جایی که خدا «فدیه» می دهد؛ روایتی دیگر از داستان ابراهیم و فرزندش

آرش سلیم: فرزند ابراهیم چون کالایی در دست پدر به قربانگاه کشانیده می شود تا به فرمان خدا به خدا «هدیه» شود! تا آن جا که یادم می آید همیشه با روایت ابراهیم و «ذبح» فرزندش به نوعی مشکل داشتم. اما این مشکل نه با ابراهیم بود و نه اطاعت ابراهیم از فرمان خدا. پرسش اصلی من از خدا بود…

آرش سلیم: فرزند ابراهیم چون کالایی در دست پدر به قربانگاه کشانیده می شود تا به فرمان خدا به خدا «هدیه» شود! تا آن جا که یادم می آید همیشه با روایت ابراهیم و «ذبح» فرزندش به نوعی مشکل داشتم. اما این مشکل نه با ابراهیم بود و نه اطاعت ابراهیم از فرمان خدا. پرسش اصلی من از خدا بود درباره منطق خدا! چرا خدای خالق باید مخلوق خود را با آزمون قتل مخلوق خود، آن هم قتل فرزند، آزمایش کند! آفریدگار جهانی چنین باشکوه و زیبا، باید آن قدر خلاق و خوش فکر باشد که بتواند آزمونی بهتر طرح کند. از طرف دیگر در «هدیه» دادن، هدیه دهنده است که تصمیم می گیرد به کسی هدیه دهد؛ حتی اگر با انگیزه منفعت طلبانه باشد. در حالی که در روایت رایج، هدیه دهنده (ابراهیم) خود را «مکلف» به اجرای فرمانِ هدیه خواستن هدیه گیرنده (خدا) می داند!

پس از بازبینی داستان آدم در قرآن (در رابطه با خلقت و انشاء انسان [۱] و [۲])  و یافتن تفاوت آشکار روایت قرآن با روایت رایج، به قرآنی بودن روایت رایج ابراهیم تردید پیدا کردم. با مطالعه و تعمق در آیات قرآن، خوشحالم که راوی روایت دیگری هستم. روایتی که در آن زیبایی در «ذبح» گم نشده است.

با اطمینان زیاد می توان ادعا کرد که سه تفاوت کلیدی بین روایت قرآن و روایت رایج وجود دارد. در روایت قرآن:

•    خدا به ابراهیم فرمانِ «ذبح» نمی دهد، بلکه ابراهیم در خواب می بیند که می خواهد فرزندش را ذبح کند.
•    فرزند ابراهیم یک «شئی» برای هدیه دادن نیست که خود یک بازیگر بالغ و خردمند است.
•    خدا نه تنها درخواست کننده «هدیه» نیست که خود به ابراهیم «فدیه» می دهد.

«فدیه» معمولا از طرف فرد خطاکار برای جبران خطا پرداخت می شود. مگر خدا در فرآیند «ابتلای» ابراهیم خود را خطاکار می بیند که فدیه می دهد؟ باید روایت قرآن را عمیق فهمید تا بتوان به واکاوی چنین پرسش هایی پرداخت. همچنین با روایت جدید، نقدِ عقل مدرن [۳] به داستان ابراهیم را بازخوانی کرد. به مقوله هایی چون پارادوکسال عقل و ایمان، تعلیقِ اخلاق، تصمیم گیری و مسئولیت، تکلیف، و موارد دیگر نگاهی دوباره داشت. برای مثال پارادوکس ساختارشکنانه دریدا مبنی بر سکوت و حرف زدن بدون سخن ابراهیم با فرزندش حل می شود. چرا که با روایت قرآن ابراهیم نه تنها «ذبح» را از «ذبیح» مخفی نمی کند که با او گفتگو می کند و از فرزندش در حل معمای خواب عجیبش کمک فکری می خواهد. یعنی ابراهیم تنها تصمیم گیرنده نیست؛ ابراهیم و فرزندش با یکدیگر تصمیم می گیرند. در روایت این نوشتار فرزند ابراهیم خود یک راس از مثلثی است که در دو راس دیگر آن ابراهیم و خدا قرار گرفته اند (نمودار ۱).

۱.    فرازهای مغفول مانده داستان در روایت رایج

داستان ابراهیم و ذبح فرزندش فقط یک بار در قرآن و آن هم بسیار فشرده بیان شده است. فقط چهارده آیه صافات: ۱۰۰ تا ۱۱۳به این داستان اختصاص یافته است.  آیات ۸۳ تا ۹۹ سوره صافات درباره چالش ابراهیم جوان با پدر و قوم بت پرست خود و شکستن بت هاست.  علیرغم فشردگی روایت ذبح در قرآن، با چنان مهارت و زیبایی بیان گردیده است که نمی توان از عظمت این متن کوتاه شگفت زده نشد. برای فهم بهتر داستان شاید بهتر باشد که نخست داستان را از آخر به اول خواند. همچنین واژه واژه هر آیه دقت و تعمق ویژه نیاز دارد. داستان آن قدر فشرده بیان شده است که حتی نباید از «انشاالله» دیالوگ فرزند ابراهیم با پدر سرسری گذشت. این «خواست خدا» همراه با « أَسْلَمَا » نقشی کلیدی در داستان دارد. از طرف دیگر خواندن داستان نوح و داستان موسی در همین سوره صافات در فهم بهتر داستان ابراهیم بسیار مفید می باشد. مقایسه ساختار متن سه داستان در سوره صافات و آیات مشایه در بخش های مختلف هر متن کمک خوبی برای فهم بهتر داستان ابراهیم خواهد بود. داستان نوح و موسی در سوره های دیگر قرآن مفصل تر شرح داده شده است. اما در سوره صافات این دو داستان، با فرمت مشابه داستان ابراهیم، قبل و بعد از داستان ابراهیم آمده است. شاید بتوان گفت در سوره صافات حقیقت هر داستان  آمده است. شرح داستان نیست. نتیجه و آموزه هر داستان است. جدول ۱ آخر این نوشتار ، حاوی آیات سه داستان می باشد که برای مقایسه برخی آیات با رنگ های مشترک مشخص شده است.

