فرهاد شفتی: ارتباط با امر قدسی یک تجربهی کاملاً شخصی است و به هیچ وجه قابل تحمیل کردن نیست، به هیچ وجه قابل استاندارد کردن نیست. منظورم از ارتباط در اینجا هم ارتباط عملی است، و هم ارتباط عقلی یعنی فهمیدن مفاهیم مربوط به امر قدسی. بله مناسک و مبانی نظریِ استاندارد در هر آیینی وجود دارند، اما کارکرد آن مناسک و درک و خوانش ما از آن مبانی نظری، یک تجربهی کاملا شخصی است و قابل یکسان سازی نیست.
جایگاه قرآن در فهم دینی/ از متن چه توقعی داریم؟


سعید دهقانی: آنچه در ادامه میخوانید، متن گفتوگوی من، با دکتر فرهاد شفتی درباره مفهوم «قرآنبسندگی» است. عنوان اصلی این گفتوگوی زنده که به میزبانی مجله عصر اندیشه برگزار شده بود چنین بوده است: «از متن چه توقعی داریم؟» البته این تنها پرسشی نیست که در این گفتوگو به آن پرداخته شده است. قرآن، متنی پیچیده است. برخی بر این باورند که پریشان بودن متن قرآن در برابر منسجم بودن دیگر متون مانند تورات قرار میگیرد. آیا به راستی این چنین است؟ اگر بپذیریم که قرآن متنی پیچیده است همین امر باعث نمیشود که مسلمانان تمرکز خود را بر فهم قرآن بگذارند و از منابع معرفتبخش دیگر کمتر از دیگر دینداران بهره ببرند؟
اینها پرسشهایی هستند که با دکتر فرهاد شفتی مطرح کردم. آنچه در ادامه میخوانید متن تنقیح و تکمیل شدهی این گفتوگو است که به همراه صوت و ویدئوی این برنامه در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد: فایل صوتی: https://t.me/farhadshafti/461 فایل تصویری: https://www.aparat.com/v/hic5g
سعید دهقانی: شما مخاطبان قرآن رو به دو گروهِ مخاطبان عامِ قرآن و مخاطبین خاصِ قرآن تقسیمبندی کردهاید. مخاطبان عام، شامل خداوباوران و اهلِ کتاب هستند و قسمتی دیگر مخاطبینی هستند که با تصدیقِ قلبی به حجیّت قرآن ایمان آوردند. پیامِ قرآن برای مخاطبان عام غالباً پیامهای اخلاقی بوده است یعنی پیامهایی برای زندگیِ مسالمتآمیز. اما پیامهای قرآن برای مخاطبین خاص به مثابه پیشنهاد یک جهانبینی ویژه برای مؤمنان بوده است. با مخاطبان عام کاری ندارم اما به طور ویژه درباره مخاطبان خاص میتوان گفت که سه تا منبع مختلف برای برقراری یک رابطه میان متن مقدس(قرآن) و مخاطب وجود دارد: یکی بعد روانشناسی است. ما آیاتی داریم که احساس خشیت، احساس ترس یا احساس حتی عشق را در مخاطب برمیانگیزد. از طرف دیگر یک بعد استتیک (زیباییشناسانه) داریم که باعث میشود مخاطب در احساسات و هیجانات و عواطفی زیباشناسانه غوطهور شود. به این ترتیب ارتباط او با امر قدسی را مستحکمتر میکند. منبع سوم هم «تصدیق قلبی» است. این موارد باعث میشود که ارتباط شخص با منبعِ قدسی محکمتر شود. (در جوامع پیشامدرن مؤلفههای زیباییشناختی و روانشناسی با امر قدسی در هم تنیده بودهاند، حال آنکه پس از ظهور مدرنیته این دو از متون دینی منفک شدند.)
اکنون در زمانهای هستیم که محصولاتِ فرهنگی متنوعی در دسترس است. هر کسی میتواند با انبوهی از متون ادبی، فیلمها و یا سایر محصولات فرهنگی ارتباط برقرار کند و آن دو بُعد، یعنی بعد زیباییشناسانه و بعد روانشناسانه وجودش را سیراب کند. در نتیجه یک فرد دیندار اگر به متن مقدس ایمان بیاورد، انتظاری نخواهد داشت که این متن در وجود او احساسی نیز برانگیزاند. انتظار دیگری نیز از متن مقدس نباید وجود داشته باشد. پرسش اما اینجاست: آیا صرفِ ایمان آوردن به متن برای فرد دیندار کافی است؟
فرهاد شفتی: آیا ایمان کفایت میکند یا خیر؟ با توجه به اینکه موضوع گفتوگوی ما موضوعِ قرآن است و در فرهنگ قرآنی داریم صحبت میکنیم وقتی شما میگویید «ایمان»، رأیِ من این است که شما منظورتان همان ایمانی است که قرآن به آن اشاره میکند.
