهندگی است. مراد آیه این است که آدمی همواره باید امیدوار باشد که به خواسته نیکوی خود برسد هرچند که پای در کهنسالی بگذارد. آری! ابراهیم بعد از یک عمر کوشش در راه خدا، به ثمره عمرش که استمرار رسالتش توسط اسماعیل و اسحاق بود می‌رسد. او از خدا خواسته بود که فرزندان و نوادگانش را نیز برای مردم امام قرار دهد (وإذِ ابْتَلَى إبْرَاهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قالَ إنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إمامًا قالَ ومِن ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ ـ بقره ۱۲۴) و از جانب خدا گوشزد شده بود که عهد الهی به ستمگران نخواهد رسید! پس باید بگونه‌ای در انجام رسالتش بکوشد که فرزندان و نوادگانش نیز تحت تأثیر آن متعالی شده به هدایت الهی عامل شوند. همو از خدا خواسته بود که هم خودش را و هم فرزندان و نوادگانش را مقیم الصلاه قرار دهد (رَبِّ اجْعَلْنِی مُقیمَ الصَّلاهِ ومِن ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَتَقَبَّلْ دُعاءِ ـ ابراهیم ۴۰). آیات زیر گویای این هستند که خواست ابراهیم مبنی بر استمرار هدایت یافتگی در فرزندان و نوادگانش، در اسماعیل و اسحاق و یعقوب و داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون محقق می‌شود: 


ـ ووَهَبْنا لَهُ إسْحاقَ ویَعْقوبَ کُلًّا هَدَیْنا ونُوحًا هَدَیْنا مِن قَبْلُ ومِن ذُرِّیَّتِهِ داوودَ وَسُلَیْمانَ وأیُّوبَ ویُوسُفَ وَمُوسَى وهارُونَ وکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (انعام ۸۴) 
ـ ووَهَبْنا لَهُ إسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ والْکِتابَ وآتَیْناهُ أجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَإنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصّالِحینَ (عنکبوت ۲۷)
ـ وَهَبْنا لَهُ إسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا، ووَهَبْنا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنا وجَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلیًّا (مریم ۴۹ و ۵۰)  
ـ ووَهَبْنا لَهُ إسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَهً وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحینَ (انبیاء ۷۲)
ـ رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصّالِحینَ (صافات ۱۰۰) 
ـ ووَهَبْنا لِداوودَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إنَّهُ أوّابٌ (ص ۳۰)  

اما وقتی سلیمان می‌گوید: «رَبِّ اغْفِرْ لی وَهَبْ لی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأحَدٍ مِّن بَعْدی إنَّکَ أنتَ الْوَهّابُ» (ص ۳۵)، معنایش این است که پروردگارا بیامرز مرا و استمرار بخش پادشاهی مرا (چرا که) بعد از من کسی را شایستگی آن نیست همانا تو استمرار بخش (نیکی) هستی. چرا سلیمان ابتدا طلب آمرزش می‌کند؟! به آیه قبل آن دقت کنیم: «ولَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وألْقَیْنا عَلَى کُرْسیِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أنَابَ»، سلیمان به سببی دچار دشواری می‌شود و برتخت فرمانروایی‌اش مانند جسدی افکنده می‌شود (حال یا از لحاظ معنوی و روانی، یا از لحاظ مادی و جسمی) و عنان کار از دستش خارج می‌شود و می‌بیند که از پس او کسی سزاوار اداره کردن مُلک او نیست، سپس به حال اول خود بازمی‌گردد و از خدا آمرزش می‌طلبد و از او می‌خواهد که به پادشاهی خود او استمرار بخشد که به جز او کسی شایسته فرمانروایی بر آن ملک نیست و خدا خواست او را مستجاب می‌گرداند (فَسَخَّرْنا لَهُ الرّیحَ تَجْرى بِأمْرِهِ رُخآءً حَیْثُ أصابَ…).