در  روایت رایج داستان ابراهیم، سه فراز زیر مغفول مانده و یا درست فهمیده نشده است:

۱) در آیه صافات:۱۰۷ (وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ)، خدا به ازاء آن ذبج عظیم (فرزند ابراهیم) به ابراهیم فدیه می دهد. در روایت رایج آمده است که خدا قوچی را برای قربانی به ابراهیم می دهد. می دانیم که معمولا فدیه توسط فرد خطاکار برای جبران خطایی پرداخت می شود. اما اینجا خدا به ابراهیم فدیه می دهد. عظمت فدیه خدا در «إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»  که دوبار در این چهارده آیه تکرار شده، و همچنین بشارت نبوت به فرزند نوجوان ابراهیم؛ در روایت رایج مغفول مانده است.

۲) در روایت قرآن، فرزند ابراهیم خود یک بازیگر اصلی است. او همچون ابراهیم سابژه است. کسی است که در این ابتلا با رفتار خود در چنین سن کمی برانگیخته می شود و صلاحیت نبوت پیدا می کند. در روایت رایج به تعامل ابراهیم و فرزندش در رسیدن به تصمیم مشترک توجه نشده است. فرزند ابراهیم یک شئی نیست. یک نوجوان رشید خردمند است. ابراهیم در جوانی بر پدر و آیین بت پرستی شورید، اینجا فرزند نوجوان ابراهیم در کنار پدر توحید به خواست خدا تسلیم می شود.

۳) ابراهیم در خواب می بیند که می خواهد فرزند خود را قربانی کند. در قرآن نیامده است که خدا به ابراهیم دستور داد فرزند خود را قربانی کند. ابراهیم خواب خود را برای فرزندش تعریف می کند و از او می خواهد درباره خواب فکر کند و رای خود را بگوید. در حالی که روایت رایج می گوید خدا به ابراهیم دستور داد فرزندش را قربانی کند! لازم است به معیار تصمیم گیری پدر و پسر در زمان حالی که گفتگو و تعامل در جریان است، دقت ویژه داشت. معیار تصمیم گیری، فرض «امر» خدا در زمان گذشته (در خواب) نیست. بلکه «خواست خدا» در آینده پیش روی می باشد که ابراهیم و فرزندش به آن تسلیم می شوند. در این باره در بخش های بعدی نوشتار بحث می شود.  هم چنین تلاش شده است برای تجسم بهتر در نموار ۱ به نوعی ساده و خلاصه شود.

۲.    خواب ابراهیم و چکیده داستان

در این بخش بر اساس آیات جدول ۱:

•    صافات:۱۰۰ تا ۱۱۳ درباره داستان ابراهیم و رابطه «منطقی» بین این آیات،
•    صافات:۷۵ تا ۸۲ درباره داستان نوح، و
•    صافات:۱۱۴ تا ۱۲۲ درباره موسی و هارون؛

روایتی از داستان ابراهیم و ذبح فرزندش ارائه می شود. البته در تحلیل تعامل ابراهیم با فرزند نوجوان خود، نباید «تجربه» ابراهیم در جوانی را از حساب انداخت (صافات: ۸۳ تا ۹۹)؛ رشد و بلوغ فکری که ابراهیم جوان را به چالش با قوم بت پرست خود کشاند. چالشی که فرجام آن رهایی ابراهیم از آتش بود. ابراهیمی که خدا او را به دوستی گرفت. ابراهیمی که صلاحیت عالی ترین مقام را یافت. دوست و رفیق و یار خالص خدا شد. «خلیل الله» شد:

نساء:۱۲۵
وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا
مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله
وَهُوَ مُحْسِنٌ
واتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا
وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلاً

شاید گزافه نباشد اگر ادعا شود که روح منطق استدلال این نوشتار بیش از آیه بالا نخواهد بود. «احسن دین»، «اسلم وجهه الله»، «محسن»، «مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا»، و « وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلاً»؛ همه کلیدهای گشودن رمز و راز داستان ابراهیم و پسرش می باشد.  یعنی سیره و عظمت ابراهیم در ایمان خالص و همچنین دین حنیف او از جمله پیش فرض ها در روایت این نوشتار از داستان ابراهیم و فرزندش می باشد.