شما صحبت از مخاطبِ خاص و عام کردید من البته بحث مخاطبِ خاص و عام داشتم، اما بحث مخاطبِ مستقیم و غیرمستقیم هم داشتم. مخاطبینِ مستقیم یعنی آنهایی که در زمان وحی در عربستان آن زمان ساکن بودند و مخاطب مستقیم وحی خداوند بودند. اینها همه باورمند بودند، یعنی ما خداناباور یا نداشتیم یا اگر هم داشتیم آنقدر زیاد نبودند یا آنقدر صاحب نفوذ نبودند که قرآن بخواهد آنها را شامل خطاب خود کند. مخاطبین مستقیم قرآن یا صحابهی پیامبر بودند که طبعاً به خدا باور داشتند، یا اهل کتابِ ساکن در عربستان بخصوص مدینه و اطراف بودند که آنها هم به خدا ایمان باور داشتند، و یا مشرکین که باورشان به خداوند با شرک آلوده بود. …
سعید دهقانی: به گمانم در ابتدای کتاب مخاطبها کاملاً مشخص شدهاند. میگوید که این کتاب برای کسانی است که «یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوه و ممّا رزقنهم ینفقون» در حقیقت مؤمنان به عالم غیب، مخاطبان این کتاب هستند چه مخاطبان خاص و چه مخاطبان عام. درست است؟
فرهاد شفتی: خیر، البته وقتی میگویم خیر منظورم این است که استفاده شما از آن آیات به نظرم درست نیست، وگرنه اصل حرف شما که مخاطبان خاص و عام میتوانند از این کتاب بهره ببرند قطعاً درست است. ملاحظه بفرمایید سورهی بقره که شما میفرمایید، در آنجا در مورد صفات متقین صحبت میکند و ایشان را از آنها که از قرآن بهره میبرند میشمرد، در جاهای دیگر از قرآن میگوید هدی للناس، برای مردم، جایی هم میگوید برای مؤمنین هدایت است، پس آن گروهی که درسورهی بقره آورده، یعنی متقین، تنها مخاطبین نیستند. اجازه بدهید رشته کلام از من گرفته نشود. …
در قرآن میگوید که ایمان بیاورید و عمل صالح کنید، با توجه به اینکه مخاطبان مستقیم قرآن باور به خداوند داشتند، در اینجا معنی ایمان آوردن آن نیست که ما امروز به کار میبریم. ما امروز وقتی میگوییم این آدم ایمان دارد، آن آدم ایمان ندارد منظورمان معمولا اصل باور به خداوند است. اگر بگوییم کسی ایمان ندارد منظورمان معمولا این است که او باور به خدا ندارد. در قرآن امّا وقتی میگوید ایمان بیاورید، یعنی همان باور خود را خالص و قوی کنید. آنجا که آنها را که ایمان آوردهاند و عمل صالح دارند بشارت میدهد، درواقع میگوید این باورتان را اینقدر درست و محکم و تمیز و خالی از پَلَشتی کنید که باورِ محکمی شود، ایمانِ محکمی شود، و منجر به عمل صالح شود.
سورهی والعصر را با هم بخوانیم: “والعصر ان الانسان لفی خسر الّا الذین آمنوا و عملوالصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر”. اینگونه که بنده میفهمم این نیست که بگوید که انسان در خسارت است مگر این که چند کار را انجام بدهد یکی این که ایمان داشته باشد، دیگر این که عمل صالح کند، دیگر این که وصیت به حق کند، دیگر این که وصیت به صبر کند. خیر من اینها را به صورت استوانههایی میبینم که در یکدیگر قرار دارند، یعنی ایمانی داشته باشیم که منجر به عمل صالح شود، آن عمل صالحی که ما را به برحق بودن و برای حق صبور بودن و به آن توصیه کردن منجر میشود.
بنابراین در پاسخ به پرسش شما که فرمودید آیا ایمان کفایت میکند یا خیر، اگر منظورتان ایمان به معنی مکالمهی امروز است که فقط خدا را قبول داریم، خیر، کفایت نمیکند. اگر منظورتان آن ایمانی است که قرآن دربارهی آن صحبت میکند که منجر به عمل صالح، و به قول و تعبیر دیگر، اخلاق پسندیده میشود، بله آن میتواند کفایت کند یا میتواند دریچهای باشد به سوی سیر و سلوکی که به کافی بودنش بینجامد.
سعید دهقانی: البته پرسش مدنظرم ژرفتر از آن چیزی بود که بیان کردم. عرض بنده این بود که وقتی کسی با این پیشفرض که قرآن وحی است و من باید تابع قرآن باشم به سراغ متن میآید اسباب و لوازمی در دل متن وجود دارد که به او کمک میکند تا با امر قدسی ارتباط بگیرد. منظورم همان مؤلفههای زیباشناختی و روانشناختی است. آیا فهم من از این موضوع درست است؟
فرهاد شفتی: بله، با سخن شما همراه هستم. اجازه بدهید من اینگونه مطرح کنم و شما اگر احساس میکنید که پاسخی که من میدهم نیاز به نزدیک شدن به موضوع خاصی که شما به آن علاقهمند هستید دارد به من بگویید.