بار معنایی «استمرار» برای «وهب» در آیات ۱۰ تا ۲۱ شعراء هم مشهود است: موسی وقتی مرتکب قتل می‌شود و می‌گریزد و بعدها که رسالت می‌یابد به سوی فرعون برگردد، فرعون خطای او را و فرار او را سرکوفتش می‌زند و موسی می‌گوید: «فَعَلْتُهآ إذًا وأنَا مِنَ الضّآلینَ» (شعراء ۲۰)، آری انجام دادم آن کار را آن هنگام و من از گمراهان بودم، «فَفَرَرْتُ مِنکُمْ لَمّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبِّی حُکْمًا وجَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ» (شعراء ۲۱)، پس گریختم از شما چرا که ترسیدم از شما، پس استمرار بخشید (رسالت) مرا پروردگارم به استواری و قرار داد مرا از فرستادگان. در این آیه اگر «وَهَب» را تنها «بخشید» معنا کنیم، ارتباط منسجم بین این آیات از دست می‌رود چرا که میان گریختن موسی و مأموریت یافتن او، این «فَوَهَبَ» است که انسجام معنایی و توالی برقرار می‌کند، یعنی با اینکه او گریخته بود، خداوند او را استواری می‌بخشد تا به نزد فرعون بازگردد و رسالتش را به اتمام برساند. پس «فَوَهَبَ» در استمرار رسالت او گویایی دارد.


در آیه ۸۳ شعراء نیز باز موضوع استمرار رسالت است که ابراهیم می‌گوید: «رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَألْحِقْنی بِالصّالِحینَ»، پروردگارا استمرار بخش (رسالت) را برای من به استواری و برسانم به صالحان. «حُکم» در این دو آیه واجد بار معنایی «استواری» است چرا که انجام رسالت را مقدور می‌سازد. حتی اگر «هَبْ لِی حُکْمًا» را اینگونه ترجمه کنیم که «ببخش مرا استواری» باز واجد بار معنایی «استمرار» می‌باشد چرا که «استواری» خود ذاتاً امری مستمر است و گرنه معنا نمی‌یابد. در آیه قبل هم همین گونه است یعنی اگر «فَوَهَبَ لی رَبِّی حُکْمًا» را ترجمه کنیم به «پس بخشید مرا پروردگارم استواری»، ترکیب «بخشیدن استواری» واجد بار معنایی «استمرار» است.


در آیه ۷۴ فرقان هم عبادالرحمان از خدا می‌خواهند که از همسران و فرزندان و نوادگانشان کسانی باشند که همواره موجب روشنی چشم و سرافرازیشان باشند: «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أزْوَاجِنا وَذُرّیّاتِنا قُرَّهَ أعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقینَ إماما»، بدیهی است که آنها می‌خواهند که روشنی چشم و سرافرازیشان مداوم و مستمر باشد. از این آیه به خوبی پیداست که از «وهب» بخشش یا دهشی مورد نظر است که مستمراً برقرار باشد.


آیه ۴۳ ص نیز همینگونه است که درباره همزیستی مجدد ایوب با اهلش می‌باشد که اینبار پایدار می‌ماند: «وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ…»، و بخشیدیم (به طور همیشگی) به ایوب اهلش را و مانند آنها با ایشان…
در آیه ۵۰ احزاب که می‌گوید: «… وَامْرَأهً مُّؤْمِنَهً إن وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ…»، و زن مؤمنی که می‌بخشد خودش را به پیامبر، واضح است که مراد بخشش دائمی است نه موقتی.


در آیه ۹ ص که می‌فرماید «أمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَهِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ» پروردگار پیامبر «الْعَزِیزِ الْوَهّابِ» معرفی می‌شود و در این آیه نیز باز بار معنایی «استمرار» صادق است چرا که خزائن رحمت پروردگار ذاتاً وجودشان مستمر است و زوال نمی‌پذیرد و این از سرِ استمرار بخشی خدای تعالی به هستی است و قرآن از این وجه او را «وَهّاب» معرفی می‌کند.