می دانیم که پیامبران ابراهیمی که پس از ابراهیم برانگیخته شدند،  مسئول هدایت و آموزش قوم خود را بر اساس آموزه های ابراهیم به عهده گرفتند [۴]. راه و دین آن ها دین ابراهیم بود. برای مثال برانگیخته شدن حضرت محمد برای به چالش کشیدن بت پرستی قوم خود، حدود چهار هزاره بعد از حضرت ابراهیم رخ داد. با این که بعد از حضرت ابراهیم پیامبران زیادی برانگیخته شده بودند؛ شوربختانه مخاطب بت پرست حضرت محمد هنوز در سطح مردم قبل از بعثت حضرت ابراهیم بودند. حضرت محمد چون سایر پیامبران ابراهیمی خود از آیین ابراهیم حنیف پیروی می کرد و مخاطبین خود را به آن راه فرا می خواند. این جاست که می توان عمق رنج و زحمتی را که حضرت محمد در بازه زمانی ۲۳ سال بعثت خود بر دوش حمل کرد، بهتر درک نمود: بار مسئولیت هدایت و آموزش مردمی با عقب  ماندگی چهار هزار ساله!

برای داشتن تصویری ساختاری از سه داستان نوح، ابراهیم، و موسی (جدول ۱)؛ نخست به نحوه تعامل خدا با این سه پیامبر که در جدول ۲ آورده شده است نگاهی می اندازیم. در ماجرای نجات کشتی نوح، نوح ندا می دهد و خدا آن ها را از آن محنت عظیم نجات می دهد: وَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ. در ماجرای ذبح، خدا به ابراهیم ندا می دهد که آزمون خوابت به حقیقت پیوست. سپس خدا به ازای آن ذبح عظیم به ابراهیم فدیه می دهد: فَدَیْنَاهُ. اینجا در داستان موسی آشکار نیست که ندا از کدام طرف بوده است. خدا بر موسی و هارون منت می گذارد و این دو و قومشان را نجات می دهد: وَنَجَّیْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا.

 

 برای تجسم بهتر داستان «ذبح»، شاید بتوان نمودار ۱ را ارائه کرد. در این تصویر بردارهای سبز رنگ در دو مثلث، رابطه بین خدا و ابراهیم و فرزند ابراهیم را نشان می دهد. این دو مثلث در واقع یکی هستند. بردارهای قرمز در مثلث ۱-الف، دغدغه «ذبح» را از منظر ابراهیم به تصویر کشیده است. در حالی که در مثلث ۱-ب با بردارهای آبی، دغدغه ابراهیم از منظر خدا دیده شده است. ابراهیم خوابی دیده است و با در میان گذاشتن آن خواب با فرزندش،  هر دو در معرض یک «ابتلا» قرار گرفته اند. خدا به ابراهیم در خواب فرمانی نداده است. اما خدای عالِم به پیدا و پنهان جهان می داند که ابراهیم پس از خواب به چه دغدغه ای دچار شده است. ابراهیم حنیف، دوست خدا، و اسوه ایمان با درون خویش تقلا دارد که نکند این خواب نشانه ای از «خواست خدا» در ذبح  فرزندش می باشد. اینجا لازم است به فرق بین «خواست خدا» و «امر» خدا توجه ویژه داشت. پس از مشورت و تعامل با نوجوان بالغ و خردمند خود، «هر دو» در جهت «خواست خدا» به سلم و توافق می رسند. همانطور که در شکل ۱-ج دیده می شود، ابراهیم و فرزندش با سپردن فرجام کار به «خواست خدا» در یک راستا قرار می گیرند. هر چه رخ دهد «حُسن» است. هم ابراهیم می داند که به او امری نشده است و هم فرزند او می داند به پدر دستور ذبح داده نشده است. اما پسر دغدغه پدر و ابراهیم خلیل الله را حس می کند. و کیست که نداند فرجام این آزمون، پاداش خدا به «محسنین» است. پایان این داستان، بشارتِ آغازِ فرزند ابراهیم است.

حال چکیده ای از داستان ارائه می شود. در آیات صافات:۱۰۰ و ۱۰۱ و ۱۰۲ آمده است که ابراهیم از خدا می خواهد به او فرزندی صالح بدهد. خدا به او مژده پسری حلیم می دهد. هنگامی که پسر او به رشد کافی می رسد، ابراهیم به او می گوید که در خواب می بینم که می خواهم تو را ذبح کنم. باید در دیالوگ ابراهیم دقت کرد. ابراهیم نمی گوید که خدا به او فرمان داده است. هیچ فرمان و یا حرفی از خدا در مکالمه نیست. حتی نمی گوید که در خواب دیدم که ترا ذبح کردم! به او می گوید به این مساله نظر کن و بگو  تو چه می بینی و رای تو چیست. یعنی نه تنها او را به مشورت فرا می خواند که ورای مشورت او را وارد ماجرا می کند. پسرش نیز چون یک بازیگر اصلی که در داستان نقش دارد اگاهانه با پدر وارد تعامل می شود. از آیات مربوطه با اطمینان می توان برداشت کرد که اینجا فرزند ابراهیم یک کودک نابالغ در دست پدر نیست. یک نوجوان رشید است که با «سعی» به مرحله قابل قبولی از رشد رسیده است. پس تعقل و ایمان فردی فرزند ابراهیم در چگونگی ادامه ماجرا تعیین کننده است. تعامل پدر و پسر که به «سلم» این دو با یکدیگر و سلم با خواست خدا می انجامد، یک تعامل آگاهانه و از موضع برابر است. به عبارت دیگر درخواست ابراهیم از فرزند در ورود به مساله، تزیینی و تشریفاتی نیست. اینجا فرزند ابراهیم خود سوژه می شود و داری نقش تعیین کنننده. جایی که ابراهیم خلیل با آن مقام و آن سن و سال و تجربه، فرزند را وارد مساله کرد و رای او را جویا شد؛ آیا در صورت عدم رضایت فرزند به سوی قربانگاه عزیمت می کرد؟