قرآن ابزاری که به کار برده است، بنابر آیاتی که در خودِ قران است، ذکر است یعنی یادآوری. اینگونه نیست که این مثلا یک کتاب درسی (تکستبوک) باشد. شما برای یادگیری موضوعی در کلاسی ثبت نام میکنید و یک کتاب درسی به شما میدهند، میگویند این کتاب را بخوان و با یاد گرفتن آنچه در این کتاب است شما میتوانید این کلاس و امتحان این درس را با موفقیت پشت سر بگذارید. قرآن اینگونه نیست، قرآن ذکر است، یادآوری است در جای جای قرآن این معنا آمده است. هنگامی که یک کتاب، یک رویکرد، یک ابزار، یک روشی برای تزکیه و معنویت، خود میگوید که من “یادآوری” هستم، آنگاه من فکر میکنم این در را برای ما باز میکند به اینگونه که من، یعنی قرآن، یادآوری را انجام میدهم و شما از قِبَل این یادآوری از هر وسیلهی دیگری هم که ممکن است در جهت هدف قرآن به شما کمک کند استفاده کنید. یعنی این در گشوده است.
سعید دهقانی: یعنی این گشودگی در دل قرآن وجود دارد. به عبارت دیگر دعوت به مطالعهی سایر منابع در متن قرآن وجود دارد. درست است؟
فرهاد شفتی: بله فراموش نکنید قران در متنش اشاره میکند که بروید از علمای اهل کتاب بپرسید، اهل الذکر که منظور آشنایان به کتب گذشته است. بله البته ارجاع به آنها در آن زمان برای کمک به تصدیق قرآن و پیامبر بوده است اما به هر حال به این منابع از جهت معرفت یافتن ارجاع داده شده است. قرآن همچنین توصیه به تدبّر در آفاق و اَنفُس میکند، مخاطب را به تدبّر در آسمان و زمین و باران و فصول و حیوانات و انسان و احوال انسانی فرا میخواند. یعنی در همان زمان یک گشودگی در قرآن در همان جامعهی محدود اعراب بوده است. اما نکتهای که من میگویم این است که کلیدِ این گشودگی، هستهی این گشودگی، “ذکر” نامیدن این کتاب است توسط خود کتاب.
برگردیم به مثال درس خواندن، فرض کنید شما فلسفه بخوانید، فرض کنید کتاب درسی (تکستبوک) به شما ندهند، کتابی به شما بدهند و بگویند در این کتاب آنچه شما باید به آن توجه کنید آمده است و به شما یادآوری این موضوعات را کرده است، حال شما دستتان باز است، از آنچه آمده تشویق میشوید و انگیزه میگیرید و از هر منبع و وسیلهای که شما را در آموختن آن موضوعات کمک میکند استفاده میکنید.
در جمع دوستانی که اخیراً بودم صحبت از این شد که بخصوص چگونه میتوانیم کاری کنیم که فرزندانمان از قرآن بهتر استفاده کنند. پیشنهادی که من کردم این بود که فقط قرآن را به فرزندانمان ندهیم، بلکه یک بستهی معرفتی-انگیزشی را به ایشان بدهیم که شامل قرآن باشد امّا کتابهای دیگرنیز باشد، اشعارِ شاعران باشد، نوشتههای معنوی، نوشتههای فلسفیِ ساده، حتی میتواند موسیقی باشد، آواز باشد، فیلمی باشد، تجربهی صحبت کردن با اهل دل، تجربهی صحبت کردن با انسانهای معنوی، تجربهی شرکت کردن در یک کارِ معنوی، و هر چیز دیگری که مناسب باشد، تمام این بسته تا جایی که کمک در جهت تزکیهی نفس کند، که هدف نهایی قرآن است، به نظر من نه تنها توجیه دارد بلکه لازم است. همانگونه که گقتم به نظر من این گشودگی در قرآن نه تنها با صراحت آمده است بلکه به عنوان “ذکر” این گشودگی در نهاد قرآن است.
سعید دهقانی: از رأی یکی دیگر از نواندیشانِ دینی استفاده میکنم. آقای آرش نراقی معتقدند که قرآن «کتابی صرفاً برای خواندن نیست، جهانی برای زیستن است.» منظور وی شاید این است که احساسات و هیجانات ما با مطالعه این کتاب باعث میشود تا در این جهان غرق شویم. به نظر میآید که قرآن به نسبت سایر متون مقدس، این پتانسیل را دارد که جهانی بسازد برای زیستن. دیگر متون اینگونه نیستند. مثلا تورات را در نظر بگیرید. یک سلسله روایتهایی است که با جزئیات دقیق از تاریخ خلقت بشر تا پیامبران بنیاسرائیل را تشریح کرده است. بیشتر به گزارش میماند تا متنی که در پی برانگیختن احساسات آدمی باشد.