اما آیه ۴۹ شوری می‌فرماید: «لِّلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ»، برای خداست مُلک آسمانها و زمین، می‌آفریند هر چه بخواهد، می‌بخشد برای هرکه بخواهد دختران، و می‌بخشد برای هرکه بخواهد پسران. در فهم این چنین آیات، توجه به این نکته مهم است که مشیت خدا تکوینی است یعنی در تحقق آن؛ اراده الهی، چرخه طبیعت و اراده‌های انسانی، همگی دخیلند. در این خصوص پیش‌تر نگاشته‌ام: «در قرآن هر جا «الله» می‌آید، معنای آن فقط «خدا» نیست، بلکه بار معنایی آن هم مشمول خدا می‌شود و هم فعل و خلق او. به عبارت دیگر؛ «الله»، یعنی؛ خدا و سنن هستی، یعنی؛ خدا و قوانین حاکم بر عالم. چرا؟ زیرا فعل خدا که خلق اوست، از او جدا نیست، خدا بدون خالقیت، خدا نیست. منشأ سنن و قوانین حاکم بر هستی، اسماء و صفات الهی است، و میان خدا و اسماء و صفاتش هیچ جدایی نیست. بنابراین وقتی می‌گوییم «الله» باید گستره معنایی آن را در نظر آوریم که شامل «خدا، خلق خدا و سنن حاکم بر هستی» می‌شود. البته ناگفته نماند که ماحصل اراده‌های انسانی، به شرطی در گستره معنایی «الله» قرار می‌گیرد که منطبق با سنن هستی باشد و نه خلاف آن. یعنی اگر اراده‌های انسانی در راستای اراده الهی اعمال گردند، منطبق با سنن هستی بوده و می‌توان آنها را هم ذیل «الله» در نظر آورد.» (۴) بنابراین در آیه مذکور استمرار بخشی نسل بشر از طریق دختران و پسران به مشیت الهی نسبت داده شده است تا گویای جریان مشیت الهی به طور تکوینی در هستی باشد.


اما در سطور پایانی این مقال که در واقع «بخش چهارم» از سری مقالات «عیسی فرزندخوانده مریم» است، بسراغ آیاتی می‌روم که موضوع آنها بخشیدن یحیی به زکریا و عیسی به مریم است:
زکریا از خدا می‎خواهد که از جانب خودش به او ذریه‌ای پاک ببخشد: «هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ» (آل عمران ۳۸)، چرا که می‌ترسد از پس او کسی نباشد که رسالت او را ادامه دهد و خویشانش آن را به بیراهه برند، و زنش نیز نازاست، از این رو از خدا می‌خواهد که از نزد خودش کسی را میراث دار او کند: «وإنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِن وَرائِی وکانَتِ امْرَأتی عاقِرًا فَهَبْ لی مِن لَّدُنکَ وَلیًّا» (مریم ۵)، خدا درخواست او را مستجاب می‌گرداند و یحیی را استمرار بخش رسالت او می‌کند: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى» (انبیاء ۹۰). در خصوص این آیات در بخش اول «عیسی فرزندخوانده مریم» توضیح داده‌ام، از این رو در اینجا دیگر بدانها نمی‌پردازم و تنها به این نکته توجه می‌دهم که بار معنایی «استمرار» در «وهب» با فرزندخواندگی یحیی برای زکریا همخوانی دارد چرا که زکریا از نزد خدا طلب ذریه می‌کند (هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً) و خدا هم یحیی را بدو معرفی می‌گرداند نه اینکه ابتداء نازایی همسر زکریا را بر طرف کند و بعد کودکی بدنیا آید و اسمش را یحیی گذارند و او میراث دار رسالت زکریا شود. باز توجه می‌دهم به استناد آیه ۹۰ انبیاء ابتدا یحیی به زکریا داده می‌شود و بعد همسر او اصلاح می‌شود: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ ووَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وأصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ»، ترتیب عبارات در قرآن واجد معناست و نباید از آن غفلت کرد.


