فلسفه چیست؟
یحیی یثربی: فلسفه چیزی جز دانایی و فهم من و شما نیست. اگر سقراط و دیگران را فیلسوف مینامند این فیلسوف به زبان یونانی به معنی دوستدار دانایی است؛ بنابراین اگر نشانی از عشق به دانایی در خود سراغ دارید، یعنی احساس میکنید که تشنه آگاهی و دانش هستید، بیتردید بدانید که شما نیز در حد خود شایسته عنوان فیلسوف هستید.
فلسفه چیست؟
امروزه از فلسفه، برداشتهای گوناگونی مطرح است. درحقیقت مفهوم و مصداق فلسفه و تفکر فلسفی دچار نوعی ابهام و آشفتگی شده است. درباره علل این آشفتگی در یادداشتهای بعدی توضیح خواهم داد.
تفکر فلسفی در مغربزمین به چنان آشفتهبازاری دچار شده است که دایرهالمعارف قرن بیستم آن را چنین تعریف میکند: «فلسفه عبارت است از آنچه فیلسوفان ارائه میدهند! و درباره آن بیش از این نتوان گفت؛ زیرا برخلاف دانشهای دیگر کارکرد شناختهشدهای ندارد.» (Chambers’s Encyclopedia. Volume 10 pegamonpress. 1967.)
در کتابی که با نام «فلسفه به زبان ساده» نوشته شده، تعریف فلسفه چنین آمده است: «مطالعه مسائلی که نهایی، انتزاعی و بسیار فراگیرند.» (تیچمن، جنی، فلسفه به زبان ساده، ترجمه اسماعیل سعادتی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ دوم، ۱۳۸۳، ص ۱۹).
پس از امانوئل کانت عموما فلسفه و مابعدالطبیعه را به مطالبی اختصاص میدهند که از علوم تجربی و ریاضیات جداست و حتی به تاریخ گذشته هم مربوط نیستند. خلاصه آنکه «اگر بتوان پرسشی را بهطور تجربی، با استفاده از حواس، با دیدن، شنیدن، بسودن، یا بهرهگیری از حواس دیگر، یا با انجامدادن آزمایش، پاسخ گفت آن پرسش یک پرسش فلسفی نیست. فلسفه همانا مطالعه واقعیت است، اما نه آن جنبهای از واقعیت که قبلا علوم گوناگون به آن پرداختهاند؛ پرسشهایی که نه تجربیاند و نه ریاضی، به عهده فلسفه واگذار میشوند.» (هاسپرس، جان، درآمدی بر تحلیل فلسفی، ترجمه موسی کرمی، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۹، ص۳۱-۳۳) و ملاصدرا، در تعریف فلسفه میگوید: «فلسفه آن است که نفس انسان به چنان کمالی برسد که حقیقت موجودات را چنان که در واقع هستند، با برهان، نه با تقلید و گمان در حد توان بشر دریابد» (ملاصدرا، اسفار، جلد اول، ص ۲۰).
اکنون شما تعریف فلسفه و چیستی آن را از منابع مختلف خواندید. اینها را با دقت چندبار مطالعه کنید و چنان که سفارش کردهایم با دوستان دیگرتان هم در میان بگذارید. اما درنهایت اگر چیزی نفهمیدید؛ یعنی برای شما روشن نشد «فلسفه چیست؟» نگران نباشید، ما در اینباره توضیح خواهیم داد و مطلب را برای شما روشن خواهیم کرد. حال باز هم سوال اصلی این درس را پیش میکشیم که: «فلسفه چیست؟»
فلسفه چیزی جز دانایی و فهم من و شما نیست. اگر سقراط و دیگران را فیلسوف مینامند این فیلسوف به زبان یونانی به معنی دوستدار دانایی است؛ بنابراین اگر نشانی از عشق به دانایی در خود سراغ دارید، یعنی احساس میکنید که تشنه آگاهی و دانش هستید، بیتردید بدانید که شما نیز در حد خود شایسته عنوان فیلسوف هستید.
براساس توضیحی که دادیم نباید فلسفه و اندیشه فلسفی را از حوزه علوم تجربی و ریاضی و تاریخی جدا کنیم. دانایی شما درباره هر چیزی، فلسفه بهشمار میرود. از نخستین مشاهدهها و تجربههای شما گرفته تا بالاترین دستاوردهای علوم تجربی، همه به گونهای جزو فلسفه به شمار میروند. سقراط، برتراند راسل یا ملاصدرا بههرحال کار دانایی خود را از دوران کودکی آغاز کردهاند و رفتهرفته این دانایی را توسعه داده و عمق بخشیدهاند. فلسفه و تفکر فلسفی به صورت یکجا و یکباره و بریده از همه دانشها امکان نداشته و نخواهد داشت؛ فلسفه دانایی است و همه دانشها، دانایی انسان هستند.
در اینجا شما حق دارید بپرسید: چرا فلسفه عنوان ویژهای است غیر از عنوان دانشهای دیگر؟ ناچار فلسفه با دانشهای دیگر فرق دارد، اکنون باید این فرق را مورد دقت قرار دهیم.
آری! فلسفه با دانشهای دیگر فرق دارد، اما از آنها جدا نیست. فلسفه و اندیشه فلسفی بهصورت جدا از دانشهای تجربی و ریاضی انسان بهدست نمیآید، بلکه فلسفه از همین دانشها سرچشمه میگیرد. فلسفه از دانشهای دیگر ما جدا نیست، فلسفه از جهتی پدر دانشهای ماست و از جهت دیگر فرزند و نتیجه دانشهای ما. ما این نکته را در درس بعدی بیشتر توضیح خواهیم داد.
در پایان این درس مطلبی میگویم که آن را هرچه بیشتر مورد دقت قرار بدهید و آن اینکه: فلسفه دانایی بنیادیتر ماست که میخواهد دانایی بهدستآمده ما را با چونوچراهای خود عمق بخشد مثلا:
– شما در آزمونی که در پیش داشتید، پیروز شدید. این را شما و اطرافیان شما فهمیدند؛ این دانایی است و از نوع دانشهای تجربی ماست، اما اگر شما یا دیگران این پیروزی را مورد بررسی قرار دهد و علل و عوامل و انگیزههای این پیروزی را بررسی کنید کار فلسفی کردهاید. از اینجاست که از دیرباز گفتهاند که فلسفه دانش علتهاست. (ارسطو، متافیزیک، کتاب چهارم، فصل ۱؛ کندی، ابویوسف یعقوب بناسحاق (نخستین فیلسوف اسلام در قرن سوم)، رساله در حدود اشیا، رسائل کندی، تحقیق دکتر ابو ریده، قاهره، ۱۳۶۹، ص ۱۷۳).
– شما در کلاس درس در صف اول مینشینید، این را هم خودتان و هم دیگران میبینید و میدانید، اما اگر روزی به این فکر افتادید بفهمید چرا در صف اول مینشینید، در اینجا شما به فکر عمیقتر رفتهاید و دانش بیشتری انتظار دارید.
– شما را به یک عروسی دعوت کردهاند، همه حاضران میدانند که مجلس آنان مجلس عروسی است؛ این دانش است. اما اگر کسی این عروسی را زیر ذرهبین بگذارد و از خود بپرسد که: ازدواج یعنی چه؟ چرا ازدواج میکنیم؟ این فکر به حوزه فلسفه تعلق دارد.
– شما تا چشم باز کرده، خود و جهان پیرامون خود را درک کردهاید و به زندگی در این جهان ادامه میدهید، اما اگر روزی به این فکر بیفتید که هستی چیست؟ من چیستم؟ جهان چگونه پدید آمده است؟ آفرینش جهان برای چیست؟ من از کجا آمدهام و به کجا میروم؟ اینگونه افکار جزو فلسفه بهشمار میروند.
منبع: بهار – چهارشنبه,۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