اکنون پرسشهایی به وجود میآید: آیا پریشانوارگی نص قرآن باعث نمیشود که گمان کنیم این متن ابعاد زیادتری دارد و باید بیشتر در مورد این واکاوی کنیم؟ به عبارت دیگر، آیا همین پریشانوارگی باعث نمیشود گمان کنیم که قرآن متنی است که لایههای رازآمیزی دارد و ما نمیتوانیم آن را تماما بفهمیم؟ اگر چنین باشد، آیا همین خاصیتِ احتمالیِ قرآن باعث نمیشود به سراغ منابع معرفتبخش دیگر نرویم و تمرکز را بر کشف راز و رمزهای قرآن بگذاریم؟
فرهاد شفتی: اولاً آن جملهای که از دوست عزیز ما آقای آرش نراقی گفتید من کاملاً با آن جمله موافقم که قرآن فقط برای خواندن نیست بلکه جهانی برای زیستن است. بسیار جملهی زیبایی است و من هم کاملاً با آن موافقم، و اضافه میکنم که ما اگر از زیستگاه دیگر انسانها هم با خبر شویم این کمک میکند که بتوانیم استفادهی بیشتری از زیستگاه خود کنیم.
چند نکته را شما مطرح کردید، من هم چند نکته را مطرح میکنم، امیدوارم با این مجموعه نکتههایی که مطرح میکنم پاسخی به پرسش شما داده باشم.
در مورد متن قرآن فرمودید، صحبتی داشتم به نام قرآن متنی منظم یا پریشان. در آنجا توضیح دادم که تلاشهای زیادی شده است تا نشان دهد که قرآن متن پریشانی ندارد و متنی کاملاً منظم است. من فکر میکنم بعضی از این تلاشها به نتایج خوبی هم رسیدهاند و البته برخی نیز چندان به نتایج محکم و قانعکنندهای نرسیدهاند. تصور من این است که بله میتوان نشان داد به سادگی و راحتی که بخشهای زیادی از قرآن دارای متنِ منظم و ساختار یافتهای است، اما تعمیم این به تمام قرآن هنوز محلّ بحث است.
اما آنچه توضیح دادم این بود که مهمتر از دغدغه داشتن برای اینکه آیا متن قرآن منظم است یا خیر، این است که آیا مفاهیم قرآنی مفاهیم منظم و منسجمی هستند یا خیر. یعنی این مفاهیمی که قرآن مطرح میکند، مانند اسلام، ایمان، صدق، کفر و غیره، وقتی شما آیاتی که این مفاهیم را مطرح میکنند کنار هم میگذارید آیا میتوانید نظم و انسجامی مفهومی در آنها ببینید و در نتیجه روایت قرآن از این مفاهیم را استخراج کنید، یا اینکه هر چه تامل میکنید همان میشود که میگوید “از هر طرف که رفتم – جز وحشتم نیفزود”؟ یعنی هر چه نگاه میکنید ببینید که مفاهیم مشتّتاند و قابل جمع نیستند.
خوانشی که من از قرآن دارم موافق با خوانش دیگر کسانی است که بین مفاهیم قرآن نظم و انسجام دیدهاند و این خیلی مهمتر از نظم در متن است، اگرچه این را نیز میپذیرم که نظم متن به دریافت نظم مفهوم کمک میکند. همین نظم مفهومی و لایههای متفاوتش، در آن متنِ گاه به ظاهر منظم و گاه به ظاهر پریشان، قرآن را برای اهلش جذّاب و اسرارآمیز میکند.
یک نکتهی دیگرمقایسهای است که بین قرآن و تورات و انجیل فرمودید. بله نکتهی خیلی خوبی است. اصلاً اسلوب و شکل قرآن با تورات و انجیل متفاوت است. دو تفاوت خیلی اصلی هست که فکر کنم باید حتماً به آنها اشاره کنیم. یکی این است که شما قرآن را که میخوانید حداقل به دعوی خودِ قرآن متوجه میشوید که یا خداست که دارد صحبت میکند یا خداست که دارد از طرف فرد دیگری صحبت میکند یا کسی است که دارد با خدا صحبت میکند. یعنی در واقع خداوند را به نحوی زنده و فعّال در متن قرآن میبینید. تورات و انجیل در کلّ اینگونه نیستند. شما تورات و انجیل را که میخوانید بیشتر مانند خواندن یک گزارش است و در خود متن کمتر خطاب مستقیم از سوی خداوند را میبینید. این خیلی مهم است. آن بحث زیباییشناسی را که شما مطرح کردید این نکته در آن بحث خیلی مهم است که تاثیر این تفاوت چیست. دقّت بفرمایید در اینجا صحبت از برتری یکی بر دیگری نیست، صحبت از تفاوت اسلوب و تأثیر آن در خواننده است. آن اسلوب گزارش کردن در تورات و انجیل نیز کارکرد و بهرههای خودش را دارد.
نکتهی دیگری که باز در قرآن هست و من آن را در تورات و انجیل حدّاقل در این گستردگی ندیدهام آگاه بودن قرآن از خودش است. قرآن از خودش آگاه است، خودش را تعریف میکند که من اینگونه کتابی هستم، برای ذکرم، نورم، میزانم، مصدّق کتابهای قبلیام، این ویژگیها را دارم، در من تناقض نمیبینید، بخوانید مرا تا جایی که میتوانید. این سطح و گستره از خودآگاهی را من در انجیل و تورات ندیدهام. خوب اینها بسیار مؤثر هستند در رویکرد ما به قرآن و احساس اینکه متن نیاز به تامل و تعمّق دارد.
بله این پریشانی یا پیچیدگی که شما به آن اشاره کردید قطعاً راه را باز میگذارد برای اینکه بیشتر و بیشتر بخوانیم و در مفاهیم قرآنی تامل کنیم و به عمق برویم. همین نیز بیشتر تشویق میکند برای اینکه از منابع دیگر نیز برای فهم بهتر متن و فهم بهتر دین استفاده کنیم. البته وقتی من میگویم منابع دیگر منظورم آن منابعی است که شما هم به آنها اشاره کردید، مانند روشها و ابزارهای دیگر، منظورم منابع دیگر دروندینی مانند حدیث نیست. آن بحث دیگری است که امیدوارم در همینجا به آن نیز بپردازیم.
سعید دهقانی: در حقیقت ما دستمان برای انتخاب منابع لازم برای فهم قرآن باز است؟
فرهاد شفتی: ببینید این که شما میگویید دستمان باز است من از دید دیگری به این قضیه نگاه میکنم. ارتباط با امر قدسی یک تجربهی کاملاً شخصی است و به هیچ وجه قابل تحمیل کردن نیست، به هیچ وجه قابل استاندارد کردن نیست. منظورم از ارتباط در اینجا هم ارتباط عملی است، و هم ارتباط عقلی یعنی فهمیدن مفاهیم مربوط به امر قدسی. بله مناسک و مبانی نظریِ استاندارد در هر آیینی وجود دارند، اما کارکرد آن مناسک و درک و خوانش ما از آن مبانی نظری، یک تجربهی کاملا شخصی است و قابل یکسان سازی نیست. قرآن دست را باز گذاشته است، اما صرف نظر از اینکه قرآن چه میگوید، به علّت همین نکتهای که گفتم این دست به هر حال باز است، و باید هم باز بماند، و در هر دین و آیینی نیز باید باز بماند اگر در پی آن باشیم که پیروان آن دین و آیین بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. عملاً هم همه همین کار را میکنند. کسی که به شدّت بر این باشد که فهم دینی او تنها از طریق قرآن است، کماکان تحت تأثیر فکری است که در آن زمان و در آن عصر در جریان است. کماکان ولو ناخواسته بهره میبرد از سخنان فلاسفه و سخنان جامعهشناسان و تاریخشناسان و دیگران. ما دیگر در عصری نیستیم که در یک خانه، منزوی از تمام جامعه بدون هیچگونه وسایل ارتباطی باشیم و فقط ما باشیم و قرآن باشد و بنشینیم ببینیم که قرآن چه میگوید. در واقع حتی در چنان شرایطی نیز دانش و باورها و فرهنگ محلی همان عصر و همان خانه بر فهم دینی فرد تاثیر میگذاشتند.
در فهم هر چیزی همه چیز دخالت میکند و مؤثر است و بنابراین این که شما میگویید که قرآن این اجازه را میدهد یا این اجازه را نمیدهد، من میگویم به نظر من قرآن این اجازه را میدهد بلکه تشویق هم میکند، اما حتی اگر اینگونه بود که مثلاً در یک کتاب مقدّس دینی آمده بود که پیروان این دین اصلاً اجازه ندارند غیر از آن کتاب از منبع دیگری استفاده کنند، من باز هم به ایشان میگفتم که بهخاطر همان متن هم که شده بهتر است از منابع دیگر نیز استفاده کنند.
سعید دهقانی: با توجه به آنچه گفتید، اگر بپذیریم که قرآن برای کسب فهم دینی کافی نیست، آیا پیشنهادهایی هم به جز آن متونی که فرمایش کردید داده؟
فرهاد شفتی: میخواهم قدری دربارهی این جملهی شما که: «قرآن برای فهم دین کافی نیست» صحبت کنم. بسیار جمله مبهمی خواهد بود اگر که از قول من گفته شود. اولاً دقت بفرمایید همه چیز روی فهم ما تأثیر میگذارد یعنی اصلاً مهم نیست که ما بگوییم قرآن کافی هست یا بگوییم که قرآن کافی نیست، همه چیز در فهم ما تأثیر میگذارد، کسی که بگوید من فهمم را فقط از قرآن گرفتهام ممکن است غافل باشد از این که چگونه تحت تأثیر بسیاری از منابع دیگر که روی فهمش تأثیر گذاشتهاند بوده است.
نکتهی دوم این است که ما در این موضوعی که صحبت میکنیم، یعنی فهم دین، از دو فهم میتوانیم نام ببریم، یکی فهم عملی- تجربی است یکی فهم نظری است. فهم عملی- تجربی یعنی احساس کردن آن حالت معنوی و تحت تأثیر امرِ قدسی در آمدن. فهم نظری یعنی همین که اصول اولیهی دین و ماهیت و موضوعات آن چیست. به نظر میآید که ما اینجا در مورد فهم نظری صحبت میکنیم.
بعد همین فهم نظری میتواند دروندینی باشد، یا بروندینی، و برای اینکه بیشتر خود را اذیت کنیم میتوانیم فرادینی و بینادینی را نیز اضافه کنیم. ما اینجا در مورد فهم دروندینی صحبت میکنیم.
بنابراین تا اینجا پرسشی که مورد بحث است این است که “در میان منابع فهم نظریِ درون دینیِ اسلام، جایگاه قرآن چیست؟”. من این پرسش را اینگونه پاسخ میدهم: بستگی به ماهیت آن منابع دارد. آیا منظورمنابع رسمی فهم درون دینی است، مثلاً حدیث، یا منظور کلّا هر منبع ممکنی است. اگر منظور کلّا هرمنبعی است، عرض بنده این است که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم از آنها داریم استفاده میکنیم، و چه خوب است که حالا که داریم استفاده میکنیم آگاهانه باشد. یعنی متوجه باشیم که تأثیر اندیشهی عصر ما بر اندیشهی ما میتواند فهممان از دین را نیز تحت تاثیر قرار دهد. شاید از این راه بتوان کمی کمتر پیشفرضها و ذهنیت خود را بر منابع فهم دین، به خصوص قرآن، تحمیل کنیم. پس اگر منظورمان هر منبع ممکن باشد، میگویم که همهی این منابع به نوعی میتوانند در فهم دین خواسته یا ناخواسته موثّر باشند.
اگر منظورمنابع رسمی فهم دین باشد، در این صورت این پرسش اینگونه تخصیص داده خواهد شد: “در میان منابعِ رسمیِ فهمِ نظریِ دروندینیِ اسلام، جایگاه قرآن چیست؟”. در اینصورت من خواهم گفت که در میان آن منابع قرآن پایه و اساس خواهد بود، قرآنمعیاری خواهد بود که آن منابع، از جمله حدیث، خود را باید با او بسنجند و از طریق او باید فهمیده شوند.
من به قرآنبسندگی به این معنی که بگوییم به هیچ منبع رسمی دیگری غیر از قرآن نیاز نیست، و مثلا حدیث را میتوان دور انداخت، باور ندارم. من به قرآنمعیاری یا، اگر بخواهم فارسی بگویم در برابر قرآنبسندگی، به قرآنبنیانی باور دارم. یعنی در میان منابع رسمی فهم دین از همه مهمتر، آن گونه که من میفهمم، قرآن است که مبناست و نسبت به این منابع رسمی، منبعی مستقلّ است. برخلاف روشِ رایج که سعی میکنیم قرآن را با استفاده از حدیث بفهمیم من فکر میکنم برعکسش درست است، یعنی این که سعی کنیم اوّل صحّت حدیث را با قرآن بسنجیم، و بعد که سنجیدیم و قانع شدیم که به نظر میآید حدیث، حدیث صحیحی است، آنگاه ببینیم در پرتو قرآن (به قول مرحوم طالقانی) آن حدیث به چه دلالت میکند. به این ترتیب و از این جهت حدیث منبعی غیرمستقلّ و وابسته به قرآن است. این سخن مشهور است که قرآن قطعیالسند و ظنیالدّلاله است و حدیث ظنیالسند و قطعیالدّلاله. من امّا حدیث را ظنّیالدلالهتر از قرآن میدانم.
این که گفتم جملهی “قران برای فهم دین کافی نیست” مبهم است و نیاز به باریکاندیشی دارد، از جهت چنین بحثی بود.
سعید دهقانی: آیا تفسیرِ «قرآن به قرآن» المیزان نیز نوعی قرآنبسندگی به شمار میرود؟
فرهاد شفتی: میان قرآنبسندگی و آنچه من عنوان کردم یعنی «قرآنمعیاری» یا «قرآنبنیانی» تفاوت زیادی است. من علامه طباطبایی را قرآنبسنده نمیدانم، بله روش مورد نظر ایشان تفسیر قرآن به قرآن بود؛ اما اگر ایشان قرآنبسنده بود که در تفسیرش بحث روایی نداشت. شما اگر بخشهای روایی المیزان را در یکجا جمع کنید خود یک کتاب چند جلدی میشود.
سعید دهقانی: اما به نظرم المیزان نیز نوعی «قرآنبسندگی» تلطیفشده است؛ چرا که برای تفسیرِ آیات قرآن، از دیگر آیاتِ قرآن بهره جسته است. چرا فکر میکنید المیزان مصداق قرآنبسندگی نیست؟
فرهاد شفتی: اجازه بدهید برای این که خیلی بحث پیچیده نشود و مخاطب ما گیج نشود عناوین را تعریف کنیم. اگر منظور از قرآنبسندگی این است که ما اصلاً هیچ کاری به هیچ منبع رسمی دین نداریم و فقط میخواهیم از قرآن استفاده کنیم، من همدل و هماندیش با این نیستم. اگر منظور از قرآنبسندگی این است که ما قرآن را معیار قرار دهیم و همه چیز دیگر را با معیار قرآن و در پرتو قرآن بسنجیم و بفهمیم، من کاملاً با این همدل و هماندیش هستم و در کلام من، این میشود همان قرآنمعیاری یا قرآنبنیانی. روش کار علامه طباطبایی این دومی است، حالا اگر شما اسمش را قرآنبسندگیِ ملایمتر یا لطیفتر بگذارید بحثی نیست، اینها کلمات و عباراتی است که ما میتوانیم استفاده کنیم.
اتفاقاً الان که صحبت از علامه طباطبایی شد اینجا من این یادداشت را دارم از مقدمهی علامه طباطبایی از کتاب المیزان آنجایی که بحث تفسیر قرآن به قرآن را میگوید. ترجمهاش را میخوانم:
“قرآن خود را تبیان کل شىء میداند، آن وقت چگونه ممکن است که بیان خودش نباشد، قرآن خود را هدایت مردم و بیناتى از هدى، و جدا سازنده حق از باطل معرفى نموده، مىفرماید: هُدىً لِلنَّاسِ، وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى، وَ الْفُرْقانِ، آن وقت چطور ممکن است هدایت، و بینه، و فرقان، و نور مردم در تمامى حوائج زندگیشان باشد، ولى در ضرورىترین حاجتشان که فهم خود قرآن است، نه هدایت باشد، و نه تبیان، و نه فرمان، و نه نور؟”
این روش تفسیر قرآن به قرآن را کاملاً میپسندم و من نیز سعی میکنم از همین روش برای فهم قرآن استفاده کنم. البته این را هم میدانید که نمیتوان گفت که در این حجم عظیمِ المیزان، علامه طباطبایی همیشه به این روش وفادار بوده است. به نظر میآید در بعضی موارد خود ایشان هم کمی از این روش عدول کردند و کمی سبکتر از این روش استفاده کردند، ولی در مجموع المیزان نمونهای ارزشمند از رویکرد تفسیر قرآن به قرآن است.
سعید دهقانی: سخن پایانی شما با مخاطبان این گفتوگو چیست؟
فرهاد شفتی: چند مورد دیگر را من یادداشت کرده بودم که اگر بحث شد بگویم، اما بحث به آنجا نرسید. . به یک مورد اشاره میکنم، خاطرهای میگویم و صحبتم را تمام میکنم.
این دنیای معنوی یا آن جهان قرآنی که شما به خوبی از آرش نراقی عزیز نقل کردید، آن جهان معنوی که قرآن به ما نشان میدهد، آن دین و اسلامی که قرآن به ما نشان میدهد، تفاوت برجسته و زیادی دارد با آن دین و اسلامی که ابتدای آشنا شدن با آن قرآن نباشد بلکه منابع رسمی دیگر باشد. سه نمونه میگویم و بعد یک خاطره و تمام. مفهوم شفاعت را من کاملاً باور دارم و قبول دارم که بر مبنای قرآن اصل شفاعت وجود دارد. بله بر مبنای قرآن در آخرت شفیعانی هستند که میتوانند شفیع دیگران باشند. اما شما نگاه کنید به تفاوت رنگ و بوی شفاعت در قرآن با رنگ و بوی شفاعت در احادیث. اگر اشتباه نشمرده باشم ۲۴ آیه در قرآن داریم که در مورد شفاعت در آخرت صحبت کردهاند. من پیشنهاد میکنم اگر دوستان علاقهمند هستند با استفاده از موتورهای جستجوگری که هست این ۲۴ آیه را نگاه کنند، ببیند آیا یکی از این ۲۴ آیه هست که امید به شفاعت داده باشد، مثلا بگوید نگران نباشید بالاخره شفاعتی هم وجود دارد؟ دوباره تکرار میکنم منکر شفاعت نیستم ولی هر ۲۴ آیه مستقیم یا غیرمستقیم میگویند به شفاعت چندان امید نداشته باشید. حالا این را نگاه کنید و مقایسه کنید با آن رنگ و بویی از شفاعت بصورت اغراق شده که ما از بعضی از احادیث میگیریم.
نگاه کنید مثلاً برخورد قرآن با پیشوایان دینی از خودِ شخص پیامبر بگیرید تا پیامبران دیگر. ببینید چقدر بشر بودن، انسان بودن ایشان برجسته میشود. حالا این را مقایسه کنید با بعضی از روایات اغراق آمیزی که درمورد پیشوایان دینی میگویند که انگار در ماهیت، در یک قدمی خداوند هستند، و البته همین جا هم هست که میتوانیم بفهمیم کدام روایت صحیح است و کدام روایت صحیح نیست.
ببینید که در قرآن در بیان احکام دینی چقدر بر جنبهی اخلاقی تکیه میکند. برای روزه میگوید لعلکم تتقون، برای نماز میگوید تنهی عن الفحشاء و المنکر. ببینید که بسیاری از این احکام ناگهان چگونه در فقه رنگ و بوی دیگر به خود میگیرند و آن جنبهی اخلاقی جای خود را به قوانین خشک و حیلههای فنّی برای ادای تکلیف میدهد.
و امّا آن خاطرهای که میخواهم بگویم این است که من بین گروه دوستان و همفکرانی که هستیم و بحث میکنیم گاهی به مناسبت این پرسش را مطرح میکنم که به نظر شما بر مبنای قرآن ملاک رستگاری در یک کلمه چیست. معمولاً دوستان به ندرت میتوانند این را پاسخ بدهند مگر اینکه واقعاً روی همین قضیه قبلا اندیشه کرده باشند. بر مبنای قرآن، سورهی شمس، ملاک رستگاری در یک کلمه تزکیه است. نکتهی جالب این است که این دوستان سورهی شمس را بلدند و این گونه نیست که آن آیه را ندانند. مشکل اینجاست که ما کلاً این دید را کمتر داشتهایم که از قرآن این را و دیگر مفاهیم اصلی دین را دریابیم. برای همین در پاسخ به پرسشی به این آسانی که مربوط به آیهای است که میدانیم و شاید در حافظه نیز داریم، خود را در دشواری مییابیم.
داستان ادامه دارد. وقتی که گفته میشود که بر مبنای آیهی سورهی شمس ملاک رستگاری در یک کلمه تزکیه است، آنگاه این بحث را میشنویم که ولی در قرآن این هم آمده، آن هم آمده و انگار که دلبسته و جویای یک نوع پریشانی مفهومی در قرآن هستیم. همین گونه پرسشها و بحثها اگر در احادیث مطرح شود، اگر بگوییم در احادیث هم ملاکهای متفاوت آمده، به ناگاه نگاه تحلیلگرانهی ما باز میشود و سعی در منسجم کردن این مفاهیم میکند. چرا همین کار را دربارهی قرآن نکنیم اگر باورمند به قرآنیم و اگر باورمان این باشد که در قرآن تناقض نیست؟ من مجدداً تأکید کنم چون دوست دارم درست حرفم را تبیین کرده باشم، من منکر بهره بردن از روایات و احادیث نیستم، بلکه معتقدم که از مجموعهی روایات و احادیث بهرهای بس بیشتر خواهیم برد اگر پذیرفتن حدیث را را موکول به ملاک همراه بودن با قرآن کنیم، و معنی و مقصود آن را در پرتو قرآن بفهمیم. والسلام
بادرود ، و سپاس خدمت جناب اقای دکتر شفتی و اقای سعید دهقانی از مبحث خوبتان در باب تعاریف و مضامین قران و مومن و غیر مومن ،بنظرمن قران برای تمام مردم امده ونه فقط مومنین ، زیرا یا ایهالناس در قران به تکرار وجود دارد ۔اما هرکس بنا به فطرت خداجویش بسوی قران میتواند جذب شود ونیز بشرط نوع تربیت و سوابق امورزندگیش و توانمندیهای روحی و نفسی و ایمانی و هوشی و جسمی که بهرکس سهمی داده شده است تفسیری خاص از مبانی دینی را دارامی باشد ، ، و میزان درکش از قران از عمق تا سطح… مطالعه بیشتر»
روش استناد به قرآن: خداوند خالق خیر و شر است و این احتمال زیاد است که در وحی الهی هم همین خیر و شر وجود داشته باشد. روش وحی الهی برای شناخت خیر در قرآن، تاکید و تکرار است. به همین دلیل است که اعراب بادیه نشین صدر اسلام با تمام محدودیتهایی که داشتند از جمله سواد اندک، یا حتی بی سوادی، خط فوق العاده ابتدایی به دلیل عدم وجود نقطه گذاری و اعراب، نوشت افزار فوق العاده ابتدایی و عدم وجود صنعت چاپ متوجه تکنیک تاکید و تکرار در قرآن شدند. بسیاری از آنها قرآن را حفظ میکردند و… مطالعه بیشتر»
خداوند خودش فرموده که خالق شر نیست و سیئه و بدی جانب خودتان است و خیر ونیکی از جانب او
در یادداشت قبلی ، بهتر بود بجای عبارت : …با اهرم اقتصاد…
نوشته میشد : …با اهرم اقتصاد و قدرت طلبی…
هر چند ارتباط وثیق بین آنها واضح است….
بنظر میرسد “ذکر” در قرآن بمعنی یاد و توجه به خدا و قیامت و نتیجه اعمال است…البته برای یافتن باور به خدا و قیامت ، سخنان موافق و مخالف را شنیدن و از بهترین آنها تبعیت کردن زیبنده مومنین خالص است… چرا در قرآن یاد و اعتقاد به خدا و قیامت اینقدر سفارش میشود؟ چرا تبعیت از شیطان رانده شده و عدم توجه به نتایج اعمال این حجم از هشدار یافته است ؟ الگوی کوچک در ماجرای عدم تبعیت از شیطان یا فراموش کردن هشدار الهی از جانب زوج انسان اولیه ، در حیات مادی بشر نیز جاری است…با اهرم… مطالعه بیشتر»