در خصوص عیسی نیز وی توسط فرستاده پروردگار به مریم بخشیده می‌شود: «قالَ إنَّما أنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأهَبَ لَکِ غُلامًا زَکیًّا» (مریم ۱۹)، گفت همانا من فرستاده پروردگار تو هستم که ببخشم تو را نوجوانی پاکیزه، یعنی پروردگار تو می‌خواهد تعالی تو در عیسی استمرار یابد… (جهت پرهیز از تکرار توضیحات رجوع کنید به سری مقالات «عیسی فرزندخوانده مریم»)


هدف اصلی از نگاشتن این مقال این بود که نشان دهد وقتی قرآن می‌گوید خدا فلانی را به فلانی بخشید، یعنی راه و روش و رسالت اولی را توسط دومی استمرار بخشید نه اینکه خدا پیش از وقوع به اولی خبر دهد که در کهنسالی یا به طور غیرعادی فرزندی از او متولد می‌شود و آن فرزند هم جبراً متعالی ‌می‌گردد و راه و روش و رسالت او را ادامه می‌دهد که اگر اینگونه بود اراده‌های انسانی پیامبران محلی از اعراب نمی‌یافت و در حقیقت آنها دیگر دارای ماهیت انسانی نبودند که در سعادت و شقاوت خود نقش اصلی را داشته باشند، بلکه جبراً مصون از خطا و متعالی آفریده شده بودند و دیگر با «أنا بشرٌ مثلکم» (۵) که پیامبران به مخاطبانشان می‌گفتند یا «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَهٌ» (مدثر ۳۸) در تعارض قرار می‌گرفت.


امید که در نوبت آتی بتوانم در فهم آیاتی بکوشم که ضیوف ابراهیم وی و همسرش را به اسحاق و بعد از او به یعقوب بشارت می‌دهند که ابراهیم با تعجب می‌گوید: «أبَشَّرْتُمُونِى عَلَى أن مَّسَّنِىَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ» (حجر ۵۴)، و همسرش هم ناباورانه می‌گوید: «یاوَیْلَتَىءَألِدُ وَأنَا عَجُوزٌ وهَذَا بَعْلِى شَیْخًا إنَّ هَذَا لَشَىْءٌ عَجِیبٌ» (هود ۷۲).

پینوشتها:
۱ـ آل‌ عمران ۸ و ۳۸، ابراهیم ۳۹، احزاب ۵۰، انبیاء ۷۲ و ۹۰، انعام ۸۴، شعراء ۲۱ و ۸۳، شوری ۴۹، ص ۹، ۳۰، ۳۵ و ۴۳، صافات ۱۰۰، عنکبوت ۲۷، فرقان ۷۴، مریم ۵، ۱۹، ۴۹، ۵۰ و ۵۳.
۲ـ آل‌ عمران ۸، ص ۹ و ۳۵
۳ـ فرهنگ المعجم الوسیط، ترجمه محمد بندرریگی، انتشارات اسلامی، چاپ پنجم ۱۳۹۴
۴ـ مقاله «مفهوم محاربه با خدا و فهم چرایی مجازات آن در قرآن» (فهم قرآن به روش پازل ـ بخش اول) ـ نیما حق پور ـ آبان ۱۳۹۳
۵ـ ابراهیم ۱۱، کهف ۱۱۰، فصلت ۶

نیما حق پور ـ ۱۸ فروردین ۱۳۹۹
nima.haghpoor@gmail.com

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

21 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
محمد میم
محمد میم
خرداد ۱۴, ۱۳۹۹ ۷:۵۹ ب٫ظ