از طرف دیگر فرزند می داند که به پدر امر نشده است که او را ذبح کند. در دیالوگ ابراهیم که خواب خود را برای فرزند تعریف می کند، سخنی از فرمان یا دستور خدا مبنی بر ذبح نیست. یعنی می توان گمانه زنی کرد که فرزند خردمند با «علم» به این که  خدا به پدر دستور ذبح او را حتی در خواب نداده است، به «خواست خدا» تن می دهد. در پایان ماجرا نیز با ندای خدا معلوم می شود «ابتلایی مبین»  بوده است. خرد فرزند ابراهیم به او می گوید که دوست پدر که دوست او هم هست، به دوست و خلیل خود دستور نمی دهد که دوست را ذبح کند. اما فرزند همچون یک دوستِ پدر، دغدغه پدر را حس می کند. پدری را که در مراحل اعلای «ایمان» است درک می کند. پدر خوابی دیده است و حالا دغدغه دارد که نکند دوست از او انتظار قربانی دارد. اینجاست که فرزند، پدر را ترغیب می کند: عمل کن به آن چه امر شدی. فرزند از جانب خود به پدر اطمینان و در نتیجه جرئت می دهد که با خواست خدا ذبیح شکیبا خواهد بود. اینجاست که فرزند برانگیخته می شود. اینجا فرزند بازیگر اصلی می شود. عمر ابراهیم رو به پایان است. ابراهیم در نشیب عمر است. فرزند اوج می گیرد. بر انگیخته می شود. اما نه با وراثت، بلکه با کسب صلاحیت در این «ابتلا» و آزمون نزدِ دوست مقام می گیرد. پس می توان گفت این داستان، داستان ذبح و مرگ نیست. داستان حیات است. داستان جهش است. ادامه حیات با ارتقای مقام است.

دوست هر دو را تماشا می کند و مترصد است تا این فرصت «ابتلا» را که ابراهیم با عظمت ایمانش فراهم آورده؛ بهانه ارتقای فرزند او کند. مترصد است که ندا دهد اما نه ندای زودرس. ندای بشارت پیروزی در آزمون پسر و پدر: یَا إِبْرَاهِیمُ، قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا، إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ؛ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ… و به بشارت  «فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ» (صافات:۱۰۱)؛ بشارت دیگری افزوده می گردد:  وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ. وَبَارَکْنَا عَلَیْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ… (صافات:۱۱۲ و ۱۱۳).

۳.      فدیه دادن خدا به ابراهیم

هماطور که در مقدمه آمد یک کلید حل معما در داستان ابراهیم و ذبح فرزندش، فدیه دادن خدا به ابراهیم در آیه صافات:۱۰۷ باشد. پس این فراز به واکاوی بیشتر نیاز دارد. چرا باید خدا «فدیه» دهد؟ آیا خدا خود را خطاکار می داند؟ شاید! شاید به ازای رنجی باشد که دوست خدا و فرزندش تحمل کردند. رنجی که با شکل گرفتن دغدغه ذبح در ذهن ابراهیم شروع شد و تا فراهم کردن مقدمات ذبح ادامه یافت! اگر خدا زودتر ندا داده بود پدر و پسر رنج نمی کشیدند!

برای فهم آسان تر مفهوم «فدیه»، با مثال ساده تری رابطه بین چهار مولفه  «فدیه» را روشن تر می کنیم (جدول ۳). برای این تمرین آیه آل عمران:۹۱ را انتخاب می کنیم تا چهار مورد زیر را در آیه مشخص کنیم:

۱) فدیه دهنده،  ۲) فدیه گیرنده،  ۳) فدیه، و ۴) ما به ازای فدیه.

در این آیه گفته شده است که اگر کافران زمین را پر از طلا کنند و آن را در ازای بخشش خود به خدا فدیه دهند، خدا قبول نخواهد کرد و کافران عذاب خواهند دید:

آل عمران:۹۱

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمْ کُفَّارٌ

فَلَن یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم

مِّلْءُ الأرْضِ ذَهَبًا وَلَوِ افْتَدَى بِهِ

أُوْلَـئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ

به راستى کسانى که کافر شدند و در حال کفر مردند،

هرگز از هیچ یک از ایشان پذیرفته نمى‏شود؛

حتى اگر زمین را پر از طلا کنند و آن را فدیه دهند،

آنان عذابى دردناک در پیش دارند و هیچ یاورى برایشان نخواهد بود.

در آیه بالا عرضه کننده فدیه،  فدیه گیرنده، فدیه، و ما به ازاء فدیه چنین است:

  1. عرضه کننده فدیه: کافر
  2. گیرنده فدیه: خدا
  3. فدیه: زمین پر از طلا
  4. ما به ازاء فدیه: بخشش کافر توسط خدا

 

 

حال به آیات مربوطه در داستان ابراهیم دقت می کنیم. اینجا باید آیه صافات:۱۰۷ را همراه با چند آیه دیگر که قبل و بعد از آیه صافات:۱۰۷ قرار دارند بخوانیم.

پس از توافق ابراهیم و فرزندش و عزم ابراهیم برای ذبح، از طرف خدا ندا می آید که ای ابراهیم تو به خوابت عمل کردی. از این آزمایش سربلند بیرون آمدی. ما به «محسنین» پاداش می دهیم. ما به ازای [شروع به] اقدام بزرگ ذبح فرزندت به تو فدیه می دهیم. همانطور که در بخش های دیگر نوشتار تاکید شد، اینجا نیاز به دقت ویژه دارد: در این مرحله که فرزند هنوز ذبح نشده است خدا ندا می دهدکه «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا». چه عملی به حقیقت پیوسته است؟ فقط عزم ابراهیم برای ذبح فرزند، نه کشته شدن فرزند! بنابراین ابراهیم در خواب ندیده است که فرزندش را ذبج کرده است. بلکه در خواب می دیده که می خواهد فرزند خود را قربانی کند. و ندا می گوید که این به حقیقت پیوست. یعنی نه تنها امری از طرف خدا در کار نبوده است بلکه حتی در خواب نیز ندیده بوده است که فرزندش را ذبح کرده است.

بر اساس آیات مربوط که در زیر آمده؛ عرضه کننده فدیه،  فدیه گیرنده، فدیه، و ما به ازاء فدیه در داستان ابراهیم چنین است:

  1. عرضه کننده فدیه: خدا
  2. گیرنده فدیه: ابراهیم
  3. فدیه: پاداش خدا به ابراهیم و مژده نبوت فرزندش
  4. ما به ازاء فدیه: ذبح عظیم (قربانی نشدن فرزند)

وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ (۱۰۴)

قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (۱۰۵)

إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ (۱۰۶)

وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (۱۰۷)

وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ ﴿۱۱۲﴾

وَبَارَکْنَا عَلَیْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِن ذُرِّیَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِینٌ ﴿۱۱۳﴾

چهار آیه صافات:۱۰۸، ۱۰۹، ۱۱۰، و ۱۱۱ شبیه چهار آیه در داستان نوح (صافات:۷۸ تا ۸۱) و  همچنین شبیه چهار آیه در داستان موسی (صافات ۱۱۹ تا ۱۲۲) می باشد. در جدول ۳ می توان مقایسه فدیه دادن در آیه آل عمران:۹۱ و فدیه دادن در آیات داستان ابراهیم در سوره صافات را مشاهده کرد. برای آیات مربوطه در داستان ابراهیم، نوح، و موسی لطفابه جدول ۱ مراجعه شود.

لازم به یادآوری است که به گمان نگارنده بر مبنای شواهد زیادی درآیات قرآن منجمله همین جا در سوره صافات، اسحاق ذبیح داستان است و نه اسماعیل. بنابراین در این نوشتار هر جا «فرزند ابراهیم» به کار رفته، منظور اسحاق می باشد. اینجا برای باز نشدن بحثی فرعی، از آوردن اسم اسحاق خودداری شده است.

۴.   فرزند بالغ در «سعی» بازیگر مستقل داستان

در روایت رایج، به بلوغ و شخصیت رشید فرزند ابراهیم و نقش مستقل او در داستان پرداخته نمی شود. در نهایت از او تصویری چون یک پیشکار دم در دست پدر ارائه شده است. برخی تفاسیر عبارت «بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ» در صافات:۱۰۲ را به سعی بین صفا و مروه ربط داده اند. در حالی که اگر به کاربرد واژه «سعی» در آیات قرآن دقت کنیم، عمق دیگری برای مفهوم «سعی»  خواهیم یافت. در پایان این بخش مثالی از قرآن ارائه شده است. به گمان من در این آیه به مرحله ای مشخص از بلوغ و رشد فکری فرزند ابراهیم اشاره شده است. مرحله ای که صلاحیت لازم را کسب کرده است تا در این مساله پیچیده مورد مشورت قرار گیرد و یک کنشگر باشد. پس منظور عبارت«بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ» در صافات:۱۰۲ این که است هنگامی که فرزند با جهد خود، همراه و با آموزه های پدر، به مرحله کافی رشد رسید؛ ابراهیم با او درباره خوابش وارد تعامل شد. اگر فرزند به اندازه کافی رشد فکری نکرده باشد، که بتواند مساله را بفهمد و بعد از آن آزادانه تحلیل کند و بعد پدر را از رای خود آگاه کند، تعامل ابراهیم با فرزندش چه نتیجه ای خواهد داشت؟ نظر او چه ارزشی می تواند داشته باشد. با همین دیالوگ کوتاهی که از  فرزند ابراهیم نقل شده است، می توان با خردمندی و ایمان او ارتباط برقرار کرد. پدر به او می گوید: یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ، فَانظُرْ مَاذَا تَرَى (فرزندم در خواب می بینم که می خواهم تو را ذبج کنم، بنگر در آن چه می بینی).  فرزند پاسخ می دهد: یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ، سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ (پدرم عمل کن به آن چه امر شدی، مرا به خواست خدا از شکیبایان خواهی یافت). همانطور که در بخش قبل شرح داده شد، دغدغه پدر را درک می کند و او را ترغیب می کند. در خواب به ابراهیم امر نشده اما او که دغدغه پدر با ایمانی چون ابراهیم را می داند او را به کنش تشویق می کند. آیه بعد: فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ نیز شاهدی بر بازیگری مستقل فرزند ابراهیم است. آیه می گوید پس وقتی «هر دو» با یکدیگر به  سلم رسیدند و یا تن دادند و یا توافق کردند، برای ذبح آماده گشتند.

حال کسانی که ادعا می کنند ابراهیم ماجرا را از فرزندش پنهان می دارد و او را ناآگاهانه به قربانگاه می برد، باید بگویند  از کدامین آیه به چنین نتیجه گیری رسیده اند.  ابراهیم خود در میان گذاشتن خواب و دغدغه ناشی از آن پیشقدم  شده است. و این یک دردل ساده با یا کودک نیست. یک تعامل آگاهانه با یک نوجوان رشید خردمند است. او را به تعمق در مساله و گفتگو فرا می خواند. او صادقانه آن چه را در خواب دیده بیان می کند. اینجا فرزند است که نقش اصلی را به دست می گیرد و پدر را به کنش فرا می خواند.  با پاسخ «افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ» در واقع به پدر راه انتخاب عقلانی را نشان می دهد. نمی گوید مرا ذبح کن. می گوید به آن چه امر شدی عمل کن. اما پس از توافق در دنباله آیه آمده است: وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ! درباره «تل» چیز زیادی نمی توان گفت. چون این واژه فقط همین یک بار در قرآن آمده است. به هر حال می توان گفت که پس از توافق در تسلیم شدن به «خواست خدا» با یکدیگر آماده ذبح می شوند که ناگاه ندای خدا سر می رسد. یعنی در عمل، همان عزم برای ذبح که در خواب ابراهیم آمده بود رخ می دهد. شاید بتوان گفت ابراهیم خود می دانسته است که در آن خواب فرمانی از خدا نگرفته است. و عقلانی نیست که با یک خواب بخواهد حتی عزم به کشتن فرزند خود کند. اما ماجرای خواب را با پسرش در میان می گذارد تا واکنش او را بسنجد. و وقتی فرزندش «نه» نمی گوید و ابراهیم را در انتخاب آزاد می گذارد، ابراهیم به فرزند فرصت ابتلا می دهد. فرصتی که بسیار فرخنده بود و به برانگیخته شدن فرزند انجامید. تا جایی که رفتار فرزند، خدا را به دادن فدیه واداشت. فرزندی که پنج بار در آیات قرآن به ابراهیم بشارتش داده شده است، با کنش عاقلانه و زیبای فرزند در این آزمون، بشارت نبوت می گیرد.

در پایان این بخش بد نیست چند کلمه ای درباره « بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ» گفته شود. ممکن است ابراهیم خواب را مدت ها قبل دیده بوده است، اما وقتی فرزند او به مرحله ای کافی از رشد می رسد خواب را با فرزندش در میان می گذارد. مرحله ای که چنانچه دیدیم فرزند ابراهیم قادر است در متن داستان قرار بگیرد و فقط یک حاشیه بر پدر نیست. در تفاسیر قرآن اغلب «سعی» را بزرگ شدن پسر تا مرحله ای که بتواند با پدر کار کند، تفسیر کرده اند. مثلا رسیدن به سنی که بتواند در چرانیدن گوسفند کمک کند. که جای تاسف دارد. حتی اگر ابراهیم حنیف بنیانگذار یک دین نبود، حتی اگر ابراهیم مقام خلیل الله را نداشت؛ فردی بود با یک قرن تجربه که سابقه شوریدن بر جهل پدر و قومش را در دوران جوانی داشت. فرزند او از امتیاز تربیت و آموزش چنین فردی بهره برده بود. فرزند او با «سعی» با پدر به این مرحله از رشد فکری و ایمانی رسیده بود. اگر در آیات قرآن که کلمه «سعی» در آن به کار رفته است دقت کنیم، در خواهیم یافت که مفهوم آن حتی بالاتر از کوشیدن است. شاید بتوان گفت : جهد فرد است در نهایت ظرفیت او. برای مثال اگر به آیه اسراء:۱۹ که در آن سه بار واژه مشتقات «سعی» به کار رفته است دقت کنیم مفهوم آن روشن تر خواهد شد:

اسراء:۱۹

وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَهَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا

و هر کس آخرت خواهد و با سعى لازم براى آن بکوشد- در حالى که مؤمن باشد- آنانند که از سعیشان قدردانى خواهد شد.

می بینم که در آیه بالا سعی برای رستگاری است و به کار بدنی برای امرار معاش محدود نمی شود. حال فرزند ابراهیم حنیف که در محضر «خلیل الله» «سعی» کرده است، به مرحله ای از رشد حاصل از سعی خود رسیده است که در تعامل خود با این آزمون پیجیده؛ در نوجوانی بشارت نبوت می گیرد.

۵.   سخن پایانی

اگر بخواهیم داستان ابراهیم را در مدلی ساده خلاصه کنیم؛ شاید بتوان گفت  خدا، ابراهیم، و فرزند ابراهیم سه دوست هستند در هارمونی. خدا فدیه می دهد. فرزند ابراهیم برانگیخته می شود. ابراهیمی که در تمام عمر طولانی اش در آرزوی داشتن یک فرزند بود، پس از موفقیت در آزمون، حالا پدر فرزندی صالح با وعده مقام نبوت است: «محسن» نخست را با ابتلا کسب می کند و با «محسن» دوم چنین توصیف شده است:

صافات:۱۰۸، ۱۰۹، ۱۱۰، ۱۱۱

وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ

سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ

کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ

إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ

و در آیندگان براى او به جاى گذاشتیم

سلام بر ابراهیم

محسنین را چنین پاداش مى‏دهیم

او از بندگان با ایمان ما بود

صافات: ۱۱۲، ۱۱۳

وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ

وَبَارَکْنَا عَلَیْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِن ذُرِّیَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِینٌ

و او را به اسحاق که پیامبرى از شایستگان است مژده دادیم

و به او و به اسحاق برکت دادیم و از نسل آن دو برخى نیکوکار و [برخى] آشکارا به خود ستمکار بودند

همانطور که در حدول ۱ مشاهده می شود، مشابه آیات صافات:۱۰۸، ۱۰۹، ۱۱۰، ۱۱۱ در ستایش نوح و همچنین موسی و هارون گفته شده است. در آیات صافات:۷۵، ۷۶، ۷۷ خدا به ندای نوح پاسخ می دهد و او و کسانش را از رنج عظیم نجات می دهد تا نسلش باقی بماند. در آیات صافات:۱۱۴ تا ۱۱۸ خداوند بر موسی و هارون منت می گذارد. آن دو و قومشان را از رنج عظیم نجات می دهد. آن ها را پیروز می گرداند و کتاب می دهد. همانطور که اشاره شد، در مقایسه در داستان ابراهیم خدا ندا می دهد و در ازای آن ذبح عظیم به ابراهیم فدیه می دهد.

شگفت آور است. اگر بخواهیم به فدیه دادن خدا در همان کانتکست زمینی فدیه نگاه کنیم، ذبح فرزند اگر اتفاق می افتاد یک خطای بزرگ و در واقع یک فاجعه عظیم بود. چرا فرد با تجربه ای چون ابراهیم باید به صرف دیدن یک خواب قصد قتل فرزند کند! اینجاست که خدا جریمه خطای کسی را که به دوستی گرفته  می پردازد! می توان گفت که خطای خدا و خطای دوست خدا نیز در یک راستا رخ داده است. خطای خدا در ندا ندادن زودتر و پذبرش رنج ابراهیم و فرزندش تا مرحله فراهم آوردن مقدمه «ذبح» می باشد! اما اینجا تنها جایی است که فدیه خطا پاداش است.  فرصت آزمون فرزند ابراهیم است. زمان خیزش صالح دیگری است برای ادامه راه ابراهیم، دین حنیف ابراهیم.

اجازه بدهیده چکیده داستان را دوباره مرور کنیم تا پلی بزنیم به واکاوی فلسفی داستان ابراهیم توسط چند فیلسوف.

فرزند ابراهیم دانای با ایمان است. صورت مساله و شرایطی را که در آن قرار گرفته می فهمد. و بالاتر از آن دوست پدر است. پدر را حس می کند: پدرم ابراهیم خلیل الله که آتش بر او گلستان شد، دغدغه دارد که نکند خوابش نشانه ای باشد از خواست دوست.

ابراهیم خلیل الله کمال را در فرزند نوجوان می بیند. او را وارد جهان نظر بازی خود با دوست می کند.

خدا آگاه است که ابراهیم در چه دغدغه ای به سر می برد. اما با ندای زودرس فرصت را از دو دوست دریغ نمی کند.  می گذارد پیر فرزانه و نوجوان فرزانه  هر دو حلاوت «ابتلا» که خواست آن دو می باشد بچشند. فراهم آوردن فرصتی که خواست دوست است، برای دوست نیز دوست داشتنی است: فذکروا فذکرونی… بخوان تا بخوانمت!  خدا نیز دوست دارد در این بازی که با خواب ابراهیم شروع شده است شرکت کند. اگر بخواهیم به زبان ما آدم ها سخن بگوییم خدا دوست دارد که بهانه داشته باشد برای بشارت دادن ادامه راه (دین) به ابراهیم؛ با برانگیخته شدن و نبوت دوستی چنین جوان و محسن: وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ. وَبَارَکْنَا عَلَیْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ.

جایی که در صافات:۱۰۵ خدا به ابراهیم ندا می دهد ای ابراهیم خوابت را تعبیر کردی می گوید: إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. چرا محسن؟  هیچ صفتی غیر از «محسن» نمی تواند پدر و پسر را در آن هنگام توصیف کند. لحظاتی است که ابراهیم و فرزندش زیبا شده اند. همه خوبی ها در زیبایی فشرده شده و تجلی پیدا کرده است.

واکاوی فلسفی روایت این نوشتار از داستان ابراهیم و فرزند او را به فیلسوفان وا می نهیم. اما شاید اشاره کوتاهی در مقایسه با دیدگاه چند فیلسوف بد نباشد.  از دیدگاه کی یرکگور عظمت ابراھیم در اراده او برای کشتن پسرش نھفته است. با این کار ابراهیم از اخلاق فراتر می رود و آن را به تعلیق درمی آورد. به نظر لویناس عظمت ابراھیم در آن است که به چھره اسحاق نگاه می کند. چھره ای که تجلی اخلاق و در نتیجه تجلی چھره دیگریِ مطلق یعنی خداست [۳].

دریدا عظمت ابراهیم را در این می بیند که آزادانه قادر است اسحاق را به عنوان «ھدیه ای» بی قید و شرط و بدون ھیچ چشم داشتی به خدا اعطا کند. به نظر دریدا ھدیه در معنای عادی مستلزم مفاھیمی مثل مبادله اقتصادی و محاسبه و غیره است. اما لحظه ای که ابراھیم اسحاق را به عنوان ھدیه به خدا تقدیم می کند آلوده به ھیچ نوع محاسبه  اقتصادی نیست؛ حتی آلوده به ھیچ علم و دانشی ھم نیست. دریدا با واکاوی سه عنصر در هدیه دادن: ۱) دهنده، ۲) هدیه، ۳) گیرنده؛ نتیجه گیری می کند که ھدیه به عنوان ممکنی ناممکن از ھر فرمول بندی اخلاق عملی می گریزد. به گمان او  اینجا ھدیه چیزی است که از قواعد عقل عملی یعنی اخلاق تبعیت نمی کند و ھدیه اسحاق به خدا از جانب ابراھیم از ھر فرمول بندی اخلاق عملی می گریزد [۳].

با شرحی که در این نوشتار درباره «فدیه» آمد، دریافتیم که:

  • در روایت این نوشتار ، اسحاق به عنوان «هدیه» یک شئی بی اراده نیست که از طرف ابراهیم به عنوان «دهنده» به خدای «گیرنده» تقدیم شود. هدیه خود یک راس مثلثی است که در دو راس دیگر آن ابراهیم و خدا قرار گرفته اند.
  •  تصمیم به ذبح، تصمیم مشترک ابراهیم با ذبیج (هدیه) است. و فدیه خدا نصیب  هر دو نفر می شود.
  • «فدیه» با «هدیه» فرق دارد و عظمت ابراهیم و فرزندش آن جاست که شایسته دریافت فدیه از خدا می شوند.
  • در روایت این نوشتار ابراهیم «تکلیف» ذبح ندارد و یا مکلف به دادن «هدیه» به خدا نیست.
  • می توان گمانه زنی کرد که هم ابراهیم و هم فرزندش می دانند که ابراهیم از طرف خدا «مکلف» به ذبح فرزند نیست. می بینم که خدا یادآوری می کند که آزمونی «مبین» بود. یعنی این تضاد پیچیده در دستگاه فکری ما، در نظام ایمانی- فکری داستان نه تنها پیچیده نبوده است که «مبین» بوده است. ابراهیم پس از تعامل با فرزند و «نه» نگفتن فرزند، مسئولیت اخلاقی (احتمالی) را در رنج به قربانگاه کشاندن فرزند (به بهای ابتلای فرزند) می پذیرد. اما می داند که او را قربانی نخواهد کرد.
  • اگر بخواهیم برای فهم بهتر به زبان مدل ساده تر «هدیه» دریدا (در تبیین روایت رایج) سخن بگوییم، در «فَلَمَّا أَسْلَمَا»، ابراهیم و فرزندش با آگاهی و ایمان بر هم منطبق شده اند و همزمان در راستای خواست (نه دستور) هدیه گیرنده (خدا) قرار گرفته اند. اما در روایت این نوشتار، هدیه گیرنده خودش فدیه دهنده می شود.

از منظر ابراهیم و اسحاق پس از «اسلما» و تن دادن هر دو به «خواست خدا» هر چه اتفاق افتد «حُسن» خواهد بود؛ «هر چه خدا بخواهد» است. در سمت خدا قرارگرفتن است: مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله وَهُوَ مُحْسِنٌ… (نساء:۱۲۵). در سمت فاطر آسمان ها و زمین قرار گرفتن است:

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا (انعام:۷۹).

 

پانوشت

[۱] قرآن و آفرینش تدریجی- انشاء در خلقت (۱) ، آرش سلیم، اردیبهشت ۱۳۹۱، سایت فرهنگی نیلوفر

[۲] قرآن و آفرینش تدریجی- انشاء در خلقت (۲) ، آرش سلیم، اردیبهشت ۱۳۹۱، سایت فرهنگی نیلوفر

[۳] روایت ساختارشکنانه دریدا از داستان ابراهیم ، محمد اصغری، خرداد ۱۳۹۰، سایت اطلاعات حکمت و معرفت

[۴] دین فطری یا جنگ هفتاد و دو ملت- بازخوانی دین و اسلام ابراهیمی در آیات قرآن، آرش سلیم، سایت رادیو زمانه، آبان ۱۳۹۰

در این ارتباط

ابراهیم در کشمکش میان خشونت و انساندوستی، بازهم روایتی دیگر

صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید: