آیا فلسفه گفتمانی امپریالیستی است؟
هدف از این نوشتار بررسی چرایی ردپای فلسفه در علوم مختلف به ویژه فلسفه هنر و رابطه فلسفه با ادبیات به عنوان یک هنر خاص است، هنری که همخوانی باستانی با فلسفه دارد و به نظر میرسد فلسفه از طریق آن امکان اظهارنظر در سایر رشتههای هنری را بهدست آورده است.
***
آیا فلسفه گفتمانی امپریالیستی است؟
هنر زیر ذره بین فلسفه
———— بابک احمدی ————
هدف از این نوشتار بررسی چرایی ردپای فلسفه در علوم مختلف به ویژه فلسفه هنر و رابطه فلسفه با ادبیات به عنوان یک هنر خاص است، هنری که همخوانی باستانی با فلسفه دارد و به نظر میرسد فلسفه از طریق آن امکان اظهارنظر در سایر رشتههای هنری را بهدست آورده است.
تعریفهای مشهور فلسفه به ما کمک نمیکند تا چرایی دخالت اهل فلسفه در تمام شاخههای فهم بشری را درک کنیم. بهنظر میرسد فلسفه به نوعی یک «گفتمان امپریالیستی» است. بنا به درک یونانی «فیلوسوفیا» یعنی عشق به دانایی و گویا افرادی چون «افلاطون» و «ارسطو» که عشق به دانش دارند از بقیه آدمها که در رشتههای دیگر دانایی بشر کار کردهاند یا آدمهای عامی متمایزند. اما به واقع تا چه حد این دیدگاه درست است؟
بنا به نظر ارسطو این دیدگاه درست نیست، او که این تعریف را کم و بیش میپذیرد در اولین سطر از کتاب متافیزیک از قول او میخوانیم همه آدمها بالطبع خواستار داناییاند. بنابراین اگر همه آدمها بنا به طبع و ماهیتشان خواستار دانایی باشند این خواستار بودن طبیعتاً به عنوان یک نوع علاقه و دلبستگی به دانایی است و اگر همه چنین وابستگی دارند چرا اهل فلسفه خود را متمایز کردهاند.از طرفی باید به کارکرد فلسفه در قرون جدید اندیشید؛ از زمان «کانت» و «هگل» به بعد یک رشته از شاخههای دانایی از فلسفه جدا میشود و شاخههایی به نام فلسفه مضاف مثل فلسفه اخلاق و فلسفه هنر و….. شکل میگیرد، این پدیدههای تازه تعریف تازهای به فلسفه میدهند که به نظر میرسد در این بین بهترین تعریف مربوط به «ایمانوئل کانت» در کتاب «منطق» است، او در مقدمه بخش سوم کتاب میگوید فلسفه حلقه رابط میان همه علوم است، همچنین میتواند میان تمامی شکلهای کاربرد خرد رابطه ایجاد کند، نهایت فلسفه نهایت خرد انسانی است و تمامی هدفهای دیگر زندگی تابع آن قرار میگیرد، فلسفه دانایی از کاربرد خرد در حداکثر ممکن آن است، فلسفه نظام انواع داناییهای بخردانه است که هر کدام به یاری مفاهیم بهدست میآید. اشاره به تعریف «کانت» از این روست که کانت حوزه دخالت فلسفه در رشتههای دیگر را معین میکند، ادعای فلسفه مبنی بر تعریف و تبیین مبانی یا حداقل آغاز کردن بحث در رشتههای دیگر، به خاطر این جمله کانت است. این اتفاقی است که به لحاظ تاریخی هم قابل استنباط است.
بر این اساس فلسفه در زمینه هنر هم پرسشهای اصلی بر میانگیزد، چرا که یک فیلسوف واضحاً به امور فنی هنر وارد نیست، هنرها آنقدر متنوعاند که از هیچ فیلسوفی نمیتوان چنین توقعی داشت، با این حال هنر بخشی از دانایی بشر است و آنجا که به چرایی کار هنری و ادبی بودن متن ادبی بر میخوریم به فلسفه گام مینهیم. و همین جاست که بنا به تعریف «کانت»، فلسفه همچون حلقه رابط میان همه علوم عمل میکند.
اندیشه فلسفههنر یا به عبارتی نزدیکی بحث فلسفی به مبانی کار هنری سراسر قرون وسطی را به خود اختصاص میدهد و فقط ویژه دوره رنسانس نیست و در دورههای جدید به صورتهای جدی همهگیر شدهاست.
این همهگیری تقریباً با پیدایش اصطلاح زیباییشناسی همزمان شد و مقصود از آن دانایی است که به حس انسان مرتبط میشود و از آن طریق به احساسات و بعد هنر.
بنابراین مکتب زیباییشناسی شکل گرفت که بر اساس آن مبانی علمی بر فهم احساسات و تخیلات استوار میشد این در حالی است که کماکان در رابطه با آن هم نظری وجود نداشت که آیا زیبایی شناسی همان فلسفه هنر است یا خیر؟
«هگل» این دو را متمایز میداند و در مقدمه درسهای زیبایی شناسی خود میگوید، «فلسفه هنر» وسیعتر است و در واقع فلسفه هنر پاسخ به سؤالهای اساسی این حوزه است این در حالی است که زیبایی شناسی به شیوهها و فنون هنری و همچنین تاریخ هنر مرتبط میشود.
به تدریج با پیدایش «رمانتیسم» هنرمندان هم به عنوان شاعران و نقاشان مباحث فلسفی ارائه میکنند و همبستگی اهل هنر و یا بهتر بگویم ادبیات با فلسفه تا قرن بیستم ادامه پیدا میکند تا آنجا که در فلسفه قارهای قوام خاصی مییابد.
حال که چگونگی دخالت فلسفه در کار هنر را درک کردیم، این سؤال مطرح میشود که هنر اصلی که فلسفه با آن عجین شد چه بود؟ ادبیات به معنای امروزی منشأ این دخالت بود و این جاست که ما باز هم بر میگردیم به یونان که کاملاً به این همبستگی واقف بود تا آنجا که خود مکالمههای افلاطون، اثر ادبی محسوب میشد و ماده خامی که ادبیات و فلسفه را به هم پیوند میزد چیزی جز زبان نبود.
فلسفه بدون زبان وجود نداشت و قابل تصور نبود این در حالی است که همین زبان، ماده خام ادبیات هم است چرا که در میان هنرها تنها ادبیات است که با زبان ساخته میشود، بنابراین بحث دخالت فلسفه در هنر میبایستی از ادبیات آغاز شود.
یعنی اولین فصل از یک کتاب که در زمینه مباحث فلسفی یا فلسفه هنر یا دخالت فلسفه در پیریزی مبانی عمیق هنرهای مختلف ارائه میشود، باید فصلی با عنوان فلسفه و ادبیات باشد.
* احمدی، بابک. آیا فلسفه گفتمانی امپریالیستی است؟؛ هنر زیر ذره بین فلسفه، روزنامه ایران، شماره ۵۵۱۹، سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۲