سلامی دوباره. منتظر مانده بودم که منظور قرآن از حیات پس از مرگ و قیامت را توضیح بدهید، که توضیحی در این باب ندادید. با توجه به کثرت آیاتی که به حیات پس از مرگ و قیامت اختصاص یافته، در همان روش خودتان نیز هیچ پازلی لازم تر از پازل قیامت برای بررسی و فهم نیست و این خود مایه شگفتی است که هنوز هیچ توضیح و تبیینی از جانب شما در مقالات خود در باب این مساله صورت نگرفته است. بنابراین بیایید همان آخرین پاسخ شما را مورد بررسی قرار بدهیم. می گویید حیطه امکان مقدم بر حیطه توانایی… مطالعه بیشتر»

نیما حق پور
جواب به  محمد میم
خرداد ۱۵, ۱۳۹۹ ۱۱:۱۸ ب٫ظ

سلام و درود. بنده حشر جمعی را رد نکرده بودم بلکه آنچه تاکنون از آیات آن دریافته‌ام این است که هم جمعی است هم فردی! و باید در آیات آن دقت کرد و نسبت آن را دریافت که البته نیازمند صرف زمان زیادی است که امید به نوبه خود بدان بپردازم. موافق نیستم که «هیچ پازلی لازم تر از پازل قیامت برای بررسی و فهم نیست» چرا که اگر روش زیست اصلاح گردد آخرت هم بهشت خواهد بود. البته نمی‌خواهم از اهمیت آن در اصلاح روش زیست غفلت کنم که قرآن به بیشترین چیزی که توجه داده «ایمان به خدا… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
خرداد ۱۱, ۱۳۹۹ ۷:۳۷ ب٫ظ

جناب حق پور وقتی درباره یک سکه حرف میزنیم باید در باره هر دو روی آن سکه گفتگو کنیم دو روی سکه بهم ربط دارند…”هبه” با “شکر” مرتبط هستند…شما درباره شکر بیانی نداشته اید بنابراین نظرتان درباره سکه نیمه کاره و ناقص است…قول شما متصل نیست… اما در باره ذبح اسماعیل علیرغم بیان صریح آیه ذیل و اعلام رویا بودن دیگر ما نمی توانیم بگوییم وحی بوده است: قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۰۵﴾الصافات إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ ﴿۱۰۶﴾الصافات بله “باور” و “تسلیم” بزرگ ابراهیم آنچنان بوده است که امام شده اند… اسماعیل زمانی که بزرگ شده… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
جواب به  مرادی
خرداد ۱۱, ۱۳۹۹ ۸:۳۰ ب٫ظ

اشتباه اینجانب را ببخشید…از آیه ۱۰۲ الصافات معلوم میشود فقط یکبار خواب مورد نظر دیده شده است…اری فی المنام…

مرادی
مرادی
جواب به  مرادی
خرداد ۱۱, ۱۳۹۹ ۸:۳۸ ب٫ظ

منظور یک خواب و با یک مفهوم را مکرر می دیده است

نیما حق پور
جواب به  مرادی
خرداد ۱۵, ۱۳۹۹ ۱۱:۲۷ ب٫ظ

پس چرا ابراهیم از اسماعیل می پرسد: «فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى؟» اسماعیل چه را می توانسته ببیند؟! می فرمایید: «ابراهیم باور کرد که امتحان الهی است بدون اینکه مستقیما امر الهی باشد» و این در حالی است که اسماعیل آن را امر الهی دریافته است: «قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ»؟!

محمد میم
محمد میم
خرداد ۱۰, ۱۳۹۹ ۲:۱۱ ب٫ظ

دو مدعای بزرگ قرآن عبارتند از ربوبیت خالق و قیامت و حشر و نشر جمعی. ربوبیت به این معناست که خداوند فقط خالق موجودات نیست که پس از خلق به کناری برود و اداره و ربوبیت پس از خلق به دست اله یا الهه هایی دیگر باشد، و ربوبیت عالم هم با خود اوست. قرآن با بیان حشر و نشر جمعی خود را از سایر مدعیات حیات پس از مرگ‌ مانند بودایی یا هندویی متمایز می کند. در سراسر قرآن با چرخش امور بر حول این دو محور، و کنار زدن مدعیات مخالف آنها، روبرو هستیم. قرآن برای توجیه قدرت… مطالعه بیشتر»

نیما حق پور
جواب به  محمد میم
خرداد ۱۱, ۱۳۹۹ ۱۲:۲۳ ب٫ظ

با سلام و درود جناب محمد میم در نقد اخیرتان فرموده اید: “دو مدعای بزرگ قرآن عبارتند از ربوبیت خالق و قیامت و حشر و نشر جمعی. ربوبیت به این معناست که خداوند فقط خالق موجودات نیست که پس از خلق به کناری برود و اداره و ربوبیت پس از خلق به دست اله یا الهه هایی دیگر باشد، و ربوبیت عالم هم با خود اوست. قرآن با بیان حشر و نشر جمعی خود را از سایر مدعیات حیات پس از مرگ‌ مانند بودایی یا هندویی متمایز می کند. در سراسر قرآن با چرخش امور بر حول این دو محور،… مطالعه بیشتر»

محمد میم
محمد میم
جواب به  نیما حق پور
خرداد ۱۲, ۱۳۹۹ ۲:۴۰ ق٫ظ

سلام. اگر بخش بزرگی از قرآن که به حیات پس از مرگ و قیامت می پردازد، حشر و نشر جمعی نیست، پس منظور قرآن از حیات پس از مرگ و قیامت چیست؟ برای روشن شدن بحث لازم است توضیحی در این باب بدهید.

مرادی
مرادی
خرداد ۹, ۱۳۹۹ ۲:۵۰ ق٫ظ

جناب حق پور در این مقاله حتی یکبار کلمه شکر نیامده است!! اصل کلی اینستکه خداوند به ما “وهب” می بخشد اما در ادامه به شکر ما بستگی دارد…. اگر شکر کنیم “لازیدنکم” و اگر شکر نکنیم و آنرا منحرف و یا ضایع کنیم عذاب خواهیم شد…. موارد بسیاری از “وهب” چنین هستند…. بنا بر نظر شما پس چرا ابراهیم خواست اسماعیل را ذبح کند؟…مگر او نمیدانست که اسماعیل “هبه” الهی است و آنرا پس نخواهد گرفت….و خواب خودش را باور کرد…میتوانست خواب خود را رویای غیر الهی و القاء شیطان بداند و آنرا باور نکند و به ذبح اسماعیل… مطالعه بیشتر»

نیما حق پور
جواب به  مرادی
خرداد ۱۰, ۱۳۹۹ ۴:۱۷ ب٫ظ

جناب مرادی با سلام و سپاس از عنایت جنابعالی، مواردی را در پاسخ نقد اخیرتان عرض می نمایم: ۱- فرموده اید: “در این مقاله حتی یکبار کلمه شکر نیامده است! اصل کلی اینستکه خداوند به ما “وهب” می بخشد اما در ادامه به شکر ما بستگی دارد… اگر شکر کنیم “لازیدنکم” و اگر شکر نکنیم و آنرا منحرف و یا ضایع کنیم عذاب خواهیم شد… موارد بسیاری از “وهب” چنین هستند…” بنده کاملا موافقم که عدم شکر باب نعمت را می بندد و واقفم به اینکه رحمانیت الهی عام است و رحیمیت او خاص که وابسته به اراده و عملکرد… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
خرداد ۸, ۱۳۹۹ ۴:۰۱ ب٫ظ

جناب محمد میم حجیت درک رسول الله بعنوان مجرای ارتباط اصلی و اولیه با عالم غیب از قرآن را نبایستی در ردیف و همانند درک فقها و عرفا بگیرید…حتی روایات نقل شده از پیامبر نیز حجیت قاطع ندارند…چرا که غرض و مرض در ساخته شدن آنها کاملا ممکن است… پس از رحلت رسول الله حتی قبل از آن احتمال درک اشتباه از فرمایشات ایشان باید داده شود چه از جانب افراد مقدس نما شده چه از جانب دیگران… احتمال فریبنده سازی و رواج دادن درک های سفارشی از جانب قدرتمندان منافق توسط علمای ضعیف و کم ایمان وجود داشته و… مطالعه بیشتر»

محمد میم
محمد میم
خرداد ۸, ۱۳۹۹ ۲:۵۱ ق٫ظ

سلام جناب مرادی گرامی و تشکر از توضیحات شما، ما با یک متن به نام قرآن مواجه هستیم که به معنای یک کتاب ریاضی دقیق و قابل توافق نیست، یعنی بالاخره برای به کار بستن آن نیاز به تفسیر یا فهم مناسب دارد، حتی اگر مفسر یا فهم کننده به ظاهر ذهن مستقل فرد باشد. آنچه که به عنوان جریان غالب در تاریخ اسلام برقرار بوده، این بوده که حجیت تفسیر یا فهم به یک فرد مشخص مانند پیامبر یا افرادی مشخص مانند امامان یا اولیای مذاهب یا فقها یا عرفا داده شده و مذاهب غالب اسلامی بر این پایه… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
خرداد ۷, ۱۳۹۹ ۰:۲۴ ق٫ظ

جناب محمد میم درباره اینکه میفرمایید: “… مگر اینکه شاهدی از خود متن بیاورید که آشکارا گفته باشد ترتیب همه عبارات در متن واجد اهمیت است و مثلاً گزاره “الف و ب” در هر جای متن‌ با گزاره “ب و الف” تفاوت دارد….” باید عرض شود که در قرآن اشارات برای رعایت اتصال قول و جابجا نکردن مواضع کلمات وجود دارد: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا ﴿۴۷﴾النساء فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ… مطالعه بیشتر»

محمد میم
محمد میم
خرداد ۵, ۱۳۹۹ ۹:۵۲ ب٫ظ

قبلاً هم بیان شد که جهت گیری کلی مقالات شما به سمت زدودن مواردی از قرآن است که چون از نگاه معمول انسانی استثناهایی تجربه نشده به نظر می رسند، از منظر الهی نیز اموری محال و ناقض سنت های الهی تلقی می شوند. اصرار به ارتقای روال های تجربه معمول بشر به سنت های لاتغیر الهی همان سعی نافرجامی است که مقالات شما در پی آن است و در واقع به معنای تحمیل مواردی مانند مشمول بودن تولد نوزاد از والدین در ذیل سنت های الهی مورد تایید قرآن به متن قرآن است که هیچ اشاره آشکاری در متن… مطالعه بیشتر»

محمد میم
محمد میم
خرداد ۵, ۱۳۹۹ ۳:۲۸ ق٫ظ

تحقق پروژه فهم قرآن به مثابه متن دقیق نیز امری محال است، و دلیل آن نیز واضح و روشن، زیرا همین امر که بیش از یک معنا از بخشی واحد از قرآن پیدا شده، نشان می دهد که قرآن متنی دقیق نیست. در مورد تولد عیسی برخی چنین متن را فهم کرده اند که از زنی باکره متولد شده، و شما متن را چنین فهم کرده اید که تولد او از والدین بوده و نه زنی باکره. دیگران اسمعیل و اسحاق را فرزندان متولد شده در کهنسالی ابراهیم و از پیرزنی قبلاً نازا فهمیده اند و شما آن دو را… مطالعه بیشتر»

نیما حق پور
جواب به  محمد میم
خرداد ۱۵, ۱۳۹۹ ۱۱:۳۴ ب٫ظ

شما که قرآن را متن دقیق نمی دانید چگونه بر دلالت آیات قرآن بحث می کنید! اگر قرآن متن دقیق نیست پس واجد تناقض است و متنی که تناقض داشته باشد تفسیر موضوعی در آن وجاهت ندارد! اینکه فهمندگان قرآن فهمهای گوناگون و حتی متناقضی دارند را که نباید به پای قرآن نوشت که از صفات و اسماء مطلق الهی نشأت گرفته است!

محمد میم
محمد میم
خرداد ۴, ۱۳۹۹ ۴:۴۷ ق٫ظ

با سلام دوباره، مقاله “بخش سوم عیسی فرزند خوانده مریم” را در این سایت جستجو کردم و نیافتم و با جستجو در سایر جاها نهایتاً آن را پیدا و مطالعه کردم. در آنجا سعی کرده اید واژه سنت یا سنن در قرآن را مورد تحلیل قرار دهید و نتیجه بگیرید زاده شدن نوزاد از والدین از سنت های الهی به معنای قرآنی است، یعنی تبدیل و تحولی در آن نمی توان یافت. اما چون در آنجا آیه ای از قرآن نیافته اید که صریحاً اشاره کرده باشد که تولد نوزاد از والدین از سنت های الهی است، نهایتاً بحث اسماء… مطالعه بیشتر»

محمد ميم
محمد ميم
خرداد ۲, ۱۳۹۹ ۸:۰۰ ب٫ظ

با سلامی دوباره، در ابتدای مقاله “عیسی فرزند خوانده مریم” نوشته اید: “… زاده شدن نوزاد از والدین از سنن الهی می باشد” و به برخی آیات قرآن اشاره کرده اید که در آنها آمده که در سنن الهی تبدیل و تحویلی نمی توان یافت. بله در قرآن آمده که در سنت الهی تبدیل و تحویلی نمی توان یافت. ولی این گزاره که “زاده شدن نوزاد از والدین از سنن الهی می باشد” چگونه به اثبات می رسد؟ دقت داشته باشید که این گزاره فقط به این معنا نیست که در حال حاضر نمی توان مورد نقضی برای آن یافت،… مطالعه بیشتر»

نیما حق پور
خرداد ۱, ۱۳۹۹ ۱:۳۵ ق٫ظ

با سلام و درود. البته پروژه بنده از نظر خودم “فهم قرآن به مثابه متن دقیق” است که بر شالوده جاری بودن توحید در هستی و مطلق بودن صفات و اسماء آفریننده آن استوار است. بی نهایتی عظمت خدای تعالی و بی کرانی هستی مگر از غیر مطلق بودن صفات و اسماء اوست؟ مگر توحید صفات و اسماء شرط ابدیت نیست؟ پس حصر در صفات و اسماء و حبس در نظامی که نظمش اتم و اکمل است دیگر معنایی ندارد! بلکه نور علی نور است! اما در مورد فهم پیامبر و پیروانش؛ اولاً که در فهم نیز قاعده قاعده رشد… مطالعه بیشتر»

محمد میم
محمد میم
اردیبهشت ۳۱, ۱۳۹۹ ۱:۴۶ ق٫ظ

با سلام و تهنیت به نویسنده گرامی، شما همچنان به همان سبک فکری گذشته پایدار هستید و پروژه عادی سازی قرآن را ادامه می دهید. خداوند را در اسماء و صفاتش محصور کرده اید و اسماء و صفات را نیز به قوانین قابل مشاهده و استمرار توسط قوای حسی و ادراکی بشر تفسیر نموده اید. نتیجه ای که به دست آورده اید، خدایی است محبوس در چنبره قوانین به ظاهر مستمر که نه توان خلق بشری فاقد پدر یا مادر یا فاقد هر دو را دارد و نه یارای تولد فرزند از پدری سالخورده و مادری پیر و نازا. اما… مطالعه بیشتر»

21
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx